بررسی اندیشه جریانهای تکفیری در موضوع توحید و شرک (مقاله): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'نمی توان' به 'نمیتوان') |
جز (جایگزینی متن - 'می توان' به 'میتوان') |
||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
نهی از عبادت غیر خداوند: یونس /104: فلا اعبدالذین تعبدون من دون الله و لکن اعبدالله الذی یتوفاکم | نهی از عبادت غیر خداوند: یونس /104: فلا اعبدالذین تعبدون من دون الله و لکن اعبدالله الذی یتوفاکم | ||
از انجا که عبادت همیشه یا غالبا با دعا همراه است از اینرو | از انجا که عبادت همیشه یا غالبا با دعا همراه است از اینرو میتوان گفت بین تعبدون من دون الله در ایه شریفه سوره یونس و تدعون من دون الله در سوره غافر و انعام تنافی نیست: | ||
غافر /66:قل انی نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله و سوره انعام /56:نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواءکم | غافر /66:قل انی نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله و سوره انعام /56:نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواءکم |
نسخهٔ ۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۴۴
مبنا و اساس تفکرات جریانهای تکفیری که آنان را در برابر اکثریت مسلمانان قرار داده است به مساله بسیار مهم و محوری دین یعنی توحید و شرک بر میگردد. از اینرو شایسته است قبل از بیان عقائد آنان در بخشهای مختلف به تبیین دیدگاه انان در این مساله اساسی که زیربنای همه عقائد اسلامی است پرداخته شود .
توحید و شرک
در یک تحلیل جامع باید گفت: مبنا و اساس تفکرات جریانهای تکفیری که آنان را در برابر اکثریت مسلمانان قرار داده است به مساله بسیار مهم و محوری دین یعنی توحید و شرک بر میگردد. از اینرو شایسته است قبل از بیان عقائد انان در بخشهای مختلف به تبیین دیدگاه انان در این مساله اساسی که زیربنای همه عقائد اسلامی است پرداخته شود .
توحید و شرک از منظر شخصیتها و جریانهای تکفیری
در یک نگاه کلی باید گفت بررسی گفتار و اثار جریانها و شخصیتهای تکفیری بخوبی گویای این است که بین انان و سایر مسلمانان در مباحث نظری و فکری توحید و شرک تفاوت چندانی نیست . همه مسلمانان معتقدند که توحید محوری ترین مساله دینی بوده و لازم است این اصل اساسی در همه ابعاد مختلف زندگی مسلمانان حاکم باشد . همه معتقدند که خداوند متعال در ذات و صفات بی همتا بوده و مسبب الاسباب حقیقی همه حرکات و افعال در نظام هستی اوست . همه معتقدند تنها ذات اقدس الهی است که شایستگی عبودیت داشته و شایسته نیست بندگان جز او معبود و مقصودی را طلب کنند .
سوالی که در اینجا مطرح میگردد این است اگر همگان در مساله توحید و شرک اتفاق نظر دارند پس چگونه جریانهای تکفیری حکم به کفر و شرک بسیاری از مسلمانان میکنند .
در پاسخ باید گفت اختلاف بین تکفیری ها و سایر مسلمانان در مصادیق توحید در عبادت است بعبارت دیگر نزاع بین جریانهای تکفیری و مسلمانان دیگر صغروی است نه کبروی . از اینرو لازم است بعد از تبیین کلیات مساله توحید و شرک از منظر فریقین، به مصادیق ایندو وبه نقد و بررسی دیدگاه تکفیری ها در انها پرداخته شود .
توحید و شرک از دیدگاه ابن تیمیه:
اساس گفتار ابن تیمیه در زمینه توحید و شرک به شرح ذیل میباشد:
الف - اسلام بر دو اصل استوار میباشد:
1- عبادت خالصانه برای خداوند و نفی شرک در عبادت
2- توقیفی بودن شیوه عبادات - سبک عبادت باید بگونه باشد که در لسان شرع وارد شده باشد
ب - معنای االاله – لا اله الا الله –: اله عبارتست از خداوندی که قلبها بهنگام عبادت و استعانت و همه امورات متوجه اوست و او مقصود واقعی است در همه امورات .
ج – خواستن فقط از خداوند در ادعیه
از انجا که معبود و مقصود فقط خداست بنابراین خواسته ها و مسئلتها و غیر خداوند نمیتواند مخاطب در دعاها قرار گیرد چون دعا از عبادات است و عبادات توقیقی است .
د- قدرت اجابت فقط از ان خداست
اجابت دعا فقط از ناحیه خداوند ممکن است چون غیر او فاقد چنین قدرتی است اوست که اگاه به ضمائر بوده و قادر بر انجام انها است .
ذ – مسبب الاسباب فقط الله است
فقط الله است که خالق همه اسباب و موجودات بوده و همه مخلوقات در اسمانها و زمین اورا می خوانند . [۱]
ر – انبیا فقط واسطه اخذ و اعلام احکام الهی به بندگان هستند[۲]
ز- دلیل بر لزوم توحید و اخلاص و نفی شرک در دعاها
ایشان در لزوم منع قرار دادن نام غیر خدا – اعم ازانبیا و اولیای الهی و دیگران - در کنار خداوند می گوید عبادت خالصانه الهی حق خداوند بر بندگان است که هیچکس در ان سهیم نیست و بزرگترین گناه شرکت دادن دیگران در این حق الهی است . ایشان در اثبات این نکته به آیات و احادیث متعددی استناد می کند که برخی از این ایات عبارتند از:
{ إنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ } وَقَالَ تَعَالَى: { فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ } { وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إنَّمَا هُوَ إلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ } { فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ } وَقَالَ تَعَالَى: { فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ } { وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ } وَقَالَ تَعَالَى فِی فَاتِحَةِ الْکِتَابِ الَّتِی هِیَ أُمُّ الْقُرْآنِ { إیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ } وَقَالَ تَعَالَى: { وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ } وَقَالَ تَعَالَى: { فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ } وَقَالَ تَعَالَى: { الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَداً إلَّا اللَّهَ } .[۳]
گفتار ابوزهره در تبیین کلام ابن تیمیه:
ایشان می گوید:
از منظر ابن تیمیه وحدانیت در عبادت بمعنای عبادت خالصانه برای خداوند بگونه ای که شرع تعیین نموده است میباشد.بنابر این اگر انسان بین خالق و مخلوق حتی بمقدار جزئی در عبادت شریک قائل شود وارد در حریم شرک شده است هرچند قائل به وحدانیت خداوند در خلقت و ذات و صفات باشد و از انجا که دعا از جمله عبادات است بنابر این باید بر اساس دستور شرع انجام گیرد و شریعت اجازه نمیدهد بهمراه نام خداوند نام دیگری در دعا برده شود.[۴]
توحید و شرک از دیدگاه محمدبن عبدالوهاب:
اساس تفکرات ایشان در زمینه توحید و شرک عبارتست از:
1- معنای توحید:
توحید اعتقاد ، گفتار یا عملی است که شارع بدان امر نموده و ادمی انرا جهت رضا و امتثال فرمان او انجام دهد و شرک ان است که ان دستور برای غیر خداوند انجام گیرد. [۵]
در کتاب کشف الشبهات از کتب محمدبن عبدالوهاب در تبیین معنای توحید امده است: معنای حقیقی توحید و کلمه لا اله الا الله این است که هیچکس را بهمراه خداوند نخوانی و معنای اله یعنی انچیزی که قصد میشود و در زمان ما معادل الاله همان سید است مراد ا ز اله خالق و رازق و مدبر امور نیست و این را کفار عصر پیامبر می دانستند اما کفار و مشرکین زمان ما نمی دانند [۶]
2- اصل جامع در عبادات
اصل جامع درعبادت خالصانه الهی عبارتست از: اطاعت از اوامر و نواهی الهی [۷]
3- حکم به کفر شخصی که مشرکین را کافر ندانسته یا در کفر انان شک نماید .[۸]
4-اساس دعوت انبیاء بر عبادت الهی و اجتناب از طاغوت و شرک بوده است .[۹]
5- توحید ربوبی و عبودی
ایشان معتقد است:توحید دو نوع است توحید ربوبی و توحید الوهی و ملاک در موحد بودن توحید عبودی است و توحید در عبودیت ان است که در خواسته های بندگان فقط خداوند مورد سوال و دعا قرار گیرد.[۱۰]
در کتاب کشف الشبهات فی التوحید امده است: عظیم ترین اموزه های دینی توحید در عبادت و اجتناب از شرک است بدلیل ایه شریفه قرآن:و ان المساجد لله فلاتدعوامع الله احدا [۱۱]
6- مرز بین شرک و توحید: از منظر محمدبن عبدالوهاب شرک دو نوع است شرک اکبر و شرک اصغر . مراد از شرک اکبر ان است که انسان عمل عبادی را برای غیر خداوند انجام دهد و شرک اصغر یعنی هر عمل غیر عبادی که سبب رفتن به سوی شرک اکبر باشد. [۱۲]
دیدگاه شهید مطهری در تبیین توحید وشرک:
اصول دیدگاه شهید مطهری در زمینه توحید و شرک عبارتست از:
1 - مراتب و درجات توحید:ایشان می فرماید از قرآن کریم بدست میآید که توحید و شرک هر یک دارای مراتبی است: توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طى نکند، موحّد واقعى نیست. انگاه در تبیین مراتب توحید پرداخته و می فرماید:
1- توحید ذاتى توحید ذاتى یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى. توحید ذاتى یعنى این حقیقت «دوئى» بردار و تعدّدپذیر نیست، مثل و مانند ندارد لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ، در مرتبه وجود او موجودى نیست وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.... جهان نه از اصلهاى متعدّد پدید آمده و نه به اصلهاى متعدّد بازمىگردد، از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ و به همان اصل و همان حقیقت بازمىگردد أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ و به تعبیر دیگر، جهان هستى، یک قطبى و یک کانونى و تک محورى است.
2- توحید صفاتى ایشان در معنای توحید صفاتی می فرماید: توحید صفاتى یعنى درک و شناسایى ذات حق به یگانگى عینى با صفات و یگانگى صفات با یکدیگر. توحید ذاتى به معنى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتى به معنى نفى هر گونه کثرت و ترکیب از خود ذات است... براى وجود لایتناهى همچنان که دومى قابل تصوّر نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصوّر نیست.
3- توحید افعالى توحید افعالى یعنى درک و شناختن اینکه جهان، با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و کار او و ناشى از اراده اوست. موجودات عالم همچنان که در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او به تعبیر قرآن «قیّوم» همه عالم است، در مقام تأثیر و علّیت نیز استقلال ندارند، و در نتیجه خداوند همچنان که در ذات شریک ندارد در فاعلیّت نیز شریک ندارد. هر فاعل و سببى، حقیقت خود و وجود خود و تأثیر و فاعلیّت خود را از او دارد و قائم به اوست. همه حولها و قوّهها «به او» است (ما شاء اللّه و لا قوّة الّا به، لا حول و لا قوّة الّا باللّه).
4 توحید در عبادت ایشان در معنای توحید در عبادت مینویسد: ایشان در ذیل تفسیر ایه ایاک نعبدکه بیانگر توحید عبادی است مینویسد: و اما توحید در عبدبودن و در عبادت به معنى این است که در مقابل هیچ موجود دیگر و هیچ فرمان دیگرى این حالت را نداشته باشد، بلکه نسبت به غیر خدا حالت عصیان و تمرد داشته باشد. پس همواره انسان باید دو حالت متضاد داشته باشد: تسلیم محض خدا، و عصیان محض غیر خدا. این است معنى ایّاکَ نَعْبُدُ خدایا تنها تو را مىپرستیم و غیر تو را نمىپرستیم. [۱۳]
ایشان در بیان فرق بین مراتب سه گانه با مرتبه اخیر – توحید در عبادت – می فرماید:
مراتب سهگانه توحید ذاتی صفاتی و افعالی ، توحید نظرى و از نوع شناختن است، امّا توحید در عبادت، توحید عملى و از نوع «بودن» و «شدن» است. آن مراتب توحید، تفکّر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید، «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظرى بینش کمال است و توحید عملى جنبش در جهت رسیدن به کمال. توحید نظرى پى بردن به «یگانگى» خداست و توحید عملى «یگانه شدن» انسان است. توحید نظرى «دیدن» است و توحید عملى «رفتن». [۱۴]
2- پرستش لازمه شناخت خدای یگانه:
شناخت خداى یگانه به عنوان کاملترین ذات با کاملترین صفات، منزّه از هر گونه نقص و کاستى، و شناخت رابطه او با جهان که آفرینندگى و نگهدارى و فیّاضیّت، عطوفت و رحمانیّت است، عکس العملى در ما ایجاد میکند که از آن به «پرستش» تعبیر مىشود.[۱۵]
3- معنای پرستش:
ایشان در معنای پرستش می فرماید: پرستش نوعى رابطه خاضعانه و ستایشگرانه و سپاسگزارانه است که انسان با خداى خود برقرار میکند. این نوع رابطه را انسان تنها با خداى خود مىتواند برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است، در مورد غیر خدا نه صادق است نه جایز. [۱۶]
4- قرآن کریم تأکید و اصرار زیاد دارد بر اینکه عبادت و پرستش باید مخصوص خدا باشد، هیچ گناهى مانند شرک به خدا نیست.[۱۷]
5- از منظر ایشان توحید در عبادت انگاه محقق میگردد که انسان عبادتگر بداند: ...جز او کامل مطلق نیست، جز او هیچ ذاتى منزّه از نقص نیست، جز او کسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها که همه سپاسها به او برگردد نیست، جز او هیچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسلیم محض در برابر او شدن را ندارد.
ایشان در توسعه معنای توحید عبادی می فرماید: هر اطاعتى مانند اطاعت پیامبر و امام و حاکم شرعى اسلامى و پدر و مادر یا معلّم باید به اطاعت از او و رضاى او منتهى شود وگرنه جایز نیست.این است عکس العملى که شایسته یک بنده در مقابل خداى بزرگ است و جز در مورد خداى یگانه در مورد هیچ موجودى دیگر نه صادق است نه جایز.[۱۸]
6- توحید ذاتى و توحید در عبادت جزء اصول اولیّه اعتقادى اسلامى است، یعنى اگر کسى در اعتقادش به یکى از این دو اصل خللى باشد جزء مسلمین محسوب نمىگردد. احدى از مسلمین با این دو اصل مخالف نیست. [۱۹]
7- نزاع اصلی وهابیت با مسلمین صغروی است: ایشان معتقد است در مفهوم توحید و پرستش بین عالمان دینی اعم از وهابی و غیر وهابی اختلافی نیست اختلاف در مصادیق پرستش است: اختلاف وهابیّه با سایر مسلمین در این نیست که آیا یگانه موجود شایسته پرستش، خداوند است یا غیر خداوند، مثلًا انبیاء و اولیاء نیز شایسته پرستشاند؛ در این جهت تردید نیست که غیر خدا شایسته پرستش نیست، اختلاف در این است که آیا استشفاعات و توسّلات، عبادت است یا نه؟ پس نزاع فیما بین، صغروى است نه کبروى.[۲۰]
8- مراتب و درجات شرک
ایشان بعد از بیان مراتب و درجات توحید به مراتب شرک پرداخته و مینویسد:
همچنان که توحید، مراتب و درجات دارد شرک نیز به نوبه خود مراتبى دارد که از مقایسه مراتب توحید با مراتب شرک به حکم «تعرف الأشیاء بأضدادها»، هم توحید را بهتر مىتوان شناخت و هم شرک را.
انگاه در بیان مراتب شرک می فرماید:
الف. شرک ذاتى
ایشان در تبیین مرتبه شرک ذاتی می فرماید: اعتقاد به چند مبدئى، شرک در ذات است و نقطه مقابل توحید ذاتى است. قرآن آنجا که اقامه برهان میکند (برهان تمانع) و مىگوید: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء 22) در برابر قائلین به چند مبدئی عالم اقامه برهان میکند. این گونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است. اسلام شرک ذاتى را در هر شکل و هر صورت بکلّى طرد میکند. [۲۱]
ب. شرک در خالقیّت این نوع از شرک در برابر توحید افعالی قرار دارد. شهید مطهری در تبیین ان مینویسد: برخى از ملل، خدا را ذات بىمثل و مانند مىدانستند و او را به عنوان یگانه اصل جهان مىشناختند امّا برخى مخلوقات او را با او در خالقیّت شریک مىشمردند. مثلا مىگفتند خداوند مسئول خلقت «شرور» نیست، شرور آفریده بعضى از مخلوقات است . این گونه شرک که شرک در خالقیّت و فاعلیّت است، نقطه مقابل توحید افعالى است.
ج. شرک صفاتى
شرک صفاتی که در برابر توحید صفاتی قرار دارد مخصوص برخى اندیشمندان است که در این گونه مسائل مىاندیشند، امّا صلاحیّت و تعمّق کافى ندارند. اشاعره از متکلّمین اسلامى دچار این نوع شرک شدهاند. این نوع شرک نیز شرک خفى است و موجب خروج از حوزه اسلام نیست.
د. شرک در پرستش این نوع شرک در برابر توحید عبادی قرار دارد و به دو نوع شرک جلی و شرک خفی تقسیم میشود . شرک جلی همان بت پرستی های رائج است که در شکل پرستش خورشید یا ماه یا ستاره و نظائر ان در گذشته وجود داشته و اکنون نیز در برخی مناطق جهان وجود دارد. ایشان در فرق مرتبه شرک در پرستش با سه نوع دیگر می فرماید: سایر مراتب شرک (شرک ذاتی شرک در خالقیت و شرک صفاتی ) شرک نظرى و از نوع شناخت دروغین است، امّا این نوع شرک، شرک عملى و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است.
9- مراتب شرک عملی
شرک عملى نیز به نوبه خود مراتب دارد که بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است شرک جلى خوانده مىشود. امّا انواع شرک خفى وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملى با آنها سخت مبارزه میکند.[۲۲]
معنای عبادت:
عبادت در لغت
معانی که برای واژه عبادت شده است عبارتند از: انقیاد و خضوع عبدکه ریشه کلمه عبادت است ضد کلمه حربوده و بمعنای شخصی است که مملوک یا برده دیگری قرار گرفته است [۲۳] در برخی از کتب لغت برای کلمه عبادت دو اصل و ریشه مطرح کرده اند: الف - عبدکه بمعنای نرمی و ذلت که مصداقش عبدمملوک است ب- العبده که بمعنای قوت و صلابت میباشد [۲۴]
شهید مطهری در تبیین معنای لغوی عبادت می گوید:
در زبان عربى وقتى که چیزى رام، نرم، مطیع بشود به طورى که هیچ گونه عصیان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، این حالت را «تعبد» مىگویند. ایشان در ادامه مینویسد: در قدیم راهها و جادهها این طور نبود که مانند امروز به وسیله ماشینهاى راهسازى اول راه را بسازند بعد روى آن راه بروند، بلکه راهها با رفتن ساخته مىشد و لذا در روزهاى اول به طورى بود که سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودند ولى در اثر عبور و مرور کمکم سنگریزهها خرد و نرم مىشدند و مقاومتى در مقابل عابرین نداشتند، پاى انسانها و حیوانها را آزار نمىدادند بلکه رام و آرام بودند، در حالى که راهى که بیراهه بود سنگها زیر پا ناآرام و عاصى بودند. این طریق را، یعنى راهى که نرم و رام شده بود مىگفتند: طریق مُعَبَّد. انسان عبدو معبّد یعنى کسى که رام و تسلیم و مطیع است و هیچ گونه عصیانى ندارد.
ایشان در تطبیق معنای لغوی عبادت بر معنای اصطلاحی آن مینویسد:
اینگونه بودن یعنى رام و مطیع بودن، یک ذره عاصى نبودن، حالتى است که انسان باید فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبدخدا بودن یعنى این حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاى ذات حق داشتن.[۲۵]
معنای عبادت در قرآن
این کلمه در قرآن کریم هر چند با مشتقات مختلف در موارد زیادی استعمال شده است اما مشخصه اصلی در همه انها محصور نمودن عبادت برای ذات احدیت و نفی ان از دیگران میباشد که بعنوان نمونه برخی از انها را بیان می کنیم :
امر به عبادت الله همراه نهی از عبادت معبودان دیگر - 20مورد اعبدوا الله - نظیر : اعبدواالله مالکم من اله غیره مومنون 23و 32اعراف 85
عبادت الهی معلول ربوبیت و خالقیت اوست و هدف از عبادت تحصیل تقواست:بقره /21: اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون
عبادت خداوند بهمراه نهی از هر نوع شرک در ان :نساء/36:اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا
امر به عبادت به همراه نهی از اطاعت طاغوت: نحل 36: ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت
از این ایه استفاده میشود که:
اولا در مفهوم عبادت، اطاعت و انقیاد وجود دارد ثانیا عبادت الله مستلزم اجتناب از طاغوت – هر چیزی که در برابر اراده الهی باشد-
امر به عبادت الهی ماموریت اصلی همه انبیاء: ماموریت اصلی انبیاء امر به عبادت الهی و اجتناب از طاغوت – نحل / 36ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت مائده /117: ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوالله ربی و ربکم
امر الهی به بندگان نسبت به عبادت خودش- یک مورد- و صراط مستقیم خواندن ان : ان اعبدونی هذا صراط مستقیم یس 61
امر به عبادت خالصانه الهی: زمر / 11: امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین
نهی از عبادت غیر خداوند: یونس /104: فلا اعبدالذین تعبدون من دون الله و لکن اعبدالله الذی یتوفاکم
از انجا که عبادت همیشه یا غالبا با دعا همراه است از اینرو میتوان گفت بین تعبدون من دون الله در ایه شریفه سوره یونس و تدعون من دون الله در سوره غافر و انعام تنافی نیست:
غافر /66:قل انی نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله و سوره انعام /56:نهیت ان اعبدالذین تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواءکم
امر به عبادت معبود واحد – اله واحد – توبه 31: اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا
از این ایه استفاده میشود که:
اولا تبعیت و اطاعت نمودن از غیر خداوند حتی از عالمان دین اگر مستند به اوامر الهی نباشد خلاف عبادت الهی است یعنی عبادت و اطاعت منحصرا حق الهی است و غیر خداوند را نمیتوان در ان دخالت داد .
ثانیا توحید در خالقیت لازم است همراه با توحید در ربوبیت باشد یعنی . اله یعنی معبود باید واحد باشد: لا اله الا الله – لا اله الا هو (38مورد)
دلیل اینکه غیر الله نمیتواند معبود باشد: إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً- 29/ 17.
عبادت از منظر عالمان فریقین
دیدگاه علامه طباطبائی درالمیزان
- نکات اصلی دیدگاه ایشان در معنای عبادت عبارتست از:
1-عبادت از ریشه عبداست و عبدعبارتست از هر چیزی که مملوک باشد اعم از انسان یا غیر انسان همانگونه که درایه «إن کل من فی السماوات و الأرض إلا آتی الرحمن عبدا»: مریم- 93 عبدبدین معنا امده است .
2- ایشان با توجه به قول لغویین که عبودیت را بمعنای خضوع گرفته اند می فرماید: خضوع لازمه معنای عبادت است بدلیل انکه خضوع متعدی به لام و عبادت متعدی بنفسه میباشد.
3-عبادت نشان دادن عبدمملوکیت خویش را به خداوند میباشد از اینرو چنین حالتی با استکبار دربرابر خداوند قابل جمع نیست اما با شرک قابل جمع میباشد.[۲۶]
شیخ طوسی در التبیان:
عبادت عالیترین مرتبه خضوع و نهایت شکر گزاری در مقابل خداوند است و چنین خضوعی فقط در برابر خداوند سزاوار است چون اوست که همه مالک و خالق هستی است. هر چند شکر و اطاعت از غیر خداوند جائز اما عبادت فقط مختص به خداوند میباشد.[۲۷]
زمخشری در کشاف:
ایشان عبادت را عالیترین مرتبه خضوع و تسلیم دانسته و انرا مختص ذات مقدس الهی می داند چون فقط اوست که مولای حقیقی و صاحب عظیمترین نعمتهاست . [۲۸]
فخر رازی در مفاتیح الغیب :
عبادت امتثال نمودن عبدنسبت به دستوراتی است که از روی تعظیم نسبت به خداوندی که کمال مطلق و مستغنی از همه است صورت گیرد بنابر این متعلق عبادت تمامی اوامر و نواهی الهی خواهد بود.[۲۹]
نقد شهید مطهری به دیدگاه فخر رازی در معنای عبادت:
ایشان سخن فخر رازی را مبنی بر اینکه عبادت همان امتثال اوامر و نواهی الهی است تمام ندانسته و می گوید: در مفهوم عبادت، اطاعت امر نیفتاده است. اطاعت ثوابآور هست و مىتوان گفت مستلزم عبادت بودن نیست.
اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت کند آنچنان که هر مملوکى مالک خود را اطاعت میکند و بس، عبادت نیست. اینکه در «اصول» مىگویند «تعبدى» آن است که قصد امتثال امر در آن معتبر باشد و هر توصلى هم که به قصد امتثال صورت گیرد عبادت است، درست نیست.
عبادت یک رکن و روح دیگرى دارد و آن تعظیم و تکریم مقرون به تقدیس است، خواه امرى در کار باشد و یا نباشد، خواه آنکه قصد امتثال امر شده باشد یا نشده باشد. انسان به حکم فطرت در مقابل هر چیزى که خود را ببیند یک عکس العمل نشان مىدهد؛ در مقابل جمال تحسین میکند، در مقابل عمل اخلاقى میل به انجام دادن در او پیدا مىشود، در مقابل علم احساس طلب میکند و در مقابل کمال مطلق تقدیس و تسبیح میکند.
.... قصد قربت و امتثال امر ملاک تعبدیت و عبادت بودن عمل نیست، هرچند ملاک ثواب و حتى تقرب هست. ممکن است عملى عبادت باشد و مقرّب نباشد. ممکن است عبادتى که داراى ماهیت عبادت است ریا باشد، نه اینکه عمل ریایى عبادت صورى است ..
به هر حال عنوان فرمانبرى به عقیده ما ملاک عبادت به آن معنى که در مقابل شرک و بت پرستى واقعى صورت مىگیرد نیست، هرچند به معنى خفى شرک است. [۳۰]
به عقیده ما عمل آنگاه عبادت است که احترام و تعظیم باشد با قصد و اعتقاد به الوهیت معبود. الوهیت معبود به معنى این است که شخص معتقد باشد که معبود تسلط باطنى و تکوینى بر او و جهان دارد و در این تسلط خود مستقل است. به عقیده ما صرف اعتقاد به تسلط معنوى و ماوراء الطبیعى موجودى شرک نیست، زیرا قرآن از قدرتهاى ماوراء الطبیعى در افراد بشر یاد میکند مثل آنچه که درباره یکى از نزدیکان سلیمان یاد میکند: قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ ...
قرآن با این تعبیر مىگوید او به موجب علمى از لوح محفوظ این قدرت ماوراء الطبیعى را پیدا کرد.
اعتقاد به این گونه قدرتها اگر مقرون به این اعتقاد باشد که به ارادة اللَّه و مشیة اللَّه و اذن اللَّه کار مىکنند، شرک نیست ولى اگر چنین فرض شود که از خود استقلال دارند، نفس اعتقاد نوعى شرک است و تعظیم و احترام و قربانى براى آنها نیز شرک است [۳۱]
صدرالمتالهین در تفسیر القرآن الکریم:
عبادت عالیترین مرتبه خضوع در برابر خداوندی است که مالک و خالق و قادر به امورات هستی بوده بگونه ای که دیگران از انجام انها عاجز هستند.بنابر این عبادت بغیر خداوند جائز نیست هر چند اطاعت از دیگران معقول است. بنابر این سخن انان که عبادت را بمعنای اطاعت اوامرونواهی الهی می دانند خطاست چون اطاعت همان موافقت نمودن به امر صادر توسط امر کننده است و این در موالی عرفی نظیر اطاعت فرزند از پدر عبداز مولا صدق می کند؛ از طرفی به بت پرستانی که در عصر جاهلیت بتها رامی پرستیدند مطیع اطلاق نمیگردد. بنابر این عبادت همان نهایت خضوع و شکر گزاری در برابر خداوند متعال خواهد بود. [۳۲]
شهید مطهری:
عبادت از ماده «عبد» است. تعبدتذلل است. آنچه در عبادت و عبودیت افراد بشر وجود دارد رابطه مالکیت و مملوکیت به مفهوم اقتصادى آن است. مملوک و برده از خود اراده و اختیارى ندارد، براى خود در قبال مالک مالکیتى قائل نیست، خودش و هرچه در اختیار دارد از آنِ مولى است: العبدو ما فى یده کان لمولاه ..
ایشان انگاه به مفهوم عبادت در قرآن پرداخته و می گوید:
در قرآن کریم در مواردى که فردى بر فرد دیگر حکومت مطلقه و مستبده دارد و براى او هیچ گونه آزادى قائل نیست، عملًا با او معامله برده و مملوک میکند، عبادت و تعبید به کار برده شده آنچنان که درباره فرعون و بنى اسرائیل از زبان موسى نقل میکند: وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ، یا از زبان فرعون نقل میکند: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ ولى مسلماً این گونه رابطه که صرفاً اطاعت مطلقه است، خواه آنکه اختیارى و به صورت مشروع باشد و خواه غیر اختیارى، شرک به خدا نامیده نمىشود. عبادت خدا که باید خالصاً براى خدا باشد و اگر نه شرک و خروج از توحید و منافى با لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* است به معنى این نیست که انسان مطاعى غیر از خدا نداشته باشد. البته درجه اعلاى توحید این است که انسان مطاعى غیر از خدا نداشته باشد،[۳۳]
بیابر این از منظر ایشان عبادت یعنی مطیع محض بودن خداوند اما این سخن تمام دیدگاه ایشان در معنای عبادت نیست .
از منظر ایشان عبادت علاوه بر اطاعت محض رکن دیگری هم دارد و ان عبارتست از تعظیم و تکریم مقرون به تقدیس:
اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت کند آنچنان که هر مملوکى مالک خود را اطاعت میکند و بس، عبادت نیست ...عبادت یک رکن و روح دیگرى دارد و آن تعظیم و تکریم مقرون به تقدیس است، خواه امرى در کار باشد و یا نباشد، خواه آنکه قصد امتثال امر شده باشد یا نشده باشد.
ایشان در تبیین قید اخیر می گوید: انسان به حکم فطرت در مقابل هر چیزى که خود را ببیند یک عکس العمل نشان مىدهد؛ در مقابل جمال تحسین میکند، در مقابل عمل اخلاقى میل به انجام دادن در او پیدا مىشود، در مقابل علم احساس طلب میکند و در مقابل کمال مطلق تقدیس و تسبیح میکند....به هر حال عنوان فرمانبرى به عقیده ما ملاک عبادت به آن معنى که در مقابل شرک و بت پرستى واقعى صورت مىگیرد نیست، هرچند به معنى خفى شرک است.
به عقیده ما عمل آنگاه عبادت است که احترام و تعظیم باشد با قصد و اعتقاد به الوهیت معبود. الوهیت معبود به معنى این است که شخص معتقد باشد که معبود تسلط باطنى و تکوینى بر او و جهان دارد و در این تسلط خود مستقل است. [۳۴]
نتیجه:
تفسیرهای گوناگونی که از توحید و شرک ارائه گردید بیانگر ان بود که فریقین حتی جریانها و شخصیتهای تکفیری در این مساله محوری دین اتفاق نظر دارند . همگی اذعان به حصر عبادت و بندگی به خداوند یکتا داشته و عبادت و خضوع در برابر هر موجودی غیر الله شرک شمرده خواهد شد.
پانویس
- ↑ مجموعه الفتاوی ج 1ص 80-81
- ↑ همان ص 307
- ↑ همان ص 304
- ↑ محمدابوزهره، ابن تیمیه ص 268-269: و الوحدانیه فی العباده تقتضی امرین: احدهما ان لا یعبدالا الله وحده ....و من سوی بین المخلوق و الخالق فی شیی من العباده فقد جعل مع الله الهه اخری و ان کان یعتقد بوحدانیه الخالق فی الخلق و الذات و الصفات...الامرالثانی مما یقتضیه التوحید فی الالوهیه و العباده ان نعبدالله سبحانه بما شرعه علی السنه رسله و لانعبده الا بواجب او مستحب او مباح قصد به الطاعه و شکر الله تعالی و یقول ابن تیمیه: والدعاء من جمله العبادات فمن دعا المخلوقین من الموتی و الغائبین و استغاث بهم کان مبتدعا فی الدین مشرکا برب العالمین متبعا غیر سبیل المومنین و من سال الله بالمخلوقین او اقسم علیه بالمخلوقین کان مبتدعا بدعه ما انزل الله بها من سلطان – انتهی
- ↑ کتاب التوحید ص 44: ... فکل اعتقاد او قول او عمل ثبت انه ماموره به من الشارع فصرفه لله وحده توحید و ایمان و اخلاص و صرفه لغیره شرک و کفر
- ↑ کشف الشبهات فی التوحید ص 4
- ↑ الشیخ محمدبن عبدالوهاب ص 65-70
- ↑ همان ص 68-70
- ↑ همان ص 105-106
- ↑ همان
- ↑ کشف الشبهات ص 42: ان اعظم ما جاءبه هذاالرسول ان لا یشرک مع الله فی عبادته احد و الدلیل قوله تعالی:و ان المساجد لله فلاتدعوامع الله احدا
- ↑ کتاب التوحید ص 44-45: فان حد الشرک الاکبر و تفسیره الذی یجمع انواعه و افراده ان یصرف العبدنوعا او فردا من افراد العباده لغیر الله فکل اعتقاد او قول او عمل ثبت انه ماموره به من الشارع فصرفه لله وحده توحید و ایمان و اخلاص و صرفه لغیره شرک و کفر فعلیک بهذاالضابط للشرک الاکبر الذی لا یشذ عنه شیئی کما ان حدالشرک الاصغر هو کل وسیله و ذریعه یتطرق منها الی الشرک الاکبر من الارادات و الاقوال و الافعال التی لم تبلغ رتبه العباده
- ↑ مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج26، ص:101- 102
- ↑ همان ص 99-103
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (جهانبینى توحیدى)، ج2، ص:-97 96
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان ص 98-99
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ؛ ج3 ؛ ص71
- ↑ همان
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (جهانبینى توحیدى)، ج2، ص: 123
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (جهانبینى توحیدى)، ج2، ص:119 -124
- ↑ مصبا- عَبَدْتُ اللّه أَعْبُدُهُ عِبَادَةً، و هی الانقیاد و الخضوع، و الفاعل عَابِدٌ،و الجمع عُبَّادٌ و عَبَدَةٌ. و العَبْدُ خلاف الحرّ، و أَعْبَدْتُ زیدا فلانا: ملکته إیّاه لیکون له عبدا
- ↑ مقا- عبد: أصلان صحیحان، کأنّهما متضادّان. و الأوّل من ذینک الأصلین یدل على لین و ذلّ، و الآخر على شدّة و غلظ. فالأوّل- العبد، و هو المملوک، و الجماعة العبید، و ثلاثة أعبد، و هم العباد. ..و المعبّد: الذلول، یوصف به البعیر أیضا. و من الباب الطریق المعبّد، و هو المسلوک المذلّل. و الأصل الآخر- العبدة، و هی القوّة و الصلابة، و یقال هذا ثوب له عبدة، إذا کان صفیقا قویّا، و من هذا القیاس العبدمثل الأنف و الحمیّة یقال هو یعبدلهذا الأمر. و فسّر- إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ، أى أوّل من غضب عن هذا و أنف من قوله.الاشتقاق
- ↑ مجموعه اثار شهید مطهری ج 26ص 101
- ↑ المیزان ج1 ص24: العبدهو المملوک من الإنسان أو من کل ذی شعور بتجرید المعنى کما یعطیه قوله تعالى: «إن کل من فی السماوات و الأرض إلا آتی الرحمن عبدا»: مریم- 93. و العبادة مأخوذة منه و ربما تفرقت اشتقاقاتها أو المعانی المستعملة هی فیها لاختلاف الموارد، و ما ذکره الجوهری فی الصحاح أن أصل العبودیة الخضوع فهو من باب الأخذ بلازم المعنى و إلا فالخضوع متعد باللام و العبادة متعدیة بنفسها. و بالجملة فکان العبادة هی نصب العبدنفسه فی مقام المملوکیة لربه و لذلک کانت العبادة منافیة للاستکبار و غیر منافیة للاشتراک فمن الجائز أن یشترک أزید من الواحد فی ملک رقبة أو فی عبادة عبد، قال تعالى: «إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: غافر- 60. و قال تعالى: «و لا یشرک بعبادة ربه أحدا»: الکهف-
- ↑ التبیان ج 1ص 39: و العبادة ضرب من الشکر و غایة فیه لأنها الخضوع بأعلى مراتب الخضوع مع التعظیم بأعلى مراتب التعظیم و لا یستحق إلا بأصول النعم التی هی خلق الحیاة و القدرة و الشهوة و لا یقدر علیه غیر الله تعالى فلذلک اختص سبحانه بأن یعبدو لا یستحق بعضنا على بعض العبادة . کما یستحق بعضنا على بعض الشکر و تحسن الطاعة لغیر الله تعالى و لا تحسن العبادة لغیره و قول من قال أن العبادة هی الطاعة للمعبود یفسد بأن الطاعة موافقة الأمر و قد یکون موافقا لأمره و لا یکون عابدا له
- ↑ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ج1 ص 15 : و العبادة أقصى غایة الخضوع و التذلل. و منه ثوب ذو عبدة إذا کان فی غایة الصفاقة و قوة النسج، و لذلک لم تستعمل إلا فی الخضوع لله تعالى، لأنه مولى أعظم النعم فکان حقیقا بأقصى غایة الخضوع.
- ↑ مفاتیح الغیب ج 1 ص32 : فاعلم أن العبادة عبارة عن الإتیان بالفعل المأمور به على سبیل التعظیم للآمر فما لم یثبت بالدلیل أن لهذا العالم إلها واحدا. قادرا على مقدورات لا نهایة لها، عالما بمعلومات لا نهایة لها، غنیا عن کل الحاجات، فإنه أمر عباده ببعض الأشیاء، و نهاهم عن بعضها، و أنه یجب على الخلائق طاعته و الانقیاد لتکالیفه....-
- ↑ یادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص: 180
- ↑ و به عبارت دیگر اگر آنها را رب النوع- آنچنان که مشرکین قائل بودند- بدانند و خداوند را فقط خالق بدانند و ربوبیت را از آنِ ستاره یا خورشید یا بت که مظهر و هیکل و طلسم رب النوع است بدانند، شرک است ولى اگر قائل به رب العالمین باشند و همه چیز را مجرى قضا و قدر رب العالمین بدانند، این اعتقاد شرک نیست. اما اینکه در عمل حتى با این گونه اعتقاد نباید سجود یا قربانى یا دعا یا تسمیه را براى غیر خدا کرد، تکلیف فرعى است و عقیدهاى نیست.
- ↑ تفسیر القرآن الکریم ص105: و العبادة ضرب من الشکر و غایة فیه لأنها الخضوع و التذلل یدل على أعلى مراتب التعظیم و لا یستحقها أحد إلا بإعطاء اصول النعم الذی هو خلق الحیوة و القدرة و الحس و الشهوة و لا یقدر علیه أحد إلا الله فلذلک اختص سبحانه بأن یعبد، و لا یجوز العبادة لغیره بخلاف الطاعة فإنها قد تحسن لغیره کطاعة الأب و المولى و السلطان و الزوج، فمن قال: إن العبادة هی الطاعة فقد أخطأ لأنها غایة التذلل دون الطاعة فإنها مجرد موافقة الأمر، ألا ترى إن العبدیطیع مولاه و لا یکون عابدا له؟ و الکفار یعبدون الأصنام و لا یکونون مطیعین لهم؟إذ لا یتصور من جهتهم الأمر.
- ↑ یادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص: 179
- ↑ یادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص: 180-179