محیی‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ بن عربی حاتمی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' گیری' به '‌گیری'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' گیری' به '‌گیری')
خط ۶۲: خط ۶۲:
یک‌ سال‌ پیش‌ از آن‌ (در 600ق‌)، ابن‌ عربى‌ در مکه‌ با مجدالدین‌ اسحاق‌، پدر صدرالدین‌ قونوی‌ (که‌ بعدها شاگرد برجسته ابن‌ عربى‌ شد) آشنا شده‌ بود. هنگامى‌ که‌ غیاث‌الدین‌ کیخسرو اول‌ (حک 601 - 608ق‌/ 1205-1211م‌) فرمانروای‌ قونیه‌ (قلمرو سلجوقیان‌ روم‌) شد، نامه‌ای‌ به‌ دوست‌ نزدیکش‌ مجدالدین‌ که‌ در شام‌ بود، نوشت‌ و از وی‌ دعوت‌ کرد که‌ به‌ قونیه‌ بازگردد <ref>ابن‌ بى‌ بى‌، 25</ref>. مجدالدین‌ در راه‌ بازگشت‌ به‌ قونیه‌، پس‌ از رسیدن‌ به‌ بغداد، ابن‌ عربى‌ را که‌ در آن‌ هنگام‌ در آن‌ شهر بود، هم‌ سفر خود ساخت‌ و هر دو در ذیقعدة 601 به‌ قونیه‌ رسیدند و کیخسرو مقدم‌ هر دو را بسیار گرامى‌ داشت‌ <ref>همو، 91، 93</ref>. به‌ گفته مقری‌، کیخسرو خانه‌ای‌ به‌ بهای‌ 100 هزار درهم‌ به‌ ابن‌ عربى‌ هدیه‌ کرده‌ بود. چند روزی‌ پس‌ از آن‌ گدایى‌ از ابن‌ عربى‌ چیزی‌ در راه‌ خدا خواست‌. وی‌ گفت‌: من‌ چیزی‌ جز این‌ خانه‌ ندارم‌، از آن‌ تو باشد. سپس‌ خانه‌ را به‌ آن‌ گدا بخشید <ref>2/164</ref>. ابن‌ عربى‌ در همین‌ سال‌ نیز در موصل‌ بوده‌ است‌ <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/419</ref>. پس‌ از آن‌ او را در 602ق‌ در بیت‌المقدس‌ <ref>حصریه‌، 15</ref>، در 603ق‌ در مصر <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 1/410</ref> و سرانجام‌ در 604ق‌ در مکه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 2/376</ref>. وی‌ در 606ق‌ بار دیگر به‌ قونیه‌ رفته‌ و در آنجا رساله الانوار فیما یمنح‌ صاحب‌ الخلوة من‌ الاسرار را نوشته‌ بوده‌ است‌. در 608ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر در بغداد بوده‌ و در آنجا با صوفى‌ مشهور شهاب‌الدین‌ ابوحفص‌ عمر بن‌ عَمّویة سهروردی‌ (د 632ق‌/ 1234م‌) صاحب‌ کتاب‌ عوارف‌ المعارف‌ دیدار داشته‌ است‌ <ref>ابن‌ عماد، 5/193</ref>.  
یک‌ سال‌ پیش‌ از آن‌ (در 600ق‌)، ابن‌ عربى‌ در مکه‌ با مجدالدین‌ اسحاق‌، پدر صدرالدین‌ قونوی‌ (که‌ بعدها شاگرد برجسته ابن‌ عربى‌ شد) آشنا شده‌ بود. هنگامى‌ که‌ غیاث‌الدین‌ کیخسرو اول‌ (حک 601 - 608ق‌/ 1205-1211م‌) فرمانروای‌ قونیه‌ (قلمرو سلجوقیان‌ روم‌) شد، نامه‌ای‌ به‌ دوست‌ نزدیکش‌ مجدالدین‌ که‌ در شام‌ بود، نوشت‌ و از وی‌ دعوت‌ کرد که‌ به‌ قونیه‌ بازگردد <ref>ابن‌ بى‌ بى‌، 25</ref>. مجدالدین‌ در راه‌ بازگشت‌ به‌ قونیه‌، پس‌ از رسیدن‌ به‌ بغداد، ابن‌ عربى‌ را که‌ در آن‌ هنگام‌ در آن‌ شهر بود، هم‌ سفر خود ساخت‌ و هر دو در ذیقعدة 601 به‌ قونیه‌ رسیدند و کیخسرو مقدم‌ هر دو را بسیار گرامى‌ داشت‌ <ref>همو، 91، 93</ref>. به‌ گفته مقری‌، کیخسرو خانه‌ای‌ به‌ بهای‌ 100 هزار درهم‌ به‌ ابن‌ عربى‌ هدیه‌ کرده‌ بود. چند روزی‌ پس‌ از آن‌ گدایى‌ از ابن‌ عربى‌ چیزی‌ در راه‌ خدا خواست‌. وی‌ گفت‌: من‌ چیزی‌ جز این‌ خانه‌ ندارم‌، از آن‌ تو باشد. سپس‌ خانه‌ را به‌ آن‌ گدا بخشید <ref>2/164</ref>. ابن‌ عربى‌ در همین‌ سال‌ نیز در موصل‌ بوده‌ است‌ <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/419</ref>. پس‌ از آن‌ او را در 602ق‌ در بیت‌المقدس‌ <ref>حصریه‌، 15</ref>، در 603ق‌ در مصر <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 1/410</ref> و سرانجام‌ در 604ق‌ در مکه‌ مى‌یابیم‌ <ref>همان‌، 2/376</ref>. وی‌ در 606ق‌ بار دیگر به‌ قونیه‌ رفته‌ و در آنجا رساله الانوار فیما یمنح‌ صاحب‌ الخلوة من‌ الاسرار را نوشته‌ بوده‌ است‌. در 608ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر در بغداد بوده‌ و در آنجا با صوفى‌ مشهور شهاب‌الدین‌ ابوحفص‌ عمر بن‌ عَمّویة سهروردی‌ (د 632ق‌/ 1234م‌) صاحب‌ کتاب‌ عوارف‌ المعارف‌ دیدار داشته‌ است‌ <ref>ابن‌ عماد، 5/193</ref>.  


از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربى‌ در 609ق‌ از بغداد نامه‌ای‌ اندرز دهنده‌ و سیاسى‌ برای‌ فرمانروای‌ جدید قونیه‌ عزالدین‌ کیکاووس‌ فرستاده‌ بود که‌ در آن‌ وی‌ را به‌ سخت‌ گیری‌ با مسیحیان‌ تشویق‌ مى‌کرد <ref> الفتوحات‌، 4/547 - 548</ref>. شاید یکى‌ از علتهای‌ نفرت‌ ابن‌ عربى‌ از مسیحیان‌، در آن‌ زمان‌، مصائبى‌ بوده‌ باشد که‌ در همان‌ سالها از سوی‌ مسیحیان‌ در جنگهای‌ صلیبى‌ بر سر مسلمانان‌ آمده‌ بود. وی‌ مسلمانان‌ را از زیارت‌ بیت‌المقدس‌ که‌ در آن‌ زمان‌ در دست‌ صلیبیان‌ بود برحذر مى‌دارد <ref>همان‌، 4/460</ref>. پس‌ از آن‌ ابن‌ عربى‌ را در 610ق‌ یا اندکى‌ پس‌ از آن‌ در حلب‌ مى‌یابیم‌ <ref>یحیى‌، حاشیه‌، 143</ref>. در 612ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر به‌ آناتولى‌ سفر کرده‌ و در آن‌ سال‌ در سیواس‌ و ملطیه‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌. در رمضان‌ آن‌ سال‌ کیکاووس‌ انطاکیه‌ را محاصره‌ کرده‌ بود. ابن‌ عربى‌ در خواب‌ مى‌بیند که‌ کیکاووس‌ در نبرد با دشمن‌ پیروز مى‌شود و از ملطیه‌ نامه‌ای‌ با چند بیت‌ شعر برای‌ وی‌ مى‌فرستد و مژده پیروزی‌ را به‌ او مى‌دهد. کیکاووس‌ در روز عید فطر، 20 روز پس‌ از رؤیای‌ ابن‌ عربى‌، در نبرد پیروزی‌ مى‌یابد <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/420-421</ref>. در سالهای‌ 612 -616ق‌، ابن‌ عربى‌ ظاهراً در شهر ملطیه‌ در آناتولى‌ به‌ سر مى‌برده‌. وی‌ در آنجا طى‌ چند «سماع‌» برخى‌ از نوشته‌های‌ خود، مانند روح‌القدس‌، ترجمان‌ الاشواق‌ و تاج‌ الرسائل‌ را تأیید کرده‌ است‌ <ref>یحیى‌، 99</ref>. وی‌ در سالهای‌ 617 و 618ق‌ در شهر حلب‌ بوده‌ و کتابهای‌ خود مقام‌ القربة، الفهوانیة و منزل‌ المنازل‌ را «سماع‌» کرده‌ است‌. در 620ق‌/1223م‌، ابن‌ عربى‌ عزم‌ سفر به‌ دمشق کرد و تا پایان‌ عمر در آنجا اقامت‌ گزید و جز برای‌ سفری‌ کوتاه‌ به‌ حلب‌، آنجا را ترک‌ نکرد <ref>همانجا</ref>. وی‌ در این‌ شهر نسخه دوم‌ کتاب‌ بنیادی‌ خود فتوحات‌ را که‌ نوشتن‌ نسخه اول‌ آن‌ را در 599ق‌/1203م‌ در مکه‌ آغاز کرده‌ بود، در 636ق‌ به‌ پایان‌ رسانید <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 4/553</ref>. کتاب‌ مهم‌ دیگر ابن‌ عربى‌ فصوص‌ الحکم‌ نیز در همان‌ شهر دمشق نوشته‌ شده‌ بود.  
از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربى‌ در 609ق‌ از بغداد نامه‌ای‌ اندرز دهنده‌ و سیاسى‌ برای‌ فرمانروای‌ جدید قونیه‌ عزالدین‌ کیکاووس‌ فرستاده‌ بود که‌ در آن‌ وی‌ را به‌ سخت‌‌گیری‌ با مسیحیان‌ تشویق‌ مى‌کرد <ref> الفتوحات‌، 4/547 - 548</ref>. شاید یکى‌ از علتهای‌ نفرت‌ ابن‌ عربى‌ از مسیحیان‌، در آن‌ زمان‌، مصائبى‌ بوده‌ باشد که‌ در همان‌ سالها از سوی‌ مسیحیان‌ در جنگهای‌ صلیبى‌ بر سر مسلمانان‌ آمده‌ بود. وی‌ مسلمانان‌ را از زیارت‌ بیت‌المقدس‌ که‌ در آن‌ زمان‌ در دست‌ صلیبیان‌ بود برحذر مى‌دارد <ref>همان‌، 4/460</ref>. پس‌ از آن‌ ابن‌ عربى‌ را در 610ق‌ یا اندکى‌ پس‌ از آن‌ در حلب‌ مى‌یابیم‌ <ref>یحیى‌، حاشیه‌، 143</ref>. در 612ق‌ ابن‌ عربى‌ بار دیگر به‌ آناتولى‌ سفر کرده‌ و در آن‌ سال‌ در سیواس‌ و ملطیه‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌. در رمضان‌ آن‌ سال‌ کیکاووس‌ انطاکیه‌ را محاصره‌ کرده‌ بود. ابن‌ عربى‌ در خواب‌ مى‌بیند که‌ کیکاووس‌ در نبرد با دشمن‌ پیروز مى‌شود و از ملطیه‌ نامه‌ای‌ با چند بیت‌ شعر برای‌ وی‌ مى‌فرستد و مژده پیروزی‌ را به‌ او مى‌دهد. کیکاووس‌ در روز عید فطر، 20 روز پس‌ از رؤیای‌ ابن‌ عربى‌، در نبرد پیروزی‌ مى‌یابد <ref>ابن‌ عربى‌، محاضرة الابرار، 2/420-421</ref>. در سالهای‌ 612 -616ق‌، ابن‌ عربى‌ ظاهراً در شهر ملطیه‌ در آناتولى‌ به‌ سر مى‌برده‌. وی‌ در آنجا طى‌ چند «سماع‌» برخى‌ از نوشته‌های‌ خود، مانند روح‌القدس‌، ترجمان‌ الاشواق‌ و تاج‌ الرسائل‌ را تأیید کرده‌ است‌ <ref>یحیى‌، 99</ref>. وی‌ در سالهای‌ 617 و 618ق‌ در شهر حلب‌ بوده‌ و کتابهای‌ خود مقام‌ القربة، الفهوانیة و منزل‌ المنازل‌ را «سماع‌» کرده‌ است‌. در 620ق‌/1223م‌، ابن‌ عربى‌ عزم‌ سفر به‌ دمشق کرد و تا پایان‌ عمر در آنجا اقامت‌ گزید و جز برای‌ سفری‌ کوتاه‌ به‌ حلب‌، آنجا را ترک‌ نکرد <ref>همانجا</ref>. وی‌ در این‌ شهر نسخه دوم‌ کتاب‌ بنیادی‌ خود فتوحات‌ را که‌ نوشتن‌ نسخه اول‌ آن‌ را در 599ق‌/1203م‌ در مکه‌ آغاز کرده‌ بود، در 636ق‌ به‌ پایان‌ رسانید <ref>ابن‌ عربى‌، الفتوحات‌، 4/553</ref>. کتاب‌ مهم‌ دیگر ابن‌ عربى‌ فصوص‌ الحکم‌ نیز در همان‌ شهر دمشق نوشته‌ شده‌ بود.  


دوران‌ زندگانى‌ ابن‌ عربى‌ در دمشق، دوران‌ شکوفایى‌ و آفرینش‌ فکری‌ و روحى‌ وی‌ به‌ شمار مى‌رود. فرمانروایان‌ آن‌ دوران‌ که‌ وی‌ را گرامى‌ مى‌داشته‌ و به‌ او ارادت‌ مى‌ورزیده‌اند، اینانند: الملک‌ العادل‌ اول‌، ابوبکر محمد بن‌ ایوب‌، سیف‌الدین‌ (د 615ق‌/1218م‌)، برادر صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ و فرزند او الملک‌ الاشرف‌ (د 635ق‌/1234م‌) در دمشق و الملک‌الظاهر، غازی‌ (د613ق‌/1216م‌) دومین‌ فرزند صلاح‌الدین‌ فرمانروای‌ حلب‌. ابن‌ عربى‌ بسیار مورد اعتمادِ الملک‌الظاهر بوده‌ و نزد وی‌ شفاعتها مى‌کرده‌ و شکایات‌ و درخواستهای‌ مردم‌ را به‌ آگاهى‌ او مى‌رسانده‌ و سلطان‌ نیز گاه‌ از برخى‌ فقیهان‌ زمانش‌ نزد ابن‌ عربى‌ شکایت‌ مى‌کرده‌ است‌ <ref>برای‌ نمونه‌، نک: همان‌، 4/539، نیز 3/69 -70</ref>.  
دوران‌ زندگانى‌ ابن‌ عربى‌ در دمشق، دوران‌ شکوفایى‌ و آفرینش‌ فکری‌ و روحى‌ وی‌ به‌ شمار مى‌رود. فرمانروایان‌ آن‌ دوران‌ که‌ وی‌ را گرامى‌ مى‌داشته‌ و به‌ او ارادت‌ مى‌ورزیده‌اند، اینانند: الملک‌ العادل‌ اول‌، ابوبکر محمد بن‌ ایوب‌، سیف‌الدین‌ (د 615ق‌/1218م‌)، برادر صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ و فرزند او الملک‌ الاشرف‌ (د 635ق‌/1234م‌) در دمشق و الملک‌الظاهر، غازی‌ (د613ق‌/1216م‌) دومین‌ فرزند صلاح‌الدین‌ فرمانروای‌ حلب‌. ابن‌ عربى‌ بسیار مورد اعتمادِ الملک‌الظاهر بوده‌ و نزد وی‌ شفاعتها مى‌کرده‌ و شکایات‌ و درخواستهای‌ مردم‌ را به‌ آگاهى‌ او مى‌رسانده‌ و سلطان‌ نیز گاه‌ از برخى‌ فقیهان‌ زمانش‌ نزد ابن‌ عربى‌ شکایت‌ مى‌کرده‌ است‌ <ref>برای‌ نمونه‌، نک: همان‌، 4/539، نیز 3/69 -70</ref>.  
خط ۵۹۶: خط ۵۹۶:
از این‌ روست‌ که‌ برای‌ ابن‌ عربى‌، مسئله مهم‌ «خلافت‌ انسان‌» مطرح‌ مى‌شود. روشن‌ترین‌ شکل‌ طرح‌ و تحلیل‌ این‌ موضوع‌ را در جایى‌ مى‌یابیم‌ که‌ ابن‌ عربى‌ مى‌گوید: کمال‌ مطلوبى‌ که‌ انسان‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌، «خلافت‌» است‌. آدم‌ آن‌ را به‌ حکم‌ عنایت‌ الهى‌ دریافت‌ داشت‌. این‌ مقامى‌ ویژه‌تر از رسالت‌ِ رسولان‌ است‌، زیرا هر رسولى‌ خلیفه‌ نیست‌، چون‌ درجه رسالت‌ به‌ ویژه‌ تبلیغ‌ است‌، اما اگر خدا به‌ کسى‌ از آنان‌ که‌ فرستاده‌ شده‌اند، فرمانروایى‌ ببخشد، آنگاه‌ این‌ همان‌ استخلاف‌ و خلافت‌ است‌ و رسول‌، خلیفه‌ است‌ و اگر کسى‌ با فرمانروایى‌، بدون‌ پیامبری‌ ظهور کند، او پادشاه‌ است‌ و خلیفه‌ نیست‌. خلیفه‌ کسى‌ است‌ که‌ خدا او را نزد بندگانش‌ جانشین‌ خود ساخته‌ است‌، نه‌ کسى‌ که‌ مردمان‌ او را برگزیده‌ و با وی‌ بیعت‌ کرده‌اند و او را برای‌ خود و بر خود مقدم‌ داشته‌اند. انسانها را کوششى‌ است‌ مشروع‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مقام‌ کمال‌، نه‌ کوششى‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ پیامبری‌، خلافت‌ در واقع‌ مى‌تواند مکتسب‌ باشد، اما پیامبری‌ مکتسب‌ نیست‌. پس‌ انسان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌ آفریده‌ شده‌ است‌ و آنچه‌ وی‌ را از رسیدن‌ به‌ آن‌ کمال‌ باز مى‌دارد، علل‌ و بیماریهایى‌ است‌ که‌ یا در اصل‌ وجود انسانها یا به‌ امور عرضى‌ برای‌ آنان‌ روی‌ مى‌دهد <ref>همان‌، 2/272</ref>.  
از این‌ روست‌ که‌ برای‌ ابن‌ عربى‌، مسئله مهم‌ «خلافت‌ انسان‌» مطرح‌ مى‌شود. روشن‌ترین‌ شکل‌ طرح‌ و تحلیل‌ این‌ موضوع‌ را در جایى‌ مى‌یابیم‌ که‌ ابن‌ عربى‌ مى‌گوید: کمال‌ مطلوبى‌ که‌ انسان‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌، «خلافت‌» است‌. آدم‌ آن‌ را به‌ حکم‌ عنایت‌ الهى‌ دریافت‌ داشت‌. این‌ مقامى‌ ویژه‌تر از رسالت‌ِ رسولان‌ است‌، زیرا هر رسولى‌ خلیفه‌ نیست‌، چون‌ درجه رسالت‌ به‌ ویژه‌ تبلیغ‌ است‌، اما اگر خدا به‌ کسى‌ از آنان‌ که‌ فرستاده‌ شده‌اند، فرمانروایى‌ ببخشد، آنگاه‌ این‌ همان‌ استخلاف‌ و خلافت‌ است‌ و رسول‌، خلیفه‌ است‌ و اگر کسى‌ با فرمانروایى‌، بدون‌ پیامبری‌ ظهور کند، او پادشاه‌ است‌ و خلیفه‌ نیست‌. خلیفه‌ کسى‌ است‌ که‌ خدا او را نزد بندگانش‌ جانشین‌ خود ساخته‌ است‌، نه‌ کسى‌ که‌ مردمان‌ او را برگزیده‌ و با وی‌ بیعت‌ کرده‌اند و او را برای‌ خود و بر خود مقدم‌ داشته‌اند. انسانها را کوششى‌ است‌ مشروع‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مقام‌ کمال‌، نه‌ کوششى‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ پیامبری‌، خلافت‌ در واقع‌ مى‌تواند مکتسب‌ باشد، اما پیامبری‌ مکتسب‌ نیست‌. پس‌ انسان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌ آفریده‌ شده‌ است‌ و آنچه‌ وی‌ را از رسیدن‌ به‌ آن‌ کمال‌ باز مى‌دارد، علل‌ و بیماریهایى‌ است‌ که‌ یا در اصل‌ وجود انسانها یا به‌ امور عرضى‌ برای‌ آنان‌ روی‌ مى‌دهد <ref>همان‌، 2/272</ref>.  


نتیجه‌ گیری‌ کلى‌ ابن‌ عربى‌ را از نظریات‌ انسان‌ شناسى‌ عرفانى‌ خود، در جایى‌ مى‌یابیم‌ که‌ مى‌گوید: چون‌ روح‌ قدس‌ در انسان‌ دمیده‌ شد، او به‌ نحوی‌ معنوی‌ و مقدس‌، به‌ موجود مطلق‌ پیوست‌ و این‌ بهرة او از الوهیت‌ است‌. انسان‌ دو نسخه‌ است‌: نسخه‌ای‌ بیرونى‌ و نسخه‌ای‌ درونى‌. نسخه بیرونى‌ همانند همگى‌ جهان‌ است‌ و نسخه درونى‌ همانند حضرت‌ الهى‌ است‌. پس‌ انسان‌ همانا کلّى‌ِ على‌ الاطلاق‌ و در حقیقت‌ است‌، چون‌ پذیرای‌ همه موجودات‌، از قدیم‌ و جدید است‌، اما موجودات‌ دیگر غیر او این‌ پذیرندگى‌ را ندارند، زیرا هر جزئى‌ از جهان‌ پذیرای‌ الوهیت‌ نیست‌ و اِله‌ نیز پذیرای‌ عبودیت‌ (بندگى‌) نیست‌. بلکه‌ همه جهان‌ بنده‌ است‌ و حق‌، اِله‌ یگانة صمد است‌. انسان‌ که‌ دارای‌ دو پیوند کامل‌ است‌، پیوندی‌ که‌ با آن‌ به‌ حضرت‌ِ الهى‌ راه‌ مى‌یابد و پیوندی‌ که‌ با آن‌ به‌ حضرت‌ کیانى‌ درون‌ مى‌شود. درباره انسان‌، بنده‌ (عبد) گفته‌ مى‌شود، از آن‌ حیث‌ که‌ مکلف‌ است‌ و نبوده‌ و سپس‌ مانند جهان‌ هست‌ شده‌ است‌. همچنین‌ درباره او گفته‌ مى‌شود «رَب‌ّ» (پروردگار)، از آن‌ حیث‌ که‌ «خلیفه‌» است‌ و نیز از آن‌ حیث‌ که‌ به‌ صورت‌ خداست‌ و به‌ بهترین‌ گونه‌ای‌ شکل‌ گرفته‌ است‌. پس‌ چنان‌ است‌ که‌ گویى‌ انسان‌ برزخ‌ میان‌ جهان‌ و خداست‌ و جامع‌ حق‌ و خلق‌ و خط فاصل‌ میان‌ حضرت‌ الهى‌ و حضرت‌ کونى‌ است‌، مانند خط فاصل‌ میان‌ سایه‌ و آفتاب‌ و این‌ حقیقت‌ اوست‌. انسان‌ همچنین‌ دارای‌ کمال‌ مطلق‌ در حدوث‌ و قدم‌ است‌، اما حق‌ دارای‌ کمال‌ مطلق‌ در قدم‌ است‌ و در حدوث‌ مدخلى‌ ندارد که‌ او متعالى‌ است‌ <ref> انشاءالدوائر، 21-22</ref>.  
نتیجه‌‌گیری‌ کلى‌ ابن‌ عربى‌ را از نظریات‌ انسان‌ شناسى‌ عرفانى‌ خود، در جایى‌ مى‌یابیم‌ که‌ مى‌گوید: چون‌ روح‌ قدس‌ در انسان‌ دمیده‌ شد، او به‌ نحوی‌ معنوی‌ و مقدس‌، به‌ موجود مطلق‌ پیوست‌ و این‌ بهرة او از الوهیت‌ است‌. انسان‌ دو نسخه‌ است‌: نسخه‌ای‌ بیرونى‌ و نسخه‌ای‌ درونى‌. نسخه بیرونى‌ همانند همگى‌ جهان‌ است‌ و نسخه درونى‌ همانند حضرت‌ الهى‌ است‌. پس‌ انسان‌ همانا کلّى‌ِ على‌ الاطلاق‌ و در حقیقت‌ است‌، چون‌ پذیرای‌ همه موجودات‌، از قدیم‌ و جدید است‌، اما موجودات‌ دیگر غیر او این‌ پذیرندگى‌ را ندارند، زیرا هر جزئى‌ از جهان‌ پذیرای‌ الوهیت‌ نیست‌ و اِله‌ نیز پذیرای‌ عبودیت‌ (بندگى‌) نیست‌. بلکه‌ همه جهان‌ بنده‌ است‌ و حق‌، اِله‌ یگانة صمد است‌. انسان‌ که‌ دارای‌ دو پیوند کامل‌ است‌، پیوندی‌ که‌ با آن‌ به‌ حضرت‌ِ الهى‌ راه‌ مى‌یابد و پیوندی‌ که‌ با آن‌ به‌ حضرت‌ کیانى‌ درون‌ مى‌شود. درباره انسان‌، بنده‌ (عبد) گفته‌ مى‌شود، از آن‌ حیث‌ که‌ مکلف‌ است‌ و نبوده‌ و سپس‌ مانند جهان‌ هست‌ شده‌ است‌. همچنین‌ درباره او گفته‌ مى‌شود «رَب‌ّ» (پروردگار)، از آن‌ حیث‌ که‌ «خلیفه‌» است‌ و نیز از آن‌ حیث‌ که‌ به‌ صورت‌ خداست‌ و به‌ بهترین‌ گونه‌ای‌ شکل‌ گرفته‌ است‌. پس‌ چنان‌ است‌ که‌ گویى‌ انسان‌ برزخ‌ میان‌ جهان‌ و خداست‌ و جامع‌ حق‌ و خلق‌ و خط فاصل‌ میان‌ حضرت‌ الهى‌ و حضرت‌ کونى‌ است‌، مانند خط فاصل‌ میان‌ سایه‌ و آفتاب‌ و این‌ حقیقت‌ اوست‌. انسان‌ همچنین‌ دارای‌ کمال‌ مطلق‌ در حدوث‌ و قدم‌ است‌، اما حق‌ دارای‌ کمال‌ مطلق‌ در قدم‌ است‌ و در حدوث‌ مدخلى‌ ندارد که‌ او متعالى‌ است‌ <ref> انشاءالدوائر، 21-22</ref>.  


سرانجام‌ ابن‌ عربى‌ در ستایش‌ انسان‌ و در خطاب‌ به‌ وی‌ مى‌گوید: فراسوی‌ خدا هدفى‌ نیست‌ و فراسوی‌ تو برای‌ او نیز هدفى‌ نیست‌، زیرا صورت‌ الهى‌ بر تو کامل‌ و در تو دیده‌ شده‌ است‌. او برای‌ تو بسنده‌ است‌، همان‌ گونه‌ که‌ تو برای‌ او بسنده‌ای‌. از این‌ روست‌ که‌ تو واپسین‌ موجود و نخستین‌ مقصود بوده‌ای‌. اگر معدوم‌ نمى‌بودی‌، مقصود نمى‌بودی‌، پس‌ حدوث‌ تو راست‌ مى‌آید و اگر آگاهى‌ تو به‌ او، معدوم‌ نمى‌بود، درست‌ نمى‌آمد که‌ تو خواهان‌ آگاهى‌ به‌ او باشى‌. این‌ از شگفت‌ترین‌ چیزها در هستى‌ است‌ که‌ آن‌ کسى‌ که‌ آگاهى‌ به‌ خودش‌ را به‌ تو بخشیده‌ است‌، از خود جز از راه‌ تو آگاه‌ نیست‌، زیرا ممکنات‌ علم‌ به‌ خود را به‌ حق‌ داده‌اند و هیچ‌ آگاهى‌، جز از طریق‌ حق‌ به‌ خود ندارند. از این‌ روست‌ که‌ او برای‌ تو بسنده‌ است‌، زیرا او غایتى‌ است‌ که‌ تو به‌ آن‌ پایان‌ مى‌یابى‌ و تو نیز او را بسنده‌ای‌، زیرا پس‌ از او، جز تو یافت‌ نمى‌شود <ref> الفتوحات‌، 4/154</ref>.  
سرانجام‌ ابن‌ عربى‌ در ستایش‌ انسان‌ و در خطاب‌ به‌ وی‌ مى‌گوید: فراسوی‌ خدا هدفى‌ نیست‌ و فراسوی‌ تو برای‌ او نیز هدفى‌ نیست‌، زیرا صورت‌ الهى‌ بر تو کامل‌ و در تو دیده‌ شده‌ است‌. او برای‌ تو بسنده‌ است‌، همان‌ گونه‌ که‌ تو برای‌ او بسنده‌ای‌. از این‌ روست‌ که‌ تو واپسین‌ موجود و نخستین‌ مقصود بوده‌ای‌. اگر معدوم‌ نمى‌بودی‌، مقصود نمى‌بودی‌، پس‌ حدوث‌ تو راست‌ مى‌آید و اگر آگاهى‌ تو به‌ او، معدوم‌ نمى‌بود، درست‌ نمى‌آمد که‌ تو خواهان‌ آگاهى‌ به‌ او باشى‌. این‌ از شگفت‌ترین‌ چیزها در هستى‌ است‌ که‌ آن‌ کسى‌ که‌ آگاهى‌ به‌ خودش‌ را به‌ تو بخشیده‌ است‌، از خود جز از راه‌ تو آگاه‌ نیست‌، زیرا ممکنات‌ علم‌ به‌ خود را به‌ حق‌ داده‌اند و هیچ‌ آگاهى‌، جز از طریق‌ حق‌ به‌ خود ندارند. از این‌ روست‌ که‌ او برای‌ تو بسنده‌ است‌، زیرا او غایتى‌ است‌ که‌ تو به‌ آن‌ پایان‌ مى‌یابى‌ و تو نیز او را بسنده‌ای‌، زیرا پس‌ از او، جز تو یافت‌ نمى‌شود <ref> الفتوحات‌، 4/154</ref>.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۹۶۳

ویرایش