جنگ تبوک: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
<br> | <br> | ||
خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد. | خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد. | ||
<br> | |||
=متخلفان از جنگ= | |||
<br> | |||
یکی از سنتهای الهی در مورد مردمان دیندار و با ایمان سنت آزمایش و امتحان است که روی مصالح و حکمتهایی آنها را گاه و بی گاه به وسایط گوناگون و وسایل مختلف مورد ابتلا و آزمایش قرار می دهد تا مؤمنان واقعی و راستگو از منافقان و دورویان دروغگو متمایز و جدا گردند و این حقیقت را در آیاتی از قرآن کریم یادآوری کرده است. | |||
<br> | |||
و جنگ تبوک یکی از این صحنهها بود که جمع زیادی از مردم در آن آزمایش شدند،برخی مانند همین بکایین از شدت ناراحتی و افسردگی که نمیتوانستند در این جنگ شرکت کنند همچون ابر بهار میگریستند و جمعی نیز گرما و جمع آوری محصول خرما و غیره را بهانه کرده شانه از زیر بار این فریضه بزرگ الهی خالی میکردند و گروهی نیز که میخواستند جمع میان هر دو کار کنند و در دل نفاق و دورویی نداشتند به سرنوشت سخت و دشواری دچار گشتند. | |||
<br> | |||
از جمله افرادی که از رفتن به تبوک خود داری کردند این چهار نفرند: [[کعب بن مالک]]،[[مرارة بن ربیع]]، [[هلال بن امیة]]، [[ابو خیثمة]]. | |||
<br> | |||
ابو خیثمه پس از گذشتن یکی دو روز از حرکت سپاه [[اسلام]] که مدینه کاملا خلوت شده بود نزدیکیهای ظهر وارد باغ خود شد و دو همسر خود را مشاهده کرد که هر کدام سایبان حصیری مخصوص به خود را برای پذیرایی شوهر آب پاشیده و غذای لذیذ و آب سرد و گوارایی فراهم کرده و هر کدام برای پذیرایی بهتر از شوهر، خود را آرایش کرده اند. | |||
<br> | |||
ابو خیثمه با دیدن آن دو، ناگهان به یاد پیغمبر بزرگوار خود و رهبر اسلام افتاد که در آن گرمای سوزان در بیابانهای حجاز برای سرکوبی دشمنان دین پیش میرود و آن همه مرارت و رنج و سختی را بر خود هموار میسازد، با خود گفت: انصاف نیست که من در کنار زنان زیبای خود در زیر سایبان بیاسایم اما رسول خدا گرفتار آفتاب و بادهای سوزان و گرمای کشنده بیابان باشد! | |||
<br> | |||
از این رو تصمیم به حرکت گرفت و به زنان خود گفت: شتر مرا حاضر کرده و توشه راه مرا مهیا سازید که من هم اکنون باید حرکت کنم. | |||
<br> | |||
ابو خیثمه در تبوک به پیغمبر اسلام رسید و از تأخیر خود اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و رسول خدا نیز او را پذیرفت و همچنان با لشکر اسلام بود تا به مدینه بازگشت. | |||
<br> | |||
اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز میگفتند فردا حرکت میکنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکیهای مدینه است. | |||
<br> | |||
اینان برای قبول شدن توبه خود به سرنوشت رقت بار و سختی دچار شدند و پس از محرومیتهای زیادی که کشیدند به شرحی که در صفحات آینده میخوانید توبه شان پذیرفته شد و زندگی عادی خود را از سرگرفتند. | |||
<br> | |||
البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بی ایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا(ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگر چه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد. | |||
<br> | <br> |
نسخهٔ ۱۶ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۸
غزوه تبوک اینگونه شد که به پیغمبر اسلام خبر رسید رومیان در صدد تهیه سپاه برای حمله به حدود مرزی عربستان و شمال کشور اسلام هستند و می خواهند نفوذ خود را در آن ناحیه توسعه داده و تثبیت کنند.
رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر تصمیم گرفت با سپاهی گران شخصا به جنگ آنان برود و خیال تعرض و حمله به کشور اسلامی را از سر رومیان بیرون کند و به همین منظور بر خلاف جنگهای قبلی که مقصد جنگ را اعلام نمیکرد در این جنگ اعلام کرد قصد رفتن به تبوک و جنگ با رومیان را دارد و ثروتمندان مسلمان را نیز وادار کرد تا به هر اندازه می توانند برای تجهیز سپاه و تهیه آذوقه کمک کنند. چنانکه مورخین گفته اند:گروه زیادی چون عثمان بن عفان،طلحه،عباس بن عبد المطلب،زبیر و عبد الرحمن بن عوف کمکهای مالی شایانی برای تجهیز سپاه کردند و برخی از منافقین نیز برای خود نمایی مبالغی پرداختند.
سختی کار
فاصله تبوک تا مدینه حدود یک صد فرسخ راه است و از دورترین سفرهای جنگی بود که پیغمبر خدا(ص) و مسلمانان میبایستی راه آن را طی کنند و دشمن نیز سپاه روم بود که از نظر افراد و لوازم جنگی تفوق کاملی بر مسلمانان داشت و به همین جهت نیز پیغمبر(ص) مقصد را اعلام کرد تا مسلمانان با آمادگی و تهیه بیشتری قدم در این راه نهند و آذوقه و لوازم بیشتری با خود بردارند.
اتفاقا آن ایام مصادف با اواخر تابستان و فصل گرمای کشنده حجاز و برداشت محصول خرمای مدینه و از نظر خشکسالی و کم آبی نیز سالی استثنایی بود و راستی برای مسلمانان مسافرت دشوار و سختی بود و گرد آوردن سپاهی که بتواند در برابر سپاه مجهز و فراوان روم مقابله و برابری کند کاری بسیار مشکل و دشوار، اما عزم راسخ و ایمان کامل پیغمبر اسلام به کمک الهی و تعقیب هدف نهایی خود همه این مشکلات را حل کرد و روزی که لشکر اسلام از مدینه حرکت می کرد سی هزار سرباز که مرکب از ده هزار سواره و بیست هزار پیاده بود همراه داشت.
رسول خدا(ص)برای تجهیز این سپاه گران که تا به آن روز در اسلام سابقه نداشت از همه قبایل اطراف کمک گرفت و حتی نامهای به مکه نوشت و عتاب بن اسید فرماندار خود را که در مکه منصوب کرده بود مأمور کرد تا قبایل اطراف را برای حرکت بسیج کند و برای هر قبیلهای پرچمی جدا و امیری مستقل تعیین کرد و مخارج عظیم آن را نیز از راه زکات و کمک مالی ثروتمندان تأمین نمود.
کارشکنی ها
ناگفته پیداست که در چنین شرایطی یک عده منفی باف و مخالف هم هستند که به واسطه علاقه مفرط به دنیا و نداشتن ایمان و نبودن روح فداکاری در آنان، برای خود بهانه ها میتراشند تا از زیر بار وظیفه دینی شانه خالی کنند و بلکه برای افراد دیگر نیز وظیفه تعیین کرده و دست به کار شکنی و مخالفت می زنند و تا جایی که بتوانند مانع پیشرفت کارها میشوند، بخصوص که در دل هم نفاق و عداوت و دشمنی با اصل هدف و مرام داشته باشند.
محیط مدینه هم که از نخستین روز ورود پیغمبر اسلام آلوده به چنین افراد منافقی بود و در فرصتهای مختلف از کارشکنی و مشوب ساختن اذهان عمومی نسبت به رهبر عالی قدر اسلام و اهداف عالیه او خودداری نمیکردند وقتی از ماجرا مطلع شدند به اقتضای طبیعت آلوده و ناپاک خود با تبلیغات مسموم و نیش زدن از شرکت افراد در این جهاد مقدس با هر وسیله و امکان، جلوگیری مینمودند و کم کم پا را فراتر نهاده به صورت گروهی و دسته جمعی به فعالیتهای مخفی و پنهانی علیه پیغمبر اسلام و منع از بسیج لشکر دست زدند.
از آن جمله شخصی است به نام جد بن قیس که وقتی پیغمبر اسلام به او پیشنهاد شرکت در جنگ با رومیان را داد برای تراشیدن بهانه و عذر و یا به صورت استهزا و تمسخر، در پاسخ آن حضرت گفت:«من به زنان علاقه زیادی دارم و می ترسم وقتی زنان زیبای روم را ببینم نتوانم خودداری کنم و به فتنه دچار شوم!».
این بهانه به قدری زننده و شرم آور بود که خدای تعالی گفتار او را در ضمن آیهای در قرآن بیان فرموده و خود عهدهدار پاسخ آن گردید که فرماید: «و منهم من یقول اذن لی و لا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین»[۱]
(و برخی از آنها گویند به ما اجازه بده(تا در شهر بمانیم)و ما را دچار فتنه مکن! آگاه باش که اینان به فتنه در افتادند و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد.)
و جمعی هم بودند که گرمای هوا را بهانه کرده و از رفتن به جنگ خودداری کردند و به دیگران نیز میگفتند: در این گرمای سخت به این سفر نروید که آنان را نیز خدای تعالی به آتش جهنم بیم داده و در پاسخشان فرموده: «قل نار جهنم أشد حرا لو کانوا یفقهون، فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا جزاءا بما کانوا یکسبون»[۲]
(به اینها بگو آتش جهنم گرمتر است اگر می فهمند،اینان باید کم بخندند و بسیار گریه کنند که به جزای سخت کردار خود خواهند رسید.)
و آیات زیاد دیگری که در مذمت بهانه جویان و متخلفان از جنگ تبوک و منافقانی که مانع شرکت و حرکت دیگران نیز بودند نازل شده و ضمن پاسخهای محکمی که به آنها داده شده وعدهگاه آنها را آتش دوزخ و عدالت الهی قرار داده است.[۳]
شدت عمل در برابر منافقان
کار از ایرادهای فردی و بهانه جوییهای شخصی به توطئههای دسته جمعی و فعالیتهای گروهی کشید و پیغمبر خدا اطلاع یافت که منافقان گذشته از اینکه خودشان حاضر به شرکت در جنگ نیستند در خانه یکی از یهودیان مدینه به نام سویلم که در محله«جاسوم» قرار داشت انجمن کرده تا مردم را از شرکت در جنگ باز دارند.
برای سرکوبی آنان و تنبیه توطئهگران و عبرت دیگران، پیغمبر اسلام طلحة بن عبیدالله را با گروهی از مجاهدان مأمور کرد تا خانه مزبور را آتش زده و ویران کنند.
منافقان بی خبر از همه جا دست به کار طرح نقشه علیه مسلمانان و جلوگیری از حرکت قبایل و شرکت سربازان در این جنگ بودند که شعلههای آتش از گوشه و کنار خانه بلند شد و توطئه کنندگان بسرعت خود را از میان شعله ها بیرون انداخته فرار کردند و یکی از آنها نیز ناچار شد تا خود را از بام پرت کند که وقتی به زمین افتاد یک پایش شکست و این جریان، درس عبرتی برای سایر کارشکنان و منفی بافان گردید و جلوی تبلیغات مسموم کننده مخالفان را گرفت و دانستند که ممکن است با عکس العمل شدید پیغمبر اسلام روبه رو شوند.
بکائین
در برابر اینان افرادی هم بودند که دلباخته جانبازی در راه دین و عاشق شرکت در این جنگ بودند اما در اثر فقر و تنگدستی نتوانستند برای خود آذوقه و مرکبی تهیه کنند و به ناچار به نزد پیغمبر آمده و از آن حضرت خواستند تا مرکبی به آنها بدهد که در رکاب آن حضرت به جنگ رومیان بروند، و چون با پاسخ منفی پیغمبر رو به رو شدند و از آن بزرگوار شنیدند که فرمود: «من مرکبی ندارم که در اختیار شما بگذارم از شدت غم و اندوه اشک در دیدگانشان گردش کرد و سرشکشان بر چهره جاری شد» و در تاریخ اسلام به بکائین معروف شدند که نام یک یک آنها را نیز تاریخ نویسان در کتابهای خود ثبت کرده و نوشته اند.
خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد.
متخلفان از جنگ
یکی از سنتهای الهی در مورد مردمان دیندار و با ایمان سنت آزمایش و امتحان است که روی مصالح و حکمتهایی آنها را گاه و بی گاه به وسایط گوناگون و وسایل مختلف مورد ابتلا و آزمایش قرار می دهد تا مؤمنان واقعی و راستگو از منافقان و دورویان دروغگو متمایز و جدا گردند و این حقیقت را در آیاتی از قرآن کریم یادآوری کرده است.
و جنگ تبوک یکی از این صحنهها بود که جمع زیادی از مردم در آن آزمایش شدند،برخی مانند همین بکایین از شدت ناراحتی و افسردگی که نمیتوانستند در این جنگ شرکت کنند همچون ابر بهار میگریستند و جمعی نیز گرما و جمع آوری محصول خرما و غیره را بهانه کرده شانه از زیر بار این فریضه بزرگ الهی خالی میکردند و گروهی نیز که میخواستند جمع میان هر دو کار کنند و در دل نفاق و دورویی نداشتند به سرنوشت سخت و دشواری دچار گشتند.
از جمله افرادی که از رفتن به تبوک خود داری کردند این چهار نفرند: کعب بن مالک،مرارة بن ربیع، هلال بن امیة، ابو خیثمة.
ابو خیثمه پس از گذشتن یکی دو روز از حرکت سپاه اسلام که مدینه کاملا خلوت شده بود نزدیکیهای ظهر وارد باغ خود شد و دو همسر خود را مشاهده کرد که هر کدام سایبان حصیری مخصوص به خود را برای پذیرایی شوهر آب پاشیده و غذای لذیذ و آب سرد و گوارایی فراهم کرده و هر کدام برای پذیرایی بهتر از شوهر، خود را آرایش کرده اند.
ابو خیثمه با دیدن آن دو، ناگهان به یاد پیغمبر بزرگوار خود و رهبر اسلام افتاد که در آن گرمای سوزان در بیابانهای حجاز برای سرکوبی دشمنان دین پیش میرود و آن همه مرارت و رنج و سختی را بر خود هموار میسازد، با خود گفت: انصاف نیست که من در کنار زنان زیبای خود در زیر سایبان بیاسایم اما رسول خدا گرفتار آفتاب و بادهای سوزان و گرمای کشنده بیابان باشد!
از این رو تصمیم به حرکت گرفت و به زنان خود گفت: شتر مرا حاضر کرده و توشه راه مرا مهیا سازید که من هم اکنون باید حرکت کنم.
ابو خیثمه در تبوک به پیغمبر اسلام رسید و از تأخیر خود اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و رسول خدا نیز او را پذیرفت و همچنان با لشکر اسلام بود تا به مدینه بازگشت.
اما آن سه نفر دیگر یعنی کعب بن مالک و مراره و هلال بدون آنکه در دل نفاقی داشته باشند و از روی دشمنی با اسلام از سپاه عقب مانده باشند، بلکه روی تنبلی و گرفتاری امروز و فردا کردند و هر روز میگفتند فردا حرکت میکنیم تا یک روز هم مطلع شدند سپاه اسلام از تبوک بازگشته و نزدیکیهای مدینه است.
اینان برای قبول شدن توبه خود به سرنوشت رقت بار و سختی دچار شدند و پس از محرومیتهای زیادی که کشیدند به شرحی که در صفحات آینده میخوانید توبه شان پذیرفته شد و زندگی عادی خود را از سرگرفتند.
البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بی ایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا(ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگر چه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد.