confirmed، مدیران
۳۷٬۴۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
=فرار زبیر در [[جنگ جمل]]= | =فرار زبیر در [[جنگ جمل]]= | ||
در [[کتاب الجمل]] آمده است: زبیر، دومین آتش افروز [[نبرد جمل]]، وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار به سوی [[مدینه]] گرفت، آن هم از میان [[قبیله احنف بن قیس]] که به نفع [[امام علی (ع)]] از شرکت در نبرد خودداری کرده بود. رئیس قبیله از کار ناجوانمردانه زبیر سخت خشمگین شد، زیرا وی، بر خلاف اصول انسانی، مردم را فدای خودخواهی خود کرده بود واکنون می خواست از میدان بگریزد. که یک نفر از یاران احنف به نام [[عمرو بن جرموز]] تصمیم گرفت که انتقام خون های ریخته شده را از زبیر بگیرد. پس او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه راه برای [[نماز]] ایستاد از پشت سر بر او حمله کرد و او را کشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط کرد و جوانی را که همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبیر را در | در [[کتاب الجمل]] آمده است: زبیر، دومین آتش افروز [[نبرد جمل]]، وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار به سوی [[مدینه]] گرفت، آن هم از میان [[قبیله احنف بن قیس]] که به نفع [[امام علی (ع)]] از شرکت در نبرد خودداری کرده بود. رئیس قبیله از کار ناجوانمردانه زبیر سخت خشمگین شد، زیرا وی، بر خلاف اصول انسانی، مردم را فدای خودخواهی خود کرده بود واکنون می خواست از میدان بگریزد. که یک نفر از یاران احنف به نام [[عمرو بن جرموز]] تصمیم گرفت که انتقام خون های ریخته شده را از زبیر بگیرد. پس او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه راه برای [[نماز]] ایستاد از پشت سر بر او حمله کرد و او را کشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط کرد و جوانی را که همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبیر را در [[وادی السباع]] به خاک سپرد. <ref>الجمل، ص 204؛ تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 244-243</ref> | ||
همچنین در کتاب الجمل به نقل از مروان بن حکم آمده: «هَرَبَ الزُّبَیرُ فارّاً إلَى المَدینَةِ حَتّى أتى وادِیَ السِّباعِ ، فَرَفَعَ الأَحنَفُ صَوتَهُ...»؛ <ref>الجمل، ص 390 و 387 عن محمّد بن إبراهیم؛ الطبقات الکبرى، ج 3، ص 111؛ تاریخ الطبرى، ج 4، ص 498 و 534 و أنساب الأشراف، ج 3، ص 49-54؛ مروج الذهب، ج 2، ص 372؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 338</ref> (زبیر به قصد مدینه فرار کرد تا به بیابان سِباع رسید. احنف، صدایش را بلند کرد و گفت: با زبیر، چه کنم؟ او دو گروه از مسلمانان را به جان هم انداخت تا این که برخى، برخى دیگر را کشتند و اینک مى خواهد به خانواده اش بپیوندد). | همچنین در کتاب الجمل به نقل از مروان بن حکم آمده: «هَرَبَ الزُّبَیرُ فارّاً إلَى المَدینَةِ حَتّى أتى وادِیَ السِّباعِ ، فَرَفَعَ الأَحنَفُ صَوتَهُ...»؛ <ref>الجمل، ص 390 و 387 عن محمّد بن إبراهیم؛ الطبقات الکبرى، ج 3، ص 111؛ تاریخ الطبرى، ج 4، ص 498 و 534 و أنساب الأشراف، ج 3، ص 49-54؛ مروج الذهب، ج 2، ص 372؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 338</ref> (زبیر به قصد مدینه فرار کرد تا به بیابان سِباع رسید. احنف، صدایش را بلند کرد و گفت: با زبیر، چه کنم؟ او دو گروه از مسلمانان را به جان هم انداخت تا این که برخى، برخى دیگر را کشتند و اینک مى خواهد به خانواده اش بپیوندد). | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
در [[کتاب طبقات الکبری]] آمده است: بعد از آنکه [[علی(ع)]] [[حدیث]] [[پیامبر(ص)]] را به یاد زبیر آورد؛ آن حدیثی که پیامبر(ص) به زبیر فرموده بود: «ای زبیر، تو به زودى با علی(ع) پیکار مى کنى، درحالى که تو بر او ستمگرى؟». | در [[کتاب طبقات الکبری]] آمده است: بعد از آنکه [[علی(ع)]] [[حدیث]] [[پیامبر(ص)]] را به یاد زبیر آورد؛ آن حدیثی که پیامبر(ص) به زبیر فرموده بود: «ای زبیر، تو به زودى با علی(ع) پیکار مى کنى، درحالى که تو بر او ستمگرى؟». | ||
زبیر صحنه جنگ را ترک کرد و به قصد مدینه فرار کرد. <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث،قم، 1386، ج5،ص 167</ref> | زبیر صحنه جنگ را ترک کرد و به قصد مدینه فرار کرد. <ref>دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث،قم، 1386، ج5،ص 167</ref> | ||
=کشته شدن زبیر= | |||
پس از کنارهگیری زبیر، عَمرو بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی به نام وادی السِّباع او را غافلگیرانه کشت. <ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۱۱</ref> وی سپس نزد [[حضرت علی]] رفت و به دربان گفت، برای قاتل زبیر جایزه ورود بگیر. حضرت فرمود: اجازه بده وارد شود و مژده آتش [[جهنم]] را به او بده. <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۵۴</ref> پیامبر(ص) نیز درباره قاتل زبیر فرموده بود: جایگاه قاتل زبیر آتش است. <ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۸، ص۴۲۱</ref> | |||
امام از کشته شدن زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یادآوری دلیریهای زبیر در [[جنگهای صدر اسلام]] فرمود: این شمشیر بارها اندوه را از چهره [[رسول خدا]] زدود. <ref>ابن سعد، طبقات کبری، ج۳، ص ۷۸</ref> | |||
=پانویس= | =پانویس= |