۸۸٬۰۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'نمی شود' به 'نمیشود') |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
'''دیدگاه اول''' | '''دیدگاه اول''' | ||
برخی معتقدند که میان اشعری و ماتریدی تفاوت عمدهای وجود ندارد و آن دو در روش و نظر، در اصول کلی عـلم کـلام اتـفاق نظر دارند. دکتر فتحالله خلیف و شمسالدین سلفی از طرفداران این نظریه هستند. دکـتر خـلیف میگوید: «دو شیخ اهلسنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام، که مورد اختلاف فرقههای کلامی است، مـتفق هستند.»<ref>ابومنصور ماتریدی، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتحالله خـلیف، دارالجامعات المصریه، ص 18 مقدمه</ref>.باید گفت این دیدگاه نمی تواند دقیق باشد، زیرا با مطالعه آثار این دو مکتب به دست می آوریم که تفاوت فراوانی میان فهم اشعری با فهم ماتریدی در تبیین اصول کلامی وجود دارد مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل | برخی معتقدند که میان اشعری و ماتریدی تفاوت عمدهای وجود ندارد و آن دو در روش و نظر، در اصول کلی عـلم کـلام اتـفاق نظر دارند. دکتر فتحالله خلیف و شمسالدین سلفی از طرفداران این نظریه هستند. دکـتر خـلیف میگوید: «دو شیخ اهلسنت روش واحدی دارند و در اهمّ مسائل علم کلام، که مورد اختلاف فرقههای کلامی است، مـتفق هستند.»<ref>ابومنصور ماتریدی، کتاب التوحید، تحقیق و مقدمه دکتر فـتحالله خـلیف، دارالجامعات المصریه، ص 18 مقدمه</ref>.باید گفت این دیدگاه نمی تواند دقیق باشد، زیرا با مطالعه آثار این دو مکتب به دست می آوریم که تفاوت فراوانی میان فهم اشعری با فهم ماتریدی در تبیین اصول کلامی وجود دارد مثلا اشعری برای فهم عقلی اعتبار چندانی قایل نمیشود بلکه توجه ویژه ای به نصوص و متون دارد به گونه ای که مطابق با ظاهر آیات قرآن برای خدا وجه و ید را به معنای ظاهری اش یعنی صورت و دست تفسیر می کند.<ref>ر ک دائرة المعارف بزرگ اسلامی (مدخل اشعری).</ref> اما برای ماتریدی آن چه مهم است فهم عقلی است و برای او تفسیر اشعری قابل قبول نیست. | ||
'''دیدگاه دوم''' | '''دیدگاه دوم''' | ||
این دیدگاه نظر احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ اعـتزال در مـکتب اشعری آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، چ سوم، دارالکتاب العـربی، ج 4، ص 5ـ 91.</ref> | این دیدگاه نظر احمد امین مصری است که معتقد است رنـگ اعـتزال در مـکتب اشعری آشکارتر است و این امر بدان جهت است که اشعری مدتی طولانی در مکتب اعـتزال بـوده است.»<ref>احمد امین مصری، ظهرالاسلام، چ سوم، دارالکتاب العـربی، ج 4، ص 5ـ 91.</ref> | ||
وی سپس برای این مدعای خود چنین شاهد میآورد که «اشعری قایل به وجـوب عـقلی شـناخت خداست، اما ماتریدی این امر را نمی پذیرد.»<ref>همان</ref> در پاسخ به ادعای وی باید گفت که استشهاد احمد امین می بایستی متوجه ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خدا قایل است و اشعری به وجوب نقلی و علاوه اصل مدعای وی که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد نیز نا صحیح است بله اشعری به مدت طولانی با مکتب اعتزال همراه بوده است ولی این موضوع دلیل | وی سپس برای این مدعای خود چنین شاهد میآورد که «اشعری قایل به وجـوب عـقلی شـناخت خداست، اما ماتریدی این امر را نمی پذیرد.»<ref>همان</ref> در پاسخ به ادعای وی باید گفت که استشهاد احمد امین می بایستی متوجه ماتریدی باشد که به وجوب عقلی معرفت خدا قایل است و اشعری به وجوب نقلی و علاوه اصل مدعای وی که اشعری به مدت طولانی در مکتب اعتزال بوده است و از این جهت تفکر اعتزالی دارد نیز نا صحیح است بله اشعری به مدت طولانی با مکتب اعتزال همراه بوده است ولی این موضوع دلیل نمیشود که وی بر همان روش و منش اعتزالی باقی مانده باشد. | ||
'''دیدگاه سـوم''' | '''دیدگاه سـوم''' | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
و اما ماتریدیه برای اثبات خدا و بحث توحید عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره دارند مانند برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم تکیه می کنند. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی به چالش میکشد، برهان شر است. او از این برهان که بهطور معمول برای انکار خداوند به کار میرود برای اثبات وجود صانع بهره میجوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود میبایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدیدمیآورد و در این صورت شرور و زشتیها وجود نمیداشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمدهاست»<ref>.ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتحالله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بیتا.</ref> | و اما ماتریدیه برای اثبات خدا و بحث توحید عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره دارند مانند برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم تکیه می کنند. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی به چالش میکشد، برهان شر است. او از این برهان که بهطور معمول برای انکار خداوند به کار میرود برای اثبات وجود صانع بهره میجوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود میبایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدیدمیآورد و در این صورت شرور و زشتیها وجود نمیداشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمدهاست»<ref>.ماتریدی، ابو منصور، التوحید، تحقیق: فتحالله خلیف، ص 17، مصر، اسکندریه، دارالجامعات، بیتا.</ref> | ||
این مکتب در باب افعال اختیاری در واقع به امر بین الامرین گرایش دارند یعنی نه جبر را قبول دارند و نه تفویض را باور می کنند. از دیدگاه ماتریدیه، فاعلیت انسان واقعی است و وی با اراده و قدرتی که خدا به او می دهد فعل را ایجاد می کند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست. آن ها معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خدا است فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه توصیفی دارد مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق می کند، پس ذات نشستن و برخاستن، آفریدهٔ خدا، ولی عمل نشستن و برخاستن مربوط به انسان است که با اختیار و اراده ای که خدا با او داده و با نیت انسان انجام می شود.اصل عمل را خدا می آفریند و عنوان عمل را انسان با نیتش ایجاد می کند. پس اگر فاعل انسانی فعلی را نیت نکند، آن فعل از سوی خدا آفریده | این مکتب در باب افعال اختیاری در واقع به امر بین الامرین گرایش دارند یعنی نه جبر را قبول دارند و نه تفویض را باور می کنند. از دیدگاه ماتریدیه، فاعلیت انسان واقعی است و وی با اراده و قدرتی که خدا به او می دهد فعل را ایجاد می کند که البته این ایجاد به معنای خلق نیست. آن ها معتقدند که فعل انسان غیر از فعل خدا است فعل خدا جنبه خلقی و فعل انسان جنبه توصیفی دارد مثلا نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما اصل آن را خدا خلق می کند، پس ذات نشستن و برخاستن، آفریدهٔ خدا، ولی عمل نشستن و برخاستن مربوط به انسان است که با اختیار و اراده ای که خدا با او داده و با نیت انسان انجام می شود.اصل عمل را خدا می آفریند و عنوان عمل را انسان با نیتش ایجاد می کند. پس اگر فاعل انسانی فعلی را نیت نکند، آن فعل از سوی خدا آفریده نمیشود. در نتیجه معیار جزا( ثواب و عقاب) در نگاه ماتریدیه قصد و نیت فعل از سوی انسان است، زیرا «اِنّما الاعمالُ بالنیّات».<ref> با اقتباس از دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۷، ص ۶۴۲۶.</ref> | ||
ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق یعنی تکلیف بر کسی که قدرت ندارد تا فعلی را انجام دهد، خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی که اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق از سوی خدا به بندگان ایرادی ندارد.<ref>با استفاده از دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.</ref> | ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق یعنی تکلیف بر کسی که قدرت ندارد تا فعلی را انجام دهد، خلاف عدالت و حکمت الهی است. در حالی که اشاعره معتقدند تکلیف ما لایطاق از سوی خدا به بندگان ایرادی ندارد.<ref>با استفاده از دانشنامهٔ بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۶، ص ۶۰۵۹.</ref> |