عبادت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
خط ۱: خط ۱:
'''عبادت''' به معنى «خضوع» است. آنگونه که طبری در تفسیر «جامع البيان» مى‌گويد: اصل عبودیت « كه به نظر او شامل عبادت نيز مى‌شود » نزد همه عرب به معنى ذلت و خاكسارى است. <ref>طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱،ص۱۶۱.    </ref>
'''عبادت''' به معنى «خضوع» است. آنگونه که طبری در تفسیر «جامع البيان» مى‌گويد: اصل عبودیت « که به نظر او شامل عبادت نيز مى‌شود » نزد همه عرب به معنى ذلت و خاکسارى است. <ref>طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱،ص۱۶۱.    </ref>
قرطبى نيز مى‌گويد: «اصل عبادت خضوع است» <ref>قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱، ۲۲۵.    </ref><ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱،ص ۶۱.    </ref><ref>فیومی، احمد بن محد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲.</ref><ref>طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین،ج۳، ص۱۰۵.    </ref>لازم به ذكر است برخى از منابع ياد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آورده‌اند، كه نزديك به خضوع است. يا «نهايت خضوع» است.<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، واژه «عبد»، ص۳۱۹.    </ref><ref>معجم الفروق اللغویه، ۳۴۹.    </ref><ref>لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۲.    </ref>
قرطبى نيز مى‌گويد: «اصل عبادت خضوع است» <ref>قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱، ۲۲۵.    </ref><ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱،ص ۶۱.    </ref><ref>فیومی، احمد بن محد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲.</ref><ref>طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین،ج۳، ص۱۰۵.    </ref>لازم به ذکر است برخى از منابع ياد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آورده‌اند، که نزديک به خضوع است. يا «نهايت خضوع» است.<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، واژه «عبد»، ص۳۱۹.    </ref><ref>معجم الفروق اللغویه، ۳۴۹.    </ref><ref>لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۲.    </ref>
=تعریف عبادت=
=تعریف عبادت=
مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شايع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در اين زمينه چند نظر وجود دارد:
مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شايع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در اين زمينه چند نظر وجود دارد:


==نهایت خضوع==
==نهایت خضوع==
همان معناى اصلى، يعنى خضوع يا نهايت خضوع. اين معنا مورد قبول اكثر واژه شناسان است.<ref>فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲ .</ref><ref>اقرب الموارد، ج۲ ، ص ۷۳۶.</ref><ref>مفتاح الفلاح، ص ۲۸۷.</ref>همان طور كه گفته شد اكثر كتابهاى لغت و بسيارى از كتاب‌هاى تفسیر همين معنا را مورد تأييد قرار داده‌ اند.
همان معناى اصلى، يعنى خضوع يا نهايت خضوع. اين معنا مورد قبول اکثر واژه شناسان است.<ref>فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲ .</ref><ref>اقرب الموارد، ج۲ ، ص ۷۳۶.</ref><ref>مفتاح الفلاح، ص ۲۸۷.</ref>همان طور که گفته شد اکثر کتابهاى لغت و بسيارى از کتاب‌هاى تفسیر همين معنا را مورد تأييد قرار داده‌ اند.


==اطاعت و فرمانبرداری==
==اطاعت و فرمانبرداری==
خط ۱۱: خط ۱۱:


==معانی متعدد به تناسب موارد==
==معانی متعدد به تناسب موارد==
معانى متعدد به تناسب موارد <ref>الميزان، ذيل آيه اياك نعبد....</ref> (مثل خضوع، اطاعت و ...)
معانى متعدد به تناسب موارد <ref>الميزان، ذيل آيه اياک نعبد....</ref> (مثل خضوع، اطاعت و ...)


==عمل مقرون به قصد قربت==
==عمل مقرون به قصد قربت==
عملى كه همراه با «قصد قربت» و انگيزه الاهى است.
عملى که همراه با «قصد قربت» و انگيزه الاهى است.
با دقت در مفهوم و كاربردهاى واژه «عبادت» روشن مى‌شود كه هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنی است، اما هر خضوعى عبادت نيست. بدون شک كسى كه در برابر شخصى تواضع و خضوع مى‌كند نمى‌گويند او را عبادت كرده است. همچنين هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نيست. اينكه در [[اسلام]] عبادت غير خدا [[حرام]] است اما تواضع و اطاعت ديگرى جایز است.
با دقت در مفهوم و کاربردهاى واژه «عبادت» روشن مى‌شود که هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنی است، اما هر خضوعى عبادت نيست. بدون شک کسى که در برابر شخصى تواضع و خضوع مى‌کند نمى‌گويند او را عبادت کرده است. همچنين هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نيست. اينکه در [[اسلام]] عبادت غير خدا [[حرام]] است اما تواضع و اطاعت ديگرى جایز است.
دليل بر اين مطلب است كه عبادت مرادف اين دو واژه نيست. بنابراين، معناى اول و دوم مورد تأييد نيست.
دليل بر اين مطلب است که عبادت مرادف اين دو واژه نيست. بنابراين، معناى اول و دوم مورد تأييد نيست.


=ارزیابی تعاریف=
=ارزیابی تعاریف=
نظريه سوم، كه عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممكن است صحيح باشد، اما سؤال اصلى اين است كه مفهوم اولى و شايع عبادت كدام است؟
نظريه سوم، که عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممکن است صحيح باشد، اما سؤال اصلى اين است که مفهوم اولى و شايع عبادت کدام است؟
به عبارت ديگر، عبادت ممكن است معناى حقيقى اولى و ثانوى داشته باشد، در اين صورت بايد مفهوم متداول و نخستين آن كه بدون قرينه از آن فهميده مى‌شود روشن گردد.
به عبارت ديگر، عبادت ممکن است معناى حقيقى اولى و ثانوى داشته باشد، در اين صورت بايد مفهوم متداول و نخستين آن که بدون قرينه از آن فهميده مى‌شود روشن گردد.
نظريه چهارم، يعنى عملى كه با قصد قربت و جهت‌گيرى الاهى باشد، مورد قبول اكثر عالمان فقه و اصول<ref>تهذیب الاصول، ج۱، ص۱۱۱.    </ref><ref>الحدائق الناضره، ج۲، ص ۱۷۷.    </ref><ref>نهاية الافكار، ج۱ ، ص ۱۸۳.</ref><ref>فوائد الاصول،ج ۱ ، ص ۱۲۸.</ref><ref>محاضرات فى اصول الفقه، ج۲ ، ص ۱۸۴.</ref> و برخى ديگر است. خاطر نشان مى‌شود، مقصود اكثر عالمان [[فقه]] و [[اصول]] از اين تعريف، عبادتى است كه در اسلام مطرح است، نه دقيقا بيان معناى لغوى آن (چنان كه در متن توضيح داده شده است)به نظر مى‌رسد اين معنا نزدیک‌ترين معنا به مفهوم عبادت باشد، با اين توضيح كه، بنابر اينكه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است كه همراه با نوعى «تقديس» مقصود از «تقديس» هرگونه تقديسى نيست (مثل تقديس [[امام]] يا [[پیغمبر|پيامبر]]»، بلكه مقصود قداستى است كه جنبه الوهيت و ربوبيت داشته باشد.باشد، يعنى خضوعى كه با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت معبود اعم از اينكه خداى حقيقى باشد يا پندارى و اعم از اينكه رب مطلق باشد يا رب النوع و ... انجام شود. اين تفسير از عبادت را «علامه بلاغى»<ref>علامه بلاغی، آلاء الرحمان، ذيل آيه اياك نعبد</ref> و همچنين «شهید مطهری»<ref>مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۲۰۵.</ref> ، بيان كرده است مرحوم حاج مصطفى خمينى نيز در تفسير خود آن را به ‌عنوان «وضع تعينى» (و نه تعيينى» براى عبادت تأييد مى‌كند. زيرا اگر خشوع توأم با تقديس (به مفهومى كه بيان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى بدون اعتقاد به ربوبيت وىخضوع كند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شايد مقصود برخى اهل لغت و تفسير كه عبادت را به مفهوم «نهايت خضوع»<ref>لسان العرب، ج۳ ، ص ۲۷۳.</ref><ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    </ref> يا «اطاعت خاشعانه» <ref>لسان العرب، ۳ / ۲۷۳.</ref> دانسته‌اند نيز همين معنا باشد. لسان العرب» در يك مورد، «عبد» را به «تأله» تفسير كرده كه شايد به مفهومى كه گفته شد نزديك‌تر باشد.
نظريه چهارم، يعنى عملى که با قصد قربت و جهت‌گيرى الاهى باشد، مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول<ref>تهذیب الاصول، ج۱، ص۱۱۱.    </ref><ref>الحدائق الناضره، ج۲، ص ۱۷۷.    </ref><ref>نهاية الافکار، ج۱ ، ص ۱۸۳.</ref><ref>فوائد الاصول،ج ۱ ، ص ۱۲۸.</ref><ref>محاضرات فى اصول الفقه، ج۲ ، ص ۱۸۴.</ref> و برخى ديگر است. خاطر نشان مى‌شود، مقصود اکثر عالمان [[فقه]] و [[اصول]] از اين تعريف، عبادتى است که در اسلام مطرح است، نه دقيقا بيان معناى لغوى آن (چنان که در متن توضيح داده شده است)به نظر مى‌رسد اين معنا نزدیک‌ترين معنا به مفهوم عبادت باشد، با اين توضيح که، بنابر اينکه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است که همراه با نوعى «تقديس» مقصود از «تقديس» هرگونه تقديسى نيست (مثل تقديس [[امام]] يا [[پیغمبر|پيامبر]]»، بلکه مقصود قداستى است که جنبه الوهيت و ربوبيت داشته باشد.باشد، يعنى خضوعى که با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت معبود اعم از اينکه خداى حقيقى باشد يا پندارى و اعم از اينکه رب مطلق باشد يا رب النوع و ... انجام شود. اين تفسير از عبادت را «علامه بلاغى»<ref>علامه بلاغی، آلاء الرحمان، ذيل آيه اياک نعبد</ref> و همچنين «شهید مطهری»<ref>مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۲۰۵.</ref> ، بيان کرده است مرحوم حاج مصطفى خمينى نيز در تفسير خود آن را به ‌عنوان «وضع تعينى» (و نه تعيينى» براى عبادت تأييد مى‌کند. زيرا اگر خشوع توأم با تقديس (به مفهومى که بيان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى بدون اعتقاد به ربوبيت وىخضوع کند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شايد مقصود برخى اهل لغت و تفسير که عبادت را به مفهوم «نهايت خضوع»<ref>لسان العرب، ج۳ ، ص ۲۷۳.</ref><ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    </ref> يا «اطاعت خاشعانه» <ref>لسان العرب، ۳ / ۲۷۳.</ref> دانسته‌اند نيز همين معنا باشد. لسان العرب» در يک مورد، «عبد» را به «تأله» تفسير کرده که شايد به مفهومى که گفته شد نزديک‌تر باشد.
اين مفهوم، لااقل معناى حقيقى اولى و شايع عبادت است عبادت مى‌تواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، كه بدين معنا بر [[نماز]] و [[روزه]] و مانند آن اطلاق مى‌شود و مى‌تواند «مصدر متعدى» باشد كه به معناى «عبادت كردن» (بجا آوردن نماز و ...» است و اگر معنايى درگير چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقيقى ثانوى (يا مجاز) است (كه نياز به قرينه دارد). مؤيد اين مطلب، سخن امام صادق عليه‌السلام درباره حقيقت عبادت است كه فرمود: «نيت خوب - قصد قربت - داشتن در اطاعت، آن‌گونه كه [[خدا]] دستور داده است»<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۵۴.    </ref>
اين مفهوم، لااقل معناى حقيقى اولى و شايع عبادت است عبادت مى‌تواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، که بدين معنا بر [[نماز]] و [[روزه]] و مانند آن اطلاق مى‌شود و مى‌تواند «مصدر متعدى» باشد که به معناى «عبادت کردن» (بجا آوردن نماز و ...» است و اگر معنايى درگير چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقيقى ثانوى (يا مجاز) است (که نياز به قرينه دارد). مؤيد اين مطلب، سخن امام صادق عليه‌السلام درباره حقيقت عبادت است که فرمود: «نيت خوب - قصد قربت - داشتن در اطاعت، آن‌گونه که [[خدا]] دستور داده است»<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۵۴.    </ref>


=مفهوم قصد قربت=
=مفهوم قصد قربت=
منظور از «قصد قربت» در تعريف عبادت، آن است كه عمل، انگيزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اينكه به خاطر محبت و رضاى حق باشد يا امتثال امرا و يا شكرگذارى به درگاه او يا دستيابى به بهشت يا فرار از عذاب و ....
منظور از «قصد قربت» در تعريف عبادت، آن است که عمل، انگيزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اينکه به خاطر محبت و رضاى حق باشد يا امتثال امرا و يا شکرگذارى به درگاه او يا دستيابى به بهشت يا فرار از عذاب و ....


=معادل فارسی عبادت=
=معادل فارسی عبادت=
معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «[[بندگی]]» و «[[پرستش]]» دانسته‌اند.<ref>منتهى الارب، ج ۲ ، ص ۷۸۸ .</ref> البته فرهنگ معين عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا كرده است، يعنى پرستش كردن، بندگى كردن. <ref>منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معين، ج۲ ، ص ۲۲۷۲ .</ref> همان طور كه توضيح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقديس» دلالت دارد، در حالى كه واژه «بندگى» (بدون قيد) فاقد اين ويژگى است، از اين رو در مورد بندگى انسان‌ها نسبت به يكديگر نيز فراوان استعمال مى‌شود، كه مرادف «بردگى» و «غلامى» است لفظ «بندگى» در واقع بيشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت» . البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، يعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقديس مى‌كند، لكن چنين معنايى از لفظ «بندگى» (بدون قيد) فهميده نمى‌شود. اما كلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزديك‌تر است، زيرا مشتمل بر ويژگى «تقديس» نيز هست.حداقل بخشى از عبادت (همان طور كه امام [[روح الله موسوی خمینی|خمينى]] در تهذيب الاصول فرموده است معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است.
معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «[[بندگی]]» و «[[پرستش]]» دانسته‌اند.<ref>منتهى الارب، ج ۲ ، ص ۷۸۸ .</ref> البته فرهنگ معين عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا کرده است، يعنى پرستش کردن، بندگى کردن. <ref>منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معين، ج۲ ، ص ۲۲۷۲ .</ref> همان طور که توضيح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقديس» دلالت دارد، در حالى که واژه «بندگى» (بدون قيد) فاقد اين ويژگى است، از اين رو در مورد بندگى انسان‌ها نسبت به يکديگر نيز فراوان استعمال مى‌شود، که مرادف «بردگى» و «غلامى» است لفظ «بندگى» در واقع بيشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت» . البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، يعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقديس مى‌کند، لکن چنين معنايى از لفظ «بندگى» (بدون قيد) فهميده نمى‌شود. اما کلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزديک‌تر است، زيرا مشتمل بر ويژگى «تقديس» نيز هست.حداقل بخشى از عبادت (همان طور که امام [[روح الله موسوی خمینی|خمينى]] در تهذيب الاصول فرموده است معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است.
واژه «عبوديت» نيز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسيارى از واژه‌شناسان، به مفهوم «خضوع» است.<ref>زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰-۳۳۱.    </ref><ref>الصحاح، ج ۲ ، ص ۵۰۲.</ref> و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع <ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    </ref> (كه همان معناى اصلى است)، اطاعت، <ref>اقرب الموارد ج۲، ص ۳۷۳.</ref> پرستش گفته شده است. <ref>تهذيب الاصول، ج۱ ، ص ۱۱۱.</ref> برخى نيز «عبوديت» را مرادف با «عبادت» دانسته ‌اند.<ref>المنجد، واژه «عبد».</ref><ref>زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    </ref> همان طور كه هر «اطاعتى» نيز عبوديت نيست (هر چند عبوديت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر ديگر، كه عبوديت را مرادف عبادت دانسته است، نيز با كاربردهاى اين واژه سازگار نيست. زيرا لفظ «عبادت»، در استعمال شايع آن، نوعا درباره خدا به كار مى‌رود، البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غير خدا هم استعمال شده است، لكن يا حقيقت ثانوى است يا مجاز. <ref>لسان العرب،ج ۳ ، ص ۲۷۱.</ref> درحالى كه لفظ «عبوديت» در مورد انسان نيز فراوان استعمال مى‌شود. در برخى دعاها آمده است «... اى كسى كه يوسف را بعد از عبوديت (بردگى) پيامبر قرار دادى».<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۸۷، ص۱۹۸.    </ref>
واژه «عبوديت» نيز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسيارى از واژه‌شناسان، به مفهوم «خضوع» است.<ref>زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰-۳۳۱.    </ref><ref>الصحاح، ج ۲ ، ص ۵۰۲.</ref> و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع <ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    </ref> (که همان معناى اصلى است)، اطاعت، <ref>اقرب الموارد ج۲، ص ۳۷۳.</ref> پرستش گفته شده است. <ref>تهذيب الاصول، ج۱ ، ص ۱۱۱.</ref> برخى نيز «عبوديت» را مرادف با «عبادت» دانسته ‌اند.<ref>المنجد، واژه «عبد».</ref><ref>زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    </ref> همان طور که هر «اطاعتى» نيز عبوديت نيست (هر چند عبوديت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر ديگر، که عبوديت را مرادف عبادت دانسته است، نيز با کاربردهاى اين واژه سازگار نيست. زيرا لفظ «عبادت»، در استعمال شايع آن، نوعا درباره خدا به کار مى‌رود، البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غير خدا هم استعمال شده است، لکن يا حقيقت ثانوى است يا مجاز. <ref>لسان العرب،ج ۳ ، ص ۲۷۱.</ref> درحالى که لفظ «عبوديت» در مورد انسان نيز فراوان استعمال مى‌شود. در برخى دعاها آمده است «... اى کسى که يوسف را بعد از عبوديت (بردگى) پيامبر قرار دادى».<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۸۷، ص۱۹۸.    </ref>
همچنين در مورد «زيد» كه در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پيامبر خواستند، اما زيد خدمت‌گزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجيح داد، به او گفتند: «اتختار العبودية»، يعنى: آيا عبوديت را بر آزادى ترجيح مى‌دهى .... <ref>المصنف،ج ۶ ، ص ۴۶۱.</ref>
همچنين در مورد «زيد» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پيامبر خواستند، اما زيد خدمت‌گزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجيح داد، به او گفتند: «اتختار العبودية»، يعنى: آيا عبوديت را بر آزادى ترجيح مى‌دهى .... <ref>المصنف،ج ۶ ، ص ۴۶۱.</ref>
در كتابهاى فقهى نيز عبوديت در مورد غلام و برده استعمال شده است. به‌عنوان مثال در كتب فقه آمده است: «و لا يجوز رد الحر الى العبودية»، يعنى، جایز نيست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبوديت برگرداند <ref>مختلف الشيعه،ج ۵ ، ص ۱۷۲.</ref>
در کتابهاى فقهى نيز عبوديت در مورد غلام و برده استعمال شده است. به‌عنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا يجوز رد الحر الى العبودية»، يعنى، جایز نيست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبوديت برگرداند <ref>مختلف الشيعه،ج ۵ ، ص ۱۷۲.</ref>


=تشابه عبودیت و عبادت=
=تشابه عبودیت و عبادت=
به نظر مى‌رسد واژه «عبوديت» به دليل كاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوكيت»، «عبديت» و مانند آن است. در كتاب بحار قضيه‌ اى را از يكى از اصحاب امام صادق عليه‌السلام نقل مى‌كند كه مشتمل بر جمله‌اى است كه مى‌تواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مى‌گويد: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم كه (به دليلى) كمر به خدمت و «عبوديت» او بستم: «.... و طنت نفسي عليه من خدمته و العبودية له..» <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص ۱۵۴.    </ref> عبوديت اگر به خدا انتساب پيدا كند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مى‌يابد ر روايات متعدد آمده است: بهترين نامها آن است كه دلالت بر عبوديت كند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ... <ref>کافی، ج۶، ص۱۸.    </ref> و اگر به غير خدا انتساب پيدا كند، عنوان «عبد غير خدا» مى‌يابد. در كتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پيامبر خطاب شد: «هر چه از سعادت‌ها كه مى‌خواهى درخواست كن! پيامبر گفت: من را به عبوديت خودت منتسب كن ! در اين هنگام اين آيه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». <ref>شرح الاسماء الحسنى، ص ۹۰.</ref>
به نظر مى‌رسد واژه «عبوديت» به دليل کاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوکيت»، «عبديت» و مانند آن است. در کتاب بحار قضيه‌ اى را از يکى از اصحاب امام صادق عليه‌السلام نقل مى‌کند که مشتمل بر جمله‌اى است که مى‌تواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مى‌گويد: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم که (به دليلى) کمر به خدمت و «عبوديت» او بستم: «.... و طنت نفسي عليه من خدمته و العبودية له..» <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص ۱۵۴.    </ref> عبوديت اگر به خدا انتساب پيدا کند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مى‌يابد ر روايات متعدد آمده است: بهترين نامها آن است که دلالت بر عبوديت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ... <ref>کافی، ج۶، ص۱۸.    </ref> و اگر به غير خدا انتساب پيدا کند، عنوان «عبد غير خدا» مى‌يابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پيامبر خطاب شد: «هر چه از سعادت‌ها که مى‌خواهى درخواست کن! پيامبر گفت: من را به عبوديت خودت منتسب کن ! در اين هنگام اين آيه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». <ref>شرح الاسماء الحسنى، ص ۹۰.</ref>


=تفاوت عبودیت و عبادت=
=تفاوت عبودیت و عبادت=
تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراين معنا (جدا از مسئله تقديس)، اين است كه عبادت از مقوله «فعل» و عمل است كه انسان انجام مى‌دهد، اما عبوديت «صفت» است كه انسان به آن متصف مى‌شود . مثلا مى‌گويند: فلانى «صفت عبوديت» دارد، اما نمى‌گويند «صفت عبادت» دارد (بلكه فاعل آن است).
تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراين معنا (جدا از مسئله تقديس)، اين است که عبادت از مقوله «فعل» و عمل است که انسان انجام مى‌دهد، اما عبوديت «صفت» است که انسان به آن متصف مى‌شود . مثلا مى‌گويند: فلانى «صفت عبوديت» دارد، اما نمى‌گويند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است).
اين در صورتى است كه عبوديت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى كردن» است، كه از مقوله فعل و عمل است و اگر به همين معنا به خدا انتساب يابد (بندگى خدا كردن)، در اين صورت از نظر مصداق با عبادت يكى خواهد شد. شايد كسانى كه واژه عبادت و عبوديت را به يك معنا گرفته‌ اند، اولا عبوديت را «مصدر متعدى» فرض كرده‌اند و ثانيا عبوديت مقصد يعنى عبوديت خداوند را منظور كرده‌اند.در اينجا مناسب است نظر امام خمينى قدس سره درباره موضوع عبادت، كه در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بيان كرده‌اند، آورده شود. ايشان مى‌گويند: «عبادت؛ واجب آن است كه نياز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است كه نفس عمل براى عبوديت و تقرب به خداوند تشريع شده است مثل نماز و حج كه در زبان فارسى به آن «پرستش» مى‌گويند . قسم دوم عملى است كه نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زكات و خمس. اين قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمى‌شود، اما مصداق عبوديت و پرستش نيست» .از سخنان ايشان استفاده مى‌شود كه عبادت به طور كلى عبارت است از عملى كه يا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نيست بلكه عملى كه براى اظهار عبوديت خداوند وضع شده است پرستش است. <ref>تهذيب الاصول، ج۱ ، ص۱۱۱.</ref>
اين در صورتى است که عبوديت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى کردن» است، که از مقوله فعل و عمل است و اگر به همين معنا به خدا انتساب يابد (بندگى خدا کردن)، در اين صورت از نظر مصداق با عبادت يکى خواهد شد. شايد کسانى که واژه عبادت و عبوديت را به يک معنا گرفته‌ اند، اولا عبوديت را «مصدر متعدى» فرض کرده‌اند و ثانيا عبوديت مقصد يعنى عبوديت خداوند را منظور کرده‌اند.در اينجا مناسب است نظر امام خمينى قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بيان کرده‌اند، آورده شود. ايشان مى‌گويند: «عبادت؛ واجب آن است که نياز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است که نفس عمل براى عبوديت و تقرب به خداوند تشريع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسى به آن «پرستش» مى‌گويند . قسم دوم عملى است که نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. اين قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمى‌شود، اما مصداق عبوديت و پرستش نيست» .از سخنان ايشان استفاده مى‌شود که عبادت به طور کلى عبارت است از عملى که يا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نيست بلکه عملى که براى اظهار عبوديت خداوند وضع شده است پرستش است. <ref>تهذيب الاصول، ج۱ ، ص۱۱۱.</ref>


=شرایط کمال عبادات=
=شرایط کمال عبادات=

نسخهٔ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۵۹

عبادت به معنى «خضوع» است. آنگونه که طبری در تفسیر «جامع البيان» مى‌گويد: اصل عبودیت « که به نظر او شامل عبادت نيز مى‌شود » نزد همه عرب به معنى ذلت و خاکسارى است. [۱] قرطبى نيز مى‌گويد: «اصل عبادت خضوع است» [۲][۳][۴][۵]لازم به ذکر است برخى از منابع ياد شده به جاى «خضوع» لفظ «ذلت» آورده‌اند، که نزديک به خضوع است. يا «نهايت خضوع» است.[۶][۷][۸]

تعریف عبادت

مفهوم «عبادت» در استعمال متداول و شايع آن تا حدودى مورد اختلاف است و در اين زمينه چند نظر وجود دارد:

نهایت خضوع

همان معناى اصلى، يعنى خضوع يا نهايت خضوع. اين معنا مورد قبول اکثر واژه شناسان است.[۹][۱۰][۱۱]همان طور که گفته شد اکثر کتابهاى لغت و بسيارى از کتاب‌هاى تفسیر همين معنا را مورد تأييد قرار داده‌ اند.

اطاعت و فرمانبرداری

اطاعت و فرمانبرداری[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵]برخى نيز «عبادت» را «اطاعت خاشعانه» دانسته‌اند [۱۶]

معانی متعدد به تناسب موارد

معانى متعدد به تناسب موارد [۱۷] (مثل خضوع، اطاعت و ...)

عمل مقرون به قصد قربت

عملى که همراه با «قصد قربت» و انگيزه الاهى است. با دقت در مفهوم و کاربردهاى واژه «عبادت» روشن مى‌شود که هر چند عبادت نوعى خضوع و فروتنی است، اما هر خضوعى عبادت نيست. بدون شک کسى که در برابر شخصى تواضع و خضوع مى‌کند نمى‌گويند او را عبادت کرده است. همچنين هرگونه «اطاعت» و فرمانبردارى مصداق عبادت نيست. اينکه در اسلام عبادت غير خدا حرام است اما تواضع و اطاعت ديگرى جایز است. دليل بر اين مطلب است که عبادت مرادف اين دو واژه نيست. بنابراين، معناى اول و دوم مورد تأييد نيست.

ارزیابی تعاریف

نظريه سوم، که عبادت را چند مفهومه گرفته است، هر چند ممکن است صحيح باشد، اما سؤال اصلى اين است که مفهوم اولى و شايع عبادت کدام است؟ به عبارت ديگر، عبادت ممکن است معناى حقيقى اولى و ثانوى داشته باشد، در اين صورت بايد مفهوم متداول و نخستين آن که بدون قرينه از آن فهميده مى‌شود روشن گردد. نظريه چهارم، يعنى عملى که با قصد قربت و جهت‌گيرى الاهى باشد، مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول[۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] و برخى ديگر است. خاطر نشان مى‌شود، مقصود اکثر عالمان فقه و اصول از اين تعريف، عبادتى است که در اسلام مطرح است، نه دقيقا بيان معناى لغوى آن (چنان که در متن توضيح داده شده است)به نظر مى‌رسد اين معنا نزدیک‌ترين معنا به مفهوم عبادت باشد، با اين توضيح که، بنابر اينکه مفهوم اصلى عبادت خضوع و خشوع باشد، منظور از آن خضوعى است که همراه با نوعى «تقديس» مقصود از «تقديس» هرگونه تقديسى نيست (مثل تقديس امام يا پيامبر»، بلکه مقصود قداستى است که جنبه الوهيت و ربوبيت داشته باشد.باشد، يعنى خضوعى که با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت معبود اعم از اينکه خداى حقيقى باشد يا پندارى و اعم از اينکه رب مطلق باشد يا رب النوع و ... انجام شود. اين تفسير از عبادت را «علامه بلاغى»[۲۳] و همچنين «شهید مطهری»[۲۴] ، بيان کرده است مرحوم حاج مصطفى خمينى نيز در تفسير خود آن را به ‌عنوان «وضع تعينى» (و نه تعيينى» براى عبادت تأييد مى‌کند. زيرا اگر خشوع توأم با تقديس (به مفهومى که بيان شد) نباشد، مثلا در برابر انسانى بدون اعتقاد به ربوبيت وىخضوع کند، مصداق «ادب» و احترام است، نه «عبادت». شايد مقصود برخى اهل لغت و تفسير که عبادت را به مفهوم «نهايت خضوع»[۲۵][۲۶] يا «اطاعت خاشعانه» [۲۷] دانسته‌اند نيز همين معنا باشد. لسان العرب» در يک مورد، «عبد» را به «تأله» تفسير کرده که شايد به مفهومى که گفته شد نزديک‌تر باشد. اين مفهوم، لااقل معناى حقيقى اولى و شايع عبادت است عبادت مى‌تواند معناى «اسم مصدرى» داشته باشد، که بدين معنا بر نماز و روزه و مانند آن اطلاق مى‌شود و مى‌تواند «مصدر متعدى» باشد که به معناى «عبادت کردن» (بجا آوردن نماز و ...» است و اگر معنايى درگير چون خضوع، اطاعت و ... دارد، معناى حقيقى ثانوى (يا مجاز) است (که نياز به قرينه دارد). مؤيد اين مطلب، سخن امام صادق عليه‌السلام درباره حقيقت عبادت است که فرمود: «نيت خوب - قصد قربت - داشتن در اطاعت، آن‌گونه که خدا دستور داده است»[۲۸]

مفهوم قصد قربت

منظور از «قصد قربت» در تعريف عبادت، آن است که عمل، انگيزه و جهت الاهى داشته باشد، اعم از اينکه به خاطر محبت و رضاى حق باشد يا امتثال امرا و يا شکرگذارى به درگاه او يا دستيابى به بهشت يا فرار از عذاب و ....

معادل فارسی عبادت

معادل فارسى لفظ عبادت را برخى «بندگی» و «پرستش» دانسته‌اند.[۲۹] البته فرهنگ معين عبادت را به صورت مصدر متعدى معنا کرده است، يعنى پرستش کردن، بندگى کردن. [۳۰] همان طور که توضيح داده شد، واژه عبادت، بر نوعى «تقديس» دلالت دارد، در حالى که واژه «بندگى» (بدون قيد) فاقد اين ويژگى است، از اين رو در مورد بندگى انسان‌ها نسبت به يکديگر نيز فراوان استعمال مى‌شود، که مرادف «بردگى» و «غلامى» است لفظ «بندگى» در واقع بيشتر، معادل واژه «عبودیت» است، نه «عبادت» . البته اگر از واژه «بندگى»، بندگى خاص، يعنى «بندگى خداوند» اراده شود، دلالت بر تقديس مى‌کند، لکن چنين معنايى از لفظ «بندگى» (بدون قيد) فهميده نمى‌شود. اما کلمه «پرستش»، به مفهوم عبادت نزديک‌تر است، زيرا مشتمل بر ويژگى «تقديس» نيز هست.حداقل بخشى از عبادت (همان طور که امام خمينى در تهذيب الاصول فرموده است معادل پرستیدن (مصدر متعدى) است. واژه «عبوديت» نيز (همانند عبادت) در اصل، به نظر بسيارى از واژه‌شناسان، به مفهوم «خضوع» است.[۳۱][۳۲] و در استعمال متداول آن، معانى متعددى چون خضوع [۳۳] (که همان معناى اصلى است)، اطاعت، [۳۴] پرستش گفته شده است. [۳۵] برخى نيز «عبوديت» را مرادف با «عبادت» دانسته ‌اند.[۳۶][۳۷] همان طور که هر «اطاعتى» نيز عبوديت نيست (هر چند عبوديت بدون اطاعت معنا ندارد). نظر ديگر، که عبوديت را مرادف عبادت دانسته است، نيز با کاربردهاى اين واژه سازگار نيست. زيرا لفظ «عبادت»، در استعمال شايع آن، نوعا درباره خدا به کار مى‌رود، البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غير خدا هم استعمال شده است، لکن يا حقيقت ثانوى است يا مجاز. [۳۸] درحالى که لفظ «عبوديت» در مورد انسان نيز فراوان استعمال مى‌شود. در برخى دعاها آمده است «... اى کسى که يوسف را بعد از عبوديت (بردگى) پيامبر قرار دادى».[۳۹] همچنين در مورد «زيد» که در خدمت پیامبر بود و پدر و مادر وى او را از پيامبر خواستند، اما زيد خدمت‌گزارى نزد آن حضرت را بر رفتن به نزد پدر و مادر ترجيح داد، به او گفتند: «اتختار العبودية»، يعنى: آيا عبوديت را بر آزادى ترجيح مى‌دهى .... [۴۰] در کتابهاى فقهى نيز عبوديت در مورد غلام و برده استعمال شده است. به‌عنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا يجوز رد الحر الى العبودية»، يعنى، جایز نيست انسان حر و آزاد شده را به بردگى و عبوديت برگرداند [۴۱]

تشابه عبودیت و عبادت

به نظر مى‌رسد واژه «عبوديت» به دليل کاربردهاى آن به مفهوم «بندگى»، «بردگى»، «مملوکيت»، «عبديت» و مانند آن است. در کتاب بحار قضيه‌ اى را از يکى از اصحاب امام صادق عليه‌السلام نقل مى‌کند که مشتمل بر جمله‌اى است که مى‌تواند شاهدى بر مطلب فوق باشد. وى مى‌گويد: در مسافرت به مدینه همسفرى داشتم که (به دليلى) کمر به خدمت و «عبوديت» او بستم: «.... و طنت نفسي عليه من خدمته و العبودية له..» [۴۲] عبوديت اگر به خدا انتساب پيدا کند، شخصى به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مى‌يابد ر روايات متعدد آمده است: بهترين نامها آن است که دلالت بر عبوديت کند مثل عبدالله و عبدالرحمان و ... [۴۳] و اگر به غير خدا انتساب پيدا کند، عنوان «عبد غير خدا» مى‌يابد. در کتاب «شرح الاسماء الحسنى» نوشته «حاج ملا هادى سبزوارى» آمده است: در شب معراج به پيامبر خطاب شد: «هر چه از سعادت‌ها که مى‌خواهى درخواست کن! پيامبر گفت: من را به عبوديت خودت منتسب کن ! در اين هنگام اين آيه سبحان الذى اسرى بعبده... نازل شد». [۴۴]

تفاوت عبودیت و عبادت

تفاوت عبودیت با عبادت، بنابراين معنا (جدا از مسئله تقديس)، اين است که عبادت از مقوله «فعل» و عمل است که انسان انجام مى‌دهد، اما عبوديت «صفت» است که انسان به آن متصف مى‌شود . مثلا مى‌گويند: فلانى «صفت عبوديت» دارد، اما نمى‌گويند «صفت عبادت» دارد (بلکه فاعل آن است). اين در صورتى است که عبوديت به معناى «اسم مصدرى» در نظر گرفته شود، اما اگر به صورت «مصدر متعدى» لحاظ شود، به مفهوم «بندگى کردن» است، که از مقوله فعل و عمل است و اگر به همين معنا به خدا انتساب يابد (بندگى خدا کردن)، در اين صورت از نظر مصداق با عبادت يکى خواهد شد. شايد کسانى که واژه عبادت و عبوديت را به يک معنا گرفته‌ اند، اولا عبوديت را «مصدر متعدى» فرض کرده‌اند و ثانيا عبوديت مقصد يعنى عبوديت خداوند را منظور کرده‌اند.در اينجا مناسب است نظر امام خمينى قدس سره درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدى و توصلى» علم اصول بيان کرده‌اند، آورده شود. ايشان مى‌گويند: «عبادت؛ واجب آن است که نياز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است. قسم اول عبادتى است که نفس عمل براى عبوديت و تقرب به خداوند تشريع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسى به آن «پرستش» مى‌گويند . قسم دوم عملى است که نفس عمل براى تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. اين قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمى‌شود، اما مصداق عبوديت و پرستش نيست» .از سخنان ايشان استفاده مى‌شود که عبادت به طور کلى عبارت است از عملى که يا قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتى پرستش خداوند نيست بلکه عملى که براى اظهار عبوديت خداوند وضع شده است پرستش است. [۴۵]

شرایط کمال عبادات

غیر از شرایط صحّت و قبول عبادات، اموری هم جزء شرایط کمال عبادت است. این شرایط، نشان دهنده ارزش والاتر و محتوای بهتر و تأثیر بیشتر عبادات است. شرایط کمال عبادات، از این قرار است:

مشکل تر باشد

انجام کارها و عبادات آسان، از همه کس بر می آید، ولی عباداتی که دشوارتر است و همّت و اراده و رنج بیشتری لازم دارد، با ارزش تر و به کمال نزدیک تر است. قرآن، از کسانی که در دوران سختی، پیامبر خدا را یاری و پیروی کردند ستایش می کند.[۴۶] امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ با آنکه مرکب سواری داشت، ولی پیاده به سفر حج می رفت تا پاداش بیشتری داشته باشد. قرآن، از نماز شب خوانانی تمجید می‌کند که خود را از بستر نرم و گرم جدا کرده به نیایش و نماز می‌پردازند.[۴۷] علی ـ علیه السّلام ـ فرموده است: «اَفْضَلُ الاعمالِ ما اَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْهِ»[۴۸] برترین کارها آن است که خود را بر انجام آن وادار کنی. قرآن، پاداش و مقام مجاهدان بزرگ و سخت کوش را برتر دانسته و می‌فرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الُْمجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»[۴۹]

مهم تر باشد

در انجام کارها، رعایت «اهم و مهّم»، نشان عقل و عاقبت اندیشی و مصلحت شناسی است و اسلام، در کارها به آنچه که لازم تر و مفیدتر و مهم تر است تشویق می کند، چه در آموختن، چه در عبادت، چه در انفاق. پیامبر اسلام فرموده است: «لا صَدَقَهَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج»[۵۰] با وجود بستگان نیازمند، انفاق و کمک به دیگران بی ارزش است. و علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «لا قُربَه بِالنَوافِلِ اِذا اَضرَّتْ بِالْفَرائِضِ»[۵۱] هر گاه نمازهای مستحب، به نمازهای واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت، موجب قرب به خدا نخواهد بود.

اثرش پایدارتر باشد

برکت، آثار فراوان و فواید ماندگار یک عمل و انسان است. کاری و عبادتی صفت کمال دارد که آثار آن زودگذر و ناپایدار نباشد. علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: « رُتَّ یَسیرٍ اَنْمی‌ مِنْ کَثیرٍ»[۵۲]چه بسا کارهای کم و ناچیز، که از کارهای بسیار، رشد و نمو بیشتری دارد. برخی از تألیفات و اقدامات شایسته و مراکز خدماتی به اندازه ای خیر و برکت و آثار وجودی دارد که بسیاری از آثار و نوشته ها و اعمال، فاقد آن است. پس برکت نیز یکی از شرایط کمال عبادات است.

در خطّ پیامبر باشد

کمال عبادات و اعمال، آن است که در مسیر و خط سنّت و سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و اولیاء دین باشد، نه بر اساس تشریفات یا سنّت های موروثی از نیاکان یا محیط و خواسته مردم. عبادت، هر چه به روش معصومین ـ علیهم السّلام ـ نزدیک تر باشد ارزشمندتر است.

سبقت داشته باشد

در عبادات و کارهای نیک، سابقه ارزش دارد و پیشتازی به این گونه امور، ملاک کمال است. قرآن، به طور مکرّر، فرمانِ «سارعوا» و «سابقوا» دارد. در جایی می‌فرماید: «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی»[۵۳] مسلمانانی که پیش از فتح مکه، انفاق و جهاد کردند، پاداش بیشتری دارند از آنان که پس از فتح مکه انفاق و مبارزه کردند. گر چه خداوند به هر دو گروه، وعده ‌پاداش داده است. پس سبقت در کارهای شایسته (انفاق و جهاد) از ملاک های کمال است. در حدیثی می خوانیم، علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «لا یتمّ المعروفُ الّا بثلاثِ خصالٍ: تَعْجیله وَ تَصْغیِرهُ وَ سترهُ»[۵۴]کار خیر، زمانی ارزش بیشتر دارد که هم زودتر انجام گیرد، هم انجام دهنده آن را کوچک پندارد (و به آن مغرور نشود) و هم پنهانی و دور از تظاهر انجام گیرد. از این رو، بهترین نماز،نماز اوّل وقت است و هر چه از اوّل وقت دورتر شود، فضیلتش کمتر می شود. در اذان که شعار رسمی ماست، می گوییم: «حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ، حَیَّ الْفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْر الْعَمَلِ». به سوی نماز و رستگاری و بهترین کارها بشتاب...!

در شرایط دشوار انجام شود

کار نیک و عبادتی که در شرایط سلطه ستم و طاغوت ها انجام گیرد، چون فداکاری بیشتری می خواهد و تأثیر فراوان تر دارد، ارزشمندتر است. آنجا که فشارهای محیط بیرون و غرائز درون، دست به دست می دهد تا مانع عبادت و عبودیت شود، غلبه بر این فشارها و پرستش خدا، ارزش و کمال است. قرآن در ستایش از مؤمنان راستین می گوید: «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»[۵۵] در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری هراس ندارند. در جای دیگر می‌فرماید: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»[۵۶] آنان، پیام های الهی را می رسانند و از او می ترسند و از احدی جز خداوند نمی ترسند. آری... آنان که در محیط فاسد و سلطه ظالم، خود و دین خود را حفظ می کنند (مانند همسر فرعون) از مقام بالاتری برخودارند.

نشاط و دوام داشته باشد

بی نشاطی در عبادت، نشانه ای از نفاق است. قرآن منافقان را چنین توصیف می کند که وقتی به نماز می ایستند، نشاط ندارند.[۵۷] در مقابل، نشاط بندگی، ارزش است و نیز تداوم عبادت، کمال آفرین است. در احادیث، اعمال اندکی که پیوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادت زیاد ولی همراه با تنبلی و ملامت و رها کردن به شمار آمده است. قرآن وعده پاداش ها و بهره مندی های زیاد در علم و فکر و... به کسانی داده که در طریقت اسلام، پایدار باشند: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»[۵۸]

عبادت خود را بزرگ نشمارد

انسان های مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم می بینند و از این راه، دچار تباهی اعمال می شوند. شرط کمال عبادت آن است که عابد، عباداتش را زیاد نبیند و مغرور نشود. امام سجاد در دعای «مکارم الاخلاق» از خداوند چنین می طلبد: «اللّهّمَّ عَبَّدْنی لَکَ و لاتُفْسِدْ عبادَتی بالعُجْبِ» خدایا به من توفیق عبادت بده و عبادتم را با «عجب» تباه مساز. احادیث بسیاری به این مضمون است که انسان عبادات و کارهای نیک خود را بزرگ نشمارد. خداوند در قرآن، از عبادت و تسبیح بسیار فرشتگان و ذکر دائمی آنان یاد می کند.[۵۹] شاید به این جهت که بندگان روی زمین، مغرور چند رکعت نماز و عبادت خود نشوند.

با بصیرت باشد

آگاهی عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندی کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است.

پانویس

  1. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱،ص۱۶۱.    
  2. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱، ۲۲۵.    
  3. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱،ص ۶۱.    
  4. فیومی، احمد بن محد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲.
  5. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین،ج۳، ص۱۰۵.    
  6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، واژه «عبد»، ص۳۱۹.    
  7. معجم الفروق اللغویه، ۳۴۹.    
  8. لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۲.    
  9. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنير، ج۲ ، ص ۱۴۲ .
  10. اقرب الموارد، ج۲ ، ص ۷۳۶.
  11. مفتاح الفلاح، ص ۲۸۷.
  12. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    
  13. لسان العرب، ج۳، ص ۲۷۳.    
  14. صحاح، ج۲ ، ص ۵۰۲.
  15. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۷، ص۵۶.    
  16. لسان العرب،ج ۳، ص ۲۷۳.    
  17. الميزان، ذيل آيه اياک نعبد....
  18. تهذیب الاصول، ج۱، ص۱۱۱.    
  19. الحدائق الناضره، ج۲، ص ۱۷۷.    
  20. نهاية الافکار، ج۱ ، ص ۱۸۳.
  21. فوائد الاصول،ج ۱ ، ص ۱۲۸.
  22. محاضرات فى اصول الفقه، ج۲ ، ص ۱۸۴.
  23. علامه بلاغی، آلاء الرحمان، ذيل آيه اياک نعبد
  24. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۲۰۵.
  25. لسان العرب، ج۳ ، ص ۲۷۳.
  26. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    
  27. لسان العرب، ۳ / ۲۷۳.
  28. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۵۴.    
  29. منتهى الارب، ج ۲ ، ص ۷۸۸ .
  30. منتخب اللغات، واژه عبادت، فرهنگ معين، ج۲ ، ص ۲۲۷۲ .
  31. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰-۳۳۱.    
  32. الصحاح، ج ۲ ، ص ۵۰۲.
  33. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۳۱۹.    
  34. اقرب الموارد ج۲، ص ۳۷۳.
  35. تهذيب الاصول، ج۱ ، ص ۱۱۱.
  36. المنجد، واژه «عبد».
  37. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۳۰.    
  38. لسان العرب،ج ۳ ، ص ۲۷۱.
  39. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۸۷، ص۱۹۸.    
  40. المصنف،ج ۶ ، ص ۴۶۱.
  41. مختلف الشيعه،ج ۵ ، ص ۱۷۲.
  42. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص ۱۵۴.    
  43. کافی، ج۶، ص۱۸.    
  44. شرح الاسماء الحسنى، ص ۹۰.
  45. تهذيب الاصول، ج۱ ، ص۱۱۱.
  46. سوره توبه/۹، آیه۱۱۷.    
  47. سوره سجده/۳۲، آیه۱۵.    
  48. قصارالجمل ج۲، ص۷۴.
  49. سوره نساء/۴، آیه۹۵.    
  50. نهج الفصاحه ص۵۲۲.
  51. الحیاه ج۱، ص۳۱۸.
  52. نهج البلاغه، وصیت ۳۱.
  53. سوره حدید/۵۷، آیه۱۰.    
  54. قصارالجمل ج ۲، ص ۳۰.
  55. سوره مائده/۵، آیه۵۴.    
  56. سوره احزاب/۳۳، آیه۳۹.    
  57. سوره نساء/۴، آیه۱۴۲.    
  58. سوره جن/۷۲، ایه۱۶.    
  59. سوره انبیا/۲۱، آیه۲۰.