ابن سبعین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'اینگونه' به 'اینگونه') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
</div> | </div> | ||
'''عبدالحق بن سبعین''' (۶۱۴ق - ۹ شوال ۶۶۹ق / ۱۲۱۷ - ۱۲۶۹) فیلسوف [[صوفی]] اندلسی بود. او بیشتر به خاطر | '''عبدالحق بن سبعین''' (۶۱۴ق - ۹ شوال ۶۶۹ق / ۱۲۱۷ - ۱۲۶۹) فیلسوف [[صوفی]] اندلسی بود. او بیشتر به خاطر رسالهاش به نام «المسائل الصقلیة» که پاسخی به سؤالاتی بود که امپراتور فردریک دوم به دولت موحدون فرستاده بود، میشناسند. آوازه او در [[اروپا]] در زمان خود گسترش یافت، از این رو پاپ از او یاد کرد و درباره او گفت: امروز هیچ مسلمانی بیش از او به خدا معرفت ندارد<ref>الإحاطة للسان الدین بن الخطیب، ج 1، ص 34</ref><ref>نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب للمقری، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، بیروت 1995، 2/411</ref>. فلسفه او یکی تعمقات و تحقیقاتی است که به مسیرهای پژوهش فلسفی در چارچوب [[دین]] تعمیق بخشید. | ||
=زندگی= | =زندگی= | ||
عبدالحق بن إبراهیم بن محمد بن نصر الغافقی العکی<ref> | عبدالحق بن إبراهیم بن محمد بن نصر الغافقی العکی<ref>التفتازانی، ابن سبعین وفلسفته الصوفیة، بیروت، دار الکتاب اللبنانی 1973: ص75</ref> ملقب به ابومحمد و در شرق به قطبالدین و در زادگاهش رقوطه (Ricote امروزی) در مرسیة [[اندلس]] است. | ||
او از خانوادهای اصیل و ثروتمند در اندلس است و اوایل جوانی را در آنجا گذراند. لغت و ادبیات عرب را در آنجا آموخت و به علوم عقلی روی آورد و [[تصوف]] را از ابن دهاق فراگرفت. او را شیخ سبعین | او از خانوادهای اصیل و ثروتمند در اندلس است و اوایل جوانی را در آنجا گذراند. لغت و ادبیات عرب را در آنجا آموخت و به علوم عقلی روی آورد و [[تصوف]] را از ابن دهاق فراگرفت. او را شیخ سبعین مینامیدند، با اشاره به سلسله صوفیه، که پیروان آن را سبعینیة مینامند. | ||
آنها را «اللیسیة» نیز میگویند، زیرا ذکرشان این بود: «لیس إلا الله». او به ابن سبعین معروف بود | آنها را «اللیسیة» نیز میگویند، زیرا ذکرشان این بود: «لیس إلا الله». او به ابن سبعین معروف بود | ||
چون خود را ابن دارة | چون خود را ابن دارة میخواند - والدارة در حساب ابجد = حرف العین = 70 است. | ||
او در پانزده سالگی کتاب بد العارف را در مسائل علمی و عملی کتاب و [[سنت]] نوشت که حکایت از هوش و ذکاوت | او در پانزده سالگی کتاب بد العارف را در مسائل علمی و عملی کتاب و [[سنت]] نوشت که حکایت از هوش و ذکاوت فوقالعاده او داشت. وی در مرحله دوم زندگی خود در حدود سال 640 هجری قمری از مرسیه به برخی از کشورهای اندلس و سپس شمال [[آفریقا]] مهاجرت کرد. | ||
=سفر به مغرب= | =سفر به مغرب= | ||
او دوران حیات معنوی خود را در مغرب دور گذراند و بیشتر | او دوران حیات معنوی خود را در مغرب دور گذراند و بیشتر نامههای خود را در آنجا مینوشت و با فقهای مغرب مناظره شدیدی داشت. ابن سبعین زمانی که کمتر از بیست سال داشت به مغرب نقل مکان کرده بود و ابتدا در سئوتا و گروهی از یاران و پیروانش که در اندلس دور او جمع شده بودند، همنشین بود. شهرت او به خاطر زهد و علم و فلسفهای که در افقها نفوذ کرد گسترش یافت، همانطور که در ابتدای کتاب "المسائل الصقلیة" ذکر شد، که همان مسائلی است که امپراتور فردریک دوم، پادشاه نورمنها، نشان میدهد. فردریک دوم از علمای مسلمان در مورد آنها پرسید: سؤال اول در مورد عالم بود: قدیم است یا حادث و دوم از علم الهی است: مراد از آن چیست و اگر مقدماتی داشته باشد مقدمات آن چیست. و سوم در مورد مقولات هستی شناسانه و ماهیتشناسی و سؤال چهارم در مورد روح: دلیل بر بقای آن چیست و ماهیت آن چیست، و سوالاتی از این دست که پاسخ آن را از سلطان عبدالواحد الرشید خواست. | ||
=اخراج از | =اخراج از سبته= | ||
به نظر میرسد اعتباری که ابن سبعین با پاسخش به آن دست یافت، زیاد بود و مورد سعایت علمای زمان خود قرار گرفت از این رو او را به کفر متهم کردند و حاکم | به نظر میرسد اعتباری که ابن سبعین با پاسخش به آن دست یافت، زیاد بود و مورد سعایت علمای زمان خود قرار گرفت از این رو او را به کفر متهم کردند و حاکم سبته، ابن خلاص را مجبور کردند که ابن سبعین را از شهر بیرون کند. در سال 642 هجری در سی سالگی از آن بیرون آمد. بنابراین او حدود بیست و پنج سال در مغرب اقامت کرد. | ||
در علت خروج او از اندلس مورخین اختلاف نظر دارند و مخالفان او میگویند که او را به دلیل سخنی کفر از مغرب تبعید کردند که | در علت خروج او از اندلس مورخین اختلاف نظر دارند و مخالفان او میگویند که او را به دلیل سخنی کفر از مغرب تبعید کردند که میگوید: «ابن آمنه را سنگسار کردند چون فرمود که بعد از من پیامبری نیست.» اما گمان منصفانه این است که هجرت ابن سبعین از اندلس احتمالاً به دلیل حمله فقها و ترس وی از آنها بوده است. | ||
=سفر به مکه= | =سفر به مکه= | ||
عازم [[مصر]] شد و ظاهراً چون اولین هدفش [[حج]] بود مدت کوتاهی در آنجا اقامت گزید و در سال 652 هجری قمری وارد [[مکه]] شد و در آنجا اقامت گزید و امیر مکه را استادی نمود <ref>لسان المیزان، بن حجر العسقلانی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1390هـ /1971م، صفحة (3/392)</ref>. شریف مکه یعنی أبی | عازم [[مصر]] شد و ظاهراً چون اولین هدفش [[حج]] بود مدت کوتاهی در آنجا اقامت گزید و در سال 652 هجری قمری وارد [[مکه]] شد و در آنجا اقامت گزید و امیر مکه را استادی نمود <ref>لسان المیزان، بن حجر العسقلانی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1390هـ /1971م، صفحة (3/392)</ref>. شریف مکه یعنی أبی لحی محمد بن أبی سعد آوازه او رواج داد و به سبب سخاوت و علم او در میان اهل مکه بر پیروانش افزوده شد و مردم مکه متکی به گفتار او بودند و به اعمال او هدایت میشدند. ابن سبعین در مکه بود تا اینکه در هم آنجا درگذشت. | ||
=نحوه مرگ= | =نحوه مرگ= | ||
اگرچه | اگرچه برجستهترین کتب تاریخی و مورخان مانند ابن الخطیب، ابن کثیر، ابن تغری، بردی، تنبکی، ابن العماد، الغبرینی و غیره ذکر کردهاند که مرگ آن مرد یک مرگ طبیعی بوده است، اما تناقض در برخی از روایات در مورد نحوه مرگ او که ابن سبعین پس از آن که شهرت زیادی پیدا کرد، نحوه وفات او بود، ابن شاکر الکتبی در فوات الوفیات در روایتی تایید نشده از خودکشی ابن سبعین میگوید که رگهای دستش را برای خودکشی برید روایتی که مخالفان ابن سبعین برای تضعیف او به کار بردهاند. در روایت دیگری آمده است که بین ابن سبعین و وزیر پادشاه [[یمن]] که [[حنبلی]] بود، دشمنی در گرفت و او از روی کینه او را به قتل رساند. | ||
=افکار= | =افکار= | ||
او به فلسفه حمله کرد، زیرا فیلسوفان طبق ادعای او کورکورانه از ارسطو تقلید میکنند و به شدت به [[فارابی]] و [[ابن سینا]] یا کسانی که او آنها را مشارقه | او به فلسفه حمله کرد، زیرا فیلسوفان طبق ادعای او کورکورانه از ارسطو تقلید میکنند و به شدت به [[فارابی]] و [[ابن سینا]] یا کسانی که او آنها را مشارقه مینامید حمله میکرد و یا باید با علم تحقیق آشنا باشد، به عبارت دیگر، وحدت مطلق از نظر ابن سبعین موضوع علم تحقیق است که صاحب آن تمام کمالات وجودی و ذوقی را در خود دارد. | ||
ابن سبعین معتقد است که فقیه بر شریعت تکیه میکند که بدون شک درست است، با این تفاوت که میبیند فقیه با ارائه | ابن سبعین معتقد است که فقیه بر شریعت تکیه میکند که بدون شک درست است، با این تفاوت که میبیند فقیه با ارائه راههای متعدد که منشعب از احکامی است که از آن استخراج میکند، شرع را مفسده میکند و با تقلید کورکورانه، به عقب برمیگردد. و بسیاری از فهم [[قرآن]] و [[سنت]] را رها میکنند، ابن سبعین معتقد است که این رفتار مردم را از شریعت دور میکند و آنها را از آن باز میدارد. به طور کلی فقیه به نظر ابن سبعین اینگونه در اشتباه است و بعد از آن میگوید: و اما فقیه اصالتاً خوب است (منظور از شریعتی است که بر آن استوار است و فی نفسه نیکو است)در صورتی راه فساد را میپیماید که عقب گرد نداشته باشد. به سائل فتوا میدهد و خود را در مقام فتوا میگذارد و ادعا میکند که سخنان رسولان و بهترین رسولان را میفهمد و دین خود را توجیه میکند و با نظر و اجتهاد خود آن را کامل میکند در حالی که یقین را بر پایه جهل میگذارد و نور خدا را از بندگانش میبندد و از روح [[شریعت]] دور میکند... | ||
==وحدت وجود== | == وحدت وجود == | ||
او از کسانی بود که [[وحدت]] وجود رااز اندلس و مغرب | او از کسانی بود که [[وحدت]] وجود رااز اندلس و مغرب به همراه [[ابن عربی]] به مشرق آورد. آموزههای این نوع [[عرفان]] را گسترش داد<ref>ابن سبعین وفلسفته الصوفیة، بیروت، دار الکتاب اللبنانی 1973: ص72</ref>. او را مورد اتهام قرار داد و به سرحد کفر رسانید، اما برخی معتقدند پیامی که ابن سبعین برای آن مبارزه کرده است، اثبات یگانگی مطلق [[خداوند]] در چارچوب یک تصور وجودی است که هر دوگانگی یا تفرقه وجودی را رد میکند<ref>فلسفة الوحدة فی تصوف ابن سبعین، محمد العدلونی الإدریسی، تاریخ النشر:،1998 الناشر: دار الثقافة، السلسلة:تصوف الغرب الإسلامی، الطبعة: 1 مجلدات: 1</ref>. | ||
ابوالوفا الغنیمی تفتازانی اندیشه ابن سبعین را در باب وحدت وجود این گونه تعریف میکند: | ابوالوفا الغنیمی تفتازانی اندیشه ابن سبعین را در باب وحدت وجود این گونه تعریف میکند: | ||
ابن سبعین آموزه وحدت مطلق خود را به سایر | ابن سبعین آموزه وحدت مطلق خود را به سایر حوزههای تحقیقات فلسفی نیز تعمیم میدهد، زیرا او مثلاً نفس و ذهن را چنان میبیند که به خودی خود وجود ندارند، اما وجود آنها را واحد میداند. از موضوع وجودی واحد خارج نمیشوند و اخلاق نزد او به رنگ وحدت مطلق رنگ میگیرد خیر و لذت و سعادت در تحقق این وحدت و خوبی و بدی فرقی با هم ندارند. بین آنها از نظر واقعیت وجودی; چون وجود یک مسئله است و خیر مطلق است پس شر از کجا در هستی میآید؟ و چیزی جز خیر و خوشیختی نیست <ref>مدخل إلی التصوف الإسلامی، د. أبوالوفا الغنیمی التفتازانی، القاهرة: مکتبة الثقافة للطباعة والنشر، ط 2، 1976م، (ص 251- 259)</ref>. | ||
نظریه | نظریه ارزشهای اخلاقی سبعینیه به طور سیستماتیک با موضوع هستی و معرفت مرتبط است، زیرا اخلاق هم به اعتقاد او اساساً نگاهی معطوف به اثبات وحدت مطلق که همان خیر برتر است و از طریق او است؛ و در یک کلام کمال، سعادت و تعالی، همه از اوست. | ||
=شیوه نگارش= | =شیوه نگارش= | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
شیوه نگارش عجیب، کلامش از هم گسیخته، کم ارتباط، تا این که قاضی القضات، ابن دقیق العید گفت: با ابن سبعین تا ظهر نشسته بودم در حالی که کلماتی را نقل میکند که واژگان آن معنا نداشت و پیچیده بود. | شیوه نگارش عجیب، کلامش از هم گسیخته، کم ارتباط، تا این که قاضی القضات، ابن دقیق العید گفت: با ابن سبعین تا ظهر نشسته بودم در حالی که کلماتی را نقل میکند که واژگان آن معنا نداشت و پیچیده بود. | ||
به همین ترتیب کلمات او با تعداد زیادی معما و نشانه با حروف ابجد مشخص میشود و در کتابهای خود اسامی خاصی دارد که به نوعی نماد است، چنان که ابوالعباس الغبرینی نویسنده کتاب عنوان الدرایة نیز بر این مطلب اشاره دارد. ازجمله عبارات عجیب او در کتاب الإحاطة آن را تکرار کرده عباراتی مانند: "إیه! یا اینکه گفته: "الله فقط" و دوازده بار تکرار کلمه "إیه" در یک سطر و استفاده او از حروف ابجد به طوری که استخراج معنی آن بسیار مشکل است. کما اینکه در رساله الالواح چنین آورده است:"علمش به انسانیت انسان است و در ح ح، وفی ن ن، و فی ج ج، و در جامعیت علم و عقلانیت عقل است". از عجیبترین و | به همین ترتیب کلمات او با تعداد زیادی معما و نشانه با حروف ابجد مشخص میشود و در کتابهای خود اسامی خاصی دارد که به نوعی نماد است، چنان که ابوالعباس الغبرینی نویسنده کتاب عنوان الدرایة نیز بر این مطلب اشاره دارد. ازجمله عبارات عجیب او در کتاب الإحاطة آن را تکرار کرده عباراتی مانند: "إیه! یا اینکه گفته: "الله فقط" و دوازده بار تکرار کلمه "إیه" در یک سطر و استفاده او از حروف ابجد به طوری که استخراج معنی آن بسیار مشکل است. کما اینکه در رساله الالواح چنین آورده است:"علمش به انسانیت انسان است و در ح ح، وفی ن ن، و فی ج ج، و در جامعیت علم و عقلانیت عقل است". از عجیبترین و سخنان او این است که در پایان «الرسالة الفقیریه» میگوید: «السلام علی المنکر والمسلم، والعالم والمتعالم، والغالط والمتغالط». | ||
=آثار= | =آثار= | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
بد العارف. | بد العارف. | ||
الکلام | الکلام علی المسألة الصقلیة. | ||
رسالة النصیحة (النوریة). | رسالة النصیحة (النوریة). | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
الرسالة القوسیة. | الرسالة القوسیة. | ||
رسالة فی أنوار النبی | رسالة فی أنوار النبی صلی الله علی وسلم وأنواعها. | ||
الألواح المبارکة، الوصیة لتلامذته. | الألواح المبارکة، الوصیة لتلامذته. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
نتیجة الحکم، الرسالة الإصبعیة. | نتیجة الحکم، الرسالة الإصبعیة. | ||
الکلام | الکلام علی الحکمة. | ||
حکم القصص<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%D8%A8%D8%B9%D9%8A%D9%86#cite_note-19 ابن سبعین]</ref>. | حکم القصص<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%D8%A8%D8%B9%D9%8A%D9%86#cite_note-19 ابن سبعین]</ref>. | ||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
[[رده:عالمان]] | |||
[[رده: تصوف]] | [[رده:تصوف]] | ||
[[رده:صوفیه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۸
عبدالحق بن سبعین (۶۱۴ق - ۹ شوال ۶۶۹ق / ۱۲۱۷ - ۱۲۶۹) فیلسوف صوفی اندلسی بود. او بیشتر به خاطر رسالهاش به نام «المسائل الصقلیة» که پاسخی به سؤالاتی بود که امپراتور فردریک دوم به دولت موحدون فرستاده بود، میشناسند. آوازه او در اروپا در زمان خود گسترش یافت، از این رو پاپ از او یاد کرد و درباره او گفت: امروز هیچ مسلمانی بیش از او به خدا معرفت ندارد[۱][۲]. فلسفه او یکی تعمقات و تحقیقاتی است که به مسیرهای پژوهش فلسفی در چارچوب دین تعمیق بخشید.
زندگی
عبدالحق بن إبراهیم بن محمد بن نصر الغافقی العکی[۳] ملقب به ابومحمد و در شرق به قطبالدین و در زادگاهش رقوطه (Ricote امروزی) در مرسیة اندلس است. او از خانوادهای اصیل و ثروتمند در اندلس است و اوایل جوانی را در آنجا گذراند. لغت و ادبیات عرب را در آنجا آموخت و به علوم عقلی روی آورد و تصوف را از ابن دهاق فراگرفت. او را شیخ سبعین مینامیدند، با اشاره به سلسله صوفیه، که پیروان آن را سبعینیة مینامند. آنها را «اللیسیة» نیز میگویند، زیرا ذکرشان این بود: «لیس إلا الله». او به ابن سبعین معروف بود چون خود را ابن دارة میخواند - والدارة در حساب ابجد = حرف العین = 70 است.
او در پانزده سالگی کتاب بد العارف را در مسائل علمی و عملی کتاب و سنت نوشت که حکایت از هوش و ذکاوت فوقالعاده او داشت. وی در مرحله دوم زندگی خود در حدود سال 640 هجری قمری از مرسیه به برخی از کشورهای اندلس و سپس شمال آفریقا مهاجرت کرد.
سفر به مغرب
او دوران حیات معنوی خود را در مغرب دور گذراند و بیشتر نامههای خود را در آنجا مینوشت و با فقهای مغرب مناظره شدیدی داشت. ابن سبعین زمانی که کمتر از بیست سال داشت به مغرب نقل مکان کرده بود و ابتدا در سئوتا و گروهی از یاران و پیروانش که در اندلس دور او جمع شده بودند، همنشین بود. شهرت او به خاطر زهد و علم و فلسفهای که در افقها نفوذ کرد گسترش یافت، همانطور که در ابتدای کتاب "المسائل الصقلیة" ذکر شد، که همان مسائلی است که امپراتور فردریک دوم، پادشاه نورمنها، نشان میدهد. فردریک دوم از علمای مسلمان در مورد آنها پرسید: سؤال اول در مورد عالم بود: قدیم است یا حادث و دوم از علم الهی است: مراد از آن چیست و اگر مقدماتی داشته باشد مقدمات آن چیست. و سوم در مورد مقولات هستی شناسانه و ماهیتشناسی و سؤال چهارم در مورد روح: دلیل بر بقای آن چیست و ماهیت آن چیست، و سوالاتی از این دست که پاسخ آن را از سلطان عبدالواحد الرشید خواست.
اخراج از سبته
به نظر میرسد اعتباری که ابن سبعین با پاسخش به آن دست یافت، زیاد بود و مورد سعایت علمای زمان خود قرار گرفت از این رو او را به کفر متهم کردند و حاکم سبته، ابن خلاص را مجبور کردند که ابن سبعین را از شهر بیرون کند. در سال 642 هجری در سی سالگی از آن بیرون آمد. بنابراین او حدود بیست و پنج سال در مغرب اقامت کرد.
در علت خروج او از اندلس مورخین اختلاف نظر دارند و مخالفان او میگویند که او را به دلیل سخنی کفر از مغرب تبعید کردند که میگوید: «ابن آمنه را سنگسار کردند چون فرمود که بعد از من پیامبری نیست.» اما گمان منصفانه این است که هجرت ابن سبعین از اندلس احتمالاً به دلیل حمله فقها و ترس وی از آنها بوده است.
سفر به مکه
عازم مصر شد و ظاهراً چون اولین هدفش حج بود مدت کوتاهی در آنجا اقامت گزید و در سال 652 هجری قمری وارد مکه شد و در آنجا اقامت گزید و امیر مکه را استادی نمود [۴]. شریف مکه یعنی أبی لحی محمد بن أبی سعد آوازه او رواج داد و به سبب سخاوت و علم او در میان اهل مکه بر پیروانش افزوده شد و مردم مکه متکی به گفتار او بودند و به اعمال او هدایت میشدند. ابن سبعین در مکه بود تا اینکه در هم آنجا درگذشت.
نحوه مرگ
اگرچه برجستهترین کتب تاریخی و مورخان مانند ابن الخطیب، ابن کثیر، ابن تغری، بردی، تنبکی، ابن العماد، الغبرینی و غیره ذکر کردهاند که مرگ آن مرد یک مرگ طبیعی بوده است، اما تناقض در برخی از روایات در مورد نحوه مرگ او که ابن سبعین پس از آن که شهرت زیادی پیدا کرد، نحوه وفات او بود، ابن شاکر الکتبی در فوات الوفیات در روایتی تایید نشده از خودکشی ابن سبعین میگوید که رگهای دستش را برای خودکشی برید روایتی که مخالفان ابن سبعین برای تضعیف او به کار بردهاند. در روایت دیگری آمده است که بین ابن سبعین و وزیر پادشاه یمن که حنبلی بود، دشمنی در گرفت و او از روی کینه او را به قتل رساند.
افکار
او به فلسفه حمله کرد، زیرا فیلسوفان طبق ادعای او کورکورانه از ارسطو تقلید میکنند و به شدت به فارابی و ابن سینا یا کسانی که او آنها را مشارقه مینامید حمله میکرد و یا باید با علم تحقیق آشنا باشد، به عبارت دیگر، وحدت مطلق از نظر ابن سبعین موضوع علم تحقیق است که صاحب آن تمام کمالات وجودی و ذوقی را در خود دارد.
ابن سبعین معتقد است که فقیه بر شریعت تکیه میکند که بدون شک درست است، با این تفاوت که میبیند فقیه با ارائه راههای متعدد که منشعب از احکامی است که از آن استخراج میکند، شرع را مفسده میکند و با تقلید کورکورانه، به عقب برمیگردد. و بسیاری از فهم قرآن و سنت را رها میکنند، ابن سبعین معتقد است که این رفتار مردم را از شریعت دور میکند و آنها را از آن باز میدارد. به طور کلی فقیه به نظر ابن سبعین اینگونه در اشتباه است و بعد از آن میگوید: و اما فقیه اصالتاً خوب است (منظور از شریعتی است که بر آن استوار است و فی نفسه نیکو است)در صورتی راه فساد را میپیماید که عقب گرد نداشته باشد. به سائل فتوا میدهد و خود را در مقام فتوا میگذارد و ادعا میکند که سخنان رسولان و بهترین رسولان را میفهمد و دین خود را توجیه میکند و با نظر و اجتهاد خود آن را کامل میکند در حالی که یقین را بر پایه جهل میگذارد و نور خدا را از بندگانش میبندد و از روح شریعت دور میکند...
وحدت وجود
او از کسانی بود که وحدت وجود رااز اندلس و مغرب به همراه ابن عربی به مشرق آورد. آموزههای این نوع عرفان را گسترش داد[۵]. او را مورد اتهام قرار داد و به سرحد کفر رسانید، اما برخی معتقدند پیامی که ابن سبعین برای آن مبارزه کرده است، اثبات یگانگی مطلق خداوند در چارچوب یک تصور وجودی است که هر دوگانگی یا تفرقه وجودی را رد میکند[۶].
ابوالوفا الغنیمی تفتازانی اندیشه ابن سبعین را در باب وحدت وجود این گونه تعریف میکند:
ابن سبعین آموزه وحدت مطلق خود را به سایر حوزههای تحقیقات فلسفی نیز تعمیم میدهد، زیرا او مثلاً نفس و ذهن را چنان میبیند که به خودی خود وجود ندارند، اما وجود آنها را واحد میداند. از موضوع وجودی واحد خارج نمیشوند و اخلاق نزد او به رنگ وحدت مطلق رنگ میگیرد خیر و لذت و سعادت در تحقق این وحدت و خوبی و بدی فرقی با هم ندارند. بین آنها از نظر واقعیت وجودی; چون وجود یک مسئله است و خیر مطلق است پس شر از کجا در هستی میآید؟ و چیزی جز خیر و خوشیختی نیست [۷].
نظریه ارزشهای اخلاقی سبعینیه به طور سیستماتیک با موضوع هستی و معرفت مرتبط است، زیرا اخلاق هم به اعتقاد او اساساً نگاهی معطوف به اثبات وحدت مطلق که همان خیر برتر است و از طریق او است؛ و در یک کلام کمال، سعادت و تعالی، همه از اوست.
شیوه نگارش
شیوه نگارش عجیب، کلامش از هم گسیخته، کم ارتباط، تا این که قاضی القضات، ابن دقیق العید گفت: با ابن سبعین تا ظهر نشسته بودم در حالی که کلماتی را نقل میکند که واژگان آن معنا نداشت و پیچیده بود.
به همین ترتیب کلمات او با تعداد زیادی معما و نشانه با حروف ابجد مشخص میشود و در کتابهای خود اسامی خاصی دارد که به نوعی نماد است، چنان که ابوالعباس الغبرینی نویسنده کتاب عنوان الدرایة نیز بر این مطلب اشاره دارد. ازجمله عبارات عجیب او در کتاب الإحاطة آن را تکرار کرده عباراتی مانند: "إیه! یا اینکه گفته: "الله فقط" و دوازده بار تکرار کلمه "إیه" در یک سطر و استفاده او از حروف ابجد به طوری که استخراج معنی آن بسیار مشکل است. کما اینکه در رساله الالواح چنین آورده است:"علمش به انسانیت انسان است و در ح ح، وفی ن ن، و فی ج ج، و در جامعیت علم و عقلانیت عقل است". از عجیبترین و سخنان او این است که در پایان «الرسالة الفقیریه» میگوید: «السلام علی المنکر والمسلم، والعالم والمتعالم، والغالط والمتغالط».
آثار
الحروف الوضعیة فی الصور الفلکیة.
شرح کتاب إدریس.
بد العارف.
الکلام علی المسألة الصقلیة.
رسالة النصیحة (النوریة).
عهد ابن سبعین.
الإحاطة، بد العارف.
الرسالة الفقیریة.
الحکم والمواعظ.
الرسالة القوسیة.
رسالة فی أنوار النبی صلی الله علی وسلم وأنواعها.
الألواح المبارکة، الوصیة لتلامذته.
الرسالة الرضوانیة.
رسالة فی عرفة.
رسالة خطاب الله بلسان نوره.
نتیجة الحکم، الرسالة الإصبعیة.
الکلام علی الحکمة.
حکم القصص[۸].
پانویس
- ↑ الإحاطة للسان الدین بن الخطیب، ج 1، ص 34
- ↑ نفح الطیب من غصن الأندلس الرطیب للمقری، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، بیروت 1995، 2/411
- ↑ التفتازانی، ابن سبعین وفلسفته الصوفیة، بیروت، دار الکتاب اللبنانی 1973: ص75
- ↑ لسان المیزان، بن حجر العسقلانی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1390هـ /1971م، صفحة (3/392)
- ↑ ابن سبعین وفلسفته الصوفیة، بیروت، دار الکتاب اللبنانی 1973: ص72
- ↑ فلسفة الوحدة فی تصوف ابن سبعین، محمد العدلونی الإدریسی، تاریخ النشر:،1998 الناشر: دار الثقافة، السلسلة:تصوف الغرب الإسلامی، الطبعة: 1 مجلدات: 1
- ↑ مدخل إلی التصوف الإسلامی، د. أبوالوفا الغنیمی التفتازانی، القاهرة: مکتبة الثقافة للطباعة والنشر، ط 2، 1976م، (ص 251- 259)
- ↑ ابن سبعین