ابوالسرائیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[ابو السرائيه]] منسوب به [[ابو السرايا سرّى بن منصور شيبانى]] از سرداران عرب بود، و [[مذهب شيعه]] داشت و مسبب چند قيام از قيام هاى شيعه شد.
ابو السرائیه منسوب به ابو السرایا سرّى بن منصور شیبانى از سرداران عرب بود، و مذهب شیعه داشت و مسبب چند قیام از قیام هاى شیعه شد.


==موسسس فرقه==
==موسسس فرقه==


موسس فرقه ابو السرائیه، اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.</ref>
موسس فرقه ابو السرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.</ref>


==تاریخچه==
==تاریخچه==


گفته شده است که ابو السرايا در آغاز كار خربنده بود و خر كرايه مى ‏داد، سپس به راهزنى افتاد و عده‏ اى به دور او گرد آمدند. پس از آن به [[ارمنستان]] سفر كرد و در آنجا با سيصد سوار به خدمت [[يزيد بن مزيد شيبانى]] درآمد و از سرداران شد و در پيكار با خرم دينان به وى يارى مى ‏كرد. در جنگ ميان امين و مأمون، فرماندهى طلايه سپاه يزيد بن مزید را عليه هرثمة بن اعين سردار مأمون داشت، ولى در ادامه، يزيد بن مزيد را رها كرده به هرثمه پيوست. چون امين پسر هارون كشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى كه به وى می ‏داد بكاست. ابو السرايا با دويست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار [[عين التمر]] را محاصره كرد، و اموال او را به يغما برد و در ميان ياران خويش تقسيم كرد. سپس بر شهر انبار چيره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات كرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجيع نمود و به وى دست بيعت داد و سپهسالارى لشكر او را به عهده گرفت و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر [[كوفه]] دست يافتند.
گفته شده است که ابو السرایا در آغاز كار خربنده بود و خر كرایه مى ‏داد، سپس به راهزنى افتاد و عده‏ اى به دور او گرد آمدند. پس از آن به [[ارمنستان]] سفر كرد و در آنجا با سیصد سوار به خدمت [[يزيد بن مزيد شيبانى|یزید بن مزید شیبانى]] درآمد و از سرداران شد و در پیكار با خرم دینان به وى یارى مى ‏كرد. در جنگ میان امین و مأمون، فرماندهى طلایه سپاه یزید بن مزید را علیه هرثمة بن اعین سردار مأمون داشت، ولى در ادامه، یزید بن مزید را رها كرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون كشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى كه به وى می ‏داد بكاست. ابو السرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار [[عين التمر|عین التمر]] را محاصره كرد، و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم كرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات كرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجیع نمود و به وى دست بیعت داد و سپهسالارى لشكر او را به عهده گرفت و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر [[كوفه]] دست یافتند.
[[حسن بن سهل]] پس از شنيدن خبر سقوط كوفه، زهير بن مسيب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرايا لشكريان او را شكست داد. در اين ميان [[محمد بن ابراهيم بن طباطباى علوى]]، چهار ماه پس از قيامش در رجب 199 ه در كوفه در گذشت و در آنجا به خاك سپرده شد.
[[حسن بن سهل]] پس از شنیدن خبر سقوط كوفه، زهیر بن مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرایا لشكریان او را شكست داد. در این میان [[محمد بن ابراهيم بن طباطباى علوى|محمد بن ابراهیم بن طباطباى علوى]]، چهار ماه پس از قیامش در رجب 199 ه در كوفه در گذشت و در آنجا به خاك سپرده شد.
نقل شده است که ابو السرايا وى را مسموم کرد، زيرا پس از شكست زهير بن مسيب، محمد بن ابراهيم مى ‏خواست غنايمى را كه در اين نبرد گرفته شده بود به تصرف خويشتن در آورد، ولى ابو السرايا چون خود را صاحب قدرت اصلى مى ‏دانست و محمّد را مانع كار خود مى ‏پنداشت، او را زهر داده از ميان برداشت.ابو السرايا چون به نام گرفتن حق [[اهل بيت رسول اللّه]] (ص) قيام كرده و به قول خودش مى ‏خواست خلافت را از [[عباسیان]] گرفته به [[آل على]] (ع) واگذارد، بر آن شد كه سيد علوى ديگرى را به جاى محمد بن ابراهيم برگزيند، پس پسرى كم سن و سال را كه محمد بن محمد بن زيد بن على بن حسين بن على (ع) نام داشت به امامت برگزيد. معلوم است كه خلافت محمّد، نامى بيش نبود و اين ابو السرايا بود كه به نام اهل بيت رسول اللّه (ص) حكومت مى‏ كرد. در اين زمان ابو السرايا سكه زد و بر روى درهم هاى خود اين آيه را نقش كرده بود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ. <ref>سورة الصف، آیه 4.</ref> سپس ابو السرايا لشكرى آراسته قصد [[بصره]] و واسط كرد، در واسط سعيد حرشى كه از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود با او جنگید، ولى از وى شكست خورد. پس از اين فتوحات، علويان در شهرهاى عراق و [[خوزستان]] منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند.سپس ابو السرايا، حسين بن حسن الافطس بن على بن حسين بن على بن أبي طالب را به [[مكّه]] فرستاد و محمد بن سليمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبي طالب (ع) را به مدينه گسيل داشت.ابو السرايا پس از تصرف [[مداين]] و واسط اميرانى به [[يمن]] و [[حجاز]] و [[اهواز]] فرستاد. پس از شكستى كه در كوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گريخته روى به [[شوش]] نهاد و در آنجا نيز از سپاهيان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شكست يافته زخمى گشت و مى ‏كوشيد تا مگر خود را به زادگاهش رأس العين برساند، اما حمّاد كندغش در جلولا به وى رسيد و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحويل داد. حسن دستور داد  تا سر او را بريدند و جسدش را دونيم كردند و بر دو طرف [[جسر بغداد]] آویختند. (ربيع الاول سال 200 ه).
نقل شده است که ابو السرایا وى را مسموم کرد، زیرا پس از شكست زهیر بن مسیب، محمد بن ابراهیم مى ‏خواست غنایمى را كه در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولى ابو السرایا چون خود را صاحب قدرت اصلى مى ‏دانست و محمّد را مانع كار خود مى ‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت.ابو السرایا چون به نام گرفتن حق [[اهل بيت رسول اللّه|اهل بیت رسول اللّه]] (ص) قیام كرده و به قول خودش مى ‏خواست خلافت را از [[عباسیان]] گرفته به [[آل على]] (ع) واگذارد، بر آن شد كه سید علوى دیگرى را به جاى محمد بن ابراهیم برگزیند، پس پسرى كم سن و سال را كه محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است كه خلافت محمّد، نامى بیش نبود و این ابو السرایا بود كه به نام اهل بیت رسول اللّه (ص) حكومت مى‏ كرد. در این زمان ابو السرایا سكه زد و بر روى درهم هاى خود این آیه را نقش كرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. <ref>سورة الصف، آیه 4.</ref> سپس ابو السرایا لشكرى آراسته قصد [[بصره]] و واسط كرد، در واسط سعید حرشى كه از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود با او جنگید، ولى از وى شكست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهاى عراق و [[خوزستان]] منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند.سپس ابو السرایا، حسین بن حسن الافطس بن على بن حسین بن على بن أبی طالب را به [[مكّه]] فرستاد و محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبی طالب (ع) را به مدینه گسیل داشت.ابو السرایا پس از تصرف [[مداين|مداین]] و واسط امیرانى به [[يمن|یمن]] و [[حجاز]] و [[اهواز]] فرستاد. پس از شكستى كه در كوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته روى به [[شوش]] نهاد و در آنجا نیز از سپاهیان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شكست یافته زخمى گشت و مى ‏كوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس العین برساند، اما حمّاد كندغش در جلولا به وى رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحویل داد. حسن دستور داد  تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم كردند و بر دو طرف [[جسر بغداد]] آویختند. (ربیع الاول سال 200 ه).
در بصره آن علوى كه از سوى او آن شهر را تسخير كرده بود زيد بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علويان بودند. وى را از فرط سختگيرى و شدت عمل در كشتار و سوزانيدن خانه ‏هاى مردم زيد النّار مى ‏خواندند.
در بصره آن علوى كه از سوى او آن شهر را تسخیر كرده بود زید بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علویان بودند. وى را از فرط سختگیرى و شدت عمل در كشتار و سوزانیدن خانه ‏هاى مردم زید النّار مى ‏خواندند.
پس از كشته شدن ابو السرايا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زيد بن على بن حسين (ع) را به نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت، ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگين به وى خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه).
پس از كشته شدن ابو السرایا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین (ع) را به نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت، ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگین به وى خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه).
در سال 200 هجرى ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين (ع) در يمن خروج كرد و از نهضت ابو السرايا در عراق طرفدارى مى ‏كرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهيم بن اسماعيل طباطبا مى ‏خواند، و از مكّه با گروهى از اهل بيت و علويان به يمن رفت. ابراهيم همچنان بر يمن مسلط بود و مردم را كشتار مى ‏كرد، چنان كه اهل يمن او را ابراهيم الجزّار، يعنى ابراهيم قصاب و شتر كش مى‏ خواندند. امّا حسين بن حسن افطس همچنان به غارت مكّه مى ‏پرداخت، و جامه كعبه را بكند و خانه خدا را عريان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حرير نازك بپوشانيد، و آنها را ابو السرايا با نام ه‏اى به سوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنين است: اين جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرايا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانيده شد تا جامه ظلمت و سياهى را كه [[بنى العباس]] بر كعبه پوشانيده بودند بركنند، و آن را از جامه ايشان پاك كند و اين نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مكّه از او سخت بيمناك بودند تا آن كه گروه بسيارى از ثروت مندان از آن شهر بگريختند. [[حسين افطس]] حتى طلاهاى نازكى كه بر سر ستون هاى [[مسجد الحرام]] كشيده بودند با زحمت بسيار تراشيده و به غارت برد و آهن هايى كه بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت بركند، و چوب هاى ساج را كه از آن مسجد بود همه را از جاى كنده با ديگر اشياء به مبلغى‏ اندك بفروخت. چون بشنيد كه ابو السرايا از كوفه رانده شده و به قتل رسيده است از بيم جان خود به نزد سيدى كه محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسين نام داشت و پيرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.
در سال 200 هجرى ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین (ع) در یمن خروج كرد و از نهضت ابو السرایا در عراق طرفدارى مى ‏كرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهیم بن اسماعیل طباطبا مى ‏خواند، و از مكّه با گروهى از اهل بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را كشتار مى ‏كرد، چنان كه اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنى ابراهیم قصاب و شتر كش مى‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مكّه مى ‏پرداخت، و جامه كعبه را بكند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حریر نازك بپوشانید، و آنها را ابو السرایا با نام ه‏اى به سوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرایا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهى را كه [[بنى العباس]] بر كعبه پوشانیده بودند بركنند، و آن را از جامه ایشان پاك كند و این نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مكّه از او سخت بیمناك بودند تا آن كه گروه بسیارى از ثروت مندان از آن شهر بگریختند. [[حسين افطس|حسین افطس]] حتى طلاهاى نازكى كه بر سر ستون هاى [[مسجد الحرام]] كشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن هایى كه بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت بركند، و چوب هاى ساج را كه از آن مسجد بود همه را از جاى كنده با دیگر اشیاء به مبلغى‏ اندك بفروخت. چون بشنید كه ابو السرایا از كوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدى كه محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسین نام داشت و پیرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.
حسين افطس پسر وى على بن محمد را بفريفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت كند و آن قدر او را وسوسه كردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مكّه در روز جمعه ششم ربيع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بيعت كردند و بيعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امير المؤمنين خواندند. محمد بن جعفر مرد كارآمدى نبود و شايستگى اين كار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه كارها به دست پسرش على و حسين بن افطس اداره مى‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهايى ناچار شد خود را از خلافت خلع كند و گفت: خويشتن را از بيعتى كه شما با من كرده‏ ايد خلع مى‏ نمايم و حق را به صاحب حق كه خليفه خدا امير المؤمنين عبد اللّه مأمون بن هارون است مى ‏سپارم (201 ه)
حسین افطس پسر وى على بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت كند و آن قدر او را وسوسه كردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مكّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بیعت كردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیر المؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد كارآمدى نبود و شایستگى این كار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه كارها به دست پسرش على و حسین بن افطس اداره مى‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایى ناچار شد خود را از خلافت خلع كند و گفت: خویشتن را از بیعتى كه شما با من كرده‏ اید خلع مى‏ نمایم و حق را به صاحب حق كه خلیفه خدا امیر المؤمنین عبد اللّه مأمون بن هارون است مى ‏سپارم (201 ه)
امّا ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمّد كه در [[يمن]] خروج كرده بود سرانجام از لشكرى كه مأمون به آن سرزمين فرستاده بود شكست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خليفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>
امّا ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمّد كه در [[يمن|یمن]] خروج كرده بود سرانجام از لشكرى كه مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شكست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۲۱: خط ۲۱:
[[رده: فرقه های دینی  ]]
[[رده: فرقه های دینی  ]]
[[رده: مذاهب کلامی  ]]
[[رده: مذاهب کلامی  ]]
<references />

نسخهٔ ‏۲۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۱۸

ابو السرائیه منسوب به ابو السرایا سرّى بن منصور شیبانى از سرداران عرب بود، و مذهب شیعه داشت و مسبب چند قیام از قیام هاى شیعه شد.

موسسس فرقه

موسس فرقه ابو السرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.[۱]

تاریخچه

گفته شده است که ابو السرایا در آغاز كار خربنده بود و خر كرایه مى ‏داد، سپس به راهزنى افتاد و عده‏ اى به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر كرد و در آنجا با سیصد سوار به خدمت یزید بن مزید شیبانى درآمد و از سرداران شد و در پیكار با خرم دینان به وى یارى مى ‏كرد. در جنگ میان امین و مأمون، فرماندهى طلایه سپاه یزید بن مزید را علیه هرثمة بن اعین سردار مأمون داشت، ولى در ادامه، یزید بن مزید را رها كرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون كشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى كه به وى می ‏داد بكاست. ابو السرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار عین التمر را محاصره كرد، و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم كرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات كرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجیع نمود و به وى دست بیعت داد و سپهسالارى لشكر او را به عهده گرفت و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر كوفه دست یافتند. حسن بن سهل پس از شنیدن خبر سقوط كوفه، زهیر بن مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرایا لشكریان او را شكست داد. در این میان محمد بن ابراهیم بن طباطباى علوى، چهار ماه پس از قیامش در رجب 199 ه در كوفه در گذشت و در آنجا به خاك سپرده شد. نقل شده است که ابو السرایا وى را مسموم کرد، زیرا پس از شكست زهیر بن مسیب، محمد بن ابراهیم مى ‏خواست غنایمى را كه در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولى ابو السرایا چون خود را صاحب قدرت اصلى مى ‏دانست و محمّد را مانع كار خود مى ‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت.ابو السرایا چون به نام گرفتن حق اهل بیت رسول اللّه (ص) قیام كرده و به قول خودش مى ‏خواست خلافت را از عباسیان گرفته به آل على (ع) واگذارد، بر آن شد كه سید علوى دیگرى را به جاى محمد بن ابراهیم برگزیند، پس پسرى كم سن و سال را كه محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است كه خلافت محمّد، نامى بیش نبود و این ابو السرایا بود كه به نام اهل بیت رسول اللّه (ص) حكومت مى‏ كرد. در این زمان ابو السرایا سكه زد و بر روى درهم هاى خود این آیه را نقش كرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. [۲] سپس ابو السرایا لشكرى آراسته قصد بصره و واسط كرد، در واسط سعید حرشى كه از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود با او جنگید، ولى از وى شكست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهاى عراق و خوزستان منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند.سپس ابو السرایا، حسین بن حسن الافطس بن على بن حسین بن على بن أبی طالب را به مكّه فرستاد و محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبی طالب (ع) را به مدینه گسیل داشت.ابو السرایا پس از تصرف مداین و واسط امیرانى به یمن و حجاز و اهواز فرستاد. پس از شكستى كه در كوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته روى به شوش نهاد و در آنجا نیز از سپاهیان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شكست یافته زخمى گشت و مى ‏كوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس العین برساند، اما حمّاد كندغش در جلولا به وى رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم كردند و بر دو طرف جسر بغداد آویختند. (ربیع الاول سال 200 ه). در بصره آن علوى كه از سوى او آن شهر را تسخیر كرده بود زید بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علویان بودند. وى را از فرط سختگیرى و شدت عمل در كشتار و سوزانیدن خانه ‏هاى مردم زید النّار مى ‏خواندند. پس از كشته شدن ابو السرایا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین (ع) را به نزد مأمون به مرو فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت، ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگین به وى خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه). در سال 200 هجرى ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین (ع) در یمن خروج كرد و از نهضت ابو السرایا در عراق طرفدارى مى ‏كرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهیم بن اسماعیل طباطبا مى ‏خواند، و از مكّه با گروهى از اهل بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را كشتار مى ‏كرد، چنان كه اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنى ابراهیم قصاب و شتر كش مى‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مكّه مى ‏پرداخت، و جامه كعبه را بكند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حریر نازك بپوشانید، و آنها را ابو السرایا با نام ه‏اى به سوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرایا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهى را كه بنى العباس بر كعبه پوشانیده بودند بركنند، و آن را از جامه ایشان پاك كند و این نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مكّه از او سخت بیمناك بودند تا آن كه گروه بسیارى از ثروت مندان از آن شهر بگریختند. حسین افطس حتى طلاهاى نازكى كه بر سر ستون هاى مسجد الحرام كشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن هایى كه بر پنجره چاه زمزم قرار داشت بركند، و چوب هاى ساج را كه از آن مسجد بود همه را از جاى كنده با دیگر اشیاء به مبلغى‏ اندك بفروخت. چون بشنید كه ابو السرایا از كوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدى كه محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسین نام داشت و پیرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت. حسین افطس پسر وى على بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت كند و آن قدر او را وسوسه كردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مكّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بیعت كردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیر المؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد كارآمدى نبود و شایستگى این كار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه كارها به دست پسرش على و حسین بن افطس اداره مى‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایى ناچار شد خود را از خلافت خلع كند و گفت: خویشتن را از بیعتى كه شما با من كرده‏ اید خلع مى‏ نمایم و حق را به صاحب حق كه خلیفه خدا امیر المؤمنین عبد اللّه مأمون بن هارون است مى ‏سپارم (201 ه) امّا ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمّد كه در یمن خروج كرده بود سرانجام از لشكرى كه مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شكست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت.[۳]

پانویس

  1. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.
  2. سورة الصف، آیه 4.
  3. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات