بررسی اندیشه جریانهای تکفیری در موضوع توحید و شرک (مقاله): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « مبنا و اساس تفكرات جريانهاي تكفيري كه انان را در برابر اكثريت مسلمانان قرار...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۴
مبنا و اساس تفكرات جريانهاي تكفيري كه انان را در برابر اكثريت مسلمانان قرار داده است به مساله بسيار مهم و محوري دين يعني توحيد و شرك بر مي گردد. از اينرو شايسته است قبل از بيان عقائد انان در بخشهاي مختلف به تبيين ديدگاه انان در اين مساله اساسي كه زيربناي همه عقائد اسلامي است پرداخته شود .
عنوان مقاله | بررسي انديشه جريانهاي تكفيري در موضوع : توحيد و شرك |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
نویسنده | سید مصطفی حسینی رودباری |
توحيد و شرك
در يك تحليل جامع بايد گفت : مبنا و اساس تفكرات جريانهاي تكفيري كه انان را در برابر اكثريت مسلمانان قرار داده است به مساله بسيار مهم و محوري دين يعني توحيد و شرك بر مي گردد. از اينرو شايسته است قبل از بيان عقائد انان در بخشهاي مختلف به تبيين ديدگاه انان در اين مساله اساسي كه زيربناي همه عقائد اسلامي است پرداخته شود .
توحيد و شرك از منظر شخصيتها و جريانهاي تكفيري
در يك نگاه كلي بايد گفت بررسي گفتار و اثار جريانها و شخصيتهاي تكفيري بخوبي گوياي اين است كه بين انان و ساير مسلمانان در مباحث نظري و فكري توحيد و شرك تفاوت چنداني نيست . همه مسلمانان معتقدند كه توحيد محوري ترين مساله ديني بوده و لازم است اين اصل اساسي در همه ابعاد مختلف زندگي مسلمانان حاكم باشد . همه معتقدند كه خداوند متعال در ذات و صفات بي همتا بوده و مسبب الاسباب حقيقي همه حركات و افعال در نظام هستي اوست . همه معتقدند تنها ذات اقدس الهي است كه شايستگي عبوديت داشته و شايسته نيست بندگان جز او معبود و مقصودي را طلب كنند .
سوالي كه در اينجا مطرح مي گردد اين است اگر همگان در مساله توحيد و شرك اتفاق نظر دارند پس چگونه جريانهاي تكفيري حكم به كفر و شرك بسياري از مسلمانان مي كنند .
در پاسخ بايد گفت اختلاف بين تكفيري ها و ساير مسلمانان در مصاديق توحيد در عبادت است بعبارت ديگر نزاع بين جريانهاي تكفيري و مسلمانان ديگر صغروي است نه كبروي . از اينرو لازم است بعد از تبيين كليات مساله توحيد و شرك از منظر فريقين، به مصاديق ايندو وبه نقد و بررسي ديدگاه تكفيري ها در انها پرداخته شود .
توحيد و شرك از ديدگاه ابن تيميه :
اساس گفتار ابن تيميه در زمينه توحيد و شرك به شرح ذيل مي باشد :
الف - اسلام بر دو اصل استوار مي باشد :
1- عبادت خالصانه براي خداوند و نفي شرك در عبادت
2- توقيفي بودن شيوه عبادات - سبك عبادت بايد بگونه باشد كه در لسان شرع وارد شده باشد
ب - معناي االاله – لا اله الا الله – : اله عبارتست از خداوندي كه قلبها بهنگام عبادت و استعانت و همه امورات متوجه اوست و او مقصود واقعي است در همه امورات .
ج – خواستن فقط از خداوند در ادعيه
از انجا كه معبود و مقصود فقط خداست بنابراين خواسته ها و مسئلتها و غير خداوند نمي تواند مخاطب در دعاها قرار گيرد چون دعا از عبادات است و عبادات توقيقي است .
د- قدرت اجابت فقط از ان خداست
اجابت دعا فقط از ناحيه خداوند ممكن است چون غير او فاقد چنين قدرتي است اوست كه اگاه به ضمائر بوده و قادر بر انجام انها است .
ذ – مسبب الاسباب فقط الله است
فقط الله است كه خالق همه اسباب و موجودات بوده و همه مخلوقات در اسمانها و زمين اورا مي خوانند .
ر – انبيا فقط واسطه اخذ و اعلام احكام الهي به بندگان هستند
ز- دليل بر لزوم توحيد و اخلاص و نفي شرك در دعاها
ايشان در لزوم منع قرار دادن نام غير خدا – اعم ازانبيا و اولياي الهي و ديگران - در كنار خداوند مي گويد عبادت خالصانه الهي حق خداوند بر بندگان است كه هيچكس در ان سهيم نيست و بزرگترين گناه شركت دادن ديگران در اين حق الهي است . ايشان در اثبات اين نكته به آيات و احاديث متعددي استناد مي كند كه برخي از اين ايات عبارتند از :
{ إنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ } وَقَالَ تَعَالَى : { فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ } { وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوا إلَهَيْنِ اثْنَيْنِ إنَّمَا هُوَ إلَهٌ وَاحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ } { فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ } وَقَالَ تَعَالَى : { فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ } { وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ } وَقَالَ تَعَالَى فِي فَاتِحَةِ الْكِتَابِ الَّتِي هِيَ أُمُّ الْقُرْآنِ { إيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ } وَقَالَ تَعَالَى : { وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ } وَقَالَ تَعَالَى : { فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ } وَقَالَ تَعَالَى : { الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَداً إلَّا اللَّهَ } .
گفتار ابوزهره در تبيين كلام ابن تيميه :
ايشان مي گويد :
از منظر ابن تيميه وحدانيت در عبادت بمعناي عبادت خالصانه براي خداوند بگونه اي كه شرع تعيين نموده است مي باشد.بنابر اين اگر انسان بين خالق و مخلوق حتي بمقدار جزئي در عبادت شريك قائل شود وارد در حريم شرك شده است هرچند قائل به وحدانيت خداوند در خلقت و ذات و صفات باشد و از انجا كه دعا از جمله عبادات است بنابر اين بايد بر اساس دستور شرع انجام گيرد و شريعت اجازه نمي دهد بهمراه نام خداوند نام ديگري در دعا برده شود.
توحيد و شرك از ديدگاه محمدبن عبدالوهاب :
اساس تفكرات ايشان در زمينه توحيد و شرك عبارتست از :
1- معناي توحيد :
توحيد اعتقاد ، گفتار يا عملي است كه شارع بدان امر نموده و ادمي انرا جهت رضا و امتثال فرمان او انجام دهد و شرك ان است كه ان دستور براي غير خداوند انجام گيرد. در كتاب كشف الشبهات از كتب محمدبن عبدالوهاب در تبيين معناي توحيد امده است : معناي حقيقي توحيد و كلمه لا اله الا الله اين است كه هيچكس را بهمراه خداوند نخواني و معناي اله يعني انچيزي كه قصد مي شود و در زمان ما معادل الاله همان سيد است مراد ا ز اله خالق و رازق و مدبر امور نيست و اين را كفار عصر پيامبر مي دانستند اما كفار و مشركين زمان ما نمي دانند
2- اصل جامع در عبادات اصل جامع درعبادت خالصانه الهي عبارتست از : اطاعت از اوامر و نواهي الهي
3- حكم به كفر شخصي كه مشركين را كافر ندانسته يا در كفر انان شك نمايد .
4-اساس دعوت انبياء بر عبادت الهي و اجتناب از طاغوت و شرك بوده است .
5- توحيد ربوبي و عبودي
ايشان معتقد است :توحيد دو نوع است توحيد ربوبي و توحيد الوهي و ملاك در موحد بودن توحيد عبودي است و توحيد در عبوديت ان است كه در خواسته هاي بندگان فقط خداوند مورد سوال و دعا قرار گيرد.
در كتاب كشف الشبهات في التوحيد امده است : عظيم ترين اموزه هاي ديني توحيد در عبادت و اجتناب از شرك است بدليل ايه شريفه قران :و ان المساجد لله فلاتدعوامع الله احدا
6- مرز بين شرك و توحيد : از منظر محمدبن عبدالوهاب شرك دو نوع است شرك اكبر و شرك اصغر . مراد از شرك اكبر ان است كه انسان عمل عبادي را براي غير خداوند انجام دهد و شرك اصغر يعني هر عمل غير عبادي كه سبب رفتن به سوي شرك اكبر باشد.
ديدگاه شهيد مطهري در تبيين توحيد وشرك :
اصول ديدگاه شهيد مطهري در زمينه توحيد و شرك عبارتست از :
1 - مراتب و درجات توحيد :ايشان مي فرمايد از قران كريم بدست مي ايد كه توحيد و شرك هر يك داراي مراتبي است : توحيد، درجات و مراتب دارد، همچنان كه شرك نيز كه مقابل توحيد است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحيد را طى نكند، موحّد واقعى نيست. انگاه در تبيين مراتب توحيد پرداخته و مي فرمايد :
1- توحيد ذاتى توحيد ذاتى يعنى شناختن ذات حق به وحدت و يگانگى. توحيد ذاتى يعنى اين حقيقت «دوئى» بردار و تعدّدپذير نيست، مثل و مانند ندارد لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ، در مرتبه وجود او موجودى نيست وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ.... جهان نه از اصلهاى متعدّد پديد آمده و نه به اصلهاى متعدّد بازمىگردد، از يك اصل و از يك حقيقت پديد آمده قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ و به همان اصل و همان حقيقت بازمىگردد أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ و به تعبير ديگر، جهان هستى، يك قطبى و يك كانونى و تك محورى است.
2- توحيد صفاتى ايشان در معناي توحيد صفاتي مي فرمايد : توحيد صفاتى يعنى درك و شناسايى ذات حق به يگانگى عينى با صفات و يگانگى صفات با يكديگر. توحيد ذاتى به معنى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است و توحيد صفاتى به معنى نفى هر گونه كثرت و تركيب از خود ذات است... براى وجود لايتناهى همچنان كه دومى قابل تصوّر نيست، كثرت و تركيب و اختلاف ذات و صفات نيز متصوّر نيست.
3- توحيد افعالى توحيد افعالى يعنى درك و شناختن اينكه جهان، با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و كار او و ناشى از اراده اوست. موجودات عالم همچنان كه در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او به تعبير قرآن «قيّوم» همه عالم است، در مقام تأثير و علّيت نيز استقلال ندارند، و در نتيجه خداوند همچنان كه در ذات شريك ندارد در فاعليّت نيز شريك ندارد. هر فاعل و سببى، حقيقت خود و وجود خود و تأثير و فاعليّت خود را از او دارد و قائم به اوست. همه حولها و قوّهها «به او» است (ما شاء اللّه و لا قوّة الّا به، لا حول و لا قوّة الّا باللّه).
4 توحيد در عبادت ايشان در معناي توحيد در عبادت مي نويسد : ايشان در ذيل تفسير ايه اياك نعبد كه بيانگر توحيد عبادي است مي نويسد : و اما توحيد در عبد بودن و در عبادت به معنى اين است كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگرى اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غير خدا حالت عصيان و تمرد داشته باشد. پس همواره انسان بايد دو حالت متضاد داشته باشد: تسليم محض خدا، و عصيان محض غير خدا. اين است معنى ايّاكَ نَعْبُدُ خدايا تنها تو را مىپرستيم و غير تو را نمىپرستيم.
ايشان در بيان فرق بين مراتب سه گانه با مرتبه اخير – توحيد در عبادت – مي فرمايد :
مراتب سهگانه توحيد ذاتي صفاتي و افعالي ، توحيد نظرى و از نوع شناختن است، امّا توحيد در عبادت، توحيد عملى و از نوع «بودن» و «شدن» است. آن مراتب توحيد، تفكّر و انديشه راستين است و اين مرحله از توحيد، «بودن» و «شدن» راستين. توحيد نظرى بينش كمال است و توحيد عملى جنبش در جهت رسيدن به كمال. توحيد نظرى پى بردن به «يگانگى» خداست و توحيد عملى «يگانه شدن» انسان است. توحيد نظرى «ديدن» است و توحيد عملى «رفتن».
2- پرستش لازمه شناخت خداي يگانه :
شناخت خداى يگانه به عنوان كاملترين ذات با كاملترين صفات، منزّه از هر گونه نقص و كاستى، و شناخت رابطه او با جهان كه آفرينندگى و نگهدارى و فيّاضيّت، عطوفت و رحمانيّت است، عكس العملى در ما ايجاد مىكند كه از آن به «پرستش» تعبير مىشود.
3- معناي پرستش :
ايشان در معناي پرستش مي فرمايد : پرستش نوعى رابطه خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداى خود برقرار مىكند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداى خود مىتواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است، در مورد غير خدا نه صادق است نه جايز.
4- قرآن كريم تأكيد و اصرار زياد دارد بر اينكه عبادت و پرستش بايد مخصوص خدا باشد، هيچ گناهى مانند شرك به خدا نيست.
5- از منظر ايشان توحيد در عبادت انگاه محقق مي گردد كه انسان عبادتگر بداند : ...جز او كامل مطلق نيست، جز او هيچ ذاتى منزّه از نقص نيست، جز او كسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها كه همه سپاسها به او برگردد نيست، جز او هيچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسليم محض در برابر او شدن را ندارد.
ايشان در توسعه معناي توحيد عبادي مي فرمايد : هر اطاعتى مانند اطاعت پيامبر و امام و حاكم شرعى اسلامى و پدر و مادر يا معلّم بايد به اطاعت از او و رضاى او منتهى شود وگرنه جايز نيست.اين است عكس العملى كه شايسته يك بنده در مقابل خداى بزرگ است و جز در مورد خداى يگانه در مورد هيچ موجودى ديگر نه صادق است نه جايز.
6- توحيد ذاتى و توحيد در عبادت جزء اصول اوليّه اعتقادى اسلامى است، يعنى اگر كسى در اعتقادش به يكى از اين دو اصل خللى باشد جزء مسلمين محسوب نمىگردد. احدى از مسلمين با اين دو اصل مخالف نيست. ؟؟؟؟؟
7- نزاع اصلي وهابيت با مسلمين صغروي است: ايشان معتقد است در مفهوم توحيد و پرستش بين عالمان ديني اعم از وهابي و غير وهابي اختلافي نيست اختلاف در مصاديق پرستش است :
اختلاف وهابيّه با ساير مسلمين در اين نيست كه آيا يگانه موجود شايسته پرستش، خداوند است يا غير خداوند، مثلًا انبياء و اولياء نيز شايسته پرستشاند؛ در اين جهت ترديد نيست كه غير خدا شايسته پرستش نيست، اختلاف در اين است كه آيا استشفاعات و توسّلات، عبادت است يا نه؟ پس نزاع فيما بين، صغروى است نه كبروى.
8- مراتب و درجات شرك
ايشان بعد از بيان مراتب و درجات توحيد به مراتب شرك پرداخته و مي نويسد :
همچنان كه توحيد، مراتب و درجات دارد شرك نيز به نوبه خود مراتبى دارد كه از مقايسه مراتب توحيد با مراتب شرك به حكم «تعرف الأشياء بأضدادها»، هم توحيد را بهتر مىتوان شناخت و هم شرك را.
انگاه در بيان مراتب شرك مي فرمايد :
الف. شرك ذاتى
ايشان در تبيين مرتبه شرك ذاتي مي فرمايد : اعتقاد به چند مبدئى، شرك در ذات است و نقطه مقابل توحيد ذاتى است. قرآن آنجا كه اقامه برهان مىكند (برهان تمانع) و مىگويد: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبياء 22) در برابر قائلين به چند مبدئي عالم اقامه برهان مىكند. اين گونه اعتقاد سبب خروج از جرگه اهل توحيد و از حوزه اسلام است. اسلام شرك ذاتى را در هر شكل و هر صورت بكلّى طرد مىكند.
ب. شرك در خالقيّت
اين نوع از شرك در برابر توحيد افعالي قرار دارد. شهيد مطهري در تبيين ان مي نويسد :
برخى از ملل، خدا را ذات بىمثل و مانند مىدانستند و او را به عنوان يگانه اصل جهان مىشناختند امّا برخى مخلوقات او را با او در خالقيّت شريك مىشمردند. مثلا مىگفتند خداوند مسئول خلقت «شرور» نيست، شرور آفريده بعضى از مخلوقات است . اين گونه شرك كه شرك در خالقيّت و فاعليّت است، نقطه مقابل توحيد افعالى است.
ج. شرك صفاتى
شرك صفاتي كه در برابر توحيد صفاتي قرار دارد مخصوص برخى انديشمندان است كه در اين گونه مسائل مىانديشند، امّا صلاحيّت و تعمّق كافى ندارند. اشاعره از متكلّمين اسلامى دچار اين نوع شرك شدهاند. اين نوع شرك نيز شرك خفى است و موجب خروج از حوزه اسلام نيست.
د. شرك در پرستش اين نوع شرك در برابر توحيد عبادي قرار دارد و به دو نوع شرك جلي و شرك خفي تقسيم مي شود . شرك جلي همان بت پرستي هاي رائج است كه در شكل پرستش خورشيد يا ماه يا ستاره و نظائر ان در گذشته وجود داشته و اكنون نيز در برخي مناطق جهان وجود دارد. ايشان در فرق مرتبه شرك در پرستش با سه نوع ديگر مي فرمايد :
ساير مراتب شرك (شرك ذاتي شرك در خالقيت و شرك صفاتي ) شرك نظرى و از نوع شناخت دروغين است، امّا اين نوع شرك، شرك عملى و از نوع «بودن» و «شدن» دروغين است.
9- مراتب شرك عملي
شرك عملى نيز به نوبه خود مراتب دارد كه بالاترين مراتبش كه سبب خروج از حوزه اسلام است شرك جلى خوانده مىشود. امّا انواع شرك خفى وجود دارد كه اسلام در برنامه توحيد عملى با آنها سخت مبارزه مىكند.
معناي عبادت در لغت :
عبادت در لغت
معاني كه براي واژه عبادت شده است عبارتند از : انقياد و خضوع عبد كه ريشه كلمه عبادت است ضد كلمه حربوده و بمعناي شخصي است كه مملوك يا برده ديگري قرار گرفته است در برخي از كتب لغت براي كلمه عبادت دو اصل و ريشه مطرح كرده اند : الف - عبد كه بمعناي نرمي و ذلت كه مصداقش عبد مملوك است ب- العبده كه بمعناي قوت و صلابت مي باشد
شهيد مطهري در تبيين معناي لغوي عبادت مي گويد :
در زبان عربى وقتى كه چيزى رام، نرم، مطيع بشود به طورى كه هيچ گونه عصيان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، اين حالت را «تعبد» مىگويند. ايشان در ادامه مي نويسد : در قديم راهها و جادهها اين طور نبود كه مانند امروز به وسيله ماشينهاى راهسازى اول راه را بسازند بعد روى آن راه بروند، بلكه راهها با رفتن ساخته مىشد و لذا در روزهاى اول به طورى بود كه سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودند ولى در اثر عبور و مرور كمكم سنگريزهها خرد و نرم مىشدند و مقاومتى در مقابل عابرين نداشتند، پاى انسانها و حيوانها را آزار نمىدادند بلكه رام و آرام بودند، در حالى كه راهى كه بيراهه بود سنگها زير پا ناآرام و عاصى بودند. اين طريق را، يعنى راهى كه نرم و رام شده بود مىگفتند: طريق مُعَبَّد. انسان عبد و معبّد يعنى كسى كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصيانى ندارد.
ايشان در تطبيق معناي لغوي عبادت بر معناي اصطلاحي آن مي نويسد :
اينگونه بودن يعنى رام و مطيع بودن، يك ذره عاصى نبودن، حالتى است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعنى اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاى ذات حق داشتن.
معناي عبادت در قران
اين كلمه در قران كريم هر چند با مشتقات مختلف در موارد زيادي استعمال شده است اما مشخصه اصلي در همه انها محصور نمودن عبادت براي ذات احديت و نفي ان از ديگران مي باشد كه بعنوان نمونه برخي از انها را بيان مي كنيم :
امر به عبادت الله همراه نهي از عبادت معبودان ديگر - 20مورد اعبدوا الله - نظير : اعبدواالله مالكم من اله غيره مومنون 23و 32اعراف 85
عبادت الهي معلول ربوبيت و خالقيت اوست و هدف از عبادت تحصيل تقواست :بقره /21: اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون
عبادت خداوند بهمراه نهي از هر نوع شرك در ان :نساء/36:اعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا
امر به عبادت به همراه نهي از اطاعت طاغوت : نحل 36: ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت
از اين ايه استفاده مي شود كه :
اولا در مفهوم عبادت، اطاعت و انقياد وجود دارد ثانيا عبادت الله مستلزم اجتناب از طاغوت – هر چيزي كه در برابر اراده الهي باشد-
امر به عبادت الهي ماموريت اصلي همه انبياء: ماموريت اصلي انبياء امر به عبادت الهي و اجتناب از طاغوت – نحل / 36ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت مائده /117: ما قلت لهم الا ما امرتني به ان اعبدوالله ربي و ربكم
امر الهي به بندگان نسبت به عبادت خودش- يك مورد- و صراط مستقيم خواندن ان : ان اعبدوني هذا صراط مستقيم يس 61
امر به عبادت خالصانه الهي : زمر / 11: امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين
نهي از عبادت غير خداوند : يونس /104: فلا اعبدالذين تعبدون من دون الله و لكن اعبدالله الذي يتوفاكم
از انجا كه عبادت هميشه يا غالبا با دعا همراه است از اينرو مي توان گفت بين تعبدون من دون الله در ايه شريفه سوره يونس و تدعون من دون الله در سوره غافر و انعام تنافي نيست :
غافر /66:قل اني نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله و سوره انعام /56:نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله قل لا اتبع اهواءكم
امر به عبادت معبود واحد – اله واحد – توبه 31: اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا
از اين ايه استفاده مي شود كه:
اولا تبعيت و اطاعت نمودن از غير خداوند حتي از عالمان دين اگر مستند به اوامر الهي نباشد خلاف عبادت الهي است يعني عبادت و اطاعت منحصرا حق الهي است و غير خداوند را نمي توان در ان دخالت داد .
ثانيا توحيد در خالقيت لازم است همراه با توحيد در ربوبيت باشد يعني .
اله يعني معبود بايد واحد باشد : لا اله الا الله – لا اله الا هو (38مورد)
دليل اينكه غير الله نمي تواند معبود باشد : إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً- 29/ 17.
عبادت از منظر عالمان فريقين
ديدگاه علامه طباطبائي درالميزان
- نكات اصلي ديدگاه ايشان در معناي عبادت عبارتست از :
1-عبادت از ريشه عبد است و عبد عبارتست از هر چيزي كه مملوك باشد اعم از انسان يا غير انسان همانگونه كه درايه «إن كل من في السماوات و الأرض إلا آتي الرحمن عبدا»: مريم- 93 عبد بدين معنا امده است .
2- ايشان با توجه به قول لغويين كه عبوديت را بمعناي خضوع گرفته اند مي فرمايد : خضوع لازمه معناي عبادت است بدليل انكه خضوع متعدي به لام و عبادت متعدي بنفسه مي باشد.
3-عبادت نشان دادن عبد مملوكيت خويش را به خداوند مي باشد از اينرو چنين حالتي با استكبار دربرابر خداوند قابل جمع نيست اما با شرك قابل جمع مي باشد.
شيخ طوسي در التبيان :
عبادت عاليترين مرتبه خضوع و نهايت شكر گزاري در مقابل خداوند است و چنين خضوعي فقط در برابر خداوند سزاوار است چون اوست كه همه مالك و خالق هستي است. هر چند شكر و اطاعت از غير خداوند جائز اما عبادت فقط مختص به خداوند مي باشد.
زمخشري در كشاف :
ايشان عبادت را عاليترين مرتبه خضوع و تسليم دانسته و انرا مختص ذات مقدس الهي مي داند چون فقط اوست كه مولاي حقيقي و صاحب عظيمترين نعمتهاست .
فخر رازي در مفاتيح الغيب :
عبادت امتثال نمودن عبد نسبت به دستوراتي است كه از روي تعظيم نسبت به خداوندي كه كمال مطلق و مستغني از همه است صورت گيرد بنابر اين متعلق عبادت تمامي اوامر و نواهي الهي خواهد بود.
نقد شهيد مطهري به ديدگاه فخر رازي در معناي عبادت :
ايشان سخن فخر رازي را مبني بر اينكه عبادت همان امتثال اوامر و نواهي الهي است تمام ندانسته و مي گويد : در مفهوم عبادت، اطاعت امر نيفتاده است. اطاعت ثوابآور هست و مىتوان گفت مستلزم عبادت بودن نيست.
اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت كند آنچنان كه هر مملوكى مالك خود را اطاعت مىكند و بس، عبادت نيست. اينكه در «اصول» مىگويند «تعبدى» آن است كه قصد امتثال امر در آن معتبر باشد و هر توصلى هم كه به قصد امتثال صورت گيرد عبادت است، درست نيست.
عبادت يك ركن و روح ديگرى دارد و آن تعظيم و تكريم مقرون به تقديس است، خواه امرى در كار باشد و يا نباشد، خواه آنكه قصد امتثال امر شده باشد يا نشده باشد. انسان به حكم فطرت در مقابل هر چيزى كه خود را ببيند يك عكس العمل نشان مىدهد؛ در مقابل جمال تحسين مىكند، در مقابل عمل اخلاقى ميل به انجام دادن در او پيدا مىشود، در مقابل علم احساس طلب مىكند و در مقابل كمال مطلق تقديس و تسبيح مىكند.
در دفتر 86 نمره 43 و هم در بعضى دروس مدرسه مروى گفتيم كه قصد قربت و امتثال امر ملاك تعبديت و عبادت بودن عمل نيست، هرچند ملاك ثواب و حتى تقرب هست. ممكن است عملى عبادت باشد و مقرّب نباشد. ممكن است عبادتى كه داراى ماهيت عبادت است ريا باشد، نه اينكه عمل ريايى عبادت صورى است ..
به هر حال عنوان فرمانبرى به عقيده ما ملاك عبادت به آن معنى كه در مقابل شرك و بت پرستى واقعى صورت مىگيرد نيست، هرچند به معنى خفى شرك است. يادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص: 180
به عقيده ما عمل آنگاه عبادت است كه احترام و تعظيم باشد با قصد و اعتقاد به الوهيت معبود. الوهيت معبود به معنى اين است كه شخص معتقد باشد كه معبود تسلط باطنى و تكوينى بر او و جهان دارد و در اين تسلط خود مستقل است. به عقيده ما صرف اعتقاد به تسلط معنوى و ماوراء الطبيعى موجودى شرك نيست، زيرا قرآن از قدرتهاى ماوراء الطبيعى در افراد بشر ياد مىكند مثل آنچه كه درباره يكى از نزديكان سليمان ياد مىكند: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ...
قرآن با اين تعبير مىگويد او به موجب علمى از لوح محفوظ اين قدرت ماوراء الطبيعى را پيدا كرد.
اعتقاد به اين گونه قدرتها اگر مقرون به اين اعتقاد باشد كه به ارادة اللَّه و مشية اللَّه و اذن اللَّه كار مىكنند، شرك نيست ولى اگر چنين فرض شود كه از خود استقلال دارند، نفس اعتقاد نوعى شرك است و تعظيم و احترام و قربانى براى آنها نيز شرك است
صدر المتالهين در تفسير القران الكريم :
عبادت عاليترين مرتبه خضوع در برابر خداوندي است كه مالك و خالق و قادر به امورات هستي بوده بگونه اي كه ديگران از انجام انها عاجز هستند.بنابر اين عبادت بغير خداوند جائز نيست هر چند اطاعت از ديگران معقول است. بنابر اين سخن انان كه عبادت را بمعناي اطاعت اوامرونواهي الهي مي دانند خطاست چون اطاعت همان موافقت نمودن به امر صادر توسط امر كننده است و اين در موالي عرفي نظير اطاعت فرزند از پدر عبد از مولا صدق مي كند؛ از طرفي به بت پرستاني كه در عصر جاهليت بتها رامي پرستيدند مطيع اطلاق نمي گردد. بنابر اين عبادت همان نهايت خضوع و شكر گزاري در برابر خداوند متعال خواهد بود.
شهيد مطهري :
عبادت از ماده «عبد» است. تعبد تذلل است. آنچه در عبادت و عبوديت افراد بشر وجود دارد رابطه مالكيت و مملوكيت به مفهوم اقتصادى آن است. مملوك و برده از خود اراده و اختيارى ندارد، براى خود در قبال مالك مالكيتى قائل نيست، خودش و هرچه در اختيار دارد از آنِ مولى است: العبد و ما فى يده كان لمولاه ..
ايشان انگاه به مفهوم عبادت در قران پرداخته و مي گويد :
در قرآن كريم در مواردى كه فردى بر فرد ديگر حكومت مطلقه و مستبده دارد و براى او هيچ گونه آزادى قائل نيست، عملًا با او معامله برده و مملوك مىكند، عبادت و تعبيد به كار برده شده آنچنان كه درباره فرعون و بنى اسرائيل از زبان موسى نقل مىكند: وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ، يا از زبان فرعون نقل مىكند: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ ولى مسلماً اين گونه رابطه كه صرفاً اطاعت مطلقه است، خواه آنكه اختيارى و به صورت مشروع باشد و خواه غير اختيارى، شرك به خدا ناميده نمىشود. عبادت خدا كه بايد خالصاً براى خدا باشد و اگر نه شرك و خروج از توحيد و منافى با لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* است به معنى اين نيست كه انسان مطاعى غير از خدا نداشته باشد. البته درجه اعلاى توحيد اين است كه انسان مطاعى غير از خدا نداشته باشد،
بيابر اين از منظر ايشان عبادت يعني مطيع محض بودن خداوند اما اين سخن تمام ديدگاه ايشان در معناي عبادت نيست .
از منظر ايشان عبادت علاوه بر اطاعت محض ركن ديگري هم دارد و ان عبارتست از تعظيم و تكريم مقرون به تقديس :
اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت كند آنچنان كه هر مملوكى مالك خود را اطاعت مىكند و بس، عبادت نيست ...عبادت يك ركن و روح ديگرى دارد و آن تعظيم و تكريم مقرون به تقديس است، خواه امرى در كار باشد و يا نباشد، خواه آنكه قصد امتثال امر شده باشد يا نشده باشد.
ايشان در تبيين قيد اخير مي گويد : انسان به حكم فطرت در مقابل هر چيزى كه خود را ببيند يك عكس العمل نشان مىدهد؛ در مقابل جمال تحسين مىكند، در مقابل عمل اخلاقى ميل به انجام دادن در او پيدا مىشود، در مقابل علم احساس طلب مىكند و در مقابل كمال مطلق تقديس و تسبيح مىكند....به هر حال عنوان فرمانبرى به عقيده ما ملاك عبادت به آن معنى كه در مقابل شرك و بت پرستى واقعى صورت مىگيرد نيست، هرچند به معنى خفى شرك است.
به عقيده ما عمل آنگاه عبادت است كه احترام و تعظيم باشد با قصد و اعتقاد به الوهيت معبود. الوهيت معبود به معنى اين است كه شخص معتقد باشد كه معبود تسلط باطنى و تكوينى بر او و جهان دارد و در اين تسلط خود مستقل است.
نقد شهيد مطهري به ديدگاه فخررازي
ايشان به كساني كه در مفهوم عبادت اطاعت از اوامر و نواهي وقصد امتثال انها را شرط مي دانند- نظير فخررازي- : در مفهوم عبادت، اطاعت امر نيفتاده است. اطاعت ثوابآور هست و مىتوان گفت مستلزم عبادت بودن نيست. اگر انسان صرفاً امر خدا را اطاعت كند آنچنان كه هر مملوكى مالك خود را اطاعت مىكند و بس، عبادت نيست. اينكه در «اصول» مىگويند «تعبدى» آن است كه قصد امتثال امر در آن معتبر باشد و هر توصلى هم كه به قصد امتثال صورت گيرد عبادت است، درست نيست.... قصد قربت و امتثال امر ملاك تعبديت و عبادت بودن عمل نيست، هرچند ملاك ثواب و حتى تقرب هست. ممكن است عملى عبادت باشد و مقرّب نباشد. ممكن است عبادتى كه داراى ماهيت عبادت است ريا باشد، نه اينكه عمل ريايى عبادت صورى است .. به عقيده ما عمل آنگاه عبادت است كه احترام و تعظيم باشد با قصد و اعتقاد به الوهيت معبود.
نتيجه :
تفسيرهاي گوناگوني كه از توحيد و شرك ارائه گرديد بيانگر ان بود كه فريقين حتي جريانها و شخصيت هاي تكفيري در اين مساله محوري دين اتفاق نظر دارند .
همگي اذعان به حصر عبادت و بندگي به خداوند يكتا داشته و عبادت و خضوع در برابر هر موجودي غير الله شرك شمرده خواهد شد.