۱٬۷۳۸
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) جز (Mohsenmadani صفحهٔ معرفی کتاب اسلام در دنیای در حال جهانی شدن (مقاله) را به اسلام در دنیای در حال جهانی شدن (معرفی کتاب) منتقل کرد) |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|- | |- | ||
|عنوان مقاله | |عنوان مقاله | ||
|اسلام در | |اسلام در دنیای در حال جهانی شدن | ||
|- | |- | ||
|تعداد صفحات | |تعداد صفحات | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==1ـ هزاره اول، اسلام یک دین جهانىساز== | ==1ـ هزاره اول، اسلام یک دین جهانىساز== | ||
مقاله اول به هزاره اول اسلام نگاهى گذرا دارد و به طور تقریبى اولین هزاره پس از درگذشت [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)]] (از 632 میلادى) را به منظور یافتن نقاط عطف تاریخى بررسى میکند. نویسنده سقوط کمونیسم را در ابتداى دهه 1990م به عنوان مبدأ و آغاز روند جهانى شدن در مناسبات مدرن جهانى تلقى میکند و معتقد است جهانى شدن معانى متعددى دارد. وى مقصود خود را از جهانى شدن در این مقاله انگیزه و کشش میان انسانها براى رسیدن بلکه فراتر رفتن از پیوندهاى فامیلى و خویشاوندى بیان میکند. به عقیده وى مقصود از جهانى شدن افزایش و تقویت این پیوندها از راه تعامل با سایر ابناى بشر و گفتوگو درباره بایدها و نبایدهاى موجود فرهنگى است.<br> | مقاله اول به هزاره اول اسلام نگاهى گذرا دارد و به طور تقریبى اولین هزاره پس از درگذشت [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)]] (از 632 میلادى) را به منظور یافتن نقاط عطف تاریخى بررسى میکند. نویسنده سقوط کمونیسم را در ابتداى دهه 1990م به عنوان مبدأ و آغاز روند جهانى شدن در مناسبات مدرن جهانى تلقى میکند و معتقد است جهانى شدن معانى متعددى دارد. وى مقصود خود را از جهانى شدن در این مقاله انگیزه و کشش میان انسانها براى رسیدن بلکه فراتر رفتن از پیوندهاى فامیلى و خویشاوندى بیان میکند. به عقیده وى مقصود از جهانى شدن افزایش و تقویت این پیوندها از راه تعامل با سایر ابناى بشر و گفتوگو درباره بایدها و نبایدهاى موجود فرهنگى است.<br> | ||
بر اساس این تعبیر از جهانى شدن، نویسنده اسلام را در هزاره اول خود نماینده و داراى پرقدرت ترین موتور و ابزار لازم براى جهانى شدن معرفى میکند. به عقیده وى اسلام در این دوران میدان درگیرىهاى شدید جهانى شدن بود. این هزاره عصرى طلایى براى مسلمانان بود؛ عصرى که تا به آن روز آن را تجربه نکرده بودند. در هزاره اول مسلمانان با قدرتها و ضعفهاى خود وارد دنیاى مدرن شدند. او اعتقاد دارد وضعیت پیچیده و دشوار امروز دنیاى اسلام ناشى از همین نقاط قوت و ضعف هزاره اول است. | بر اساس این تعبیر از جهانى شدن، نویسنده اسلام را در هزاره اول خود نماینده و داراى پرقدرت ترین موتور و ابزار لازم براى جهانى شدن معرفى میکند. به عقیده وى اسلام در این دوران میدان درگیرىهاى شدید جهانى شدن بود. این هزاره عصرى طلایى براى مسلمانان بود؛ عصرى که تا به آن روز آن را تجربه نکرده بودند. در هزاره اول مسلمانان با قدرتها و ضعفهاى خود وارد دنیاى مدرن شدند. او اعتقاد دارد وضعیت پیچیده و دشوار امروز دنیاى اسلام ناشى از همین نقاط قوت و ضعف هزاره اول است.<br> | ||
نویسنده سه قرن اول اسلام را دوره کلاسیک و عصر طلایى محبوب مسلمانان میداند. جامعه کوچک مسلمانان در شهرهاى بازرگانى مکه و مدینه نه تنها پس از مرگ پیامبر به بقا ادامه داد، بلکه توسعه بهت آورى را تحت فرمان روایى چهار خلیفه مسلمان آغاز کرد. | |||
نویسنده سه قرن اول اسلام را دوره کلاسیک و عصر طلایى محبوب مسلمانان میداند. جامعه کوچک مسلمانان در شهرهاى بازرگانى مکه و مدینه نه تنها پس از مرگ پیامبر به بقا ادامه داد، بلکه توسعه بهت آورى را تحت فرمان روایى چهار خلیفه مسلمان آغاز کرد.<br> | |||
نگارنده پیام و رسالت اسلام را جهانى میداند. با این حال، جامعه اسلامى در این دوره فقط شامل افراد و گروههاى با پیوندهاى ویژه بود.<br> | نگارنده پیام و رسالت اسلام را جهانى میداند. با این حال، جامعه اسلامى در این دوره فقط شامل افراد و گروههاى با پیوندهاى ویژه بود.<br> | ||
خلفاى اسلام ظرف مدت کوتاهى فرمانروایان سوریه، مصر، شمال آفریقا، عراق و ایران شدند، امپراتورى ساسانى را درهم شکستند و حاکمان روم شرقى (بیزانس) را تا آناتولى عقب راندند. سیمونز جنگهاى داخلى میان اعراب بر سر جانشینى پیامبر اسلام را عامل از بین رفتن اتحاد مسلمانان میداند و معتقد است این مناقشه به تدریج موجب دودستگى مسلمانان شد: اکثریت سنى یا پیروان سنت پیامبر و اقلیت شیعه یا پیروان على. به اعتقاد وى جزئیات این جنگهاى داخلى به شدت در ذهن مسلمانان آشکار و درخشان باقى مانده است و بسیارى از مباحث و مناقشات مسلمانان امروزى همان مباحث و موضوعات قرن هفتم میلادى است. پیامبر، جانشینان بلافصل او و مسلمانانى که گرد او جمع شده بودند تمایزى میان اقتدار و قدرت دنیوى و معنوى قائل نبودند، اما جنگهاى داخلى چهار دهه اول جدایى عملى مذهب و قدرت سیاسى را به وجود آورد.<br> | خلفاى اسلام ظرف مدت کوتاهى فرمانروایان سوریه، مصر، شمال آفریقا، عراق و ایران شدند، امپراتورى ساسانى را درهم شکستند و حاکمان روم شرقى (بیزانس) را تا آناتولى عقب راندند. سیمونز جنگهاى داخلى میان اعراب بر سر جانشینى پیامبر اسلام را عامل از بین رفتن اتحاد مسلمانان میداند و معتقد است این مناقشه به تدریج موجب دودستگى مسلمانان شد: اکثریت سنى یا پیروان سنت پیامبر و اقلیت شیعه یا پیروان على. به اعتقاد وى جزئیات این جنگهاى داخلى به شدت در ذهن مسلمانان آشکار و درخشان باقى مانده است و بسیارى از مباحث و مناقشات مسلمانان امروزى همان مباحث و موضوعات قرن هفتم میلادى است. پیامبر، جانشینان بلافصل او و مسلمانانى که گرد او جمع شده بودند تمایزى میان اقتدار و قدرت دنیوى و معنوى قائل نبودند، اما جنگهاى داخلى چهار دهه اول جدایى عملى مذهب و قدرت سیاسى را به وجود آورد.<br> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۵: | ||
==2ـ اسلام در عصر جهانى شدن با خون و شمشیر== | ==2ـ اسلام در عصر جهانى شدن با خون و شمشیر== | ||
نویسنده در این مقاله قرن هفدهم را قرن بیدارى میداند و معتقد است در این قرن حرکت به سوى جهانى شدن شکل جدیدى به خود گرفت و ابزارهاى جدیدى براى جهانى شدن به وجود آمد. وى اذعان میدارد که در این حرکت جدید غیرمسلمانان در نهایت اثبات کردند زبده تر و چیره دست تر از مسلمانان هستند.<br> | نویسنده در این مقاله قرن هفدهم را قرن بیدارى میداند و معتقد است در این قرن حرکت به سوى جهانى شدن شکل جدیدى به خود گرفت و ابزارهاى جدیدى براى جهانى شدن به وجود آمد. وى اذعان میدارد که در این حرکت جدید غیرمسلمانان در نهایت اثبات کردند زبده تر و چیره دست تر از مسلمانان هستند.<br> | ||
«خون و شمشیر» اصطلاحى مربوط به قرن نوزدهم است که براى اشاره به امپراتورى آلمان به کار میرفت (1871 م). سیمونز میگوید که این عبارت را میتوان به عنوان ویژگى تمام قدرتهاى صنعتى و نظامى مبتنى بر ذغال، آهن و بعدها فولاد و نفت به کار برد. | «خون و شمشیر» اصطلاحى مربوط به قرن نوزدهم است که براى اشاره به امپراتورى آلمان به کار میرفت (1871 م). سیمونز میگوید که این عبارت را میتوان به عنوان ویژگى تمام قدرتهاى صنعتى و نظامى مبتنى بر ذغال، آهن و بعدها فولاد و نفت به کار برد.<br> | ||
جهانى شدن با خون و شمشیر در یک شبه جزیره کوچک اروپایى روى داد. این شبه جزیره بیش از آن که صنعتى شمرده شود، تجارى بود. به همین دلیل انگیزه و کشش به سوى جهانى شدن در سواحل اتلانتیک بسیار قوى تر بود. در این دوره و مکان راههاى نو اندیشیدن، شیوههاى جدید تعیین هدف و دنبال کردن آن، شکل بدیعى از قدرت و گروههاى نوظهور علاقمند به کسب و حفظ قدرت به منصه ظهور رسید.<br> | جهانى شدن با خون و شمشیر در یک شبه جزیره کوچک اروپایى روى داد. این شبه جزیره بیش از آن که صنعتى شمرده شود، تجارى بود. به همین دلیل انگیزه و کشش به سوى جهانى شدن در سواحل اتلانتیک بسیار قوى تر بود. در این دوره و مکان راههاى نو اندیشیدن، شیوههاى جدید تعیین هدف و دنبال کردن آن، شکل بدیعى از قدرت و گروههاى نوظهور علاقمند به کسب و حفظ قدرت به منصه ظهور رسید.<br> | ||
پس از گذشت بیش از یک قرن جنگ خونین به نام مذهب، توسل به عقلانیت مذهبى و ارزشهاى دینى کمتر و کمتر شد، عقلانیت غیرمذهبى و فردگرایى حاکم بر افکار و اعمال مردم شد و رفتار سیاسى نیز کمتر بر آیین مسیحیت مبتنى بود.<br> | پس از گذشت بیش از یک قرن جنگ خونین به نام مذهب، توسل به عقلانیت مذهبى و ارزشهاى دینى کمتر و کمتر شد، عقلانیت غیرمذهبى و فردگرایى حاکم بر افکار و اعمال مردم شد و رفتار سیاسى نیز کمتر بر آیین مسیحیت مبتنى بود.<br> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۹: | ||
==3ـ رادیکالیسم تطبیقى از 1870ـ1970م== | ==3ـ رادیکالیسم تطبیقى از 1870ـ1970م== | ||
سالهاى دهه هفتاد قرن بیستم به عقیده نویسنده، نقطه عطف واقعى فرآیندى است که به واقعه یازدهم سپتامبر در سال 2001م منجر شد. همان گونه که پیش تر نیز گفته شد، این روند از هفتم آغاز شد، اما سیمونز معتقد است منشأ واقعى آن زمان حاضر است. وى ضمن بررسى تغییرها و تحولهاى کشورهاى مسلمان در این دهه، به پیشرفتهاى صورى این کشورها اشاره میکند و افزایش روند مصرف گرایى در میان مردم این کشورها را متذکر میشود. او این تغییرات را ناشى از توسعه صنعت نفت در این کشورها میداند و اذعان میکند پیشرفت و توسعه صنعت نفت و افزایش نیروى کار در برخى از این کشورها به بهاى نابودى بخش کشاورزى تمام شد. میزان رشد جمعیت در کشورهاى مسلمان بسیار بالا بود. بیش از نیمى از این جمعیت در چند شهر بزرگ زندگى میکردند و این جمعیت رو به رشد جوان تر نیز شده بود. او مسائل مبتلابه اجتماعى این کشورها را بررسى میکند و معتقد است در این کشورها آموزش بسیار پیچیده و سطح بالا بود و تناسبى با بازار کار نداشت. با این حال به طور سنتى آموزش دانشگاهى تضمین کننده کسب مشاغل ادارى و داشتن یک زندگى آبرومند بود.<br> | سالهاى دهه هفتاد قرن بیستم به عقیده نویسنده، نقطه عطف واقعى فرآیندى است که به واقعه یازدهم سپتامبر در سال 2001م منجر شد. همان گونه که پیش تر نیز گفته شد، این روند از هفتم آغاز شد، اما سیمونز معتقد است منشأ واقعى آن زمان حاضر است. وى ضمن بررسى تغییرها و تحولهاى کشورهاى مسلمان در این دهه، به پیشرفتهاى صورى این کشورها اشاره میکند و افزایش روند مصرف گرایى در میان مردم این کشورها را متذکر میشود. او این تغییرات را ناشى از توسعه صنعت نفت در این کشورها میداند و اذعان میکند پیشرفت و توسعه صنعت نفت و افزایش نیروى کار در برخى از این کشورها به بهاى نابودى بخش کشاورزى تمام شد. میزان رشد جمعیت در کشورهاى مسلمان بسیار بالا بود. بیش از نیمى از این جمعیت در چند شهر بزرگ زندگى میکردند و این جمعیت رو به رشد جوان تر نیز شده بود. او مسائل مبتلابه اجتماعى این کشورها را بررسى میکند و معتقد است در این کشورها آموزش بسیار پیچیده و سطح بالا بود و تناسبى با بازار کار نداشت. با این حال به طور سنتى آموزش دانشگاهى تضمین کننده کسب مشاغل ادارى و داشتن یک زندگى آبرومند بود.<br> | ||
سیمونز به بررسى وضعیت اروپاى شرقى بعد از دهه هفتاد قرن نوزدهم میپردازد، چگونگى شکل گیرى جریانهاى رادیکال را در این کشورها شرح میدهد و سپس آنان را با اسلام گرایان رادیکال مقایسه میکند. | سیمونز به بررسى وضعیت اروپاى شرقى بعد از دهه هفتاد قرن نوزدهم میپردازد، چگونگى شکل گیرى جریانهاى رادیکال را در این کشورها شرح میدهد و سپس آنان را با اسلام گرایان رادیکال مقایسه میکند.<br> | ||
نویسنده تحولات دنیاى عرب را با روسیه و اروپاى شرقى مقایسه میکند و عقیده دارد مقایسه آنها به این معنا نیست که این تاریخها و مکانها یکسان اند، اما این مقایسه به ما کمک میکند که شرایط و اوضاع خود را به خوبى درک کنیم؛ به ویژه مردان جوانى را درک کنیم که به ناگاه در آغاز هزاره جدید از سایه بیرون خزیدند و مرکز تجارت جهانى را منفجر کردند.<br> | نویسنده تحولات دنیاى عرب را با روسیه و اروپاى شرقى مقایسه میکند و عقیده دارد مقایسه آنها به این معنا نیست که این تاریخها و مکانها یکسان اند، اما این مقایسه به ما کمک میکند که شرایط و اوضاع خود را به خوبى درک کنیم؛ به ویژه مردان جوانى را درک کنیم که به ناگاه در آغاز هزاره جدید از سایه بیرون خزیدند و مرکز تجارت جهانى را منفجر کردند.<br> | ||
وى معتقد است جوانان هر دو طرف (جوانان روسیه در سالهاى بعد از 1870 م و جوانان دنیاى عرب در دهه هفتاد قرن بیستم) از ناامیدى و زندگى به عنوان شهروند درجه دو در روند جهانى شدن رنج میبردند. در این مقایسه او در اروپاى شرقى بر روسیه و در جهان اسلام بر منطقه عربى تأکید کرده است و دلیل این امر را در دسترس بودن اطلاعات و آمار این کشورها ذکر میکند.<br> | وى معتقد است جوانان هر دو طرف (جوانان روسیه در سالهاى بعد از 1870 م و جوانان دنیاى عرب در دهه هفتاد قرن بیستم) از ناامیدى و زندگى به عنوان شهروند درجه دو در روند جهانى شدن رنج میبردند. در این مقایسه او در اروپاى شرقى بر روسیه و در جهان اسلام بر منطقه عربى تأکید کرده است و دلیل این امر را در دسترس بودن اطلاعات و آمار این کشورها ذکر میکند.<br> | ||
او میگوید سوسیالیسم رادیکال در تمام کشورهاى شرق اروپا بومى آن سرزمینها بود و بعد در روسیه به قدرت رسید، در حالى که رادیکالیسم (که او آن را اسلام سیاسى مینامد) در تعدادى از مناطق روى داد و محصول دنیاى عرب بود. | او میگوید سوسیالیسم رادیکال در تمام کشورهاى شرق اروپا بومى آن سرزمینها بود و بعد در روسیه به قدرت رسید، در حالى که رادیکالیسم (که او آن را اسلام سیاسى مینامد) در تعدادى از مناطق روى داد و محصول دنیاى عرب بود.<br> | ||
به اعتقاد وى در سالهاى دهه هفتاد قرن نوزدهم در کشورهاى عربى ناقوس مرگ براى امید به فرآیند استعمارزدایى به صدا درآمد.<br> | به اعتقاد وى در سالهاى دهه هفتاد قرن نوزدهم در کشورهاى عربى ناقوس مرگ براى امید به فرآیند استعمارزدایى به صدا درآمد.<br> | ||
در سالهاى 1940ـ1960م اعراب بسیارى احساس کردند که در آستانه آزادى، خوش بختى، سعادت و سربلندى قرار دارند. ملى گرایان جمهورى خواه حتى هنگامى که این نام تحت عنوان سوسیالیسم عرب و همراه با نام رهبر مصر، عبدالناصر معروف شد، بهترین شکل ایدئولوژیک را به آن دادند. به عقیده نویسنده عبدالناصر نیز، مانند سایر رهبران کشورهاى اسلامى، به ایدئولوژى و زبان خود رنگ اسلامى داد.<br> | در سالهاى 1940ـ1960م اعراب بسیارى احساس کردند که در آستانه آزادى، خوش بختى، سعادت و سربلندى قرار دارند. ملى گرایان جمهورى خواه حتى هنگامى که این نام تحت عنوان سوسیالیسم عرب و همراه با نام رهبر مصر، عبدالناصر معروف شد، بهترین شکل ایدئولوژیک را به آن دادند. به عقیده نویسنده عبدالناصر نیز، مانند سایر رهبران کشورهاى اسلامى، به ایدئولوژى و زبان خود رنگ اسلامى داد.<br> |
ویرایش