هانی بن عروه: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌وحدت
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۶۶: خط ۶۶:


    از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>.
    از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>.
    =هانی ومسئله ترور حاکم کوفه=
    هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانه‌اش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانه‌اش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد.
    عمارة بن عبید سلولى به هانى گفت: هدف از گـرد آمـدن مـا کـشـتـن ایـن ستمگر است، اکنون که [[خداوند]] او را در چنگ تو قرار داده خـونـش را بـریـز! هانى گفت: نمى‌خواهم در خانه من کشته شود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363 و در گزارش ها چنین آمده: زمانی که ابن زیاد به کوفه رسید و از بیمارى هانى مطلع شد به عیادت او رفت. هانى، به مسلم بن عقیل و یارانش گفت: هنگامى که ابن زیاد نزد من نشست و آرام گرفت، علامت می دهم که: «آبم دهید». شما بیرون بیایید و او را بکشید. هنگامی که ابن زیاد آمد و نشست، هانى بن عروه گفت: مرا آب دهید. پس بیرون نیامدند و دیگر بار گفت: آبم دهید، چرا تاخیر مى‌کنید؟ سپس گفت: آبم دهید اگر چه به قیمت جانم تمام شود. ابن زیاد فهمید و برخاست و از نزد وى رفت‌. احمد بن أبى یعقوب (المعروف بالیعقوبى)، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج ‌2، ص 243 و نیز: هانی به مسلم گفت: ابن زیاد به عیادت من می آید این شمشیر را بگیر زمانی که عمامه ام را پرتاب کردم او را با شمشیر از پا در آور. قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416، چاپ اول، ج 3، ص 56.</ref>.
    هفته بعد شریک بن اعور هم بیمار شد، ابن زیاد پس از اطلاع به وی پیغام داد که هنگام شب برای عیادتش، به خانه هانی خواهد آمد.
    شریک به مسلم گفت: این بدکار امشب به عیادت من مى‌آید وقتى نشست بیا و خونش را بریز. شب هنگام، زمانی که عبیدالله به عیادت شریک آمد، مسلم هم برخاست که در جاى دیگر مخفى شود. شریک هم به مسلم گفت: هرگز این فرصت را از دست نده، ولی هانى بن عروه برخاست و گفت: نمى‌خواهم در خانه من کشته شود. گویا این کار را زشت مى‌شمرد.
    وقتى عبیدالله بن زیاد آمد و بنشست، از بیمارى شریک پرسید<ref>در این جا در گزارشی دیگر چنین آمده: مسلم خواست حمله کند تا عبدالله را به قتل برساند ولی هانی نگذاشت و گفت: من نسبت به زن و بچه های خانه ام نگرانم. پس مسلم شمشیرش را انداخت و نشست. شریک رمز حمله را با این شعر گفت: ما تنظرون بسلمى عند فرصتها فقد و فى ودّها و استوسق الصَّرم‌...
    الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج ‌5، ص 43.</ref>، چون پرسش‌هاى وى طولانی شد، شریک شعری که تلویحاً او را برای انجام عملش تشویق می‌کرد، تکرار نمود:
    ما تنظرون بسلمى لا تحیوها اسقونیها و ان کانت بها نفسى‌
    در چه انتظار دارید که به سلمى درود نمى‌فرستید! آبم دهید و سیرابم کنید اگر چه جانم در آید.
    عبیدالله که متوجه نشده بود، گفت: به نظر شما هذیان مى‌گوید؟ هانى گفت: خدایت قرین صلاح بدارد، آرى از سحرگاه تاکنون کارش همین است. آن‌گاه عبیدالله برخاست و برفت و مسلم بیامد. شریک گفت: چرا خونش را نریختى؟ گفت: به دو سبب، یکى این که هانى خوش نداشت که در خانه او کشته شود، دیگر حدیثى که مردم از پیمبر خدا آورده‌اند که [[ایمان]]، غافل کشى را روا نمى‌دارد و [[مؤمن]] به غافلگیرى نمى‌کشد.
    هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکاره‌اى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانه‌ام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 363.</ref>.


    =پانویس=
    =پانویس=

    نسخهٔ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۲

    ÷

    Ambox clock.svg


    نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

    یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
    آخرین مرتبه این صفحه در

    هانی بن عروه
    نام هانی بن عُرْوَة بن غران مرادی
    درگذشت ۹ ذی‌الحجه سال ۶۰ قمری • کوفه
    دین و مذهب اسلام
    فعالیت‌ها شرکت در جنگ جمل و جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) • مخالفت با ولیعدی یزید • حمایت از قیام حجر بن عدی علیه زیاد بن ابیه • همراهی و حمایت از قیام مسلم بن عقیل در کوفه

    هانی بن عُرْوَة بن غران مرادی (شهادت ۶۰ق)، از بزرگان کوفه و یاران خاص امام علی(ع). وی در جنگ جمل و جنگ صفین حضور داشت. هانی از ارکان قیام حجر بن عدی در برابر زیاد بن ابیه، و از مخالفان بیعت با یزید به شمار می‌رفت. خانهٔ او از زمان ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی بود، وی نقش مهمی در قیام مسلم بن عقیل داشت. هانی پس از شهادت مسلم بن عقیل، و به دستور عبیدالله بن زیاد، سر از بدنش جدا کردند. خبر شهادت او در میانهٔ راه کوفه، در منزلگاه زرود به امام حسین(ع) رسید. امام بر مرگ او گریست و آیهٔ استرجاع را خواند و برایش درخواست رحمت کرد. هانی را در کنار دارالامارهٔ کوفه به خاک سپردند. آستانهٔ هانی بن عروه هم اکنون زیارتگاه‌ شیعیان است.

    هانی بن عروه کیست

    هانى بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبد یغوث بن مخدش بن عصم بن مالک بن عوف بن منبه بن غطیف بن عبدالله بن ناجیة[۱] از قبیله بنی مراد شاخه‌ای از قبیله بزرگ مذحج[۲] عرب جنوب (یمن) که در کوفه ساکن بودند. از تاریخ ولادت و دوران کودکیش اطلاعاتى در دست نیست. برخی وی را از صحابه رسول خدا(ص) دانسته‌اند[۳]. هانى بن عروة از قاریان[۴] و بزرگان کوفه و یاران خاص امیر مومنان علی(ع) بود[۵] که در جنگ‌های آن حضرت(ع) شرکت داشت. در جنگ جمل این شعر را می‌خواند:

    یا لک حربا حثها جِمالُها یقودها لنقصها ضلّالها

    هذا على حولُه اقیالها[۶]

    جنگى که سواران جمل آتش آن را دامن مى‌زدند، و گمراهان، آن را هدایت مى‌کردند و اکنون این على است که قهرمانان جنگاور، پیرامونش را گرفته‌اند.

    پس از نافرمانی معاویه، با این که امیرمومنان علی(ع) برای رفتن به شام جهت نبرد عجله داشتند؛ اما مردم ترسیدند و خواستند که در کوفه بمانند، این در حالی بود که هانى بن عروة و افرادی هم چون مالک اشتر و عدی بن حاتم و عمرو بن حمق خزاعىّ، سعید بن قیس همدانىّ بدون ترس از دشمن، با اعلان جان فشانی گفتند: آرزویمان این است که بر دشمنانت پیروز شویم یا در رکابت کشته شویم[۷].

    در جریان جنگ صفین، هانی با افرادی از اهل یمن درباره تغییر ریاست قبیله کنده و ربیعه‌ با امیرمومنان علی(ع) گفتگو کردند[۸].

    موقعیت اجتماعی هانی

    هانی بن عروه علاوه بر خصوصیات بارز شخصی، از مقام و جایگاه والایی میان کوفیان، مخصوصاً در قبیله «مراد» برخوردار بود و رهبری آنان را برعهده داشت. تا آن جا که می‌گویند، هنگامی که قصد رفتن به جایی را داشت، چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده در رکاب او حاضر بودند، و زمانی که هم پیمانان خود را از قبیله «کنده» فرا می‌خواند، سی هزار مرد زره‌پوش به سوی او حرکت می‌کردند[۹]. هانی بـه سبب پناه دادن کثیر بن شهاب مذحجى، از سوى معاویه تهدید به قـتل شد. هنگام ورود به مجلس، معاویه وى را نشناخت. پس از پراکنده شدن مردم، معاویه نزد وى آمد و پرسید: چه خواسته‌اى دارى؟ وى گفت: من هانى بن عروه‌ام که نزد شما آمده‌ام. گفت: امروز آن روزى نیست که پدرت مى‌گفت :

    اُرَجِّلُ جَمّیِی و اَجُز ذَیْلى و تَحْمىٍّ شکتى افق کمیت

    امْشِی فى سَراة بَنی غَطیف اذا ما سَامِنی ضیم ابیت

    موهاى سرم را شانه مى‌زنم و لباس بلندم را بر زمین مى‌کشم و اگر کسى در مورد من قصد سویى داشته باشد، افقى خونین مرا حمایت مى‌کند. میان جنگاوران سرتا پا مسلح غطیف، گام بر مى‌دارم و اگر جور و ستمى متوجه‌ام شود، زیر بار نخواهم رفت.

    هانى گفت: من اکنون عزیزتر از آن روز هستم. معاویه گفت: به چه چیز؟ وى گفت به واسطه اسلام، معاویه گفت: کثیر بن شهاب کجاست؟ وى پاسخ داد: نزد من در اردوگاهت.

    مـعـاویـه وى را مـامـور رسـیـدگـى بـه خـیـانـت مـذحـجـى کـرد و گـفـت: قـسـمـتـى از اموال مسروقه را بگیر و بخشى را به او ببخش[۱۰].

    موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت امام حسین(ع) پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسین(ع) است[۱۱].

    مراهی با نهضت امام حسین(ع)

    هانی میزبان سفیر امام حسین(ع)

    مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین(ع) که در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شده بود[۱۲]، با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیت‌هایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر می‌رسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارش‌ها هانى از آمدن مسلم به خانه‌اش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احـتـرام کسى چون تو مانع از آن مى‌شود که از روى نادانى پاسخ ردّ به تو بدهم، بـایـد از عـهـده ایـن کـار برآیم[۱۳].

    از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل بیعت کردند[۱۴]. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت[۱۵].

    هانی ومسئله ترور حاکم کوفه

    هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانه‌اش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از بصره به کوفه آمده بود را به خانه‌اش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد. عمارة بن عبید سلولى به هانى گفت: هدف از گـرد آمـدن مـا کـشـتـن ایـن ستمگر است، اکنون که خداوند او را در چنگ تو قرار داده خـونـش را بـریـز! هانى گفت: نمى‌خواهم در خانه من کشته شود[۱۶].

    هفته بعد شریک بن اعور هم بیمار شد، ابن زیاد پس از اطلاع به وی پیغام داد که هنگام شب برای عیادتش، به خانه هانی خواهد آمد. شریک به مسلم گفت: این بدکار امشب به عیادت من مى‌آید وقتى نشست بیا و خونش را بریز. شب هنگام، زمانی که عبیدالله به عیادت شریک آمد، مسلم هم برخاست که در جاى دیگر مخفى شود. شریک هم به مسلم گفت: هرگز این فرصت را از دست نده، ولی هانى بن عروه برخاست و گفت: نمى‌خواهم در خانه من کشته شود. گویا این کار را زشت مى‌شمرد. وقتى عبیدالله بن زیاد آمد و بنشست، از بیمارى شریک پرسید[۱۷]، چون پرسش‌هاى وى طولانی شد، شریک شعری که تلویحاً او را برای انجام عملش تشویق می‌کرد، تکرار نمود:

    ما تنظرون بسلمى لا تحیوها اسقونیها و ان کانت بها نفسى‌

    در چه انتظار دارید که به سلمى درود نمى‌فرستید! آبم دهید و سیرابم کنید اگر چه جانم در آید.

    عبیدالله که متوجه نشده بود، گفت: به نظر شما هذیان مى‌گوید؟ هانى گفت: خدایت قرین صلاح بدارد، آرى از سحرگاه تاکنون کارش همین است. آن‌گاه عبیدالله برخاست و برفت و مسلم بیامد. شریک گفت: چرا خونش را نریختى؟ گفت: به دو سبب، یکى این که هانى خوش نداشت که در خانه او کشته شود، دیگر حدیثى که مردم از پیمبر خدا آورده‌اند که ایمان، غافل کشى را روا نمى‌دارد و مؤمن به غافلگیرى نمى‌کشد.

    هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکاره‌اى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانه‌ام کشته شود[۱۸].

    پانویس

    1. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1403/1983، چاپ اول، ص 406.
    2. قبیله ای که در سریه علی بن ابی طالب (ع) به یمن مسلمان شدند. الواقدی، محمد بن عمر؛ کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى، 1409/1989، چاپ سوم، ج ‌3، ص 1080 - 1079.
    3. المشهدی، محمد بن جعفر؛ فضل الکوفة و مساجدها، تحقیق: محمد سعید الطریحی، بیروت، دار المرتضى، ص 86.
    4. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج ‌5، ص 426.
    5. العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، 1415/1995، ج ‌6، ص 445 و الزرکلى، خیر الدین؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، 1989، چاپ دوم، ج ‌8، ص .68.
    6. آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، النجف الأشرف، المکتبة الحیدریة، 1376/1956، ج 2، ص 345.
    7. الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ کتاب الفتوح، تحقیق: على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411/1991، چاپ اول، ج ‌2، ص 510.
    8. المنقرى، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382، چاپ دوم، ص 137.
    9. المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج ‌3، ص 59.
    10. السماوی، الشیخ محمد؛ پیشین، ص 140 و با اندکی تغییر در عبارت الزرکلى، خیر الدین؛ پیشین، ج ‌8، ص 68.
    11. «القصّة مشهورة فی جزء مقتل الحسین‌ » العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415/1995، چاپ اول، ج ‌6، ص 445.
    12. ابن سعد می گوید: حسین بن على(ع) مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانى بن عروه مرادى منزل کند. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414/1993، چاپ اول، خامسة1، ص 458.
    13. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 362 و با اندکی تفاوت در تعبیر الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج ‌5، ص 40 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368، ص 233 و الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص 100.
    14. محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 375.
    15. آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.
    16. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363 و در گزارش ها چنین آمده: زمانی که ابن زیاد به کوفه رسید و از بیمارى هانى مطلع شد به عیادت او رفت. هانى، به مسلم بن عقیل و یارانش گفت: هنگامى که ابن زیاد نزد من نشست و آرام گرفت، علامت می دهم که: «آبم دهید». شما بیرون بیایید و او را بکشید. هنگامی که ابن زیاد آمد و نشست، هانى بن عروه گفت: مرا آب دهید. پس بیرون نیامدند و دیگر بار گفت: آبم دهید، چرا تاخیر مى‌کنید؟ سپس گفت: آبم دهید اگر چه به قیمت جانم تمام شود. ابن زیاد فهمید و برخاست و از نزد وى رفت‌. احمد بن أبى یعقوب (المعروف بالیعقوبى)، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج ‌2، ص 243 و نیز: هانی به مسلم گفت: ابن زیاد به عیادت من می آید این شمشیر را بگیر زمانی که عمامه ام را پرتاب کردم او را با شمشیر از پا در آور. قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416، چاپ اول، ج 3، ص 56.
    17. در این جا در گزارشی دیگر چنین آمده: مسلم خواست حمله کند تا عبدالله را به قتل برساند ولی هانی نگذاشت و گفت: من نسبت به زن و بچه های خانه ام نگرانم. پس مسلم شمشیرش را انداخت و نشست. شریک رمز حمله را با این شعر گفت: ما تنظرون بسلمى عند فرصتها فقد و فى ودّها و استوسق الصَّرم‌... الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج ‌5، ص 43.
    18. الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 363.