زید بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به '‌علیه‌السلام')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:زید بن علی.jpg |جایگزین=زید بن علی|زید بن علی]]
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| عنوان = زید بن علی
!نام
| تصویر = زید بن علی.jpg
!زید بن علی
| نام = زید بن علی
|-
| نام‌های دیگر = حلیف القرآن
|کنیه
| سال تولد =
|ابوالحسین
| تاریخ تولد = ۷۵ یا ۷۸ یا ۸۰ق.
|-
| محل تولد = [[مدینه]]
|القاب
| سال درگذشت = ۱۲۲ق.
|زید شهید • حلیف القرآن • زید الازیاد
| تاریخ درگذشت =
|-
| محل درگذشت =
|زادروز
| استادان =
|۷۵ یا ۷۸ یا ۸۰ هجری
| شاگردان =
|-
| دین = [[اسلام]]
|نام پدر
| مذهب = [[مذهب شیعه|شیعه]]
|[[امام سجاد (ع)]]
| آثار =
|-
| فعالیت‌ها = قیام علیه خلیفه [[بنی امیه|اموی]] [[هشام بن عبدالملک]]
|نام مادر
| وبگاه =
|جیدا
}}
|-
'''زید بن علی بن الحسین (علیه‌السلام)''' فرزند [[علی بن الحسین (زین العابدین)|امام سجاد (علیه‌السلام)]] از شخصیت‌های ممتاز [[شیعه]] و [[جهان اسلام]] است.
|زادگاه
زید را به سبب انس زیادش با [[قرآن]] به <big>حلیف القرآن‏</big> (هم‌پیمان با [[قرآن]]) لقب داده‌اند.
|[[مدینه]]
زید در سال 120، 121 و یا 122 هجری علیه خلیفه [[بنی امیه|اموی]] [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد؛ گروهی با او [[بیعت]] کردند و در جنگی که در شهر [[کوفه]] میان او و لشگریان [[خلیفه]] درگرفت به [[شهادت]] رسید.
|-
قیام زید از بزرگ‌ترین قیام‌­هایی است که علیه نظام جائر [[اموی]] صورت گرفته است. این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور [[امر به معروف و نهی از منکر]] و نیز انتقام از قاتلین شهدای [[کربلا]] در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربه ­ای مهلک بر مبانی مشروعیت [[بنی‌امیه|خلفای اموی]] وارد آورد.
|درگذشت
|۱۲۲هجری
|-
|محل دفن
|[[عراق]] [[کوفه]]
|-
|}
</div>


'''زید بن على بن الحسین(ع)''' فرزند [[امام سجاد(ع)]] از شخصیت‌های ممتاز [[شیعه]] و [[جهان اسلام]] است.
== ولادت زید شهید ==
زید بن على بن الحسین(ع) را به سبب انس زیادش با [[قرآن]] به <big>حلیف القرآن‏</big> (هم‌پیمان با قرآن) لقب داده‌اند.
اگرچه تاریخ دقیق ولادت زید مشخص نیست اما از تاریخ [[شهید|شهادت]] و سن او در هنگام شهادت می‌توان حدس زد که زید در چه سالی متولد شده است. چون زید در سال ١٢٠ یا ١٢١ به شهادت رسیده و از سوی دیگر [[شیخ مفید]]<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص٣٨۶</ref> سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال می‌داند، پس روشن می‌شود که وی در حدود سال 78 هجری پا به عرصه وجود نهاده است.


زید در سال 120، 121 و یا 122 هجری علیه خلیفه‌ی اموی [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد؛ گروهی با او [[بیعت]] کردند و در جنگی که در شهر [[کوفه]] میان او و لشگریان [[خلیفه]] درگرفت به [[شهادت]] رسید.
[[ابن ادریس حلی|ابن‌ادریس]] چنین نقل می‌کند:


قیام زید از بزرگترین قیام­هایی است که علیه نظام جائر [[اموی]] صورت گرفته است. این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور [[امر به معروف]] و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای [[کربلا]] در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربه ­ای مهلک بر مبانی مشروعیت [[خلفای اموی]] وارد آورد.  
بعضی از اصحاب ما نقل کرده‌اند که گفت: [[علی بن الحسین (زین العابدین)|علی بن الحسین (علیه‌السلام)]] و سیره و روش ایشان این بود که هرگاه [[نماز صبح]] می‌خواند، دیگر هیچ سخن نمی‌گفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزی خدمتش آمده او را به ولادت زید بشارت دادند. امام رو به یاران خویش کرده فرمود: به نظر شما نام این فرزند را چه بگذارم؟ هر یک از یاران نامی را پیشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: ای غلام! کتاب خدا را برایم بیاور. وقتی [[قرآن]] را آوردند، آن را در دامان خویش گذارده باز کرد. پس اولین آیه‌ای که در نظرش افتاد این آیه بود: {{متن قرآن |وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا |سوره = نساء |آیه = ٩۵ }} سپس قرآن را بست و بار دیگر آن را باز کرد که این آیه آمد: {{متن قرآن |إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا |سوره = توبه |آیه = ١١١ }} این‌جا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا [[قسم|سوگند]] که این نوزاد همان زید است<ref> ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨</ref>.


=ولادت زید شهید=
== ویژگی‌های زید بن علی ==
در تاریخ اسلام سخن درباره این چهره برجسته و مقدس فراوان است و [[زهد]] و [[عبادت]] و خداترسی از اوصاف و ویژگی‌های ایشان شمرده شده است. برخی دیگر از اوصافی که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود به قرار ذیل است:


اگرچه تاریخ دقیق ولادت زید مشخص نیست اما از تاریخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مى‌توان حدس زد که زید در چه سالى متولد شده است. چون زید در سال ١٢٠ یا ١٢١ به شهادت رسیده و از سوى دیگر [[شیخ مفید]]<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص٣٨۶</ref> سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال مى‌داند، پس روشن مى‌شود که وى در حدود سال 78 هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.
=== مونس و هم‌پیمان با قرآن ===
مرحوم [[شیخ مفید|شیخ مفید (رحمه الله)]] از [[زیاد بن منذر]] نقل می‌کند: به [[مدینه|مدينه منوره]] وارد شدم و از هر کس که درباره زید بن علی پرسیدم به من گفت: <big>ذاک حلیف القرآن</big>؛ او هم‌عهد با [[قرآن کریم]] است. <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>


[[ابن‌ادریس]] چنین نقل مى‌کند:
=== گریه از ترس خدا ===
در ارشاد مفید آمده است که هشیم روایت کرده که گفت: از [[خالد بن صفوان]] از زید بن علی پرسیدم و او ما را چنین [[حدیث]] کرد. پس از او پرسیدم که او را در کجا ملاقات کردی؟ گفت: در رصافه. <ref> منطقه‌ای است در شهر بغداد</ref> گفتم: او را چگونه یافتی؟ گفت: تا جایی که می‌دانم ترس از خدا به حدی در او اثر گذاشته بود که اشکش جاری است! <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>


بعضى از اصحاب ما نقل کرده‌اند که گفت: [[امام سجاد|على بن الحسین (ع)]] و سیره و روش ایشان این بود که هرگاه نماز صبح مى‌خواند، دیگر هیچ سخن نمى‌گفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزى خدمتش آمده او را به ولادت زید بشارت دادند. امام رو به یاران خویش کرده فرمود: به نظر شما نام این فرزند را چه بگذارم؟ هر یک از یاران نامى را پیشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: اى غلام! کتاب خدا را برایم بیاور. وقتى [[قرآن]] را آوردند، آن را در دامان خویش گذارده باز کرد. پس اولین آیه‌اى که در نظرش افتاد این آیه بود:  (وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا) . <ref>سوره نساء، آیه ٩۵</ref> سپس قرآن را بست و بار دیگر آن را باز کرد که این آیه آمد: (إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا). <ref>سوره توبه، آیه ١١١</ref> این‌جا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا سوگند که این نوزاد همان زید است. <ref> ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨</ref>
=== داناترین بنی‌هاشم پس از امام ===
امّا [[یحیی بن زید]] که خود از شخصیت‌های بزرگ و از شهدای راه اسلام به شمار می‌رود درباره پدرش فرموده است که وی هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خویش و از مجاهدان راه خدا و از فقهیان [[بنی‌هاشم]] بوده است.


=ویژگى‌هاى زید بن على (ع)=
و به [[متوکل عباسی|متوکل عباسی]] گفت: ای عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از [[سادات]] کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.


در تاریخ اسلام سخن درباره این چهره برجسته و مقدس فراوان است و [[زهد]] و [[عبادت]] و خداترسى از اوصاف و ویژگى‌هاى ایشان شمرده شده است. برخى دیگر از اوصافى که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود به قرار ذیل است:
عرض کردم ای فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعای [[امامت]] کرده و در راه خدا [[جهاد]] کرده؛ در حالی که از [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول خدا]] (احادیثی) درباره مدعی [[دروغ]] به امامت آمده است.


=مونس و هم‌پیمان با قرآن=
یحیی گفت: آرام باش ای بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقل‌تر از آن بود که چیزی را که حقی در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه می‌گفت: من شما را به الرضا من آل‌محمد دعوت می‌کنم و مقصودش عمویم [[جعفر بن محمد (صادق)|امام جعفر صادق (علیه‌السلام)]] بود که امروز او صاحب و ولی امر است. سپس گفت: آری پدرم داناترین بنی‌هاشم بود<ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>.


مرحوم [[شیخ مفید]] رحمه الله از [[زیاد بن منذر]] نقل مى‌کند: به [[مدینه منوره]] وارد شدم و از هر کس که درباره زید بن على پرسیدم به من گفت: <big>ذاک حلیف القرآن</big>؛ او هم‌عهد با [[قرآن کریم]] است. <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>
=== پدرم یکی از عابدان بود ===
یحیی بن زید بن علی نیز درباره پدرش گفت: خدای رحمت کند پدرم زید را؛ به خدا سوگند که او یکی از عابدانی بود که شب‌ها روی پای خود ایستاده [[نماز]] می‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهایت تلاش و [[جهاد]] خود را داشت.


==گریه از ترس خدا==
=== نماز و مناجات با خدا ===
پیش از این گفتیم که زید بن علی جامع علم و اخلاق و فضیلت و جهاد بود. او همانند پدرش [[علی بن الحسین (زین العابدین)|امام زین‌العابدین (علیه‌السلام)]] هنگام [[مناجات]] با خدا، غرق مناجات می‌شد. محمد بن خالد این حالت عرفانی را در راه [[مکه]] و مدینه از او دیده است و برای [[سعید بن جبیر]] نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زید را در قلب مردم [[عراق]] چگونه یافتی؟ گفت: من از مردم عراق برای تو سخن نمی‌گویم؛ بلکه با تو از مردی به نام نازلی که در [[مدینه]] بود، سخن می‌گویم. نازلی گوید: در سفری با زید بن علی به مکه همراه او بودم. او را دیدم که نخست [[نماز]] واجب را می‌خواند و سپس بین نماز تا نماز دیگر پیوسته نماز می‌خواند. همچنین تمام شب را نماز می‌خواند و بسیار تسبیح می‌گفت و این آیه را مرتب بر زبان جاری می‌ساخت: {{متن قرآن |وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ |سوره = ق |آیه = ١٩ }} پس شبی برای ما نماز خواند و پیوسته همین آیه را تا نیمه‌شب تکرار کرد.


در [[ارشاد مفید]] آمده است که هشیم روایت کرده که گفت: از [[خالد بن صفوان]] از زید بن على پرسیدم و او ما را چنین [[حدیث]] کرد. پس از او پرسیدم که او را در کجا ملاقات کردى؟ گفت: در رصافه. <ref> منطقه‌اى است در شهر بغداد</ref> گفتم: او را چگونه یافتى؟ گفت: تا جایى که مى‌دانم ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است! <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>
وقتی که از خواب بیدار شدم، دیدم هنوز دست‌های خود را به سوی آسمان بلند کرده می‌گوید: الهی! عذاب دنیا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌ای زد. از جای برخاسته، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! این ناله و گریه که از تو در این شب دیدم، هرگز ندیده بودم. فرمود: وای بر تو ای نازلی! امشب در [[سجده]] در خواب می‌دیدم گروهی از مردم که بر تنشان لباس‌هایی بود که تاکنون هیچ چشمی آن را ندیده است. آن‌ها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که دیگران از او فرمانبری می‌کردند گفت: آیا این همان است؟ گفتند: آری. او گفت بشارتت باد ای زید که تو در راه خدا کشته خواهی شد و به دار آویخته و سوزانده خواهی شد. و از آن‌پس هیچ‌گاه آتش به سوی تو نخواهد آمد. ای نازلی! من از خواب بیدار شدم در حالی که به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. ای نازلی! دوست دارم که به آتش سوزانده می‌شدم و بار دیگر به آتش سوزانده می‌شدم، ولی خداوند امر این امت را اصلاح فرماید<ref>تفسیر فرات کوفی، ص١۶۶</ref>.


==داناترین بنى‌هاشم پس از امام (ع)==
== شهادت زید ==
پس از مجروحیت یاران زید او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابی ­کریمه برده<ref> مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186</ref>، برای معالجه ­اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانی­اش<ref>انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186</ref> در [[روز جمعه]] سوم [[صفر المظفر|صفر]] سال صد و بیست و یک هجری<ref>مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref> در سن چهل و دو <ref>ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127</ref> یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید<ref>محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید ‌علیه‌السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10</ref>.


امّا [[یحیى بن زید]] که خود از شخصیت‌هاى بزرگ و از شهداى راه اسلام به شمار مى‌رود درباره پدرش فرموده است که وى هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خویش و از مجاهدان راه خدا و از فقهیان بنى‌هاشم بوده است.
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای این­‌که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا <big>عباسیه</big> ببرند و در آن­جا دفن کنند. آن‌­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد<ref>تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137</ref>؛ اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187</ref>.


و به [[متوکل عباسى]] گفت: اى عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از [[سادات]] کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.
[[امویان]] جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد [[یوسف بن عمر]] فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند<ref> تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138</ref>. سر زید را هم برای [[هشام بن عبدالملک بن مروان|هشام]] فرستادند، آن سر بر دروازه [[شام]] آویخته و بعد از آن به [[مدینه]] فرستاده شد<ref>تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ</ref> و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر(صلی الله علیه) نصب کردند<ref>ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258</ref>. بر اثر اعتراض مردم والی [[مدینه]] سر را به [[مصر]] فرستاد تا در [[مسجد جامع]] مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند<ref>زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59</ref>.


عرض کردم اى فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعاى امامت کرده و در راه خدا [[جهاد]] کرده؛ در حالى که از [[رسول خدا]] (احادیثى) درباره مدعى [[دروغ]] به امامت آمده است.
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند<ref> ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106</ref> تا این­‌که هشام درگذشت و [[ولید بن عبدالملک]] به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در [[فرات]] ریختند<ref> تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref>.


یحیى گفت: آرام باش اى بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقل‌تر از آن بود که چیزى را که حقى در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه مى‌گفت: من شما را به [[الرضا من آل‌محمد]] دعوت مى‌کنم و مقصودش عمویم [[امام جعفر صادق (ع)]] بود که امروز او صاحب و ولى امر است. سپس گفت: آرى پدرم داناترین بنى‌هاشم بود. <ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>
== پانویس ==
{{پانویس}}


==پدرم یکى از عابدان بود==
[[رده:شخصیت‌ها]]
 
[[رده:تاریخ]]
یحیى بن زید بن على نیز درباره پدرش گفت: خداى رحمت کند پدرم زید را؛ به خدا سوگند که او یکى از عابدانى بود که شب‌ها روى پاى خود ایستاده نماز مى‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهایت تلاش و جهاد خود را داشت.
[[رده:تاریخ اسلام]]
 
==نماز و مناجات با خدا==
 
پیش از این گفتیم که زید بن على جامع علم و اخلاق و فضیلت و جهاد بود. او همانند پدرش [[امام سجاد|امام زین‌العابدین(ع)]] هنگام [[مناجات]] با خدا، غرق مناجات مى‌شد. محمد بن خالد این حالت عرفانى را در راه [[مکه]] و مدینه از او دیده است و براى [[سعید بن جبیر]] نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زید را در قلب مردم [[عراق]] چگونه یافتى؟ گفت: من از مردم عراق براى تو سخن نمى‌گویم؛ بلکه با تو از مردى به نام نازلى که در مدینه بود، سخن مى‌گویم. نازلى گوید: در سفرى با زید بن على به مکه همراه او بودم. او را دیدم که نخست [[نماز]] واجب را مى‌خواند و سپس بین نماز تا نماز دیگر پیوسته نماز مى‌خواند. همچنین تمام شب را نماز مى‌خواند و بسیار تسبیح مى‌گفت و این آیه را مرتب بر زبان جارى مى‌ساخت: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ) . <ref>سوره ق، آیه ١٩</ref> پس شبى براى ما نماز خواند و پیوسته همین آیه را تا نیمه‌شب تکرار کرد.
 
وقتى که از خواب بیدار شدم، دیدم هنوز دست‌هاى خود را به سوى آسمان بلند کرده مى‌گوید: الهى! عذاب دنیا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌اى زد. از جاى برخاسته، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! این ناله و گریه که از تو در این شب دیدم، هرگز ندیده بودم. فرمود: واى بر تو اى نازلى! امشب در [[سجده]] در خواب مى‌دیدم گروهى از مردم که بر تنشان لباس‌هایى بود که تاکنون هیچ چشمى آن را ندیده است. آنها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که دیگران از او فرمانبرى مى‌کردند گفت: آیا این همان است؟ گفتند: آرى. او گفت بشارتت باد اى زید که تو در راه خدا کشته خواهى شد و به دار آویخته و سوزانده خواهى شد. و از آن‌پس هیچ‌گاه آتش به سوى تو نخواهد آمد. اى نازلى! من از خواب بیدار شدم در حالى که به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. اى نازلى! دوست دارم که به آتش سوزانده مى‌شدم و بار دیگر به آتش سوزانده مى‌شدم، ولى خداوند امر این امت را اصلاح فرماید. <ref>تفسیر فرات کوفى، ص١۶۶</ref>
 
=شهادت زید=
 
پس از مجروحیت یاران زید او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابی ­کریمه برده، <ref> مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186</ref> برای معالجه ­اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانی­اش <ref>انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186</ref> در [[روز جمعه]] سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری<ref>مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref>  در سن چهل و دو <ref>ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127</ref> یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید. <ref>محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید ‌علیه‌السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10</ref>
 
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای این­که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا <big>عباسیه</big> ببرند و در آن­جا دفن کنند.  آن­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛ <ref>تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137</ref> اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد. <ref>انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187</ref>
 
[[امویان]] جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد [[یوسف بن عمر]] فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند.<ref> تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138</ref> سر زید را هم برای [[هشام]] فرستادند، آن سر بر دروازه [[شام]] آویخته  و بعد از آن به [[مدینه]] فرستاده شد<ref>تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ</ref> و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس [[پیامبر (ص)]] نصب کردند. <ref>ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258</ref> بر اثر اعتراض مردم والی [[مدینه]] سر را به [[مصر]] فرستاد تا در [[مسجد جامع]] مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.<ref>زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59</ref>
 
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند<ref> ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106</ref> تا این­که هشام درگذشت و [[ولید بن عبدالملک]] به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در [[فرات]] ریختند. <ref> تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref>
 
=پانویس=
{{پانویس|4}}
 
[[رده:امامان زیدیه]]
[[رده:امامزاده‌ها]]
[[رده:علویان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۰۸

زید بن علی
زید بن علی.jpg
نام کاملزید بن علی
نام‌های دیگرحلیف القرآن
اطلاعات شخصی
روز تولد۷۵ یا ۷۸ یا ۸۰ق.
محل تولدمدینه
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌هاقیام علیه خلیفه اموی هشام بن عبدالملک

زید بن علی بن الحسین (علیه‌السلام) فرزند امام سجاد (علیه‌السلام) از شخصیت‌های ممتاز شیعه و جهان اسلام است. زید را به سبب انس زیادش با قرآن به حلیف القرآن‏ (هم‌پیمان با قرآن) لقب داده‌اند. زید در سال 120، 121 و یا 122 هجری علیه خلیفه اموی هشام بن عبدالملک قیام کرد؛ گروهی با او بیعت کردند و در جنگی که در شهر کوفه میان او و لشگریان خلیفه درگرفت به شهادت رسید. قیام زید از بزرگ‌ترین قیام‌­هایی است که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است. این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربه ­ای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.

ولادت زید شهید

اگرچه تاریخ دقیق ولادت زید مشخص نیست اما از تاریخ شهادت و سن او در هنگام شهادت می‌توان حدس زد که زید در چه سالی متولد شده است. چون زید در سال ١٢٠ یا ١٢١ به شهادت رسیده و از سوی دیگر شیخ مفید[۱] سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال می‌داند، پس روشن می‌شود که وی در حدود سال 78 هجری پا به عرصه وجود نهاده است.

ابن‌ادریس چنین نقل می‌کند:

بعضی از اصحاب ما نقل کرده‌اند که گفت: علی بن الحسین (علیه‌السلام) و سیره و روش ایشان این بود که هرگاه نماز صبح می‌خواند، دیگر هیچ سخن نمی‌گفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزی خدمتش آمده او را به ولادت زید بشارت دادند. امام رو به یاران خویش کرده فرمود: به نظر شما نام این فرزند را چه بگذارم؟ هر یک از یاران نامی را پیشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: ای غلام! کتاب خدا را برایم بیاور. وقتی قرآن را آوردند، آن را در دامان خویش گذارده باز کرد. پس اولین آیه‌ای که در نظرش افتاد این آیه بود: Ra bracket.png وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا [نساء–٩۵] La bracket.png سپس قرآن را بست و بار دیگر آن را باز کرد که این آیه آمد: Ra bracket.png إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا [توبه–١١١] La bracket.png این‌جا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا سوگند که این نوزاد همان زید است[۲].

ویژگی‌های زید بن علی

در تاریخ اسلام سخن درباره این چهره برجسته و مقدس فراوان است و زهد و عبادت و خداترسی از اوصاف و ویژگی‌های ایشان شمرده شده است. برخی دیگر از اوصافی که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود به قرار ذیل است:

مونس و هم‌پیمان با قرآن

مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) از زیاد بن منذر نقل می‌کند: به مدينه منوره وارد شدم و از هر کس که درباره زید بن علی پرسیدم به من گفت: ذاک حلیف القرآن؛ او هم‌عهد با قرآن کریم است. [۳]

گریه از ترس خدا

در ارشاد مفید آمده است که هشیم روایت کرده که گفت: از خالد بن صفوان از زید بن علی پرسیدم و او ما را چنین حدیث کرد. پس از او پرسیدم که او را در کجا ملاقات کردی؟ گفت: در رصافه. [۴] گفتم: او را چگونه یافتی؟ گفت: تا جایی که می‌دانم ترس از خدا به حدی در او اثر گذاشته بود که اشکش جاری است! [۵]

داناترین بنی‌هاشم پس از امام

امّا یحیی بن زید که خود از شخصیت‌های بزرگ و از شهدای راه اسلام به شمار می‌رود درباره پدرش فرموده است که وی هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خویش و از مجاهدان راه خدا و از فقهیان بنی‌هاشم بوده است.

و به متوکل عباسی گفت: ای عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از سادات کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.

عرض کردم ای فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعای امامت کرده و در راه خدا جهاد کرده؛ در حالی که از رسول خدا (احادیثی) درباره مدعی دروغ به امامت آمده است.

یحیی گفت: آرام باش ای بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقل‌تر از آن بود که چیزی را که حقی در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه می‌گفت: من شما را به الرضا من آل‌محمد دعوت می‌کنم و مقصودش عمویم امام جعفر صادق (علیه‌السلام) بود که امروز او صاحب و ولی امر است. سپس گفت: آری پدرم داناترین بنی‌هاشم بود[۶].

پدرم یکی از عابدان بود

یحیی بن زید بن علی نیز درباره پدرش گفت: خدای رحمت کند پدرم زید را؛ به خدا سوگند که او یکی از عابدانی بود که شب‌ها روی پای خود ایستاده نماز می‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهایت تلاش و جهاد خود را داشت.

نماز و مناجات با خدا

پیش از این گفتیم که زید بن علی جامع علم و اخلاق و فضیلت و جهاد بود. او همانند پدرش امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) هنگام مناجات با خدا، غرق مناجات می‌شد. محمد بن خالد این حالت عرفانی را در راه مکه و مدینه از او دیده است و برای سعید بن جبیر نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زید را در قلب مردم عراق چگونه یافتی؟ گفت: من از مردم عراق برای تو سخن نمی‌گویم؛ بلکه با تو از مردی به نام نازلی که در مدینه بود، سخن می‌گویم. نازلی گوید: در سفری با زید بن علی به مکه همراه او بودم. او را دیدم که نخست نماز واجب را می‌خواند و سپس بین نماز تا نماز دیگر پیوسته نماز می‌خواند. همچنین تمام شب را نماز می‌خواند و بسیار تسبیح می‌گفت و این آیه را مرتب بر زبان جاری می‌ساخت: Ra bracket.png وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ [ق–١٩] La bracket.png پس شبی برای ما نماز خواند و پیوسته همین آیه را تا نیمه‌شب تکرار کرد.

وقتی که از خواب بیدار شدم، دیدم هنوز دست‌های خود را به سوی آسمان بلند کرده می‌گوید: الهی! عذاب دنیا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌ای زد. از جای برخاسته، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! این ناله و گریه که از تو در این شب دیدم، هرگز ندیده بودم. فرمود: وای بر تو ای نازلی! امشب در سجده در خواب می‌دیدم گروهی از مردم که بر تنشان لباس‌هایی بود که تاکنون هیچ چشمی آن را ندیده است. آن‌ها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که دیگران از او فرمانبری می‌کردند گفت: آیا این همان است؟ گفتند: آری. او گفت بشارتت باد ای زید که تو در راه خدا کشته خواهی شد و به دار آویخته و سوزانده خواهی شد. و از آن‌پس هیچ‌گاه آتش به سوی تو نخواهد آمد. ای نازلی! من از خواب بیدار شدم در حالی که به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. ای نازلی! دوست دارم که به آتش سوزانده می‌شدم و بار دیگر به آتش سوزانده می‌شدم، ولی خداوند امر این امت را اصلاح فرماید[۷].

شهادت زید

پس از مجروحیت یاران زید او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابی ­کریمه برده[۸]، برای معالجه ­اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانی­اش[۹] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری[۱۰] در سن چهل و دو [۱۱] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید[۱۲].

یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای این­‌که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا عباسیه ببرند و در آن­جا دفن کنند. آن‌­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد[۱۳]؛ اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد[۱۴].

امویان جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند[۱۵]. سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه شام آویخته و بعد از آن به مدینه فرستاده شد[۱۶] و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر(صلی الله علیه) نصب کردند[۱۷]. بر اثر اعتراض مردم والی مدینه سر را به مصر فرستاد تا در مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند[۱۸].

بدن زید چهار سال بر سر دار ماند[۱۹] تا این­‌که هشام درگذشت و ولید بن عبدالملک به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در فرات ریختند[۲۰].

پانویس

  1. شیخ مفید، الارشاد، ص٣٨۶
  2. ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨
  3. الارشاد، ص ٢٨۶
  4. منطقه‌ای است در شهر بغداد
  5. الارشاد، ص ٢٨۶
  6. بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩
  7. تفسیر فرات کوفی، ص١۶۶
  8. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
  9. انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
  10. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139
  11. ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127
  12. محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید ‌علیه‌السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10
  13. تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137
  14. انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187
  15. تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138
  16. تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ
  17. ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258
  18. زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59
  19. ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106
  20. تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139