۸۷٬۹۳۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می رفت' به 'میرفت') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'می کرد' به 'میکرد') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
=ابوایوب انصاری؛ خدمتکار= | =ابوایوب انصاری؛ خدمتکار= | ||
از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه | از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه میکرد و با دقت فراوان می کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا [[رسول خدا (ص)]] غذا نمی خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی زدند. | ||
ابوایوب می گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده | ابوایوب می گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده میکردیم که پیامبر خدا بپسندند". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج2، ص 144</ref> | ||
ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی | ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی میکردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه ی بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در این باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت میکرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد. | ||
=یاری پیامبر (ص) پس از میزبانی= | =یاری پیامبر (ص) پس از میزبانی= | ||
ابوایوب، حتی پس از آنکه پیامبر خدا در خانه کنار [[مسجد]] ساکن شدند، باز هم در حد توان به آن حضرت کمک | ابوایوب، حتی پس از آنکه پیامبر خدا در خانه کنار [[مسجد]] ساکن شدند، باز هم در حد توان به آن حضرت کمک میکرد. ام المومنین ام سلمه می گوید: "برخی از انصار بیشتر از دیگران به رسول خدا (ص) نیکی میکردند. یکی از آنان ابوایوب انصاری بود. آنان همواره پیامبر اکرم (ص) را در انجام کارها یاری میکردند". <ref>محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج8، ص 163</ref> | ||
هنگامی که حضرت زهرا(س) به عقد علی (ع) درآمد، ابوایوب انصاری گوسفندی را به پیامبر اکرم (ص) هدیه داد. پیامبر هدیه وی را پذیرفتند و برای وی دعا فرمودند. <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص 21</ref> | هنگامی که حضرت زهرا(س) به عقد علی (ع) درآمد، ابوایوب انصاری گوسفندی را به پیامبر اکرم (ص) هدیه داد. پیامبر هدیه وی را پذیرفتند و برای وی دعا فرمودند. <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص 21</ref> | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
=شرکت ابوایوب در جنگ ها= | =شرکت ابوایوب در جنگ ها= | ||
ابوایوب انصاری مجاهدی ایثارگر و سربازی فداکار بود که در همه جنگ های زمان پیامبر و پس از آن فعالانه شرکت داشت. وی در جنگ احد، افزون بر نبرد، با رجزها و شعارهایش، لشکر اسلام را به جنگ با دشمن تشویق | ابوایوب انصاری مجاهدی ایثارگر و سربازی فداکار بود که در همه جنگ های زمان پیامبر و پس از آن فعالانه شرکت داشت. وی در جنگ احد، افزون بر نبرد، با رجزها و شعارهایش، لشکر اسلام را به جنگ با دشمن تشویق میکرد. او در این جنگ آیه " انفرو خفافاً و ثقالاً "؛ "همگی به سوی میدان جهاد حرکت کنید؛ چه سبک بار باشید، چه سنگین بار" را می خواند. | ||
همچنین در جنگ بدر شجاعانه جنگید و "مطلب بن حنطب" را که جنگجویی شجاع بود، اسیر کرد. <ref>ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 141</ref>ابوایوب نقش مهمی در پیروزی مسلمانان ایفا کرد و پس از رحلت رسول خدا و در زمان علی (ع) نیز در همه جنگ ها شرکت داشت. | همچنین در جنگ بدر شجاعانه جنگید و "مطلب بن حنطب" را که جنگجویی شجاع بود، اسیر کرد. <ref>ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 141</ref>ابوایوب نقش مهمی در پیروزی مسلمانان ایفا کرد و پس از رحلت رسول خدا و در زمان علی (ع) نیز در همه جنگ ها شرکت داشت. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
هنگامی که خیمه ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ " | هنگامی که خیمه ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ " | ||
ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) | ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمیکرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج3، ص 355</ref> | ||
همچنین آورده اند که پیامبر دو بار فرموده اند: "رحمک الله یا اباایوب"؛ "ای ابوایوب، خدا تو را رحمت کند" <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص 33</ref> | همچنین آورده اند که پیامبر دو بار فرموده اند: "رحمک الله یا اباایوب"؛ "ای ابوایوب، خدا تو را رحمت کند" <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص 33</ref> | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه ی اسلامی به شمار می آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام اند، ولی در عمل، با دشمنان هماهنگ و هم عقیده اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه ها ضربه های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند. | منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه ی اسلامی به شمار می آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام اند، ولی در عمل، با دشمنان هماهنگ و هم عقیده اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه ها ضربه های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند. | ||
گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره | گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره میکردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا میکردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 174، 175</ref> | ||
همچنین عبدالله بن ابی- یکی از سران منافقان- از حضور در جنگ احد سرباز زد، ولی پس از جنگ دوباره در مسجد حاضر شد و خواست، خود را در زمره یاران پیامبر خدا جای دهد. اما ابوایوب انصاری با همراهی تنی چند، او را از مسجد بیرون کردند. <ref>همان، ج3، ص111؛ ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 318</ref> | همچنین عبدالله بن ابی- یکی از سران منافقان- از حضور در جنگ احد سرباز زد، ولی پس از جنگ دوباره در مسجد حاضر شد و خواست، خود را در زمره یاران پیامبر خدا جای دهد. اما ابوایوب انصاری با همراهی تنی چند، او را از مسجد بیرون کردند. <ref>همان، ج3، ص111؛ ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 318</ref> | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
پس از پیامبر، [[ایمان]] و ارادت ابوایوب انصاری هیچ گاه به ولایت امام علی (ع) کم نشد و همواره به توصیه های رسول خدا (ص) درباره ی [[اهل بیت]] گوش می سپرد. او از یاران ویژه ی امام علی (ع) بود | پس از پیامبر، [[ایمان]] و ارادت ابوایوب انصاری هیچ گاه به ولایت امام علی (ع) کم نشد و همواره به توصیه های رسول خدا (ص) درباره ی [[اهل بیت]] گوش می سپرد. او از یاران ویژه ی امام علی (ع) بود | ||
از دیگر ویژگی های ابوایوب انصاری این بود که نه تنها [[حدیث غدیر]] را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد | از دیگر ویژگی های ابوایوب انصاری این بود که نه تنها [[حدیث غدیر]] را منکر نشد و پنهان نکرد، بلکه به موقع از آن ماجرا یاد میکرد و بر درستی آن شهادت می داد. او در تاریخ اسلام از راویان حدیث غدیر شمرده میشود. روزی که جنگ جمل در [[بصره]] خاتمه یافت و امیرمومنان همراه [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام و [[عمار]] و زید و ابوایوب انصاری وارد بصره شد، ابوایوب در جمع سی نفر از بزرگان و شیوخ بصره چنین روایت کرد: به خدا [[سوگند]]، شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: «انک تقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین بعدی مع علی بن ابیطالب»؛ تو پس از من، در کنار [[علی بن ابیطالب]] با پیمان شکنان و ستمگران و گمراهان جنگ خواهی کرد. | ||
گفتند: آیا خودت این حدیث را از پیامبر (ص) شنیدی؟ پاسخ داد: آری، خودم شنیدم. گفتند: آن چه خودت درباره علی از پیامبر شنیدی، برای ما نقل کن. ابوایوب گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «علی مع الحق والحق معه و هو الامام والخلیفة بعدی یقاتل علی التاویل کما قاتلت علی التنزیل...» [[علی]] همراه حق است و حق همراه او؛ او امام و جانشین پس از من است. | گفتند: آیا خودت این حدیث را از پیامبر (ص) شنیدی؟ پاسخ داد: آری، خودم شنیدم. گفتند: آن چه خودت درباره علی از پیامبر شنیدی، برای ما نقل کن. ابوایوب گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «علی مع الحق والحق معه و هو الامام والخلیفة بعدی یقاتل علی التاویل کما قاتلت علی التنزیل...» [[علی]] همراه حق است و حق همراه او؛ او امام و جانشین پس از من است. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
=نقل حدیث غدیر= | =نقل حدیث غدیر= | ||
ابوایوب انصاری از کسانی بود که در فرصت های مناسب، حدیث غدیر را برای مردم باز می گفت. بدین ترتیب، از امام علی (ع) دفاع | ابوایوب انصاری از کسانی بود که در فرصت های مناسب، حدیث غدیر را برای مردم باز می گفت. بدین ترتیب، از امام علی (ع) دفاع میکرد. | ||
رباح بن حارث نخعی می گوید: من نزد امیرمؤمنان، علی (ع) نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب دار از راه رسیدند و خطاب به حضرت گفتند: "سلام بر تو ای مولا و سرور ما". حضرت سلام آنان را پاسخ داد و سپس فرمود: "چگونه مرا مولای خود می خوانید؟ مگر نه اینکه شما گروهی اعراب بادیه نشینید؟" | رباح بن حارث نخعی می گوید: من نزد امیرمؤمنان، علی (ع) نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب دار از راه رسیدند و خطاب به حضرت گفتند: "سلام بر تو ای مولا و سرور ما". حضرت سلام آنان را پاسخ داد و سپس فرمود: "چگونه مرا مولای خود می خوانید؟ مگر نه اینکه شما گروهی اعراب بادیه نشینید؟" | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
=ابوایوب در جنگ های عصر خلافت علی(ع)= | =ابوایوب در جنگ های عصر خلافت علی(ع)= | ||
ابوایوب انصاری، علاوه بر جنگ های پیامبر (ص) ، در جنگ های جمل و صفین و نهروان نیز شرکت کرد. او سبب همراهی با علی (ع) در جنگ ها را نیز برای مردم تبیین | ابوایوب انصاری، علاوه بر جنگ های پیامبر (ص) ، در جنگ های جمل و صفین و نهروان نیز شرکت کرد. او سبب همراهی با علی (ع) در جنگ ها را نیز برای مردم تبیین میکرد. ابراهیم بن علقمه و اسود می گویند: روزی به ابوایوب انصاری گفتیم:ای ابوایوب! خداوند به وسیله پیامبر به تو کرامتی عنایت فرموده که به دیگری نداده است. میزبان پیامبر بودی، چرا در جنگ ها با علی (ع) همراهی کردی و به نبرد با مسلمانان پرداختی؟ | ||
ابوایوب پاسخ داد: به خدا سوگند، روزی در همین خانه ای که شما اکنون در آن نشسته اید، در محضر پیامبر (ص) بودم و هیچ کس در خانه نبود. علی در طرف راست پیامبر (ص) نشسته بود و من سمت چپ او؛ [[انس بن مالک]] در برابر پیامبر ایستاده بود. ناگاه صدای در شنیده شد. پیامبر (ص) فرمود: ای انس! ببین کوبنده در کیست؟ انس بیرون رفته، [[عمار بن یاسر]] را پشت در خانه دید. پیامبر فرمود: در را برای عمار باز کن. عمار بر پیامبر (ص) وارد شد و سلام کرد. | ابوایوب پاسخ داد: به خدا سوگند، روزی در همین خانه ای که شما اکنون در آن نشسته اید، در محضر پیامبر (ص) بودم و هیچ کس در خانه نبود. علی در طرف راست پیامبر (ص) نشسته بود و من سمت چپ او؛ [[انس بن مالک]] در برابر پیامبر ایستاده بود. ناگاه صدای در شنیده شد. پیامبر (ص) فرمود: ای انس! ببین کوبنده در کیست؟ انس بیرون رفته، [[عمار بن یاسر]] را پشت در خانه دید. پیامبر فرمود: در را برای عمار باز کن. عمار بر پیامبر (ص) وارد شد و سلام کرد. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
در جنگ جمل ابوایوب انصاری فرمانده سپاهی هزارنفری بود. <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 285 | در جنگ جمل ابوایوب انصاری فرمانده سپاهی هزارنفری بود. <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 285 | ||
</ref> | </ref> | ||
ابوایوب پیش از آغاز جنگ جمل نزد امیر مؤمنان، علی (ع) رفت و چنین گفت: " ای امیر مؤمنان، این گروه [[قریش]] پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا از حمایت تو دست برداریم. این بدان دلیل بود که ایشان از ایثار به دور بودند و از همگام شدن با دیگران خودداری | ابوایوب پیش از آغاز جنگ جمل نزد امیر مؤمنان، علی (ع) رفت و چنین گفت: " ای امیر مؤمنان، این گروه [[قریش]] پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا از حمایت تو دست برداریم. این بدان دلیل بود که ایشان از ایثار به دور بودند و از همگام شدن با دیگران خودداری میکردند، و آن گاه که تو میان آنان و غیر عرب برابری برقرار کردی، آنان را خوش نیامد. در نتیجه، با دشمنت متحد شدند و خون خواهی کردند تا وحدت مسلمانان را بر هم زنند و اهداف گمراهان را برآورند. ما از فرمان تو در این باره پیروی می کنیم». <ref>عبدالحمیدبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج7، ص 39</ref> | ||
'''جنگ صفین''' | '''جنگ صفین''' | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۳: | ||
پس از شهادت امام علی (ع)، روزی ابوایوب انصاری بر معاویه وارد شد. معاویه او را بر تخت خویش نشاند و پیوسته از کارهایش سخن گفت. جمعی از شامیان نیز در این جلسه حضور داشتند و گوش می دادند. ناگهان معاویه خطاب به ابوایوب گفت: "ای ابوایوب انصاری چه کسی در فلان روز (بدر) صاحب اسب بلقا را کشت؟ | پس از شهادت امام علی (ع)، روزی ابوایوب انصاری بر معاویه وارد شد. معاویه او را بر تخت خویش نشاند و پیوسته از کارهایش سخن گفت. جمعی از شامیان نیز در این جلسه حضور داشتند و گوش می دادند. ناگهان معاویه خطاب به ابوایوب گفت: "ای ابوایوب انصاری چه کسی در فلان روز (بدر) صاحب اسب بلقا را کشت؟ | ||
ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل | ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل میکردید". | ||
معاویه که نمی پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref> | معاویه که نمی پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref> | ||
خط ۲۴۶: | خط ۲۴۶: | ||
پس از مرگ ابوایوب، یزید بر جنازه وی نماز گزارد ( چون در زمان او بود) و فرمان داد تا در کنار دیوار شهر به خاکش سپارند و سپس، براساس برخی روایات، سواره نظام را مأمور ساخت، تا با اسب های خود محل دفن او را لگدکوب و محو کنند تا دشمن نتواند قبرش را بیابد، اما خبر درگذشت ابوایوب و محل دفن او از دشمن پوشیده نماند و امپراتور روم شایع ساخت که چون مسلمانان بازپس نشینند، قبر او را نبش خواهد کرد و جسدش را طعمه درندگان خواهد ساخت. | پس از مرگ ابوایوب، یزید بر جنازه وی نماز گزارد ( چون در زمان او بود) و فرمان داد تا در کنار دیوار شهر به خاکش سپارند و سپس، براساس برخی روایات، سواره نظام را مأمور ساخت، تا با اسب های خود محل دفن او را لگدکوب و محو کنند تا دشمن نتواند قبرش را بیابد، اما خبر درگذشت ابوایوب و محل دفن او از دشمن پوشیده نماند و امپراتور روم شایع ساخت که چون مسلمانان بازپس نشینند، قبر او را نبش خواهد کرد و جسدش را طعمه درندگان خواهد ساخت. | ||
[[یزید]] نیز در برابر، تهدید کرد که در سراسر خاک عرب، یک [[مسیحی]] را زنده و یک [[کلیسا]] را برپا نخواهد گزارد. این تهدید کارگر افتاد و رومیان را از نیّت خویش منصرف ساخت. ابن سعد نقل کرده است که قبر او آنچنان مورد احترام رومیان بود که گروهی از آنان خصوصاً درمواقع خشکسالی به زیارت گور او میرفتند و طلب باران | [[یزید]] نیز در برابر، تهدید کرد که در سراسر خاک عرب، یک [[مسیحی]] را زنده و یک [[کلیسا]] را برپا نخواهد گزارد. این تهدید کارگر افتاد و رومیان را از نیّت خویش منصرف ساخت. ابن سعد نقل کرده است که قبر او آنچنان مورد احترام رومیان بود که گروهی از آنان خصوصاً درمواقع خشکسالی به زیارت گور او میرفتند و طلب باران میکردند. به گفته ابن عبدربه بعد ها بر روی گور او قبه ای ساخته شد که تا زمان وی بر جای بوده است. پس از آن تا ۸۵۷ق/ ۱۴۵۳م که ترکان عثمانی قسطنطنیه را تصرف کردند، قبر او ناشناخته بود. در این تاریخ مزار وی به وسیله آق شمس الدین شیخ الاسلام، افسانه گونه شناسانده شد. در ۸۶۳ق/ ۱۴۵۸م سلطان محمد دوم [[عثمانی]] مسجد و بارگاهی بر گور او ساخت و از آن پس بسیاری از بزرگان عثمانی در مجاورت آن به خاک سپرده شدند و سلاطین عثمانی به عنوانی آیینی تشریفاتی هنگام جلوس بر تخت سلطنت، بر تربت او حضور می یافتند و طی مراسمی خاص، شمشیر نیاکان خود را که موسوم به شمشیر عثمان بود، بر کمر می بستند. | ||
خانه ابوایّوب در مدینه نیز پیوسته مورد عنایت مسلمانان بوده است، چنانکه در آن جا مدرسه ای برای مذاهب اربعه ساخته شد که به شهابیه شهرت یافت و در آن، موضع فرود آمدن شتر پیامبر (ص) را که بدان مَبروکه می گفتند، مشخص ساخته و بدان تبرک می جستند. | خانه ابوایّوب در مدینه نیز پیوسته مورد عنایت مسلمانان بوده است، چنانکه در آن جا مدرسه ای برای مذاهب اربعه ساخته شد که به شهابیه شهرت یافت و در آن، موضع فرود آمدن شتر پیامبر (ص) را که بدان مَبروکه می گفتند، مشخص ساخته و بدان تبرک می جستند. |