۲۲٬۱۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<noinclude> | <noinclude> | ||
خط ۲۶: | خط ۱۸: | ||
|- | |- | ||
|فعالیتها | |فعالیتها | ||
|همکاری با [[اخوانالمسلمین]]، از بنیانگذاران حزب [[اسلامی]] [[عراق]] | |همکاری با [[اخوانالمسلمین]]، از بنیانگذاران [[حزب]] [[اسلامی]] [[عراق]] | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۴۱: | خط ۳۳: | ||
هنگامی که حرکت سرهنگ ''عبدالوهاب الشواف''، فرمانده سایت نظامی موصل، علیه رژیم رهبر ''عبدالکریم قاسم''، نخست وزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح در موصل در 8 مارس 1959، حاج صبری اللیله از آن حمایت کرد و اسلامگرایان در موصل از آن حمایت کردند و با ملیگرایان گروهی به نام (جمعیت اسلامی-ملی) تشکیل دادند و در مقابل کمونیستها و زمانی که جنبش شکست خورد و ''عبدالوهاب الشواف'' کشته شد، ایشان دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم شد، اما حکم تخفیف خورد و آزاد شد.<br> | هنگامی که حرکت سرهنگ ''عبدالوهاب الشواف''، فرمانده سایت نظامی موصل، علیه رژیم رهبر ''عبدالکریم قاسم''، نخست وزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح در موصل در 8 مارس 1959، حاج صبری اللیله از آن حمایت کرد و اسلامگرایان در موصل از آن حمایت کردند و با ملیگرایان گروهی به نام (جمعیت اسلامی-ملی) تشکیل دادند و در مقابل کمونیستها و زمانی که جنبش شکست خورد و ''عبدالوهاب الشواف'' کشته شد، ایشان دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم شد، اما حکم تخفیف خورد و آزاد شد.<br> | ||
ایشان در سال | = حزب اسلامی عراق = | ||
ایشان در سال 1960 میلادی که [[حزب]] [[اسلامی]] [[عراق]] شکل گرفت یکی از برجسته ترین بنیانگذاران آن حزب بشمار میآمد. او در کنار استاد ''ابراهیم عبدالله شهاب'' ملقب به (ابراهیم افندی) به همراه جمعی از مردم موصل در آنجا فعالیت داشت.<br> | |||
=درگذشت= | =درگذشت= | ||
فرزند ایشان میگوید: که پدرش در روز پنج شنبه 20 اسفند 1384 خورشیدی در آغوشش درگذشت و آخرین ساعت او در برگشت از نماز عصر بود: هوا سرد بود، گفت: «پسرم، من این هفته میمیرم. این اولین باری بود که میگفت میمیرم.» در حالی که [[شهادتین]] را تکرار میکرد، انگشت اشارهاش را بالا آورد و درگذشت. | فرزند ایشان میگوید: که پدرش در روز پنج شنبه 20 اسفند 1384 خورشیدی در آغوشش درگذشت و آخرین ساعت او در برگشت از نماز عصر بود: هوا سرد بود، گفت: «پسرم، من این هفته میمیرم. این اولین باری بود که میگفت میمیرم.» در حالی که [[شهادتین]] را تکرار میکرد، انگشت اشارهاش را بالا آورد و درگذشت. |