لبنان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳۶: خط ۶۳۶:


  حزب دروزی «سوسیالیست ترقی‌خواه» در سال ۱۹۴۹ تاسیس شد. از بارزترین موسسان آن می‌توان به «کمال جنبلاط»، «فرید حیران»، «آلبرت ادیب»، «عبدالله العلایلی»، «فواد رزق» و «جورج حنا» اشاره کرد. رهبر کنونی این حزب «ولید جنبلاط» است. پایه‌های حزب بر مبنای سکولاریسم و سوسیالیسم و بر مبنای اکثریت دروز شکل گرفته است. «تیمور جنبلاط»، «اکرم شهیب»، «هادی ابوالحسن»، «وائل ابوفاعور»، «فیصل الصایغ» و «بلال عبدالله»، ۶ عضو حزب سوسیالیست ترقی خواه هستند که اکنون در پارلمان لبنان از طریق ائتلاف با دو نماینده احزاب دیگر فراکسیون «گردهمایی دموکراتیک» را تشکیل دارند. «جریان توحید» از دیگر گروه‌های سیاسی دروزی است که ریاست آن را «وئام وهاب» از سیاستمداران شناخته شده دروزی لبنان برعهده دارد و اکنون یکی از نمایندگان دروزی‌ها در پارلمان این کشور است. حزب دموکراتیک لبنان به ریاست «طلال ارسلان» وزیر ورزش و جوانان سابق لبنان و جنبش مبارزه عربی لبنان به ریاست «فیصل الداود» نیز از جمله احزاب دروزی لبنان هستند.
  حزب دروزی «سوسیالیست ترقی‌خواه» در سال ۱۹۴۹ تاسیس شد. از بارزترین موسسان آن می‌توان به «کمال جنبلاط»، «فرید حیران»، «آلبرت ادیب»، «عبدالله العلایلی»، «فواد رزق» و «جورج حنا» اشاره کرد. رهبر کنونی این حزب «ولید جنبلاط» است. پایه‌های حزب بر مبنای سکولاریسم و سوسیالیسم و بر مبنای اکثریت دروز شکل گرفته است. «تیمور جنبلاط»، «اکرم شهیب»، «هادی ابوالحسن»، «وائل ابوفاعور»، «فیصل الصایغ» و «بلال عبدالله»، ۶ عضو حزب سوسیالیست ترقی خواه هستند که اکنون در پارلمان لبنان از طریق ائتلاف با دو نماینده احزاب دیگر فراکسیون «گردهمایی دموکراتیک» را تشکیل دارند. «جریان توحید» از دیگر گروه‌های سیاسی دروزی است که ریاست آن را «وئام وهاب» از سیاستمداران شناخته شده دروزی لبنان برعهده دارد و اکنون یکی از نمایندگان دروزی‌ها در پارلمان این کشور است. حزب دموکراتیک لبنان به ریاست «طلال ارسلان» وزیر ورزش و جوانان سابق لبنان و جنبش مبارزه عربی لبنان به ریاست «فیصل الداود» نیز از جمله احزاب دروزی لبنان هستند.


1- حزب سوسیالیست ترقی‌خواه
1- حزب سوسیالیست ترقی‌خواه

نسخهٔ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۴۹

لبنان
نام کشور لبنان/ Lebanon (انگليسي) / Liban (فرانسه)
تعداد جمعیت ۶٬۸۲۵٬۰۰۰ نفر
پایتخت بیروت

/ Beirut (انگليسي) / Beyrouth (فرانسه)

دین و یا مذاهب اسلامی مسلمان،مسیحی و یهودی
زبان رسمی عربي (زبان فرانسه و انگليسي نيز در اين كشور رواج دارد.)
جریانات فعال دینی - مذهبی گروه 8مارس(گرایشات همراه با آمریکا و بعضی کشورهای منطقه) و گروه 14مارس(گرایشات همراه با مقاومت ، حزب الله و ایران)
نظام حکومتی جمهوری
نظام اقتصادی اقتصاد لیبرال (بازار آزاد)
شاخص توسعه ؟؟؟
چهره های (دینی، سیاسی) شاخص <nowiki>رفیق بهاءالدین حریری | جان قهوه‌چی | جورجی زیدان | سمیر سامی قنطار | عماد مغنیه | میشل سلیمان | سعدالدین رفیق حریری | امام موسی صدر | نبیه بری | سید محمد حسین فضل الله | امیل جمیل لحود | محمد نجیب عزمی میقاتی | مارسل خلیفه | میشل عون | سید عباس موسوی | ماهر حمود | احمد الزین | سید شرف الدین عاملی | سید جعفر مرتضی عاملی | شیخ محمد مهدی شمس الدین |

لبنان مدخلی است به زبان فارسی که در راستای نگارش کلان پروژه معرفی جریان های جهان اسلام نوشته شده است. هدف از آشنایی با کشور لبنان که به خاطر نقش ویژه اش در جبهه مقاومت ضد دشمن صهیونیستی و تنوع بالای دینی و مذهبی اش، یکی از کشورهای مهم جهان اسلام از چند جهت می باشد: اولا: آشنایی نسبتا جامع بااین کشور و ثانیا: ایجاد منبع و مرجعیت در زمینه مذکور جهت شناخت کیفیت تعامل با مهم ترین جریانات دینی - مذهبی آنجا می باشد. از دیگر اهداف این پروژه ایجاد شناختی عمیق تر نسبت به عمده جریانات موجود در این کشور است. مخصوصا برای مراکزی که به جهت نوع تخصصی فعالیت هایشان به چنین دانش میان مذهبی ای نیاز دارند. در مقاله پیش رو اطلاعاتی در زمینه های زیر از کشور لبنان ارائه گردیده است: تاریخچه، جمعیت، فرهنگ وزبان، اقتصاد، دین و...

تاریخچه کلی لبنان

مروری کلی بر تاریخ لبنان

با آغاز گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامي درآمد؛ تا اواخر قرن يازدهم كه جزو قلمرو مسيحيان صليبي شد و سپس با انقراض دولت صليبيون، تحت استيلاي مصر قرار گرفت. در اوايل قرن شانزدهم لبنان به تصرف عثماني درآمد. اواسط قرن نوزدهم بين دو اقليت مذهبي ماروني و دروزي لبنان كه اولي از حمايت فرانسه و دومي از حمايت انگلستان برخوردار بود، جنگ داخلي درگرفت.

فرانسه و بريتانيا در سال 1861 مقرراتي بر لبنان تحميل كردند كه به‌موجب آن لبنان تحت حكومت يك حاكم مسيحي كه از طرف سلطان عثماني انتخاب مي‌شد، خودمختاري يافت. پس از شكست و تجزيه امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول، منطقه شامات (سوريه و لبنان) بر اساس توافق‌نامه سايكس-پيكو (1916) و تصميمات كنفرانس سان‌ديمون (1920) لبنان بزرگ (متشكل از لبنان خودمختار سابق به اضافه نواحي بيروت، بقاع، طرابلس و جنوب) تحت سلطه فرانسه، به‌وجود آمد. در سال 1923 جامعه ملل، اين منطقه را رسماً تحت قيموميت فرانسه قرار داد. در سال 1926 و پس از تدوين قانون اساسي لبنان توسط فرانسوي‌ها و به كمك مجلس شوراي نمايندگان، دولت لبنان بزرگ به جمهوري لبنان تبديل شد كه حكومت آن در دست يك فرماندار عالي فرانسوي بود. در سال 1943 اولين انتخابات رياست جمهوري لبنان با موافقت فرانسه برگزار و در تاريخ 22 نوامبر 1943 استقلال لبنان رسماً ازسوي ژنرال دوگل اعلام شد و در سال 1946، فرانسه و بريتانيا با توافق يكديگر، لبنان را تخليه كردند.

از اوايل دهه شصت ميلادي، حملات اسرائيلي‌ها به خاك لبنان آغاز شد و در سال 1968 فرودگاه بيروت نيز هدف بمباران آنان قرار گرفت. در اين ميان، ارتش صهيونيستي طي جنگ شش روزه با چهار كشور عربي در سال ۱۹۶۷، صحراي سينا، کرانه باختري رود اردن، نوار غزه و ارتفاعات جولان و شهر قنيطره را اشغال نمود و بر شهر بيت‌المقدس نيز بطور كامل مسلط گرديد؛ البته قنيطره و بخش‌هايي از سينا و جولان در جنگ سال 1973 پس گرفته شد.

حمله فالانژيست‌ها به يك اتومبيل حامل فلسطيني‌ها در منطقه عين‌الرمانه در سال 1975 آغازگر جنگ‌هاي داخلي لبنان بود كه 15 سال يعني تا اوايل سال 1990 به‌طول انجاميد. در جنگ‌هاي داخلي لبنان، در يك طرف اتحاد مسيحيان راستگراي افراطي و در سوي ديگر اتحاد مسلمانان، چپ‌گراها و ملّي‌گراها قرار داشتند. اين جنگ خسارات سنگيني به‌دنبال داشت و طي آن ده‌ها هزار نفر كشته و مجروح شدند.

در سال 1978 نيروهاي اسرائيلي نبرد شديدي را عليه لبنان آغاز كردند و اقدام به اشغال بخش‌هايي از جنوب لبنان نمودند. سازمان ملل با صدور قطعنامه 425 خواستار عقب‌نشيني بي‌قيد و شرط نيروهاي اسرائيلي از مناطق اشغالي گرديد و متعاقب آن چهار هزار نيروي حافظ صلح به لبنان اعزام كرد. اسرائيلي‌ها مناطق تحت اشغال خود را به يك نظامي مسيحي مزدور به‌نام سعد حداد و نيروهاي تحت امر او با عنوان “ارتش لبنان جنوبي” واگذار كردند. اين افسر شورشي ارتش لبنان در سال 1979 با حمايت مستقيم اشغالگران اسرائيلي، هفتصد مايل مربع از مناطق اشغالي جنوب را تحت ‌عنوان “لبنان آزاد” تحت سيطره رژيم صهيونيستي قرار داد. در سال 1980 شبه‌نظاميان مسيحي فالانژ اقتدار خود را بر منطقه شرق بيروت تثبيت كردند.

رژيم اشغالگر قدس در سال 1982 به‌منظور نابودي يا اخراج فلسطيني‌هاي مقيم لبنان و نيز تضعيف حضور سوريه در لبنان، دست به حمله گسترده‌اي به لبنان زد و تا بيروت پيش‌روي كرد. در همين سال، فجيع‌‌ترين جنايت صهيونيست‌ها يعني كشتار دسته‌جمعي فلسطيني‌ها در اردوگاه صبرا و شاتيلا در بيروت با همكاري فالانژها صورت گرفت.

در اكتبر 1989 بر اساس توافق قدرت‌هاي بزرگ و با ميانجي‌گري عربستان، نمايندگان پارلمان لبنان در شهر طائف عربستان گردهم آمدند و قراردادي را امضاء كردند كه به درگيري و جنگ‌هاي خونين داخلي خاتمه داد. در اين پيمان اصلاحاتي در جهت تعديل نظام سياسي گذشته لبنان به‌عمل آمد و توازن پايداري بين مسيحيان و مسلمانان برقرار شد. از اين پس تلاش شد تا اساس حكومت و نظام سياسي لبنان بر پايه پيمان طائف استوار شود. در پي امضاء توافقنامه طائف و با توجه به آرامش نسبي ايجاد شده در كشور و خلع‌سلاح شبه‌نظاميان و تقويت دولت مركزي، انتخابات جديد مجلس در سال 1992 (پس از 20 سال) برگزار گرديد.

رژيم صهيونيستي در سال 2000 در پي 18 سال مقاومت دليرانه رزمندگان مقاومت لبنان و در رأس آن حزب‌الله، از اكثر مناطق اشغالي جنوب لبنان عقب‌نشيني كرد كه در تاريخ جنگ‌هاي اعراب و اسرائيل موفقيتي بي‌سابقه محسوب مي‌شود. پيروزي مقاومت اسلامي در جنگ 33 روزه سال 2006 در برابر تجاوز همه‌جانبه رژيم صهيونيستي نيز از نقاط عطف تاريخ معاصر لبنان به‌شمار مي‌رود. به‌موجب قطعنامه شماره ۱۷۰۱ شوراي امنيت كه پايان دهنده جنگ 33 روزه بود، نيروهاي پاسدار صلح سازمان ملل (يونيقل) در فاصله جنوب رود ليتاني تا خطوط مرزي با سرزمين‌هاي اشغالي مستقر شدند.

تاریخ لبنان

1- دوره باستان تا ظهور اسلام

دوره باستان

بیش از دو هزار سال از میلاد حضرت مسیح می‌گذرد. اولین نشانه‌های تاریخی در لبنان به پنج‌هزار سال پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد. در واقع، لبنان تاریخی هفت هزار ساله دارد. پنج‌هزار سال قبل از میلاد مسیح نخستین انسان‌ها در ساحل لبنان دیده شده‌اند. البته، وقتی سخن از لبنان در طول تاریخ است، مقصود جبل لبنان است. سواحل و منطقۀ بقاع، جزء تاریخ لبنان نیستند.

درخت ارز یا همان کاج مطَبّق نشانۀ کشور لبنان است و در شعار و پرچم و اوراق رسمی این کشور به چشم می‌خورد. در سراسر لبنان این درخت وجود دارد. از چوب این درخت بسیار استفاده می‌شود. بیش از شصت بار در تورات کلمۀ لبنان به کار رفته است. ذکر نام لبنان در تورات و در متون قدیم، به‌سبب چوب این درخت است که فقط در لبنان می‌روید و بسیار محکم است. این اعتقاد وجود دارد که معبد حضرت سلیمان از چوب درخت ارز لبنان بنا شده است. یهودیان معتقدند که این چوب‌ها از طریق رودخانۀ لیطانی وارد دریای مدیترانه می‌شده و از طریق دریا تا اورشلیم قدس انتقال می‌یافته است. فراعنۀ مصر نیز از چوب درخت ارز برای ساختن کاخ‌های خود استفاده می‌کرده‌اند. صهیونیست‌ها معتقد بودند که به سبب عبور چوب‌های معبد حضرت سلیمان از رودخانۀ لیطانی، آب این رودخانه مقدس است.

جبیل یا بیبلیوس قدیمی‌ترین شهری است که در ساحل لبنان وجود دارد و تاریخ آن به چند هزار سال قبل از میلاد مسیح بازمی‌گردد. برخی معتقدند که این شهر قدیمی‌ترین و باستانی‌ترین شهر جهان است. در حال حاضر، گردشگران بسیاری از این شهر بازدید می‌کنند. به این ترتیب، ساکنان اولیۀ منطقۀ لبنان کنعانی‌ها بودند که از نژاد سامی‌ هستند. آنان فرزندان سام بن نوح هستند. نژاد و زبان آنان سامی است. در حال حاضر، اصل گویش سامی منقرض شده است.

بعد از سامی‌ها، نوبت به فینیقی‌ها می‌رسد. قوم فینیقی بیشتر در ساحل ساکن بودند. آنان دریانوردی می‌کردند و نقش مهمی در ساختن تمدن داشتند. فینیقی‌ها کشتی می‌ساختند و تجارت دریایی عمدۀ فعالیت آنان بود. در آن زمان بیروت و طرابلس وجود نداشت و بندر صیدا و بندر صور از مهم‌ترین بنادر بود. در متون قدیمی به بندر صیدا، صیدون و به بندر صور، تیر می‌گفتند. در بنادر صور و صیدا آثار باستانی چند‌هزار ساله وجود دارد. سه بندر در تاریخ باستان واجد اهمیت هستند: بندر جبیل، بندر صور و بندر صیدا. بندر صور و بندر صیدا در جنوب، اهمیت تجاری و دریانوردی داشتند. بندر جبیل، علاوه بر مسئله تجارت، مرکز فکری و دینی نیز بود که آثار باستانی باقی‌مانده شاهد این مدعاست. دو‌هزار سال قبل از میلاد مسیح، فرعون مصر ساحل مدیترانه از جمله لبنان را اشغال کرد. فینیقی‌ها نیز با فرعونیان درگیر نشدند، بلکه با آن‌ها همکاری کردند و بدین ترتیب، منطقه در قلمرو حکمرانی فرعونی‌ها قرار گرفت. در قرن دوازدهم قبل از میلاد، فینیقی‌ها به استقلال رسیدند و اولین دولت فینیقی در ساحل تشکیل ‌شد. پس از آن، حملات بسیاری به این منطقه صورت گرفت، از جمله حملۀ آشوری‌ها، بابلی‌ها و هخامنشیان یعنی کوروش کبیر. امپراطوری هخامنشی به سواحل مدیترانه رسید و برای چندصد سال این منطقه جزء امپراطوری هخامنشی محسوب ‌شد. تا اینکه اسکندر مقدونی و یونانی‌ها به سلسله هخامنشی پایان دادند. اسکندر قبل از اینکه به ایران برسد، در سواحل لبنان توقف کرد و جنگ‌هایی در این ساحل اتفاق ‌افتاد. شهر صیدا در مقابل حملۀ اسکندر مقاومت ‌کرد. اسکندر شهر صیدا را محاصره و بخش تجاری آن را ویران کرد. شهر صیدا در آن دوران به شکل جزیره بود. اما اکنون به خشکی چسبیده است. سرانجام، اسکندر صور و صیدا را فتح و به سمت شرق پیشروی کرد.

پس از یونانی‌ها، سلوکی‌ها به حکومت رسیدند. سلوکی‌ها همۀ امپراطوری ایران را گرفتند. این اتفاقات تقریباً سیصد سال قبل از میلاد رخ داد. در قرن سوم قبل از میلاد اتفاق خیلی مهمی رخ داد که در سورۀ سبأ هم از آن یاد شده است و آن سیل العرم و ویران شدن سد مأرب در یمن است. پس از ویرانی سد مأرب، سیل مملکت سبا را فرا گرفت. این حکومت در یمن بسیار نیرومند بود و بخشی از آفریقا را نیز در اختیار داشت. اما به دلیل این سیل ضعیف ‌شد و قبایل یمنی شروع به مهاجرت کردند. قبیلۀ عامله که از قبایل معروف یمن است، در این دوره به سمت شام مهاجرت کرد و در قسمت جنوبی جبل مستقر ‌شد. دورۀ اموی به سبب حضور صحابی جلیل‌الشأن، ابوذر غفاری، قبیلۀ عامله تشیع را پذیرفت و علت تسمیۀ بخش جنوبی جبل لبنان به جبل عامل، استقرار قبیلۀ عامله در این منقطه است.

بعد سلوکی‌ها، رومی‌ها لبنان و منطقۀ جبل را فتح کردند. در اینجا مقصود از رومی‌ها، روم شرقی یعنی دولت بیزانس است که شامل ترکیه، به اضافۀ بخش‌هایی از سوریه است. بعدها رومی‌ها همۀ خاک سوریه و لبنان و اردن را نیز در سیطرۀ خود قرار دادند. آثار باستانی مانند آمفی تئاتر سوریه و اردن و آثار باستانی در لبنان، از دورۀ رومی‌هاست. رومی‌ها آخرین دولتی هستند که به منطقه جبل لبنان حمله می‌کنند. کلمۀ روم که در قرآن آمده، یعنی سورۀ روم، مقصود روم شرقی و دولت بیزانس است، نه دولت ایتالیا.

بعد از آن، اسلام ظهور کرد. اسلام زمانی ظهور می‌کند که لبنان و منطقۀ شام در اختیار دولت بیزانس و روم شرقی است.

تاریخ پیش از اسلام

تا قبل از ظهور اسلام، امپراطوری بیزانس بر این منطقه حکومت می‌کرد. در قرن هفتم میلادی، اسلام ظهور کرد و حضرت رسول (ص) مبعوث ‌شدند. در این زمان، زلزلۀ شدیدی در منطقه رخ داد که مرکز اصلی آن سوریه بود. این زلزله در تاریخ بی‌نظیر است. زلزلۀ سوریه باعث ‌شد که وضعیت منطقه آشفته شود و گرسنگی و قحطی و وبا رواج یابد. مهاجرت مردم نیز در این زمان آغاز ‌شد. در این دوره، مسیحیان مارونی از غرب سوریه کوچ کردند و در جبل لبنان مستقر ‌شدند. راجع به حضور مارونی‌ها و مارونیت سیاسی در لبنان کتاب‌های زیادی نوشته شده است. مارونی‌ها معتقدند که فینیقی و لبنانی اصیل هستند. در حالی‌که، آنان اصلاً در جبل لبنان نبوده‌اند و هیچ ارتباطی با فینیقی‌ها ندارند، بلکه در قرن ششم بعد از میلاد بعد از زلزلۀ سوریه در جبل لبنان مستقر ‌شدند. در واقع، حضور قبیلۀ عاملۀ یمن در جبل 900 سال قبل از ورود مارونی‌ها به لبنان است. در این دوره، به سبب همین زلزله و مشکلات فراوانی که دامن‌گیر امپراطوری بیزانس شده است، این امپراطوری ضعیف می‌شود. طبق نظریۀ ابن خلدون، هر امپراطوری دوره اوجی دارد و بعد از آن دوره حضیض شروع می‌شود تا به نقطۀ اضمحلال می‌رسد. هیچ امپراطوری‌ای هر چقدر هم که عمر کند، دائمی نیست.


2- دوره میانی

دوره اسلامی

در دورۀ اسلام حضرت محمد(ص) نامه‌هایی به پادشاه روم شرقی و پادشاهی ایران نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد. اما اولین حملۀ نظامی به روم در دورۀ ابوبکر است. ابوبکر، خلیفۀ اول، احساس کرد که امپراطوری روم تضعیف شده است. او سپاهی آماده کرد و به فرماندهی خالدبن‌ولید که سردار مورد علاقه‌اش است، به جنگ با رومی‌ها رفت. البته قبل از آن، امپراطوری روم شرقی نامۀ حضرت محمد (ص) را پاره کرد و فرستادۀ رسول‌الله را کشت. قبر این فرستاده در اردن قرار دارد. جنگ موته که منجر به شهادت جعفر طیار شد در اردن واقع شده است. خالد، مردی شجاع و شمشیرزن بود. خالد کسی است که در جنگ احد از پشت به مسلمان‌ها حمله کرد و عامل شکست مسلمان‌ها و شهادت حضرت حمزه ‌شد. خالدبن‌ولید بعدها مسلمان ‌شد و مورد حمایت ابوبکر قرار گرفت و او را به فرماندهی لشکری برای فتح روم ‌فرستاد. وی موفق ‌شد که در جنگی معروف به یرموک کل منطقۀ شام را، که لبنان نیز جزء آن است، فتح کند. در واقع، خالدبن‌ولید لبنان و اردن و سوریه که منطقۀ شام است، به اضافۀ فلسطین را فتح ‌کرد و این اولین فتح اسلامی است. بعدها معاویه والی‌ شام شد و در دمشق مستقر ‌شد. حضرت علی (ع) معاویه را خلع ‌کرد و او ن‌پذیرفت و جنگ صفین اتفاق ‌افتاد و سرانجام پس از ماجرای حکمیت، دولت اموی در دمشق تشکیل ‌شد و لبنان هم جزو قلمرو دولت اموی قرار گرفت.

بعد از بنی‌امیه، عباسی‌ها به حکومت رسیدند. خلافت عباسی‌ها پانصد سال ادامه دارد. در قرن هشتم، عباسی‌ها حکومت را در دست گرفتند و لبنان جزو قلمرو عباسی به‌شمار می‌رفت. در قرن دهم، سلسلۀ فاطمی در مصر تشکیل ‌شد. شرق مدیترانه، منطقۀ فلسطین و لبنان هم در قلمرو فاطمیان قرار ‌گرفت. در این دوره است که مذهب درزی در لبنان پدید ‌آمد. درزی‌ها بخشی از ساکنان جبل لبنان هستند که در اثر تبلیغات مبلغان فاطمی، مذهب فاطمی یعنی مذهب شش امامی را پذیرفتند. مذهب دورزی از قرن دهم میلادی در اینجا شکل می‌گیرد.

پس از آن حملۀ سلجوقیان اتفاق ‌افتاد. سلاجقه ترک بودند و بعد از فتح ایران، به سمت سوریه حرکت و همۀ سرزمین شام و لبنان را فتح ‌کردند. لبنان تا قرن یازدهم میلادی که جنگ‌های صلیبی شروع شد، در قلمرو سلجوقیان ترک قرار داشت. صلیبیون که بیشتر فرانسوی بودند، با تشویق پاپ اعظم، به شرق حمله کردند و جنگ‌های صلیبی اتفاق ‌افتاد. سواحل لبنان به تسخیر صلیبی‌های مسیحی که از اروپا آمده بودند، درآمد. از اوایل قرن یازدهم و اواخر قرن دهم میلادی، حملۀ صلیبی‌ها باعث ‌شد که مارونی‌ها رابطۀ خاصی با فرانسوی‌ها برقرار کنند. این رابطۀ خاص، همچنان پابرجاست. صلیبی‌ها مدت طولانی در لبنان ماندند. قلعۀ طرابلس از آثار صلیبی‌هاست. قلعۀ نظامی دیگری نیز در منطقۀ کوهستانی، نزدیک شهر شیعه‌نشین نبطیه وجود دارد که اهمیت ویژه‌ای دارد. نام این قلعه شقیف است که لبنانی‌ها آن را قلعة‌الشقیف می‌نامند. این قلعه بر روی بلندترین کوه ساخته شده است. رودخانۀ لیطانی از دامنۀ این کوه عبور می‌کند. در طول تاریخ، این قلعه شاهد جنگ‌های مختلف بوده است. در سال‌های حضور سازمان‌های فلسطینی در این منطقه، قلعۀ شقیف در اختیار سازمان‌های فلسطینی بود. شایع است که این قلعه راه‌ها و دالان‌های زیرزمینی بسیار عجیبی دارد و با تونلی به رودخانه لیطانی ارتباط دارد. در سال 1978 و 1982 در حملۀ اسرائیل به لبنان بارها بمباران شد. قلعۀ شقیف نیز از دوره صلیبی‌ها برجای ‌مانده و از اماکن دیدنی لبنان است.

قرن دوازدهم زمان حکمرانی دولت ایوبی است. مسلمان‌ها به فرماندهی صلاح‌الدین ایوبی، لشگری فراهم کردند و با صلیبی‌ها وارد جنگ ‌شدند و آن‌ها را شکست ‌دادند. صلاح‌الدین ایوبی دمشق و قدس را فتح کرد. او اصالتاً کُرد بود. بعد از شکست صلیبی‌ها، سلسلۀ ایوبیان تشکیل ‌شد. صلاح‌الدین منطقۀ شام، فلسطین و قدس، مصر و سوریه و حجاز (مکه و مدینه و بخش ساحلی عربستان در ساحل دریای سرخ) را نیز به دولت خود منضم ‌کرد. جنگ صلاح‌الدین به جنگ حطین معروف است. به سبب پیروزی صلاح‌الدین در جنگ، در حال حاضر نیز کلمات «حطین» و «یرموک» بار مثبت نظامی دارد و بسیاری از پادگان‌ها یا واحدهای نظامی در فلسطین به حطین یا یرموک معروف است.

بعد از دولت ایوبی، دولت ممالیک بر سر کار آمد. این دولت سال‌های طولانی در لبنان و مصر حکومت کرد. بسیاری از شیعیان در دوران ایوبی و ممالیک قتل عام شدند. این دولت‌ها ضد شیعه بودند.

پس از ممالیک به دورۀ عثمانی می‌رسیم. مدت حکومت عثمانیان 600 سال است. در قرن شانزدهم، در سال 1516 میلادی، سلطان سلیم اول منطقۀ شام را فتح کرد. در آغاز، دولت عثمانی در ترکیه تشکیل شد و سپس، به سمت جنوب و شرق و بعد هم به سمت غرب و تا اتریش و دروازه‌های وین گسترش یافت. اولین تصرفات در سمت جنوب، منطقۀ شام است که لبنان را نیز شامل می‌شود. این حکمرانی تا دورۀ جدید و جنگ جهانی اول ادامه یافت.

تحولاتی که در دورۀ عثمانی رخ داد، تأثیراتی بر تاریخ مدرن و تاریخ دورۀ جدید در لبنان داشته است. اولین سلسله‌ای که در لبنان تشکیل شد، تابع دولت عثمانی است. این سلسله معنی‌ها نام داشت که در منطقۀ شوف درزی‌ها ساکن بودند. معنی‌ها در جبل لبنان تشکیل دولت دادند. امیر فخرالدین حاکم معروف معنی‌ها بود. در حال حاضر نیز مجسمه‌ای از وی در منطقۀ شوف وجود دارد. پایتخت آنان شهر زیبای دیر‌القمر بود که اکنون مسیحی‌نشین و مرکز قدرت مارونی‌های خانوادۀ شمعون است. پس از مدتی، سلسلۀ معن از عثمانی‌ها سرپیچی کرد و این اقدام منجر به براندازی حکومت آن‌ها و آغاز دورۀ شهابی‌ها ‌شد. شهابی‌ها مسیحی مارونی بودند. سلسلۀ شهابی از سال 1697 در لبنان آغاز به کار ‌کردند. مهم‌ترین حاکم شهابی، امیر بشیر شهابی است. بشیر دوم، حاکم قدرتمندی بود. وی پس از مدتی به قصد استقلال شروع به مخالفت با دولت عثمانی کرد. این امر و مسائل دیگری از جمله دریافت مالیات‌های بسیار سنگین از مردم و کشاورزان باعث ‌شد که تظاهراتی بر ضد بشیر دوم صورت پذیرد و وی مجبور به فرار شود. سلسلۀ شهابی در سال 1841 منحل شد . بنابراین، در دورۀ عثمانی دو سلسلۀ معنی‌هایِ دورزی و شهابی‌هایِ مارونی در جبل لبنان به قدرت رسیدند. می‌توان گفت که ایجاد رقابت و درگیری بین دو مذهب مارونی‌ها و درزی‌ها از همین دوران یعنی سال 1841 شروع ‌شد که در سال 1860 به اوج خود ‌رسید و قتل عام عظیمی صورت ‌گرفت. به همین سبب، عثمانی‌ها تصمیم ‌گرفتند که منطقۀ لبنان بدون والی و حکمران باشد. به همین دلیل، منطقۀ جبل لبنان را به ولایت دمشق که تحت سلطۀ عثمانی‌ها بوده، وابسته می‌کنند. والی دمشق شخصی است به‌نام جمال پاشا. جمال پاشا در تاریخ معاصر نقش عمده‌ای دارد و کسانی که قصد بررسی این دوره از تاریخ را دارند، باید تاریخ جمال پاشا را نیز مطالعه کنند. شخصی خون‌ریز و ضد بشر بود. وی برای پایان دادن به درگیری بین مارونی‌ها و دورزی‌ها دو منطقه درست کرد. منطقه‌ای برای دورزی‌ها و منطقه‌ای برای مارونی‌ها و قائم‌مقام یا فرمانداری نیز از طرف خود برای این دو منطقه تعیین ‌کرد. اینان لبنانی عرب و تابع دمشق بودند. این دوران هم‌زمان است با تضعیف دولت عثمانی و آغاز مداخلات اروپایی‌ها در منطقه.

در این دوران فرانسه و انگلیس برای فروپاشی دولت عثمانی برنامه‌ریزی می‌کردند. راه نفوذ آنان اقلیت‌های مسیحی و درزی بود، زیرا سنی‌ها تنها اقلیتی بودند که از عثمانی‌ها حمایت می‌کردند. سایر فِرَق چون زیر فشار و کشتار بودند، دل‌خوشی از عثمانی‌ها نداشتند. اروپایی‌ها از این مسئله استفاده کردند و دو قائم‌مقام منطقۀ جبل را با هم یکی و با نام متصرفیه معرفی کردند. متصرفیه به معنای سرزمین تصرف شده است. منطقۀ متصرفیه زیر سلطه عثمانی نبود و فرانسوی‌ها بر آن تسلط داشتند. البته، فرانسوی‌ها بعدها چند منطقۀ دیگر را به جبل لبنان اضافه کردند. منطقۀ عکار و بخشی از ساحل و قسمتی از بقاع را به منطقۀ متصرفیه اضافه کردند و لبنان صغیر نامیدند. در واقع، زمانی‌که می‌گویند لبنان صغیر مقصود همان قائم‌مقامیتین است، که بعدها به متصرفیه تغییر کرد. پس از اضافه شدن مناطقی همچون جنوب و جبل عامل، النهر الکبیر و بخش دیگر منطقۀ عکار، لبنان کبیر که همان لبنان کنونی است، تشکیل ‌شد.

3- دوره جدید تا وضع کنونی

دورۀ جدید تاریخ لبنان با فروپاشی دولت عثمانی و جنگ اول جهانی آغاز ‌شد. نقشۀ ذیل مربوط به دوره‌ای از لبنان تحت کنترل فرانسوی‌هاست که دولت لبنان کبیر نامیده می‌شود. در این دوره دولت علویین، دولت حلب، دولت دمشق و دولت جبل دروز وجود دارند. در جنگ اول جهانی، دولت عثمانی تضعیف ‌شد و دولت بریتانیا و فرانسه حملات نظامی خود را آغاز ‌کردند و با وعدۀ تشکیل کشور پادشاهی متحد عربی، حمایت عرب‌ها را از طرف شریف حسین بن علی ، شریف مکه دریافت ‌کردند. طی مکاتبات مک ماهون، کمیسر عالی انگلیس در قاهره، با شریف مکه، سپاهی با نام لژیون عرب آماده ‌شد و در نهایت، همین سپاه در کنار نیروهای اروپایی، امپراطوری عثمانی را سرنگون کرد.

قبل از آغاز جنگ، جمال پاشا اقداماتی در منطقه کرد، که بسیار حائز اهمیت است: - جمال پاشا برای مبارزه با نیروهای انگلیسی سربازی را اجباری کرد. - جمال پاشا بدلیل جنگ، مالیات‌های فراوانی از مردم دریافت کرد و موجبات نارضایتی مردم فراهم ‌شد. - جمال پاشا برای جلوگیری از این مسائل، اعدام‌های بسیاری در دمشق راه انداخت. از طرف دیگرضمن گسترش فقر، فرار از سربازی هم افزایش یافت.

در همین زمان، موضوع عربیت یا قوم عرب که بیشتر مسیحیان لبنان طرفدار آن بودند، مطرح شد. این موضوع به معنای مسئله تغییر هویت اسلامی از امپراطوری عثمانی به هویت‌های قومی مانند ترک و عرب و .... است. آغاز عربیسم و عربیت به‌خصوص در لبنان در این دوران است و احزابی مانند حزب قومی سوری و احزاب ملی‌گرا در این دوران رشد کردند. جمال پاشا به شدت با این مسئله برخورد کرد و هر شخصیت فکری و سیاسی و روزنامه‌نگار اندیشمندی را که مخالف دولت عثمانی است، فوراٌ اعدام کرد. اعدام‌های جمال پاشا بسیار معروف است. او ظرف دو هفته 54 نفر را اعدام کرد. هم‌اکنون میدان مرکزی شهر بیروت، میدان شهدا نامگذاری شده است و مقصود از شهدا کسانی هستند که جمال پاشا در آن سال اعدام کرد.

بالأخره، دولت عثمانی فرو ‌پاشید و فاتحان جنگ یعنی فرانسه و بریتانیا منطقه را بین خود تقسیم ‌کردند. اینان به جای تشکیل دولت پادشاهی عربی، منطقه را بین خود تقسیم ‌کردند. این تقسیم به سایکس پیکو معروف است. این نقشۀ محرمانه از طرف سایکس، وزیر امور خارجۀ بریتانیا، و پیکو، وزیر امور خارجه فرانسه، طراحی ‌شد. بخشی از ترکیۀ امروز، بخشی از سوریه و کل لبنان تحت مدیریت مستقیم فرانسه قرار ‌گرفت. دو منطقۀ عربی تشکیل ‌شد. منطقه عربی A و منطقه عربی B. منطقۀ عربی A شامل دمشق و حلب و موصل به فیصل، حسین بن علی پسر بزرگ شریف مکه سپرده شد. عبدالاله پسر دیگر شریف مکه، به پادشاهی منطقه B شامل عراق، کویت، بصره و ساحل شمالی خلیج فارس انتخاب شد. این اتفاق به سبب اعتبارات و ملاحظات کشتیرانی و تجارت است. فلسطین را هم تحت‌الحمایة نگه داشتند و به کسی ندادند. چون طرح این است که در اینجا اسرائیل درست کنند و منطقه را به یهودی‌ها بدهند و صهیونیست‌ها را بیاورند. این نقشه بسیار اهمیت دارد و در آن اولین تقسیمات سایکس پیکو نمایش داده شده است. البته، بعداً این نقشه هم دستخوش تغییر ‌شد. و بعد از اینکه نهضت ترکیۀ جوان و «جمعیت اتحاد و ترقی» راه ‌افتاد و پان‌ترکسیم شروع ‌شد، ترکیۀ جدید را درست کردند و در سوریه و عراق هم تغییراتی ایجاد ‌شد. مبارزات بسیاری به رهبری علما، به‌خصوص آل کاشف الغطا، برضد انگلیسی‌ها صورت ‌گرفت و در نهایت انگلیسی‌ها از عراق خارج ‌شدند. موصل که در منطقۀ عربی A است، به کشور عراق متصل ‌شد. اردن هم جدا ‌شد. بدین ترتیب کشورهای عراق و اردن و سوریۀ فعلی تشکیل ‌شد. مصطفی کمال پاشا معروف به آتاتورک هم ترکیۀ جدید را ایجاد ‌کرد. ژنرال هانری گورو لبنان کبیر را ایجاد ‌کرد. در نقشۀ سایکس پیکو، لبنان جزو مناطقی است که فرانسوی‌ها مستقیماً آن را اداره می‌کردند. ژنرال گورو از شهرهای ساحلی، منطقۀ بقاع، جبل لبنان و عکار در شمال، لبنان کبیر را تشکیل داد. لبنان کبیر در 23 می 1926 مجلس نمایندگانی زیر نظر فرانسه تشکیل داد و قانون اساسی هم نوشته شد. رئیس جمهور و تقسیمات و سیستم‌ها زیر نظر فرانسه اداره می‌شدند.

سرانجام، در ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ لبنان مستقل ‌شد. پس از استقلال از طرف مارونی‌ها بشاره الخوری و از طرف سنی‌ها ریاض الصلح رئیس جمهور و نخست وزیر ‌شدند. در میثاقی که در سال ۱۹۴۳ تهیه ‌شد، تقسیمات فرقه‌ای به شکل غیرمکتوب باب ‌شد. از این تاریخ به بعد لبنان کشور مستقلی است و با نام‌هایی همچون عروس خاورمیانه و سوئیس خاورمیانه شهرت ‌یافت و امنیت حکمفرما ‌شد. در این دوره فعالیت‌هایی مانند توریسم، بانکداری، خدمات پولی و بانکی رونق ‌یافت. در سال ۱۹۴۵ یعنی دو سال بعد، اتحادیۀ عرب تشکیل ‌شد که دولت لبنان یکی از اعضای مؤسس این اتحادیه است. در سال ۱۹۴۸ جنگ اول فلسطین با اسرائیل آغاز ‌شد و ارتش‌های عرب شکست ‌خوردند. لبنان کمک‌های لجستیک بسیاری به ارتش‌های عراق و سوریه و مصر ‌کرد. پس از شکست کشورهای عربی، موافقت‌نامه‌ای با نام اتفاقیه الهدنة به معنای ترک مخاصمه به امضا ‌رسید که دولت آمریکا در آن نقش مهمی داشت. معنای ترک مخاصمه با آتش‌بس متفاوت است. برای اولین بار، در این موافقت‌نامه مرز بین اسرائیل و یک کشور عربی مشخص شد. اسرائیل به سبب تمایل به توسعه‌طلبی، هرگز مرزهای خود را مشخص نکرده است. این موافقت‌نامه تنها سند قانونی است که مرز بین فلسطین و لبنان در آن مشخص شده است. در همین سال، جنگ و تشکیل دولت اسرائیل موجب آوارگی فلسطینیان شد و صدهزار آوارۀ فلسطینی وارد کشور لبنان شدند. عدۀ بسیاری از این آوارگان وارد اردن و سوریه و کشورهای دیگر می‌شوند.

اولین رئیس‌جمهور لبنان آقای بشارة‌الخوری است. پس از او ژنرال فؤاد شهاب به این سمت انتخاب شد. در دورۀ ریاست‌جمهوری او فضای امنیتی حاکم است و آزادی‌ها سلب ‌شد. پس از آن، در دهۀ ۵۰ میلادی کمیل شمعون از شخصیت‌های مارونی به ریاست جمهوری رسید. کمیل شمعون تصمیم گرفت که دورۀ ریاست جمهوری خود را که ۶ سال است، تمدید کند. وی با مخالفت شدید مردم مواجه شد و درگیری‌ها در لبنان شروع شد. این موضوع باعث شد که اتفاقات مهمی در لبنان رخ ‌دهد. حزب قومی سوری، برضد دولت شمعون قیام کرد. دولت شمعون از دولت آمریکا درخواست کمک کرد و برای اولین بار تفنگداران دریایی آمریکا در ساحل بیروت پیاده شدند. ظاهر امر این است که آمریکایی‌ها برای کمک به دولت شمعون و خاموش کردن انقلاب داخلی برضد دولت وارد لبنان شده‌اند، در حالی‌که موضوع اصلی رقابت بین آمریکا و شوروی است. در سال ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم در عراق کودتا و دولت پادشاهی عراق را سرنگون کرد. تصور آمریکایی‌ها این است که شوروی قصد نفوذ در منطقه را دارد. آن‌ها با کمک دولت شمعون و برای جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه وارد لبنان شدند. سال ۱۹۷۵ شروع جنگ داخلی لبنان است که ۱۶ سال طول ‌کشید. در این دوره اسرائیل دو بار به لبنان حمله کرد. در سال ۱۹۷۸ تا رودخانۀ لیطانی پیشروی کرد و بار دوم در ۱۹۸۲ بیروت را هم اشغال می‌کند.


3- 1جنگ داخلی جنگ داخلی در لبنان دارای مراحلی است و هر مرحله ویژگی خاص خود را دارد که بیشتر به تحولات منطقه برمی‌گردد. سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ میلادی جنگ داخلی لبنان را اصطلاحاً جنگ دو ساله می‌گویند. کتاب‌های بسیاری دربارة جنگ دو ساله منتشر شده است و مطالب روزنامه‌های السفیر و النهار در این دو سال به کتاب تبدیل شده‌ است. این دو سال هستۀ جنگ داخلی لبنان محسوب می‌شود.

در تابستان ۱۹۷۶ میلادی ارتش سوریه برای اولین‌ بار مستقیماً در امور لبنان دخالت کرد. با تلاش امام موسی صدر و مذاکرات ایشان با اتحادیۀ عرب و مصر و عربستان سعودی و سوریه مقرر شد که نیروهای بازدارندۀ عرب برای پایان‌دادن به جنگ داخلی در لبنان مستقر شوند. در اواخر سال ۱۹۷۶ میلادی، پس از استقرار نیروهای بازدارندۀ عرب در لبنان که اکثراً واحدهای ارتش سوریه بودند، عملاً جنگ متوقف شد. همه تصور کردند که جنگ به پایان رسیده است، اما این آرامش طولانی نبود و زمینه‌های جنگ همچنان پابرجا بود. سال ۱۹۷۷میلادی اوضاع آرام بود، اما در مارس ۱۹۷۸ میلادی اسرائیل در عملیات لیطانی اول به لبنان حمله کرد و جنوب لبنان را تا رودخانة لیطانی، به غیر از شهر صور، به اشغال خود درآورد.

پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میلادی زمینه‌هایی برای صلح میان مصر و اسرائیل و خارج کردن مصر از صحنۀ مبارزه با اسرائیل فراهم شد. در آن زمان، هنری کسینجر وزیر امور خارجۀ وقت آمریکا میان ارتش مصر و اسرائیل آتش‌بس برقرار کرد و نیروهای چند‌ملیتی میان ارتش مصر و اسرائیل حائل شد. برای اولین بار مذاکرات در کیلومتر ۱۰۱ سوئز به قاهره میان ارتش مصر و اسرائیل آغاز شد. در سال ۱۹۷۸ میلادی انورسادات به قدس اشغالی سفر و در کنیست اسرائیل سخنرانی کرد و در پایان نیز قرارداد صلح کمپ‌دیوید بین مصر و اسراییل امضا شد.

بطور کلی اسرائیل با دو جبهۀ شرقی و غربی مواجه بود. جبهۀ غربی شامل مصر و کشورهای حامی او مانند سودان و لیبی و کشورهای شمال آفریقا و جبهة شرقی شامل سوریه و لبنان و عراق می‌شد. پس از امضای آتش‌بس میان مصر و اسرائیل، عملاً مصر که بزرگ‌ترین کشور عربی بود، از صحنۀ مبارزه خارج شد و اسرائیل همة همّ خود را متوجه جبهۀ شرقی کرد. حافظ اسد متوجه این وضع بسیار خطرناک بود و هر‌چه تلاش کرد، نتوانست انور سادات را از صلح منصرف کند. پیش‌بینی می‌شد که پس از صلح کمپ‌دیوید و سفر انور سادات به قدس اشغالی جنگ صورت گیرد. سادات نیز پیش‌بینی کرده بود که در آینده‌ای نه چندان دور در لبنان حمام خون جاری می‌شود و همین‌طور هم شد.

۳۱ اوت ۱۹۷۸ میلادی امام موسی صدر در لیبی ربوده و از صحنۀ سیاسی خاورمیانه خارج شد. سال ۱۹۷۹ میلادی انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست و موازنۀ قدرت در منطقه به هم ریخت. سال ۱۹۸۰ میلادی آغاز جنگ عراق با ایران بود. سال ۱۹۸۲ میلادی اسرائیل در جنگ لیطانی دوم به لبنان حمله کرد و بیروت و در واقع، کل لبنان را به اشغال درآورد. از این سال جنگ لبنان و اسرائیل وارد مرحلة تازه‌ای شد، زیرا اسرائیلی‌ها مستقیماً‌ در لبنان می‌جنگیدند. مقاومت امام موسی صدر و دکتر چمران، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تأسیس حزب‌الله و کمک‌های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران به مقاومت شکل تازه‌ای به خود گرفت. این اتفاقات باعث شد که مقاومت در سال ۱۹۸۲ میلادی با ابعاد جدیدی آغاز شود. این مقاومت پس از ۱۸ سال و با تقدیم دو هزار شهید در سال ۲۰۰۰ میلادی پیروز شد و ارتش اسرائیل را از لبنان اخراج کرد. با این مقدمۀ کوتاه، به تشریح علل جنگ و گروه‌های درگیر در آن می‌پردازیم.


علل شروع جنگ داخلی لبنان

پیش از این اوضاع و احوال قبل از جنگ ۱۹۷۵ میلادی را شرح دادیم. اتفاقات زیرا از جمله عوامل شروع جنگ ۱۹۷۵ میلادی است:

حضور سازمان‌های فلسطینی در لبنان و مسئلۀ حاکمیت دولت لبنان و درگیری‌های میان سازمان‌های فلسطینی و ارتش لبنان. این درگیری‌ها به امضای موافقنامۀ قاهره بین ارتش لبنان و مقاومت فلسطین در سال ۱۹۷۰میلادی ‌انجامید. حرکت انقلابی، اسلامی و مردمی امام موسی صدر. ایشان برای احقاق حقوق محرومین و مبارزه با مراکز قدرت اقتصادی و فئودالیسم سیاسی، تظاهرات گسترده‌ای در شهرهای بعلبک، با حضور ۷۵ هزار مسلح، و صور، با حضور ۱۵۰ هزار مسلح، به راه انداخت و دولت لبنان را با این تظاهرات تحت فشار قرار داد.

دولتمردان لبنان و فئودال‌ها از قدرت گرفتن و محبوبیت امام صدر در میان شیعیان و سنی‌ها و مسیحی‌ها نگران بودند. وقتی شخصی چندان قدرتی به دست آورد که قابل مقایسه شدن با هیچ قدرت دیگری در لبنان نباشد، بالطبع، منافع قدرت‌های سیاسی و مالی در داخل لبنان را تهدید خواهد کرد. فئودالیسم سیاسیِ شیعه و سنی و مسیحی در مقابل ملت و محرومینی که امام موسی صدر توانسته بود گرد خود جمع کند، متحد هستند. به همین سبب، در سال ۱۹۷۴ میلادی احزاب مسیحی مانند کتائب و احرار اقدام به خرید اسلحه کردند و به جوانان آموزش نظامی دادند و میلیشیا ایجاد کردند. طبیعتاً، وقتی حزبی سیاسی میلیشیا تأسیس می‌کند، یعنی درصدد عملیات خشونت‌بار و درگیری‌های مسلحانه است. سازمان‌های فلسطینی نیز به بهانة مقاومت در برابر اسرائیل مسلح بودند و هم‌پیمانان لبنانی خود را نیز مانند احزاب کمونیست، ناسیونالیست و سوسیالیست را مسلح می‌کردند.

علاوه‌بر این‌ها، توطئه‌های اسرائیل نیز وجود داشت، زیرا با خروج مصر از جهبۀ مقاومت، اسرائیل همۀ توانایی خود را برای ضربه زدن به جبهۀ شرقی به کار برد. مهم‌ترین منقطه در جبهۀ شرقی، لبنان و سازمان‌های فلسطینی و سوریه بود. بنابراین، نمی‌توان نقش اسرائیل را در برافروختن آتش جنگ داخلیِ لبنان نادیده گرفت. این عوامل مانند بشکه‌های باروتی بودند که برای شعله‌ور شدن نیاز به جرقه داشتند.

سرمایه‌داران لبنان شرکتی به نام پترومین به ریاست کمیل شمعون، رئیس‌جمهور اسبق لبنان و رهبر یکی از تندرو‌ترین احزاب مارونی به نام ملی‌گرایان آزاد، تأسیس کردند تا ماهیگیری در سراسر سواحل لبنان در انحصار و احتکار خود داشته باشد. با تأسیس این شرکت، ماهیگیران محروم و فقیر که از این طریق امرار معاش می‌کردند، مشکل معیشتی پیدا می‌کردند، زیرا این شرکت، اجازۀ صید ماهی را از آنان سلب کرد و خود با قایق‌های مجهز ماهیگیری می‌کرد.

ماهیگیران در شهر صیدا به رهبری معروف سعد تظاهرات کردند. خانوادة سعد از خانواده‌های پرنفوذ شهر صیدا و از نظر سیاسی ناصریست هستند. معروف سعد با اینکه سنی بود، از ارادتمندان امام موسی صدر محسوب می‌شد.

شهر صیدا سنی‌نشین است، اما امام موسی صدر در مساجد آن‌ نماز می‌خواند و سخنرانی می‌کرد و در مدارس آن‌ تدریس می‌کرد. بسیاری از علمای شهر صیدا از طرفداران امام محسوب می‌شدند. معروف سعد در صف اول تظاهرکنندگان حرکت می‌کرد. دولت به ارتش دستور داد که تظاهرات را متوقف کرد. ارتش هم این کار را کرد. اما تیری از طرف ارتش به سینة معروف سعد شلیک شد و تا به امروز مشخص نشده که چه کسی تیر را شلیک کرد. معروف سعد زخمی و به بیمارستان منتقل شد و پس از هشت روز فوت کرد. پس از فوت او نظم شهر برهم ریخت و اعتراضات و تظاهرات شروع شد. دولت متهم به قتل معروف سعد شد، زیرا گفته می‌شد که وظیفة ارتش دفاع از مرزهای خارجی است، نه دخالت در امور داخلی. اگر قرار باشد تظاهرات کنترل شود، باید پلیس دخالت کند. بنابراین، حضور ارتش در این صحنه نشانۀ برنامه‌ریزی قبلی بود. کشته شدن معروف سعد در تظاهرات بر ضد شرکت پترومین اولین جرقة جنگ داخلی بود.

من هم‌زمان با شهادت معروف سعد وارد لبنان شدم. لبنان در آن زمان منقلب و آمادۀ جنگ داخلی بود. امام موسی صدر بر جنازۀ معروف سعد نماز خواند. اعتراضات شروع و بیانیه‌هایی صادر شد. شخص امام موسی صدر به دولت که در رأس آن سلیمان فرنجیه از مارونی‌های شمال لبنان بود، اعتراض کرد. در شمال لبنان دو شهر طرابلسِ سنی‌نشین و زغرتای مارونی‌نشین قرار دارد. خاندان فرنجیه در آنجا ساکن هستند.

سؤالات بسیاری در این ماجرا مطرح است: چرا دولت لبنان ارتش را برای مداخله فرستاد؟ آیا تصمیم شخص سلیمان فرنجیه بود؟ آیا فرماندهان و دستگاه امنیتی ارتش در این زمینه نقش داشتند؟ آیا اسرائیل در این ماجرا نقش داشت؟ اگر اسرائیل در این ماجرا نقش داشت، از چه طریقی این نقش را ایفا کرد.

بیروت غربی مسلمان‌نشین و بیروت شرقی مسیحی‌نشین است. مناطق غبیری و شیاح در حومة بیروت قرار دارند و منطقة شیعه‌نشین هستند. منطقۀ مقابل غبیری و شیاح، محله عین‌الرمانۀ مسیحی‌نشین است. میان شیاح و عین‌الرمانه یک خیابان فاصله است.

در یکی از کلیساهای منطقۀ عین‌الرمانه مراسم عروسی بود. اتومبیلی با مسلسل این افراد را به رگبار گلوله می‌بندد و فرار می‌کند و تا به امروز دربارة‌ این اتومبیل اطلاعاتی وجود ندارد. جوانان حزب فالانژ که قدرت داشتند، با خشم و عصبانیت و با اسلحه بیرون می‌آیند و مسلمانان را متهم اصلی می‌دانند. بعدازظهر‌‌ همان روز در استادیوم ورزشی در غرب بیروت مسابقة فوتبالی بود و بسیاری از فلسطینی‌ها از اردوگاه‌های مختلف برای تماشای بازی فوتبال به این استادیوم آمده بودند. پس از پایان بازی همة آن‌ها سوار اتوبوس می‌شوند تا به اردوگاه‌های خود بازگردند. یکی از این اتوبوس‌ها از مقابل همین کلیسا که دو ساعت قبل به رگبار بسته شده بود، با پرچم فلسطین و لبنان و سر دادن شعار عبور می‌کند. جوانان حزب فلانژ که بسیار عصبانی بودند، آن‌ها را به رگبار گلوله می‌بندند و عدۀ بسیاری کشته می‌شوند. این خبر بازتاب بسیاری پیدا می‌کند.

پس از این ماجرا فلسطینی‌ها آماده می‌شوند و با سلاح‌های خود به منطقة شیاح و اردوگاه‌ها می‌آیند و مسیحی‌ها در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرند و جنگ از همین جا در روز ۱۳ آوریل ۱۹۷۵ شروع می‌شود. این درگیری در روزهای اول با سلاح‌های سبک مانند هفت‌تیر و مسلسل بود. اما به مرور سلاح‌های سنگین مانند آرپیچی و خمپاره‌انداز ۶۰ میلی‌متری و ۸۱ میلی‌متری و توپخانه و تانک نیز به‌کار گرفته شد. فقط کسی از هلی‌کوپ‌تر و هواپیما استفاده نکرد. بنابراین، بیروت به دو بخش تقسیم شد.

آن زمان در‌مورد اینکه طرفین این جنگ را چه کسانی بخوانیم، بحث بود. اگر می‌گفتیم جنگ میان مسیحیان و مسلمانان است نشان‌دهندۀ جنگ مذهبی بود، در حالی که این‌گونه نبود. اگر می‌گفتیم جنگ میان راست‌گرایان و چپ‌گرایان، نشان می‌دادیم که جنگ ایدئولوژیک است و باز هم تلقی نادرستی بود. بعضی معتقد بودند جنگ میان راست‌گرایان مسیحی و چپ‌گرایان مسلمان است.

دست‌هایی در کار بود تا لبنان و بیروت تجزیه شوند، زیرا در آن زمان بحث مسیحی و مسلمان نبود و بسیاری از مسلمانان در بخش مسیحی‌نشین، و مسیحیان در منطقۀ مسلمان‌نشین ساکن بودند. اما پس از این درگیری‌ها مسیحی‌ها در بخش مسلمان‌نشین و مسلمانان نیز در بخش مسیحی‌نشین احساس امنیت نمی‌کردند و مجبور شدند که خانة خود را‌‌ رها کنند. این امر قرینه‌ای برای طرح تجزیه بود.

فالانژیست‌ها مسلمانان منطقۀ مسیحی را تهدید می‌کردند که از آن منطقه خارج شوند، ولی در بخش مسلمان‌نشین کسی مسیحیان را تهدید نمی‌کرد. زیرا مسلمانان و سازمان‌های جناح چپ نمی‌خواستند که این جنگ مذهبی تلقی شود. کسی این جنگ را مذهبی می‌نامید که می‌خواست از مذهب به سود اهداف سیاسی خود استفاده کند. بنابراین، مشاهده شد که جنگجویان مسیحی از طریق عوامل خود، خانه‌های مسیحی در منطقة‌ مسلمان‌نشین را منفجر می‌کردند تا آنان مجبور به ترک آن منطقه شوند. این اقدام مانند اقدام صهیونیست­‌ها در اروپا برای کوچ دادن یهودیان به فلسطین بود.

در آغاز تاسیس دولت اسرائیل، بسیاری از یهودی‌ها حاضر به ترک اروپا نبودند. به همین دلیل، دست‌های پنهانی آن‌ها را تهدید و خانه‌هایشان را منفجر می‌کرد. حتی دلایلی مبنی بر تبانی صهیونیست‌ها با هیتلر برای قتل‌عام یهودیان وجود دارد. آن‌ها در صدد بودند که یهودیانِ ساکن اروپا احساس ناامنی کنند و وادار به ترک اروپا شوند.

تاکتیکی را که صهیونیست‌ها برای جمع‌کردن یهودیان در فلسطین انجام دادند، فالانژیست‌ها و شبه‌نظامیان مسیحی برای جمع‌کردن مسیحیان در یک منطقه به کار گرفتند. منطق مسیحیان و گفتمان تبلیغاتی و سیاسی آن‌ها برای چنین کاری این بود که فلسطینی‌ها حاکمیت لبنان را از بین برده و لبنان را اشغال کرده‌اند. آن‌ها معتقد بودند که فلسطینی‌ها باید از این کشور اخراج شوند. لبنان کشوری کوچک با حضور ۴۰۰ هزار فلسطینی است، در حالی که ۲۲ کشور عربی وجود دارد و فلسطینی‌ها باید میان آن‌ها تقسیم شوند. چرا عربستان و مصر با چنین وسعتی حتی یک فلسطینی را نپذیرفته­اند؟ کشورهای عربی فلسطینی‌ها را نمی‌پذیرند، پس ما نیز باید آن‌ها را اخراج کنیم. مناطق مسیحی نباید در اشغال فلسطینی‌ها باشد. معنای این سخنان این است که باید اردوگاه‌های فلسطینی در مناطق مسیحی‌نشین از بین برود. این اتفاق در سال ۱۹۷۶ میلادی افتاد. بسیاری از فلسطینی‌ها در اردوگاه‌های جسرالپاشا، ضبیه و تل‌ زعتر قتل‌عام شدند و اردوگاه‌های آنان ویران شد.

پدیدۀ دیگر جنگ قناص‌ها یا تک‌تیرانداز‌ها بودند. تک‌تیرانداز‌ها بالای ساختمان­های بلند موضع می‌گرفتند به هر اتومبیل یا جنبنده‌ای که عبور می‌کرد، تیر‌اندازی می‌کردند. هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد که از خیابان عبور کند. در واقع، در این روش قتل برای تفنن بود و انسان‌ها صرفاً به سبب مسیحی یا مسلمان بودن، به قتل می‌رسیدند. آن‌ها همه‌جا پست بازرسی قرار داده بودند و کارت‌های شناسایی افراد را بررسی می‌کردند. اگر کسی نامش جعفر، تقی، عبدالعزیز، عبدالرحمن حسن و از این قبیل بود، تیربارانش می‌کردند. صرفاً به دلیل اینکه نامش اسلامی است، هر چند از نظر سیاسی هیچ وابستگی‌ای به احزاب جناح چپ نداشته و بی‌طرف باشد. بسیاری از مردم محل کار و تحصیلشان از محل زندگیشان فاصله داشت و در سمت دیگری از شهر بود. این مسئله باعث مشکلات فراوانی برای آن‌ها شده بود. در نتیجه، پدیده‌ای به نام «قتل­علی‌الهویۀ» یعنی کشتن افراد به دلیل اسمشان ظاهر شد.

اقدام دیگر مسیحیان آدم‌ربایی بود؛ به این معنا که عده­ای از مسلمانان را می‌ربودند و در زیرزمین حبس می‌کردند. مسلمانان نیز مسیحیان را می‌ربودند تا آن‌ها را با یکدیگر مبادله کنند. این پدیده‌ها نشان‌دهندة جنگی کاملاً غیرانسانی و فارغ از همة ارزش‌های دینی بود.

این ق راین نشان می‌داد که دست‌های پنهانی به دنبال تجزیۀ لبنان است و اولین کسی که این توطئه را کشف کرد، امام موسی صدر بود. وی به شدت مخالف جنگ بود و می‌دانست که یکی از اهداف این جنگ خنثی کردن حرکت عظیم اوست. حرکتی که سال‌ها برای آن تلاش کرده بود.

در آن زمان رشیدالصلح نخست‌وزیر وقت لبنان بود که استعفا داد. خانوادة صلح از خانواده‌های معروف سنی بیروت غربی محسوب می‌شوند. در آغاز تشکیل لبنان بزرگ ریاض الصلح از جمله سیاستمداران پرنفوذ بود. رشیدالصلح ضعیف‌ترین شخصیت این خاندان تلقی می‌شد. از میان لبنانی‌ها دو شخصیت به شدت به دنبال جنگ بودند: کمیل شمعون، رهبر مارونی‌ها و کمال جنبلاط رهبر درزی‌ها و رئیس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه.

رشید کرامی پس از استعفای رشیدالصلح به نخست‌وزیری رسید. اما به دلیل فشار زیاد، دوران نخست‌وزیری او دو تا سه ماه دوام نیاورد. او حتی نتوانست کابینة خود را تشکیل دهد. کمیل شمعون و کمال جنبلاط هر دو اهل منطقة شوف هستند. کمال جنبلاط اهل منطقة شوف علیا و مختاره و کمیل شمعون اهل منطقة دیرالقمر است. اگر آتش‌بس هم صورت می‌گرفت و جنگ پایان می‌یافت، این دو راضی به پایان جنگ نمی‌شدند.

پس از استعفای کابینة رشید الصلح، مصاحبه‌ای با رشید کرامی انجام دادم. او جملة بسیار جالبی در این مصاحبه بیان کرد: «همة مشکلات ما از کمیل و کمال است.» منظور از کمیل و کمال، کمیل شمعون و کمال جنبلاط است. این دو در منطقه متفق و در منطق متفاوت هستند. یکی سوسیالیست درزی و دیگری غرب‌گرای مارونی است. او این جمله را با قافیه ادا کرد و من آن را ضبط کردم. گزاف نگفته‌ایم اگر بگوئیم که همۀ جنگ لبنان در این جمله خلاصه می‌شد.


نیروهای درگیر در جنگ داخلی لبنان

احزاب مسیحی: مهم‌ترین حزب مسیحی کتائب یا فالانژ نام دارد. این حزب، حزب ملی‌گرای لبنانی و اعضای آن مسیحی مارونی هستند. ممکن است از فرقه‌های دیگر مسیحی نیز عضو آن باشند، اما اکثریت آن‌ها مارونی هستند و رهبر آن‌ها نیز پی‌یر جمیل نام داشت. او عنوان فالانژ را از ژنرال فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا الهام گرفت. کتائب جمع کتیبه و در اصطلاح نظامی یعنی گردان. کتائب به انگلیسی یعنی فالانژیست. مرکز حزب فالانژ شهر بکفیا در منطقة شمالی است که انبوهی از مسیحیان در آن زندگی می‌کنند. بزرگ‌ترین نیروی حاضر در جنگ، میلیشیای حزب کتائب بود.

دومین حزب، ملی‌گرایان آزاد است. رئیس این حزب کمیل شمعون از شخصیت‌های معروف مارونی بود که در منطقة مسیحی‌نشین دیرالقمر ساکن بود. آن‌ها در ابتدا نام میلیشیای خود را ببرهای آزادگان گذاشتند. اعضای این گروه بسیار بی‌رحم و خشن‌تر از اعضای حزب کتائب بودند و بسیار راحت مسلمانان می‌کشتند.

در شمال لبنان و در منطقه‌ای که خانوادة فرنجیه ساکن بودند میلیشیایی به نام قوات المَرَده وجود داشت. «مَرَد» جمع مارد به معنای غول است.

گروه دیگری که بسیار وحشی و خونخوار بودند، حراس الأرز (پاسداران سداروس) نام داشت. ارز به معنای درخت سداروس و نماد لبنان و حراس نیز به معنای نگهبان است. حراس‌الأرز یعنی نگهبانان درخت سداروس. رئیس این گروه إتیان صقر نام داشت. این گروه نیز آدم‌کش بودند.

به غیر از نیروهای شمال، بقیة نیرو‌ها تحت فرماندهی مشترک، با عنوان نیروهای لبنانی بودند. فرماندهی این گروه بر عهدۀ بشیر جمیل یکی از پسران پی‌یر جمیل و نمایندة پارلمان بود. او در سال ۱۹۸۲ میلادی کشته شد.


احزاب مسلمان چپ‌گرا : حزب سوسیالیست ترقی‌خواه به رهبری کمال جنبلاط. کمال جنبلاط رهبر درزی‌ها و سوسیالیست بود و از اتحاد شوروی نشان لنین دریافت کرده بود. اعضای حزب سوسیالیست‌ترقی‌خواه درزی بودند. این حزب عملاً نه سوسیالیست بود و نه ترقی‌خواه، زیرا خانوادة جنبلاط از فئودال‌های قدیمی هستند و علت رهبری جنبلاط بر درزی‌ها مسئلة زمین‌داری و فئودال بودنشان بود.

باید توجه داشت که در لبنان احزابی رشد خواهند کرد که خود را وابسته و نمایندة فرقۀ مذهبی بدانند، نه اینکه حزبی ایدولوژیک و مکتبی باشند.

حزب کمونیست لبنان به رهبری جورج حاوی. این حزب قدیمی‌ترین حزب ایدئولوژیک در لبنان است و شاید صد سال عمر داشته باشد. از آنجا که احزاب ایدئولوژیک نمی‌توانند در لبنان رشد کنند، اعضای این حزب از ۵۰۰ نفر هم تجاوز نکرده است.

حزب عمل کمونیستی به رهبری محسن ابراهیم. افکار این گروه به افکار تروتسکیست‌ها نزدیک و رئیس آن محسن ابراهیم از خانواده‌ای شیعه و سید بود. اعضای این حزب در شهری به نام انصار در جنوب لبنان ساکن بودند.


احزاب ناصری: در شهر صیدا حزب سازمان مردمی ناصریست‌ها قرار دارد. پس از معروف سعد پسرش مصطفی سعد و پس از ترور او برادرش اسامه سعد رهبر این حزب شد. حزب ناصریست‌های مستقل در بیروت. در بیروت نام «المرابطون» را شاخۀ نظانی برای حزب خود انتخاب کرد. المرابطون سربازانی‌اند که از مرزهای اسلامی دفاع می‌کنند. مرابطون نام یکی از سلسله‌های قدیمی در مراکش و اندلس و رئیس آن عبدالمؤمن بوده است.

بعد‌ها از امام موسی صدر شنیدم که ایشان بسیار دوست داشت که نام جنبش أمل را المرابطون بگذارد. او به این اسم بسیار علاقه داشت و مفهوم آن دقیقاً برای جوانان شیعی که بعد‌ها آموزش دیدند و از مرزهای اسلام در برابر دشمن یعنی اسرائیل مراقبت می‌کردند، مناسب بود.

المرابطون به رهبری ابراهیم قلیلات بود. او رئیس عده‌ای از قلدرمآب‌های منطقۀ سنی‌نشین بیروت به نام طلعت ابوشاکر بود. کامل المروه سردبیر روزنامة الحیات که از او در روزنامه‌اش انتقاد می‌کرد، به دست او در دفتر کارش کشته شد.

حزب دیگر، حزب قومی سوری اجتماعی نام داشت. توجه داشته باشید که دو نوع ناسیونالیسم داریم: ناسیونالیسم عربی و ناسیونالیسم سوری. قومیون سوری معتقدند که سوریه و لبنان و فلسطین و اردن و عراق و قبرس تاریخ مشترکی دارند. این گروه به مرز میان این کشور‌ها معتقد نیستند. رهبر این حزب آنتوان سعاده بود که جمال پاشا والی دمشق او را اعدام کرد. جمال پاشا عده‌ای از روشنفکران سوری و لبنانی مخالف با حکومت عثمانی را، اعدام کرد که یکی از آن‌ها آنتوان سعاده بود. آنتوان سعاده در دوران جنگ داخلی رئیس این حزب سوسیال ناسیونالیست بود. بعد‌ها این حزب دو شعبه شد: شعبه‌ای طرفدار مسیحی‌ها و شعبۀ دیگر نیز طرفدار جناح احزاب چپی بود.

دو حزب دیگر حزب بعث هستند که خود به دو شاخه تقسیم می‌شوند: بعث سوریه و بعث عراق. عده‌ای طرفدار سوریه و عده‌ای طرفدار عراق بودند. رهبر حزب بعث سوریه شخصی به نام عاصم قانصوه از شیعیان منطقة‌ بعلبک بود. رهبر حزب بعث عراق نیز عبدالمجید الرافعی سنی و اهل طرابلس بود. رهبران این دو حزب به شدت با یکدیگر درگیر بودند و یکدیگر را تحمل نمی‌کردند.

این احزاب مجموعۀ احزاب مسلح بودند و جناح چپ را تشکیل می‌دادند. البته، احزاب دیگری هم در منطقۀ مسلمان‌نشین وجود داشتند که میلیشیا تشکیل ندادند و وارد جنگ نشدند. چون بحث ما جنگ داخلی است، فقط به این احزاب پرداختیم.


سازمان‌های فلسطینی درگیر در جنگ

این احزاب هیچ‌کدام مستقل نبودند و سازمان‌های فلسطینی به‌ویژه سازمان فتح و شخص یاسر عرفات از آن‌ها حمایت سیاسی و مالی و تسلیحاتی می‌کردند. این احزاب سازمان فتح را همراه خود داشتند تا به اصطلاح خاکریز سازمان‌های فلسطینی باشند. از نظر گروه‌های راست‌گرا مانند فالانژیست‌ها، فلسطینی‌هایی که به لبنان آمده بودند، دشمن محسوب می‌شدند. از نظر این احزاب همۀ لبنان باید با فلسطینی‌ها می‌جنگیدند. این احزاب راست‌گرا متهم بودند که عامل اسرائیل و انزواگرا هستند، در حالی که مخالفان خود را میهن‌خواه و حامی مقاومت فلسطین می‌خواندند. وجود و قدرت احزاب چپ وابسته به سازمان‌های فلسطینی بویژه فتح بود و لذا پس از خروج سازمان‌های فلسطینی از لبنان در سال ۱۹۸۲ از لبنان، همة این احزاب فرو ریختند و تنها نامی از آن‌ها باقی ماند.

باید اضافه کنیم که احزاب مسیحی در تشکیلات بزرگی به نام الجبهة اللبنانیة (جبهۀ لبنانی) جمع شدند و اتاق عملیات مشترک تشکیل دادند. در مقابل احزاب چپ هم تشکیلاتی به نام الجبهة الوطنیة (جبهة ملی) تشکیل دادند. همة این احزاب تحت این عنوان گرد آمدند و تشکیلات مشترک ایجاد کردند.

مهم‌ترین سازمان فلسطینی جنبش آزادی‌بخش فلسطین (فتح) به رهبری یاسر عرفات بود. بقیۀ سازمان‌ها از این سازمان منشعب شدند. فتح قوی‌ترین و مهم‌ترین و گسترده‌ترین سازمان فلسطینی بود.

سازمان دیگر جبهۀ خلق برای آزادسازی فلسطین به رهبری جورج حبش بود. سازمان فتح ایدئولوژی خاصی نداشت، یعنی از تندروی راست تا تندروی چپ در این سازمان حضور داشتند. جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین و جورج حبش مارکسیست بودند.

سازمان دیگر جبهۀ دموکراتیک برای آزادسازی فلسطین به رهبری نایف حواتمه است. اعضای این سازمان کمونیست هستند.

سازمان دیگر جبهۀ خلق برای آزادسازی فلسطین- فرماندهی کل نام دارد که رهبر آن احمد جبرئیل است.

سازمان دیگر جبهۀ آزادی‌بخش عربی به رهبری احمد عبدالرحیم بود که اعضای آن بعث عراق بودند و از صدام حسین کمک مالی دریافت می‌کردند.

سازمان دیگر الصاعقه به رهبری زهیر محسن است که طرفدار بعث سوریه بودند.

همۀ این احزاب در چارچوب بزرگی به نام سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) قرار داشتند. کمیتۀ اجرایی این سازمان‌ به ریاست یاسر عرفات مسئولیت امور اجرایی را برعهده داشت. امام موسی صدر جنگ داخلی لبنان را اقدامی وحشیانه و بی‌هدف و در خدمت اسرائیل می‌دانست. وی معتقد بود که این جنگ نقشه‌ای برای تجزیۀ لبنان است که هنری کسینجر آن را طراحی کرده است. هنری کسینجر پس از جنگ اکتبر 1973 میلادی میان مصر و اسرائیل و پیشروی ارتش مصر در صحرای سینا، سیاست گام به گام و آوردن نیروهای چند ملیتی در صحرای سینا را مطرح کرد. روشن بود که این روند، در نهایت، به صلح میان مصر و اسرائیل می‌انجامد. گرچه کمپ‌دیوید و صلح میان مصر و اسرائیل در سال 1978 میلادی اتفاق افتاد، یک سال قبل از آن یعنی در سال 1977 میلادی انور سادات به اسرائیل رفت و در آنجا سخنرانی کرد. این اتفاقات نشان‌دهندۀ دگرگون شدن معادلات منطقه بود و اسرائیل خود را آماده می‌کرد که جبهۀ شرقی را تحت فشار قرار دهد. به این ترتیب، خیالش از مصر آسوده می‌شد و می‌توانست با فراغ بال به سمت لبنان و سوریه برود.

امام موسی صدر نگاهی راهبردی به اوضاع و احوال داشت. او می‌دانست که اولین هدف جنگ داخلی لبنان، از بین بردن مقاومت فلسطین در لبنان و دومین هدف آن تضعیف دولت سوریه یعنی جبهۀ شرقی ، و در نهایت، از میان بردن مقاومت و پایان دادن به نفوذ سوریه در لبنان است.

قربانیان این جنگ مردم عادی بودند، زیرا مناطق مسکونی با توپخانه و خمپاره هدف قرار می‌گرفت و شبه‌نظامیان که در حال جنگ و مسلح بودند، در سنگرها پناه می‌گرفتند و فقط مردم کوچه و خیابان کشته می‌شدند.خط تماس این درگیری‌ها بیشتر در مناطق شیعه‌نشین بود. جنگ داخلی لبنان پیامدهای بسیاری داشت؛ از جمله مرز و خط تماسی میان مناطق مسیحی‌نشین و مسلمان‌نشین ایجاد کرد. بدین معنا که مسیحیان و مسلمانان به مناطق خود کوچ کردند. مسیحیان در مناطق مسیحی‌نشین و مسلمانان در مناطق مسلمان‌نشین ساکن شدند.

در بسیاری از مناطق براساس هویت (شناسنامه) آدم‌ربایی و قتل صورت می‌گرفت. فی‌المثل کسی که ساکن منطقة مسلمان‌نشین بود و محل کار یا دانشکده‌اش در منطقه مسیحی‌نشین قرار داشت، در پست‌های بازرسی و خطوط تماس ربوده می‌شد. این اتفاق برای ساکنان مناطق مسیحی‌نشین هم می‌افتاد. تنها هدف این جنگ کشاندن پای مقاومت فلسطین به جنگ داخلی و تجزیۀ لبنان بود و امام موسی صدر با همۀ توان برای متوقف کردن این جنگ، که آن را بیهوده می‌دانست، تلاش کرد.

شرح اقدامات ایشان در این زمینه بسیار طولانی است. سخنرانی‌، نصیحت‌، پخش اعلامیه و مذاکره با افراد مختلف، وساطت و میانجی‌گری میان احزاب و گروه‌ها از جمله اقدامات ایشان است. بسیاری از احزاب و گروه‌ها سخنان امام را دربارۀ بیهودگی این جنگ می‌پذیرفتند و قول می‌دادند که آتش‌بس برقرار شود. ولی آتش‌بس چند ساعت یا چند روز بیشتر طول نمی‌کشید. برنامه‌های امام موسی صدر در چارچوب جنبش محرومان برای مبارزه با فئودالیسم سیاسی و گردن‌کشان اقتصادی در لبنان با آغاز جنگ داخلی در این کشور متوقف شد. ایشان یکی از دلایل برافروختن شعله‌های جنگ داخلی را متوقف کردن این برنامه‌ها بیان می‌کند.

امام صدر پس از دو ماه و اندی تلاش، زمانی‌که از سخنرانی و پخش اعلامیه و نصیحت کردن ناامید شد، در مسجد صفای عاملیه در منطقه‌ای میان شرق و غرب بیروت تحصن و اعتصاب غذا کرد. امام صدر اعلام کرد که از اینجا خارج نمی‌شوم و به این تحصن پایان نمی‌دهم، مگر آنکه جنگ را متوقف کنید.

پس از تحصن امام موسی صدر، عدۀ کثیری از مردم و شخصیت‌ها به سمت عاملیه به راه افتادند و نه فقط در بیروت بلکه در جنوب، بقاع، بعلبک و در شهرها و روستاهای مختلف برای جانبداری و حمایت از حرکت امام موسی صدر تظاهرات کردند. این اقدام فشار بسیاری بر دولت و أمرای جنگ وارد کرد و سبب سقوط کابینه شد. رشید کرامی مأمور تشکیل کابینه شد، اما اختلافات به قدری بود که وی موفق به تشکیل کابینه نشد. به همین سبب، سلیمان فرنجیه، رئیس جمهوری، شخصی را خدمت امام موسی صدر فرستاد و به ایشان قول داد که کابینه تشکیل خواهد شد و جنگ پایان خواهد پذیرفت و از ایشان خواست که به تحصن خود پایان دهد. امام به تحصن خود پایان داد و مدتی آتش‌بس برقرار شد، اما پس از مدتی دوباره جنگ از سر گرفته شد.

نکتۀ حائز اهمیت این است که یا مسئولان جنگ نفاق می‌ورزیدند و فقط در ظاهر مخالف جنگ بودند، و در واقع، پس از مدتی دستور شروع جنگ را صادر می‌کردند؛ یا ستون پنجمی وجود داشت که شبانه شلیک می‌کرد و طرف مقابل نیز پاسخ می‌داد و جنگ دوباره از سر گرفته می‌شد. در این وضعیت هر‌یک از طرفین دیگری را متهم به شروع جنگ می‌کرد.

قاعدتاً، هنگام آتش‌بس باید نیرویی ناظر بر آتش‌بس وجود داشته باشد، ولی چنین نیرویی در لبنان وجود نداشت. بنابراین، هر عامل نفوذی می‌توانست آتش‌بس را نقض کند. هنگام پرداخت حقوق ماهیانۀ کارمندان آتش‌بس برقرار می‌شد. اما به محض پرداخت حقوق، جنگ از سر گرفته می‌شد. روزبه‌روز نیز سلاح‌های پیشرفته‌تری در جنگ استفاده می‌شد. به‌ویژه، خمپاره‌انداز و توپخانه که شلیک منحنی دارند و هنگام پرتاب محل اصابت آن مشخص نیست.

امام موسی صدر به سازمان‌های فلسطینی تأکید می‌کرد که هدف از این جنگ از میان بردن شماست، بنابراین، در جنگ دخالت نکنید و از آن کنار بکشید.

پی‌یر جمیل، رهبر فالانژیست‌ها، و کمیل شمعون، رهبر حزب احرار، از میان مسیحیان و کمال جنبلاط، رئیس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه و رئیس جبهة ملی از میان مسلمان‌ها و مجموعة احزاب چپ، به هیچ وجه حاضر به پایان جنگ نبودند.

از رفتار مسیحی‌ها کاملاً روشن بود که قصد دارند مناطق خود را از مسلمانان و فلسطینی‌ها و چپ‌گرایان جدا کنند و عملاً در مرحله‌ای نیز به این خواسته رسیدند. رفته‌رفته، ارتش لبنان که قاعدتاً باید بی‌طرف می‌بود، تجزیه شد و بعضی از شخصیت‌ها، که بسیاری از آن‌ها مسیحی بودند، به سمت ملیشیاهای مسیحی و شخصیت‌های مسلمان نیز به سمت نیروهای چپ‌گرا رفتند. اختلاف دیدگاه این دو گروه در عربی یا غیرعربی بودن لبنان بود. مسیحی‌ها نمی‌پذیرفتند که لبنان کشوری عربی باشد و مسلمانان نیز معتقد بودند که لبنان عربی است و باید ملتزم به آرمان‌های عرب و در رأس آن‌ها مسئلة فلسطین باشد.

هنگام تشکیل کشور لبنان بزرگ توافق شده بود که مسلمانان خواستار پیوستن و وحدت با سوریه نشوند و لبنان را میهن خود بپذیرند و مسیحی‌ها نیز با مسلمانان زندگی کنند و غرب و مشخصاً فرانسه را در امور داخلی لبنان دخالت ندهند. مسیحی‌ها معتقد بودند که فینیقی و لبنانی هستند و نسبتی با جهان عرب ندارند. ولی مسلمان‌ها معتقد بودند که عرب هستند و لبنان کشوری عربی است و باید به آرمان‌های عرب پایبند باشد. بنابراین، تعدادی از واحدهای ارتش جدا شدند و خود را ارتش عربی لبنان خواندند و ستوانی به نام احمد خطیب با حمایت و پشتوانۀ یاسر عرفات و سازمان فتح اعلام استقلال کرد. از سوی دیگر، تعداد دیگری از واحدهای ارتش به سمت ملیشیاهای مسیحی رفتند. به این ترتیب، جنگ کاملاً مغلوبه شد و دانشگاه‌ها عملاً تعطیل شدند. بعضی از دانشکده‌ها که در یک منطقه قرار داشتند، در منطقة طرف مقابل شعبة دیگری ایجاد کردند. تلویزیون دولتی لبنان نیز دو شبکه داشت که یک شبکۀ آن در بخش غربی بیروت و شبکۀ دیگر در بخش شرقی و در منطقه حازمیه قرار داشت. اخبار یکی از آن‌ها را مسلمانان و اخبار شبکۀ دیگر را مسیحی‌ها پخش می‌کردند. این دو شبکه مدام در حال حمله به یکدیگر بودند.

این مسائل باعث شد که امام موسی صدر خواستار میانجی‌گری سوریه شود. در آن زمان عبدالحلیم خدام وزیر خارجۀ سوریه بود و بارها به لبنان سفر کرد. عبدالحلیم خدام، افسران سوری، امام موسی صدر، روحانیون سنی و شیعه و شخصیت‌های سیاسی مسلمان در منطقۀ عرمون در جنوب بیروت جلسات بسیاری برگزار کردند. این جلسات در خانة شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن لبنان، برگزار و برنامه‌های متعددی برای آتش‌بس پیشنهاد می‌شد. هیچ‌کدام از این برنامه‌ها که به آن‌ها اصلاحات سیاسی می‌گفتند، به مرحلة اجرا نرسید، زیرا توطئه بسیار بزرگ‌تر از این مسائل بود. دیدارهای عرمون بارها و بارها صورت گرفت، اما بی‌نتیجه بود. این برنامه‌ها به‌طور مفصل در کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر بیان شده‌اند.

امام موسی صدر، رهبران مسیحی و مسلمان را دور هم جمع کرد؛ حتی در مجلس اعلای شیعیان جلساتی با حضور سران مذهبی مسیحی و مسلمان برگزار کرد تا به رسانه‌های خارجی که مرتب از مقابلۀ شبه‌نظامیان مسیحی و شبه‌نظامیان مسلمان صحبت می‌کردند، نشان دهد که میان اسلام و مسیحیت جنگی وجود ندارد. اما رهبران مذهبی با اینکه بر افکار عمومی تأثیر داشتند، قدرت احزاب و سران گروه‌های جنگ‌طلب را نداشتند. رهبران مذهبی فقط می‌توانستند نصیحت کنند و چتر مذهبی و دینی را از روی طرفین جنگ بردارند.

در این جنگ فجایع بسیاری صورت گرفت و اردوگاه‌های فلسطینی به‌ویژه آن‌هایی که در منطقة مسیحی‌نشین بودند، نابود شدند. فالانژیست‌ها ساکنان اردوگاه ضبیه را در شمال بیروت که همه فلسطینی و مسیحی بودند، قتل‌عام کردند و اردوگاه کاملاً ویران شد.


ساختار سیاسی


ساختار سیاسی لبنان حکومت در لبنان، جمهوري (از نوع دموکراتيک پارلماني) است و اصل تفکيک قوا در قانون اساسي اين کشور مورد تاکيد است. تنوع مذاهب و طوائف در لبنان، در طول تاريخ مسبب بروز جنگ‌ها و درگيري‌هاي متعددي بوده که جنگ‌هاي داخلي 1975 تا 1990 مهم‌ترين و طولاني‌ترين جنگ داخلي در اين کشور محسوب مي‌گردد. اين تعدد طائفي و ناآرامي‌هاي ناشي از آن باعث شد تا نظام سياسي منحصر بفردي در اين کشور در قالب دموکراسي توافقي شکل بگيرد.

پس از حدود 15 سال جنگ‌هاي داخلي در لبنان، گروه‌هاي سياسي لبنان به دعوت عربستان سعودي در طائف گرد هم آمدند و در 30 سپتامبر 1989 توافقنامه طائف را امضاء کردند. بر اساس اين توافقنامه، نظام سياسي جديدي شکل گرفت و سعي شد براي همه طوائف لبناني جايگاهي در بدنه سياسي کشور در نظر گرفته شود. قواي سه گانه در کشور بين سه طائفه اصلي (مسيحي ماروني- سني- شيعه) تقسيم شد که طي آن منصب رياست جمهوري از آن ماروني ها، نخست وزيري از آن اهل‌سنت و رياست مجلس نيز از آن شيعيان گرديد. با توجه به اينکه مسيحيان ارتدکس از حيث عددي در درون طائفه مسيحي لبنان دومين طائفه محسوب مي‌شوند، لذا معاون نخست وزير و معاون رئيس مجلس از اين طائفه برگزيده مي‌شود.

اين تقسيم بندي يا به عبارتي بهتر سهميه بندي طائفه‌اي، در پارلمان لبنان به شکل جزئي تري مدنظر قرار گرفته است و سهم ديگر طوائف لبنان به خصوص اقليت‌ها نيز در پارلمان ملحوظ شده است. پارلمان لبنان 128 عضو دارد که بر اساس سيستم «مناصفه» يا تقسيم به دو، بطور مساوي ميان مسيحيان و مسلمانان تقسيم گرديده است. اين تقسيم بندي نسبي، در درون هر يک از دو طائفه مسيحي و مسلمان نيز اجرا گرديده و براي همه 18 طائفه لبناني سهميه به نسبت جمعيت آن طائفه در نظر گرفته شده است. طبق قانون اساسي، نمايندگان با رأي مستقيم مردم براي يک دوره 4 ساله برگزيده مي‌شوند.

رئيس جمهور که رئيس کشور محسوب مي‌شود با دو سوم آراء براي يک دوره 6 ساله از سوي نمايندگان مجلس انتخاب مي‌گردد. رئيس جمهور پس از مشورت با نمايندگان مجلس و بر اساس معرفي اکثريت نصف بعلاوه يک نمايندگان مجلس، نخست وزير را معرفي و مكلف به تشکيل کابينه مي‌نمايد.

در سال 2008 و در چارچوب توافق دوحه، معارضه يا اقليت سياسي وقت توانست 11 کرسي از 30 وزارتخانه را به عنوان «يک سوم ضامن» در دولت بدست آورد که با اين تعداد مي‌توانست هر زمان که بخواهد دولت را ساقط نمايد. اين حق به طور عملي در سال 2010 مورد بهره‌برداري قرار گرفت و موجب سقوط کابينه سعد حريري شد.

ساختار حكومت لبنان به طور کلی :

رئیس جمهوریباید مسیحی مارونی باشد.

نخست وزیرباید مسلمان سنی باشد

سخنگوی پارلمان می‌بایست مسلمان شیعهباشد.

این ترتیب قسمتی از میثاق ملی است که توافقی غیر کتبی است که در سال ۱۹۴۳ در ملاقاتی بین اولین رئیس جمهور لبنان (یک مارونی) و اولین نخست وزیر لبنان (یک سنی) حاصل شد، اگر چه این توافق در قانون اساسی لبنان تا سال ۱۹۹۰ به دنبال توافق طایف رسمی نشد. این میثاق شامل قول و قرار مسیحیان بود مبنی بر اینکه به دنبال جلب حمایت فرانسه نباشند و وجهه عربی لبنان را قبول داشته باشند و همچنین مسلمانان نیز قول دادند تا مشروعیت استقلال و دولت لبنان و همچنین مرزهای این کشور در سال ۱۹۲۰ را قبول داشته باشند و برای اتحاد با سوریه تلاش نکنند. این میثاق تا زمان تشکیل هویت ملی لبنان موقت ولی لازم‌الاجرا بود. به دلیل احساس نیاز شدید مسلمانان به اتحاد به کشورهای همتایی عرب خود این میثاق راه حلی موقت به نظر می‌رسید. از سویی دیگر مسیحیان این میثاق را رد کردند و بعداً برای جلب حمایت فدرالیسم را پیشنهاد دادند و با اسرائیل متحد شدند. لبنان به موجودیت خود ادامه داده و اثرات سوء جنگ‌های داخلی همچنان بر سیاست لبنان سایه افکنده‌است.

این میثاق همچنین تصریح می‌کرد که کرسی‌های پارلمان به تمامی مذاهب تعلق گیرد یعنی با نسبت ۶ مسیحی به ۵مسلمان که بر اساس آمارگیری سال ۱۹۳۲ بود که در آن زمان مسیحیان مقداری بیشتر بودند. توافق طایف آن نسبت را مساوی کرد تا هر دو گروه مذهبی حق مساوی داشته باشند. حال مسلمانان مخصوصا با احتساب حضور فلسطینی‌ها بیشتر شده‌اند ولی اکثر گروه‌ها در لبنان با این حق تساوی راضی هستند.

قانون اساسی لبنان به مردم این حق را می‌دهد تا دولت خود را عوض کنند. با این حال از اواسط دهه ۱۹۷۰ تا انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ جنگ داخلی لبنان از اجرای حقوق سیاسی ممانعت به عمل آورد. طبق قانون اساسی انتخابات مستقیم هر چهار سال یک بار باید برگزار شود. آخرین انتخابات پارلمانی بعد از ترور نخست وزیر حریری انجام شد و معادله قدرت با پیروزی مخالفان حضور سوریه در لبنان و تصاحب اکثر کرسی‌های پارلمان توسط آنها شاهد تغییرات بسیاری بود. ترکیب‌های پارلمان توسط آنها شاهد تغییرات بسیاری بود. ترکیب پارلمان بر اساس هویت مذهبی و قومی و برخلاف مسائل ایدئولوژیکی شکل گرفته‌است. پیمان طایف با پایان دادن جنگ داخلی تقسیمات کرسی‌های پارلمان را تغییر داد.طايفه گرايي نشانگر ساختار جامعه لبنان مي باشد. ساختار سنّتي قدرت سياسي در لبنان بر اساس توازن طايفه اي استوار مي باشد كه مجموعه اي از طوايف گوناگون، ساختار سياسي لبنان را شكل داده اند. لبنان داراي تعدد مذاهب و داراي هفده فرقه ديني به رسميت شناخته شده مي باشد: يازده فرقه مسيحي (ماروني، ارتدوكس، كاتوليك، ارمني‌هاي ارتدوكس، ارمني‌هاي كاتوليك، پروتستان ها، سرياني‌هاي ارتدوكس، سرياني‌هاي كاتوليك، لاتين ها، كلداني‌ها و نستوري ها)، پنج فرقه اسلامي (شيعيان، سنّيان، دروزيان، علويان و اسماعيليان) و يك فرقه يهودي، كه جزو كم اهميت ترين فرقه هاست. هسته اصلي بي ثباتي لبنان فرقه گرايي است كه بر اين كشور حاكم است.

در اين نظام، پست‌هاي دولتي در حكومت، خدمات عمومي، ارتش و قوّه قضائيه بر اساس وابستگي‌هاي طايفه اي و مذهبي و نه بر اساس مزيت و شايستگي لازم تقسيم شده اند. بنابراين، وفاداري‌هاي فرقه اي (طايفه اي) بر وفاداري‌هاي ملّي برتري دارند. بر اساس آخرين آمار رسمي، جمعيت در سال 1932 يعني در زمان حاكميت فرانسه بر اين كشور، 51 درصد جمعيت كل كشور را مسيحيان تشكيل مي دادند. طبق آمار مذكور، ماروني‌ها بزرگ ترين فرقه منفرد با 29% آراء و پس از آن سنّي‌ها 22% و شيعيان در حدود 20% نشان داده شده اند. طبق قانون اساسي لبنان، رئيس جمهور از ميان ماروني ها، نخستوزير از ميان سنّي‌ها و رئيس مجلس از ميان شيعه‌ها و تعدادي از وزراي كابينه نيز از ميان ساير فرقه‌هاي مهم مانند ارتدوكس‌ها و كاتوليك‌هاي يوناني و دروزي‌ها بايد برگزيده شوند.

اما همواره اين سؤال مطرح گرديده كه چگونه است كه تاكنون بجز آمارگيري سال 1932، كه طي آن ماروني‌ها اكثريت را به دست آوردند، ديگر هيچ گونه آمارگيري رسمي انجام نشده است؟ در حالي كه با امكان دست يابي مسئولان لبناني به آمار ثبت شناسنامه‌ها يا آمارهاي انتخاباتي و اسناد كشور، اين شك و شبهه باقي مي ماند كه چنين سكوتي در مشخص كردن و اعلام تغيير و دگرگوني در تركيب جمعيت طوايف مختلف صرفاً به سود مسيحيان و به زيان مسلمانان صورت مي گيرد. در حال حاضر، با توجه به سرشماري‌هاي غيررسمي و اسناد و مدارك موجود، اين ادعا مطرح است كه شيعيان داراي اكثريت مي باشند.

1- احزاب

احزاب سياسي لبنان عمدتاً بر اساس گرايش طايفه‌اي تقسيم‌بندي مي‌شوند. در صحنه سياسي اين كشور، دو حزب برجسته شيعه حضور دارند كه عبارتند از حزب‌الله لبنان (به رهبري سيدحسن نصراله) و جنبش أمل (به رهبري نبيه بري). مهم‌ترين احزاب و گروه‌هاي سياسي اهل سنت عبارتند از جريان المستقبل (سعد حريري)، جماعت اسلامي لبنان (ابراهيم مصري)، حزب اتحاد (عبدالرحيم مراد)، جنبش توحيد اسلامي (بلال شعبان)، جمعيت خيريه اسلامي (حسام قراقيره)، جمعيت مقاصد خيريه (تمام سلام)، جنبش امت (شيخ عبدالناصر جبري) و غيره. از فعال‌‌ترين احزاب و گروه‌هاي مسيحي نيز مي‌توان جريان آزاد ملي (ميشل عون)، حزب کتائب (امين جميل)، قوات لبنان (سمير جعجع) و جريان المرده (سليمان فرنجيه) را نام برد. در صحنه دروزي چهار گروه شاخص سياسي شامل جريان سوسياليست ترقي‌خواه لبنان (وليد جنبلاط)، حزب دموکراتيك لبنان (طلال ارسلان)، حزب توحيد عربي (وئام وهاب) و حزب عربي لبناني (فيصل داود) ايفاي نقش مي‌نمايند. احزاب و گروه‌هاي سياسي ديگري نيز با گرايش‌هاي غيرطايفه‌اي همچون حزب سوري قومي اجتماعي (اسعد حردان)، سازمان مردمي ناصري (اسامه سعد)، جنبش مردمي (نجاح واكيم)،‌ حزب بعث (فايز شكر)، كنگره مردمي لبنان (كمال شاتيلا) و غيره فعال مي‌باشند. پس از واقعه ترور رفيق حريري درسال 2005، طرفداران مقاومت تحت عنوان ائتلاف 8 مارس و مخالفين آنها به‌نام ائتلاف 14 مارس معروف شدند كه البته تركيب اين هم‌پيماني‌ها طي سال‌هاي گذشته تغييراتي داشته است. مهمترین گروه های سیاسی لبنان عبارتند از :

1-1گروه های مسیحی

1- جریان ملی آزاد لبنان

بزرگترین حزب سیاسی مسیحیان لبنان جریان ملی آزاد است. این جریان سیاسی پس از تبعید ژنرال میشل عون به پاریس در سال 1990 تشکیل شد و به تدریج سیر تکاملی خود را طی کرد تا سال 2005 به یک حزب قوی در عرصه تحولات داخلی لبنان تبدیل شد. این حزب پس از بازگشت میشل عون از پاریس به لبنان (مه 2005)و خروج نیروهای سوریه از لبنان، با جریان مسیحی المرده در انتخابات پارلمانی این کشور ائتلاف کرد و پس از آن متحد حزب الله لبنان شد و یک ائتلاف دائمی برای حمایت از مقاومت علیه اسرائیل تشکیل داد. جریان ملی آزاد یکی از مهم ترین گروه‌های لبنانی مخالف حضور نیروهای سوری در این کشور بود. به همین دلیل جریان ملی آزاد به ائتلاف 14 مارس پیوست و به محض خروج نیروهای سوریه از لبنان به جنبش حزب الله ، امل و برخی جریانات دروزی ملحق شد. بدنبال انتخاب میشل سلیمان به عنوان رئیس جمهور جدید لبنان و گرایش جریان ملی آزاد به حزب الله و امل ، این جریان دچار شکاف شد که مهم‌ترین آن شورای عالی جریان ملی آزاد است. این شورا به ائتلاف 14 مارس پیوست. گروه دیگری که از جریان آزاد ملی مشتق شد جریان وابسته به میشل عون است. این جریان طرفدار گروه‌های مقاومت لبنان است.


2- نیرو های لبنانی این یک حزب سیاسی و شبه نظامی است که در سال 1976 توسط بشیر الجمیل بنیانگذار شد. شاخه نظامی این حزب در جریان موسوم به جبهه لبنان ریشه دارد. نیروهای لبنانی یکی از طرف‌های درگیر در جنگ‌های داخلی لبنان بود که در نبردهای زیادی علیه شبه نظامیان جنبش ملی لبنان و سازمان‌های فلسطینی مقیم این کشور شرکت کرد. بدنبال ترور بشیر جمیل در سال 1982 و تغییر در کادر رهبری نیروهای آزاد ملی، این حزب از جبهه لبنان جدا شد و پس از آن با یگان‌های ارتش لبنان به فرماندهی میشل عون وارد جنگ‌های خونین شدند.

در پی امضای توافقنامه طائف که به پایان جنگ‌های داخلی لبنان منجر شد، نیروهای لبنانی سلاح‌های خود را تحویل مقامات بیروت دادند و به یک حزب سیاسی تبدیل شد. بدنبال این تصمیم گیری، سمیر جعجع فرمانده نیروهای لبنانی به بمب‌گذاری در کنیست النجات متهم شد و به زندان افتاد و فعالیت نیروهای لبنانی ممنوع شد اما پس از خروج نظامیان سوریه از لبنان در سال 2005 این ممنوعیت لغو و سمیر جعجع نیز از زندان آزاد شد و مسئولیت هیئت اجرایی نیروهای لبنانی را به عهده گرفت. در دوره هایی نیروهای لبنانی 5 کرسی هم در پارلمان لبنان داشته اند. جوزف سرکیس وزیر گردشگری اولین کابینه فؤاد سنیوره وابسته به حزب نیروهای لبنانی بود، آنتوان کرم به عنوان وزیر محیط زیست و عدل ابراهیم به عنوان وزیر دادگستری اسبق وابسته به همین حزب هستند.

3- دیگر احزاب مسیحی «حزب کتائب» ، « حزب آزادگان ملی» ، « جریان المردة» ، «اتحاد ملی لبنان» ، « حزب دموکرات مسیحی» ، « حزب همکاری » ، «حزب الوعد » ، «جنبش التغییر» ، « جبهة آزادی » و...از جمله گروه‌های سیاسی مسیحی لبنان هستند.


گروه های سنی مذهب

لبنان همواره یکی از پایگاه‌های اصلی جریان‌های اسلام‌گرای شیعه و سنی در جهان اسلام بوده است. این کشور به دلیل نزدیکی به مرز فلسطین، سابقه اشغال از سوی رژیم صهیونیستی و تعدد طوایف و مذاهب مختلف از اهمیت بالایی در منطقه برخوردار بوده و همواره چشم طمع دشمنان غربی و عربی را به خود جلب کرده است. تلاش‌های امام موسی صدر برای پایان جنگ طوایف در این کشور و همچنین تأسیس مقاومت اسلامی از سوی وی موجب شد که جریان های علمایی شیعه و سنی نیز نقش بارزی را در مقابله با رژیم صهیونیستی و جنگ‌ طایفه ای ایفا کنند. در این کشور که تشکل‌ها، تجمع‌ها و گروه های علمایی به شدت فعال هستند، دشمنان جریان مقاومت و همچنین مزدوران عرب همواره سعی کرده اند با ایجاد درگیری بین علمای شیعه و سنی، مسلمانان این کشور را از مبارزه با رژیم صهیونیستی منحرف کنند.



با توجه به اهمیت شناخت جریان‌های علمایی اهل تسنن حامی مقاومت و مخالف جریان مقاومت در اینجا به بررسی مهم‌ترین علما و گروه‌های اهل تسنن لبنان و همچنین تلاش عربستان برای سیطره بر دارالافتاء لبنان می‌پردازیم.



جریان‌ها و علمای حامی مقاومت اسلامی لبنان


جمعیت علمای مسلمین: این جمعیت به ریاست شیخ احمد الزین، یکی از علمای اهل تسنن این کشور از مهم‌ترین جمعیت‌های علمایی لبنان متشکل از روحانیان شیعه و سنی است. این جمعیت که رویکرد تقریب بین مذاهب اسلامی دارد، همواره با صدور بیانیه هایی خواستار مبارزه با جریان‌های تکفیری و تروریستی بوده است. از آخرین موضع‌گیری‌های جمعیت علمای مسلمان لبنان می‌توان به بیانیه شدید اللحن این جمیعت در محکومیت حمله عربستان به یمن اشاره کرد. این جریان همچنین بر لزوم آزادسازی سرزمین‌های اشغالی از دست رژیم صهیونیستی و بازگشت فلسطینیان به سرزمین خود همیشه تأکید داشته است.





جمعیت قولنا و العمل: احمد القطان، رییس این جمعیت از علمای معتدل اهل تسنن لبنان است. القطان دیدارهای مستمری را با علمای شیعه لبنان دارد و همواره بر لزوم حمایت از خط مقاومت اسلامی در برابر تهدیدهای صهیونیستی و تکفیری تأکید داشته است. وی از جمله علمای میانسال لبنان است که تلاش بسیاری را برای آگاه سازی جوانان سنی مذهب نسبت به واقعیت‌های مختلف از جمله خطر تکفیر و تروریسم برای جهان اسلام به کار گرفته است.


شیخ احمد القطان، رییس جمعیت قولنا و العمل لبنان



جبهه العمل المقاوم: این جبهه به ریاست شیخ زهیر الجعید، فعالیت‌های تأثیرگذاری را در کنگره‌ها و همایش‌های تقریبی در تهران و سایر مناطق جهان اسلام دارد. جبهه العمل المقاوم علاوه بر تلاش فرهنگی برای مقابله با گروه‌های تکفیری و تندرو، به طور مستمر خواستار حمایت مردم لبنان از ارتش و مقاومت این کشور برای مقابله با رژیم صهیونیستی است.


شیخ زهیر الجعید، رییس جبهه العمل المقاوم


حزب همبستگی: این حزب از دیگر احزاب حامی جریان مقاومت و مخالف تلاش‌های سعودی در لبنان است. شیخ مصطفی ملص، رییس این حزب از حامیان جمهوری اسلامی ایران در لبنان و مخالفان تشکل‌های اسلامگرای تندروی لبنان است. این حزب همچنین موضعی انتقادی نسبت به اقدامات کشورهای عربی در سوریه دارد.


شیخ مصطفی ملص، رییس حزب همبستگی ملی



جنبش اصلاح و الوحده: جنبش اصلاح و الوحده لبنان از دیگر جریان‌های اسلامگرایی است که به شدت با رویکرد سیاسی جریان المستقبل لبنان مخالف است. گروه‌های تندرو نیز به دلیل حمایت‌های شیخ ماهر عبدالرزاق، رییس این جمعیت از سیدحسن نصرالله، دبیرکل مقاومت اسلامی و همچنین انتقادهای وی از برخی علمای تندروی لبنانی برای ترور این عالم اقدام کردند که بی نتیجه ماند. مسأله فلسطین و لزوم حمایت از مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل از دیگر رویکردهای این جنبش است.


ماهر عبدالرزاق، رییس جنبش الاصلاح و الوحده




شیخ حسام العیلانی: این عالم لبنانی که از جمله شخصیت‌های بارز منطقه صیدای لبنان به شمار می‌آید، همواره برای نگه داشتن مردم این منطقه (صیدا) در خط مقاومت و دوری از تندروی فعالیت کرده است. امام جماعت مسجد الغفران صیدا به ویژه پس از آغاز بحران سوریه با اظهارات و بیانیه های مختلف تلاش کرد که مردم را از حمل سلاح علیه ارتش لبنان و مجاهدان مقاومت برحذر دارد. شیخ حسام العیلانی همچنین از جمله کسانی است که انفجارهای تروریستی در مناطق کشورهای شیعه نشین حاشیه خلیج فارس را به شدت محکوم کرده و خواستار همزیستی مسالمت آمیز اهل تسنن و شیعیان با دوری از تندروی و افراط بوده است.




شیخ حسام العیلانی، امام جماعت مسجد الغفران صیدا


شیخ ماهر حمود: ماهر حمود را می‌توان یکی از برجسته ترین علمای اهل سنت لبنان برشمرد. وی که دبیرکل اتحادیه علمای حامی مقاومت است از گذشته تا کنون در انتقاد از علمای تندروی اهل سنت، جریان‌های اسلام گرا مانند اخوان المسلمین و عربستان سعودی سخنرانی‌های بی پروایی را انجام داده است. حمایت شدید وی از جریان مقاومت و همچنین جمهوری اسلامی ایران سبب شده است که تکفیری‌ها علاوه بر تکفیر وی چند بار برای ترور این شخصیت لبنانی اقدام کنند. خطبه های نماز جمعه و سخنرانی های وی به شدت از سوی رسانه های مختلف مورد توجه قرار می‌گیرد.


شیخ ماهر حمود ماهر حمود، دبیرکل اتحادیه علمای حامی مقاومت



  علمای سنی هم‌سو با عربستان سعودی و جریان المستقبل لبنان



عربستان سعودی به عنوان مهم‌ترین حامی جریان المستقبل لبنان در طی سال های اخیر همه ظرفیت‌های خود را به کار گرفته تا از علمای اهل سنت این کشور برای خدشه وارد کردن به وجهه جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت به ویژه حزب الله لبنان استفاده کند. در این میان به نظر می‌رسد که می‌توان علمای هم‌سو با عربستان را به سه دسته تقسیم کرد.



1ـ علمای حامی اقدام مسلحانه علیه مقاومت: مهم‌ترین شخصیت‌ سلفی که در چند سال اخیر و به ویژه پس از بحران سوریه به اقدام علیه حزب الله لبنان پرداخت احمد الاسیر، شیخ فتنه بود. وی که از تندرو ترین مخالفان ایران و حزب الله لبنان است ابتدا با اظهارات تند و تحریک آمیز، تلاش داشت اهل سنت را علیه مقاومت اسلامی بسیج کند. وی و یارانش پس از مدتی با بستن خیابان‌ها بر لزوم کنار گذاشتن سلاح از سوی حزب الله لبنان تأکید کرده و دست به اعتصاب زدند. احمد الاسیر که تلاش‌های خود را در بین مردم و حکومت بی ثمر می‌دید پس از تحریک طرفدارانش علیه ارتش لبنان و مقاومت اسلامی دست به سلاح برد که این امر به کشته شدن چند سرباز ارتش لبنان انجامید. با بالاگرفتن درگیری‌ها، ارتش لبنان شمار بسیاری را از طرفدرانش را به هلاکت رساند و دستگیر کرد. این شخصیت لبنانی پس از آن درگیری‌ها از انظار عموم غایب شد و بیش از یکسال است که خبری موثق از محل اختفای وی در محافل رسانه ای لبنان وجود ندارد.در این باره به نظر می‌رسد برخی کشورهای خارجی تلاش داشتند از الاسیر برای وارد کردن حزب الله به جنگی داخلی در لبنان استفاده کنند که با ناکام شدن این تلاش، احمد الاسیر دیگر برای آنها یک برگ سوخته بیش نیست.


احمد الاسیر احمد الاسیر، شیخ فتنه



2ـ علمایی که علیه ایران و مقاومت اظهار نظر می‌کنند: اظهارات این دسته از علما جنبه تبلیغاتی دارد که در رسانه‌ها مانور زیادی روی آن صورت می‌پذیرد. از جلمه علمایی که با اظهارات خود از عربستان سعودی حمایت کرده و ایران را باعث و بانی همه مشکلات منطقه عنوان می‌کند می‌توان به محمد علی جوزو، مفتی جبل لبنان اشاره کرد. وی همواره جمهوری اسلامی ایران را حامی اصلی "ترورسیم شیعی و سنی" توصیف کرده و از حزب الله لبنان به عنوان "اشغالگر سوریه" یاد می‌کند. رسانه های مخالف محور مقاومت نیز با استفاده از اظهارات وی، به تشویش اذهان عمومی علیه حزب الله و ایران استفاده می‌کند.



شیخ محمدعلی جوزو، مفتی جمل لبنان



سلیم سوسان، مفتی اهل سنت صیدا نیز از دیگر شخصیت‌های هم‌سو با جریان المستقبل و نزدیک به دار الافتاء لبنان است که اظهاراتی علیه جریان‌های سیاسی حامی مقاومت اسلامی لبنان دارد. این شخصیت لبنانی با نادیده گرفتن اقدامات گروه های تندرو، جریان مقاومت را افراطی معرفی می‌کند.


شیخ سلیم سوسان، مفتی اهل سنت صیدا


هیأت علمای مسلمین لبنان از دیگر جریان‌های اسلام‌گرای متشکل از برخی مفتی سلفی است که از هر فرصتی برای دامن زدن به شیعه هراسی و ایران هراسی در این کشور استفاده می‌کنند. این جریان که مخالف حزب الله لبنان است، از دیگر ابزارهای تبلیغاتی رسانه های لبنانی و عربی برای ضربه به ایران و جریان مقاومت است. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های این هیأت حمایت از گروه‌های مسلح مانند جبهه النصره در مناطق مختلف لبنان از جمله عرسال است که با هدف تطهیر آنان از مفهوم تروریسم و ایجاد مرزبندی بین جبهه النصره و داعش صورت می‌پذیرد.



3ـ علمای معتدلی که گرایش به عربستان دارند: دسته دیگری از علمای لبنان نیز هستند که به عربستان گرایش دارند اما آنها مواضع معتدل تری نسبت به سایرین دارند. از مهم ترین شخصیت‌های معتدل سنی مذهب لبنان می‌توان به محمد رشید قبانی، مفتی سابق لبنان و عبدالطیف دریان مفتی کنونی لبنان اشاره کرد.



برای مثال محمد رشید قبانی با وجود اینکه به عربستان گرایش داشت و رابطه خوبی با المستقبل نیز داشت اما با مقاومت نیز از روابط حسنه برخوردار بود و در جایگاه مفتی اعظم هیچگاه علیه مقاومت اسلامی اقدامی انجام نداد.


محمد رشید قبانی محمدرشید قبانی، مفتی سابق لبنان


از سوی دیگر عبدالطیف دریان که نزدیک به یک سال است در دارالافتاء لبنان مستقر شده است نسبت به قبانی نزدیکی بیشتری با عربستان و المستقبل دارد اما رابطه خود با علمای مختلف شیعه و همچنین سنی حامی مقاومت را حفظ کرده است.



عبداللطیف دریان، مفتی اعظم لبنان




تلاش عربستان و المستقبل برای سیطره بر دار الافتاء لبنان



یکی از مهم‌ترین تلاش‌های عربستان و همپیمانان آن در داخل لبنان سیطره کامل بر دارالافتاء این کشور و مقابله دینی با جریان مقاومت است. اگرچه اکنون نیز مفتی اعظم لبنان رابطه بسیار نزدیکی با عربستان و المستقبل دارد اما این شخصیت نیز نمی‌تواند سعودی ها و هم پیمانان آنها را راضی نگاه دارد؛ چرا که عربستان سعودی به دنبال شخصی مانند احمد الاسیر یا محمدعلی جوزو است که به صورت آشکار علیه حزب الله و ایران موضع بگیرد.



المستقبل نیز که مهم ترین شاخه سیاسی اهل سنت است برای اینکه رابطه خوب خود با اسلام گرایان سنی مذهب را حفظ کند، تلاش دارد با استفاده از دار الافتاء و شخصیت‌های دینی اجازه ندهد که حمایت‌ جریان های مردمی اهل سنت را در مقابل گروه‌هایی مانند جبهه النصره و... از دست دهد. به همین دلیل همه تلاش خود را می‌کند که از علمایی استفاده کند تا با اظهارات و مواضعی علیه مقاومت بخشی از تندروها را راضی نگه دارد.



نکته قابل توجه این است که حمایت از علمای افراطی اهل سنت بیش از همه به سود رژیم صهیونیستی است. این رژیم که از قدرت روز افزون مقاومت به هراس افتاده و از همگرایی علمای شیعه و سنی بر محور مقاومت علیه اسرائیل خسته شده است امید دارد با ایجاد تنش بین جریان‌های دینی سنی و شیعه جلوی فراگیر شدن استراتژی مقاومت در بین گروه‌های اسلام گرا را گرفته و با ایجاد درگیری داخلی در لبنان خود را در وضعیت بهتری قرار دهد. این درحالی است که بخش عظیمی از علما و شخصیت‌های دینی اهل تسنن رابطه بسیار خوبی با حزب الله دارند و از حامیان اصلی مقاومت اسلامی به حساب می‌آیند. امری که به نظر می‌رسد از اساسی ترین چالش های دشمنان مقاومت است.



درپایان باید گفت نظر به اینکه سابقه جنگ سی و سه روزه نشان داده است که عربستان سعودی و جریان المستقبل از هیچ تلاشی برای تضعیف حزب الله فروگذاری نمی‌کنند و همچنین با توجه به شرایط منطقه عربستان و هم پیمانان لبنانی آن عزم خود را برای استفاده از دارالافتاء و مراکز دینی در لبنان به منظور مقابله با حزب الله جزم کرده اند. در این بین فعالیت‌هایی با رویکرد تقریب بین مذاهب و همچنین روشنگری علمای اهل تسنن می‌تواند نقش مهمی را برای خنثی کردن این نقشه ایفا کند.


1- جریان المستقبل

این گروه سیاسی توسط رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان بنیانگذاری شده است. پس از ترور او در سال 2005 سعدالدین حریری پسر رفیق حریری رهبری این گروه سیاسی را به عهده گرفت. این گروه با ائتلاف با حزب ترقی‌خواه سوسیالیست به رهبری ولید جنبلاط، نیروهای لبنانی، حزب کتائب و سایر گروه های سیاسی لبنانی ائتلاف 14مارس را تشکیل داد. این ائتلاف از حمایت آمریکا و فرانسه و سایر کشورهای غربی به همراه عربستان و برخی کشورهای عربی برخوردار است. ائتلاف 14مارس با برپایی تظاهرات و اعتصاب‌ها در شهرهای لبنان بویژه بیروت خواستار تشکیل دادگاه بین‌المللی برای مجازات عوامل ترور رفیق حریری، پایان دادن به حضور نظامی و امنیتی سوریه در لبنان و برگزاری انتخابات آزاد در این کشور و خلع سلاح تمام گروه‌های لبنانی از جمله حزب‌ا‌لله شدند. بدنبال این تحصن‌ها و ناآرامی‌ها ائتلاف 14 مارس توانست بیشتر کرسی‌های پارلمانی را بدست بیاورد و دولت اکثریت را تشکیل دهد.

2- حزب جماعت اسلامی لبنان این جماعت یکی از شاخه‌های اخوان‌المسلمین است که در سال 1964 به طور رسمی فعالیت خود را در لبنان آغاز کرد. فتحی یکن اولین دبیرکل این جماعت بود که هدف از تاسیس آن تبلیغ اسلام ، مقابله با تمدن غربی و جامعه سازی اسلامی و تلاش برای بازگشت به اصول اصیل اسلامی بود. این جماعت در دهه 70 قرن گذشته در سراسر مناطق سنی نشین لبنان نفوذ خود را توسعه داد بیشتر توجه جماعت اسلامی لبنان به موسسات رسمی دینی بود لذا نمایندگانی را در این موسسات مثل شورای عالی اسلامی و اداره اوقاف نصب کرد. این جماعت به تدریج وارد فعالیت‌های سیاسی شد بطوریکه در سال 1972 اولین نماینده وابسته به جماعت اسلامی لبنان وارد پارلمان این کشور شد. در جریان جنگ‌های داخلی لبنان در سال 1975 جماعت اسلامی لبنان گروه شبه نظامی موسوم به مجاهدین تشکیل داد تا از مناطق طرابلس، بیروت و صیدا حمایت کند. پس از این جنگ نیروهای وابسته به جماعت اسلامی لبنان سلاح های خود را به نیروهای عربی تحویل دادند و مراکز نظامی خود را تعطیل کردند اما با حمله ارتش صهیونیستی به لبنان در سال 1982 نیروهای وابسته به جماعت اسلامی این کشور مسلح شدند و تا خروج آخرین نظامی اسرائیلی از جنوب لبنان به مبارزه خود با این رژیم ادامه داد. از آنجایی که این جماعت به جدایی دین از سیاست معتقد نیست و بر این باور است فعالیت های سیاسی که در راستای دفاع از حقوق مردم و بر طرف کردن ظلمی از آنان باشد عبادت محسوب می شود، در عرصه سیاسی این کشور حضور فعالی دارد و بعد از ترور رفیق حریری سیاست اعتدال را میان دو جناح اصلی لبنان یعنی 14 مارس و 8 مارس در پیش گرفت.

3- جمعیت خیریه اسلامی

در سال ۱۹۳۰ تاسیس و در ۱۹۸۲ مجمد حبشی را به رهبری خود برگزید. طرفداران حبشی به خاطر اینکه جزء سلفیون و اشعریون بود دائم با هواداران فتحی یکن که یک معتزله بود نزاع داشته اند. آنها با استقرار جامعه اسلامی مخالف اند چون آنها راعامل تفرقه بین مسلمانان می دانند. به سوریه تمایل زیادی دارند و استدلالات سلفی جدی نیز پیدا کرده اند. 4- حزب آزادی عربی 5- حزب نجاد

6- حرکت توحید اسلامی

تفاوت اصلی این جریان سیاسی اسلامی با جماعت اسلامی این است که با توجه به اینکه هر ۲ دارای رهبری کاریزماتیک هستند اما جماعت اسلامیه به صورت رهبری جنعی روحانی اداره می شود. علی رغم اختلافاتی که با شیعه دارد، همراه حزب الله علیه شکست اسرائیل شرکت داشت و از ایران حمایت می کرد. این حرکت در ۱۹۸۲ توسط شیخ سعید شعبان در طرابلس پایه گذاری شد. شیخ سعید شعبان هر چند سنی مذهب بود لکن در تفکرات و ایدئولوژی خود تمایلات شیعه گرایانه داشت و چند بار به ایران نیز سفر کرده بود. او فارغ التحصیل الازهر بود که در سال ۸۳ و ۸۴ با بعضی ها و سوسیالیست ها و... درگیر شد و علیه آنان به پیروزی رسید. او در صیدا فعالیت جدی داشت و در نبرد با اسرائیل در ۱۹۸۸ نیز به طور فعالانه شرکت داشت. ایدئولوژی وی آمیزه ای از چند اصل مهم بود: ۱) مبارزه ۲) مخالف جدایی دین از سیاست ۳) ناسیونالیسم عربی ۴) کثرت گرایی. وی دشمن جدی با مسیحیان داشت. روابط متفاوت وی با حزب الله و دولت ایران قدری کار را مشکل کرده بود. وی از طرفی طرفدار حزب الله بود اما از طرفداری یک رژیمی مانند ایران در لبنان ممانعت می کرد. وی مذاکره با اسرائیل را نیز به طور جدی رد می کرد. او در سال ۱۹۹۷ فوت کرد و ماهر حمود دبیر کلی جنبش را به عهده گرفت. 7- حزب اتحاد 8- جنبش عربی لبنان 9- کنگره مردمی لبنان


گروه های شیعی

1- حزب الله حزب‌ الله لبنان بزرگترین و تاثیرگذارترین جنبش لبنانی است که نقش بسیار مهمی در ساختار سیاسی این کشور دارد. به هرحال بدنبال حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 تعدادی از جوانان لبنانی در کنار یکدیگر قرار گرفتند و با هدف بیرون راندن متجاوزین یک گروه مقاومت تشکیل دادند. جنگ‌های چریکی و فعالیت سیاسی این جوانان سبب شد تا افسانه شکست ناپذیری ارتش صهیونیستی نابود شود و این ارتش اولین طعم تلخ شکست را در سال 2000 بچشد و دست از پا درازتر از جنوب لبنان عقب نشینی کند.

بدنبال این عقب نشینی مزبوحانه ارتش صهیونیستی از جنوب لبنان ، جایگاه حزب الله در عرصه تحولات داخلی و خارجی لبنان پررنگ‌تر شد چرا که مردم این کشور به این افتخار می کردند و آن را به عنوان یک پیشتوانه قوی در برابر توطئه دشمنان می دانستند به همین دلیل حزب الله توانست در عرصه داخلی لبنان نقش برجسته تری ایفا کند و بارها عوامل جاسوسی رژیم صهیونیستی را دستگیر کرد و جریان تبادل آنان با اسیران لبنانی تعداد زیادی از آنان آزاد شدند این موضوع به محبوبیت بیشتر حزب‌الله افزود.

به تدریج توطئه‌های داخلی علیه حزب‌الله و گروه مقاومت شکل گرفت اما با درایت مقامات این جنبش آنها یکی پس از دیگری خنثی شدند اما مهم‌ترین توطئه‌ای که علیه این جنبش با هدف خلع سلاح و حذف آن از عرصه تحولات سیاسی لبنان رخ داد پس از ترور رفیق حریری در سال 2004 صورت گرفت. بدنبال این ترور انگشت اتهام غرب و همپیمانان داخلی آن به طرف سوریه و نیروهای مقاومت نشانه رفت و قطعنامه 1701 شورای امنیت به تصویب رسید. در این قطعنامه بر خروج نیروهای سوری و خلع سلاح تمام گروه‌های لبنانی تصریح شده است.

گروه‌های طرفدار غرب و احزابی که خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان بودند ائتلافی موسوم به ائتلاف 14مارس را تشکیل دادند. این ائتلاف بیشترین فشار را برای خلع سلاح حزب‌الله وارد کرد اما از آنجایی برخی گروه‌های شرکت کننده در این ائتلاف مثل جریان آزاد فقط خواستار عقب نشینی نیروهای سوری از لبنان بودند و از مقاومت در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی حمایت می کردند، ائتلاف 14 مارس نتوانست در خلع سلاح حزب الله موفقیتی بدست بیاورد. البته رایزنی حزب‌ الله و تاکید این گروه بر تهدیدات اسرائیل علیه لبنان نقش بسزایی در خنثی کردند این توطئه داشت.

در پی شکست توطئه‌های آمریکا و اسرائیل علیه مقاومت اسلامی لبنان و تقویت بیش از بیش جایگاه این جریان سرانجام رژیم صهیونیستی تصمیم به حمله گرفت و در تابستان 2006 به لبنان حمله کرد اما مقاومت 33 روزه نیروهای مقاومت اسلامی جنوب بار دیگر بزرگ‌ترین شکست ارتش صهیونیستی را رقم زد و تل‌آویو مجبور شد با خفت و خواری به جنگ 33 پایان دهد و پذیرفت که در این جنگ شکست خورده است و به شروط حزب‌الله تن داد. از جمله اینکه در جریان تبادل اسیران و اجساد نظامیان اسرائیلی با نیروهای لبنان، حزب‌الله موفق شد تمام لبنانی‌های در بند رژیم صهیونیستی را آزاد کند. این پیروزی‌ها و موفقیت‌ها سبب شد تا جایگاه حزب‌الله و مقاومت هر روز مستحکم‌تر شود بطوریکه ائتلاف 14 مجبور شد از موضع خود درباره خلع سلاح مقاومت دست بکشد و در مذاکرات آشتی ملی گروه‌های لبنانی که در سال 2007 در قطر برگزار شد آن را نادیده بگیرد.

پس از انفجار بیروت

در پی انفجار مهیب در بیروت، فرصتی مهیا شد که پیشتر هرگز نمی توانست وجود داشته باشد: این احتمال که انفجار به مثابه کاتالیزوری در تلاش های مداوم برای تغییر شکل نظام سیاسی لبنان عمل کند. اما دو مانع اساسی برای چنین تغییری وجود دارد: اولی این است که طبقه حاکم اعتقاد دارد بقای سیاسی آن به ثبات نظام سیاسی تقسینم قدرت بستگی دارد، و دومی محیط منطقه ای و تلاش های ایران، سوریه، امارات و عربستان برای اطمینان از عدم تغییر توازن قدرت شکننده در لبنان به عنوان راهی برای حفظ منافع ژئواستراتژیک خودشان است. چالش پیش روی همه این کشورها و متحدان لبنانی آنها این است که چگونه روابط دیرینه خود را در مواجهه با مطالبات روزافزون مردمی در لبنان برای بازسازی سیاست این کشور هماهنگ سازند.

انفجار بندر بیروت این معضل را تشدید کرده است. هنوز مشخص نیست که واکنش بازیگران اصلی داخلی و منطقه ای چه خواهد بود. در میان همه این بازیگران، ایران در شرایط حساس تری قرار دارد و منافع ژئواستراتژیک آن در گرو محافظت از روابطش با حزب الله است. حزب الله و ایران در برابر فشارهای روزافزون داخلی و بین المللی باید با یک چالش اساسی مقابله کنند و آن، چگونگی محافظت از روابطشان و حذر از هر گونه اقدامی که اعتبار داخلی حزب الله را از بین ببرد، است. شیوه عملکرد این دو نقشی پررنگ در شکل گیری نظم لبنان خواهد داشت.

دست کم دو عامل داخلی به حفظ نظام سیاسی حاکم در لبنان کمک کرده اند: اولی، نگرانی همه رهبران اصلی از این مساله است که هرگونه تلاش برای بازسازی این نظام به یک جنگ داخلی دیگر بینجامد؛ دومی، رابطه در هم تنیده اقتصاد با نظام سیاسی مبتنی بر سهمیه فرقه ای است. تقسیم قدرت در لبنان حول آتش بسی طولانی مدت بین 18 گروه فرقه ای صورت گرفته. اما جدای از نگرانی، آنچه نظام را سر پا نگه داشته ظرفیت همه رهبران در استفاده از بودجه عمومی و خصوصی برای جلب حمایت سیاسی است. هزینه های ناشی از این نظام یکی از عوامل اصلی بدهی عمومی 90 میلیارد دلاری دولت لبنان است.

بندر لبنان در این نظام نقش ویژه ای داشت؛ چرا که در مرکز اقتصاد واردات-صادرات است که 80 درصد کالاها در لبنان از طریق آن تامین می شود. کنترل این بندر بین جناح های مختلف تقسیم شده است. ده ها هزار نفر از مردم لبنان برای اعتراض به فساد گسترده و طرح های تحت حمایت خارجی که نظام سیاسی فرقه ای را تثبیت کرده، در خیابان ها تظاهرات کرده اند، اما هیچ کسی نمی داند چگونه می تواند آن را با نظامی جایگزین کند که کشور را از نابودی مالی نجات دهد.

ظرفیت رهبران فرقه ای لبنان برای حفظ نظام حاکم به شدت به روابط مالی، سیاسی و ژئواستراتژیک آنها با بازیگران خارجی وابسته است. در این میان، حزب الله که روابطی فراتر از نظامی و ژئواستراتژیک با ایران دارد، از ماه مارس 2019 شماری از نهادهای کلیدی اقتصادی و دولتی از جمله وزارت بهداشت را تحت کنترل درآورده. همین مساله، محافظت از روابط مالی، سیاسی و استراتژیک خود با تهران و دمشق و در عین حال، ایفای نقش به عنوان یک بازیگر ملی متعهد به حاکمیت لبنان را برای رهبران حزب الله چالش برانگیز کرده است. تحریم های دولت دونالد ترامپ علیه اعضای حزب الله (در کل 50 نفر از سران این گروه) نیز مطرح است. اگرچه نمی توان هزینه ای که این تحریم ها برای حزب الله و بر اقتصاد لبنان داشته را به طور دقیق برآورد کرد، اما می توان گفت که این هزینه سنگین بوده و شواهد آن در آسیب ها به بخش بیمار بانکداری لبنان و کاهش ارزش ارز قابل مشاهده است.

به رغم تظاهرات عمومی در لبنان پس از انفجار بیروت، سید حسن نصرالله هیچ سخنی در حمایت از معترضان یا خواسته آنها مبنی بر تغییرات جامع سیاسی به میان نیاورد چرا که چنین کاری به معنای همراه شدن او با خواسته ای خواهد بود که نظام سیاسی حاکم و تضمین کننده قدرت حزب الله را به خطر می اندازد و در عین حال، تمرکز زیادی در پایگاه اجتماعی حزب الله ایجاد می کند. در حال حاضر، حامیان این گروه اگرچه اصلاحات در کشور را خواستار هستند، اما به دوام آن به عنوان قدرتمندترین گروه شبه نظامی و جنبش سیاسی، متعهدند.

ایران نیز همانند حزب الله می خواهد هم حامی و مدافع جامعه لبنان باشد و هم از باقی ماندن متحد اصلی خود در جایگاه قدرت سیاسی و نظامی غالب این کشور اطمینان حاصل کند. پس از انفجار، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران هشدار داد که «برخی از کشورها» در تلاشند انفجار را برای منافع خود سیاسی کنند و نباید از این انفجار به عنوان بهانه ای برای اهداف سیاسی استفاده شود. پیام اصلی او این بود که چنین تلاش هایی با هدف تحت تاثیر قرار دادن دوستان لبنانی ایران صورت می گیرند. اظهارات حسن روحانی و جواد ظریف، رئیس جمهوری و وزیر خارجه ایران، درباره آمادگی برای ارسال کمک های بشردوستانه به لبنان نیز تلاشی هوشمندانه برای همین سخن گفتن «فراتر از سیاست» بود. در حقیقت، روحانی و ظریف احتمالا بحران کنونی در لبنان را فرصتی برای بازتعریف نقش و سیاست ایران در این کشور می دانند، اما با توجه به فشارهای داخلی علیه آنها و فشار مضاعف تنش ها با آمریکا، فضای کمی برای مانور دارند.

در همین حال، سفر امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه، به بیروت بلافاصله پس از انفجار نشان دهنده تناقض اصلاحات در لبنان است. او در این بازدید چند ساعته اعلام کرد که کل نظام سیاسی باید دگرگون شود. ماکرون با همه رهبران جناح های کلیدی گفت و گو کرد. در لبنان نیز مانند سایر جوامعی که چند دستگی در آنها وجود دارد، مسیر تغییر توسط روسای سیاسی کنترل می شود که نظم حاکم را برقرار کرده اند. امکان دور زدن این رهبران وجود ندارد و تعامل با آنها هم به معنای متوقف شدن تغییرات است.

در عین اینکه هیچ راه حل ساده ای برای این معما وجود ندارد، تا زمانی که کشورهای خارجی بدون قید و شرط از رهبران جناح های مختلف در لبنان حمایت کنند، چشم انداز تغییر همچنان کمرنگ خواهد ماند. بیشتر به یک تلاش دیپلماتیک چند جانبه نیاز است که انگیزه های قدرت های خارجی از جمله ایران و ایالات متحده برای پیشبرد اختلافات ژئواستراتژیک از طریق رقابت های فرقه ای در لبنان را کاهش دهد. کاهش این تنش های منطقه ای می تواند پیش زمینه ای ضروری برای گفت و گوهای داخلی در لبنان درباره چگونگی عبور از بن بست فعلی باشد که البته در حال حاضر چشم انداز این نوع دیپلماسی با توجه به رویکرد دولت ترامپ در قبال ایران چندان خوشایند نیست.

در حال حاضر بهترین چیزی که می توان به آن امیدوار بود، تلاش گسترده جامعه جهانی برای کمک به لبنان در عبور از بحران انسانی پیش آمده است. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر نیز می تواند از طریق احیای گفت و گوهای ایران، ایالات متحده و جامعه بین المللی، در ببود وضعیت لبنان موثر باشد. با این حال نظم منطقه ای و سایر کشورهایی که نقشی در محافظت از نظام سیاسی کنونی لبنان دارند نیز، مطرح خواهد بود.

منبع: ریسپانسیبل استیت کرفت / تحریریه دیپلماسی ایرانی

حقیقت اوضاع پیچیده امروز لبنان با تمام جزئیات و تفاصیلش بر کسی پوشیده نیست. بدیهی است که این موضوع جدای از انفجار روز سه شنبه که بیروت را به لرزه درآورد نیست. با نگاهی به سیر شتابنده تحولات در لبنان متوجه تلاش برخی طرف های سیاسی برای بهره برداری از این فاجعه می شویم؛ طرف هایی که ظاهرا به منظور ایجاد هرج و مرج داخلی و در نهایت جبران شکست ها و خسارت های اخیر خود، از منابع خارجی خاصی، دستور می گیرند.

همزمان، برخی منابع سیاسی لبنان تأکید کرده اند که حمله به چندین وزارت خانه به منظور نابود کردن اسناد و پرونده های فساد در کشور، از پیش برنامه ریزی شده بود. این منابع گفته اند عناصر ناشناس با استفاده از جو ناآرامی و آشوب در بیروت به برخی اتاق های خاص در برخی وزارت خانه ها و نهادهای دولتی حمله کردند؛ هدف اصلی این حمله از بین بردن پرونده فساد کسانی است که از این آشوب ها و تظاهرات حمایت کرده اند.

عناصری که خود را در میان معترضان و تظاهرات کنندگان پنهان کرده بودند به ساختمان وزارت های خارجه، اقتصاد و محیط زیست حمله کرده و اسناد و پرونده های موجود در آن را نابود کردند این در حالی است که سفارت آمریکا در لبنان حمایت خود را از این آشوب ها اعلام کرده است.

اکنون سوال این است که این خرابکاری ها به نفع چه کسانی است؛ و چرا کسانی که دست به این اقدامات می زنند، به جای دامن زدن به حادثه، به سراغ نیم میلیون بیروتی آسیب دیده نمی روند و از آنها دلجویی نمی کنند. چرا که این افراد امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدردی و کمک های اساسی هستند. پشت پرده حمله به ساختمان های دولتی چیست و چه کسانی در آن دست دارند؟

هر چند بین همین اندک معترضان، توافقی درباره سبک خشونت در اعتراضات وجود ندارد؛ حتی درباره حمله به ساختمان های دولتی هم بین آنها اختلاف نظر هست.

فضای بین الملل

حادثه بیروت، موج گسترده ابراز همدردی بین المللی را به دنبال داشت؛ اکنون باید دید که چگونه می توان این موج همدلی را به عمل درآورد و آن را تبدیل به یک حرکت عملی برای اصلاح اوضاع کرد. کنفرانس بین المللی حمایت از لبنان برگزار شد و در مراسم افتتاحیه، امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه ضمن دعوت به آرامش و پرهیز از خشونت و هرج و مرج، گفت که کمک های بین المللی باید تحت نظر سازمان ملل صورت گیرد.

میشل عون، رئیس جمهور لبنان نیز در این کنفرانس گفت که هیچ کسی فراتر از قانون نیست و هر کس که طبق تحقیقات ثابت شود در این حادثه دست داشته است، محاکمه خواهد شد. وی تأکید کرد که بازسازی ویرانی های ناشی از انفجار بندر بیروت زمان زیادی می طلبد و باید تا قبل از فرا رسیدن زمستان، نیازهای اساسی تأمین شوند. وی افزود که صندوقی که قرار است برای کمک به لبنان تأسیس شود باید مدیریت آن برآمده از همین کنفرانس باشد. وی همچنین بر اهمیت تقویت بهداشت و آموزش و پرورش و بازسازی هر چه سریعتر و تأمین مواد غذایی لازم تأکید کرد.

تحقیقات و نتایج

این تحولات در حالی صورت می گیرد که تحقیقات در محل وقوع انفجار در بندر بیروت برای بررسی عوامل و اسباب این فاجعه همچنان ادامه دارد و به تازگی ابعاد جدیدتری از حجم این فاجعه روشن شده است؛ به گفته تیم تحقیقات فرانسه، در این انفجار، حفره ای به عمق 45 متر ایجاد شده و بخش عمده ای از این بندر از جمله انبار شماره 12 به کلی ویران شده است.

وزارت دفاع لبنان نیز از پایان مرحله اول از جستجو برای یافتن کسانی که از این انفجار جان به در برده اند خبر داده و گفته است که احتمال یافتن افراد زنده بسیار ضعیف است. این وزارت خارجه همچنین اعلام کرد که حجم انبوهی آوار هنوز در این بندر وجود دارد.

وزارت دفاع همچنین اعلام کرد که این بندر را به چندین بخش تقسیم کرده و در بخش یک تیم خارجی سرگرم جستجو برای یافتن افراد زنده است.

وزارت بهداشت لبنان پیش از این اعلام کرده بود که 21 نفر همچنان مفقود هستند.

بدون تردید در روزهای آینده شاهد تحولات گسترده تری در لبنان خواهیم بود. این کشور اکنون در این شرایط حساس بیش از هر زمان دیگری نیازمند وحدت و پرهیز از فتنه است و لبنانی ها باید راه را به روی کسانی که قصد بهره برداری از این شرایط را دارد، ببندند.

2- جنبش امل

امام موسی صدر یکی از شخصیت‌های اسلامی است که نقش برجسته‌ای در تاریخ سیاسی و اجتماعی لبنان بجای گذاشت. وی که در سال 1960 وارد شهر صور شد تا به امور شیعیان لبنانی بپردازد. در آن زمان فقر در میان شیعیان لبنانی بیداد می‌کرد به همین دلیل آنان از وضعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نبودند. امام موسی صدر برای رهایی شیعیان از فقیر و بیسوادی کوشید با راه اندازی موسسات خیریه سطح زندگی آنان را بهبود بخشد. تلاش‌های او سبب شد تا در مرحله اول شیعیان و در مرحله دوم سایر اقشار فقیر لبنانی از خدمات موسسات بهداشتی، اقتصادی و آموزشی شیعیان بهره‌مند شوند و سطح زندگی آنان ارتقا یابد. دهه‌ها تلاش محرومیت زدایی از شیعیان به تقویت جایگاه اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی آنان کمک چشم گیری کرد.

حملات هر از گاهی رژیم صهیونیستی به لبنان برای سرکوبی فلسطینیان مقیم این کشور و بی‌ثباتی و ناامنی لبنان، امام موسی صدر را به اندیشه وادار ساخت تا برای دفاع از شیعیان گروهی را تاسیس کند. انفجار در اردوگاه آموزشی جنبش فتح در نزدیکی روستای عین‌البینه در نزدیکی بعلبک این فرصت را برای امام موسی صدر بوجود آورد تا در نشست مطبوعاتی 1975/07/06 موجودیت شاخه نظامی جنبش محرومین موسوم به امل را اعلام کند. نیروهای وابسته به امل نقش برجسته‌ای در دفاع از شیعیان در جریان جنگ‌های داخلی لبنان داشتند. پس از این جنگ به عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان طائف در استقرار ثبات و امنیت لبنان نقش مثبتی ایفا کردند. با وجود این پس از حمله ارتش صهیونیستی در سال 1982 به لبنان نیروهای جنبش امل در جنوب این کشور و اطراف بیروت، دره بقاع و چند نقطه دیگر مستقر شدند. در این جنگ خسارت زیادی به نظامیان اسرائیلی وارد کردند بطوریکه یگان ویژه چترباز ارتش صهیونیستی را در ساحل خلده تارو مال ساختند و رشادت‌های جوانان این جنبش آنان را به سمبلی از مبارزه علیه اسرائیل تبدیل کرد بویژه اینکه سالیان متمادی علیه این رژیم دوشاش رزمندگان حزب‌الله در جنوب لبنان جنگید.

این روحیه مقاومت و مبارزه علیه رژیم صهیونیستی در میان تمام اعضای جنبش امل و کادر رهبری آن به چشم می‌خورد . تجاوزات اسرائیل به لبنان و مواضع ضد صهیونیستی ، نبیه‌بری و تاکید او بر مقاومت در برابر تجاوزات سبب شد تا در نشست سراسری جنبش امل در سال 1983 وی به ریاست این جنبش انتخاب شود. این جنبش در کنار حزب‌الله لبنان و در پیروزی‌های او سهیم است.

جنبش امل یکی از ارکان اصلی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان است که توانست پیروزی‌های زیادی برای مردم این کشور رقم بزند و توطئه‌های غرب و اسرائیل علیه مقاومت و لبنان را خنثی کند.

3- مجلس اعلا

اول خرداد ۱۳۴۸ شمسی مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان آغاز بکار کرد. مجلسی که طرح تشکیل آن سال ۱۳۴۶ در مجلس تصویب شد و رئیس جمهور لبنان آن را امضا کرد.

این اولین بار بود که شیعیان سازمان و تشکیلاتی پیدا می‌کردند. تشکیلاتی که برای ایرانیان هم جالب بود. چون یک روحانی آن را راه انداخته بود. مردی که از قضا ایرانی هم بود؛ سید موسی صدر، هشت سال بعد از هجرت به لبنان، آنقدر کار کرده بود و برای شیعیان آبرو و اعتبار ساخته بود، که شهروندان درجه دو دیروز، به حقی رسیدند که همه طایفه‌های لبنان از آن برخوردار بودند و هر طایفه مجلسی برای خود داشت.

از روزی که امام موسی صدر در اردیبهشت ۱۳۴۵ طرح تاسیس مجلسی برای شیعیان را ارائه کرد، سه سالی طول کشید تا به سرانجام برسد. از آن سال امام صدر وجود یک مرکز مستقل را برای سازماندهی، اداره و احقاق حقوق شیعیان لازم می‌دانست. این حرف، آن هم از زبان یک روحانی آنقدر برای عده‌ای از هم لباسان و بعضی مقامات لبنانی و غیر لبنانی سنگین بود که مخالفت‌ها از هر سو شروع شد. هم لباسان امام صدر می‌گفتند این کار جلوی وحدت شیعه و سنی را می‌گیرد.

عده‌ای دیگر از اساس با دخالت یک روحانی در امور اجتماعی و سیاسی مخالف بودند. فئودال‌های شیعه هم نگران به خطر افتادن موقعیت و نفوذ خود بودند. حق هم داشتند؛ در‌‌ همان سال‌های حضور امام در لبنان فعالیت‌ها و حرف‌های او آنقدر در دل مردم جا باز کرده بود که سفیر آمریکا در لبنان در آبان ۴۵ به روسای خود از شخصیت جذاب، زیرک و محبوبی گفت که رهبر یکه تاز شیعیان شده و در نفوذ و محبوبیت رقیب جمال عبدالناصر است.

برای اینکه امام صدر را از طرح تاسیس مجلس منصرف کنند کارهای زیادی کردند: از پیشنهاد دادن پست نیابت مجلس اسلامی شرعی اعلی به امام- که مجلس اهل سنت بود-، به اضافه نصف کرسی‌های آن تا زدن انواع تهمت‌ها به او از طرف کامل اسعد _ رییس مجلس وقت لبنان و از فئودال‌های سر‌شناس شیعه – و افرادش. حتی امام موسی را جاسوس اسرائیل و عامل شاه ایران معرفی کردند و به صراحت نوشتند: ایرانیانی که جاسوس شاه در منطقه هستند، دیروز آمدند و امروز می‌خواهند سرنوشت ملت لبنان را به دست بگیرند. جواب سید موسی صدر در مقابل همه این تهمت‌ها و فشار‌ها تنها سکوت و تنها سکوت و صبر بود و ادامه دادن به راهی که به آن ایمان داشت. برای راه انداختن مجلس شیعیان امام موسی صدر خودش با همه مقامات لبنان تماس گرفت و برای تک تکشان لزوم این کار را گفت و اطمینان داد، امنیت و تمامیت ارضی لبنان تهدید نمی‌شود. مصاحبه مطبوعاتی گذاشت و براساس آمار و اطلاعات دقیقی که خودش در سال اول اقامت در لبنان با سفر به سراسر لبنان جمع کرده بود، ضرورت این کار را اثبات کرد.

در ‌‌نهایت طرح تاسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان تصویب شد و در چنین روزهایی بطور رسمی شروع به فعالیت کرد. یک هیئت شرعی ۹ نفره و یک هیئت اجرایی ۱۲ نفره برای آن انتخاب شد. این افراد‌‌ همان روز، امام موسی صدر را به ریاست مجلس انتخاب کردند. شارل حلو، رئیس جمهور وقت لبنان برای تبریک گفتن به امام به ساختمان موقت مجلس آمد.

امام صدر بعد از این انتخاب بیانیه‌ای خطاب به مردم لبنان صادر کرد و همه را به وحدت و همکاری برای نجات جنوب لبنان از بحران و درگیری فراخواند. بخشی از بیانیه این است: «مجلس اعلاى شیعیان، که جدیداً تأسیس شده است و امروزه نقش سازنده‏اى در مسائل داخلى دارد، براى این به وجود نیامده که در قالب فرقه‏اى جدید باعث دردسر بیشتر شود و از نو تفرقه‏اى در میان ملت اندازد. این مجلس براى این به وجود نیامده که جایگزینى براى مسئولین در سطوح مختلف باشد و وظایف آن‌ها را انجام دهد.

بلکه تأسیس شده تا اعضاى خود را براى ایفاى نقشى مثبت براى خدمت به مردم بسیج کند و ایمان و آگاهى و اخلاص آنان را فزونى بخشد و در همه سطوح ارتقاء دهد. مجلس براى این تأسیس شده که به مثابه نیروى داخلى و اهرمى قدرتمند باشد، نصیحت کند، بیدار باشد، بازخواست کند، شکاف‌ها را پر کند، مانع اهمال و سستى باشد و جلوى جدایى و تفرقه را بگیرد.»

براساس قانون تصویب شده در مجلس مدت ریاست شش سال بود. سال ۱۳۵۲ هیات رئیسه مجلس این مدت را تا سن ۶۵ سالگی امام صدر تمدید کرد. دوره‌ای که ۱۵ سال آن، از ۱۳۵۷ در اسارت و غیبت گذشت. اما تا سال ۱۳۷۲ که امام ۶۵ ساله شد، همچنان رییس مجلس اعلای شیعیان بود. در این سال امام رئیس افتخاری انتخاب شد و شیخ محمد مهدی شمس‌الدین که قبلا نایب رئیس مجلس بود، به طور رسمی رییس مجلس شد.

4- حزب سوسیال دموکرات


گروه های دروزی

در لبنان از لحاظ ماهوی، قدرت سیاسی در اختیار رهبران طوایف مختلف است و هر چه طایفه قدرتمندتر و متحدتر باشد، جریان سیاسی نیز قدرتمندتر است. این کشور دارای هجده طایفه است، ولی قدرت بین سه طایفه‌ی مسلمان شیعه، مسلمان سنی و مسیحی مارونی تقسیم شده است به طوری که رئیس جمهوری از میان مارونی‌ها، نخست وزیر از میان سنّی‌ها و رئیس مجلس از میان شیعه‌ها برگزیده می شود و دروزی‌ها نیز همواره به‌عنوان متوازن کننده‌ی قوا در بین این سه طایفه عمل می‌کنند.

تعداد دقیق پیروان مذاهب مختلف در لبنان، همواره محل مناقشه بوده و از سال ۱۹۳۲ تا به امروز، سرشماری دقیقی در این زمینه صورت نگرفته و دولت لبنان تنها به انتشار مجموع جمعیت این کشور بدون ذکر پیروان هر مذهب اکتفا کرده است.

تارنمای «بوابه الحرکات الاسلامیة» مصر در گزارش ۳۰ آگوست سال ۲۰۱۹ میلادی خود شمار دروزی‌های لبنان را ۱۲۱ هزار تن ذکر می‌کند که در ۷۳ روستای این کشور سکونت دارند. در لبنان رهبر دینی دروزی‌ها «نعیم حسن» معروف به «شیخ عقل» و رهبر سیاسی شان «ولید جنبلاط» رییس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه است.

مشارکت دروزی‌ها در عرصه سیاسی لبنان

دروزی ها به طور فعال در حیات سیاسی لبنان مشارکت دارند. به موجب قانون لبنان و برپاپه تقسیم وظایف میان طوایف، دروزی‌ها می‌توانند وزارت دفاع را در دولت این کشور در اختیار داشته باشند. شماری از وزرا و اعضای پارلمان و سفیران لبنان طی سال‌های گذشته از میان دروزی‌ها انتخاب شده اند.

یکی از ویژگی‌های دموکراسی لبنان اختصاص سهم مشخص به تمامی طوایف موجود در این کشور است که در این میان سهم دروزی‌ها ۸ کرسی از ۱۲۸ کرسی پارلمان لبنان است. در کابینه «حسان دیاب» هم که در بهمن ماه گذشته تشکیل شده است ۲ وزارتخانه برای دروزی‌های لبنان است. «رمزی مشرفیه» وزارت امور اجتماعی و گردشگری و «منال عبدالصمد» وزارت اطلاع رسانی را بر عهده دارند که از دو طایفه دروزی‌های لبنان هستند.

طی دهه‌های گذشته «مجید أرسلان»، «کمال جنبلاط»، «فضل الله تلحوق»، «بهیج تقی الدین»، «سلیم داوود»، «بشیر الأعور»، «شبلی العریان»، «توفیق عساف»، «فؤاد النجار»، «قحطان حمادة»، «نجیب علم الدین»، «سعید حمادة»، «حسن مشرفیة»، «نجیب صالحة» از جمله افرادی از طایفه دروزی بودند که سابقه حضور در پارلمان لبنان را در کارنامه خویش دارند. همچنین دروزی‌ها در لبنان شماری از نهادها و انجمن‌های خیریه، کانون‌های فرهنگی و ورزشی را در اختیار دارند که در راستای منافع اجتماعی، اقتصادی و آموزشی این گروه‌ها عمل می‌کنند.

گروه‌های سیاسی دروزی
حزب دروزی «سوسیالیست ترقی‌خواه» در سال ۱۹۴۹ تاسیس شد. از بارزترین موسسان آن می‌توان به «کمال جنبلاط»، «فرید حیران»، «آلبرت ادیب»، «عبدالله العلایلی»، «فواد رزق» و «جورج حنا» اشاره کرد. رهبر کنونی این حزب «ولید جنبلاط» است. پایه‌های حزب بر مبنای سکولاریسم و سوسیالیسم و بر مبنای اکثریت دروز شکل گرفته است. «تیمور جنبلاط»، «اکرم شهیب»، «هادی ابوالحسن»، «وائل ابوفاعور»، «فیصل الصایغ» و «بلال عبدالله»، ۶ عضو حزب سوسیالیست ترقی خواه هستند که اکنون در پارلمان لبنان از طریق ائتلاف با دو نماینده احزاب دیگر فراکسیون «گردهمایی دموکراتیک» را تشکیل دارند. «جریان توحید» از دیگر گروه‌های سیاسی دروزی است که ریاست آن را «وئام وهاب» از سیاستمداران شناخته شده دروزی لبنان برعهده دارد و اکنون یکی از نمایندگان دروزی‌ها در پارلمان این کشور است. حزب دموکراتیک لبنان به ریاست «طلال ارسلان» وزیر ورزش و جوانان سابق لبنان و جنبش مبارزه عربی لبنان به ریاست «فیصل الداود» نیز از جمله احزاب دروزی لبنان هستند.

1- حزب سوسیالیست ترقی‌خواه این حزب در سال 1949 بنیانگذاری شد که برجسته ترین موسسان آن را می‌توان کمال جنبلاط ، فرید جبران ، البرت ادیب، عبدالله العلایلی، فواد رزق و جورج حنا نام برد. رهبری این حزب در آن زمان به عهده کمال جنبلاط بود که به حزب جنبش ملی لبنان پیوست. این جنبش متشکل از حزب سوسیالیست ترقیخواه و سایر احزاب سیاسی لبنان بود که نقش فعالی در راستای مقابله با جبهه مسیحی لبنان که متشکل از حزب کتائب و حزب آزادگان ملی بود ایفا کرد.

کمال جنبلاط یک گروه شبه نظامی تاسیس کرد که نقش موثری در جنگ های داخلی لبنان داشت. این گروه تا سال 1990 بر بخشی از جبل لبنان و منطقه الشوف مسلط بود. مهم‌ترین دشمن شبه نظامیان وابسته به جنبلاط حزب کتائب بود. در مارس 1977 کمال جنبلاط ترور شد و انگشت اتهام به سوی مسیحیان گروه رقیب نشانه رفت و طرفداران جنبلاط با هدف گرفتن انتقام ، مسیحیان زیادی را قتل عام کردند و شبه نظامیان موسوم به نیروهای لبنانی شهروندان دروزی را هدف گلوله‌های خود قرار دادند. این درگیری‌های خونین سبب شد تا مسیحیان ساکن جبل لبنان از منطقه کوچ کنند.

پس از این ترور، ولید جنبلاط جانشین پدر خود شد و سکانداری حزب سوسیالیست ترقی‌خواه را به عهده گرفت. وی همچنین در جنگ‌های داخلی لبنان فرماندهی شبه نظامیان وابسته به این حزب را به عهده داشت

پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان در سال 2005 جورج حاوی یکی از رهبران حزب سوسیالیست ترقی خواه در گفت‌وگو با شبکه الجزیره بشار اسد رئیس جمهور سوریه را متهم به دخالت در این ترور کرد. این مسئله به تنش میان لبنان و سوریه دامن زد و در عرصه تحولات داخلی لبنان حزب سوسیالیست ترقی خواه به ائتلاف 14مارس پیوست. مواضع ضد مقاومتی که ولید جنبلاط در پیش گرفت حزب او را به یکی از مهم‌ترین گروه‌های سیاسی ائتلاف 14مارس تبدیل کرد.

2- حزب دموکراتیک لبنان این حزب در ژوئیه ۲۰۰۱ و پس از انشعاب از جریان سوسیالیست ترقیخواه رسمیت یافت و رئیس آن طلال ارسلان وزیر ورزش و جوانان حکومت وحدت ملی لبنان می باشد. این جریان پیش از تمایل اخیر ولید جنبلاط رئیس جریان سوسیالیت ترقی خواه به جریان ۸ مارس شاخص ترین جریان دروز همپیمان حزب الله است. این حزب البته در پارلمان فعلی لبنان صاحب هیچ کرسی نیست.

3- جنبش مبارزه عربی لبنان

4- جریان توحید

سیاست خارجی

در مقدمه قانون اساسي لبنان، علاوه بر اشاره به پايبندي اين كشور به منشور ملل متحد، هويت «عربي» و التزام آن به منشور اتحاديه عرب نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. بر اين اساس لبنان روابط خوب و عادي با بيشتر کشورهاي عربي دارد. لبنان ازجمله كشورهايي است كه رژيم غاصب صهيونيستي را به رسميت نمي‌شناسد.

موقعيت ژئوپولتيک و ژئواستراتژيک لبنان و بويژه همسايگي آن با سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين، باعث شده تا اين کشور مورد توجه بازيگران بزرگ عرصه سياست بين‌الملل قرار گيرد. اكنون بسياري از نهادهاي بين‌المللي نيز در بيروت دفتر دارند. عمده‌ترين بازيگران خارجي در صحنه لبنان، پنج کشور ايران، سوريه، عربستان، آمريکا و فرانسه مي‌باشند:


1- فرانسه سابقه حضور و سلطه فرانسه در لبنان، موجب شد تا فرهنگ و سياست فرانسه در اين کشور به خصوص در جامعه مسيحي رواج و سيطره پيدا کند. لذا زبان فرانسوي به عنوان زبان دوم در اين کشور رايج گرديده و فرهنگ فرانسوي توانسته همچنان سيطره خود را بر بخش عظيمي از جامعه لبنان حفظ نمايد. بر همين اساس لبنان اکنون کشوري فرانکوفون محسوب مي‌گردد.


2- امریکا بواسطه سياست حمايت همه‌جانبه آمريكا از منافع سياسي، نظامي و امنيتي رژيم صهيونيستي، و همچنين حفاظت از منافع نفتي خود در منطقه، لبنان به مرکز مهمي براي حضور و نفوذ آمريکا تبديل شده است.

3- سوریه روابط لبنان با سوريه به دليل پيوندهاي تاريخي و طايفه‌اي، مرز مشترك، سي سال حضور نيروهاي سوري در لبنان (از سال 1975 تا سال 2005)، و وجود دشمن مشترك صهيونيستي، از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و معمولاً تحولات اين دو كشور بر يكديگر اثرگذار هستند.

4- ایران كشور ما به لحاظ حمايت از مقاومت اين کشور در برابر تجاوزات مستمر رژيم صهيونيستي، حضوري گسترده در صحنه لبنان دارد و از مقبوليت وسيعي نه تنها در صحنه شيعه بلکه در جامعه اهل‌سنت، مسيحيان و ساير طوايف لبنان نيز برخوردار مي‌باشد. == تحلیلی بر بازتاب انقلاب اسلامی در لبنان(امتداد حزب الله) پیروزی انقلاب اسلامی ایران نشان داد که اسلام با گذشت زمان،توسعه و مدرنیزاسیون در جوامع، اثرات و بازتاب های پایداری در سطوح منطقه ای ـ جهانی و بین المللی داشته است. قرآن و آیات آن در دنیای پس از انقلاب اسلامی، معنا و مفهوم جدیدی یافت. پیروزی انقلاب اسلامی موجب احیای افکار و اندیشه های اسلامی در سراسر جهان وافزایش روحیه و تقویت بنیادهای فکری گردید. به گونه ای که از حالت تدافعی در آمده و حالت تهاجمی به خود گرفته است. انقلاب اسلامی ایران گفتمان و ذهنیت جدیدی در مسلمانان به وجود آورد. از این روبررسی ابعاد منطقه ای و جهانی انقلاب اسلامی، به ویژه در جهان اسلام که محمل اصلی شعار و پیام انقلاب اسلامی است و در رابطه با دولت ها وملت ها امری مهم تلقی می گردد که از لحاظ آکادمیک نیز به توجه بیشتری نیاز دارد. در این میان، لبنان یکی از مهم ترین و جدی ترین کشورها برای بررسی است که نزدیک ترین رابطه را با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی داشته است. محدوده زمانی تحقیق از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان حال را در بعد کلی در بر می گیرد.


همچنین پرسش اصلی این است که جنبه ها و ابعاد تأثیر انقلاب اسلامی در لبنان چه بوده و چه روندی را پیموده است ؟ این پژوهش بامفاهیمی چون صدور انقلاب، ایدئولوژی اسلامی، مقاومت و جهان شمولی ارتباط دارد. فرضیه تحقیق آن است که بیشترین و مؤثرترین تأثیر و باز تاب راانقلاب اسلامی در لبنان بوده است و در سه بخش سیاست، اهداف ووسایل بیشترین همخوانی و نزدیکی را با انقلاب اسلامی در لبنان شاهدیم ؛ به گونه ای که تغییرات در هر یک از این سه بخش در ایران تأثیرات قابل ملاحظه ای در صحنه سیاسی لبنان داشته است.

چارچوب نظری در چارچوب نظری پژوهش، به صورت تلفیقی از دیدگاه های نظری وروشی مقالات کتاب (انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن) بهره گرفته شده است. اسپوزتیو معتقد است که صدور انقلاب، هدف دوم نظام بوده است (1) و به شکل مستقیم یا الهام بخش عمل کرده است. روح الله رمضانی، سه گانه سیاست، اهداف و وسایل (ابزارها) را در طرح خود به کار برده است (2) که ما نیز ذیل این سه مفهوم، در باره لبنان به بحث خواهیم پرداخت.

سیاست صدور انقلاب به مثابه اصلی بنیادی در سیاست خارجی، بازتاب پویایی سیاسی داخلی ایران است. نیروهای مخالف شاه، هم چنان که علیه حاکمیت سرکوبگری همداستان بودند، علیه هم پیمانی عملی شاه با ایالات متحده نیز اتفاق داشتند. رجایی با توجه به سر مقاله ها، روزنامه و خطبه های نماز جمعه، بر آن است که در نخستین روزهای انقلاب، فکر صدور انقلاب نزد مردم زنده بود؛ اما رمضانی اجرای سیاست صدور انقلاب را پس از بر کناری بنی صدر می داند.(3) سیاست صدور انقلاب ارتباط وثیقی با ایدئولوژی حاکم بر انقلاب دارد. ایدئولوژی ای که حاوی اصول جدی، از جمله تأکید مجددبر اسلام، به مثابه شیوه تمام عیار زندگی، عدم اعتقاد به جدایی دین ازسیاست، اعتقاد به اینکه قدرت مسلمانان نیازمند حاکمیت اسلام است،معرفی دوباره شریعت به مثابه طرح اسلامی جامعه مطلوب، و تمایل به نبرد (جهاد) علیه تمام ناراستی ها، حتی اگر به شهادت منجر شود. به همین پایه است که بندهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به مقوله صدور انقلاب پرداخته است. در مقدمه قانون اساسی، انقلاب اسلامی مدلی برای پیروزی همه مستضعفان بر مستکبران دانسته شده و از امت واحد جهانی و نجات ملل محروم سخن می گوید. همچنین در اصل سوم بند 16، از حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان و تعهد برادری نسبت به همه مسلمانان سخن به میان آمده است. در اصول 152و 153 نیز بر حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران تأکید شده است.(4) قانون اساسی ایران، نشانگر وجهه اسلامی سیاست خارجی پویا ومبارزه جویانه ای است که هدف آن اتحاد دنیای اسلام و گسترش حاکمیت خداوند بر روی زمین است. نکته دیگری که در راستای سیاست صدور انقلاب باید بدان توجه شود، این است که امام خمینی (ره) بر غیر فرقه ای بودن و جهانی بودن اسلام تأکید داشتند، از این رو به از بین بردن شکاف شیعه ـ سنی توجه خاصی داشتند. وجه دیگر، خصلت احیاگرانه انقلاب بود که نخستین نمونه انقلاب موفق و ملهم از اسلام بود.(5) انقلاب بر آن بود تا ایران را تجربه ای برای تغییر سیاسی و ایدئولوژیک امت جهانی، بر اساس اتحاد تمام مسلمانان قرار دهد. این چنین است که رجایی نیز از میان خصیصه های آرمان گرایی، جهان شمولی، مردمی بودن و ایران گرایی، جهان شمولی اسلامی را نیرومندترین و برانگیزاننده ترین عامل برای صدور انقلاب معرفی می کند.(6)

اهداف رمضانی بر آن است که امام خمینی (ره) خواهان عدل جهانی بود واعتقاد داشت که تنها نظم جهانی اسلامی می تواند چنین عدالتی رافراهم آورد. همچنین امام (ره) بر انگیزه الهی انقلاب در برابر انقلاب های ملهم ازانگیزه های مادی تأکید داشت که این مسئله در نامه 1367/9/11ایشان به گورباچف نمود می یابد.(7) رمضانی بر این پایه، سه هدف اصلی صدور انقلاب را چنین بر می شمارد: 1. در کوتاه مدت این امر وسیله ای برای دفاع از جمهوری اسلامی به رهبری یک فقیه بلند پایه است. 2. وسیله ای برای تأمین امنیت بین المللی جمهوری اسلامی، به ویژه در خلیج فارس است. 3. در دراز مدت، وسیله ای برای استقرار نهایی نظم جهانی زیر چترعدالت اسلامی است.(8)

وسایل (ابزارها و استراتژی ها) رمضانی از دو مفهوم وسایل قهرآمیز و وسایل مسالمت آمیز بهره می جوید؛(9) در حالی که اسپورتیو از مفهوم تأثیر مستقیم و الهام بخش استفاده می کند که اشتراکات و اختلافاتی با هم دارند که ما از هر دومفهوم پردازی بهره خواهیم برد. رمضانی در میان راه های صدورمسالمت آمیز انقلاب، راهکارهایی را بر می شمارد که محمدی نیز به آنهااشاره دارد: 1. الگوسازی از دو طریق اسلامی کردن نظام و حاکمیت ارزش های اسلامی، و اثبات توانمندی نظام اسلامی در دنیای مدرن. 2. تبلیغ و آگاه سازی که از طریق گفتار، رفتار و توسط رجال،سیاستمداران، علما، محققان داخلی و خارجی و مؤمنان معتقد به انقلاب ظهور می یابد. 3. آموزش و ترویج اعتقادات اسلامی انقلابی از طریق کلاس ها،فیلم ها، کتاب ها و... 4. حمایت از جنبش های آزادیبخش.(10)

نیم نگاهی به لبنان پیش از ورود به اصل بحث باید به صورت اجمالی با لبنان آشنا شویم : لبنان (11) کشوری کوچک، با مساحتی حدود 10/230 کیلومتر مربع است. از طوایف و فرقه های بسیار متنوعی تشکیل شده که در نتیجه سیاست آن را نیز تابع خود ساخته است و تأثیری اساسی بر مناسبات سیاسی گذاشته است. بر اساس سر شماری سال 1975 ترکیب جمعیتی این کشور را 40 درصد مسیحی، 27 درصد شیعه، 26 درصد اهل تسنن و7 درصد دروز تشکیل می دهد. لبنان 17 فرقه رسمی دارد که شامل 11فرقه مسیحی، پنج فرقه اسلامی، و یهودیان است. قانون اساسی در سال 1926 تدوین شده و تا کنون شش بار اصلاح شده است. بر اساس توافق قانون اساسی، ریاست جمهوری در دست مسیحیان مارونی،نخست وزیر سنی و رئیس مجلس شیعه است. با توجه به عدم استقرار کامل نهادهای سیاسی، نقش احزاب در لبنان،همواره تعیین کننده بوده است. پس از توافق طائف و با افزایش نسبی قدرت سوریه در صحنه داخلی این کشور، نقش احزاب در این کشورکاهش یافت ؛ اما پس از ترور رفیق حریری، این نقش دوباره تقویت شده است.

روابط ایران و لبنان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی (12) در زمان حکومت صفویه و در حالی که شیعیان لبنان تحت حکومت سنی مذهب و متعصب عثمانی قرار داشتند، عده ای از علمای جبل عامل به ایران آمدند. ایشان با استقبال صفویان مواجه شده و به همکاری متقابل با حکومت صفوی پرداختند. در دوران معاصر، باعزیمت امام موسی صدر (که اصالتٹ لبنانی بود)، از حوزه علمیه قم به لبنان، رابطه تنگاتنگی میان شیعیان ایران و لبنان برقرار شد. در آن زمان شیعه ضعیف ترین قشر جامعه لبنان بود؛ به گونه ای که بسیاری جوانان شیعه برای رهایی از این وضعیت، جذب احزاب چپ شده بودند.امام موسی صدر، با ایجاد مجلس اعلای شیعیان و اتحاد نسبی میان آنان، بر قدرت شیعیان در صحنه داخلی لبنان افزود. وی در سال 1972تشکیلاتی سیاسی به نام حرکه للمحرومین را به وجود آورد و در سال 1975 شاخه نظامی آن را با عنوان افواج المقاومه اللبنانیه، با نام اختصاری امل تأسیس کرد. این نخستین بار در تاریخ لبنان است که شیعه در چارچوب یک تشکیلات نظامی مستقل و غیر وابسته به دیگران، حضور خود را به اثبات می رساند.

انقلاب اسلامی و صحنه سیاسی لبنان (13) بازتاب انقلاب اسلامی ایران در لبنان، غنی ترین و حساس ترین قسمت از تأثیرات جهانی و منطقه ای انقلاب ایران است. باید اذعان کردکه ایران در تلاش برای صدور انقلاب اسلامی و گسترش نفوذ خود،آرایش نیروها را در لبنان، از سال 1982 به این سو تغییر داده است. این امر در پهنه زمینه هایی چند رخ داده است. فروپاشی اقتصاد لبنان، سر خوردگی از میانه روی سیاسی و افزایش سطح عمومی فقر، تبدیل اسلام به عنوان جایگزین منحصر به فرد وبدیلی انسانی برای جنگ و پناهگاهی برای گریز از اضطراب ها. این گونه است که انقلاب اسلامی ایران توانسته است، به الگو سازی و عینی سازی نمود خود در جامعه لبنان دست زند. در این مقاله در چارچوب نظری پیش گفته، به بررسی این تأثیرات می پردازیم. الف. سیاست ها محمل تأثیر انقلاب اسلامی در لبنان به طور طبیعی شیعیان این کشورند. در زمان وقوع پیروزی انقلاب، سازمان امل، مهم ترین حزب شیعیان در عرصه سیاسی لبنان بود. انقلاب اسلامی در جریان امل نقشی دوگانه ایفا کرد. طبیعتٹ پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای جنبش امل برانگیزاننده بود. چنان که ریچارد نورتون می نویسد که سقوط شاه ثابت کرد که حکومتی نا مشروع را نباید تحمل کرد.(14) جنبش امل به مثابه جنبش شیعی موفق، از جریان پر شور فراهم شده از طریق انقلاب سود برد. به هر حال این جنبش که جنبشی میانه رو ومحافظه کار به حساب می آمد، نمی توانست حامل اندیشه های ایدئولوژیک و پرشور انقلاب اسلامی باشد، از این رو به سرعت دچارانشقاق و ریزش نیرو گردید. هنگامی که (نبیه بری) رهبر جنبش امل،همزمان با اشغال لبنان توسط اسرائیل (1982)، در گردهمایی کمیته نجات ملی که به دعوت الیاس سرکیس، رئیس جمهور وقت لبنان شرکت کرد، سید ابراهیم امین مسئول دفتر جنبش امل در تهران، بابرگزاری کنفرانسی مطبوعاتی به کمیته نجات ملی و شرکت کنندگان درآن حمله کرد و آن را کمیته ای امریکایی نامید. سید حسین موسوی،جانشین رهبر جنبش امل نیز در این زمان به سوی منطقه بقاع به حرکت در آمد و تأسیس جنبش امل اسلامی را در آنجا اعلام کرد که بعدها به حزب الله پیوست.(15) همچنین امل کسانی چون زکریا حمزه،علی محمد الحسینی، مصطفی دیرانی، محمد عباسی، علی جابر، احمدخلیل فقیه و محمد مبارک را اخراج کرد که آنها هم بلافاصله مقاومت مؤمنه را بنیاد نهادند.(16) در این میان مهم ترین جنبش (جنبش حزب الله) که تبلور عینی انقلاب اسلامی در لبنان به شمار می آید. در حالی که رهبران جنبشسید شرف الدیتن امل، علاقه چندانی به گفتمان و ایدئولوژی اسلام گرایی با قرائت انقلاب اسلامی لبنان نشان نمی دادند، جنبش حزب الله که متشکل از اسلام گرایان مبارز بود، به پرشورترین و مطمئن ترین حامل این گفتمان تبدیل شد.(17) شاخصه جهان شمولی، از شاخصه های مطرح درچارچوب نظری بود که از ویژگی های انقلاب اسلامی است و به همان شکل در حزب الله نیز نمود یافته است. حزب الله هنگام تأسیس، دربیانیه ای با عنوان (ما که هستیم و هویت ما چیست ؟) به بروز این شاخصه پرداخته و می نویسد: ما فرزندان حزب الله هستیم که خداوندطلیعه آن را در ایران به پیروزی رساند تا دوباره هسته اولیه دولت اسلامی را در جهان بر پا کند... ما در لبنان یک حزب تشکیلاتی بسته باچارچوب سیاسی گنگ نیستیم، بلکه امتی هستیم که از طریق کمربنداعتقادی و سیاسی نیرومندی به نام اسلام، به مسلمانان سراسر جهان وابسته ایم).(18) خصیصه مشترک دوم انقلاب اسلامی و حزب الله، احیاگری است که سید ابراهیم الامین، سخنگوی حزب الله در دهه هشتاد میلادی، آن راچنین معنا می کند: (صدور انقلاب، به معنای تسلط نظام ایران برملت های منطقه خاورمیانه نیست، بلکه به معنای تجدید حیات اسلامی منطقه است تا آنچه بر این ملت ها مسلط می شود، اسلام باشد).(19) ویژگی مشترک سوم عدم تأکید بر گرایشات فرقه ای است. با توجه به تأکید حزب الله بر بنیادها و عناصر شیعی، هیچ گونه تمایلات فرقه گرایانه در اهداف آن به چشم نمی آید، بلکه بیشتر بر امت جهانی اسلام تأکید دارد. ویژگی مشترک دیگر اجرای شریعت اسلامی است.حزب الله در بیانیه تأسیس خود می گوید: (فرهنگ ما بر منابع قرآن،سنت و سیره معصومان و احکام و فتاوای صادره از سوی فقیه مرجع تقلید ما استوار است).(20) پای فشاری بر عدم جدایی دین از سیاست، خصیصه مشترک دیگراست. سید حسن نصر الله در این باره و الگوگیری از ایران چنین می گوید: (اسلام برای ما دین مسجد و مدرسه و خیابان و دولت ونهادهای آن است. دین قادر به برپایی انقلاب و اقامه دولت است...همان گونه که در ایران ثابت شد که اسلام قادر است، در مشکل ترین شرایط و بدترین تهدیدها، انقلاب بر پا و دولت اقامه کند).(21) دیگر باور مشترک اعتقاد به ولایت فقیه است. حزب الله همواره برپایبندی نظری و عملی به ولایت فقیه و رهبری مجتهد آگاه پای فشرده است که ممیزه اصلی این جنبش، از دیگر جنبش های اسلامی منطقه ای نیز محسوب می گردد. دیدگاه حزب الله در این باره چنین است که (در خصوص ولایت امر، ما خود را به ولایت مرجعیت رشیدی پایبند می دانیم. ولایت در فقیه جامع الشرایطی که عدالت، اعلمیت،کفایت، آگاهی به مسائل روز، مدیریت، تقوی و سایر صفات لازم در اوتجلی یافته است). حزب الله بر الگوگیری و پیوستگی با امام خمینی (ره) تأکید فراوان دارد. سید حسن نصر الله می گوید: (از نظر ما امام خمینی مرجع دینی،امام و رهبر به تمام معنای کلمه است. ایشان نماد و سمبل انقلاب علیه طاغوت ها، مستکبران و نظام های استبدادی است). سید ابراهیم الامین نیز می گوید: (ما در روند تصمیم گیری سیاسی تنها بر فقیه تکیه داریم. ما از فرامین امام پیروی کرده، به جغرافیا اعتقادی نداریم).(22) در بعد دیگر از این قضیه و مشابهت میان انقلاب اسلامی و حزب الله،باید به محوریت روحانیت در عمل سیاسی توجه کرد. جایگاه ویژه روحانیون در حزب الله به نفوذ روز افزون این حزب در میان شیعیان لبنان انجامید. این در حالی است که اساسٹ بخش زیادی از نفوذروحانیون شیعه در لبنان از تأثیراتی است که شیعیان لبنان از انقلاب اسلامی ایران پذیرا شدند. چنان که اسد اللهی بیان می کند، روحانیون شیعه نقش مهم در حزب الله ایفا می کنند.(23)ارتباط میان ولی فقیه وپیروان لبنانی وی و پوشش اعمال و مواضع حزب الله ضمن حفاظت وصیانت از ماهیت اسلامی آن. جریانات اسلامی شیعی از بعد دیگری نیز از انقلاب اسلامی تأثیرپذیرفته اند و آن بهره گیری کامل از نمادهای اسلامی است ؛ نمادهایی چون عاشورا، شهادت، امام حسین (ع)، ظهور حضرت مهدی (عج) ومساجد. از دیدگاه حزب الله، انقلاب ایران ایرانی نبود، بلکه مقدمه ای برای ظهور امام زمان (ع) بود. نکته مهم دیگر در زمینه تأثیرپذیری، تأثیر منطقی تحولات وتطورات انقلاب اسلامی بر حزب الله لبنان است. در این باره باید گفت که اگر چه تحولات حزب الله عمدتٹ درون زا است و همان شرایطی که تطورات انقلاب اسلامی را رقم می زند، در باره حزب الله نیز صادق است ؛ اما نمی توان از سهم بالای تحولات انقلاب اسلامی بر حزب الله لبنان فروکاست. حزب الله لبنان در خلال دهه 60 شمسی و 80 میلادی،متأثر از فضای داخلی لبنان و سیاست های ایران، رویکردی کاملا مبارزه جویانه و انقلابی داشت ؛ اما در اواخر دهه 80 میلادی با قبول قطعنامه 598 از سوی ایران و پایان جنگ عراق، و رحلت حضرت امام (ره)فضای جدیدی حاکم گشت. مجموعه تحولات ایران و اوضاع جهانی وداخلی لبنان، حزب الله را به سمت واقع گرایی سوق داد که آثاری بر جای گذاشت. حزب الله که در آغاز با پیمان طائف به شدت مخالفت ورزیده بود، به تدریج از روند مخالفت خود کاست و به همکاری با نظام سیاسی حاصل از پیمان طائف و نخست وزیر آن رفیق حریری پرداخت.(24) درهمین راستا، راهبرد سیاسی را در کنار راهبرد نظامی در دستور کار خودقرار داد که نتیجه آن اصلاح در کادر رهبری و اخراج شیخ صبحی طفیلی از شورای رهبری حزب بود که همچنان بر مواضع رادیکال پای می فشرد.(25) همچنین به آزادی گروگان های خارجی کمک کرد که همراه باشناسایی و به رسمیت شناخته شدن حزب الله از سوی دولت و حفظسلاح در جنوب بود. بدین ترتیب حزب الله به مشارکت در نظام سیاسی لبنان پرداخت. حزب الله که تا پیش از پیمان طائف از سرنگونی نظام سیاسی لبنان وپیوستن آن به یک وطن بزرگ اسلامی سخن می گفت، پس از دهه 60شمسی با توسل به قواعد فقهی اسلامی، نظیر اضطرار و اصل تزاحم، به سمت واقع بینی حرکت کرد. همچنین از ادعای ادامه جنگ پس از عقب نشینی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان، به نحو زیرکانه ای دست کشید وآن را به صورت یک آرمان بیان کرد. از سوی دیگر، رهبران حزب الله مقاومت اسلامی را با تفاسیر وطن خواهانه و ملی پیوند دادند تا گستره بیشتری به خود بگیرد. محمد رعد از اعضای شورای سیاسی حزب الله لبنان می گوید:(نگرش رهبری حزب الله واقع گرایانه است و منافع ملی لبنان را مد نظرقرار می دهد... هدف از مقاومت، آزاد سازی خاک لبنان است و پس ازعقب نشینی اسرائیل، به دوران باز سازی نیاز است). تأثیر دیگر تغییر سیاست در ایران آن بود که حزب الله نیز همزمان باایران، سیاسیت درهای باز را به اجرا گذاشت. چنان که به ایجاد رابطه بااهل سنت، مسیحیان و دروزی ها مبادرت ورزید و به مذاکره با احزاب سیاسی مختلف لبنان پرداخت. آن گونه که تجمع از احزاب لبنانی را نیزسامان داد.(26) سید حسن نصر الله نیز پس از اخراج اسرائیل از جنوب لبنان، آن را پیروزی همگان بر شمرد و تمام مردم لبنان را در آن شریک دانست. در بحث نگاه به غرب، حزب الله که در ابتدا به دنبال اخراج نیروهای غربی و مقابله با آنان، حتی در قالب خبرنگار و... بود، در دور جدید به تعدیل این مواضع پرداخت و بیشتر در پی تقابل فرهنگی با غرب بر آمدو به اصلاح رابطه خود با خبرنگاران غربی پرداخت. به ایجاد پایگاه های اینترنتی پیشرفته همت گماشت و رابطه اش را با کشورهای غربی بهبودبخشید. همچنین در حالی که در سال های پیش به کشورهای عربی می تاخت، به بهبود رابطه خود با آنان پرداخت.

ب. اهداف رمضانی در تبیین اهداف صدور انقلاب سه هدف مشخص را برشمرد:دفاع از جمهوری اسلامی به رهبری فقیه، تأمین امنیت بین المللی جمهوری اسلامی به ویژه در خلیج فارس، و استقرار نهایی نظم جهانی زیر چتر عدالت اسلامی. در ارزیابی تأمین این اهداف در رابطه با لبنان، به نظر می رسد که همانند بخش سیاست ها، در این عرصه نیز یکی از موفق ترین عرصه هالبنان بوده است ؛ اگر چه هزینه هایی برای ایران داشته است ؛ اما فواید آن به مراتب بیشتر بوده است. در زمینه تأمین هدف نخست می توان گفت که حضور حزب الله درلبنان، به مثابه ایران کوچکی در منطقه عربی است. گروهی که نظرنهایی را در چار چوب ولایت فقیه اتخاذ می کنند و خود را تابع دستورات ولی فقیه می دانند. چنان که پس از رحلت آیت الله العظمی خویی (ره)، درحالی آیت الله سید محمد حسین فضل الله از آیت الله سیستانی حمایت می کرد، حزب الله به ترویج و تبلیغ مرجعیت آیت الله خامنه ای پرداخت،از این رو موفقیت های حزب الله در عرصه سیاسی لبنان، چون اخراج اسرائیل از جنوب لبنان، پیروزی در مبارزات پارلمانی، ایفای نقش مهم در عرصه اجتماعی و سیاسی لبنان، و پیروزی در جنگ 33 روزه، همگی در بالا بردن مشروعیت مواضع نظام و تحکیم موقعیت نظام اسلامی درداخل ایران مؤثر محسوب می شود و اعتماد عمومی را نسبت به سیاست ها و آرمان های مطرح شده توسط نظام جلب می کند و به همگرایی بیشتر مردم با نظام می انجامد. به طور طبیعی ناکامی حزب الله در عرصه لبنان می تواند، اثرات نامطلوب در عرصه سیاسی ایران داشته باشد و سیاست های نظام را به خصوص در عرصه سیاست خارجی با پرسش مواجه سازد. در تأمین هدف دوم نیز حزب الله لبنان، یک سپر دفاعی، خارج ازمرزهای ملی برای ایران به شمار می رود. حضور حزب الله لبنان و دیگرگروه های شیعی چون امل، و گروه های مؤتلف سنی، چون جنبش توحیداسلامی، توان ایران را در پیشبرد اهداف منطقه ای و بین المللی افزایش می دهد و به تقویت مؤتلفان منطقه ای همچون سوریه می انجامد. به ویژه با تثبیت حزب الله در عرصه سیاسی لبنان، با حفظ ابزار مقاومت،عرصه بازیگری و تأثیرگذاری ایران را افزایش داده، از این منظر، موجب ارتقای امنیت، پیرامونی ایران شده است. از سوی دیگر، از آنجا که اسرائیل اساسی ترین دشمن وجودی حاکمیت در ایران محسوب می شودو رقیب ژئوپولتیک و راهبردی ایران نیز هست، مقاومت حزب الله درلبنان، در کنار گروه های مؤثر فلسطینی، و مبارزه با اسرائیل در جنوب لبنان (27) ضربه پذیری ایران را کاهش داده، در مقابل ضربه پذیری اسرائیل را افزایش می دهد. از این رو نفوذ ایران در حزب الله و گروه های شیعیان لبنان، به ابزاری در جهت رفع تهدیدات منطقه ای در خاورمیانه و خلیج فارس تبدیل شده است. آن گونه که باید اذعان کرد که حزب الله در لبنان، خط مقدم امنیت ملی ایران خارج از مرزهای جغرافیایی آن است و بال امنیتی ایران در منطقه به شمار می رود. این مسئله در سال های اخیر با لبنانی تر شدن حزب الله و عمیق تر شدن حضورش در صحنه سیاسی لبنان که با تشویق ایران همراه بوده است، ظهور و جریان بیشتری یافته است. بنابراین هدف دوم نیز به طور نسبی با تحکیم موقعیت حزب الله درلبنان به ظهور رسیده است. گر چه آسیب ها و چالش هایی فراروی آن وجود دارد که برای مقابله با آن باید از ایرانی شدن حزب الله جلوگیری کرد و بر لبنانی تر شدن آن، ضمن حفظ ارتباط آن با ایران تأکید کرد.چنان که رهبران حزب الله نیز بر لبنانی عمل کردن، ضمن تبعیت ازولایت فقیه تأکید داشته اند. اما هدف سوم که استقرار نظم جهانی، زیر چتر عدالت اسلامی است،آرمانی ترین هدف و سخت ترین آنهاست. این هدف با نگاه موعودگرایانه و منجی گرایانه ایدئولوژی اسلامی گره خورده است. این هدف هیچ گاه از سیاست ایران خط نخورده است ؛ گر چه نگاه به آن متفاوت بوده است. آن گونه که امام خمینی (ره) نیز از همان ابتدا به ماهیت استدراجی و تحقق تدریجی آن تأکید کرده بود. در این راستا به نظرمی آید که رائه الگوی موفق از حزب الله، به عنوان جنبش اسلامی ـمیهنی و کار آمد توانسته و می تواند بیش از پیش به دست یابی به سوی این هدف و حرکت به سوی آن تأثیر بگذارد. برای نمونه پس از پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه و با اخراج اسرائیل از جنوب، نقش آفرینی حزب الله لبنان در جهت این هدف و معطوف کردن توجه امت اسلامی وآزادی خواهان جهان بیشتر گریده است.

وسایل و استراتژی در زمینه صدور انقلاب چنان که محمدی نیز بدان اشاره می کند، سه پارادایم در میان انقلابیون ایران وجود داشته است که در طول تاریخ دیپلماسی انقلاب اسلامی، همواره در نوسان و تطور بوده است. افزون برآنکه در هر دوره پارادایم غالبی وجود داشته است. پارادایم نخست برارزش های انقلاب در درون مرزهای ملی و عدم تعرض به محیطپیرامون باور داشته است. پارادایم دوم بر عدم تقید به مرزهای ملی وهدم این مرزها و عدم تعهد به پذیرش قوانین بین المللی تأکید داشته است. پارادایم سوم، به ساختن امت نمونه و سیاست کلی مسالمت آمیز باجهان خارج، ضمن ضربه زدن به منافع استکبار در شرایط مناسب وحفظ مصالح نظام معتقد بوده است. در سال های ابتدایی انقلاب هنگام نخست وزیری مهندس بازرگان، پارادایم نخست بر دولت حاکم بوده است. افزون بر آنکه گروه های قومی خارج از دولت، بر پارادایم دوم و سوم تأکید می کرده اند. دیپلماسی دهه دوم انقلاب، تلفیقی از پارادایم دوم وسوم است که گاه یکی بر دیگری غلبه داشته است. پارادایم سوم را نیزمی توان، به دو استراتژی حفظ محور و رشد محور تقسیم کرد که استراتژی حفظ محور در دوره سوم جنگ تحمیلی و پارادایم رشد محورپس از جنگ پی گیری شده است. طبیعی است که در پارادایم دوم، تمامی ابزارهای قهرآمیز به کار برده می شود. پارادایم سوم تلفیقی از ابزار قهرآمیز و مسالمت آمیز است ؛ البته استراتژی رشد محور ابزارهای مسالمت آمیز اولویت اساسی دارند.همچنین در نگاهی دیگر، همانند اسپورتیو، می توان به دو گانه تأثیرمستقیم، اعم از فعالیت های سیاسی، دیپلماتیک، مالی و نظامی، وتأثیرات الهام بخش قائل شد. به نظر می رسد که مورد لبنان تنهاموضوعی است که بازتاب انقلاب بر آن، از تمامی شیوه ها و وسایل بهره برده است ؛ بدین معنا که بازتاب انقلاب در لبنان هم مستقیم و هم الهام بخش و برانگیزاننده بوده است ؛ هم از ابزار قهرآمیز و هم از ابزار مسالمت جویانه استفاده شده است. حضور الهام بخش ایران در لبنان درسیاست ها و روش های حزب الله لبنان تبلور یافته است. همچنین انقلاب اسلامی در ایدئولوژی جنبش توحید به رهبری شیخ سعیدشعبان که یک جنبش اسلام گرای سنی است، تأثیر عمیق داشته است.چنان که بر روحانیونی چون سید محمد حسین فضل الله نیز تأثیر داشته است. حضور مستقیم ایران در صحنه لبنان به سال 1361 و هنگام اشغال لبنان توسط اسرائیل باز می گردد. این حضور نخستین نقطه تماس مستقیم میان انقلاب اسلامی ایران و یک طایفه شیعه مذهب درجهان عرب به شمار می رود. بنابر نظر یکی از پژوهشگران، ایران ازطریق حضور در لبنان، می توانست در زمینه گسترش مرزهای تنگ ژئوپولتیکی جنگ با عراق و نیز در خصوص دستیابی و اثر گذاری برگروه های بیشتری در جهان عرب امیدوارانه قدم بردارد. از جلوه های دیگر حضور مستقیم ایران، باید به کمک های آموزشی در ابعاد نظامی،فرهنگی، سیاسی، بهداشتی و فنی به نیروهای مبارز لبنانی اشاره کرد.همچنین سفارت ایران در آن سال ها، مرکز حمایت و پشتیبانی ازنیروهای مبارز ضد اسرائیلی و امریکایی بود که به حملات علیه آنهاانجامید. در بعد مالی، تورتون از متوسط ماهانه 10 میلیون دلار و سپس کاهش آن به یک میلیون دلار در سال گزارش می دهد.(28) حضور عمرانی ایران نیز قابل توجه است و جهاد سازندگی، فعالیت گسترده ای را در لبنان آغاز کرد که هم اکنون نیز ادامه دارد. کمیته امداد وبنیاد شهید نیز، از جمله بنیادهای فعال در عرصه لبنان به شمار می آیندکه خانواده ها را تحت پوشش گرفته اند. افزون بر آنکه نمی توان ازگزارش های مبتنی بر ارسال سلاح از سوی ایران برای حزب الله چشم پوشید. این گونه است که ایران از ابزار و روش های قهرآمیز و مسالمت آمیز درلبنان بهره برده است. از دیگر سو، حزب الله نیز بر پایه همان پارادایم ایران، شیوه ها و وسایل را به کار گرفته است. در دهه 80 میلادی،روش های حزب الله، روش های قهرآمیز و مبارزه جویانه و آشتی ناپذیر براساس پارادایم غالب در ایران بود؛ اما در دهه دوم انقلاب اسلامی و ازاواخر دهه 80 با تغییر پارادایم ایران، روش های حزب الله نیز به تدریج دچار تحول گشت. جناح رادیکال به رهبری شیخ صبحی طفیلی منزوی شد و گروگانگیری تکرار نشد. خشونت محکوم گردید و بر تعامل با دیگرفرقه ها و گروه ها تأکید شد. در این برهه ادبیات تبلیغات حزب الله نیزدچار تغییر گردید. تلویزیون المنار و رادیو النور تأسیس شد و به تدریج ادبیات جدیدی در آنها راه یافت که فراگیرتر بود و شعارها وجهه میهنی تری یافت.(29) مفاهیمی چون (کلنا للوطن) و (کلنامقاومه)(30) همین تلاش را نشان می دهند. در صحنه سیاسی روش اتئلاف را پیش گرفت و به ائتلاف های انتخاباتی با احزابی چون امل،حزب کمونیست و احزاب دیگر پرداخت و از همین راه، وارد مصالحه ومذاکره با آنان شد.(31) چنانچه همین ائتلاف ها به پیروزی حزب الله منجر شد. شیخ نعیم قاسم اعلام کرد: امکان ائتلاف با تمام احزابی که با اسرائیل ارتباط ندارند وجود دارد.(32) همچنان که حزب الله به مشارکت درفعالیت های سندیکایی شوراهای شهر و روستا وارد شد؛(33) اما وجه دیگر حضور ایران، در صحنه دیپلماتیک بوده است که در برقراری تماس میان حزب الله با دولت لبنان و دولت های عربی منطقه پایان دادن به درگیری های امل و حزب الله با همکاری سوریه، توافق میان شیخ سعید شعبان و سوریه تبلور یافته است.(34) این تلاش ها هم حضور نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی ایران را در لبنان تحکیم کرده است و هم در حمایت از نظام سیاسی لبنان بوده است.

خلاصه و نتیجه گیری پژوهش حاضر، به ارزیابی بازتاب انقلاب اسلامی در لبنان، ذیل سه مفهوم سیاست، اهداف و وسایل می پردازد. مفهوم سیاست صدورانقلاب در جنبه های نرم افزاری را بیشتر مد نظر دارد و با ایدئولوژی پیوندیافته است. بر این اساس، شاهد حضور جدی ایدئولوژی انقلاب اسلامی در صحنه سیاسی لبنان که در جنبش حزب الله تبلور یافته هستیم.ولایت فقیه، همگرایی امت اسلامی، رهایی بخشی اسلام، جهان شمولی، وحدت، احیاگری، عدم جدایی دین از سیاست از جلوه های مشترک این ایدئولوژی در ایران و حزب الله لبنان است. همچنین بازتاب انقلاب اسلامی در لبنان، اهداف سه گانه ای را برای انقلاب و جمهوری اسلامی، به طور نسبی تأمین می کند. دفاع ازجمهوری اسلامی به رهبری فقیه، تأمین امنیت بین المللی جمهوری اسلامی و استقرار نهایی نظم جهانی زیر چتر عدالت اسلامی، اگر چه تأمین این اهداف، به طور طبیعی هزینه هایی را بر ایران تحمیل کرده است. ذیل مفهوم وسایل و استراتژی نیز مقاله بر آن است که تأثیر ایران در لبنان، هم الهام بخش و هم مستقیم بوده است. هم از وسایل مسالمت آمیز و هم از ابزار قهرآمیز بهره برده است. به گونه ای که شایدتنها موردی است که تمام این وسایل به نحو نسبتا موفقیت آمیزی تجمیع شده است و در مجموع توان سیاسی ـ امنیتی جمهوری اسلامی را افزایش داده است. نکته دیگری که مقاله، در صدد تبیین آن است،موضوع تأثیر تغییر پارادایم در ایران بر مسائل لبنان و رویکردهای جنبش حزب الله است ؛ اگر چه تغییرات در حزب الله را عمدتا بایددرون زا دانست ؛ اما تغییرات در ایران، به مثابه منبع الهام بخش و عامل پشتیبانی کننده و تأثیرات آن بر سیاست های حزب الله غیر قابل انکاراست. بر این پایه در دهه اول انقلاب اسلامی که سیاست خارجی ایران بسط محور و حفظ محور بوده است، در صحنه سیاسی لبنان و استراتژی حزب الله هم به صورت سیاست های مخالفت با نظم سیاسی موجودلبنان و مخالفت با دولت و استفاده از ابزارهای قهرآمیز تبلور داشته است.اما پس از سال 68 و تغییر استراتژی ایران به تدریج شاهد تأثیر این تغییر در حزب الله نیز هستیم ؛ به گونه ای که شاهد سیاست درهای بازهمگرایی بیشتر با احزاب لبنانی، پذیرش ساخت دولت، و کاهش تنش ها با آن و استفاده از وسائل مسالمت آمیز توسط جنبش حزب اللهیم. نکته سوم که مقاله بدان اهتمام دارد، موضوع هویت جنبش حزب الله است. مقاله بر آن است که حزب الله دارای سه ضلع هویتی است : لبنانی بودن، اسلامی بودن و الهام گیری از انقلاب اسلامی ایران و ضدصهیونیستی بودن. بنابراین حفظ هر کدام از این سه ضلع و هر کدام آن نقش تعیین کننده ای در پایداری این جنبش در آینده دارد. هنر مندی حزب الله آن است که بتواند ترکیب خوبی از این عناصر را حفظ کند تا درصحنه سیاسی لبنان، بازیگر پرقدرت و پر نفوذی به شمار آید.

پی نوشت ها: .1 انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، جان.ال. اسپوزیتو، مترجم، محسن میرشانه چی، تهران مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1382، ص 17. .2 همان، ص 55. .3 انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، رمضانی، ص 56. .4 انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، جان.ال. اسپوزیتو، مترجم، محسن میرشانه چی، تهران مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1382، ص 48. .5 بازتاب انقلاب اسلامی، منوچهر محمدی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، ص 81. .6 انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص 86. .7 همان، ص 63. .8 همان،ص 65. .9 همان، ص 66ـ67. .10 همان، ص 72ـ69؛ بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، ص 72. .11 ر.ک : تاریخ لبنان، ژاک نانته، ترجمه اسد الله علوی، مشهد، بیناد پژوهش های اسلامی، 1379؛ تاریخ لبنان، فیلیت حتی، ترجمه انیس فریحه، بیرون، بی تا؛ تاریخ لبنان الحدیث، کمال الصلیبی، بیروت دارالمزمار، 1991م. .12 ر.ک : التأسیس لتاریخ الشیعه فی لبنان و سوریه، جعفر المهارج، بیروت، دارالملاک 1992م ؛ مسلیمن شیعه در لبنان، میرابوالفتح دعوتی، تهران، بعثت، بی تا؛ فصول من تاریخ الشیعه فی لبنان، علی المزین، بیروت، دارالفکر الحدیث، 2001م ؛ نحو تاریخ فکری سیاسی لشیعه لبنان، حسن خلیل غریب، بیروت دارالکنوز الادبیه، 2001م. .13 ر.ک : دفاع از حق شیعه، ایران، لبنان و جهاد، حسن الامین، مترجم جمال الدین موسوی، تهران، تفاهم، 1382ش ؛ حقیقه المقاومه، عبد المنعم شفیق، بیروت، حزب الله، 2000م. .14 انقلاب اسلامی و بازتاب جهانی آن، ص 130. .15 احزاب سیاسی لبنان، نهاد حشیشو، مترجم سید حسین موسوی، تهران، مرکزمطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1380ش، ص 44. .16 همان، ص 70. .17 از مقاومت تا پیروزی، مسعود اسد اللهی، تهران، ذکر، 1379؛ چنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، مسعود اسد اللهی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382؛حقیقه المقاومه، عبد المنعم شفیق، بیروت، حزب الله، 2000م ؛ حزب الله من التحریرالی الردع، عبد الله بلقزیز، بیروت، مرکز الدراسات الوحده الاسلامیه، 2006م. .18 احزاب سیاسی لبنان، ص 47. .19 جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، ص 172. .20 احزاب سیاسی لبنان، ص 47. .21 جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، ص 172، به نقل از ضمیمه روزنامه النهار،4 اکتبر 1995م. .22 حنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، ص 175. .23 همان، ص 181. .24 جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، ص 196. .25 همان، ص 199. .26 همان، ص 236. .27 حمله اسرائیل به لبنان، محمد رضا شمس دولت، تهران، وزارت امور خارجه،1379ش ؛ هزیمه اسرائیل فی لبنان، الیاس مسوقانی، بن دار عطیه،2001م ؛ دراسه تحلیله فی العملیات الاستشهادیه فی جنوب لبنان، سعد ابودنیه، عمان، 1986م ؛الجنوب اللبنانی فی مواجهه اسرائیل، محمود سوبد، بیروت، مؤسسه الدراسات،1998م ؛ المجهول و المهمل من تاریخ الجنوب اللبنانی، حسن الامین، بیروت، دارالحداثه، 1999م. .28 انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص 141. .29 جنبش حزب الله لبنان، گذشته و حال، ص 217. .30 همان، ص 226. .31 همان، ص 207 - 208. .32 همان، ص 209، به نقل از السفیر، 20 اکتبر 1995. .33 همان، ص 213-215. .34 انقلاب ایران و باز تاب جهانی آن، ص 131.

==ظرفیت‌ها و چالش‌های تقریب مذاهب اسلامی در لبنان==


نویسندگان

   ابوالحسن نواب مجید شاکرسلماسی 

نویسنده

چکیده تقریب مذاهب اسلامی به‌معنای زندگی مسالمت‌آمیز پیروان مذاهب اسلامی با حفظ ارزش‌های درون‌مذهبی، ضرورتی انکار‌ناشدنی است، که با درنظر گرفتن موقعیت ویژة برخی کشورهای اسلام، اهمیت و ضرورت آن دوچندان می‌شود. با مد نظر قرار دادن تأثیرهای دینی و فرهنگی و سیاسی کشور لبنان در منطقة خاورمیانه و کشورهای عربی اسلامی، ضرورت بررسی ظرفیت‌های تقریب در لبنان، به منظور توسعه و بررسی چالش‌های آن جهت رفع یا تبدیل به فرصت، نمایان خواهد بود. فعالیت‌های تقریبی جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله لبنان و مرکز تجمع علمای مسلمین در لبنان، در کنار فرهنگ زندگی مسالمت‌آمیز اتباع ادیان و مذاهب لبنان، زمانی که با آموزه‌های اسلامی و فتواهای فقهای شیعه و سنی درمی‌آمیزد، لبنان را به بهشت پیروان مذاهب تبدیل خواهد کرد؛ چنان‌که اگر از سیاست‌های تفرقه‌افکنانة استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا و اسراییل غفلت شود و فعالیت سلفی‌های منطقه و اختلافات سیاسی احزاب و جریان‌های سیاسی کنترل نشود، می‌تواند لبنان را درگیر جنگ‌هایی کند که سالیان سال در لبنان جریان داشت و چه‌بسا ممکن است صدمات جبران‌ناپذیری بر جامعة دینی آن وارد کند. مقالة پیش‌روی درصدد بررسی ظرفیت‌های تقریبی در اندیشة کلامی و فقهی عالمان شیعه و سنی لبنان با نگاهی به جریان‌های دینی و سیاسی لبنان، همچنین بررسی ظرفیت‌های بالفعل و بالقوة تقریب و چالش‌های منتهی به تهدید یا فرصت تقریب در لبنان است. مطالعات کتابخانه‌ای و میدانی در لبنان و مصاحبه با سران احزاب مسلمان و رهبران فکری جریان‌های سیاسی و دینی لبنان، ظرفیت‌ها و چالش‌های تقریب مذاهب اسلامی را در این کشور سامان داده است.

کلیدواژه‌ها

   تقریب مذاهب اسلامی وحدت اسلامی لبنان چالش‌ها‌ ظرفیت‌ها 

اصل مقاله 1. مقدمه

در روزگاری که استکبار جهانی کمر همت برای به­حاشیه راندن اسلام بسته و موج جدیدی از اسلام‌ستیزی جهان را فرا ‌گرفته است، سخن گفتن دربارة تقریب مذاهب اسلامی، از ارزنده­ترین مباحث می‌باشد.

اهمیت تقریب مذاهب اسلامی از یک سو، و اهمیت جغرافیایی لبنان از سوی دیگر، باعث شده است که بررسی چالش‌ها و ظرفیت‌های تقریب مذاهب اسلامی در کشور لبنان - که اکثریت مردم آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند - از ضرورت خاصی برخوردار باشد.

مقالة حاضر درصدد بررسی ظرفیت‌های تقریبی در اندیشة کلامی و فقهی عالمان مسلمان لبنان، همچنین بررسی ظرفیت‌های بالفعل و بالقوة تقریب و چالش‌های منتهی به تهدید یا فرصت تقریب در لبنان است.

در بین کشورهای اسلامی، لبنان که همواره مورد طمع دشمنان اسلام بوده است، بررسی ظرفیت‌ها و چالش‌های تقریب آن، مسبوق به سابقه نیست.

فیش‌برداری از کتب و مقالات و استفاده از بانک‌های اطلاعاتی، اعم از نرم­افزار و سایت‌های مرتبط، و پرسش و پاسخ از علمای مسلمان لبنان، از ابزار‌های گردآوری اطلاعات این تحقیق بوده است.


2. مفهوم شناسی

2ـ1. تقریب مذاهب اسلامی

مقصود از تقریب مذاهب اسلامی، تقریب پیروان مذاهب اسلامی است؛ چراکه تقریب دو مذهب بدون درنظر گرفتن اتباع آن، معقول نخواهد بود. بدیهی است که تقریب به­معنای دست شستن از ارزش‌های مذهبی نیست و هیچ­یک از علمای اسلام چنین برداشتی از تقریب ارائه نکرده‌اند؛ بلکه همواره بر اصول ثابت ارزش­های دینی و مذهبی تأکید داشته‌اند. محمدی عراقی می‌گوید: «تقریب همان نزدیک شدن به مشترکات مذاهب است و منظور از تقریب مذاهب اسلامی این نیست که شیعه، سنی شود و یا سنی، شیعه؛ بلکه مراد این است که چون مشترکات ما بسیارند، می‌توان در مهم­ترین مسائل، حتی در مسائل فقهی، هم­فکری و همیاری نمود». (محمدی عراقی، 1387، ص107)

از آنچه گفته شد، به دست می‌آید تقریب مذاهب اسلامی نزدیک شدن پیروان مذاهب اسلامی با هدف شناخت مشترکات یکدیگر و توسعة مشترکات به­منظور دستیابی به برادری دینی بر اساس اصول مسلم و مشترکات اسلامی، و نیز معذور نمودن همدیگر در امور مورد اختلاف است. (تسخیری، 1385، ص14)


2ـ2. چالش‌های تقریب

چالش‌های تقریب، به هر عمل و گفتار و رفتاری گفته می‌شود که مانع از رسیدن به هدف مطلوب اتحاد مسلمانان باشد. این چالش‌ها به دو قسم نظری و عملی تقسیم می‌شوند. منظور از چالش نظری آن است که شخص، یا اعتقادی به تقریب ندارد، یا نوع برداشت و پیش­فرض‌های ذهنی وی، زمینة تقریب را از بین می‌برد؛ در حالی که چالش عملی مجموعه رفتارهایی ­است که مانع تحقق تقریب و وحدت می‌شوند. در چالش عملی، چه­بسا شخص به تقریب باور دارد یا دراین­باره تصورات خاص ندارد، ولی رفتارهایی از وی روی می‌دهد که مانع تحقق تقریب می­شود و اختلاف را شدت می‌بخشد.


2ـ3. ظرفیت‌های تقریب

مقصود از ظرفیت‌های تقریب، توانایی ذاتی اتباع و پیروان مذاهب برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز است؛ ظرفیت­هایی همچون مشترکات فراوان کلامی، فقهی، حدیثی و داشتن دشمن مشترک.


2ـ4. لبنان

لبنان (Lebanon) با جمعیتی حدود چهار میلیون نفر[1] و با مساحت 10452 کیلومتر مربع،[2] در غرب آسیا و در ساحل شرقی دریای مدیترانه واقع شده است. (سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت، 1391، ص10)

لبنان با وجود مساحت کم، دارای تعدد و تنوع مذاهب است؛ به­گونه­ای که بیش از هجده مذهب رسمی در آن وجود دارد. نقش این مذاهب در لبنان به­گونه‌ای است که ساختار سیاسی این کشور را تحت تأثیر قرار داده است و تقسیم قدرت سیاسی نیز بر اساس تعداد جمعیت طوایف مختلف بوده که تمایز آنها بر اساس مذهب است. (همان، ص12)

از ویژگی‌های لبنان، آزادی سیاسی و فعالیت‌های اجتماعی است که همین امر موجب شده است لبنان احزاب و گروه‌های مختلف با گرایش‌های سیاسی متفاوتی را در خود جای دهد. (همان، ص14)


3. ظرفیت‌های تقریب در لبنان

لبنان از ظرفیت‌های خاصی برای تقریب مذاهب اسلامی برخوردار است. این سرزمین، از دیرباز مهد ادیان و مذاهب بوده است؛ ولی واقعیت این است که نباید به ظرفیت‌های موجود تقریبی در لبنان بسنده کرد؛ چه اینکه دشمنان اسلام همواره در تلاش­اند مسلمانان را در اقصی­نقاط جهان اسلام از وحدت دور سازند؛ چراکه اتحاد مسلمانان به هیچ‌وجه منافع استعماری و استکباری غرب و در رأس آنها آمریکا و اسراییل را تامین نخواهد کرد. از این رو است که علما و اندیشمندان از هیچ فرصتی برای تقویت وحدت اسلامی دریغ نکرده‌ و همواره پیروان مذاهب را به وحدت و تقریب مذهبی فراخوانده­اند.

امروزه هر مشکلی گریبان‌گیر جهان اسلام می‌شود، از تفرقه و نزاع بین مسلمانان ریشه می­گیرد. مشکلات جهان اسلام را باید در داخل آن جست­وجو کرد. برای مثال تا کنون در تاریخ کسی سراغ ندارد که یک مسیحی به نام دین و دین­داری، عده‌ای از هم­کیشان خود را در کلیسا و در حال عبادت، به­قتل برساند؛ ولی مشکلات جهان اسلام از این­جا ناشی می‌شود که مسلمانان به­جای اتحاد در برابر دشمنان اسلام، با نبش اختلافات تاریخی و پرداختن به مسائل حاشیه‌ای، که جایگاهی در دین و مذهب ندارد و دردی از جهان اسلام را نیز دوا نمی‌کند، در حال نزاع و اختلاف­اند. 3ـ1. پایبندی به حقوق دیگران و رفتار‌های اجتماعی در تعامل با پیروان مذاهب

یکی از راهکارهای تقریب مذاهب اسلامی، احترام به آرا و اندیشه‌های طرف مقابل است، احترام، موجب انفتاح دل و گوش برای دریافت فهم مشترک در امور و موضوعات مسلمانان است. (موسوی، 2009م، ص12)

در فرهنگ اجتماعی لبنان، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، یک ارزش تلقی می‌شود و این فرهنگ، به­جهت زندگی طولانی­مدت پیروان ادیان و مذاهب در کنار هم می‌باشد. (عبدالله حسان، 2013م)

در این فرهنگ اجتماعی، نباید نقش علما را فراموش کرد. علمای شیعه و سنی لبنان با توجه به ترکیب جمعیتی لبنان و خطری که می‌تواند جامعة دینی و فرهنگی آن را تهدید کند، بر اصل وحدت اسلامی با پایبندی به حقوق شهروندی مردم لبنان تأکید داشته‌اند. (الزین احمد، 2013م) علمای لبنان، اصل رعایت حقوق شهروندی را در لبنان نهادینه کرده‌اند. اگر شهروندان به وظایف شهروندی آگاه شوند و پایبندی عملی داشته باشند، اختلاف و نزاع روی نمی‌دهد و اگر هم روی دهد، قابل حل خواهد بود. (نابلسی عفیف، 2013م)

این اندیشه که مسلمان باید آبروی مسلمان را در غیاب وی حفظ کند، بین مسلمانان تحصیل­کرده و مؤمن لبنان رعایت می‌شود. (عبدالله حسن، 2013م)

حسین علی المصطفی می‌نویسد: نیاز جهان امروز به مدارا، سعة صدر و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، بیش از هر زمان دیگری است؛ چراکه نزدیکی فرهنگ‌ها و تأثیر متقابل تمدن‌ها روزبه­روز به­واسطة انقلاب علمی و تکنولوژی بیشتر می‌شود. در واقع، مردم دنیا در دهکده‌ای زندگی می‌کنند که از احوال یکدیگر آگاه‌اند. (المصطفی حسین علی، 2010م، ص22)

مرجع دینی شیعیان لبنان، علامه فضل‌الله در فتاوا و بیانات خویش غیبت برادران اهل‌سنت را حرام دانسته و هرگونه دشنام و ناسزا به ایشان را تقبیح نموده‌اند. (فضل‌الله، محمدحسین، 2008م / همو، 2006م) در پرتو این فتاوا، دیگر علمای شیعه نیز احترام به اهل‌سنت را واجب شمرده‌اند. (المصطفی، 2010م‌، ص33)

سیدعلی فضل‌الله می‌گوید: در لبنان هیچ‌گونه مشکل مذهبی وجود ندارد و تمامی مسلمانان و مسیحیان در کنار یکدیگر به‌صورت مسالمت‌آمیز زندگی می‌کنند. (فضل‌الله، سید علی، 1391)

علامه عفیف نابلسی، روابط شیعه و سنی را نشانة پیشرفت و سلامت جامعة اسلامی می‌داند و به شیعیان لبنان توصیه می‌کند که با اهل‌سنت روابط نیک و معتمدانه‌ای داشته باشند. دلیل ایشان بر همدلی و اتحاد مسلمانان این است که شیعه و سنی، دو روح در یک بدن‌اند و هر ناراحتی و آسیبی که متوجه اهل‌سنت شود، در واقع متوجه شیعه شده است. (نابلسی، 2012م، ص26)


3ـ2. احترام به مقدسات و ارزش‌های دینی و مذهبی

یکی از مهم‌ترین عوامل وحدت و تقریب، احترام به مقدسات مذاهب و رعایت ادب در بازگو کردن نام ایشان است. توهین به مقدسات دیگران نمی‌تواند یک‌دلی و اتحاد را در پی داشته باشد.

علامه فضل‌الله در فتوایی صریح، هرگونه دشنام و ناسزا به صحابة رسول خداˆ و ام‌المؤمنین عایشه را تحریم می‌کند و می‌گوید: من هرگونه بی‌احترامی به صحابة رسول خداˆ را حرام می‌دانم؛ چراکه قرآن می‌فرماید: محمدˆ فرستادة خداست و کسانی که با اویند در برابر کفار، سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان‌اند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‏بینی؛ در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‏طلبند. (فتح، 29)و در مسئله امامت نیز آرا و عقاید خود را داریم. (فضل‌الله، محمد حسین، 2008م)

علامه سیدجعفر مرتضی با بیان فرق بین توهین به صحابة رسول خداˆ و عدم رضایت از رفتار ایشان می‌نویسد: دشنام دادن و ناسزا گفتن، در قاموس شیعه جایگاهی ندارد و امام علی† از آن نهی کرده است؛ و اختلافات باید در فضای سالم و علمی حل و فصل شود. (مرتضی، 2004م، ج9، ص68)

ایشان می‌گوید: تعامل اهل‌بیت با خلفا، حجت شرعی ما می‌باشد. امام علی† همواره معاون و مشاور خلفا بوده است و امام صادق† می‌فرماید: ولدنی أبوبکر مرتین. هرگونه بی احترامی و اهانت به همسران رسول خداˆ حرام است؛ بلکه واجب است به احترام رسول خداˆ ایشان همواره احترام شوند و بزرگ‌داشت ایشان، بزرگ‌داشت رسول خداست. (همان)

مشکلی که به‌نظر می‌رسد می‌تواند این ظرفیت را به‌چالش بکشاند، تاریخ‌نگاری‌های غیر‌ضروری و نبش اختلافات غیر‌لازم از سوی برخی اندیشمندان لبنانی است. برای مثال، حزب‌الله و مرکز تجمع علمای مسلمین لبنان، برای خنثی کردن تأثیرات منفیِ کتاب مفصلی که با موضوع سیره نوشته شده بود و می‌توانست وحدت اسلامی را خدشه‌دار کند، زحمت و هزینة فراوانی متحمل شدند. (عبدالله حسان‌، 2013م)


3ـ3. محبت اهل‌بیت در بین مسلمانان

مذاهب اسلامی می‌توانند با محبت اهل‌بیت، به وحدت اسلامی دست یابند؛ چراکه اهل‌بیتِ آخرین فرستادة خداوند، در بین مسلمانان جایگاه ویژه‌ای دارند و مخالفت با شیعه، نباید به حساب اهل‌بیت گذاشته شود. حتی در میان وهابیت که مخالفین سرسخت شیعه‌اند و تا حد تکفیر شیعه پیش رفته‌اند، اهل‌بیت رسول خداˆ از جایگاه والایی برخوردارند. (ر.ک: قضیبی، 1426ق)

محبت اهل‌بیت نزد اهل‌سنت لبنان بسیار والاست و ایشان اعتقاد دارند که اگر تشیع، محبت اهل‌بیت است، همة اهل‌سنت لبنان شیعه‌اند. (مهداوی، بی‌تا، ص9)

در بین مسلمانان لبنان، هیچ رشتة اتصالی مستحکم‌تر از اهل‌بیت وجود ندارد؛ چراکه همه به اهل‌بیت پیامبرˆ احترام می‌گذارند و به آیاتی که دربارة مودت و عظمت ایشان نازل شده است، اعتقاد دارند. (مرتضی، 1391)

شیخ مصطفی ملص[3] دربارة اهل‌بیت می‌گوید: ایشان نسل پاکی هستند که حاملان علم، و متخلق به اخلاق عظیم‌اند که به تقوا متمایز، و به صفات شجاعت و صدق و جود و کرم متصف‌اند، هیچ مؤمنی نیست که در قلبش محبت اهل‌بیت نباشد. (ملص، ص136)

شیخ بلال شعبان[4] می‌گوید: در مدرسة دینی اهل‌سنت طرابلس، اسامی طلاب برادر و خواهر را توسط برنامة کامپیوتری به‌ترتیب حروف الفبایی مرتب‌شده دیدم و اسامی طلاب توجه مرا جلب کرد. بیشترین اسامی، به‌ترتیب عبدله (عبدالله، عبدالرحمن و..)، سپس محمد و مشتقات آن (احمد، محمود، مصطفی و...) و بعد از آن، نام علی و حسن و حسین بود و بعد از این نام‌ها، اسامی خلفا و اصحاب رسول خداˆ به‌چشم می‌خورد؛ ‌چنان‌که در اسامی خواهران طلبه، مریم‰ و فاطمه‰ در صدر بود؛ سپس نام عایشه به‌چشم می‌خورد. (بلال شعبان، 2013م)

شیخ احمد القطان[5] معتقد است اهل‌سنت محبت به اهل‌بیت را محبت به رسول خداˆ می‌داند؛ و می‌گوید: آشنایی با زندگی اهل‌بیت و محبت ایشان، موجب وحدت بیشتر مسلمانان در برابر دشمنان اسلام می‌شود. (القطان، 1391)

برگزاری مراسم‌های مشترک بین شیعیان و اهل‌سنت لبنان، مثل اعیاد شعبان و رجب، و مراسم‌های گرامی‌داشت محرم می‌تواند نقطة عطفی در تقویت وحدت اسلامی و تقریب مذاهب اسلامی در لبنان باشد و چه‌بسا این ظرفیت مهمی که معمولاً در کشورهای اسلامی وجود دارد، بتواند توطئه‌های تکفیری‌ها و سلفی‌ها را نقش بر آب کند و مسلمانان را هرچه بیشتر به آرمان بزرگ قرآن که همان امت واحدة اسلام است، نزدیک‌تر سازد.


3ـ4. اعتقادات کلامی و فتاوای مشترک علمای شیعه و سنی

مشترکات اعتقادی و فقهی، مهم‌ترین محور وحدت بین مذاهب اسلامی است. هر چه مشترکات مذاهب اسلامی تبیین شوند، جهان اسلام به تقریب مذاهب اسلامی نزدیک‌تر می‌شود.

مذاهب اسلامی تلاش گسترده‌ای برای رسیدن به حقیقت داشته‌اند و با برداشت‌های خویش از قرآن و سنت، به احکام و نتایج متفاوتی رسیده‌اند؛ ولی نزاع و اختلافی در یافته‌های خویش نداشتند و همواره یکدیگر را معذور می‌دانستند.

شیخ ماهر حمود،[6] از علمای اهل‌سنت صیدا در لبنان، مشترکات مسلمانان را این گونه دسته‌بندی کرده است:

1. ایمان به خدای واحد؛

2. ایمان به نبوت و خاتمیت حضرت رسول‌اللهˆ؛

3. ایمان به روز معاد و رستاخیز و میزان و حساب و بهشت و دوزخ؛

4. ایمان به ملائکه و پیامبران، آنگونه که در قرآن آمده است؛

5. ایمان به قرآن کریم، آن‌گونه که بر رسول خداˆ نازل شده است؛

6. ایمان به خیر بودن امت هم‌عصر رسول خداˆ که نص صریح قرآن است (کنتم خیر أمة أخرجت للناس)؛

7. ایمان به ارتباط محکم و روشن اهل‌بیت با صحابة رسول خداˆ؛

8. ایمان به مرجعیت علمی و عرفانی و اجتماعی اهل‌بیت و وجوب احترام و تکریم ایشان در بین مسلمانان؛

9. احترام خلفای اسلام و اصحاب رسول خداˆ. (حمود ماهر، 2010م، ص46)

برشماری مشترکات فقهی شیعه و سنی، مجال وسیع و مفصلی را می‌طلبد و از توان این مختصر خارج است. مرکز تجمع علمای مسلمین لبنان، به‌همت شیخ دیاب مهداوی کتابی با عنوان الإصابة فی مختصر فقه اهل البیت والصحابه منتشر نموده که به تفصیل به مشترکات فقهی اشاره کرده است و اختلافات بین مذاهب را اجتهاد مرسومی دانسته است که در بین مجتهدین مذهب واحد هم یافت می‌شود. (ر.ک. مهداوی، بی‌تا)

شیخ صهیب حبلی[7] مشترکات شیعه و سنی را بیش از نود درصد می‌داند و از این جهت، وحدت اسلامی در لبنان را به‌منظور جلوگیری از توسعة اختلافات مذهبی ضروری می‌داند. (خبرگزاری تقریب، 1390)

برای رسیدن به وحدت اسلامی، باید بر مشترکات اسلامی تأکید شود و موارد اختلافی بین مذاهب را به دیدة اجتهاد نگریست.


3ـ5. دشمن مشترک

بزرگ‌ترین هدف تقریب مذاهب اسلامی، مقابله و مبارزه با زیاده‌خواهی دشمنان اسلام است. اگر مسلمانان جهان با هم وحدت داشتند، اکنون قدس شریف در دست یهود اشغال نشده بود و هزاران مسلمان آواره به دور از خانه و کاشانة خود زندگی سختی نداشتند و شاهد مصرف‌گرایی و عقب‌ماندگی جهان اسلام نبودیم.

دولت اسراییل در منطقه به‌منظور اشراف بر کشورهای اسلامی عربی و از‌بین بردن اسلام تأسیس شده است و مسلمانان باید بدانند که اسراییل بدون دارو و غذا سه ماه هم نمی‌تواند دوام بیاورد؛ پس واجب است کشورهای اسلامی با تحریم و قطع ورود هرگونه کالا به سرزمین اشغالی، در ازبین رفتن این غدة سرطانی سهیم باشند. (هلال محمد ابراهیم، 2003م)

اندیشمندان مسلمان لبنان به‌خوبی درک کرده‌اند که اگر با هم متحد نباشند، نمی‌توانند در برابر تجاوزات اسراییل مقابله کنند. همین درک و فهم از راهکار مقابله با اسراییل بود که موجب تأسیس مرکز تجمع علمای مسلمین شد و اکنون یکی از تأثیرگذارترین مراکز تقریبی در لبنان است که حتی در خارج از لبنان نیز آثار با برکتی از خود بر جای گذاشته است.

سیدعلی فضل‌الله، اسراییل را دشمن مشترک معرفی می‌کند و می‌گوید: رژیم اشغالگر صهیونیستی، دشمن مشترک شیعیان و اهل تسنن است و هیچ­گونه خیر و منفعتی برای مسلمانان، عرب‌ها و جهانیان نمی­خواهد و تنها به‌دنبال چپاول ثروت‌های منطقه و به‌خطر انداختن سلامت آن است. (فضل‌الله، سیدعلی، 1391)

شیخ احمد القطانمی‌گوید: اجتماع مسلمانان موجب پیروزی و سربلندی آنان می‌شود؛ و دشمنان تنها به‌دنبال ایجاد تفرقه و کاشتن بذر دشمنی بین مسلمانان‌اند تا با سوء‌استفاده از این ضعف، منابع آنان را نیز به یغما ببرند و سرزمینشان را نیز اشغال کنند. (القطان، 1391)

اعتقاد به اینکه اسراییل دشمن مشترک مسلمانان لبنان است و ضرورت دارد مسلمانان با حفظ وحدت، با آن مبارزه کنند، اعتقاد مشترکی بین تمام مذاهب و جریان‌های سیاسی لبنان است. ولید جنبلاط[8] نیز دراین‌باره می‌گوید: در لبنان یک اجماع ملی وجود دارد که اسراییل را یگانه دشمن لبنان می‌داند. این امر باید از بروز اختلافات جلوگیری کند؛ زیرا هیچ کدام از مردم لبنان تجاوز بالگردها و تانک‌های اسراییلی به لبنان را نمی‌پذیرند. (جنبلاط، 1387)

وی می‌گوید: لبنانی‌ها با وجود اختلاف‌های سیاسی خود، در مقابله با اسراییل جدی و متحدند و مسلمانان لبنان هیچ‌گاه در برابر تجاوز بیگانگان، از جمله اسراییل، سر تعظیم فرود نمی‌آورد و در مقابله با این دشمن که از درس‌های گذشته عبرت نمی‌گیرد، تسلیم نخواهد شد. (همان)

وجود مرز مشترک لبنان با اسراییل غاصب و تجاوز این رژیم اشغالگر به مرزهای لبنان و اشغال قدس شریف، موجب شده است که مسلمانان لبنان تنها راه نجات مسلمانان و قدس شریف را در اتحاد خویش بدانند و تمام تلاش خود را در این راه صرف کنند.


3ـ6. جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله

جمهوری اسلامی ایران در بین کشورهای اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چراکه از حکومت اسلامی و مستقلی برخوردار است و از ابتدای تأسیس تاکنون، همواره منادی وحدت اسلامی بین مسلمانان جهان بوده است و خود را حامی مستضعفان جهان می‌داند. یکی از تلاش‌های جمهوری اسلامی، آزادی قدس شریف و مسلمانان فلسطین است. موضوع فلسطین، یکی از نقاط ارزشی و مشترک جهان اسلام است.

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینیŠ نقطة عطفی در تحقق وحدت اسلامی بود؛ به‌گونه‌ای که حتی مخالفان نظام جمهوری اسلامی نیز بر این مطلب اذعان دارند. (السید رضوان، 2013م)

امام خمینیŠ با هوشیاری، سفارت اسراییل در تهران را به سفارت فلسطین تبدیل کردند؛ آزادی قدس را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دادند؛ آخرین جمعة ماه مبارک رمضان را روز جهانی قدس نامیدند و میلاد رسول گرامی اسلامˆ را با اختلاف روایی شیعه و سنی که از دهم تا هفدهم ربیع الاول است، هفتة وحدت نام‌گذاری کردند. این مناسبت‌ها رنگ و بوی جهانی به‌خود گرفتند و در جهان اسلام همه‌ساله در هفتة وحدت اقدامات مهم و تأثیرگذاری در کشورهای اسلامی با حضور عالمان و اندیشمندان انجام می‌شود.

بزرگ‌ترین تأثیرگذاری جمهوری اسلامی ایران در لبنان، دفاع از مقاومت اسلامی در راستای آزاد‌سازی مناطق اشغالی لبنان از دست اسراییل است. نطفة مرکز تجمع علمای مسلمین لبنان هم که بزرگ‌ترین مرکز تقریبی در منطقة خاور نزدیک است، در نیمة شعبان 1982م در تهران منعقد شده است. (خازم علی، 1997م، ص18) از نظر مرکز تجمع علمای مسلمین، جمهوری اسلامی، دولت اسلامی به تمام معناست. از همین روی، این مرکز مجری طرح­های تقریبی جمهوری اسلامی ایران است. (همان، ص71)

شیخ نعیم قاسم دربارة تأثیرگذاری حزب‌الله بر وحدت اسلامی لبنان می‌گوید: حزب‌الله لبنان نیز در راستای برنامه‌های وحدت اسلامی جمهوری اسلامی ایران، برای رسیدن به وحدت اسلامی در تلاش است و این تلاش‌ها ابتدا در احیای مراسم‌های اسلامی و دینی که در بین شیعه و سنی عمومیت دارد، صورت می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که امت اسلامی را حول یک مسئله جمع کرده، ایجاد الفت و مهر در بین اتباع مذاهب بکند. (نعیم قاسم، 2013م)

ایشان می‌گوید: حزب‌الله هیچ مناسبتی را برای معاهدة سیاسی با اهل‌سنت در مواضع مختلف ترک نکرده است؛ برای مثال، پس از ترور رفیق حریری، حزب‌الله به‌همراه حرکت امل، با جریان مستقبل و حزب سوسیالیست ترقی‌خواه، معاهدة سیاسی بست. (همان)

برخی فعالیت‌های حزب‌الله در راستای وحدت اسلامی بدین شرح است:

   پیمان دوجانبة حزب‌الله لبنان با حرکت‌های اسلامی در لبنان و فلسطین؛
   حضور فعال در اجلاس‌های مورد اهمیت جهان اسلام؛
   مواضع محکم در برابر تجاوز آمریکا و اسراییل به کشورهای اسلامی؛
   استفاده از شبکة المنار و رادیو نور برای فعالیت‌های تقریبی؛
   همکاری با دارالافتاء و دارالفتوی و جماعت اسلامی؛
   اجماع با برادران اهل‌سنت در انتخابات در قالب جریان وفاء مقاومت؛
   اعلام آمادگی برای هماهنگی و آموزش در راستای مقاومت با مسلمانان در لبنان و فلسطین؛
   تمرکز و اهتمام بر ارتباط با حرکت اسلامی و شخصیت‌های دینی؛
   حمایت از مرکز تجمع علمای مسلمین برای ادای رسالت وحدت اسلامی؛
   جلوگیری از تأثیر امور سیاسی و انتخاباتی در مسائل مذهبی؛
   ارتباط عمیق با حرکت اسلامی در لبنان؛
   دیدارها و روابطی که در قالب دیدارهای مذهبی و سیاسی و ملی انجام می‌شود؛
   دوری از مناقشه و نقد حرکت‌های اسلامی از طریق رسانه؛
   عدم موافقت با طرح‌هایی که عواطف اهل‌سنت را تحریک می‌کند. (نعیم قاسم، 2004م، ص41)


3ـ7. مرکز تجمع علمای مسلمین

علما و اندیشمندان لبنانی در راستای تعمیق وحدت بین مسلمانان، و برای مقابله با دشمن صهیونیستی، گام‌های مؤثری برداشته‌اند که در رأس این فعالیت‌ها، تأسیس مرکز تجمع علمای مسلمین است. این مرکز، از بدو تأسیس تا کنون، با عضویت بیش از 240 نفر از علمای شیعه و سنی، فعالیت دارد و حقیقتاً با اتخاذ تدابیر هوشمندانه و مدبرانه، وحدت اسلامی را قوت بخشیده و با هرگونه فتنة مذهبی مقابله کرده است.

علمای شیعه و سنی لبنان بر ضرورت مقابله با اشغالگری اسراییل در سال 1982م که شهرهای جنوب را اشغال کرده بود، تأکید کردند و تنها راه مقابله را در اتحاد مسلمانان دیدند و برای همین امر، در 1982م مصادف با نیمة شعبان 1402ق با تلاش علمای مسلمان اعم از شیعه و سنی، «مرکز تجمع علمای مسلمین» را تأسیس کردند تا افزون بر تقویت وحدت مسلمانان لبنان، طلایه‌دار مقابله با دشمن صهیونیستی اسراییل باشد. نخستین دستاورد بزرگ مرکز تجمع علمای مسلمین، آزادسازی صیدا در سال 1985م بود که در این راه شهدایی را نیز تقدیم اسلام کرده است که بارزترین ایشان، شهید شیخ راغب حرب می‌باشد.

این مرکز، بزرگ‌ترین مؤسسه‌ای است که در راستای وحدت مسلمانان و تقریب مذاهب اسلامی فعالیت دارد. بارزترین فعالیت‌های مرکز تجمع علمای مسلمین عبارت است از:

   مقابله با پیمان 17 مایو 1983م و مذاکرات ناقوره که پیمان مذکور را ازبین برد؛
   موضع‌گیری‌های رسانه‌ای و سیاسی در برابر دستگیری یا ترور علمای اسلام به‌دست دشمن صهیونسیتی؛
   مبارزه با نظام امین الجمّیل مبنی بر تخریب مسجد رسول اعظم و مسجد هرش و خانه‌های مهاجرین؛
   مقابله با ظلمی که نظام اداری امین جمّیل در حق فلسطینیان روا می‌داشت؛
   محکوم کردن نقش نیروهای چندملیتی در لبنان؛
   بسیج همگانی برای حمایت از مقاومت اسلامی در برابر دشمن اسراییلی؛
   خاموش کردن فتنه‌های داخلی؛
   تلاش برای حل مشکل مخیمات در بیروت و جنوب با میانجی­گری جمهوری اسلامی ایران؛
   مقابله با مشکلات اقتصادی و بهبود وضعیت زندگی مسلمانان محروم لبنان؛
   آگاه­سازی مسلمانان لبنان در حرکت‌های اسلامی و اوضاع منطقه؛
   احیای مناسبت‌های عمومی، همچون هفتة وحدت، ماه رمضان، روز قدس و عاشورا؛
   برپایی راهپیمایی‌ها در مناسبت‌های مختلف؛
   انتشار ده‌ها کتاب و مجله و مقاله؛

این مرکز برای تقویت ارتباطات علما و اندیشمندان مسلمان، دیدارها و نشست‌هایی با رهبران سیاسی و دینی داشته که بسیار حایز اهمیت بوده است و تلاشی ستودنی در راستای تقریب مذاهب اسلامی می‌باشد. دیدار با مقام معظم رهبری، سید احمد خمینی، ایمل لحود، میشل سلیمان، رئیس­جمهور وقت ایران، رئیس جمهور سوریه، سیدحسن نصرالله، شیخ محمد رشید قبانی و نبیه بری، از جملة این دیدارهاست.

از ارزنده­ترین فعالیت‌های مرکز تجمع علمای مسلمین در لبنان، احداث مساجد وحدت در مناطق مختلف لبنان است. مسجد «الوحدة الاسلامیة» در حارة الناعمة، مسجد «السیدة مریم» در صیدا و مسجد «الوحدة الاسلامیة» در بابلیة، از مساجدی هستند که توسط این مرکز بنا شده‌اند.

افزون بر دستاورد بزرگ این مرکز در بیرون راندن متجاوزین صهیونیستی از لبنان، بسیاری از توطئه‌ها و دسیسه‌های دشمنان و بدخواهان اسلام در لبنان، با هوشیاری علمای مسلمان لبنانی و تدبیر مرکز تجمع علمای مسلمین در لبنان، خنثی شده‌اند. برای نمونه، شامگاه یکشنبه 17 مارس 2013م، دو طلبة اهل‌سنت در بیروت مورد هجوم چند جوان قرار گرفتند و به بیمارستان منتقل شدند. در پی این حادثه، آشوبی در لبنان در شرف وقوع بود؛ چراکه این تهاجم توسط برخی رسانه‌ها به شیعیان لبنانی منتسب می‌شد؛ ولی با تدبیر مرکز تجمع علمای مسلمین و هوشیاری علمای شیعه و سنی، آتش این فتنه خنثی گردید و مسئله از طریق قانونی و شرعی پیگیری شد.


4. چالش‌های تقریب در لبنان

لبنان به­دلیل ترکیب جمعیتی و موقعیت استراتژیک و ژئوپولیتیک، همواره جایگاه ویژه‌ای در بین کشورهای اسلامی داشته و طمع استکبار در این کشور قابل مشاهده است. اگر مقاومت اسلامی در لبنان و روشنگری انقلاب اسلامی ایران و تأثیر آن بر لبنان نبود، اکنون قضیة فلسطین مرزهای فلسطین را تا اعماق لبنان درنوردیده بود. از­این­رو بر علما و اندیشمندان مسلمان واجب است که با دقت و تدبیر در چالش‌های وحدت اسلامی در لبنان، برای ازبین بردن این موانع یا تبدیل این چالش‌ها به فرصت‌های تقریبی بکوشند.

4ـ1. استکبار جهانی و اسراییل

اسراییل و آمریکا همواره برضد مسلمانان توطئه می‌کنند و عامل بحران در همة کشورهای اسلامی­اند. دشمنان اسلام همواره بیشترین بهره را از اختلافات مسلمانان برده‌ و از هیچ فرصتی برای ایجاد یا تعمیق این اختلافات فرونگذاشته­اند. سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن»، هیچ­گاه از میز کار اسراییل و آمریکا جمع نمی‌شود؛ بلکه هر روز با مدل و لباس جدیدی عرضه می‌شود. در این بین، مسلمانان‌اند که باید با تدبیر و هوشیاری و با تمسک به آیات قرآن و سنت رسول خداˆ، با حفظ اتحاد خود در جهان اسلام سیاستی درپیش بگیرند که نقشه‌های دشمنان در استعمار و استثمار جهان اسلام نقش بر آب شود و اسلام قدرت حقیقی خود را بازیابد.

لبنان با توجه به مرز مشترک با اسراییل و منابع سرزمینی خود، همواره مورد طمع استکبار بوده و در طول تاریخ، هیچ‌گاه از سیاست‌های استعماری غرب و آمریکا در امان نبوده است و چه­بسا جنگ‌های داخلی لبنان نیز از خارج از لبنان هدایت می‌شده­اند.

شیخ محمد زعبی[9] می‌گوید: شکی نیست که استعمار و صهیونیست، نقش بزرگی را در شعله­ور کردن فتنه و اختلاف مذهبی بازی می‌کنند و این همان کاری است که فرعون انجام می‌داد؛ چنان­که خداوند می‌فرماید: فرعون در زمین برتری­جویی کرد و اهل آن را به گروه‌های مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی را به ضعف و ناتوانی می‏کشاند. (قصص، 4). این همان فعالیت‌های امروز آمریکا و اسراییل است که برای تعمیق اختلاف مذهبی بین مسلمانان صورت می‌گیرد. (زعبی، 2011م، ص23)

دکتر عبدالله حلاق در تقسیم­بندی اسباب اختلاف مذهبی می‌نویسد: سعی غرب و در رأس آن آمریکا از طریق فعالیت‌های فرهنگی و مراکز مطالعات سیاسی و رسانه­ها، ایجاد فتنه و اختلاف مذهبی بین مسلمانان است تا از این طریق بر جهان اسلام حکم داشته باشد. (حلاق، 2011م، ص27)

دکتر محسن صالح[10] فعالیت رسانه‌های اسراییلی را بزرگ­ترین فعالیت برای تعمیق اختلافات بین مسلمانان لبنان می‌داند و می‌نویسد: در راستای تحریک و تعمیق شکاف بین لبنانی­ها، هر سخنی که به­دروغ از رسانه‌های صهیونیستی پخش می‌شود، در رسانه‌ها و روزنامه‌ها و مواضع سیاستمداران و برخی عالمان لبنانی منعکس می‌شود. (صالح محسن، 2011م‌، ص106)

مدیر سابق شبکة المنار می‌گوید: بنا به گفتة امام خمینیŠ، اسراییل در رأس همة مشکلات است. اسراییل عامل ناآرامی، ترس و تهدید و ترور در منطقه است. اسراییل نماد بدی­هاست و همچون یک غدة سرطانی است. مداخلات اسراییل، علت اصلی ناامنی کشور ماست. (موسوی عاطف، 1386، ص210)

شکی نیست که بحران و ناهنجاری‌های خاورمیانه، از سوی رژیم صهیونیستی به‌نمایندگی از استکبار جهانی هدایت می‌شود و بحران سوریه که مولود سیاست‌های استکبار است، خطری است که منطقه را تهدید می‌کند و اگر بیداری مسلمانان و علما نباشد، چه­بسا دامن لبنان و دیگر کشورها را آلوده سازد.


4ـ2. جریان‌های سیاسی و اجتماعی لبنان

آسیبی که در لبنان از حوزة سیاست متوجه تقریب مذاهب اسلامی است، در هیچ حوزه و بُعدی متوجه وحدت اسلامی نیست. وجه غالب این آسیب‌ها، مربوط به احزاب سیاسی و دخالت‌های خارج از لبنان در امور سیاسی این کشور است و حل این مسائل، جز با آگاهی از امور سیاسی و حقیقت مذاهب، و هشیاری مسلمانان جامعة لبنان ممکن نیست.

اختلافات مذاهب اسلامی در لبنان، منشأ سیاسی دارند؛ و در حقیقت، اختلاف مذاهب اختلاف سیاسی است، نه اختلاف دینی. (جبری عبدالناصر‌، 2013م)

در لبنان، سیاست‌های گذرایی وجود دارند که از سازمان‌های سیاسی ناشی می‌شوند و هدف این سیاست‌ها، بهره­برداری از دین به­نفع مصالح سازمان‌های سیاسی است؛ بنابراین، زمانی که اوضاع سیاسی لبنان متشنج نیست، آرامش بر جامعه حاکم می‌شود. (موسوی سید عباس، 2009، ص12)

سید‌علی فضل­الله می‌گوید: بعضی از افراد و احزاب سیاسی، برای ایجاد اختلاف و فتنه میان مسلمانان می­کوشند و برای رسیدن به اهداف خود، در جمع اهل‌سنت می‎گویند که شیعیان در حال چپاول حقوق شمایند؛ و در جمع شیعیان می‎گویند که اهل‌سنت حق شما را غارت می‎کنند. (فضل­الله سیدعلی، 1391)

شیخ عبدالناصر جبری، اختلافات مذهبی در لبنان را ناشی از مسائل و اختلافات سیاسی می‌داند و برخی مطالبات به­ظاهر مذهبی را نامعقول و غیرشرعی می‌داند؛ مثلاً ایشان در پاسخ به برخی انتقادات از حکومت ایران مبنی بر اینکه چرا جمهوری اسلامی ایران اجازه نمی‌دهد اهل‌سنت مسجدی در تهران بنا کنند، می‌گوید: من مخالف بنای مسجد برای اهل‌سنت در تهران هستم؛ چراکه مساجد از آن خداست؛ پس هیچکس را با خدا نخوانید. (جن، 18) چگونه است که شیعیان خواستار بنای مسجدی در مکه باشند؟ یا خواستار ساخت کعبه‌ای برای خود باشند؟ طبیعتاً این سخن بیهوده‌ای است و این‌گونه سخنان، ظاهر مذهبی دارند؛ ولی از مواضع و اختلافات سیاسی ناشی می‌شوند. (جبری عبدالناصر، 2010م، ص77)

شیخ نعیم قاسم دربارة اختلافات سیاسی و تأثیر آن بر اختلافات مذهبی می‌گوید: در واقع بین شیعه و سنی مسئله­ای نیست که به اختلافات مذهبی بینجامد؛ بلکه در لبنان اختلافات از مسائل سیاسی ناشی می‌شود که از سوی سیاست­مداران یا برخی جریان‌ها که همگام با غرب حرکت می‌کنند، مطرح می‌شود. این افراد سعی بر این دارند که این اختلافات سیاسی را در قالب اختلافات مذهبی جلوه دهند. (نعیم قاسم، 2013م)

دکتر رضوان السید می‌گوید: برخی سلفی‌های اهل‌سنت که بسیار تندرو هم هستند، شیعه را تکفیر می‌کنند و سخنانی می‌گویند که جایز نیست؛ ولی ما در لبنان این­گونه سخنان را نمی‌گوییم. ما در لبنان بهترین ارتباط را با شیعیان داریم و اگر اختلافی در لبنان باشد، اختلاف سیاسی است و در کوچک‌ترین مسئلة مذهبی و دینی اختلاف نداریم؛ و در لبنان بین شیعه و سنی هیچ اختلافی نیست. (السید رضوان، 2013م)

اگر جامعة دینی لبنان به­دور از اختلافات سیاسی باشد، بهشت پیروان ادیان و مذاهب خواهد بود؛ و این مسئله‌ای است که همة اندیشمندان لبنانی بر آن اشراف و اذعان دارند.

4ـ3. جریان‌های مذهبی با محوریت سلفی گری و وهابیت

در کنار قدرت‌های استکباری و استعماری که برای ضربه زدن به اسلام از هیچ فعالیت و تلاشی فروگذار نبوده­اند، امروزه شاهد ظهور فرقه‌ای هستیم که به نام اسلام ظهور کرده است و با تکفیر مذاهب دیگر و ایجاد نفاق و تفرقه و فتنه در میان مسلمانان، دانسته یا ندانسته اساس اسلام را تهدید می‌کند.

بزرگ­ترین چالش پیش روی وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان در برابر دشمنان اسلام، تکفیریان و وهابیت­اند، که به­صورت فزاینده‌ای نیز در حال رشدند. خطر فرقة تندروی وهابیت که با نام سلفی­گری نیز شناخته می‌شود، بارها از خطر استکبار و استعمار بیشتر است؛ چراکه ایشان به­نام دین و به­نام اسلام ظهور کرده‌اند و به­نام دین بر ضد دین فعالیت می‌کنند و به‌جرئت می‌توان گفت که یکی از بزرگ‌ترین مصیبت‌های کنونی جهان اسلام، فعالیت‌های تکفیری وهابیت و سلفی‌ها‌ست و بیشتر حوادث تروریستی در کشورهای اسلامی و غیراسلامی به‌دست ایشان انجام می‌شود.

علامه یزبک می‌گوید: در لبنان، مثل دیگر کشورهای اسلامی فعالیت‌های تکفیری وجود نداشت و شیعیان و اهل‌سنت زندگی مسالمت‌آمیزی با یکدیگر داشتند شیعیان در مراسم­های دینی و مذهبی اهل‌سنت، و اهل‌سنت در مراسم­های مذهبی شیعیان شرکت می‌کردند و می‌کنند؛ ولی سلفی‌ها و وهابی‌ها با ورود به لبنان، درصدد جدایی بین مسلمانان­اند و نه تنها جدایی بین شیعه و سنی؛ بلکه در بین خود اهل‌سنت هم دوگانگی و تفرقه می‌افکنند؛ و این خطری است که متوجه اصل اسلام است. (یزبک محمد، 2013م)

علمای لبنان بزرگ‌ترین چالش پیش روی اسلام را تکفیر می‌دانند و بر لزوم مبارزه با آن تأکید دارند. (عبدالله حسن، 2013م)

احمد قبلان، فرزند شیخ عبدالأمیر قبلان[11] می‌گوید: کلمة «لا اله الا الله محمد رسول الله» بیانگر وحدت بین مسلمانان است و حرمت خون مسلمان، آبرو و خونش را بدون هیچ مجادله‌ای حفظ کرده است و هیچ توجیهی برای قتل و تکفیر بر جای نمی‌گذارد. (قبلان احمد، 2013)

هرچند کشور لبنان به­دلیل ظرفیت‌های مهم و بنیادین عقلی و دینی تقریبی، تا حدودی از فعالیت‌ها و اندیشه‌های تکفیری در امان مانده است، ولی بعید نیست تبلیغات نابرابر این گروه، مرزهای لبنان را نیز درنوردد و دامن مسلمانان لبنان را نیز آلوده سازد. اکنون کشور سوریه ماهیت بحران خود را ازدست داده و بحران سوریه از موضوع سیاسی به موضوع مذهبی تغییر ماهیت داده است و معارضین سوریه فعالیت خود را با بیرق سلفی­گری ادامه می‌دهند. تهدید به تخریب حرم حضرت زینب و حضرت رقیه8 در دمشق، و اهانت به مزار صحابة رسول خدا9 در مرج عذرا مؤید این مطلب است. اگر جریان وهابیت به­صورت صحیح و عقلانی اصلاح و کنترل نشود، چه­بسا ضربات سنگینی داشته باشد و صدمات ناشی از آن نیز جبران­ناپذیر نباشد.


4ـ4. دشواری مسائل کلامی و ناآگاهی پیروان مذاهب از آموزه‌های مذهب مقابل

انسان به­دلیل عدم فهم درست از موضوعی، چه­بسا درصدد انکار یا دشمنی با آن برمی‌آید. در روایت آمده است که مردم دشمن نادانسته‌های خویش­اند. (مجلسی محمدباقر،1404ق، ج1، ص219)

اگر ما فهم درستی از طرف مقابل داشته باشیم، در قضاوت کردن دربارة اعتقادات وی دچار لغزش نمی‌شویم. در برخی کتب فرقه‌نویسی که به مصادر و مراجع هم استناد شده است، مسائلی یافت می‌شود که صاحبان مذاهب از آن بی‌خبرند؛ یعنی چه­بسا فرقه­نویس به اعتقاد نادری از مذهب اشاره کرده است که مذهب از آن بیگانه است. (موسوی سیدعباس، 2009م، ص12) بنابراین، بر همگان واجب است بدون تعصب سخنان دیگران را با منطق عقل بشنوند و در فضای علمی و به­دور از تشنج، دربارة آن بیندیشند.

شیخ ماهر حمود، اسباب اختلاف بین شیعه و سنی را این­گونه می‌نویسد: هریک از طرفین شیعه و سنی، برای اعتقادات خویش دلیل و حجت شرعی دارند و چه­بسا بهره‌ای از حق ـ به­سبب اقامة حجت شرعی ـ داشته باشند که در این صورت، خدا از ایشان قبول خواهد کرد؛ هرچند بر خطا باشند؛ چراکه به­واسطة اجتهاد و دلیل به آن رسیده‌اند و دلیل کافی برای مذهب خود دارند. پس نمی‌توان حکم به دخول بهشت و جهنم کسی صادر کرد؛ هرچند هر یک از ایشان در درجات بهشت می‌توانند متفاوت باشند. (حمود ماهر، 2010م، ص50)

برخی اسباب که موجب می‌شود اختلافات اجتهادی به نزاع و کج­فهمی تبدیل شوند، عبارت­اند از:

   وجود روایات ضعیف در برخی کتب مرجع هریک از اهل‌سنت و شیعه؛
   نبود فتاوا و نصوص واضح نزد شیعه درخصوص لعن و سب صحابه و عایشه؛
   نبود فتاوای روشن دربارة ایمان و اسلام شیعیان؛
   وجود برخی فتاوا از اهل‌سنت و برخی مراجع شیعه در تکفیر طرف مقابل؛
   وجود شبکه‌های ماهواره‌ای نزد شیعه و اهل‌سنت که به اختلافات دامن می‌زنند؛
   انفجارهایی که وهابیت در محله‌های شیعه­نشین انجام می‌شود؛
   سوء­قصد به علمای شیعه از سوی وهابیت؛

چنان­که گفته شد، بسیاری از نزاع‌ها به­دلیل دشواری مسائل کلامی است. این مشکل زمانی نمود می­یابد که طرف مقابل برای فهم آموزة خاصی از مذهب، به اقوال شاذ مراجعه می‌کند و به­جای درک و فهم مطلب، دچار سوءتفاهم و فهم نادرست می‌شود.


4ـ5. اهانت و توهین به مقدسات و ارزش­های دینی و مذهبی

اهانت و توهین، در ادیان الهی جایگاهی ندارد و عقل نیز قبح این مسئله را درک می‌کند. خداوند فرمود: کسانی که غیر خدا را می‌خوانند، دشنام ندهید تا مبادا آنان از روی دشمنی و بدون علم، خداوند را دشنام دهند. (أنعام، 108) این نهی قرآن، شامل هرگونه رفتاری است که عکس‌العمل آن، دامن مقدسات اسلام و قرآن را می‌گیرد؛ بدین معنا که قرآن درصدد بیان این نیست که کفار مستحق دشنام هستند یا نیستند؛ بلکه نهی قرآن از این جهت است که کفار از روی ناآگاهی به مقام ربوبی، مقابله به مثل می‌کنند. این استدلال، دربارة لعن نیز جاری است؛ بدین معنا که اگر شخصی مقدسات دیگری را لعن ‌کند، چه­بسا او نیز مقابله به مثل نماید و مقدسات لعن­کننده را لعن کند.

مسلمانان لبنان، کمتر از مسلمانان کشورهای اسلامی مرتکب این آسیب اجتماعی­اند. شیعیان لبنان به­نام دین­داری، در مراسم­های مذهبی به مقدسات هیچ مذهب و دینی بی‌احترامی نمی‌کنند.


5. راهکارها و پیشنهاد ها

چنان­که گذشت، در مسیر وحدت اسلامی در لبنان ظرفیت‌هایی وجود دارد که می‌تواند لبنان را کشور وحدت اسلامی نماید؛ و در مقابل، چالش‌ها و موانعی وجود دارند که می‌توانند نزاعات و جنگ‌های خونینی را بر مسلمانان لبنان تحمیل کنند. به­نظر می‌رسد بر علما و مسلمانان واجب است با مطالعة دقیق، گسترده و عملیاتی، ظرفیت‌های مهم تقریب در لبنان را گسترش دهند و چالش‌ها و موانع را از میان بردارند یا به فرصت‌های تقریبی تبدیل کنند.

در این مختصر، به راهکارهایی که به­نظر می‌رسد می‌تواند به تحکیم روابط مسلمانان و تقویت وحدت بین ایشان بینجامد، اشاره می‌شود. امید که بتواند گامی در راستای وحدت اسلامی باشد:

5-1. عبور وحدت از نشست‌‌های شعاری، و نهادینه شدن وحدت اسلامی در لبنان؛

5-2. تدبیر و هوشیاری در اختلافات سیاسی لبنان؛

5-3. مطالعات علمی و پژوهشی در حوزه‌های علمیة لبنان با موضوع تقریب مذاهب اسلامی؛

5-4. تشکیل انجمن‌های تقریبی در بین اقشار مسلمان لبنان؛

پژوهش‌های علمی در موضوع مشترکات اسلامی مذاهب؛

[1]. حدود شانزده میلیون تبعة لبنانی نیز در خارج از این کشور زندگی می‌کنند.

[2]. تقریباً 160 مرتبه کوچک­تر از ایران.

[3]. شیخ مصطفی ملص، از علمای سنی و رئیس تجمع هم‌بستگی ملی لبنان است.

[4]. شیخ بلال سعید شعبان، دبیر کل حرکت توحید اسلامی لبنان و عضو هیئت مرکزی تجمع علمای مسلمین لبنان و عضو مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و إمام و خطیب مسجد توبة طرابلس است.

[5]. شیخ احمد القطان، امام جمعة اهل‌سنت بقاع لبنان و مدیر مرکز تعلیم القرآن الکریم بقاع لبنان است.

[6]. شیخ ماهر حمود، از مؤسسین جماعت اسلامی صیدا و مرکز تجمع علمای مسلمین می‌باشد و اکنون إمام مسجد القدس صیدا است.

[7]. عضو مرکز تجمع علمای مسلمین لبنان و امام جماعت مسجد ابراهیم شهر صیدا در لبنان.

[8]. ولید جنبلاط، متولد 1949م‌، رئیس حزب سوسیالیست ترقی‌خواه لبنان و یکی از رهبران دروزی لبنان است.

[9]. شیخ محمد الزعبی، از علمای لبنان و عضو هیئت امنای جنبش توحید اسلامی لبنان است.

[10]. دکتر محسن صالح، کارشناس و استاد فلسفة دانشگاه لبنان است.

[11]. رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان.


5- عربستان حضور مؤثر اهل سنت در لبنان و ابعاد منطقه‌اي و بين‌المللي تحولات اين كشور باعث شده تا کشورهاي بزرگ عربي همچون عربستان سعودي نيز توجه خاصي به صحنه لبنان داشته باشند. اين حضور در دوره رفيق حريري به بعد گسترده و عميق گرديد.

جغرافیای سیاسی

لبنان در مقایسه با کشورهای دیگر خاورمیانه، کشور بسیار کوچکی است. اهمیت کشور لبنان به سبب ژئوپولتیکی است.

لبنان کشوری کوچک به مساحتی حدود 10452 کیلومتر مربع است. از شمال و شرق با سوریه، از غرب با دریای مدیترانه و از جنوب با فلسطین هم‌مرز است. ارتباط لبنان با دریا بسیار حائز اهمیت است. از قدیم فینیقی‌ها در لبنان زندگی می‌کردند و زمینۀ فعالیت آن‌ها دریانوردی بوده است. رشته کوهی از شمال به جنوب و رشته کوهی از مرز سوریه تا فلسطین در خاک این کشور کشیده شده است.میان این دو رشته کوه‌ دشت بقاع قرار گرفته است. رودخانه‌های بسیاری نیز در این کشور وجود دارد از جمله: لیطانی، العاصی، رودخانۀ بیروت و ... .

آب و هوای کشور لبنان مدیترانه‌ای و کوهستانی است. به همین سبب، از وضعیت آب و هوایی مناسبی برخوردار است. کشور لبنان طبیعت بسیار زیبایی نیز دارد. صنعت گردشگری از قدیم یکی از منابع مهم درآمد لبنان بوده است.

شهرها و جغرافیای لبنان

شهرهای لبنان

1-1شهرهای منطقه ساحلی

طرابلس، بیروت، بیبلوس(جبیل‏) و صور مهم‌ترین شهرهای ساحلی لبنان هستند. فرهنگ ساکنان این شهرها به دلیل وجود کشتیرانی، ارتباطات تجاری و انسانی با دیگر مناطق متفاوت است.

1-2 شهرهای منطقه کوهستانی

بعد از ساحل ارتفاعات شروع می‌شود. گفتیم دو رشته‌کوه در لبنان وجود دارد که میان آن‌ها دره‌ای به نام بقاع قرار گرفته است. عالیه، بحمدون، بشری، بعقلین، دیرالقمر از شهرهای کوهستانی لبنان است. در رشته‌کوه‌های شرقی لبنان، کوه بسیار بلندی به‌نام جبل‌الشیخ قرار دارد که اسرائیلی‌ها به آن هرمون می‌گویند. جبل‌الشیخ موقعیت استراتژیک بسیار مهمی به‌خصوص برای آب دارد. اسرائیل نیاز فراوانی به منابع آبی دارد، چرا‌که در فلسطین منابع آبی وجود ندارد و تمام منابع آبی از اطراف کوه جبل‌الشیخ سرچشمه می‌گیرد. رودخانه‌های لیطانی، وزّانی، حاصبانی و رود اردن همه از جبل‌الشیخ سرچشمه می‌گیرند.

1-3 ژئوپلتیک مناطق کوهستانی

خاورمیانه به سه قسمت شرق مدیترانه، خلیج فارس و شمال آفریقا تقسیم می‌شود. در منطقۀ شامات، لبنان تنها کشوری است که رشته‌کوه‌های بلند دارد. در کشورهای سوریه، عراق، عربستان و دیگر مناطق عربی منطقۀ کوهستانی وجود ندارد. زمانی‌که وسایل ارتباطی مانند حال نبود، عبور و زندگی در مناطق کوهستانی بسیار سخت بود. تاریخ منطقه نیز، تاریخ حکومت‌ها و امپراتوری‌های ستمگر بود. امپراتوری ایران و امپراطوری عثمانی از جملۀ این حکومت‌هاست. در این منطقه هرگز دموکراسی حکم‌فرما نبوده است. لبنان در قلمرو امپراتوری عثمانی بود. در این امپراتوری‌ها که به نام اسلام حکومت می‌کردند، اقلیت‌ها امنیت نداشتند. البته، وضع مارونی‌ها در مقایسه با شیعیان بسیار بهتر بود، چرا‌که مسیحی بودند و حکومت آن‌ها را اهل کتاب می‌دانست و به پرداخت جزیه اکتفا می‌کرد. ولی با این حال، بسیاری از آنان قتل عام ‌شدند، مانند قتل‌عام ارامنه در ترکیه در پایان امپراتوری عثمانی.

بعد از وفات حضرت رسول‌(ص)، شیعیان حضرت علی(ع) تحت فشار بودند و این فشارها بعد از جنگ صفیّن و بعد از شهادت حضرت علی(ع) و اوج گیری حکومت بنی‌امیه بیشتر شد و به قتل عام‌های بسیاری انجامید. در سه قرن اول اسلام، شیعه به شدت تحت فشار و قتل‌عام حکام واقع شد که به اسم خلافت اسلامی، به اسم قرآن و‌ به اسم جانشینی پیامبر این همه ظلم و جرم ‌کردند و خلافت را به سلطنت تبدیل کرده بودند.

اقلیت‌های مذهبی مانند شیعیان بیشتر از اقلیت‌های دینی تحت فشار بودند، زیرا حکومت‌های رسمی سنی بودند و شیعیان را در اندیشه‌های افراطی خود، تکفیر و آنان را قتل‌عام می‌کردند. صلاح‌الدین ایوبی فاتح قدس، که یکی از سرداران نامی اسلام است، بسیاری از شیعیان را در جنوب لبنان قتل‌عام می‌کند. نمونۀ دیگر در دوران عثمانی است، زمانی‌که جمال پاشا والی منطقۀ شام، شیعیان را قتل عام می‌کند.

به همین سبب، اقلیت‌ها برای نجات از زور و جور حکام ستمگر به مناطقی پناه می‌بردند که دسترسی به آن دشوار باشد ولذا کوهستان‌ها بسیار حائز اهمیت بود و در طول تاریخ اقلیت‌ها و مذاهبی که سرکوب و قتل‌عام می‌شدند، به کوهستان‌ها پناه می‌بردند. در آن زمان دسترسی به کوهستان‌ها بسیار دشوار بود. از همین‌رو، کوه‌های لبنان مهم‌ترین پناهگاه برای اقلیت‌ها بود.‌ یکی از علل مهم حضور پیروان بیش از 16 اقلیت مذهبی در لبنان، وجود جغرافیای طبیعی و رشته‌کوه‌ها برای پناه‌گیری افراد تحت ستم بوده است. دیرها و کلیساهای بسیاری در کوهستان‌ها باقی‌مانده است. بسیاری از شیعیان برای حفظ جانشان، مجبور به تقیه کردن شدند و خود را مسیحی معرفی می‌کردند.

این مسئله در ایران نیز صادق بود. در مناطق شمالی ایران و کوه‌های البرز مقبرۀ بسیاری از امامزادگان و کسانی که تحت تعقیب بوده‌اند، قرار دارد. در زمان ولیعهدی امام رضا (ع) بسیاری از علویان به امید امنیت، به ایران آمدند، اما بعد از شهادت امام تحت تعقیب قرار گرفتند و به شهادت رسیدند و بسیاری نیز به کوهستان‌ها پناه بردند.

درۀ عمیقی در لبنان وجود دارد که این کوه‌ها را به سه بخش شمالی، میانی و جنوبی تقسیم می‌کند. در حال حاضر، در بخش شمالی اکثریت با مسیحیان مارونی است. در بخش میانی منطقۀ شوف قرار دارد،‌ که به آن جبل دروز می‌گویند که اکثریت دروزی‌ها در آن زندگی می‌کنند. در جنوب هم جبل‌عامل با اکثریت شیعه‌نشین قرار گرفته است. در طول تاریخ جنگ‌ها و درگیری‌های بسیار خونینی بین مارونی‌ها و دروزی‌ها برای تسلط بر این جبل درگرفته که بسیار مشهور است و در نهایت، اکثریت دروزی‌ها در محدودۀ میانی و اکثریت مارونی‌ها در بخش شمالی سکنا گزیده‌اند. اما در گذشتۀ دور، ساکنان این جبل شیعیان بودند که از ستم بنی‌امیه و بنی‌عباس به اینجا پناه آورده بودند.

شاید این سوال پیش آید که مارونی‌ها به چه علت در کوهستان‌ها پناه می‌گرفتند؟ در پاسخ باید گفت که مارونی‌ها اصالتاً از ساکنان منطقۀ شمالی سوریه هستند. دیر‌های آنان در منطقۀ القنيطرة قرار گرفته و مارمارون قدیس و شفیع مارونی‌ها نیز در آن منطقه به‌دنیا آمده است. مارونی‌ها هم به دلایلی تحت فشار قرار گرفتند و به منطقۀ کوهستان مهاجرت کردند. دربارۀ تاریخ مارونی‌ها و پیدایش مارونیت کتاب‌های بسیاری در لبنان چاپ شده که مهم‌ترین آن‌ها کتاب تاریخ لبنان نوشته فیلیپ حتی است.

شیعه در تاریخ لبنان همیشه مورد تجاوز و تغافل قرار گرفته و حتی در کتاب تاریخ لبنان نامی از شیعه نمی‌بینیم و کلمۀ شیعه وجود ندارد. برای شیعیان از کلمه «متاوله» یاد می‌کند که جمع متوالی است. دربارۀ معنای «متوالی» و «متاوله» هم اختلاف وجود دارد؛ عده‌ای می‌گویند که متاولی از کلمۀ «ولایت» و به معنای اهل ولایت و اهل بیت گرفته شده است. اما عامۀ مردم وقتی متاوله یا متوالی را به کار می‌برند، حیوانی را در ذهن تصور می‌کنند که دم دارد.


1-4 ژئوپلتیک هم مرزی لبنان با سوریه و فلسطین اشغالی

لبنان از شمال و شرق با سوریه و از جنوب با فلسطین اشغالی هم مرز است و در غرب دریای مدیترانه است. در واقع، لبنان میان دریا و دو کشور که یکی صهیونیست و یکی ضد صهیونسیت قرار گرفته و به نوعی، محل رقابت این دو کشور است. این رقابت به گونه‌ای است که هرچه سوریه پیشرفت کند باعث زیان اسراییل است و برعکس هرچه اسراییل قدرت بگیرد، به زیان کشور سوریه است. این مسئله صدمۀ زیادی به کشور لبنان وارد می‌کند. از یک طرف، لبنان کشوری است که به تنهایی قادر به دفاع از خود نیست و از طرف دیگر، در لبنان احساس ملی رشد نکرده است و باعث شده لبنان کشور قدرتمندی نباشد. گروهی از لبنانی‌ها معتقدند که قدرت لبنان در ضعف آن است.

همچنین، عمدۀ فعالیت‌های اقتصادی لبنان تجارت و توریسم و خدمات بانکی است. در واقع، از لحاظ ژئوپولتیک مرز آبی و هم‌مرزی با دو کشور سوریه و فلسطین اشغالی بسیار اهمیت دارد. مرزهای سوریه تنها منفذ و راه حمل و نقل و تجارت کشور لبنان است. اگر روابط سوریه با لبنان در وضعیت مناسبی نباشد صدمات سنگینی برای لبنان به همراه خواهد داشت. و اقتصاد لبنان را از بین خواهد برد.

ادیان ومذاهب

گروه های مذهبی

مذهب در لبنان، تنها به معنای اعتقادی شخصی، با آداب و رسوم عبادی خاص نیست، بلکه عنصری است که ویژگی سیاسی و اجتماعی لبنان را مشخص می کند. بر این اساس، مذهب به واسطه نظام طایفه ای لبنان در تقسیم قدرت، منافع و پست های اجرایی، سیاسی شده، به بنیان سیاست در این کشور تبدیل گردیده است. تعداد دقیق پیروان مذاهب مختلف در لبنان، همواره محل مناقشه بوده و چنان که گفته شد، از سال 1932 تا به امروز، سرشماری دقیقی در این زمینه صورت نگرفته و دولت لبنان تنها به انتشار مجموع جمعیت این کشور، بدون ذکر پیروان هر مذهب، اکتفا کرده است.

طايفه گرايي نشانگر ساختار جامعه لبنان مي باشد. لبنان داراي تعدد مذاهب و داراي هفده فرقه ديني به رسميت شناخته شده مي باشد: يازده فرقه مسيحي (ماروني، ارتدوكس، كاتوليك، ارمني‌هاي ارتدوكس، ارمني‌هاي كاتوليك، پروتستان ها، سرياني‌هاي ارتدوكس، سرياني‌هاي كاتوليك، لاتين ها، كلداني‌ها و نستوري ها)، پنج فرقه اسلامي (شيعيان، سنّيان، دروزيان، علويان و اسماعيليان) و يك فرقه يهودي، كه جزو كم اهميت ترين فرقه هاست.(اسداللهي،مسعود،از مقاومت تا پيروزي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات انديشه سازان نور، 1379، ص 193-192)

مسلمانان و مسحیان دو گروه دینی بزرگ لبنان هستند که هر یک به ترتیب 60 و 40 درصد جمعیت این کشور را به خود اختصاص داده اند؛ البته این آمار متغیر است و درصد جمعیت مسلمانان تا 63 درصد نیز ذکر می گردد. مسئله قطعی در این میان این است که جمعیت مسلمانان از بدو استقلال لبنان تا به امروز، همواره رو به ازدیاد بوده و از شمار جمعیت مسیحی، به دلایل مختلف و از جمله مهاجرت، کاسته شده است. مسلمانان لبنان را شیعیان (دوازده امامی)، اهل سنت، دروزی ها، علویان و اسماعیلی ها تشکیل می دهند و کاتولیک های مارونی، ارتدوکس های یونانی، کاتولیک های یونانی، ارمنیان ارتدوکس، ارمنیان کاتولیک، کاتولیک های رومی، آشوری ها، پروتستان ها و قبطی ها جامعه مسیحیان را تشکیل می دهند. یهودیان اقلیت بسیار کوچکی هستند که اغلب در بیروت سکونت دارند.در لبنان چهار قوميت عمده که به صورت سهم آنها در جامعه ملي درنظرگرفته شده اند، قوميتهاي مسيحي ماروني، دروزي، سني و شيعه هستند. سهم قوميتها در كشور لبنان عبارتند از :ماروني 18درصد، سني 24درصد، شيعه 27درصد و دروزي 6درصد. (طاهري، بازتاب انقلاب اسلامی بر شیعیان لبنان اسلامی 1388 ص 118).

در میان مسلمانان، شیعیان با در دست داشتن 35 درصد جمعیت (تخمین سال 1990) این آمار حتی تا 41 درصد هم افزایش می یابد، بزرگ ترین گروه مذهبی اسلامی لبنان هستند و اکثریت مطلقی را در نظام مذهبی این کشور به وجود آورده اند. شهر صور در محافظه جنوب و بعلبک در محافظه بقاع، از مهم ترین شهرهای شیعه نشین است. طرابلس دارای اکثریتی سنی و اقلیتی مسیحی، صیدا دارای اکثریت سنی ضعیف با اقلیت قومی مسیحی و بیروت دارای اکثریتی مارونی و سنی است. البته از سال 1982 با مهاجرت شیعیان به بیروت و اسکان آنها در جنوب این شهر، جمعیت شیعی پر رنگی در این شهر شکل گرفته است. شاید خلاصه‌گویی درباره صحنه فرهنگی و اندیشه اسلامی که لبنان در نیم قرن اخیر به خود دیده، بسیار دشوار باشد، زیرا دگرگونی‌ها شدید بوده و تا حد تناقض پیش رفته است، ولی تنها از باب اشاره، می‌توان درباره این موضوع در دو محور اساسی سخن گفت. به نظر نگارنده می‌توان در این دو محور بحث را مشخص نمود: محور شیعه و محور اهل سنّت.

۱. صحنه فرهنگ و اندیشه اسلامی در میان شیعیان ۱-۱شیعه در نیم قرن نخست قرن بیستم؛ آغاز جنبش فرهنگی

شیعیان لبنان، در نیمه نخست قرن بیستم، با آغاز تحوّلی آشنا شدند، که از ابتدای این قرن شروع شده بود. با ضعیف شدن تدریجی حکومت عثمانی، فرصتی برای شیعیان پدید آمد تا برای حرکت بیش از پیش شیعیان در ساختن هویت خویش و برون رفت از تاریخ طولانی سرکوب اقدام کنند، تاریخی که در این منطقه با آن آشنا بودند.

این حوادث با توسعه نفوذ غرب در جهان اسلام همزمان بود. مسلمانان بعد از حمله‌های ناپلئون، دگرگونی‌های بزرگی را در منطقه مشاهده کردند. غالبا، این دگرگونی‌ها از مصر یا شبه قاره هند شروع می‌شد وضعیت این مناطق هم مانند دیگر سرزمین‌های مشرق اسلامی بود. لبنان شیعه، وارد مرحله گفتگوی فرزندان خود، درباره ضروریات تجدّد شد. در همین راستا، نشریه «عرفان» در صیدا منتشر گردید. «احمد عارف زین» مدیر نشریه عرفان بود. این نشریه به تریبونی بزرگ و فرهنگی در میان شیعیان تبدیل گردید و هم ردیف نشریه «منار» در مصر فعالیت می‌کرد. جامعه شیعیان لبنان در نیمه نخست قرن بیستم، مهمترین تحولات فکری خود را در صفحات این نشریه به چشم دیدند.

شیعیان با گرایش‌های گوناگون، در این دوره برای اثبات حضورشان در فضای اهل سنّت تلاش کردند. «سید محسن امین» و «سید عبدالحسین شرف الدین» و شخصیت‌های دیگر، از باورهای شیعه دفاع و برای اثبات وجود شیعیان در میان محافل اهل سنّت اقدام کردند. کتاب‌های این دو شخصیت به ویژه کتاب‌های «المراجعات» و «اعیان الشیعه» در این زمینه شناخته شده است. نشریه «عرفان» نیز به عرضه تاریخ ژرف شیعه پرداخت، با این حال اختلاف‌هایی درون شیعی در محورهای بسیار به وجود آمد که به اعتقاد من مهمترین اختلاف‌ها شامل موارد زیر بود:

۱. اختلاف درباره تأسیس مدارس جدید. علما در این موضوع به دو دسته تقسیم شدند. در حالی که «سید محسن امین» از ساخت این مدارس، برای آگاه سازی نسلهای جدید دفاع می‌کرد، گروه دیگر این مساله را نمی‌پذیرفت. گفته می‌شود علامه شرف الدین جزو گروه دوم بود ولی دیری نپایید که از این نظر برگشت و خود مدرسه‌ای جدید را در شهر صور تأسیس کرد که «مدرسه جعفریه» نام گرفت.

این اختلاف بیانگر طبیعت قرآئت و بیداری فرهنگی است که رهبران بزرگ جامعه شیعیان در آن دوره داشتند و گویای تصویری است که این بزرگان از علوم جدید در ذهن داشته‌اند و همچنین گویای نگاه بازی است که آنان نسبت به واقعیت‌های نو پیدا کرده بودند. واقعیت‌هایی که می‌رفت تا تمامی منطقه را فتح کند. همچنین این اختلاف نشان داد که آنان گروه‌های مرجع علمی دیگر، را به رسمیت شناختند. این اختلاف نظر، تصویر کوچکی بود از آنچه امروز به ارتباط میان حوزه و دانشگاه و یا رابطه میان روشنفکر و فقیه تعبیر می‌کنیم.

۲. اختلاف درباره نمادهای آداب و رسوم دینی و مذهبی در مساله احیای شعائر حسینی: چه بسا این مساله، بزرگترین اختلاف فرهنگی- دینی بود که شیعیان در نیمه نخست، قرن بیستم مشاهده کردند. شیعیان به دو دسته تقسیم شده بودند: گروهی موافق اصلاح شعائر مذهبی بودند. رهبری این گروه را «سید محسن امین» به عهده داشت و کادر نویسندگان مجله «عرفان» و برخی مراجع نجف از ایشان حمایت می‌کردند. در مقابل «سید عبدالحسین شرف الدین» در صور و «شیخ عبدالحسین صادق» در شهر نبطیه بودند که از سوی جریان‌های شناخته شده نجف حمایت می‌شدند.

این اختلاف بیانگر پیدایش جریان نوگرای دینی در محافل شیعه بود. این جریان به نقد میراث دینی و قرار گرفتن شیعیان در جریان عمومی اصلاحگری دعوت می‌کرد؛ جریانی که منطقه را فراگرفته بود و اختصاصی به شیعیان نداشت.

۱-۲ . امام موسی صدر و پروژه ایجاد گروه شیعیان هنوز دهه نخست نیمه دوم قرن بیستم به پایان نرسیده بود که دو رهبر شیعه از دنیا رفتند: سید محسن امین و سید عبدالحسین شرف الدین. همین مساله باعث شد وضعیت شیعیان وارد مرحله جدیدی شود.

پروژه‌هایی ابتدایی که این دو رهبر آغاز کرده بودند، شروع اندیشه ورزی جدّی برای ایجاد تحرّک در واقعیت زندگی شیعیان لبنان بود. با رحلت این دو رهبر، امام موسی صدر، نقش جانشین را بازی کرد و با تأسیس مجموعه‌ای از موسسات که بیداری فرهنگی جدیدی را در میان شیعیان به وجود آورد، پروژه رهبران گذشته را کامل نمود. امام موسی صدر، حزب أمل (افواج المقاومه اللبنانیه) را به وجود آورد تا مرکز تجمعی برای جوانان شیعه باشد. جوانان شیعه در آن دوره میان حزب‌های چپ و احزاب فلسطینی پراکنده بودند. ایشان موسسه‌های اجتماعی، تربیتی و دینی مانند مرکز پژوهش‌های اسلامی در صور، جمعیت «بر و احسان» و ... را تاسیس کرد، تا اینکه در سال ۱۹۶۷ میلادی «مجلس اعلای شیعیان» را به وجود آورد. وظیفه نظارت بر اوقاف و محاکم قضایی مذهب جعفری به این مجلس سپرده شده بود، مسایل دینی شیعیان را مدیریت کرده، از منافع شیعیان لبنان دفاع می‌نمود. شخصیت‌های زیادی در نجف و شهرهای دیگر، در تأسیس این مجلس، از امام موسی صدر پشتیبانی کردند.

تسلّطی که امام موسی صدر که پیدا کرد و بدان متمایز گردید، مبتنی بر آگاهی بخشی فرهنگی ساده و روان به شیعیان بود. او باعث شد، شیعیان وجود دینی و فرهنگی خود را بیشتر احساس کنند، بدون این که از فضای متکثّری که لبنان از سال‌های طولانی پیش می‌شناخت و از همزیستی اسلامی- مسیحی که امام صدر، از سالهای بسیار گذشته، شروع نموده بود، گسسته شوند. هدف این بود که شیعه در برابر امواج خونین جدیدی که در لبنان با آن مواجه می‌شوند، حمایت گردند.

پروژه فرهنگی و فکری امام موسی صدر، بر مبانی دینی مشخصی استوار بود. امام موسی صدر برخلاف پسرعموی خود- شهید محمد باقر صدر- از جریانهای انقلابی مصر یا از حزب تحریر در سرزمین شام و همچنین از جریانهای انقلابی اسلامی در ایران و عراق متأثر نگردید. ایشان منادی برپاسازی نظام اسلامی در لبنان نبود همچنان که تأسیس احزاب دینی را به معنایی که امروز می‌شناسیم، جزو اولویت‌های کاری خود قرار نداده بود. نگاه او به لبنان همانند نگاه سید محمد باقر صدر به عراق نبود و روش شهید محمدباقر صدر را در پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران در پی نگرفته بود؛ بلکه فعالیت‌های فرهنگی او به شکل ساده بر اساس گسترش فرهنگ شیعی بود. هدف امام موسی صدر این بود که شیعیان هویّت خویش را احساس کنند، جایگاه خود را دوباره بازگردانده، منظومه شیعه را پدید آورند و بر خلاف انزوایی که بعد از سقوط حکومت عثمانی به آنان تحمیل شده بود، به قدرتی تأثیرگذار در صحنه تبدیل شوند. بله این هدف اساسی امام موسی صدر در پروژه‌های فرهنگی و سیاسی ایشان در دهه شصت و هفتاد سده گذشته بود. ایشان شبکه‌ای شگفت آور از ارتباطات بین المللی و محلی را برقرار کرده بود. این حقیقت را در سخنرانی‌ها و درس‌های تفسیر ایشان مشاهده می‌کنیم. شاید وضعیت شیعیان لبنان، باعث شده بود، در ترسیم اولویت‌ها با دغدغه شیعیان لبنان و عراق، متفاوت رفتار کند و شاید وضعیت شیعیان لبنان، این تفاوت را به او تحمیل کرده بود.

بر اساس تقسیم بندی رایج در دسته بندی جنبش‌های اسلامی، سید موسی صدر در خطوط اعتدالی شیعیان قرار داده می‌شود. ایشان در رویارویی با دشمنان داخلی از سلاح استفاده نکرد، برای تغییر واقعیت‌های جامعه از روش انقلابی بهره نبرد و در تعامل با زندگی شیعیان لبنان، شخصیت رادیکال دینی نداشت. گفته می‌شود: ایشان از نظر فکری به برخی جریان‌های ایرانی قرابت داشت که با خطّ حاکم و جریانی که تا امروز در ایران پیروز است، اندکی متفاوت اند. صاحب نظران معتقدند ارتباط امام موسی صدر با نشریه «مکتب اسلام» و جریان‌هایی مانند دکتر شریعتی و همفکرانش، از ارتباط ایشان با اندیشۀ امام خمینی بیشتر بود. به همین جهت برخی شخصیت‌های انقلابی اسلامگرا که در دهه هشتاد میلادی به میدان آمدند، معتقد بودند امام موسی صدر با پروژه آنان هماهنگ نیست. این همان نقطه آغاز دگرگونی‌های تند و اختلاف دیدگاه‌ها در میان شیعیان بود.

در حقیقت، نگاه ارایه شده از طرف امام موسی صدر، بازتاب‌های زیادی داشت. مهمترین آن عبارت بود از:

۱. عکس العمل جریان‌های سنّتی یا جریان‌هایی که نسبتا نگاه کلاسیک داشتند مانند «شیخ محمد جواد مغنیه» و «سید هاشم معروف حسنی» و شخصیت‌های دیگر. این گروه با روش فکری، فرهنگی و سیاسی امام موسی صدر رضایت موافق نبودند و روش دیگری را در تعامل با مسایل می‌پسندیدند که به رضایت از وضعیت موجود نزدیک بود البته با ایجاد تغییراتی اندک بر اساس مطالباتی محدود.

۲. عکس العمل جریان‌هایی که به شکل کلی اسلامی و یا جریان چپ محسوب می‌شدند. مهمترین شخصیت‌های این گروه، «سید محمد حسین فضل الله» و «سید محمد حسن امین» بودند این گروه در خطوط کلی پروژه جنبش، با امام موسی صدر اشتراک نظر داشتند، ولی معتقد بودند ایشان در بخش‌های زیادی از پروژه فرهنگی و سیاسی شیعیان لبنان اشتباه کرده است. از جمله این که روش مردمی را برگزیده است و پیش از آن که برای مدیریت امور و در دست گرفتن وضعیت، به کادرسازی در میان شیعیان بپردازد، به شکل مستقیم با توده‌های مردم ارتباط برقرار می‌کند. چه بسا امام موسی صدر احساس می‌کرد، حضورش ضامن جبران این نقص است ولی وقتی از صحنه پنهان شد، پروژه او هم ضعیف شد، در حالی که لازم بود ابتدا روش کادرسازی از میان شیعیان را پی می‌گرفت سپس در مرحله بعد، این کادرها را با هدف تغییر وضع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در قاعده مردمی پراکنده می‌کرد. همچنین از جمله نقدهایی که نسبت به شیوه ایشان مطرح شده است، تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان بوده است. این گروه معتقد بود تأسیس مجالس فرقه ای، روحیه طائفه گری را در لبنان ریشه دار می‌کند و در کشوری که مملو از گروه‌ها و مذاهب است، باید برای از بین بردن حالت طایفه‌گری و فرهنگ قومیت‌گرایی تلاش کنیم. در حالی که امام موسی صدر در نشست خبری مشهور خود در سال ۱۹۶۶ میلادی، وضعیت شیعیان را در لبنان ناهنجار توصیف کرده بود و دلایل تشکیل مجلسی برای رسیدگی به امور شیعیان را بیان نمود.

با صرف نظر از چنین نقدهایی، پروژه سید موسی صدر، بر طرح‌های دیگر فائق آمد و بر شیعیان لبنان تسلط یافت و با عقلانیتی که داشت، بر تمامی جریان‌ها حاکم گردید. ولی پنهان شدن ناگهانی امام موسی صدر در پایان دهه هفتاد میلادی، خلاء دهشت آوری را در زندگی شیعیان لبنان پدید آورد.

پنهان شدن امام موسی صدر، ضربه بزرگی به شیعیان بود. شیعیان به تازگی از وضعیت دشوار زندگی بیرون آمده بودند و وضعیت شیعیان به سمت آغاز رقابتی درونی در مراحل نخست خود پیش می‌رفت. رقابت در میان گروهی بود که تلاش داشت پروژه امام موسی صدر را سکولار نماید، این گرایش را آقای «نبیه بری» رهبری می‌کرد و گرایش دیگر که می‌خواست تا حدودی ساختار اسلامی پروژه امام صدر را حفظ کند. یکی از رهبران این گرایش، «شیخ شمس الدین» بود. در نهایت در درون خط امام موسی صدر، جبهه سکولار پیروز شد. البته این سکولاریزم الحادی و غیر دینی نبود. این تحول با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همزمان شد و پروژه‌ای بزرگ در منطقه، در عرصه تفکر شیعی به راه افتاد.

۳-۱ پیدایش جریان‌های اسلامی سیاسی شیعه روشنفکران شیعه، نبردی را که سید محمد باقر صدر با جریان‌های کمونیستی در عراق شروع کرده بود، پسندیدند و دنبال کردند و از این نبرد فکری در رویارویی با دشمنانشان در جریان‌های چپ و مارکسیستی بهره برداری کردند. مارکسیست ها، دانشگاه‌ها و قشرهای مختلف لبنان را فتح کرده بودند. تا جایی که در آغاز دهه هشتاد، قوی ترین حزب‌های لبنان، احزاب کمونیستی بودند.

لبنانی ها، فعال ترین گروه میدانی پیرامون سید محمد باقر صدر بودند، با رانده شدن این گروه از نجف به لبنان در پایان دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد میلادی، برخی از این افراد با اندیشه‌هایی که در محافل جنبش گرای پیرامون یا نزدیک به سید محمد باقر صدر رشد کرده بود، به لبنان برگشتند. تا آن زمان- آغاز دهه هشتاد- هنوز به شکل جدّی از فضای فکری ایران متأثّر نشده بودند یا به تغییر مرجعیت دینی خود از نجف به قم نمی‌اندیشدند.

در این دوره که تقریبا از سال ۱۹۷۲ میلادی آغاز شد، جریان‌هایی در امتداد جریان‌های فکری سیاسی شیعه در نجف، به عرصه آمد. «علامه محمد حسین فضل الله» فعالیت‌های فکری خود را در بنت جبیل و شرق بیروت با تشکیل «خانواده برادری» و مجموعه‌ای از فعالیت‌های فکری گوناگون آغاز کرد. این جریان تا «اتحادیه دانشجویان مسلمان» که در جنوب بیروت مستقر بود، امتداد داشت. مجموعه‌های تازه‌ای پیرامون این دانشجویان و علامه فضل الله حلقه زد که به تدریج شیوه تفکرشان از جنبشی که امام موسی صدر و شخصیت‌های بعد از او به راه‌انداخته بودند، متفاوت شد.

اولویت این جریان در بعد فرهنگ سازی دینی بود. آنها به دنبال ایجاد آگاهی سیاسی- دینی بودند و در این بیداری، اعتقاد به ساختن زندگی بر اساس مبانی دینی را ترویج می‌کردند. آنها به نقد میراث راکد و دینی اهتمام داشتند که شیعیان لبنان با آن زندگی می‌کردند. اضافه بر آن، به دنبال نظریه پردازی درباره شیوه‌های تبلیغ دینی و گسترش اندیشه دینی بوند. همچنین این مجموعه ها، با هدف ارایه باورهای دینی جایگزین، به مطالعه‌اندیشه مارکسیستی و اندیشه‌های جدید غرب می‌پرداختند. آنها با استفاده از روش گفتگو و با زبان تفاهم، تلاش داشتند اندیشه‌ای دینی عرضه کنند که توانایی حضور در صحنه سیاسی، اجتماعی و فکری را داشته باشد.

این بار، بیشتر ابعاد فکری بر فعالیت این مجموعه‌ها حاکم بود، به گونه‌ای که از دست آورد تجربه امام موسی صدر، پیشی می‌گرفت. در تجربه امام موسی صدر، تنها علامه محمد مهدی شمس الدین(۲۰۰۲ میلادی) و نوشته هایش بود که قدرتمندانه‌اندیشه‌های دکتر «صادق جلال عظم» را در کتاب «نقد اندیشه دینی» و ... تحلیل و نقد می‌کرد. کتاب‌های علامه شمس الدین مانند «المطارحات» و ... و مشارکت فکری او در صحنه، تبلور حضور قدرتمند عالمان دینی را در صحنۀ گفتگوهای فلسفی و فکری جدید نشان می‌داد. زبان ایشان با گفتارهای خطابه‌ای و سخنرانی‌های بسیج کننده توده‌ها متفاوت بود.

اندیشه‌هایی که پیرامون علامه شمس الدین شکل گرفت، تشابه بسیاری داشت به افکاری که در کنار علامه فضل الله شکل گرفته بود. با این تفاوت که زبان فکری شمس الدین نخبه گرایی و حضور رسمی بیشتری داشت، زیرا بعد از امام موسی صدر، جانشین ایشان در مجلس اعلای شیعیان لبنان شده بود. به همین جهت، اندیشه‌های علامه شمس الدین به شیوه تفکر امام موسی صدر، نزدیکتر شده بود. در حالی که علامه فضل الله به شیوه تفکر جریان اسلامی عراق تمایل داشت که در آن دوره در «حزب الدعوه اسلامی» نمودار می‌شد. به همین دلیل علامه فضل الله به شیوه تفکر انقلابی و به نظریه «اجرای شریعت» و برپایی حکومت اسلامی و حاکمیت فقه اسلامی نزدیکتر می‌نمود، در حالی که علامه شمس الدین -با این که بنا به گفته ها، در نجف به خانواده حکیم نزدیک بوده ولی- اعتقاد داشت برای بهبود وضعیت شیعیان در وطن خود، باید سیاستی مسالمت آمیز را انتخاب نمود، نه سیاست مطالبه گرانه.

این شروع اختلاف فکری میان دو مکتب بود: مکتب فضل الله و مکتب شمس الدین. در سال ۱۹۸۲ میلادی، اسرائیل به لبنان حمله کرد. جنبشهای مقاومت با رنگی جدید به وجود آمد. مقاومت فلسطین که از طریق دریا از بیروت خارج شده بود، سقوط کرده بود و همراه آن زنجیره‌ای از جریان‌های چپ مرتبط نیز از بین رفته بود. لبنان شیعی با جنبش مقاومت شیعه و منحصر به فرد وعده‌ای نو بست. جنبش امل و در سطح بعدی گروه‌های متدین پراکنده‌ای که از منطقه بقاع لبنان شکل گرفته بود، مقاومت را رهبری می‌کردند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به تازگی پایگاه‌ها و مقرهایی نظامی برای خود در بقاع ایجاد کرده بود.

با آمدن نخستین گروه‌های سپاه پاسداران که تا اطراف شهر بعلبک رسیده بودند، حضور انقلاب اسلامی و اندیشه هایش در لبنان آغاز شده بود. پیروان انقلاب اسلامی در اندیشه و فعالیت عملی خود، روش جدیدی را دنبال می‌کردند که با اندیشه علامه شمس الدین و علامه فضل الله اختلاف اساسی داشت، البته به تفکرات علامه فضل الله نزدیکتر بود.

این جریان که در آینده به تشکیلات «حزب الله» تبدیل شد، فرهنگی را گسترش می‌داد که در میان شیعیان لبنان کاملا شناخته شده نبود. همراه با این جریان، گرایش‌های عرفانی و صوفیانه نیز پدیدار شد و مفاهیم ولایت فقیه و نظام سیاسی اسلام، آشکار گردید. عالمان و مجاهدان این خط، به پروژه حکومت یکپارچه اسلامی به رهبری ولی فقیه در ایران ایمان داشتند. کتاب‌های عرفانی و اخلاقی امام خمینی در سطح وسیعی در لبنان فراگیر شد. فرهنگ جدیدی در اندیشه جهادی بر اساس شهادت طلبی و مقدس دانستن مرگ در جنگ شرافت مندانه، بلکه عشق به شهادت تعمیق یافت. در محافل دینی، به تدریج کتاب‌های شهید مطهری و شهید محمد باقر صدر در کنار کتاب‌های دکتر شریعتی و علامه طباطبایی به شکل گسترده‌ای رواج می‌یافت. شکل گیری اندیشۀ دینی در لبنان آغاز شده بود و این کتاب‌ها ساختار به هم پیوسته‌ای از تفکر دینی را شکل می‌داد. در این دوره، موج جدید روشنگری دینی زندگی شیعیان لبنان را فراگرفته بود به گونه‌ای که در تاریخ معاصر شیعیان لبنان، نمونه آن یافت نمی‌شد. مساجد مملو از فعالیت‌های دینی و تدریس احکام شرعی و اخلاق و ... بود در حالی که پیشتر، آشنایی با احکام شرعی، معمولا به تعداد اندکی از پیران محدود می‌شد. عده زیادی به تحصیل در علوم دینی رو آوردند. حزب الله از همان دوره تا کنون، هزاران دوره فرهنگی با مراحل مختلف برگزار کرده که دست آوردهای بزرگی در این زمینه داشته است. تعداد بسیار زیادی از عالمان جوان و نوگرا، این خط فکری را یاری کردند. شخصیت‌هایی مانند شهید راغب حرب و شهید سید عباس موسوی و شیخ صبحی طفیلی و سید حسن نصرالله، شیخ عباس حرب، شیخ اسماعیل مونّس، شیخ نعیم قاسم، شیخ محمد یزبک، شیخ عبدالکریم عبید، شیخ عفیف نابلسی، شیخ حسین غبریس و ...

این تحوّل فکری بیانگر انتقال فرهنگ شیعی حاکم بر بیداری ایران، به کشور لبنان بود و نمایشگر پدیده بارزی بود که مواضع مختلفی درباره آن گرفته شد. عده‌ای با شور و اشتیاق از آن استقبال و برخی دیگر آن را به شدّت رد کردند. گروهی هم معتقد بودند: نقدهایی به این جریان وارد است ولی این تحوّل فوائد مثبت بسیاری دارد. مواضع یاد شده را می‌توان به شکل زیر خلاصه نمود:

الف) جریان‌های سنّتی شیعه این گروه، بیشتر عالمان بزرگسال نسل گذشته و جزو فارغ التحصیلان نجف بودند. این دسته، شیوۀ جدید اندیشه دینی را به جهت مبنای عرفانی، سیاسی کردن فقه و تندروی در دینداری در زندگی روزمره، نمی‌پذیرفتند. از این وضعیت استقبال نکردند بلکه منتقد وضعیت جدید بودند، چنانکه پیشتر برخی از آنان، از روش امام موسی صدر نیز انتقاد کرده بودند. آنها معتقد بودند اندیشۀ نظام اسلامی و حکومت دینی، یا حرام است و یا در جامعه‌ای مانند لبنان نامطلوب می‌باشد. شخصیت‌هایی مانند مرجع تقلید «شیخ محمد تقی فقیه»، «شیخ ابراهیم سلیمان» و «شیخ محمد حسن قبیسی» و ... معتقد بودند هر پروژه‌ای که با نام اسلام فعالیت کند چه جمهوری اسلامی یا حزبی خاص و یا ... سرانجام با شکست خود، برای اسلام ننگ و عار به بار خواهد آورد و مواضعی خواهد گرفت که به هیچ عنوان بیانگر اسلام نیست.

این گروه از عالمان دینی، در برخی محافل مردمی، نفوذ داشتند و اگر جنگ داخلی میان جنبش امل و حزب الله در سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۹۰ شعله ور نمی‌شد، تاثیرشان از بین می‌رفت. جریان‌هایی از جنبش امل، از پوشش دینی ارایه شده توسط عالمان سنّتی برای فراگیر کردن برخی از آنان استفاده کردند. اندیشه‌های این گروه رو به رشد بود. برخی به شکل صریح و با روشی خشن، در صحنه عمومی ولایت فقیه را نقد می‌کردند. مواضع فکری و سیاسی اعلام شده از سوی «سید علی امین» در این دوره در همین راستا بود. البته همین شخصیت اندکی پیش از این مواضع، عضوی از جریان حزب الله بود.

طبیعی بود که این گروه با پروژه‌های جدید همکاری نکند، به ویژه این که معتقد بود این طرح فکری جدید باعث به حاشیه رانده شدن نجف و فرهنگ آن به نفع مکتب انقلابی قم خواهد شد. این مساله فقط برای این گروه ناآشنا نبود بلکه بسیاری از شکل‌های فرهنگی پیشین شیعه به جهت وجود مجموعه نظریاتی در اندیشه شیعی، نسبت به این فرهنگ احساس غربت می‌کردند تا این که امام خمینی در صحنه آمد و این نظریات را نقد کرد.

ب) جریان‌های مرتبط با بیداری سیاسی ـ اسلامی جریان‌هایی در این فضا وجود داشت که از نظر فرهنگی کاملا با الگوی فرهنگ ایرانی تشابه نداشت. سه الگوی فکری در صحنه آشکار شد: الگوی جریان سید محمد حسین فضل الله، الگوی جریان شیخ محمد مهدی شمس الدین و الگوی جریان محمد حسن امین و سید هانی فحص. این جریان‌های سه گانه مشترکات بسیاری داشتند ولی در مسایل زیادی نیز با هم متفاوت بودند. در این گزارش به اختصار به این مسایل اشاره می‌کنیم. باید بدانیم که این نامها، بیانگر سه خط فکری است هر چند هر کدام تشکیلات جداگانه‌ای نداشتند، همچنانکه در میان هواداران نیز این خطوط نیز شخصیت‌های مشترکی پیدا می‌شد.

الگوی تشیع رسمی که در گرایش علامه شمس الدین و مجموعه‌ای از قاضیان و کارکنان مجلس اعلای شیعیان و هوادارانشان نمایان می‌شد، در آغاز دهه هشتاد در پروژه مقاومت علیه اشغالگران اسرائیلی مشارکت داشت. علامه شمس الدین این حرکت را «مقاومت مردمی فراگیر» نامیده بود و از نظر مالی، بسیج معنوی و فکری از آن حمایت می‌کرد. ولی این جریان به سرعت با جریانهای دینی که ایران را منبع فکری و الهام گیری فرهنگی انتخاب کرده بودند، متفاوت شد. این تفاوت از سال ۱۹۸۳ روشن و آشکار گردید به گونه‌ای که این جریان به جنبش امل نزدیکتر شده بود تا به حزب الله، زیرا هر یک از دو گروه، روش خاصّی از نظر فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشتند.

جریان و جنبشی که علامه فضل الله رهبری می‌کرد، به الگوی ایران بسیار نزدیک شد تا جایی که در پروژه سیاسی، تقریباً- اگر نگوییم کاملاً- مطابق روش ایران بود ولی برخی نکات اختلافی درباره برخی ابعاد فرهنگی و ابزارهای عملکرد سیاسی و دینی، به اضافه تعیین طبیعت ارتباط شیعیان لبنان و ایران، در دوره‌های مختلف نمودار می‌شد. برخی سخنرانی‌ها و مقالات علامه فضل الله که در نشریه «المنطلق»[۱] در نیمه دوم دهه هشتاد، منتشر شده بود در برخی محافل، بحث و جدلهایی را برانگیخت. ولی این مباحث نسبتاً محدود بود یعنی در مقایسه با مباحثی که‌اندیشه‌های علامه فضل الله در نیمه دهه ۹۰ برانگیخت، محدودتر بود.

ویژگی الگوی جریان سکولار مومن که «سید محمد حسن امین» نماینده آن بود، ضعف حضور منسجم در توده‌ها و جنبۀ نخبه گرایی آن بود. این جریان، تعداد زیادی از نخبگان چپ گرای شیعه را پیرامون خود جمع کرده بود و همراه با پروژه‌های انتقادی سکولار و لیبرال در جهان عرب به پیش می‌رفت. این جریان پشتیبان پروژه مقاومت و ایستادگی در منطقه بود.

نقاط اشتراک و اختلاف این چهار مکتب را این گونه خلاصه می‌کنم:

۱. چالش ارتباط با رژیم ها: شیخ مهدی شمس الدین معتقد بود جنبش‌های اسلامی باید با رژیم‌های عربی مصالحه کنند. او در موضوع کنارگذاشتن خشونت مسلّحانه علیه رژیم‌های فاسد، نظریه پردازی کرده بود، در حالی که روح حاکم بر جنبش‌های شیعۀ همسو با ایران، در دهه هشتاد، جهاد علیه این رژیم‌ها با هدف سرنگونی آن و به دست گرفتن قدرت بود. به همین جهت ارتباط شمس الدین با رژیم‌های عربی، در این چارچوب و به این معنا ارتباط ویژه‌ای بود. می‌دانیم که جنبش‌ها و جریانهای اسلامی شیعه، ابتدای دهه نود میلادی، غالباً روشی را که علامه شمس الدین نپذیرفته بود، کنار گذاشتند تا جایی که سید حسن نصرالله در پایان دهه نود، آشکارا جنبش‌های اسلامی را به این موضوع دعوت کرد. این مساله، تحوّل بزرگی بود. گفته می‌شود: علّت این تغییر روش، به سیاست‌های در پیش گرفته شده، از طرف آقای هاشمی رفسنجانی، در ابتدای ریاست جمهوری ایشان در ایران، بازگشت دارد.

سید محمد حسن امین، در این زمینه، گرایش چپ داشت ولی برای به وجود آوردن انقلاب علیه رژیم‌ها نظریه پردازی نکرده بود، ولی در این دوره، تمایل علامه فضل الله به رویارویی با رژیم‌های سیاسی، نمودار شده بود. البته روش ایشان حساب شده و به دور از هرج و مرج گرایی بود. نقدهای علامه فضل الله در نشریه «المنطلق» و در مهمترین کتابش به نام «جنبش اسلامی، دغدغه‌ها و مسایل»[۲] منتشر شد. او در این نوشته‌ها به شکل تفصیلی، وسایل و راهکارهای فعالیت را برای جنبش‌ها تبیین کرده بود؛ برخلاف علامه شمس الدین که بدون هیچ قید و شرطی، این حرکت‌ها را نفی می‌کرد. این نگاه ایشان در کتابش با نام «فقه خشونت مسلّحانه در اسلام»[۳] تبیین شده بود.

۲. چالش مشروعیت نظام سیاسی: نکته پیش گفته، از مساله‌ای فکری و ریشه‌ای نشأت می‌گیرد. این مساله عبارت است از مشروعیت رژیم‌های سیاسی عربی. جریان انقلابی لبنان – که علامه فضل الله نیز با آنان همراه بود- معتقد بود: رژیم‌های عربی به جهت این که اسلام را به عنوان روش حاکمیت نپذیرفته‌اند، نامشروع اند، در حالی که علامه شمس الدین به نظریۀ «ولایت امّت بر خود» و به نوعی دمکراسی اسلامی معتقد بود. در نظریۀ ایشان حتی اگر اسلام حاکمیّت نداشته باشد و فقیه نیز مرجع حاکمیّت نباشد، مهم این است که حاکم ظالمانه بر توده‌ها حاکمیّت نکند. بر این اساس، مکتب انقلابی شیعه، به‌اندیشه سید قطب نزدیک شده بود، در حالی که علامه شمس الدین اساساً، از دیدگاه سید قطب فاصله می‌گرفت. ولی مهمتر از همه، دیدگاه علامه امین بود زیرا، از علامه شمس الدین نیز فراتر رفته بود و اعتقاد داشت که سکولاریسم مؤمن، می‌تواند راه حلّی برای درمان مشکلات جوامع عرب باشد. آثار این دیدگاه را در برخی از نوشته‌های علامه شمس الدین نیز می‌توان مشاهده کرد.

۳. چالش شکل نظام سیاسی: ولایت فقیه یا نظامی دیگر؟ در تلاقی با نکته قبل، جریان انقلابی به نظریه ولایت عامّه فقیه معتقد بود. پیروان این اندیشه معتقد بودند ولی فقیه در ایران بر امور شیعیان لبنان، حاکمیّت دارد ولی محمد حسن امین، منکر وجود هر گونه شکل خاصّی از نظام سیاسی در اسلام بود. ایشان در این باره گفته بود: گونه‌های نظام سیاسی، بشری است و ما در مقابل آن تسلیم خواهیم بود. اسلام خواسته است ارزشهای دینی بر زندگی انسان حاکم باشد. حاکمیّت ارزش ها، به هر صورتی که باشد با این شرط که به انسان احترام بگذارد و به انسان ایمان داشته باشد، در برابرش تسلیم و فرمانبردار خواهیم بود. در درجه‌ای پایین تر، علامه شمس الدین اعتقاد داشت که اسلام نظریه ولایت امّت بر خود را مطرح کرده است و با طرح این نظریه، نوعی از دمکراسی اسلامی را ارایه کرده بود، و از دهه هشتاد، به شکل اجمالی و تفصیلی، نظریه ولایت فقیه را رد کرده بود. علامه شمس الدین اعتقاد داشت حالت مطلوب این است که امّت اسلامی، اسلام را روش زندگی خود قرار دهد. گویی علامه شمس الدین و سید امین با این روش، به طرح متفکّر سودانی «ابوالقاسم حاج حمد» در پروژه مشهورش به نام «اسلام گرایی جهانی دوم» نزدیک می‌شدند. حاج حمد در سال ۱۹۷۹ میلادی این پروژه را مطرح کرد و در ضمن این دیدگاه، به تأیید سکولاریسم در دولت و نفی سکولاریسم در جامعه معتقد شده بود.

در درجه بسیار پایین تر، علامه فضل الله که به الگوی ایران و اعتقاد به ولایت فقیه نزدیک بود، در پایان دهه هشتاد بحثی درباره تعدد ولی فقیه مطرح نمود و این که ممکن است به عنوان حکم اولی، هر منطقه اسلامی، دارای فقیهی باشد که ولایت آن منطقه را عهده دار باشد، هر چند ایشان اقرار داشت که عنوان ثانوی، در این مرحله، مقتضی وحدت ولایت است. ولی این نظریه بعد از سال۲۰۰۰ میلادی در منظومه فکری علامه فضل الله از بین رفت زیرا ایشان نظریه ولایت فقیه را منکر شد و ولایت فقیه را فقط در حالتی معتبر دانست که حفظ نظام، متوقف بر آن باشد. بنا بر دیدگاه ایشان مسلمانان می‌توانند هر نظامی سیاسی دیگر را هر گاه که بخواهند بپذیرند به شرطی که با اسلام در تعارض نباشد. بنا به این دیدگاه، علامه فضل الله بار دیگر، به‌اندیشه علامه شمس الدین بسیار نزدیک شد.

۴. چالش جهاد و روش‌هایش: این چهار گرایش، به جهاد علیه اشغالگران، اتّفاق نظر داشتند. برخی شخصیت‌های گرایش سنّتی که پیشتر دربارۀ آنان سخن گفتیم، با جهاد مخالفت کردند. برخی از آنان معتقد بودند بنا به قانون «یسعی بذمتهم أدناهم» پیمان صلحی که انور سادات با اسرائیل امضا کرده، تمامی مسلمانان به صلح ملتزم می‌کند به همین جهت جهاد علیه یهود، معنا ندارد.

هر چند اکثریت قریب به اتفاق بر دیدگاه مقاومت، توافق نظر داشتند ولی در شناخت ابزارها و شیوه‌های جهاد، نظرات متفاوتی مطرح شد. هنگامی که جریان انقلابی، عملیات شهادت طلبانه را ضدّ اسرائیل و شخصیت‌های غربی در لبنان انجام می‌داد، برخی به علامه فضل الله تحریم این نوع جهاد را منتسب کردند، هرچند از مباحث منتشر شده ایشان، امروز برداشت می‌شود که قائل به مشروعیت این نوع عملیات بوده‌اند. وقتی جریان انقلابی شیوه ربودن گروگان‌های غربی و هواپیماهای مسافربری بیروت را در دهه هشتاد دنبال می‌کرد، علامه فضل الله و شمس الدین در پذیرش این روش، احتیاط کردند، چنانکه سخنانی این سو و آن سو درباره مشروعیت مقاومتی که موجب ضرر زدن به شهروندان شود، مطرح بود. همین مساله بعد از جنگ سال ۲۰۰۶ میلادی دوباره بازگشت و به وضوح مطرح شد. این مساله در مواضع سید علی امین و برخی شخصیت‌های دینی کم حجم، طرح شده بود.

۵. بحران رهبری و چالش ارتباط با خارج: اکثریت غالب جریان انقلابی، ارتباط با ایران را ارتباطی ایدئولوژیک و اعتقادی و تبعیت از ولی فقیه می‌دانستند. این جریان در تفکّر خود، بر اساس دیدگاه‌های فقهی رفتار می‌کردند، بر این ارتباط استدلال فقهی داشتند، به شدّت از آن دفاع می‌کردند. بلکه به تجربۀ عملی موفّق خود استدلال می‌کردند که این ارتباط بهترین شیوه پاسداری از منافع شیعیان لبنان است ولی از دهه هشتاد تا امروز، کسانی هستند که نسبت به طبیعت این ارتباط، پرسش دارند و درجه‌ای از استقلال را از تصمیم‌های ایران مطالبه می‌کنند. علامه فضل الله متّهم بود به این که با طرح نظریه تعدد ولایت در دهه هشتاد، زمینه را آماده نموده تا به عنوان ولی فقیه، رهبری شیعیان لبنان را به عهده بگیرد و اعلام مرجعیت ایشان در اواسط دهه نود، در این چارچوب می‌گنجد. ولی علامه فضل الله، همیشه این مساله را انکار نموده است. اما نکته‌ای که این نظریه را تأیید می‌کند این که هواداران گرایش علامه فضل الله، به پیروی کامل از ایران تمایل ندارند و افزایش لبنانی سازی خط انقلابی شیعه را مطالبه می‌کنند. برخی معتقدند یکی از عوامل تأثیرگذار بر این اختلاف، با انقلاب گرسنگان به رهبری شیخ «صبحی طفیلی» در اواخر دهه هفتاد بروز کرد. شیخ صبحی طفیلی جزو خطّی به حساب می‌آمد که معتقد به تعدیل ارتباط و بازگشت توازن روابط با ایران بود.

در سطح وسیعتر علامه شمس الدین و علامه امین، هر دو خواهان ارتباط رقابتی متوازن و استراتژیک با ایران و سوریه در آن واحد بودند. بر اساس نظریۀ فقهی و سیاسی خود، بر مرجعیّت محلّی در تصمیم‌های تعیین کننده شیعیان لبنان اصرار داشتند.

۶. چالش فهم دین و مراجع معرفتی: فرهنگ دینی ایران، بر خطّ انقلابی، تأثیرات خود را گذاشته بود. این تأثیر در رشد گرایش به عرفان نمودار شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گرایش به روش عرفانی تقویت شد و کارکرد خود را در لبنان برجای گذاشت. تجلّی دیگر این تأثیر، روشی مذهبی بود که با شیوه‌ای متفاوت با مسایل مذهبی برخورد می‌کرد؛ همچنین روش سیاسی در دفاع از نظریه ولایت فقیه.

الف) در مساله نخست، فرهنگ عرفانی و اخلاقی، جامعه شیعیان لبنان را فراگرفته بود و اندیشه‌ها و نظریات شخصیت‌هایی با حجم کم و متوسّط در دفاع از روش عرفانی- فلسفی و ترویج این روش آشکار می‌شد. این گرایش در لبنان ناآشنا بود، زیرا جریان‌های صوفیۀ متنفذی در لبنان، مشابه صوفیان شمال آفریقا و کشورهای مغرب، وجود ندارد. عالمان شیعه، معمولا به تفکّر فقهی گرایش داشتند و به تبع فضای فکری حاکم بر حوزه نجف، کمتر درس فلسفه و عرفان در محافل علمی شان رواج می‌یافت.

پیامد آشنایی تازه با این فضای جدید، ظهور برخی جریان‌های پنهان بود که چه بسا عرفان و فلسفه را نیز به دقّت نشناخته بودند. این جوّ عمومی باعث شد تمامی گروه‌های دیگر، با این فضا مخالفت کنند و یکصدا معتقد شوند: این نوع تفکّر، تفکّری ایرانی است، از حقیقت اسلام فاصله دارد و ایرانیان این تفکر را متأثّر از فرهنگ کهن خود به دین اسلام تحمیل کرده‌اند. ولی «حزب الله» که این روش را رد نمی‌کرد، از پایان دهه نود تا امروز، به شیوه‌های مختلف این جنبش عرفانی را رشد داده است: گاهی با ضربه زدن به الگوهای افراطی این جریان و از بین بردن گروه‌های شبه عرفانی و گاهی با به وجود آوردن مراکز فلسفی جایگزین که شأنیت آگاهی دادن به توده‌ها و پاسداری از عقلانیّت این خطّ را به عهده داشته است. یکی از این اقدام ها، تأسیس «پژوهشکده معارف فلسفی» در بیروت به ریاست شیخ «شفیق جرادی» بوده. این دو گام، نقش خوبی در گسترش فرهنگ اعتدال در این چارچوب و آرام نمودن فضای عمومی داشته است.

ب) در سطح موضوع مذهبی، از اواسط دهه نود و در پی جنگ خشونت آمیزی که میان خطّ علامه فضل الله و خطّ آیت الله شیخ جواد تبریزی و پیروان این دو درگرفت، اندیشه‌های مذهبی گوناگون به لبنان راه پیدا کرد و بحث گسترده‌ای درباره مسایلی از قبیل: شعائر حسینی، ولایت تکوینی، علم پیامبر و ائمه، هجوم به منزل حضرت زهرا، عصمت پیامبران و ائمه، لعن صحابه و همسران پیامبر و ...در گرفت. خطّ علامه فضل الله از ایجاد اصلاحات در منظومه اعتقادات مذهب شیعه و ساختار فقه امامیه دفاع می‌کرد و معتقد بود بسیاری از این باورها از ایران آمده است و شیعیان لبنان با این شکل از تندروی مذهبی آشنا نبوده‌اند. در مقابل علامه «سید جعفر مرتضی عاملی» نیز جنگ انتقادی خشونت آمیزی، را ضدّ علامه فضل الله را آغاز نمود. خطّ مذهبی معتقد بود که علامه فضل الله از اندیشه‌های اهل سنّت و سلفیّت متأثّر شده است.

جریان رسمی شیعه و نزدیک به خطّ علامه شمس الدین و مجلس شیعیان، در این میدان جنگ، تفریح می‌کردند و گاهی هم جریان‌های ضد علامه فضل الله را پشتیبانی می‌کردند. خطّ علامه امین در بحث مشارکت نمی‌کردند با این که کاملا یا غالبا با اندیشه‌های علامه فضل الله در این بستر همسو بودند. خطّ انقلابی، بی طرفی خود را اعلام کرده، اظهار نظر در چنین موضوعاتی را رد می‌کرد و از هوادرانش خواسته بود به هیچ وجه در این مجادلات مشارکت نکنند. ولی علامه فضل الله برخی جناح‌های درون حزب الله را به کمک به مخالفانش جهت تصفیه حساب با او، متّهم کرد، در حالی که رهبران بزرگ خط انقلابی از جمله سید حسن نصرالله این مساله را منکر می‌شدند. همین مساله ارتباط حزب الله و خطّ علامه فضل الله را از نیمه‌های دهه نود ناآرام کرده بود تا بعد از جنگ سی و سه روزه اخیر لبنان، که به جهت مواضع قدرتمند علامه فضل الله در حمایت از روش مقاومت، ارتباط میان دو طرف به خوبی اصلاح گردید.

ج) پرونده دیگری هم در اختلافات فکری و عملی میان این گروه‌ها وجود داشت: مجلس شیعیان و جریان شیخ شمس الدین، به نفی ولایت فقیه و به دفاع از مرجعیّت نجف اعتقاد داشتند، به همین جهت همچنان تا امروز، برای تقلید، یکی از مراجع نجف را مطرح می‌کنند. این موضوع برای خطّ سکولار مؤمن چندان مهم نبود زیرا اساساً نسبت به مسایل مرتبط با مرجعیت دینی، چندان تحرّکی از خود نشان نمی‌داد، هر چند به نجف نزدیکتر از قم هستند. از طرفی خطّ سید فضل الله همواره از مرجعیّت نجف دفاع می‌کرده، به جز دوره‌ای که آیت الله گلپایگانی را مطرح کردند. وقتی علامه فضل الله شخصاً برای مرجعیت اقدام نمود، وضعیت به سوی درون لبنان، دگرگون شد.

خطّ انقلابی با تمامی این گرایش‌های متفاوت بود و بر پیروی از مرجعیّت انقلابی قم تأکید داشت، زیرا معتقد بود: ترویج مراجع غیر انقلابی، سرانجام به تضعیف کامل خطّ انقلاب کمک خواهد کرد. درون حزب الله جریان‌هایی اختلاف برانگیز به وجود آمد. برخی پیروان حزب الله به وجوب وحدت مرجعیت و رهبری اعتقاد داشتند و به شدّت از این دیدگاه دفاع می‌کردند و گروه دیگر معتقد بودند که ولایت فقیه جزو مسایل اعتقادی بلکه جزو اصول دین است و مباحثی طولانی درباره این موضوع مطرح شد.

به شکل خلاصه، این بارزترین عنصرهای صحنه فکری و فرهنگی در بین جریان‌های فکری شیعه در لبنان بود. نکته باقیمانده و ضروری برای اشاره این است که شیعیان لبنان امروز، بیشتر از هر وقت دیگر به یکدیگر نزدیک شده‌اند و بسیاری از این اختلاف ها، کم رنگ شده یا از سطح جامعه به درون تنزّل کرده است، زیرا هر گروه، جایگاه و حجم طبیعی خود را یافته است، چنانکه شخصیت‌های هر جریان غالباً فهم سیاسی و اجتماعی بسیار بالایی یافته‌اند. مساله‌ای که به پیوستگی شیعه در دوران کنونی کمک نموده است. و سپاس از آن خداوند است.

نویسنده: حیدر حب الله مترجم: حمیدرضا غریب رضا ترجمه به سفارش پژوهشگاه بین الملل جامعه المصطفی العالمیه

منبع: وبلاگ حمیدرضا غریب رضا


1- اهل سنت

لبنان همواره یکی از پایگاه‌های اصلی جریان‌های اسلام‌گرای شیعه و سنی در جهان اسلام بوده است. این کشور به دلیل نزدیکی به مرز فلسطین، سابقه اشغال از سوی رژیم صهیونیستی و تعدد طوایف و مذاهب مختلف از اهمیت بالایی در منطقه برخوردار بوده و همواره چشم طمع دشمنان غربی و عربی را به خود جلب کرده است. تلاش‌های امام موسی صدر برای پایان جنگ طوایف در این کشور و همچنین تأسیس مقاومت اسلامی از سوی وی موجب شد که جریان های علمایی شیعه و سنی نیز نقش بارزی را در مقابله با رژیم صهیونیستی و جنگ‌ طایفه ای ایفا کنند. در این کشور که تشکل‌ها، تجمع‌ها و گروه های علمایی به شدت فعال هستند، دشمنان جریان مقاومت و همچنین مزدوران عرب همواره سعی کرده اند با ایجاد درگیری بین علمای شیعه و سنی، مسلمانان این کشور را از مبارزه با رژیم صهیونیستی منحرف کنند.



با توجه به اهمیت شناخت جریان‌های علمایی اهل تسنن حامی مقاومت و مخالف جریان مقاومت در اینجا به بررسی مهم‌ترین علما و گروه‌های اهل تسنن لبنان و همچنین تلاش عربستان برای سیطره بر دارالافتاء لبنان می‌پردازیم.



جریان‌ها و علمای حامی مقاومت اسلامی لبنان


جمعیت علمای مسلمین: این جمعیت به ریاست شیخ احمد الزین، یکی از علمای اهل تسنن این کشور از مهم‌ترین جمعیت‌های علمایی لبنان متشکل از روحانیان شیعه و سنی است. این جمعیت که رویکرد تقریب بین مذاهب اسلامی دارد، همواره با صدور بیانیه هایی خواستار مبارزه با جریان‌های تکفیری و تروریستی بوده است. از آخرین موضع‌گیری‌های جمعیت علمای مسلمان لبنان می‌توان به بیانیه شدید اللحن این جمیعت در محکومیت حمله عربستان به یمن اشاره کرد. این جریان همچنین بر لزوم آزادسازی سرزمین‌های اشغالی از دست رژیم صهیونیستی و بازگشت فلسطینیان به سرزمین خود همیشه تأکید داشته است.


شیخ احمد الزین، در دیدار با آیت الله مکارم شیرازی

شیخ احمد الزین در دیدار با حضرت آیت الله مکارم شیرازی



جمعیت قولنا و العمل: احمد القطان، رییس این جمعیت از علمای معتدل اهل تسنن لبنان است. القطان دیدارهای مستمری را با علمای شیعه لبنان دارد و همواره بر لزوم حمایت از خط مقاومت اسلامی در برابر تهدیدهای صهیونیستی و تکفیری تأکید داشته است. وی از جمله علمای میانسال لبنان است که تلاش بسیاری را برای آگاه سازی جوانان سنی مذهب نسبت به واقعیت‌های مختلف از جمله خطر تکفیر و تروریسم برای جهان اسلام به کار گرفته است.


شیخ احمد القطان، رییس جمعیت قولنا و العمل لبنان



جبهه العمل المقاوم: این جبهه به ریاست شیخ زهیر الجعید، فعالیت‌های تأثیرگذاری را در کنگره‌ها و همایش‌های تقریبی در تهران و سایر مناطق جهان اسلام دارد. جبهه العمل المقاوم علاوه بر تلاش فرهنگی برای مقابله با گروه‌های تکفیری و تندرو، به طور مستمر خواستار حمایت مردم لبنان از ارتش و مقاومت این کشور برای مقابله با رژیم صهیونیستی است.


شیخ زهیر الجعید، رییس جبهه العمل المقاوم


حزب همبستگی: این حزب از دیگر احزاب حامی جریان مقاومت و مخالف تلاش‌های سعودی در لبنان است. شیخ مصطفی ملص، رییس این حزب از حامیان جمهوری اسلامی ایران در لبنان و مخالفان تشکل‌های اسلامگرای تندروی لبنان است. این حزب همچنین موضعی انتقادی نسبت به اقدامات کشورهای عربی در سوریه دارد.


شیخ مصطفی ملص، رییس حزب همبستگی ملی



جنبش اصلاح و الوحده: جنبش اصلاح و الوحده لبنان از دیگر جریان‌های اسلامگرایی است که به شدت با رویکرد سیاسی جریان المستقبل لبنان مخالف است. گروه‌های تندرو نیز به دلیل حمایت‌های شیخ ماهر عبدالرزاق، رییس این جمعیت از سیدحسن نصرالله، دبیرکل مقاومت اسلامی و همچنین انتقادهای وی از برخی علمای تندروی لبنانی برای ترور این عالم اقدام کردند که بی نتیجه ماند. مسأله فلسطین و لزوم حمایت از مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل از دیگر رویکردهای این جنبش است.


ماهر عبدالرزاق، رییس جنبش الاصلاح و الوحده




شیخ حسام العیلانی: این عالم لبنانی که از جمله شخصیت‌های بارز منطقه صیدای لبنان به شمار می‌آید، همواره برای نگه داشتن مردم این منطقه (صیدا) در خط مقاومت و دوری از تندروی فعالیت کرده است. امام جماعت مسجد الغفران صیدا به ویژه پس از آغاز بحران سوریه با اظهارات و بیانیه های مختلف تلاش کرد که مردم را از حمل سلاح علیه ارتش لبنان و مجاهدان مقاومت برحذر دارد. شیخ حسام العیلانی همچنین از جمله کسانی است که انفجارهای تروریستی در مناطق کشورهای شیعه نشین حاشیه خلیج فارس را به شدت محکوم کرده و خواستار همزیستی مسالمت آمیز اهل تسنن و شیعیان با دوری از تندروی و افراط بوده است.




شیخ حسام العیلانی، امام جماعت مسجد الغفران صیدا


شیخ ماهر حمود: ماهر حمود را می‌توان یکی از برجسته ترین علمای اهل سنت لبنان برشمرد. وی که دبیرکل اتحادیه علمای حامی مقاومت است از گذشته تا کنون در انتقاد از علمای تندروی اهل سنت، جریان‌های اسلام گرا مانند اخوان المسلمین و عربستان سعودی سخنرانی‌های بی پروایی را انجام داده است. حمایت شدید وی از جریان مقاومت و همچنین جمهوری اسلامی ایران سبب شده است که تکفیری‌ها علاوه بر تکفیر وی چند بار برای ترور این شخصیت لبنانی اقدام کنند. خطبه های نماز جمعه و سخنرانی های وی به شدت از سوی رسانه های مختلف مورد توجه قرار می‌گیرد.


شیخ ماهر حمود ماهر حمود، دبیرکل اتحادیه علمای حامی مقاومت



  علمای سنی هم‌سو با عربستان سعودی و جریان المستقبل لبنان



عربستان سعودی به عنوان مهم‌ترین حامی جریان المستقبل لبنان در طی سال های اخیر همه ظرفیت‌های خود را به کار گرفته تا از علمای اهل سنت این کشور برای خدشه وارد کردن به وجهه جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت به ویژه حزب الله لبنان استفاده کند. در این میان به نظر می‌رسد که می‌توان علمای هم‌سو با عربستان را به سه دسته تقسیم کرد.



1ـ علمای حامی اقدام مسلحانه علیه مقاومت: مهم‌ترین شخصیت‌ سلفی که در چند سال اخیر و به ویژه پس از بحران سوریه به اقدام علیه حزب الله لبنان پرداخت احمد الاسیر، شیخ فتنه بود. وی که از تندرو ترین مخالفان ایران و حزب الله لبنان است ابتدا با اظهارات تند و تحریک آمیز، تلاش داشت اهل سنت را علیه مقاومت اسلامی بسیج کند. وی و یارانش پس از مدتی با بستن خیابان‌ها بر لزوم کنار گذاشتن سلاح از سوی حزب الله لبنان تأکید کرده و دست به اعتصاب زدند. احمد الاسیر که تلاش‌های خود را در بین مردم و حکومت بی ثمر می‌دید پس از تحریک طرفدارانش علیه ارتش لبنان و مقاومت اسلامی دست به سلاح برد که این امر به کشته شدن چند سرباز ارتش لبنان انجامید. با بالاگرفتن درگیری‌ها، ارتش لبنان شمار بسیاری را از طرفدرانش را به هلاکت رساند و دستگیر کرد. این شخصیت لبنانی پس از آن درگیری‌ها از انظار عموم غایب شد و بیش از یکسال است که خبری موثق از محل اختفای وی در محافل رسانه ای لبنان وجود ندارد.در این باره به نظر می‌رسد برخی کشورهای خارجی تلاش داشتند از الاسیر برای وارد کردن حزب الله به جنگی داخلی در لبنان استفاده کنند که با ناکام شدن این تلاش، احمد الاسیر دیگر برای آنها یک برگ سوخته بیش نیست.


احمد الاسیر احمد الاسیر، شیخ فتنه



2ـ علمایی که علیه ایران و مقاومت اظهار نظر می‌کنند: اظهارات این دسته از علما جنبه تبلیغاتی دارد که در رسانه‌ها مانور زیادی روی آن صورت می‌پذیرد. از جلمه علمایی که با اظهارات خود از عربستان سعودی حمایت کرده و ایران را باعث و بانی همه مشکلات منطقه عنوان می‌کند می‌توان به محمد علی جوزو، مفتی جبل لبنان اشاره کرد. وی همواره جمهوری اسلامی ایران را حامی اصلی "ترورسیم شیعی و سنی" توصیف کرده و از حزب الله لبنان به عنوان "اشغالگر سوریه" یاد می‌کند. رسانه های مخالف محور مقاومت نیز با استفاده از اظهارات وی، به تشویش اذهان عمومی علیه حزب الله و ایران استفاده می‌کند.



شیخ محمدعلی جوزو، مفتی جمل لبنان



سلیم سوسان، مفتی اهل سنت صیدا نیز از دیگر شخصیت‌های هم‌سو با جریان المستقبل و نزدیک به دار الافتاء لبنان است که اظهاراتی علیه جریان‌های سیاسی حامی مقاومت اسلامی لبنان دارد. این شخصیت لبنانی با نادیده گرفتن اقدامات گروه های تندرو، جریان مقاومت را افراطی معرفی می‌کند.


شیخ سلیم سوسان، مفتی اهل سنت صیدا


هیأت علمای مسلمین لبنان از دیگر جریان‌های اسلام‌گرای متشکل از برخی مفتی سلفی است که از هر فرصتی برای دامن زدن به شیعه هراسی و ایران هراسی در این کشور استفاده می‌کنند. این جریان که مخالف حزب الله لبنان است، از دیگر ابزارهای تبلیغاتی رسانه های لبنانی و عربی برای ضربه به ایران و جریان مقاومت است. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های این هیأت حمایت از گروه‌های مسلح مانند جبهه النصره در مناطق مختلف لبنان از جمله عرسال است که با هدف تطهیر آنان از مفهوم تروریسم و ایجاد مرزبندی بین جبهه النصره و داعش صورت می‌پذیرد.



3ـ علمای معتدلی که گرایش به عربستان دارند: دسته دیگری از علمای لبنان نیز هستند که به عربستان گرایش دارند اما آنها مواضع معتدل تری نسبت به سایرین دارند. از مهم ترین شخصیت‌های معتدل سنی مذهب لبنان می‌توان به محمد رشید قبانی، مفتی سابق لبنان و عبدالطیف دریان مفتی کنونی لبنان اشاره کرد.



برای مثال محمد رشید قبانی با وجود اینکه به عربستان گرایش داشت و رابطه خوبی با المستقبل نیز داشت اما با مقاومت نیز از روابط حسنه برخوردار بود و در جایگاه مفتی اعظم هیچگاه علیه مقاومت اسلامی اقدامی انجام نداد.


محمد رشید قبانی محمدرشید قبانی، مفتی سابق لبنان


از سوی دیگر عبدالطیف دریان که نزدیک به یک سال است در دارالافتاء لبنان مستقر شده است نسبت به قبانی نزدیکی بیشتری با عربستان و المستقبل دارد اما رابطه خود با علمای مختلف شیعه و همچنین سنی حامی مقاومت را حفظ کرده است.



عبداللطیف دریان، مفتی اعظم لبنان




تلاش عربستان و المستقبل برای سیطره بر دار الافتاء لبنان



یکی از مهم‌ترین تلاش‌های عربستان و همپیمانان آن در داخل لبنان سیطره کامل بر دارالافتاء این کشور و مقابله دینی با جریان مقاومت است. اگرچه اکنون نیز مفتی اعظم لبنان رابطه بسیار نزدیکی با عربستان و المستقبل دارد اما این شخصیت نیز نمی‌تواند سعودی ها و هم پیمانان آنها را راضی نگاه دارد؛ چرا که عربستان سعودی به دنبال شخصی مانند احمد الاسیر یا محمدعلی جوزو است که به صورت آشکار علیه حزب الله و ایران موضع بگیرد.



المستقبل نیز که مهم ترین شاخه سیاسی اهل سنت است برای اینکه رابطه خوب خود با اسلام گرایان سنی مذهب را حفظ کند، تلاش دارد با استفاده از دار الافتاء و شخصیت‌های دینی اجازه ندهد که حمایت‌ جریان های مردمی اهل سنت را در مقابل گروه‌هایی مانند جبهه النصره و... از دست دهد. به همین دلیل همه تلاش خود را می‌کند که از علمایی استفاده کند تا با اظهارات و مواضعی علیه مقاومت بخشی از تندروها را راضی نگه دارد.



نکته قابل توجه این است که حمایت از علمای افراطی اهل سنت بیش از همه به سود رژیم صهیونیستی است. این رژیم که از قدرت روز افزون مقاومت به هراس افتاده و از همگرایی علمای شیعه و سنی بر محور مقاومت علیه اسرائیل خسته شده است امید دارد با ایجاد تنش بین جریان‌های دینی سنی و شیعه جلوی فراگیر شدن استراتژی مقاومت در بین گروه‌های اسلام گرا را گرفته و با ایجاد درگیری داخلی در لبنان خود را در وضعیت بهتری قرار دهد. این درحالی است که بخش عظیمی از علما و شخصیت‌های دینی اهل تسنن رابطه بسیار خوبی با حزب الله دارند و از حامیان اصلی مقاومت اسلامی به حساب می‌آیند. امری که به نظر می‌رسد از اساسی ترین چالش های دشمنان مقاومت است.



درپایان باید گفت نظر به اینکه سابقه جنگ سی و سه روزه نشان داده است که عربستان سعودی و جریان المستقبل از هیچ تلاشی برای تضعیف حزب الله فروگذاری نمی‌کنند و همچنین با توجه به شرایط منطقه عربستان و هم پیمانان لبنانی آن عزم خود را برای استفاده از دارالافتاء و مراکز دینی در لبنان به منظور مقابله با حزب الله جزم کرده اند. در این بین فعالیت‌هایی با رویکرد تقریب بین مذاهب و همچنین روشنگری علمای اهل تسنن می‌تواند نقش مهمی را برای خنثی کردن این نقشه ایفا کند.

سلفیت لبنان؛ پیدایش و گسترش

بنیان گذار این جنبش، نظريه دینی یکدست و خالصی ایجاد کرد که بعدها به مکاتب، گرایش ها و انجمن هایی تبدیل شد که طرف های سیاسی و مراکز قدرت پیرامون آن با یکدیگر به کشمکش پرداختند. برخی این کشمکش را عاملی برای تجزیه آن دانستند؛ درحالی که برخی دیگر آن را مانند خون تازه در رگ ها یافتند که با سلفیت لبنانی همخوانی دارد و عاملی برای جلوگیری از مرگ جنبش می باشد.

پیش زمینه تاریخی

«شیخ سالم الشهال» (وفات 2008م) جنبش سلفیت در لبنان را تأسیس کرد. وی سلفی شدن را به دور از دانشگاه یا مؤسسه و به صورت مستقل و متکی به خود آغاز کرد. او با مذهب سلفیت از طریق مجله «المنار» آشنا شد؛ مجله ای که «محمد رشید رضا» آن را منتشر می کرد و مطالب آن را با مطالعه کتب «شیخ ناصرالدین البانی»، «ابن عثیمین» و «بن باز» می نوشت. علاوه بر این، سفرهای متعددی به عربستان سعودی داشت.

او طی سفری که در سال 1964 به مدینه داشت، با برخی از شیوخ و علمای عربستان دیدار کرد. پس از بازگشت، گروهی موسوم به «شباب محمد/ جوانان محمد» را تشکیل داد. دیری نپایید که اعضای آن با وی به عنوان سرکرده، بیعت کردند؛ افرادی مانند: «شیخ سعید شعبان» سرکرده جنبش «توحید اسلامی»؛ «شیخ بدر شندر»؛ «اکرم خضر» شاعر؛ دکتر «فتحی یکن» و «رشید کرامی» نخست وزیر اسبق. لذا عنوان آن به «الجماعة مسلمون» تغییر کرد. این گروه برای دعوت به اسلام و التزام به آن، رویکرد سلف را مبنای خود قرار داد. آنان از کارهای خیریه به عنوان وسیله ای برای تبلیغ استفاده کردند. در این جا بود که مؤسسه ای خیریه با حمایت عربستانی ها و کویتی ها برای سرپرستی ایتام تأسیس شد.

این مرحله از پیدایش سلفیت لبنان، با غلبه جنبه های تبلیغی، آموزشی و اعمال خیریه متمایز می شد و تقریبا از هر نوع تنش و فعالیت سیاسی به دور بود. سلفیتی که شیخ سالم الشهال بنیان گذاشت، علی رغم این که مدتی طولانی یعنی حدود 50 سال فعال بود، ولی همچنان به عنوان مذهبی مسالمت جو و مبتنی بر گفت وگو و موعظه نیکو باقی ماند و در این مدت، با هیچ يک از مقامات لبنانی، هیچ تنش یا اختلافی نداشت.

مرحله دوم

شیخ سالم سه پسرش «داعی الإسلام»، «راضی» و «ابوبکر» را برای فراگیری علوم دینی به دانشگاه اسلامی مدینه منوره فرستاد. آنان در حالی که به شدت تحت تأثیر رویکرد سلفی دانشگاه های عربستان در آن زمان قرار گرفته بودند، از این دانشگاه فارغ التحصیل شدند. وقتی شیخ الشهال پا به سن گذاشت و تبلیغ دین را کنار گذاشت، سرکردگی جنبش سلفی به داعی الإسلام پسر بزرگش واگذار شد. وی مرحله دوم فعالیت سلفی را اجرا کرد و ترکیبی از فعالیت دینی ـ سیاسی را در دستورکار قرار داد. او در دهه هفتاد قرن گذشته «هسته های ارتش اسلامی» را بنیان نهاد که در واقع تشکیلاتی مسلحانه برای دفاع اعتقادی و اجتماعی از اهل سنت در برابر کسانی شناخته می شد که به منافع مسلمانان دست درازی کرده بودند؛ مانند: مسیحیان، نصیریان (علويان) ارتش سوریه یا حتی حزب کمونیست. در آن زمان «احباش/حبشی ها» و شیعه خطری جدی به شمار نمی آمدند.

ارتش اسلامی در جریان جنگ داخلی ایجاد شد؛ زمانی که تمام فرقه ها و قدرت های لبنان، شبه نظامیانی در اختیار داشتند. نقش این ارتش فقط به مبارزه محدود نمی شد؛ بلکه سازمانی نظامی بود که به فعالیت دینی، تربیتی و سیاسی می پرداخت. این نهاد در «طرابلس» فعالیت نظامی داشت، تا این که مسئولان آن، پس از پایان جنگ داخلی یعنی در سال 1985 این ارتش را منحل کردند. در این زمان نشانه های توافق نامه های داخلی بروز کرد و با توافق نامه طائف، جنگ پایان یافت.

در اوایل دهه هشتاد ميلادی، نقش جریان سلفی در لبنان پررنگ تر شد و با استفاده از گسترش جنبش «توحید اسلامی»، به تدريج دایره نفوذ خود را افزایش داد. این جنبش به رهبری سرکرده فقید «شیخ سعید شعبان» از حضور نظامی و سیاسی خود به عنوان سرپوش برای گسترش فعالیت سلفی هایی استفاده کرد که رابطه نزدیکی با شعبان داشتند؛ به ویژه «داعی الإسلام الشهال». میان این دو نفر روابط گرمی حکم فرما بود؛ ولی برنامه هر کدام با دیگری کاملا تفاوت داشت. حتی میان الشهال و برخی از سرکردگان درجه دوم جنبش شعبان کشمکش های شدیدی وجود داشت.

پس از سال 1985، داعی الإسلام به بیروت رفت و در منطقه «الخروب» و سپس «صیدا» ساکن شد. در این زمان نام گروه خود را از «نواة الجيش الإسلامي/ هسته های ارتش اسلامی» به «الجماعة و الدعوة السلفية» تغییر داد. پس از توافق نامه طائف که اوضاع لبنان رو به آرامش گذاشت، شهال کار تبلیغ دین را از مجاری زیر دنبال کرد:

مدارس دینی؛ تولیدات صوتی اسلامی؛ سرپرستی ایتام؛ ساخت مساجد؛ تأسیس رادیو قرآن. وی انجمن «الهدایة و الإحسان» را تشکیل داد که در سال 1988 چارچوب رسمی جنبش سلفی را ترسیم کرد. فعالیت این انجمن از یک سو، جنبه های تبلیغی و دینی و از سوی دیگر فعالیت اجتماعی را در بر می گرفت تا به نیازهای اهل سنت و جماعت در این دو زمینه پاسخ دهد. در این زمان بود که تنش واقعی با احباش به جنگ سرد میان دو طرف منجر شد و بخش گسترده ای از این جنگ ایدئولوژیک بود.

خدمات این انجمن، دورترین نقطه در شمال لبنان تا دورترین نقطه در جنوب آن را پوشش می داد، تا این که حکومت به تنگ آمد و در سال 1996 تصمیم به انحلال آن گرفت؛ زیرا مدعی بود برخی از کتاب هایی که این انجمن در مؤسسات دینی خود تدریس می کند، به اختلافات مذهبی دامن می زند. استدلال حکومت این بود که در یکی از کتاب های درسی مؤسسه، پاراگرافی درباره فرقه «نصیریه» آمده است و این فرقه را به دليل اعتقادات ضداسلامی، فرقه ای گمراه و مرتد خوانده است. این تصمیم در درجه اول، تصمیمی سیاسی است و از میزان نفوذ دولت سوریه در لبنان حکایت دارد.

گستره جغرافیایی

شهر شمالی طرابلس نخستین منطقه لبنان بود که تفکر سلفی را تجربه کرد. از این منطقه بود که تفکر سلفی به دیگر مناطق این کشور منتقل شد؛ منطقه ای که نخستین سنگر سلفیت در لبنان به شمار می رود و نزدیک به 20 انجمن سلفی در آن فعاليت دارد. از سوی دیگر، منطقه «بقاع غربی» دومین مرکز مهم این تفکر شناخته می شود. مرکز جنبش ها در این منطقه، دو شهرک «القرعون» و «مجدل عنجر» و برخی روستاها مانند: «غزه»، «کامد الّلوز» و «جب جنین» بود. در اواخر دهه 80 سلفیت اعلام موجودیت کرد و دیری نپایید که در اوایل دهه 90 ميلادی از طریق فعالیت های خیریه و تبلیغ، دامنه نفوذ خود را گسترش داد.

چشم اندازها و گرایش ها

سلفی ها به عرصه سیاسی لبنان وارد نشدند؛ زیرا تبلیغ، آموزش و فعالیت خیریه را در دستورکار خود قرار داده بودند؛ لذا به ساخت مدرسه و مساجد روی آوردند و انجمن هایی را تأسیس کردند.

با توجه به این که دولت لبنان، دولتی لائیک بود، سلفی ها از ورود به نهادهای رسمی آن خودداری کردند؛ ولی طیف گسترده سلفی ها به برخورد مسلحانه با دولت مرکزی اعتقادی نداشتند؛ زیرا معتقد بودند که این کار به جامعه آسیب می زند و سودی ندارد؛ ولی لزومی به تعهد و وفاداری به این نهادها نیز نمی دیدند. داعی الإسلام الشهال می گوید: ما جزء کسانی نیستیم که همیشه جوانان یا گروه هایی که با حکام مقابله می کنند را محکوم و ملامت کنیم؛ ولی با این حال قائلیم که این گروه ها گاهی دچار اشتباه می شوند و آسیب زیادی به امت می زنند، بدون این که هیچ سودی در بر داشته باشد.

«صفوان الزعبی» رئیس انجمن «وقف التراث الإسلامي» در مصاحبه ای گفت: یکی از انگیزه های ثبات امنیت در لبنان، احترامی است که برای رئیس جمهور مارونی مذهب و دیگر ارکان دولت قائلیم. او اشاره کرد که آنها با مشارکت در این دولت به ریاست شخصی مارونی، در پی زدودن مفاسد و کاستن آن و جذب و افزایش منافع هستند. از طرفی آنان با این واقعیت زندگی می کنند و بر اساس دو دسته از احکام دینی عمل می کنند: 1. احکامی که ارتباط میان مسلمان و مخالف را در داخل و خارج از دایره اسلام تنظیم می کند؛ 2. احکامی که چارچوب ارتباط میان مسلمان و حاکم کافر را مشخص می کند.

سلفی ها در اقدامی متناقض با مواضع سابقشان که انتخابات را قبول نداشتند، در انتخابات سال 2009 مشارکت کردند و هم کاندیدا داشتند و هم رأی دادند؛ زیرا انجمن «وقف التراث الإسلامی» به ریاست الزعبی فتوایی صادر کرد و در تشریح موضع جدید گفت: ما در فرایند انتخابات مشارکت پررنگی نداشتیم؛ ولی زمانی که تصمیم گرفتیم حضور خود در عرصه سیاسی را اثبات کنیم، از مشایخ ارشد «الدعوة السلفیة» خواستیم که فتوا صادر کنند و آنان این فتوا را صادر کردند؛ لذا وارد عرصه سياسی شديم؛ زیرا بر این باوریم که هدف آنان حفظ منافع دینی است و به دنبال جاه طلبی نیستند.

جنبه اعتقادی

دفاع از عقاید اهل سنت و جماعت، در صدر اولویت های جنبش سلفی در لبنان قرار دارد؛ به ویژه در برابر دشمن قدرتمندی مانند انجمن احباش که در ادبیات خود، سلفیت، رویکرد و ایدئولوژی آن را آماج حملات خود قرار می دادند. درباره احزاب شیعه نیز سلفی ها معتقد بودند که در اصول دین با آنان اختلاف اعتقادی دارند، ولی تا جای ممکن می کوشیدند که به سمت درگیری های قومی و مذهبی کشیده نشوند؛ اما جناح سلفی ـ جهادی به شکل ویژه ای هر گونه اشتراک نظر با شیعه و در رأس آن «حزب الله» را رد می کند.

مکاتب سلفی

جنبش وابستگان به جریان سلفی گسترش یافت. البته این گسترش بعدها باعث شد که منابع و مکاتب گوناگونی پديد آيد. شاید برجسته ترین ویژگی ای که می توان در سلفیت لبنان مشاهده کرد، این باشد که مشایخ آن تمایل دارند که مدارس، گروه ها و هیئت های مستقلی داشته باشند. بنابراین سلفی های این کشور، طیف یکسانی نیستند؛ زیرا اندیشه های خود را از مکاتب مختلفی گرفتند یا شیوه های تبلیغ و فعالیت آنان با یکدیگر متفاوت بوده است؛ به گونه ای که از یک چارچوب تشکیلاتی مشترک یا رویکردی مشخص دستور نمی گیرند. این شاید همان مشکل اصلی جنبش های سلفی این کشور باشد با آن درگیرند.

دو مکتب مهم در جهان عرب، سلفیت لبنان را به چالش کشید که عبارتند از:

1. مکتب عربستان خاندان الشهال دین خود را از این مکتب گرفتند. داعی الإسلام الشهال می گوید: ما و آنان در اصول علمی و نظری اتفاق نظر داریم؛ ولی در بخش هایی از سبک اجرایی این رویکرد سلفی، با یکدیگر اختلاف نظر داریم.

2. مکتب کویت نمایندگی این مکتب را خاندان «الزعبی» به سرکردگی شیخ «صفوان الزعبی» بر عهده دارند. وی یکی از شخصیت های برجسته «تجمع المعاهد والمؤسسات السلفية/ اتحادیه مؤسسات و نهادهای سلفی» و رئیس هیئت امنای انجمن «وقف التراث الإسلامي» به شمار می رود. این انجمن در امتداد انجمن «إحياء التراث السلفية» کویت قرار داشت؛ انجمنی که از الزعبی حمایت مالی می کرد. به خاطر این انجمن، سفارت کویت در لبنان از اهمیت ویژه ای برخوردار شده بود. الزعبی می گوید: اگر این حرف درست باشد که ما اهمیت خود را از کویت گرفته ایم، مسئله ای ناپسند یا یک تهمت نیست؛ بلکه این امر باعث افتخار ما خواهد بود؛ ولی واقعیت این است که ملت، دولت و انجمن های خیریه کویت در امور لبنان مداخله نمی کنند.

جنبش سلفی به سرکردگی خاندان الشهال در طرابلس اعلام موجودیت کرد. این خاندان در لبنان جنبه تاریخی سلفیت را به نمایش گذاشتند؛ ولی اخیرا نسل جدیدی از سلفیت پا به عرصه گذاشته است که جوانی 35 ساله به نام «صفوان الزعبی» سرکردگی آن را بر عهده دارد. وی نمایندگی انجمن کویتی «احیاء التراث» را نیز عهده دار می باشد. صفوان بسیار کوشید تا از طریق این انجمن، پای سلفی ها را به عرصه اجتماعی لبنان باز کند تا علی رغم سن کم خود بتواند در میان رهبران سلفی لبنان، به یکی از رهبران بزرگ تبدیل شود و احترام و مقبولیت او به جایی برسد که بتواند مکتبی مستقل تشکیل دهد. پس از اختلاف میان شیخ داعی الإسلام الشهال و حسن الشهال، شوهرخواهر و پسرعموی وی، صفوان الزعبی نقش برجسته تری یافت؛ به ویژه زمانی که به تنهایی توافق نامه گفت وگو با حزب الله را امضا کرد.

تشکل های جهادی

ناظران اتفاق نظر دارند که سلفیت جهادی در لبنان، جنبشی ضعیف است؛ زیرا از جریان های بزرگ جهادی در آن جا خبری نیست؛ هرچند که افراد و گروه های کوچکی با تفکر جهادی در این کشور وجود دارند و بیشتر آنان نیز فلسطینی هستند که از دل اردوگاه ها پدید آمده اند.

1. گروه ابوعایشه این گروه از نخستین گروه های جهادی در تاریخ لبنان به شمار می رود. عناصر آن برای آموزش کار با اسلحه، به کوه های «الضنیة» در شمال این کشور پناه برده بودند. سرکردگی این افراد را «بسام کنج» ملقب به «ابوعایشه» بر عهده داشت. وی جزء اندک لبنانی هایی است که به همراه یکی از همرزمانش در جهاد افغانستان شرکت داشتند. آنان در سال 2000 درگیری های خشونت باری با ارتش لبنان داشتند که در پی آن بسام کشته شد و همرزمش بازداشت گردید.

مدتی بعد، گروه های کوچک جهادی اعلام موجودیت کردند که اردوگاه های پناهندگان فلسطینی را بستری مناسب برای خود یافتند و از عوامل متعدد سیاسی، امنیتی و اجتماعی بهره بردند؛ مانند: تشکیلات جند الشام، فتح الإسلام و عصبة الأنصار.

2. عصبة الأنصار گروهی فلسطینی و مسلح است که «هشام شریدة» آن را تأسیس کرد. وی در درگیری با جنبش فتح کشته شد. این تشکیلات در اردوگاه «عین الحلوة» در جنوب لبنان تمرکز دارد. در اصل، جنبشی سلفی شمرده نمی شود؛ ولی تحت تأثیر تفکرات سلفی قرار گرفته است. نام آن با عملیات ترور «نزار الحلبی» رئیس انجمن احباش گره خورده است. به دنبال حوادث «نهر البارد» میان ارتش لبنان و گروه جند الشام درگیری هایی ایجاد شده بود که این تشکیلات در پایان دادن به این درگیری ها نقش داشت. هدف اصلی این تشکیلات، احیای خلافت اسلامی است. سرزمین جهاد را سرزمینی می دانند که از سوی دشمن اشغال شده است؛ لذا معتقدند که لبنان باید در مسیر جهاد در راه خدا گام بردارد؛ چه در جهت جنگ با یهود باشد و چه در جهت حمایت از این جنگ.

3. جُندالشام این گروه کوچک مسلح که در سال 2004 ظهور کرد، با هدف تغییر تمام دولت های موجود، به فعالیت مسلحانه روی آورد. اعضای آن آشکارا از مبارزه با دولت سوریه سخن می گویند و سایر جناح های فلسطینی به ویژه حماس را متهم می کنند که بازیچه سوری ها شده اند. آنها در اردوگاه ها با جنبش فتح وارد درگیری هایی شدند.

4. فتح الإسلام تشکیلاتی مسلح و متشکل از مبارزانی که از سوریه به اردوگاه های فلسطینی منتقل شدند. سرکردگی آنان را «شاکر العبسی» اردنیِ فلسطینی تبار بر عهده دارد. در میان این تشکیلات افرادی از ملیت های مختلف حضور دارند؛ مانند: سوری ها، لبنانی ها، فلسطینی ها و عربستانی ها. این تشکیلات در اردوگاه «نهر البارد» درگیری های خونباری با ارتش لبنان داشت که بیشتر عناصر خود را طی این نبردها از دست داد. مهم ترین اهداف فتح الإسلام کشتار یهود و حامیان آن یعنی صهیونیسم غربی است. هدف عناصر آن نیز شهادت در راه خدا می باشد.

برجسته ترین شخصیت ها و سرکردگان

1. داعی الإسلام الشهال رئیس انجمن «الهدایة و الإحسان» و یکی از شخصیت های برجسته سلفی در لبنان است. وی سرپرستی بسیاری از مدارس دینی را بر عهده دارد. در سال 1984 از دانشگاه اسلامی مدینه منوره فارغ التحصیل شد. در محضر علمای عربستان مانند «شیخ ابوبکر الجزایری» و «شیخ عبدالله الغنیمان» به علم آموزی پرداخت. پس از دیدارهای متعدد با «شیخ بن باز» و «شیخ ابن عثیمین» تحت تأثیر این دو قرار گرفت.

در سال 1986 مجبور شد طرابلس را ترک کند؛ ولی پس از 5 سال بازگشت و در مناطق سنی نشین، چندین مؤسسه دینی و رادیو قرآن را تأسیس کرد و شروع به ساخت مساجد نمود. تا سال 1996 که هیئت دولت، این انجمن را منحل کرد، به فعالیت خود ادامه داد. در این سال، دولت بنابر درخواست «میشال المرّ» وزیر کشور، مجوز این انجمن را لغو کرد.

حوادث یکی پس از دیگری اتفاق می افتاد و بحران میان دولت لبنان و شیخ داعی به اوج خود رسید. دولت لبنان تحت قیومیت سوریه قرار داشت. شیخ داعی به دامن زدن به فتنه مذهبی متهم و محکوم به اعدام شد و دارایی های انجمن مصادره گردید. او در آن دوره تحت پیگرد امنیتی قرار داشت، ولی به دلیل معادلات ملی ـ مذهبی احکام صادر شده در مورد او اجرا نشد. او در حوادث «الضنیة» (1999ـ 2000) نقش برجسته ای داشت. در زمان آغاز حوادث اخیر نهرالبارد نقش خود را به عنوان مذاکره کننده با جماعت فتح الإسلام از سر گرفت.

پس از این که اتهامات سابق از او برداشته شد، بار دیگر به فعالیت روی آورد و شورای هیئت دولت، از انجمن «الهداية والإحسان» اعاده حیثیت کرد تا از طریق رادیو، بار دیگر فعالیت خود را در راستای تقویت «اهل سنت و جماعت لبنان» از سر بگیرد. انجمن مؤسسات خود را بازگشایی کرد و با همکاری برخی از شخصیت ها، علی رغم برخی ملاحظات، تشکیلات «اللقاء الإسلامي المستقل» را تأسیس کرد.

2. حسن الشهال رئیس انجمن «دعوة العدل و الإحسان»، پسرعمو و شوهرخواهر داعی الإسلام است که ارتباطاتی با انجمن ها و هیئت های کویتی داشت. گفته می شود که این فرد از حمایت ملی این هیئت ها و انجمن ها برخوردار بود. او در سال 2004 کوشید تا برای سرکردگی جنبش سلفی چارچوبی وضع کند. در این زمان، مکتبی موسوم به «مکتب السیاسی الإسلامی» تشکیل داد که متشکل از گروه ها و شخصیت های برجسته سلفی بود و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. هدف از تأسیس این مکتب در واقع پی گیری شرایط سیاسی لبنان عنوان شده بود و تقریبا برای نخستین بار بود که سلفی ها گرایش خود به امور سیاسی را بروز می دادند.

3. صفوان الزعبی وی رئیس هیئت امنای انجمن «وقف التراث الإسلامی» بود. او به همراه حسن الشهال تصمیم گرفت تا با حزب الله مذاکره کند. این فرد در جنبش سلفی لبنان بیش از آن که نقش سیاسی داشته باشد، نقش اجتماعی داشت. الزعبی مدیریت تعدادی از مؤسسه ها و درمانگاه ها را بر عهده داشت؛ ولی او و جماعت متبوعش در صحنه سیاسی یا نظامی هیچ حضوری نداشتند.

وی با برخی از نیروهای سلفی و در رأس آنها گروه شیخ داعی الإسلام الشهال مخالف بود؛ حال آن که با حسن الشهال (پسرعموی وی) روابط محکمی داشت. این فرد با جریان «المستقبل» به سرکردگی خاندان «حریری» نیز به شدت دشمنی داشت؛ زیرا با این که آنان را جریانی می دانست که رهبری سیاسی اهل تسنن را در دست داشتند، ولی تمرکز مرجعیت سیاسی اهل سنت در دست این جریان را نمی پذیرفت. او بیشترین حمایت مالی را از سوی کویت دریافت می کرد. طرح های خیریه او تعدادی از شهرک های شمالی را تحت پوشش قرار داده است.

الزعبی در اظهارات خود همیشه تأکید می کرد که اندیشه ی وی با میانه روی و اعتدال و گرایش به تثبیت امنیت در جامعه لبنان، از سایر دیدگاه ها متمایز می گردد. او در بیانیه ای می گوید:

«مردم گمان می کنند که سلفی ها از عصر حجر آمده اند یا هیولاهایی هستند که قبل از دشمن، دوستان از آنها می ترسند! به آنها می گوییم: ما انسان هایی اهل گفت وگو هستیم و تفکر را می پذیریم؛ طرف دیگر را به رسمیت می شناسیم و ثابت کردیم که نسبت به احزاب سیاسی میانه روتریم. این احزاب میانه روی را زیر سؤال می بردند؛ ولی ما میانه روهای واقعی هستیم ... آرزوی ما این است که دولتی عادل روی کار بیاوریم؛ دولتی که دین خدا را اجرا می کند و به امور تمام مردم اهتمام می ورزد. راه تحقق این آرزو را تربیت و تعلیم و ساخت جامعه ای بالغ و رشدیافته می دانیم. اگر این امکان وجود نداشته باشد، با دولتی که بخشی از آرزوی ما را برآورده سازد، همکاری خواهیم کرد و خواهیم کوشید که از یک سو منافع را جذب کرده و افزایش دهیم و از سوی دیگر، مفاسد را بزداییم و کاهش دهیم».

منبع: اختصاصی دبیرخانه کنگره جریان های تکفیری 2- شیعه

3- مسیحیان

جریان المرده

جريان المرده عنوان حزبي سياسي در لبنان است كه مسئوليت آن را سليمان طوني فرنجيه برعهده داشته و اعضاي آن را ماروني ها تشكيل مي دهند، اين حزب كه دفتر مركزي آن در منطقه زغرتا قرار دارد، در سال 1986 به دست سليمان فرنجيه فرزند طوني فرنجية رييس جمهور اسبق لبنان تاسيس شد و در ابتداي جنگ هاي داخلي لبنان به عنوان "ارتش آزادي بخش الزغرتاوي" مشهور بود .

علت نامگذاري

المرده در اصل يكي از گروه هاي اصيلي بود كه در منطقه اي طولاني بين لبنان، سوريه، اردن، فلسطين و حتي عراق و ايران زندگي مي كرد و با كنعاني ها و اموري ها و آرامي ها و گروه هاي ديگر مختلط شدند، ولذا به آن ها مردة گفته مي شود. كه در اصل مردو بوده و "مار" به معناي بزرگ و "دو" به معناي قدرتمند مي باشد ونام آن ها به معناي بزرگ و قدرتمند مي باشد. پس از آن نيز از نام آنها به عنوان قدرتمندان، انقلابي ها و... تفسير گرديد.

آل فرنجيّة

به نظر مي آيد خانواده فرنجية از ريشه دار ترين خانواده هاي سياسي مسيحي در لبنان مي باشد كه با آل شمعون و آل جميل، يك مثلث سياسي را تشكيل داده اند. سليمان فرنجيه نيز از اين خانواده است كه در سال ۱۹۷۰ به عنوان پنجمين رييس جمهور لبنان انتخاب شد و تا سال ۱۹۷۶ كه جنگ هاي داخلي شروع گرديد بر اين منصب باقي بود .

پس از اين كه رياست جمهوري سليمان فرنجية به پايان رسيد رهبري اين جريان بر عهده طوني فرنجية قرار گرفت در حالي كه وي قبلا توانسته بود به عنوان يكي از نمايندگان پارلمان لبنان در سال 1970 به مجلس راه يابد. طوني سليمان فرنجيه جوان در سال 1941 به دنيا آمد و هنوز سن زيادي از وي نگذشته بود كه اختلافات كتائب لبنان در سال 1978 منجر به ترور وي و همسرش فيرا قرداحي فرنجية و دختر سه ساله اش جيهان به همراه 30 نفر از افراد بي گناه ديگر توسط شاخه نظامي نيروهاي قوات لبناني به رهبري سمير جعجع گرديد. اما سليمان پسر وي توانست از اين ترور جان سالم به در برد چرا كه وي به بيروت رفته بود تا در مدرسه الأتينيه جونيه به تحصيل بپردازد.

سليمان طوني فرنجية

سليمان طوني فرنجية فرزند خاندان اصيل لبناني بود كه مردان بزرگ اين خانواده نقش بزرگي در تاريخ لبنان ايفا كرده بودند. اقدامات سياسي وي از سال ۱۹۸۷در حالي كه 22 ساله بود، آغاز گرديد و روستاي بنشعي را به عنوان محل فعاليت هاي خود قرار داد و به مروز زمان در اين منطقه به شهرت رسيد. وي همچنين با دولت سوريه نيز ارتباطات محكمي بر قرار كرد چرا كه دو رييس جمهور فقيد يعني حافظ اسد و سليمان فرنجية رابطه سياسي و خانوادگي خوبي با يكديگر داشتند، كه در ادامه اين روابط نيز بين سليمان پسر و باسل اسد فقيد و بشار اسد نيز ادامه يافت .

در سال 1989 فرنجيه از طائف دستور جديدي را دريافت كرد و بر اساس آن اولين كمك هاي تسليحاتي به شبه نظاميان المرده صورت گرفت تا وي بتواند در سايه آن فعاليت هاي سياسي خود را افزايش دهد. چراكه وي نيز به دنبال اين بود كه به نمايندگي مجلس و يا رياست جمهوري لبنان برسد .

در واقع او يك مسيحي لبناني بود كه سعي در حفظ توازن موجود در لبنان بود تا تغييرات منطقه اي و يا جغرافيايي تاثيري بر آن نداشته باشد ولذا ارتباطات خود را با كشورهاي عربي تقويت كرد و حتي دو مرتبه نيز از واتيكان كه به عنوان مرجع مسيحيان جهان مي باشد ديدار كرد و از آن جايي كه كه به هماهنگي منطقه اي ايمان داشت در 22 آوريل 2007 به ايران سفر كرد و با مقام معظم رهبري ، رييس جمهور و ديگر مسئولان ايراني نيز ديدار كرد .

در 11 ژوئن 2006 المرده با همكاري گروه ها و افراد سياسي مختلف عنوان "جريان المرده" را بر خود گذاشت و توانست ده ها هزار نفر را به عضويت اين جريان در آورده و دفاتر خود را در اكثر مناطق لبنان به خصوص در كسروان، جبيل، المتن، بعبدا و بقاع افتتاح نمايد .

اصول فكري و عقيدتي المردة

جريان المرده يكي از معدود جريان هاي مسيحي محسوب مي شود كه از مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي حمايت مي كند و با جريان عوني كه همپيمان حزب الله مي باشد و همچنين جنبش امل و حزب دموكراسي لبنان به رهبري طلال ارسلان و التنظيم الشعبي و... ارتباطات خاصي دارد. مهمترين اصول اين جريان عبارت است از :

لبنان وطن نهايي همه ساكنان آن است ولذا دولت بايد جلوي منازعات و درگيري هاي قومي و مذهبي را بگيرد .

لبنان بايد هميشه آزاد باشد و اين جريان با هر گونه تجزيه و يا فدراليسم مخالف است .

با اسكان فلسطيني ها مخالف بوده و تاكيد دارد كه فلسطيني ها داراي حق بازگشت بوده و رژيم صهيونيستي دشمن تمامي لبناني ها مي باشد .

اين جريان به لبنان به عنوان يك كشور مستقل ، آزاد و داراي ارزش هاي عالي انساني ايمان دارد .

ارتباط سليمان فرنجية با حزب الله و جنبش أمل بسيار مستحكم مي باشد به طوري كه آن ها به عنوان بخشي از جريان مقاومت در لبنان شناخته مي شوند، و اين جريان در برنامه هاي سياسي خود سه مساله مهم ارتش، ملت و مقاومت را مطرح مي كند .

فرنجيه رييس جمهور !

سليمان فرنجية سعي كرده است كه به نفع فرزندش طوني فرنجية از نمايندگي مجلس كناره گيري كرده و وارد فضاي جديد سياسي گردد، امروز نام وي از سوي بعضي از شخصيت هاي غير ماروني به عنوان يكي از كانديداهاي رياست جمهوري لبنان در 18 نوامبر آينده برده مي شود.

به نقل از الوقت عربي 4- دروزیان 5- علویان 6- اسماعیلیه

تقسیم‌بندی‌های سیاسی

پراکندگی جغرافیایی جمعیت و طوایف

سرزمین مقدس اما شگفت انگیز

لبنان در منطقه خاورمیانه کشور پیچیده ای است و اقوام، طوایف و گرایش های دینی گوناگونی را در دل خود جای داده است، و با وجود آن که در زمره واحدهای مستقل سیاسی جهان عرب به شمار می آید، ولی تنوع زبانی در آن به وفور مشاهده می گردد . در واقع لبنان جزیره کوچکی است از پدیده های ناموزون، ناهماهنگی ها و ناهمگونی ها،

سرزمینی که امروزه به نام «فلسطین » و جنوب لبنان شهرت دارد در حقیقت بستر جغرافیایی تلاشهای عقیدتی و فرهنگی پیامبرانی چون حضرت عیسی علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، حضرت داود علیه السلام، و حضرت سلیمان علیه السلام، و حضرت یحیی علیه السلام است . بسیاری از فرستادگان الهی در این ناحیه برای اعتلای آیین آسمانی خود رنج ها و محنت هایی را به جان خریدند و برخی دیگر در این مسیر به فیض شهادت نائل آمدند، همه ادیان الهی بر این نواحی به دیده احترام و قداست می نگرند . لبنان کشوری است که همواره در طول تاریخ عرصه مبارزه حق جویان با اهل باطل بوده و مردمانش برای به دست آوردن آزادی های معنوی و رهایی از اسارت های ستمگران از هیچ فداکاری سرباز نزده اند و استقامت، مقاومت و جانبازی را بر حقارت و ذلت و تسلیم شدن در برابر زورگویان و مهاجمان یاغی ترجیح داده اند .

لبنان در منطقه خاورمیانه کشور پیچیده ای است و اقوام، طوایف و گرایش های دینی گوناگونی را در دل خود جای داده است، و با وجود آن که در زمره واحدهای مستقل سیاسی جهان عرب به شمار می آید، ولی تنوع زبانی در آن به وفور مشاهده می گردد . در واقع لبنان جزیره کوچکی است از پدیده های ناموزون، ناهماهنگی ها و ناهمگونی ها، هم می توان فرزانگی، فضیلت و خصال عالی انسانی را در آن دید و هم می توان نمودهایی از رذالت، جنایت، گمراهی، انحراف، و دنائت را نظاره گر بود . اما با همه این دگرگونی ها و با وجود طرز فکرهای احیانا متعارض و واکنش هایی که اقوام و فرقه ها را در مقابل هم قرار می دهد هویت مستقل و متمایز از دیگر ملیت ها و کشورها را دارد و برای دست یافتن به این منظور تلخکامی ها و مرارتهای زیادی را تحمل کرده است .

«اریک رولو» همکار روزنامه «لوموند» فرانسه و یکی از بهترین کارشناسان خاورمیانه روزی به «تیری دژاردن » نویسنده فرانسوی و کارشناس جهان عرب گفته بود، در طی ده سال تلاش مطبوعاتی بارها درباره کشورهای عرب مقاله نوشته ام اما موفق نشده ام هرگز حتی یک سطر درباره لبنان بنویسم، به تحقیق درک و تحلیل مسایل این قلمرو از همه کشورهای خاورمیانه دشوارتر و پیچیده تر است . در کنفرانس سران عرب که در دسامبر سال 1969م در رباط مراکش برگزار شد، همه اعراب، درباره ملت عرب، جبهه متحد عرب و تثبیت هویت عربی سخن گفتند، اما هیات نمایندگی لبنان به ویژه با بی علاقگی بسیار به زبان فرانسه سخن می گفت! . در لبنان همه چیز یافت می شود: معلوم و نامعلوم، بهترین و بدترین، فقیر و غنی، مسیحی و مسلمان، شیعه و سنی، انعطاف پذیر و بی انعطاف، مهمان نواز و بی قید، اهل جمود و تحجر، روشنفکر و متفکر دارای ذهن پویا و فعال . با این همه، لبنان کشور دلربایی است و از جاذبه های مذهبی و فرهنگی و جغرافیایی آن نمی توان صرف نظر کرد (دژاردن،تیری،صد میلیون عرب، ترجمه حسین مهری، ص 173) .

قدیمی ترین نامی که برای سرزمین کنونی لبنان ذکر شده «فنیقیه » است، آنان قومی دریانورد و تجارت پیشه بودند که حدود 3500 سال قبل به سواحل لبنان کنونی مهاجرت کردند . مهمترین فعالیت اقتصادی این قوم تهیه رنگ قرمز ارغوانی زیبایی بود که از نوعی صدف دریایی تهیه می کردند و این رنگ برای رنگ آمیزی لباس و به خصوص شنل به کار می رفت . نام فنیقی ها را یونانی ها به آنان دادند که هم به معنای رنگ ارغوانی است و هم نام صدفی است که از آن، این رنگ بدست می آید .

در همان دوران باستان کلمه لبنان که لفظ آرامی است و به معنای سرزمین سپید می باشد که اشاره به پوشیده بودن ارتفاعات آن از برف دارد، در مورد این سرزمین به کار رفت .

چون در طول تاریخ، لبنان تابع سوریه کنونی (شام) بوده تحت عنوان کلی «شامات » نیز از آن سخن گفته اند در طول دوره حاکمیت عثمانی به این سرزمین به دلیل ساختار سیاسی خاصی که داشت لبنان را سرزمین خودمختار لبنان نامیدند و در سال 1920م یعنی در زمان سلطه استعماری فرانسویان به لبنان بزرگ مرسوم گردید و با احراز استقلال در 21 نوامبر 1941 میلادی جمهوری لبنان (جمهوریة اللبنانیة) به وجود آمد که هم اکنون نام رسمی آن می باشد و در عرف بین الملل بدان لبائن ( Lebanon) می گویند . در فرهنگ های لاتینی این کشور را به صورت لیبانوس (Libanus) و در زبان فرانسوی لیبان ( Libaon) و در زبان انگلیسی به صورت لبنان (Lobnan) نوشته اند (خیراندیش ،رسول،شایان،سیاوش.ریشه یابی نام و پرچم کشورها، ص 155 ) .


موقعیت، حدود، مساحت و ناهمواری ها

کشور لبنان به عنوان کوچکترین سرزمین خاورمیانه، پس از بحرین، با 10453 کیلومتر مربع در آسیای جنوب غربی قرار دارد، این واحد سیاسی از شمال و شرق به سوریه، از جنوب و جنوب شرقی به فلسطین و از غرب به دریای مدیترانه محدود می شود . لبنان به دلیل قرارگرفتن به ساحل شرقی مدیترانه، راه داشتن به دریای آزاد و آبهای بین المللی در گذر تاریخ نقطه سرآغاز نفوذ قوای استعماری به منطقه حساس خاورمیانه بوده است . لبنان در شمال به شکل مستطیل نسبتا عریض است که در جنوب این عرض کاهش می یابد . طول آن که در جهت شمالی، جنوبی است از «عکار» تا «هنتیا» به 210 کیلومتر بالغ می گردد ولی عرض آن به 80 کیلومتر می رسد، این کشور بین عرض شمالی 50/33 و 43/33 و طول شرقی 50/35 و 33/36 واقع شده است . محدودیت مساحت و طول مرزهای لبنان مناطق حساس جغرافیای طبیعی آن را در مجاور هم قرار داده و شمال و جنوبش به قدری به هم نزدیکند که می توان در مدت 5/2 ساعت با ماشین شمال لبنان را از طریق بیروت پیمود و به جنوب آن رسید . سواحل آن نیز شنی و دارای بندرها و لنگرگاههای کوچکی می باشد (ه علیزاده،فرهنگ سیاسی لبنان، ترجمه محمد رضا گلسرخی و محمد رضا معماری، ص 11. کسمایی،علی اکبر، جنگ داخلی لبنان، ص 158، مجله پیام انقلاب، شماره 169، ص 34 ) .

لبنان از سطح دریای آزاد 3000 متر ارتفاع دارد و کشوری نیمه کوهستانی به شمار می آید و بلندترین قله اش، «قرنه سودا» 3083 متر ارتفاع دارد، شهرها و دهکده های لبنان در دامنه کوهها و بر فراز قله ها و کوهپایه ها قرار دارند و بدین جهت شهرها و دهکده های آن نمی توانند بیش از حد معینی گسترش یابند . اراضی لبنان که در مرحله سوم زمین شناسی تکوین یافته، دارای دو سلسله جبال «داخلی و ساحلی » است که از شمال شرقی تا جنوب غربی کشیده شده و به دو منطقه تقسیم گردیده اند .

«منطقه ساحلی » کم دامنه و کم ارتفاع به طول 180 کیلومتر از «راس الناقوره » در جنوب تا «النهرالکبیر» در شمال که «السلسلة الغربیة » نام دارد کشیده شده است . کوههای عطار، نیحا، الریحان و جبل عامل از ناهمواری های این منطقه هستند . سلسله جبال داخلی (لبنان شرقی یا کوه حرمون) به موازات ارتفاعات ساحلی بوده و مهمترین بلندی های آن جبل الشیخ نام دارد، کوههای مزبور که خود از چند قسمت تشکیل شده، در بسیاری از بخش های خود مانعی در راه ارتباط بخش شرقی و غربی لبنان مانع بزرگی ایجاد کرده است، شیب این ارتفاعات از سمت غرب به «دره بقاع » ختم می شود و با تنگه های سخت و سنگی مشخص می گردد، شیب های غربی این کوهها در معرض بادهای باران زا قرار دارند .

بین ارتفاعات شرقی و غربی دره مرتفع بقاع با 112 کیلومتر طول و 26 کیلومتر عرض قرار دارد این دره را آب خیز 1080 متری میان «نهرالعاصی » و «رود لیطانی » در حوالی «بعلبک » به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می کند . شمال این دره را کوه های کم ارتفاعی قطع می نماید که از سنگهای سست پوشیده شده اند . جبل لبنان وزش بادهای غربی را سد می کند و میزان نزولات متوسط سالیانه را به حدود 300 میلیمتر کاهش می دهد . در جنوب بعلبک کف دره دارای فراز و نشیب هایی است و خاک قرمز آبرفتی آن به سبب اندک افزایش در میزان بارندگی حاصلخیزی افزونتری دارد، هم در امتداد رود لیطانی که روستاها برای در امان ماندن از جریان سیل در ارتفاعات واقع اند و هم در مسیر چشمه هایی که در دامنه کوه ها به سمت شرق و غرب واقع شده اند روستاهای بزرگ و به شدت متراکمی به مقدار نسبتا زیادی وجود دارد . دره بقاع از طریق وادی التیم (حاصبیا) به سمت جنوب امتداد می یابد به رغم این که وادی مزبور توسط نهر حاصبانی (از نهرهای اصلی اردن) زه کشی می شود مع الوصف منطقه ای دورافتاده تا اندازه ای غیر قابل دسترس و تراکم جمعیت در آن کم است و روستاهایش فقیرند (بیومونت ،پیتر،خاورمیانه،ترجمه محسن مدیرشانه چی و ... ، ص 474 - 475 ) .

بزرگترین رودخانه لبنان «لیطانی » نام دارد که از آلیک (Aliek) در 25 کیلومتری جنوب بعلبک جریان یافته و رو به سمت جنوب به بقاع و از آنجا به کوهستان رسیده و به سوی غرب تا رسیدن به دریای مدیترانه امتداد می یابد . اهمیت لیطانی برای لبنان همپای سد بزرگ «اسوان » برای مصر و «سد فرات » برای سوریه بر آورد شده است . طول این رودخانه 146 کیلومتر است که بنا به عقیده پاره ای از کارشناسان می تواند منشا یک بحران بین المللی شود; زیرا یکی از هدف های اسرائیل در توسعه اراضی دستیابی به آب این رودخانه می باشد . «رعنان فایتس » کارگزار صهیونیستی اندیشه ای را مطرح می کند که افشاگر مقاصد مستمر توسعه طلبانه رژیم اشغالگر قدس است . او خواستار بهره برداری از آبهای رودخانه لیطانی به منظور اجرای پروژه هایی در مناطق اشغال شده است (مؤسسة الارض،استراتژی صهیونیسم در منطقه عربی و کشورهای همجوار آن، ص 62) .

در واقع رودخانه های لبنان قبل از آن که تامین کننده آب شیرین باشند، منشا اختلافات سیاسی گردیده اند، «رودخانه حصبانی » به یک مجادله بین المللی دامن زد و «لیواشکول » ، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی در گفتگویی با فیلسوف فرانسوی «ژان پل سارتر» در سال 1968م از مقصدی خطرناک در این ارتباط پرده برداشت و به وی گفت: «اسرائیل سه بار تقسیم شد بار اول زمانی بود که رودخانه های حصبانی و بانیاس خارج از محدوده آن گذاشته شد» ( همان، ص 63 ) .

«رودخانه اورنتس » نیز یک مشکل منطقه ای پدید آورد . لبنان قبل از آغاز جنگ های داخلی طرحی برای ایجاد یک سد بزرگ بر روی «اورنتس » تهیه کرده بود اگر این پروژه به انجام می رسید، دولت لبنان قادر بود دو تونل بزرگ حفر نماید اولی برای رساندن و آبیاری 400 هکتار زمین و دومین به «هرمل » (Hermel) جهت آبیاری 3000 هکتار از اراضی آن منطقه . از ظرفیت بالقوه رود حصبانی هم بهره برداری درستی نشد، زیرا دولت های مختلفی که از سال 1955م تاکنون در لبنان روی کار آمده اند، هریک به نحوی از انحاء بر پروژه های مزبور تغییراتی وارد آورده اند . رود حصبانی که از لبنان به سوی جنوب جریان دارد و به جلگه حولا در فلسطین می رسد، قرار بود این رود دارای سدی به ارتفاع 60 متر گردد و 165 میلیون متر مکعب آب را در لبنان ذخیره سازد که این پروژه هم عملی نشد (رضویان،محمد تقی،خاورمیانه: ج اول (کلیات جغرافیایی)، ص 112 ) . رودخانه اورنتس کشورهای سوریه و لبنان را به مدت بیست سال بر سر مسئله تقسیم آبهای خور درگیر کرده بود تا این که در اوائل سال 1971م با امضای موافقت نامه ای بین طرفین مقرر گردید لبنان تنها یک پنجم از مجموع 400 میلیون متر مکعب آن را دریافت دارد . دیگر رودخانه های لبنان عبارتند از: الکبیر، البارود، قادیشا، الجوز، اللامور، الزهرانی که ساحلی است.

لبنان تنها کشور خاورمیانه است که بیابان و صحرا ندارد، گرچه در مجموع آب و هوای معتدل و مرطوب دارد اما در سواحل دارای شرایط مدیترانه ای، در نواحی ارتفاعی و دره های بین کوهی دارای اقلیم کوهستانی با زمستان های نسبتا سرد و طولانی و تابستان تا حدودی کوتاه است . مردم خاورمیانه لبنان را به خاطر تابستان های ملایم، سرسبزی جبل لبنان و جاذبه های طبیعی دوست دارند و اروپائیان از آفتاب و سواحل زیبایش لذت می برند .


تقسیمات کشوری و نقاط شهری

امروزه لبنان به لحاظ هدف اداری به پنج محافظه یا استان تقسیم شده است: استان بیروت، استان جبل، استان بقاع، استان شمال و جنوب . مجموع استانهای مذکور خود به 24 شهرستان تقسیم می شوند که در راس هر کدام یک فرماندار وجود دارد .

بنادر زیبای بیروت، بطرون، طرابلس، صور و صیدا، شهرهای مهم لبنان را بر بستر با صفای خود جای داده است . کوه های غربی لبنان با تفرجگاه های تابستانی مکانهای مناسبی با آب و هوای معتدل به شمار می رود که مردمان شهرهای داخلی اوقات تعطیل خود را در فصل تابستان در آن سپری می کنند .

درست در مرکز امتداد ساحل غربی لبنان، در ورای کوه های متراکم آن، به فاصله 110 کیلومتری قبرس و در مسافت 96 کیلومتری دمشق در دامنه قله های پربرف، شهر بندری و زیبای بیروت قرار دارد، بنادر طرابلس، جونیه و بطرون در شمال و بندرهای صیدا و صور در جنوبش واقع اند . این شهر با بندر لیماسول در جنوب غربی قبرس روابط تجاری وسیعی دارد و تا قبل از جنگ داخلی و یورش های رژیم صهیونیستی قطب تجاری منطقه به شمار می آمد و روزانه بیش از 120 کشتی در انتظار تخلیه در این بندر بودند . فرودگاه مافوق مدرن بین المللی که تمامی نقاط جهان را با بیروت مرتبط می سازد، رگ حیاتی ارتباطی و اقتصادی لبنان را تشکیل می دهد . جنگلهای بادام و زیتون اطراف بیروت و درختان نخل، سدر و زیتون برکرانه آن زیبایی ها و چشم اندازهای فوق العاده ای به وجود آورده که جاذبه توریستی این شهر را دوچندان کرده است، هتل های زنجیره ای کنار ساحل بر اهمیت آن می افزود زیرا از بهترین و بزرگترین هتل های خاورمیانه به شمار می آمدند، اما بسیاری از آنها هدف تهاجم وحشیانه رژیم صهیونیستی قرار گرفتند و تعدادی تخریب و به صورت ویرانه ای درآمدند . خیابان مشهور حمراء آن با بلوارهای زیبا، مغازه های مجلل و متنوع یک منطقه اروپائی نشین محسوب می گردد . بیروت علاوه بر آن که شهر سیاحت و زیبایی است، محفل روشنفکران و سیاستمداران هم می باشد . در بیروت و توابع آن حدود نیمی از سکنه لبنان اقامت دارند.

بخش های مختلف بیروت

بیروت به دلیل واقع شدن بر ساحل مدیترانه آب و هوای معتدل و مرطوب دارد و به لحاظ گروه های اجتماعی که در آن سکونت اختیار کرده اند، در واقع به سه بخش تقسیم شده است:

بیروت شرقی که بخش مسیحی نشین آن است، بیروت غربی که به مسلمانان سنی مذهب اختصاص دارد، حومه بیروت یا ضاحیه که در بخش جنوبی قرار گرفته و به شیعیان اختصاص یافته و منطقه تحت نفوذ حزب الله لبنان می باشد، همین ناحیه بر اثر منازعات داخلی و رویارویی با غاصبان نژادپرست صهیونیستی آثار ویرانی و گلوله ها را بر بسیاری از اماکن مسکونی و تجاری و اداری خود دارد، جالب آن است که چندی قبل به طور معمول بین 6 تا 12 ساعت در شبانه روز برق ناحیه ضاحیه قطع بود و مردم از موتور برق استفاده می کردند درحالی که این وضع نابسامان در دیگر نقاط بیروت کمتر مشهود بود، اما گویا اخیرا تا حدودی این وضع آشفته بهبود یافته است اما از نظر استفاده از آب آشامیدنی; مردم این ناحیه اوضاع نامساعدی دارند و ناگزیرند برای تامین آب مشروب آن را خریداری کنند (سازمان حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور،آفاق اسلام، ج 41 (لبنان)، ص 15 ) .

مرکز لبنان شمالی شهر طرابلس (این شهر با طرابلس لیبی تفاوت دارد) می باشد که خود شش بخش دارد: طرابلس، الکوره، عکاره، زغرتا، البطرون و بشری (زادگاه جبران خلیل جبران) .

جبل لبنان دارای مرکزی به نام بعبد است که کاخ ریاست جمهوری در آن احداث شده است، این استان نیز دارای بخش های بعبدا، جبیل، کسروان، المتن، عالیه و الشوف می باشد .

بندر کوچک صیدا مرکز لبنان جنوبی است، این ناحیه نیز هفت بخش به نام های زیر دارد:

صیدا، جزین، نبطیه (جایی که در جنگ های داخلی لبنان به دلیل حملات زمینی و هوایی طرفین آسیب زیادی دید)، مرجعیون، صور، بنت جبیل و حاصبیا .

استان بقاع به مرکزیت زحله در نواحی داخلی لبنان قرار گرفته است، این شهر در نبرد میان قوای سوری و فالانژهای لبنان صدمات زیادی را تحمل کرد . بقاع پنج بخش دارد: زحله، بعلبک، الهرمل، راشیا و البقاع الغربی (کسمایی،علی اکبر، جنگ داخلی لبنان، ص 159).

مناطق فقیر نشین

اما باید این واقعیت را دانست که بیروت علاوه بر این جاذبه ها و زیبایی ها، چهره ای دیگر هم دارد، در اطرافش و در بخش هایی به نام قرنطینه (برج حمود) و نیز در ناحیه النبع و ربائیه که در شمال شرقی این بندر قرار دارند، یک زندگی فقیرانه، عقب افتاده و زاغه نشینی را می توان دید . نواحی تل الزعتر، دغوانه و الشیاح، صبرا و شتیلا که در جنوب شرقی بیروت جای گرفته اند، علاوه بر آن که عقب افتادگی از سیمایشان هویدا است، در جنگ های داخلی و تجاوزات رژیم اشغالگر قدس و پناه بردن آوارگان فلسطینی بدان سیمایی آغشته به خون و جنگ و جنایت دارد و از ستمی مضاعف حکایت می کند . در این نواحی و در کنار پایتخت ثروتمند لبنان افرادی زندگی می کنند که با ساکنین ثروتمند بیروت هیچ گونه وجه اشتراکی ندارند و جز رنج و محرومیت از چیزی نصیب نمی برند . شیعیان و مهاجرین فلسطینی در نقاط مورد اشاره معیشت سخت و فرساینده ای را سپری می کنند و تاوان تبعیض دولت های لبنان و نیز یورش های اشغالگران قدس را می پردازند.

اقتصاد

اقتصاد لبنان كاملاً خصوصي و مبتني بر سرمايه‌داري و بازار آزاد است. بخش خدمات و بانكداري بيش از 70 درصد توليد ناخالص ملي اين كشور را به خود اختصاص مي‌دهد. مهم‌ترين بخش‌هاي اقتصاد لبنان عبارتند از:

- بانكداري: بانكداري در لبنان خصوصي است. اكنون بالغ بر80 بانك خصوصي در لبنان فعاليت دارند. علاوه بر بانك‌هاي تجاري، مؤسسات مالي و اعتباري و واسطه‌اي نيز در لبنان فعاليت دارند. ازجمله اين بانك‌ها مي‌توان بلوم بانك، فرانس‌بانك، بيبلوس بانك‌، بانك العودة، بانك اسلامي لبنان و بانك صادرات ايران را برشمرد.

- تجارت: تراز تجاري لبنان به دليل مشكلات داخلي لبنان اين كشور در طول سال‌هاي گذشته همواره منفي بوده است. مهم‌ترين كشورهاي صادركننده به لبنان: ايتاليا، فرانسه، آمريكا و چين و مهم‌ترين كشورهاي وارد كننده از لبنان: سوئيس، انگلستان، عربستان، تركيه، آمريكا و اردن مي‌باشند. تجار لبناني به دلايل مختلف در بيشتر كشورهاي دنيا از جمله ‌آفريقا، آمريكاي لاتين و استراليا فعاليت تجاري دارند. در سال 2010 ميلادي اين افراد بالغ بر 8 ميليارد و 200 ميليون دلار ارز وارد كشور كرده‌اند. امضاء موافقت‌نامه منطقه آزاد تجاري عربي، باعث كاهش تعرفه گمركي كالاهاي توليد كشورهاي عربي به لبنان شده است.

- گردشگري: لبنان در سال 2010 پذيراي بيش از 2 ميليون گردشگر خارجي بوده و حدود 7 ميليارد دلار از اين محل درآمد ارزي داشته؛ ولي اين آمار در سال‌هاي بعد به‌دليل شرايط منطقه كاهش پيدا كرده است.

- كشاورزي: بزرگ‌ترين بخش نيروي كار لبنان در بخش كشاورزي فعال هستند. جنوب لبنان و منطقه دره بقاع در شرق لبنان بيش‌ترين اراضي حاصلخيز را دارند. مركبات، زيتون، انگور، سيب، موز و تنباكو مهم‌ترين توليدات كشاورزي صادراتي لبنان هستند.

آخرين آمارهاي موجود از وضعيت اقتصادي لبنان بر اساس شاخص‌هاي سال 2011 بدين شرح است:

- توليد ناخالص داخلي (بر اساس برابري قدرت خريد): 6/61 ميليارد دلار

- رشد توليد ناخالص داخلي: 5/1% (اين رقم در سال 2010 معادل 5/7% بوده است.)

- سرانه توليد ناخالص داخلي: 15600 دلار

- بودجه سالانه (هزينه): 67/11 ميليارد دلار

- كسري بودجه: 8/9% توليد ناخالص داخلي

- بدهي خارجي: 35 ميليار دلار

1- بانکداری

بخش بانکی لبنان، یکی از بزرگ‌ترین بخش‌های بانکداری عربی و جهانی نسبت به حجم اقتصاد ملی آن است؛ به‌طوری‌که در پایان سال 2015 حجم دارایی‌های کلی این بخش حدود 4 برابر حجم درآمد ناخالص ملی بوده است. (186 میلیارد دلار).همچنین میزان سپرده‌های بانکی (شامل سپرده‌های خصوصی مقیم و غیر مقیم و سپرده‌های بخش دولتی است) حدود 3 برابر درآمد ناخالص ملی است. (حدود 155 میلیارد دلار)

1- 1تعداد و ترکیب بانک ها

بخش بانکی لبنان شامل 72 بانک لبنانی، مشترک و خارجی با ترکیب ذیل می‌باشد:

31 بانک لبنانی،

10 بانک لبنانی با اکثریت سهام خارجی عربی،

10 بانک عربی،

1 بانک لبنانی با اکثریت سهام خارجی غیر عربی،

4 بانک خارجی (از جمله بانک صادرات ايران)،

16 بانک سرمایه‌گذاری.

در پایان سال 2015، تعداد کل شعب بانک‌های فعال در لبنان حدود 1060 شعبه در داخل کشور بوده است. 54% آنها در بیروت و حومه آن، 19% در استان جبل لبنان، 11% در جنوب، 10% در شمال، و 06% در منطقه بقاع واقع شده‌اند.

2- 2سود های بانکی

متداولترین میزان سود سالانه بانکها برای سپرده های لیره ای 7 درصد، سپرده های دلاری 5/3 درصد و 5 درصد برای وام های مسکن (وام لیره ای) است که البته در سال 2017 سود وام مسکن به 3 درصد کاهش خواهد یافت.

1-3 بزرگترین بانکها

بر اساس اطلاعات منتشره، بزرگ‌ترین 10 مجموعه بانکی لبنان طی سال‌های 2014 و 2015 و نیمه اول 2016 به ترتیب ذیل است. شایان ذکر است ده بانک ذیل در زمره بزرگ‌ترین هزار بانک در جهان از لحاظ رده‌بندی سرمایه (Tier 1 Capital) قرار دارند که مجله The Banker در ژولای 2016 آن‌را منتشر ساخته است.

این بانک ها به ترتیب عبارتند از: عوده، لبنان و المهجر، بیبلوس، فرنسبنک، سوسیته جنرال، بانک بیروت، البحر المتوسط، البنک اللبنانی الفرنسی، الاعتماد لبنانی، بنک بیروت و البلاد العربیه.

1-4 شعب خارجی بانک‌های لبنانی شبکه انتشار گسترده‌ای را از طریق حضور 18 بانک لبنانی در 32 کشور و 89 شهر در خارج با شکل‌های قانونی متفاوت، توسعه داده‌اند از جمله: 19 دفتر نمايندگی 11 بانک لبنانی، 64 شعبه مستقیم 13 بانک لبنانی، و 310 شعبه 40 بانک (36 بانک وابسته، 3 بانک شرکاتی، و یک بانک برادر با 13 بانک لبنانی). بانک‌ها در لبنان با بیش از 183 بانک کارگزاری در 64 کشور و 82 شهر در نقاط مختلف جهان تعامل دارند (منبع: انجمن بانک‌های لبنان)

در منطقه عربی، انتشار بانک‌های لبنانی در کشورهای سوریه، عراق، مصر و اردن است. در اروپا، شعبه‌های بانک‌های لبنانی و بانک‌های وابسته به آن اساساً در قبرس، فرانسه، سوئیس و ترکیه است. 2- بانکداری اسلامی

بانکداری اسلامی در لبنان به 5 بانک اسلامی محدود می‌شود. 3 بانک آن دارای اکثریت سهام خارجی عربی (بانک البرکه لبنان، بانک اسلامی لبنانی و بیت التمویل العربی)، یک بانک لبنانی (بانک بلوم للتنمیه) و یک بانک عربی (شرکت مصرف البلاد الاسلامی للاستثمار و التمویل) هستند. حجم سرمایه اصلی بانک‌های اسلامی در لبنان از یک میلیارد دلار فراتر نمی‌رود یعنی فقط حدود 5/0% مجموع سرمایه اصلی بانک‌ها.

شایان ذکر است قانون تنظیم کننده فعالیت بانک‌های اسلامی در لبنان اجازه نمی‌دهد که پنجره‌هایی برای بانکداری اسلامی وابسته به هیچ‌یک از بانک‌های تجاری (سنتی) در لبنان وجود داشته باشد؛ امری‌که فراهم شدن تمامی ابزارهای تأمین مالی اسلامی در لبنان را با مانع روبرو می‌سازد؛ به‌طوری‌که در حال حاضر سود محوری به‌عنوان پرکاربرد ترین ابزار باقی مانده است.

علاوه بر این، بانکداری اسلامی در لبنان با موانع متعددی مواجه است از جمله موانع قانون‌گذاری (چرا که قوانین مالیاتی در لبنان چگونگی تجارتی بودن بانک‌های اسلامی را لحاظ قرار نداده و مالیات‌های متعددی را بر آن تحمیل می‌کند از جمله سیستم مالیات بر ارزش افزوده و عوارض به‌ثبت‌رسانی و تمبرهای مالیاتی و مالیات مضاعف).


علاوه بر آن این بانک‌ها از برنامه امتیاز سود دهی استفاده نمی‌کنند. و همچنین از موانع ناشی از عدم ایجاد ابرازهای مالی مناسب برای تأمین مالی دولت همانند اوراق بهادار که بر سوددهی بانک‌های اسلامی و قدرت رقابتی آن تأثیر می‌گذارد، رنج می‌برد.

3- تجارت

4- گردشگری

وضعیت صنعت گردشگری

لبنان سرزمینی باستانی

از جمله آثار جالب توجهی که در لبنان یافت شده است ، صدها موزاییک کاملاً حفظ شده از دوران روم و بیزانس است. هزاران سنگ کوچک و رنگارنگ تصاویر پیچیده ای را تشکیل می دهند که چهره های اسطوره ای ، خدایان یا طرح های هندسی را نشان می دهد. این موزاییک نماد لبنان است ، کشوری که با تنوع فرهنگ ها ، سنت ها و آیین های متمایز از زمان متمایز است. همین تنوع بی نظیر است که بازدیدکنندگان را مسحور خود می کند.

به لطف قرار گرفتن در چهارراه آسیا ، اروپا و آفریقا ، لبنان توسط تمدن های مختلف و در سنین مختلف شکل گرفته است. از سکونتگاه ها و شهرهای عصر حجر ، ایالت های فنیقی ، تا معابد رومی و آیین های مسیحی تراشیده شده در صخره ها ، قلعه های صلیبی ، مساجد مملوک و حمام عثمانی ، اماکن باستانی لبنان در یک دایره المعارف واقعی از تاریخ جهان باستان و مدرن گرد هم می آیند.

جامعه مدرن لبنان با همان تنوع فرهنگی مشخص می شود. بیشتر لبنانی ها به زبان های عربی ، انگلیسی و فرانسه تسلط دارند. وقتی در مرکز شهر بیروت قدم می زنید ، از مساجد گنبدی و کلیساهای "زودیاک عالی" عبور می کنید ، که نشان دهنده میراث دینی و مهندسی کشور است - مسلمانان سنی ، شیعیان و دروزی ها. مسیحیان مارونی ، ارتدوکس شرقی و دیگران ... هر منطقه روستایی لبنان عطر و طعم خاص خود را دارد و روستاها سنت های آشپزی ، هنر ، دین و فرهنگ خود را حفظ می کنند.

صنعت گردشگری

باآمدن گردشگران کشورهای حوزه خلیج فارس در سال های اخیر که طی آنعربستان در حال بررسی رفع ممنوعیت مسافرت اتباع این کشور به لبنان و در حال صدور مجوز سفر اتباع خود به لبنان درآینده است.

این امر باعث شده تا اتباع کشورهای امارات و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس نیز به این فکر بیفتند. از سوی دیگر رهبر مارونی‌های لبنان، کاردینال بشاره الراعی، به هنگام سفر چندی پیش خود به دوحه اعلام کرد: به زودی شاهد مسافرت گردشگران قطری به لبنان خواهیم بود.

بر اساس گزارش ها وزیر جهانگردی لبنان «اوادیس کیدانیان» اظهار کرده که ما امسال شاهد بالاترین حضور گردشگر خارجی در لبنان از سال ۱۹۵۲ م تاکنون خواهیم بود.

سال ۲۰۱۷ بهترین سال از نظر حضور گردشگران خارجی در لبنان، نسبت به سال‌های ماقبل خود از ۲۰۱۰ میلادی بود. وزیر جهانگردی لبنان در حاشیه نمایشگاه جهانگردی دُبی با رئیس سازمان جهانگردی عربی وابسته به اتحادیه عرب دیدار کرد و بر همین اساس احتمالا توافقنامه‌ای قرار است پس از بازدید کیدانیان از عربستان در هفته‌های آینده برای گسترش گردشگری میان لبنان و کشورهای حوزه خلیج فارس، میان میشل عون و سلمان بن عبدالعزیز به امضا برسد.

بنا بر آمار منتشر شده از سوی مرکز مطالعات و اسناد وزارت جهانگردی لبنان، تعداد بازدید کنندگان خارجی از لبنان در فصل نخست سال ۲۰۱۸ بالغ بر ۳۶۲ هزار و ۳۹۸ نفر بوده که این میزان نشان از رشد ۹۹/۴ درصدی مسافران خارجی به لبنان نسبت به سال ۲۰۱۷ دارد و تعداد ۳۴۵ هزار و ۱۶۸ نفر تاکنون نسبت به دوره مشابه سال قبل به لبنان سفر کرده‌اند که نشان از افزایش تعداد مسافران است. این آمار همچنین نشان از افزایش ۳۹/۲۸ درصدی حضور مسافران خارجی در لبنان نسبت به دوره مشابه آن در سال ۲۰۱۵ و ۲۳/۱۸ درصدی نسبت به دوره مشابه در سال ۲۰۱۶ دارد.

آمار رسمی وزارت جهانگردی از تعداد بازدیدکنندگان خارجی از لبنان بین سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ به صورت زیر است: در سال ۲۰۱۷ میلادی تعداد ۱۲۶ هزار و ۵۲۵ نفر بازدید کننده عرب، ۱۰۷ هزار و ۱۲۹ نفر بازدید کننده اروپایی، ۴۶ هزار و ۹۳۳ نفر بازدید کننده آمریکایی، و ۳۰ هزار و ۱۱۳ نفر بازدید کننده از کشورهای آسیایی به لبنان سفر کرده‌اند.

در سال ۲۰۱۸ هم تاکنون ۱۱۷ هزار و ۵۲۳ نفر بازدیدکننده عرب، ۱۲۸ هزار و ۲۳۱ نفر بازدیدکننده اروپایی، ۵۱ هزار و ۳۶۲ نفر بازدیدکننده آمریکایی و ۲۹ هزار و ۲۰۵ نفر بازدیدکننده از کشورهای آسیایی به لبنان سفر کرده‌اند.

در این آمار کاهش ۱۱/۷ درصدی حضور بازدیدکنندگان عرب و ۳ درصدی بازدیدکنندگان آسیایی و افزایش ۷/۱۹ درصدی بازدیدکنندگان اروپایی و ۴۴/۹ درصدی بازدید کنندگان آمریکایی را شاهد هستیم.

بنا بر همین آمار، بازدیدکنندگان عرب ۴۲/۳۲ درصد از کل جمعیت بازدیدکنندگان را در فصل اول سال ۲۰۱۸ نسبت به دوره مشابه آن در ۲۰۱۷ تشکیل می‌دهند. اما با این حال کاهش ۱۱/۷ درصدی حضور بازدیدکنندگان عرب ملاحظه می‌شود.

بازدیدکنندگان اروپایی هم ۳۸/۳۵ درصد از کل جمعیت بازدیدکنندگان را در فصل اول سال ۲۰۱۸ نسبت به دوره مشابه آن در ۲۰۱۷ تشکیل می‌دهند که نشان از رشد ۷/۱۹ درصدی دارد. این در حالی است که بازدیدکنندگان قاره آمریکا ۱۷/۱۴ درصد از کل جمعیت بازدیدکنندگان را در فصل اول سال ۲۰۱۸ نسبت به دوره مشابه آن در ۲۰۱۷ تشکیل می‌دهند که نشان از رشد ۴۴/۹ درصدی دارد.

در مجموع به طور میانگین شاهد حضور بیشتر گردشگران اروپایی در لبنان هستیم. از میان کشورهای اروپایی فرانسوی‌ها با حضور ۲۲/۹ درصدی خود یعنی ۱۱۸ هزار و ۷۰۰ گردشگر، بالاترین آمار گردشگران اروپایی را نسبت به دیگر کشورهای این قاره دارند که نسبت به سال گذشته میلادی رشدی ۱۷ درصدی نشان می‌دهد.

پس از فرانسه، به ترتیب کشورهای آلمان با ۷۱ هزار گردشگر، انگلستان با ۴۸ هزار و ۵۰۰ گردشگر، سوئد با حضور ۲۸ هزار و ۸۰۰ گردشگر، ایتالیا با ۲۲ هزار و ۴۰۰ گردشگر و ترکیه با ۱۹ هزار و ۴۰۰ گردشگر، بالاترین آمار حضور گردشگران اروپایی در لبنان را به خود اختصاص داده‌اند. مطابق همین گزارش، گردشگران اروپایی بیشتر از موزه‌ها، آثار باستانی و اماکن تاریخی بازدید می‌کنند.

آمار بازدیدکنندگان آفریقایی از لبنان در همین دوره نیز ۷۴/۵ درصد کل جمعیت بازدیدکنندگان از لبنان را در فصل نخست سال ۲۰۱۸ تشکیل می‌دهند. اما توجه به این نکته ضروری است که فاجعه بندر بیروت تیر خلاص را به موسسات گردشگری لبنان که سال‌ها با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کردند، وارد کرد. ده‌ها موسسه گردشگری در لبنان از ابتدای سال ۲۰۲۰ به علت بحران اقتصادی و شیوع ویروس کرونا تعطیل شدند و موسساتی که هنوز سرپا بودند به دنبال خرید زمان و جلوگیری از آسیب‌های بیشتر بودند، اما حادثه بندر بیروت باعث نابودی کامل بخش گردشگری این کشور شد؛ بخشی که شاکله اصلی اقتصاد لبنان را تشکیل می‌دهد به طوری که درآمد حاصل از گردشگری در لبنان در سال ۲۰۱۸ حدود چهارمیلیارد دلار بود. دولت لبنان با بازگشایی فرودگاه بیروت امیدوار بود با جذب گردشگر وضعیت خود را بهبود بخشد، چون لبنان کشور ارزانی است، اما انفجار بندر بیروت موجب نابودی کامل بخش گردشگری این کشور شد و بیش از یک میلیارد دلار به این بخش آسیب زد. انفجار بیروت به طور مستقیم و غیر مستقیم به بیش از ده هزار موسسه گردشگری لبنان خسارت وارد کرد و صد هزار نفر از مجموع صد و پنجاه هزار فرد شاغل در بخش گردشگری را بیکار کرد.


5- کشاورزی

اگرچه لبنان از لحاظ فعالیت‌های کشاورزی (از لحاظ فراهم بودن آب و حاصلخیزی خاک) دارای وضعیت مناسبی است ولی بخش کشاورزی بزرگی ندارد. بخش کشاورزی تنها با جذب ۱۲ درصد نیروی کار کم اهمیت‌ترین بخش اقتصادی لبنان است و تنها ۱۰ درصد از تولید ناخالص داخلی را شامل می‌شود که آن را در پایینترین رده در میان بخش‌های اقتصادی دیگر قرار می‌دهد.

فرهنگ و آموزش

بیشتر کشورهای عربی سعی در پشتیبانی وحمایت از آموزش عالی دانشگاهی دارند. به همین سبب این کشورها شاهد افزایش تعداد دانشجویان از 000/90 در سال 1975 به 5/2 میلیون نفر در سال 1991 بودند در همین زمینه نسبت دختران وزنانی که مشغول تحصیلات عالی هستند از 28% در سال 1975 به 37% در سال 1991 رسیده است. با وجود افزایش تعداد دانشجویانی که در شاخه های علوم پایه ومهندسی وپزشکی مشغول به تحصیل هستند اما همچنان تعداد دانشجویانی که به تحصیل در رشته های علوم انسانی مشغول هستند بیشتر است.

اما از جهت دیگر آمار نشان میدهد که نسبت دانشجویان عرب که تحصیلات دانشگاهی خود را در کشورهای غربی ادامه می دهند در حال افزایش است؛ به عنوان مثال بیش از 60% از دانشجویان الجزائزی, مغربی وتونسی, درخارج از کشورشان وعمدتاً در اروپا وخصوصاً در فرانسه در حال تحصیل هستند و50% از دانشجویان کشورهای عربستان سعودی, کویت, قطر وامارات متحدۀ عربی که در خارج مشغول تحصیل می باشند در آمریکا هستند. اما نکته ای که در همه بخش های آموزش از ابتدایی تا دانشگاهی قابل توجه است اینکه بهره .زنان ودختران در کشورهای عربی هنوز ناچیز, وفاصله بین مردان وزنان بسیار زیاد است.

مشکلات آموزش عالی در لبنان:

لبنان شاهد وجود 77 دانشگاه ومرکز آموزش عالی است. این رقم در سال 1996 تنها 42 مرکز أموزش عالی بود. بعضی از صاحبنــظران ایــن رشد را یـــک خـــــطر غم انگیز می دانند. از دیدگاه آنان مشکل در رشد تعداد دانشگاهها ومؤسسات آموزش عالی نیست بلکه در کیفیت آنها ومهمتر از آن در میزان مطابقت آنها با احکام قانونی ومقررات موجود در این زمینه است. بعضی از مجوزهای صادر شده بمنظور تأسیس دانشگاهها ومؤسسات از لحاظ مضمون مخالف قوانین ومقررات مادر در این باب است. مهمترین نقطه عطف در شروع صدور مجوز ها به سال 1996 برمی گردد البته نه تنها در صدور مجوزها, بلکه این سال, سال تولد دستور العمل ومجوز شماره 8864 است که در آن شروط ومعیارهای لازم برای صدور مجوز تأسیس مراکز عالی تکنولوژیک معیّن شده است وضمناً نظام آموزشی وابسته به آنرا بمنظور اخذ گواهی دانشگاهی در تکنولوژی (D.U.T) مشخص کرده است. دستور العمل دیگر صادره به شماره 9274 در سال 1996, شروط ومعیارهای لازم برای صدور مجوز تأسیس مراکز خصوصی آموزش عالی یا ارتقاء دانشکده ها یا مدارس عــالیِ موجود را بیان می دارد. ایــــن دستور العمل پس از 34 سال انتظار صادر شد واین در حالی است که ماده 11 از قانون نظام آموزش عالی در لبنان که در تاریخ 26/12/1961 صادر شده است مشخص نموده که صدور دستور العمل اجرایی آن نیاز به مهلتی حدأکثر یکساله از تاریخ چاپ قانونی آن در روزنامه رسمی دارد. گرچه صدور این مجوز با تأخیر صورت گرفت ودر این مدت هیچ معیار روشنی که مبنای در خواست مجوزها باشد وجود نداشته است, اما طولی نکشید که بدون توجه به مهلت قانونی, در همان زمان دستور العمل شماره 9278 صادر شد که اجازه ارتقاء بعضی از دانشکده ها وانستیتوهای عالی را به سه دانشگاه جدید داد. این دانشگاهها عبارتند از: دانشگاه اسلامی بیروت( بعد از افزودن تعدادی دانشکده وانستیتو به دانشکده علوم اسلامی), دانشگاه آنطونی ودانشگاه لبنانی- آمریکایی؛ همچنین مجوز تأسیس مرکز دانشگاهی تکنولوژی در طرابلس ویا افزایش تعدادی دانشکده به دانشگاههایی که قبلاً موجود بودند مثل قدیس یوسف, روح القدس, سیده لویزه وبلمند ودانشگاه بیروت عربی, صادر شد.

دستور العمل های متضاد:

جزئیات صدور این دو دستور العمل متضاد به طور همزمان واضح بنظر می رسید. اگر دستور العمل اول شروط ومعیارهای صدور مجوز را معین کرده, پس این سؤال پیش می آید که برچه اساسی صدور مجوز, برای دانشگاهها ودانشکده ها در دستور العمل دوم صورت گرفته است؟ به دیگر سخن, چگونه دستور العمل صــدور مجوز قبـــــل از دستور العمل پایه در جرائد رسمی چاپ می گردد, تا این فرصت را به علاقمندان اطلاع از تفاصیل آن بدهد که طبق مقتضیات لازمه پروند های خود را آماده کنند واقدام به گرفتن مجوز مطابق شروطی که معین شده نمایند. در حقیقت این دستور العمل به منظور برقراری توازنِ توزیع دانشگاهها ومؤسسات آموزش عالی بین طوائف بوجود آمده وهیچ توجیه منطقی ندارد, بلکه مشکل را دوچندان کرده است. این سخن که, این مصوّبه برای ایجاد توازن بین دو نظام فرانکفونی وانگلوساکسونی صادر شده, دلیلی منطقی نیست, بخصوص بعد از آن که توازن تعریف شده خود باعث اختلال در سازمان بعضی از این دانشگاهها شده است. بی محتوا کردن مصوبۀ پایه شماره 9274 از مضمون, منحصر به این حد نیست بلکه دولت یکماه بعد از صدور این مصوبه, دستور العمل تأسیس دانشگاه را صادر کرده است در صورتیکه سه ماه قبل از آن مجوز تأسیس انستیتو را داده بود, یعنی در واقع مجوز فرق نمی کند که قبل از صدور مصوبه پایه ویا بعد از آن صادر شده باشد. این بدعتی است که مجوزهای صادره بین سالهای 1996 تا 2000 مبتنی بر آنند وهیچ احترامی برای مضمون مصوبه پایه قائل نشده اند. با دقت در مضامین مجوزها روشن می شود که بین آنها تناقض وجود دارد. بسیاری از آنها به منظور مصالحه وهموار کردن اوضاع حقوقی مؤسساتی است که برخلاف احکام قانونی ومقررات آموزش عالی است.. یعنی مخالف بودن یا تناقض داشتن هموار کنندۀ راه برای حصول مجوز تحت عنوان شعار مصالحه است واین با ماده هشتم از قانون مقررات آموزش عالی صادره به سال 1961 در تناقض است که تأکید دارد هیچ مؤسسه یا دانشگاه یا دانشکده یا انستیتویی حق ندارد کار خود را قبل از گرفتن مجوز شروع کند وهمزمان با آن ماده 16 وضعیت دانشگاههائی که کار خود را قبل از اخذ مجوز شروع کنند, معین نموده وصراحت دارد که بنا به پیشنهاد وزیر آموزش طی مصوبه ای این دانشگاهها تعطیل می شوند واین مصوبه به طریق اداری اجراء می گردد.

دانشگاهها ومؤسسات آموزش عالی خصوصی:

مسئله این دانشگاهها مسئله مخالفت با احکام قانونی ومصوبه پایه, به عنوان تنها مشکل در مجوزهای صادره که در این سالها وفور یافته نیست, بلکه در کوتاهی واختصار این مصوبه هاست که باب تأویل وتحریف را باز کرده است. به عنوان مثال دستور العمل شماره 2143 صادر شده به 14/1/2000 در مورد مجوز تأسیس مؤسسات آموزش عالی خصوصی, هیچگونه قید وشرطی ندارد. در یکی از مواد آن اجازه می دهد به "مرکـــز آمـریکایی- لبنانی زبان وترجمه" وبه " آمریکن یونیورسال کالج" به تأسیس "انستیتو آمریکایی تکنولوژی آمریکایی" ومطابق با این اجازه ومجوزهای اجرائی وضعیت فارغ التحصیلان این مراکز را روشن می کند.

اما دستور العمل شماره 3585 در 7/8/2000 اجاره به تأسیس 4 انستیتو را داده که مفاد مجوز به این شکل است. ماده اول: به مرکز پژوهش های تربیتی وکامپیوتری اجازۀ تأسیس انستیتو دانشگاهی مدیریت وکامپیوتر داده می شود. ماده دوم: به شرکت فرهنگی وآموزش عالی صیدون اجازه تأسیس انستیتو دانشگاهی وتکنولوژی وعلوم آزمایشگاهی صیدون داده می شود. ماده سوم: به انجمن کامپیوتر وآموزش عالی تکنولوژی سی. اند. ای. اجازه تأسیس انستیتو سی.اند.ای امریکن یونیورسیتی داده میشود. وضعیت فارغ التحصیلان این انستیتوها مطابق با احکام وقوانین نظام آموزش وعالی خصوصی روشن شده است. ماده چهارم: به انجمن لبنانی- کانادائی فرهنگ وتربیت وتکنولوزی , اجازه تأسیس انستیتو عالی وبین المللی مدیریت داده شود.

واضح است که این مجوزها برای هموار کردن واقعیت های نادر وپوشش قانونی دادن به موارد نادر است. با این معنا ومفهوم, حقوق این مؤسسات وتعهدات آنان روشن نیست وعدم وجود ضوابط, بابِ بازی با قانون وتحلیل آنرا باز گذاشته ونمونه بارز آن افتتاح شاخه های این مراکز در نقاط مختلف لبنان است .خطر این مجوزها در عدم محدویتی است که دارند وچیزهای فراوانی را نامشخص رها کرده اند وقانون نیز این نقاط را قطعی نکرده ومجوزهای بعدی نیز به این نقاط اشاره نکرده اند. این بی توجهی, باب اجتهاد را مقابل صاحبان این مراکز باز گذاشته تا مراکز دیگری را در نقاط مختلف بوجود آورند. این موارد در مورد ایجاد شاخه ها بود, اما در باره ایجاد رشته های جدید, در فهرست رشته های اساسی, که مخصوص انستیتوهای تکنولوژی دانشگاهی است چیزی لحاظ واشاره نشده است. شکی نیست که اگر مجوزها بطور صریح وروشن طراحی شوند, سهم مهمی در جلوگیری از این نوع مشکلات وگذر از آن خواهند داشت چون استناد به قوانین مرجع در این موارد کافی نیست در صورتیکه این قوانین خود نیازمند به تعدیل بعضی از احکام آن می باشد در همین حال تاکنون هیچ مجوزی که موضوع مراقبت بر کار مؤسسات آموزش عالی را مطابق آنچه که در نص ماده چهاردهم از قانون احکام آموزش عالی آمده صادر نشده است. به گفته صاحب نظران باید در صدور مجوزها تغییراتی ایجاد گردد وباید تفاوتی میان دانشگاه وانستیتو باشد وباید اسم مؤسسه گیرندۀ مجوز روشن ومشخص گردد تا نتواند در آن تغییری ایجاد کند وگرنه باید جعل وتقلب به شمار آید وآموزش عالی از تأیید گواهینامه های آنان خودداری کند. این گونه مسائل وجود هیئت نظارت را ضروری می کند که در حال حاضر وجود ندارد, زیرا بسیاری از مؤسسات با گرفتن مجوزِ انستیتو ادعای دانشگاه بودن را دارند وکافیست والدین دانشجویان رغبت نشان داده که بدانند فرزندان آنان در چه نوع مؤسسه آموزش عالی درس می خوانند واز آن اداره بخواهند تا مجوز خود را نشان دهد چه بسا پی می برند که آن مؤسسه انستیتو است ونه دانشگاه وبرای دانشجویان چقدر غیر منتظره خواهد بود که اطلاع پیدا کنند دانشکده ای که در آن تحصیل میکنند, دارای مجوز نیست, واین سؤال سرنوشت ساز وجود دارد که هنگام فارغ التحصیلی چه نوع مدرکی به آنان داده میشود؟ لیسانس, فوق لیسانس؟ بینانگذاران دانشگاههای خصوصی با حرارت از وجود این گونه دانشگاهها حمایت می کنند وازدیاد آنرا مضر نمی دانند وشأن آنرا شأن هر طرح تجارتی دیگر می دانند که تابع اصل عرضه وتقاضاست. آنان معتقدند که شهریه های دانشگاههای خصوصی وبا سابقه به نسبت قابل توجهی بالا رفته وبالطبع این مؤسسات را در احتکار گروهی ثروتمند قرار داده, بخصوص با اوضاع راکد اقتصادی وتوقف موضوع بورس تحصیلی که

بعضی از سیاستمداران در دهه شصت میلادی به آن تمسک می جستند... در این میان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی واقمار کمونیست آن آثاری سلبی بر دانشجویانی گذاشت که انتخاب وبرگزیدن بورس تحصیلی ای که این دولت ها به بعضی از احـــزاب لبنانی می دادند را از دست دادند. با این دیدگاه نیاز به دانشگاههای خصوصی به نظر خواستاران آن ضروری بود, ودر سایه نابودی قدرت دانشگاه لبنان در فراگیری وپوشش دادن به تعداد فراوان دانش آموزانی که مرحله دبیرستان را به پایان برده بودند وآرزوی ورود به دانشگاه را داشتند, راهی جز توسعه وگسترش دانشگاههای خصوصی در لبنان نبود. صاحبان این نظریه در دفاع خود تأکید دارند که این دانشگاهها نه تنها دارای اسلوب آموزشی دانشگاههای با سابقه وقدیمی هستند بلکه از کادر علمی آنان نیز کمک می گیرند والبته با شهریه های کمتر وحقوق بالائی که به استادان می دهند. پس مشکل در کجاست؟ به نظر آنان مشکل در صورت ظاهر ومکان ونام دانشگاه است ونه در مضمون ومحتوای آن. اما نکته ای که مدافعین اینگونه دانشگاهها از آن غافلند جزئیات مهمی است که سبب تفاوت فراوان میان گواهی صادره از این نوع از دانشگاهها با دانشگاههای معتبر است. در واقع این دانشگاهها به منظور پاسخگویی به نیاز همه کسانیکه آرزوی گرفتن تخصص را دارند, تأسیس شده اند. بویژه آنانکه توان واجازه ورود به دانشگاه لبنان یا بقیه دانشگاههای خصوصی قدیمی را ندارند زیرا پرداخت هزینه خود یک مانع اساسی در برابر دانشجو است؛ اما درهای دانشگاههای جدید بروی همه باز است, با قیمتی مناسب با هرنوع درآمد, واز جمله عبارتهایی که در تبلیغات این دانشگاهها وانستیتوها به کاررفته, (درعین اینکه مانند سوپر مارکت در حال رشد هستند) اینست: برای هر کسی که مایل به گرفتن مدرک دانشگاهی است بدون تلاش فراوان وبا هزینه ای معقول. ومهمتر آنکه, نه هر مدرکی بلکه مدرک آمریکایی که متناسب است خصوصاً با ذوق لبنانی ها با هر آنچه که بیگانه است هر چند از نوع بدش باشد... این دانشگاهها بدعت حصول مدرک از خارج را اختراع کرده اند, اما از کدام دانشگاه؟ وبا چه سطح علمی؟ وچه کسی در لبنان این مدارک را قبول دارد؟ حقیقتاً این مدارک وجود دارد ویا تنها اوهامی است بر روی ورقه ومدرکی است که هیچگونه ارزش علمی ندارد؛ در بعضی موارد نیز مدارک آنان تقلبی وجعلی است ودر نهایت باعث سرخوردگی است اما مؤسساتی که اخیراً مجوز گرفته اند, شاگردانی که در امتحانات نهائی سال آخر دبیرستان قبول نشده اند را پذیرا شده, آنان نیز پیش دستی کرده وبا گرفتن گواهی دیپلم از انستیتو با اتمام دو سال آموزش فنی, مطابق نظام FRESHMAN به عنوان دانشجو به دانشگاه پیوسته اند.

بعضی از خانواده های ایـن دانشجویان حقیقت وماهیت این دانشگاهها را می دانند اما چاره ای ندارند زیرا بضاعت علمی فرزندان آنان اندک است ورغبتی به درس ندارند وپیوستن به دانشگاههای قدیمی وبا سابقه باعث هدر رفتن پول ووقت آنان, بدون تحقق نتیجه است در حالیکه اگر اینان در امتحان ورودی این دانشگاهها قبول شده وسپس مدرکی بگیرند, این مدرک هر چند از لحاظ سطح علمی دارای مشکلاتی است اما بهتر از هیچ است. این ملاحظات گذرا وسریع, ممکن است کافی باشد برای ابطال دلائل کسانیکه از این دانشگاهها دفاع می کنند . این یک مشکل اساسی است که نیاز به راه حل عمیق دارد وعلّت در عــدم وجود یک سیاست آموزشی مبتنی بر توجیه دانشجو ومشخص کردن رشته ها مطابق با معدل آنان در مرحله دبیرستان, نهفته است. این واقعیات, چنین واکنشی را بوجود آورده که اگر جذب تعداد دانشجویان بیشتر از قدرت دانشگاه لبنان است ویا اگر وضعیت اقتصادی اجازه رفتن آنان به دانشگاههای قدیمی را نمیدهد, حل مشکل به اجازه دادن برای تأسیس دانشگاهها به هر کیفیتی نیست. اگر اینها دانشگاه هستند که البته بیشتر آنان اینگونه نیست, کافی نیست که هر مؤسسه آموزش عالی با زدن یک تابلو برسردر ورودی اش اعلام کند دانشگاه است تا دانشگاه شود وحتی حضور بعضی از سیاستمداران یا متخصصین آموزشی وتربیتی در مراسم جشن این دانشگاهها به معنای عدم مخالف این دانشگاهها با قانون نیست چون مثل این امور در لبنان فراوان است. بیشتر این دانشگاهها دارای مجوز انستیتوی دانشگاهی ونه دانشگاه میباشند که فرق فراوانی بخصوص در سطح مدرکی که این مؤسسات حق دارند به فارغ التحصیلان خود دهند, وجود دارد. مدرک انستیتو دانشگاهی که اسم آن دیپلم دانشگاهی تکنولوژی ( D.U.T ) یا ( A.A ) مطابق نظام آمریکائی است, در واقع مدرک لیسانس دانشگاهی ویا معادل آن نیست. احیاناً دانشجو ماهیت مدرک اعطایی را نمی دانــد وفقط راضی است که دانشگاهــــی که در آن تحصیل مــی کند شاخه ای از شاخه های یک دانشگاه مشهور در خارج است وتوجه ندارد که دولت لبنان اگر آنرا قبول کند با چه مدرکی معادل وارزشیابی می شود.

اما از سوی دیگر در این دانشگاهها مردود شدن ممنوع است ولازم نیست که دانشجو تلاش کند ویا اگر تلاش نکرد برای جلوگیری از افت سطح علمی او را اخراج کنند, بلکه با کمال سادگی وروشنی انتظار سودهی را دارند وصاحبان آن کسانی هستند که بر خلاف ماده سوم از قانون مراکز آموزش عالی خصوصی صادره به سال 1961 عمل می کنند. این ماده اشاره دارد, باید مؤسسات لبنانی یا بیگانه, به سرپرستی اشخاص با صلاحیت وبا نظارت دولت, مطابق شروطی که قانون معین می کند باشد. وقتی که مجوز آموزشی به مجوز مؤسسه تجاری تبدیل شد, دانشجو مشتری می شود ودر نتیجه مطابق اصول تجارت موفق همیشه حق با اوست. اطلاعیه های تجاری این دانشگاهها ورشته های آنان که در همه جا وجود دارد دلیل واضحی است که رابطه بین این مؤسسات ودانشجو خارج از چهار چوب تجاری محض نیست. به جای فعّال ساختن قانون وبه جای تعقیب خلافکاران, شورای مشورتی در وزرات دادگستری در تاریخ 19 ژانویه 1998 به شرکت هــــای سهامی وشرکت هــــــای سرمایه گذاری, اجازه ایجاد مؤسسات آموزش عالی را داد که در نگاه منتقدین لبنانی خود یک مصیبت بزرگ بود. منتقدین میگوید اگر قبولی مردودی ها یکی از شعارهای این دانشگاهها باشد, پس پذیرش مردودین در امتحانات نهائی سال آخر دبیرستان نیز از خصوصیات اساسی این گونه مؤسسات است, به این دلیل که دانش آموز میتواند به نظام FRESHMAN بپیوندد که معادل دیپلم لبنانی است. در صورتیکه پیوستن به این نظام در اصل اختیاری نیست بلکه تابع یک سلسله شروط واضح وصریح است که نیازمند مجوز از وزارت آموزش عالی برای ادامه تحصیل به روش بیگانه است وباید کلاس 12 را به پایان برساند ودر امتحانات SAT1 وSAT2 که تحت نظارت امیدیست در لبنان است شرکت کند که تصحیح اوراق آن در آمریکا صورت می گیرد؛ اما دانشگاههای جدید مقید به این موارد نیستند, بلکه با پذیرش دانش آمـــوزان مردودی امتحانات نهائی آنان را دانشجو بحساب می آورند. این دانشجویان می دانند که دولت لبنان مدرک دانشگاهی آنان را نمی پذیرد چون فاقد مدرک دیپلم هستند اما می گویند که در کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس وآمریکا وکانادا مورد قبول است در صورتیکه دانشگاه برای تدریس این نظام(FRESHMAN) نیاز به مجوز دارد واین در حالی است که قانونگذار لبنانی تدریس این نظام را منحصر به دانشگاهها ویا هر مؤسسه وآموزش عالی دیگر نکرده واین باعث هرج ومرج بیشتری در این بخش گردیده است. لازم به ذکر است که مقایسه بین FRESHMAN ودیپلم فرانسه از جهت معادل بودنش با دیپلم لبنان, بدون در نظر گرفتن شروط از پیش تعیین شده دقیق نیست بخصوص بعد از آنکه دیپلم فرانسه به موجب قرارداد منعقده میان دو کشور معادل دیپلم لبنان شناخته شده است واین موضوع بر نظام RESHMAN صادق نیست؛ علاوه بر اینکه احکام 29 و73 اجازه معادله کردن ویکسان سازی گواهینامه های خارجی در خارج وداخل لبنان با دیپلم لبنانی را نمی دهد, که البته فعالیت مجدد معادله کردن آن از سال 1995 آغاز شد, بعد از آن که در زمان جنگ تعطیل شده بود. دولت لبنان چهار نظام زیر را پذیرفته است که عبارتنـــــد از: دیپلم فــرانسه, FRESHMAN, ABITOR, دیـــپلم بین المللی.

پیامدها:


مشکل اساسی دانشگاههایی که مورد بحث است منحصر به این نیست که فارغ التحصیلان آن برای کار به خارج از لبنان می روند ویا تشویق به مهاجرت می شوند , بلکه مشکل اساسی در سطح علمی دانشجویان وتزویر این انستیتوهاست که خود را دانشگاه می نامند وعدم روشن بودن وضعیت رشته های آنها. اینان اکتفاء به دادن لیسانس نکرده بلکه در ذهن خود می پرورانند که مدارک فوق لیسانس ودکترا هم بدهند. برای نمونه وبه منظور نشان دادنِ پائین بودن سطح علمی برخی از فارغ التحصیلان این مثالها جالب است: یکی از صاحبان مراکز آمارگیری, مربوط به انتخابات مجلس نقل میکرد که فردی با مدرک لیسانس علوم سیاسی یکی از این دانشگاهها که در این مرکز مشغول به کار شده بود, اظهار میداشت که من قبل از اینکه اسم وزیر کشور وقت لبنان را بشنوم نمی دانستم که دقیقاً کار او چیست واسم وزراء ونمایندگان مجلس را اصلاً نشنیده بود. یا یکی از کارمندان یکی از ایستگاههای تلویزیونی نقل میکرد فرد شاغلــی که لیسانس سمعی وبصری است ودر بخش مونتــــاژ کــــــار میکند, عکس "سلیم الحص" نخست وزیر اسبق لبنان را نمی شناخت وعکس او را با یکی از وزرای قبلی به نام "بهیج طباره" اشتباه گرفته بود. منتقدین می گویند معلوم نیست که سیل این لیسانس ها وگواهی های فوق لیسانس ومدارک دکترا که شاید بعدها صاحبان آنها اساتید همین دانشگاهها شوند چه فاجعه ای را به بار خواهد آورد. آنان بر این باورند که نشناختن سیاستمداران ویا نداشتن درک سیاسی از سوی یک فارغ التحصیل مشکل بزرگی نیست اما بی سوادی در رشته های حساس علمی مثل مهندسی وپزشکی یک مصیبت است. بخش مهندسی بیشتر از هر بخش دیگر از رشد این دانشگاهها ضرر خواهد دید. در آنها همه رشته های مهندسی تدریس می شود وهرسه سال یــک نسل از مهندسانِ خود را به جـامعه تـحویل می دهد در حالیکه این رشته ها نیاز به 5 تا 6 سال تحصیل در دانشگاه لبنان ویا دانشگاههای خصوصی قدیمی دارد. این وضعیّت حتــّی باعث اعتراض کانون مهندسین به این گونه مجوزها گردید. بنظر می رسد نیاز به تجدید نظر در مورد آموزش عالی لبنان ضروری است وتنها اکتفا به هشدارها از اینجا وآنجا کافی نیست واز همین منظر است که بعضی از انستیتوها که جنبه قانونی ندارند تلقین می کنند که دولت همه جا مراقب هر کــارِ بزرگ وکوچک وهر آنچه متعلق به نسل آینده است, می باشد. مسئله آموزش عالی با هموار کردن شرائط تأسیس وبا گسترش وتوسعۀ طولی وعرضی آن حل نمی گردد. هیچ دانشگاهی با خریدن تعدادی کامپیوتر, علمی وپیشرفته نمی شود. محصور کردن مشکلات در این نوع قضایا علی رغم اهمیتی که دارند, باعث سطحی شدن موضوع وبسته شدن بحث در باره آن با توجه به اوضاع حاکم درلبنان خواهد شد وبجای نظارت ومراقبت وچه بسا تعطیلی این دانشگاهها, منتهی به هموار شدن راه آنان خواهد شد. در این میان دربرخی محافل چنین گفته می شود که به صاحبان این انستیتوهای دانشگاهی وعده داده شده که انستیتوهای آنان تبدیل به دانشگاههای رسمی خواهد شد ومشکل فقط منحصر به تبدیل مجوز خواهد بود! منتقدان مسائل آموزش عالی در لبنان معتقدند که اگر برخی موضوعات را در کشور بتوان به تأخیر افکند, ممکن است, ولی موضوع آموزش عالی قطعاً از این دست نیست؛ مگر اینکه مقصود فارغ التحصیل شدن نسل جاهلی باشد که نمی دانند در اطرافشان بطور کامل چه می گذرد. آنان نگرانند که در آینده ناظر چه اوضاعی خواهند بود وچه نوع رهبرانی زمام امور لبنان را برعهده خواهند گرفت؟

دانشگاه ها

1-1 دانشگاه لبنان (الجامعة اللبنانية) 1-2 دانشگاه آمريكايي بيروت (AUB) 1-3 دانشگاه سنت جوزف 1-4 دانشگاه اسلامي لبنان 1-5 دانشگاه عربي بيروت 1-6 دانشگاه بين‌المللي لبنان (LIU) 1-7 دانشگاه لبناني آمريكايي (LAU) 1-8 دانشگاه امام اوزاعي 1-9 دانشگاه نوتردام

موسسات فرهنگی و مطالعاتی

2-1امام خميني 2-2 امام موسي صدر 2-3 رسالات 2-4 الحضارة 2-5 باحث 2-6 الزيتونه 2-7 كارنگي 2-8 الدراسات الفلسطينية 2-9 مركز الإتحاد للتدريب الإعلامي 3- مراکز نشر 1- اعلمی 2- الارشاد 3- دار البلاغه 4- دار جیکور 5- دار الساقی 6- دار النهضه العربیه 7- دار الکتاب الجدید المتحده 8- دار المؤرخ العربی 9- دار المدار الاسلامی 10- دار المحجه البیضاء 11- دار المكتبه الهلال 12- دار و مکتبه الحوراء 13- عالم الکتب 14- مؤسسه الوفا 15- منشورات الحلبی الحقوقیه 16- مرکز الدراسات الوحده العربیه 17- دار التعارف للمطبووعات


حوزه های علمیه

پیشینه حوزه های علمیه

پیشینه حوزه‌های علمیه لبنان به سال 760ق برمی‌گردد. اولین حوزه علمیه به دست شیخ إسماعیل جزینی در شهر جزین بنا شد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 97). هر چند این تأسیس، اولین حوزه علمیه لبنان نبود، ولی در لبنان علمای بزرگی ظهور کردند که به مراحل عالی اجتهاد و فقاهت رسیدند و فقه و کلام و حدیث شیعه را قوت بخشیدند.

امروزه لبنان کشوری است که شیعیانش از اکثریت نسبی برخوردارند و در سطوح علمی‌ و دینی و فرهنگی، همگام با شیعیان ایران و عراق به فعالیت‌های مؤثر و مفید اشتغال دارند. حوزه‌های علمیه لبنان هر چند فعالیت مستمر چشمگیری ندارند، ولی همواره در مناطق مختلف لبنان فعال بوده و به تربیت عالمان و مبلغان مکتب اهل بیت مشغول هستند.

حوزه‌های علمیه معاصر لبنان

حوزه‌های علمیه معاصر لبنان که در حال حاضر فعال بوده، در دو سطح برادران و خواهران به تربیت مبلغ و مدرس اشتغال دارد در ادامه به معرفی کوتاهی از این حوزه‌های علمیه اشاره شده است.


1- النجف الاشرف للعلوم الدینیه

شیخ محمد الفقیه در سال 1989م بعد از رجوع از نجف این حوزه را تأسیس کرد و به‌وضوح اعلام داشت که این حوزه به حوزه علمیه نجف منتسب است و طبق روش آموزشی حوزه‌های علمیه کلاسیک اداره می‌شود. این حوزه ابتدا در منزل شیخ مفید در صور آغاز به کار کرد تا اینکه در سال 1999م به ساختمان جدید منتقل شد. ساختمان جدید حوزه دارای پنج طبقه و دو سالن اجتماعات و اتاق‌هایی برای طلاب و استادان است. این مدرسه بعد از انتقال به ساختمان جدید، فعالیت‌هایش تقویت شده و اکنون در هر مرحله تحصیلی، بیش از 60 طلبه دارد. مدرسه همچنین مجله‌ای علمی با نام رسالة النجف دارد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 244). 2- حوزه الامام الاجواد

شیخ یوسف سیبتی یکی از فارغ‌التحصیلان حوزه علمیه قم، بعد از بازگشت به لبنان 1986م حوزه علمیه امام جواد را در بیروت تأسیس کرد. دروس حوزه از ساعت 6:30 صبح شروع می‌شود و سالانه حدود 35 تا 55 طلبه در این مدرسه تحصیل می‌کنند. تمام مراحل حوزوی در این مدرسه تدریس می‌شود و مخارج مدرسه از راه حقوق شرعی تأمین می‌شود.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص 246). 3- حوزه الامام الحجه

شیخ إبراهیم سلیمان بیاضّی که از بزرگان علم و تقوی بوده و در نجف تحصیل نموده است. در سال 1991م در شهر بیاض این حوزه را تأسیس کرد. او اکنون نزدیک هشتادوپنج سال عمر دارند و همواره بر اهمیت و نقش حوزه‌های علمیه در رسالت و وظایف شرعی شیعیان تأکید دارند. شروع فعالیت این حوزه در منزل شخصی ایشان با تدریس دروس حوزوی بوده که در سال 1991م با ساخت مدرسه‌ای با دو ساختمان و هر کدام با سه طبقه فعالیت رسمی‌خود را آغار کرده است.

این حوزه در دو سطح مقدمات و سطح طلبه دارد که طلبه بعد از گذراندن سطح برای ادامه تحصیل در بحث خارج به نجف یا قم مراجعت می‌کند. این حوزه فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی داشته و هر سال تنها بیست طلبه پذیرش دارد.(فیصل کاظمی، الحوزات الشیعیة المعاصرة، ص245).


4- حوزه الامام الحسن المجتبی

این حوزه، دومین حوزه شیعی بعلبک است که شیخ مهدی سلیمان یحفوفی در سال 1997م تأسیس کرد. در این حوزه افزون بر دروس حوزوی، برخی مواد درسی فرهنگی اجتماعی نیز تدریس می‌شود. هر چند مؤسس این حوزه از فارغ‌التحصیلان حوزه علمیه قم است، ولی این حوزه در واقع به درخواست آیت‌الله سیدمحسن حکیم تأسیس شده است و به مجلس اعلای شیعیان لبنان و حوزه علمیه نجف مرتبط است. تمام سطوح حوزوی در آن تدریس می‌شود و تعداد طلاب آن بیش از 40 نفر است.(شاکر سلماسی،معرفی حوزه های علمیه معاصر شیعه،ص 19).

5- حوزه الامام الصادق در صیدا 6- حوزه الامام الصادق در نبطیه 7- حوزه الامام علی 8- حوزه الامام المنتظر 9- مدرسه الامام المهدی در بیروت 10- حوزه الامام المهدی در جبل عامل

مدارس و کتب درسی

سال تحصیلی در لبنان از مهر ماه همچون بسیاری از كشورهای دیگر آغاز شد. نظام آموزشی در لبنان بر اساس قانون اساسی این كشور، نظامی آزاد و تحصیل برای همه شهروندان تا سال نهم اجباری است. آموزش در لبنان در همه سطوح دو بخش خصوصی و دولتی دارد. بخش دولتی، از بدو استقلال این كشور از قیمومیت فرانسه آغاز به كار كرد، ولی بخش خصوصی را می توان پرسابقه تر از بخش دولتی دانست كه تاكنون چندین نسل تربیت كرده است. بنابر آمارهای رسمی هم اكنون دو سوم دانش آموزان لبنانی در مدارس خصوصی تحصیل می كنند. در سراسر لبنان، مدارس خصوصی، به رغم هزینه های بالا، با استقبال بیشتری روبرو هستند. غالب مدارس خصوصی لبنانی برای هر دانش آموز هزینه ای بین 2 تا 5 هزار دلار دریافت می كنند كه به خدمات مختلف آموزشی، سطح كیفی و دیگر مولفه ها بستگی دارد.

مقاطع تحصیلی، تفاوت بخش دولتی و خصوصی

در لبنان، آموزش در مدارس دولتی دو مرحله اصلی دارد: مرحله پایه یا دبستان و مرحله دوم یا دبیرستان. دبستان شامل 9 سال ابتدایی است كه تحصیل در آن اجباری است و هر كودك لبنانی باید از 6 سالگی در یك مدرسه ثبت نام كرده باشد و در غیر این صورت والدین یا قیم او مجازات می شود. در پایان دوره 9 ساله ابتدایی به دانش آموزان گواهی رسمی داده می شود. مرحله دبیرستان هم شامل 3 سال پایانی است كه فارغ التحصیلان با كسب گواهینامه پایان تحصیلات به دانشگاه راه می یابند. اما در مدارس بخش خصوصی تقسیم بندی مرحله نخست تفاوت دارد. این مدارس به 4 مقطع تقسیم می شوند: پیش دبستانی 3 سال؛ دبستان یا ابتدائی 4 سال؛ پایه یا متوسطه 5 سال و دبیرستان 3 سال. پیش از ورود به دبستان، اكثریت خردسالان لبنانی، مراحل سه ساله پیش دبستانی را طی می كنند و این مساله در حال حاضر تقریبا در سراسر این كشور رایج است، چرا كه آمارها نشان می دهد نسبت موفقیت كودكانی كه آموزش های این مرحله را نگذارنده باشند، در مدرسه كمتر خواهد بود، از این رو والدین تلاش می كنند كه فرزندان شان سه سال پیش دبستانی را بگذرانند. همه دانش آموزان لبنانی پس از 9 سال تحصیل در امتحانات نهایی و سراسری كه از سوی وزارت آموزش و پرورش این كشور برگزار می شود، شركت می كنند. دانش آموزان سال نهمی، در امتحانات پایانی كه معمولا در خرداد ماه برگزار می شود، هر دو سه روز یك بار، در حوزه های امتحانی، به سوالات مربوط به دو یا سه ماده درسی پاسخ می دهند و معمولا طی دو هفته به این ترتیب امتحان همه دروس گرفته می شود. جواب ها هم پس از چند هفته به صورت سراسری از سوی وزارت اعلام می شود و دانش آموزان ضمن اخذ نمرات، در سطح مدرسه، حوزه، شهر و كل كشور رتبه بندی می شوند.

مرحله دوم یا مقطع دبیرستان و هنرستان

دانش آموزان لبنانی پس از اخذ گواهی تحصیل در 9 سال ابتدایی، انتخاب می كنند كه به دبیرستان بروند یا هنرستان. پس از تحصیل در سال دوم دبیرستان، دانش آموزان بین دو شاخه علمی یا ادبی تقسیم می شوند و در سال سوم نیز باید یكی از رشته های ادبیات و علوم انسانی یا علوم اجتماعی و اقتصاد را در شاخه ادبی و در شاخه علمی نیز یكی از رشته های علوم عامه (ریاضی و فیزیك) و علوم حیات (علوم تجربی) را انتخاب كنند. در پایان سه سال تحصیل در دبیرستان امتحان سراسری به همان شكل امتحانات پایانی مرحله پایه برگزار می شود و دانش آموزان پس از گذشت چند هفته از پایان امتحانات، نمرات و رتبه بندی های خود را دریافت می كنند. این نمرات و رتبه بندی ها در ورود آنها به دانشگاه های خصوصی و دانشگاه دولتی لبنان تاثیرگذار است. هر چه این نمرات و رتبه ها بالاتر باشد، شانس ورود به رشته های پر مخاطب تر و دانشگاه های بهتر، بیشتر می شود. اما عده ای از دانش آموزان هم به جای دبیرستان به هنرستان ها می روند. این هنرآموزان برای ورود به بازار كار بلافاصله پس از فارغ التحصیلی تربیت می شوند. چیزی در حدود 27 درصد از نوجوانان لبنانی ترجیح می دهند در هنرستان تحصیل كنند. در هنرستان ها همه مواد نظری، فنی و حرفه ای، كارگاهی و آزمایشگاهی به هنرآموزان ارائه می شود. هنرستان های فنی و حرفه ای لبنان می توانند مجوز هر رشته ای را به شرط داشتن شرایط كافی اخذ كنند.

برنامه درسی و زبان در مدارس لبنانی

همه مدارس در لبنان باید برنامه تحصیلی مصوب وزارت آموزش و پرورش كشور را دنبال كنند. مدارس خصوصی البته مجازند دروس دیگری را بسته به نظر وزارت اضافه كنند. برای مثال درس علوم رایانه اگر چه جزو برنامه تحصیلی وزارت نیست، ولی در بسیاری از مدارس تدریس می‌شود. همچنین در مدارس اسلامی، معارف اسلامی و قرآن یا در مدارس مسیحیت دروسی مربوط به این دین تدریس می شود. دروس اصلی در لبنان كه در پایان جزو مواد امتحان پایانی است، شامل ریاضی، علوم تجربی، تاریخ، تعلیمات اجتماعی، جغرافیا، زبان عربی و زبان فرانسه یا انگلیسی می شود. پس از استقلال لبنان، تدریس زبان عربی در همه مدارس دولتی و خصوصی و در تمامی مقاطع اجباری است، اما دولت به مدارس اجازه داد تا هر زبانی را به دلخواه دانش آموزان به عنوان زبان دوم و زبان علمی تدریس كنند. می توان گفت، در همه مدارس لبنانی یكی از دو زبان فرانسوی یا انگلیسی از مرحله پیش دبستانی تدریس می شود. دروس علوم پایه مانند ریاضیات و علوم تجربی در همه مدارس لبنانی به زبان های انگلیسی یا فرانسه تدریس می شود. طی سال های گذشته پای زبان سومی هم به مدارس لبنانی باز شده كه در برخی از مدارس مانند شعبه های مختلف «مدارس المهدی(عج)» این زبان فارسی است. در لبنان برخی مدارس نیز بین المللی هستند كه همزمان با برنامه های درسی كشورهای الگو، باید از برنامه های درسی وزارت آموزش و پرورش لبنان نیز پیروی كنند.


چند آمار از وضعیت آموزش در لبنان

بر اساس گزارش بانك جهانی، در سال 2007 میلادی حدود سه درصد از تولید داخلی لبنان، هزینه آموزش شده است و این رقم 7 درصد از هزینه های دولت بود. دولت لبنان هزینه مدارس دولتی را می پردازد، اما هزینه های مدارس خصوصی مانند دیگر كشورها از دانش آموزان گرفته می شود. همچنین برخی از شركت ها، موسسات دینی و سازمان های بین المللی مثل بانك جهانی و برنامه توسعه سازمان ملل متحد، هزینه هایی برای رشد و توسعه روش های تدریس و آموزش معلمان به لبنان می پردازند. برخی آمارها نیز نشان می دهند كه بیش از 88 درصد از لبنانی ها دارای سواد خواندن و نوشتن هستند و این باعث شده كه این كشور در بین كشورهای عربی جزو 5 كشور نخست باشد. از آنجا كه لبنان و فرهنگ آن سالیان سال به روی شرق و غرب گشوده بوده است، این امر در آموزش این كشور تاثیرگذار بوده و روش های آموزشی مختلفی در مدارس لبنان استفاده می شود. در نتیجه خیلی از دانش آموزان لبنانی برای ادامه تحصیلات خود در سطوح بالاتر، آموزشكده ها و دانشگاه های آمریكایی، اروپایی و عربی را انتخاب می كنند و چندین دانشگاه در این كشور هم زیر نظر برخی سازمان های بین المللی و كشورهای دیگر فعالیت دارند.

رسانه ها

لبنان با بيش از يك و نيم قرن سابقه در حوزه مطبوعات و فضاي باز سياسي كه ناشي از تعدد طوايف مي‌باشد، همواره به بهشت رسانه‌ها معروف بوده و هيچ رسانه مهم منطقه‌اي و بين‌المللي را در دنيا نمي‌توان يافت كه در اين كشور داراي دفتر و خبرنگار نباشد. در لبنان همچنين دانشكده‌ها و مؤسسات آموزشي متعددي ويژه روزنامه‌نگاري، رسانه و ارتباطات فعال هستند.


لبنان را مهد مطبوعات، رسانه ها و مراکز انتشاراتی، تبلیغاتی و فرهنگی در خاورمیانه و قلب جهان عرب به شمار می آورند. طبق آمار موجود، بیش از پنج هزار موسسه خبری، انجمن ادبی، فرهنگی و اجتماعی در این کشور فعالیت دارند. لبنان به عنوان کوچکترین کشور خاورمیانه پس از بحرین، با چهارمیلیون جمعیت خود، در حال حاضر از نظر تعداد روزنامه نگار و خبرنگار چه در داخل و چه خارج از این کشور، در قاره آسیا بی رقیب است به طوری که مسئولین صدها رسانه داخلی و خارجی در این کشور آزادانه فعالیت اطلاع رسانی می کنند. لبنان یکی از موثرترین بازیگران در عرصه تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آسیا و جهان عرب به شمار می رود. گفته می شود لبنان دارای ۱۰۰ روزنامه، هفته نامه، ماهنامه و فصلنامه های صرفا سیاسی است که به زبان های عربی، فرانسه، انگلیسی و ارمنی در هشت استان و همچنین پایتخت این کشور منتشر می شود.

همچنین تعداد مجلات و نشریات غیرسیاسی این کشور کمتر از حدود ۵۰۰ عنوان است و حدود چهل حزب و گروه سیاسی، ۴۵ شبکه تلویزیونی، ۷۰ فرستنده رادیویی و همچنین مهمترین خبرگزاری های بین المللی در این کشور فعالیت دارند. دولت لبنان به تقاضای صدور امتیاز و انتشار جراید و نشریات به راحتی پاسخ مثبت می دهد و دولت هیچ اعمال نظری بر مطبوعات و رسانه های این کشور ندارد. هیچ روزنامه نگاری پیش از محاکمه و رسیدگی به جرایم خود بازداشت نمی شود. اتحادیه روزنامه نگاران لبنان همچنین تلاش می کند موضوع پیگرد قضایی روزنامه نگاران را که در قانون مطبوعات پیش بینی شده است حذف نماید تا جامعه مطبوعاتی بدون هیچ مشکلی، آزادانه مطالب خود را منتشر نماید.مطبوعات این کشور با توجه به اهمیت و تاثیر آن بر افکار عمومی پس از قوای مقننه، مجریه و قضائیه به عنوان رکن چهارم تشکیلات کشوری و رکن چهارم دموکراسی محسوب می شوند. لبنان مهمترین کشور مطبوعات، رسانه ها و مراکز تبلیغاتی آسیا، خاورمیانه عربی و شمال آفریقا است. این کشور از دهه ۱۹۵۰ میلادی تا شروع جنگ داخلی پایتخت و بازار بی رقیب محصولات فرهنگی در سطح کشورهای عربی و یکی از مراکز عمده و کانون اطلاع رسانی در جهان عرب بود و به نظر می رسد پس از جنگ نیز جایگاه سابق خود را بار دیگر به دست آورده است. تردیدی نیست تجاوز مکرر رژیم صهیونیستی، مهاجرت وسیع فلسطینی ها به لبنان و شرکت این کشور در جنگ های اعراب و اسرائیل و اشغال جنوب این کشور تاثیرات زیادی در فعالیت رسانه ها و انتشار مستمر آنها داشته است.در زمان حاضر به جز کتاب، بیش از صد روزنامه و مجله سیاسی به زبان های عربی ، انگلیسی و فرانسه و حدود ۴۵۰ روزنامه و مجله غیرسیاسی به زبان های یاد شده در لبنان چاپ و منتشر می شود.

خشونت و ترور علیه اصحاب رسانه های لبنان نیز یکی از موضوعات مهم در این زمینه بوده است. طبق آمار موجود تاکنون بیش از ۴۰ شخصیت سرشناس لبنانی و مدیران و نویسندگان برجسته روزنامه های این کشور به دلیل دیدگاه و مواضع آزادیخواهانه و استقلال طلبانه خود ترور و کشته شده اند که آخرین آنها ترور «سمیر قصیر» عضو اتحادیه روزنامه نگاران لبنان و نویسنده روزنامه النهار در خردادماه سال جاری در اثر انفجار خودروی وی و نیز ترور «جبران توینی» نماینده مجلس و سردبیر روزنامه النهار لبنان در آذرماه سال جاری بر اثر انفجار خودروی حامل وی در بیروت بود. بسیاری از کشته شدگان مطبوعات عمدتا قربانی تبدیل لبنان به میدان بازیگری بیگانگان مقابله فرهنگی با تجاوزات رژیم صهیونیستی شده اند. به دلیل اهمیت و نقشی که روزنامه نگاران این کشور در افکار عمومی دارند روز ششم فوریه هر سال روز شهیدان مطبوعات در لبنان نامگذاری شده و در این روز مطبوعات مقالات ویژه ای را در این زمینه منتشر می کنند.نویسنده، روزنامه نگاران و خبرنگاران در کشور کوچک (۱۰۴۰۰ کیلومتر مربع) و کم جمعیت لبنان (۸۳ درصد اعراب لبنانی، ۸۵ درصد فلسطینی، ۵ درصد ارمنی و ۴ درصد سایر نژادها) در میان دیگر گروه ها از نفوذ و نقش سیاسی بالایی برخوردارند. این قشر معمولا بر همه ارکان حکومتی حتی سازمان های امنیت در لبنان نظارت دارد. خبرنگاران این کشور کمتر تحت تاثیر مفاهیم و علایق سنتی و دنباله روی از رهبران سنتی این کشور هستند. دیدگاه رسانه های لبنانی معمولا در نزد توده مردم مقبول بوده و آنها به رغم وابستگی و گرایش های مذهبی و قومی خود، در فرآیند سیاسی و اجتماعی حضور فعالی دارند که این امر بی شک بی رابطه با سطح فرهنگ و آموزش در این کشور نیست.

قانون مطبوعات لبنان كه در سال 1962 ازسوي مجلس لبنان به تصويب رسيده و بعداً اصلاحاتي در آن اعمال گرديده، ناظر بر كليه فعاليت‌هاي مطبوعات و مسئوليت‌هاي قانوني آنان مي‌باشد. به موجب اين قانون، اصحاب مطبوعات داراي دو نهاد مستقل صنفي هستند كه عبارتند از اتحاديه مطبوعات و اتحاديه روزنامه‌نگاران. اتحاديه مطبوعات لبنان، مهم‌ترين نهاد صنفي در اين حوزه محسوب مي‌گردد كه مجمع عمومي آن از كليه صاحبان امتياز مطبوعات و خبرگزاري‌ها تشكيل مي‌گردد. مسئوليت رسيدگي به جرائم مطبوعاتي نيز برعهده دادگاه استيناف مي‌باشد. در دولت لبنان، وزارت اطلاع‌رساني متولي كليه امور مربوط به فعاليت‌هاي رسانه‌اي است. خبرگزاري ملي لبنان (NNA)، تلويزيون لبنان يا TL (TeleLiban) و راديو لبنان، به عنوان تنها رسانه‌هاي دولتي لبنان، تحت اداره اين وزارتخانه قرار دارند. در لبنان 15 روزنامه منتشر مي‌گردد كه شامل السفير، النهار، الاخبار، المستقبل، الجمهورية، اللواء، الديار، البناء، الانوار، البلد، الشرق، Daily Star، L’Rient Le Jour و دو روزنامه منطقه‌اي الحيات و الشرق‌الاوسط مي‌باشند.

مهم‌‌ترين تلويزيون‌هاي لبنان عبارتند از: المنار، الميادين، الجديد (NewTV)، NBN، LBC،MTV ، OTV، المستقبل و تلويزيون لبنان.

ازجمله مجلات منتشره در اين كشور، مي‌توان الصياد، الأفكار، الثبات، الأنباء، الكفاح‌العربي، الاسبوع العربي، الأمان، العواصف، معلومات، ‌الوحدة‌الاسلامية و... را نام برد. همچنين علاوه بر خبرگزاري ملي لبنان و خبرگزاري‌هاي خصوصي مثل المركزية، پايگاه‌هاي اينترتي النشره، العهد (الانتقاد)، تيّار، Now Lebanon، Lebanon Files، و... نيز در صحنه خبري لبنان فعال هستند. از راديوهاي لبنان هم مي‌توان اذاعة النور، صوت لبنان، راديو الرسالة، اذاعة الشرق، صوت المدي، صوت الغد، صوت بيروت، لبنان‌الحر و... را برشمرد.

رسانه‌هاي ايراني نيز لبنان را به عنوان يكي از مهم‌‌ترين مراكز منطقه‌اي خود برگزيده‌اند. هم‌اكنون صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران، خبرگزاري جمهوري اسلامي، شبكه العالم، PRESS TV، شبكه الكوثر، و شبكه iFILM داراي دفاتر فعال در اين كشور مي‌باشند.

1- تلویزیون 1- 1المنار

المَنار، نام شبکه تلویزیونی حزب الله لبنان است که به زبان‌های مختلف به صورت ۲۴ ساعته اخبار، گزارش و پیام‌های حزب‌الله لبنان را در منطقه و جهان عرب، به خصوص در عراق و فلسطین منتشر می‌کند. این شبکه در جنگ ۳۳ روزه نقش رسانه‌ای موثری داشت. اخبار و گزارش‌های این شبکه از درگیری‌های عراق و سوریه مورد توجه است. از سال ۲۰۰۴م پخش این شبکه در فرانسه، آلمان و آمریکا متوقف شد.

تأسیس

المنار نخستین برنامه خود را در سوم ژوئن ۱۹۹۱م به عنوان یک شبکه محلی و با نام «النور» در بقاع روی آنتن فرستاد. بعد‌ها از سوی حزب الله یک شبکه سراسری به نام المنار ایجاد شد که سازمان پخش و مرکز آن در بیروت بود. گفته می‌شود نام این شبکه از آنجا نشأت گرفته است که اولین فرستنده شبکه را روی یک مناره مسجد نصب کردند.حزب‌الله لبنان، در سال ۹۶ با صرف هزینه توانست آنتن‌های بیشتری در شمال لبنان و سراسر رشته کوه‌های کشور نصب کند. المنار توانست در سال ۹۸ ساعت پخش برنامه‌هایش را به ۱۲ ساعت و در سال ۲۰۰۰ به ۱۸ ساعت در روز برساند؛ در همین‌ سال و همزمان با خروج نیروهای رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان، المنار به صورت یک شبکه ماهواره‌ای در آمد و تنها یکسال پس از این توانست در تمام طول هفته برنامه‌های شبانه‌روزی‌اش را برای مخاطبانش در سراسر دنیا پخش کند.


ساختمان و تشکیلات سازمانی

شبکه المنار در ناحیه فقیر و شیعه‌نشین «حارة حوریک» در حومه جنوب بیروت و در یک ساختمان شش طبقه جای دارد. به گفته مدیر برنامه‌های المنار، این ایستگاه، «یک پایگاه دیگر دارد که در صورت بمباران جایگزین خواهد شد. حدود سیصد تا سیصد و پنجاه کارمند شیعه و غیر شیعه و عوامل مسیحی از اتباع لبنان ، مصر ، اردن ، فلسطین،مراکش و آمریکا در شبکه المنار کار می‎کنند.

دفتر مرکزی این شبکه در بیروت است و دارای چهار دفتر در ایران، دوبی، اردن، مصر و همچنین خبرنگارانی در فرانسه، روسیه، ترکیه، سوریه، اراضی اشغالی فلسطین و آمریکا است.

المنار زیر نظرمستقیم حزب الله فعالیت می‌کند و قسمت اعظم هزینه آن را حزب الله تأمین می‌کند البته ۳۰ تا ۴۰ درصد هزینه آن نیز از راه فروش سریال‌های مشترک با سوریه و کمک خیرین عرب تأمین می‌شود و از دولت لبنان کمک مالی دریافت نمی‌کند.


رویکرد برنامه‌ها

المنار از دو طریق برنامه‌های خود را پخش می‌کند. از طریق امواج زمینی، برنامه‌هایِ مرو‌ّج منافع و مصالح شیعیان را برای بینندگان لبنانی پخش می‌کند و از طریق شبکه ماهواره‌ای خود، برنامه‌هایی را که محتوای وحدت‌گرایانه‌تری دارند، ارسال می‌کند. البته پاره‌ای از این برنامه‌ها در دو بخش مشترک است و با توجه به ذائقه مخاطبان فرق می‌کند. یکی از اهداف اصلی المنار ایجاد وحدت میان مسلمین است. بنابراین سعی کرده است که با تأکید بر دو مسئلهٔ خطر استکبار و نجات بخشی اسلام، خبر‌ها و برنامه‌هایش را جهت‌دهی کند. این شبکه به موجب تفاهم‎نامه با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، پخش و بازاریابی برنامه‌های تلویزیونی ایران را انجام می‏‎دهد.

سایت المنار

سایت اینترنتی چندزبانه المنار در نشانی www.almanar.com.lb است که گزارش‌ها و پیام‌های مختلف حزب الله را در زمینه مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی منطقه و جهان عرب، به خصوص در عراق و فلسطین منتشر می‌کند.


مخاطبان

بنابر آمار غیررسمی، این شبکه در فلسطین و بحرین، شمال افریقا، مخصوصا الجزایر، مغرب و تونس و مصر مقام اول را از نظر تعداد بینندگان به دست آورده است. در بقیه کشورهای عربی مخصوصا کشورهای حوزه خلیج فارس، جزء ۵ یا ۷ شبکه اول است. پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه در لبنان باعث افزایش محبوبیت آن در میان بینندگان کشورهای عربی شده است. این شبکه در میان شبکه‌های لبنانی مقام سوم یا دوم را دارد.

ممنوعیت پخش در اروپا و آمریکا

در سال ۲۰۰۴ م شورای عالی اطلاع‌رسانی فرانسه توافقنامه امضا شده خود با المنار را لغو کرد. این شورا در سال ۲۰۰۴ توافقنامه‌ای را با المنار امضا کرد که درآن شبکه المنار متعهد شد که به قوانین جاری در فرانسه احترام بگذارد. یکی از علل لغو این قرارداد، پخش برنامه‌ای بود که در آن اتهاماتی به اسرائیل مطرح شد. در سال ۲۰۰۴ ماهواره آمریکایی«گلوب ست» نیز این شبکه را از سیستم خود حذف کرد. وزارت خارجه آمریکا هم با انتشار بیانیه‌ای، شبکه تلویزیونی المنار، وابسته به حزب الله لبنان را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار داد. در سال ۲۰۰۴ دولت آلمان پخش برنامه‌های المنار را در اماکن عمومی ممنوع کرد. همچنین محدودیت‌هایی همچون ممنوعیت تبلیغات در المنار، جمع‌آوری پول و برپایی مهمانی در هتل‌ها را نیز بر این شبکه اعمال کرد.


المنار و جنگ ۳۳ روزه لبنان

اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه کوشید با هدف قرار دادن ایستگاه‌های رادیو-تلویزیونی حزب الله در جنوب لبنان، خبررسانی جنگ را در انحصار بگیرد. تلویزیون المنار حزب الله، با وجود حمله شدید همچنان به کار خود ادامه داد و در طول جنگ ۳۳ روزه، هیچ‎گاه برنامه‌های این شبکه با اختلال رو به رو نشد.

1-2 ال بی سی 2-3 ام تی وی 2-4 الجدید 2-5 المستقبل 2-6 ان بی ان 2-7 تلویزیون لبنان 2-8 اوتی وی 2-9 المیادین 2- روزنامه 2-1 الجمهوریه 2-2 البِناء 2-3 اللواء 2-4 الاخبار 2-5 النهار 2-6 المستقبل

پانویس