ایدئولوژی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۰: خط ۸۰:
#  
#  
# انسان همواره به ایدئولوژی نیازمند است و پیشرفت علوم نه تنها احتیاج او به ایدئولوژی را برطرف نمی‌کند بلکه افزونتر نیز می‌سازد<ref>همو، همان، صص55-56.</ref>. با استفاده از کلمات استاد مطهری می‌توان گفت دیدگاه‌هایی که ایدئولوژی را توجیه کننده وضعیت موجود دانسته یا آن را محدود به گروهی خاص می‌کنند ناصواب هستند. همچنین کسانی که ایدئولوژی را ابزاری برای تحقق اهداف حکومت ها تلقی می‌نمایند و یا ایدئولوژی را خادم مشروع دانستن رفتار جوامع می‌دانند نگاهی ابزاری و مادی به مقولاتی چون سیاست، قدرت، جامعه، هدف زندگی و...داشته و به‌ همین دلیل چنین برداشت‌های نادرستی از ایدئولوژی و نقش آن در جامعه دارند.
# انسان همواره به ایدئولوژی نیازمند است و پیشرفت علوم نه تنها احتیاج او به ایدئولوژی را برطرف نمی‌کند بلکه افزونتر نیز می‌سازد<ref>همو، همان، صص55-56.</ref>. با استفاده از کلمات استاد مطهری می‌توان گفت دیدگاه‌هایی که ایدئولوژی را توجیه کننده وضعیت موجود دانسته یا آن را محدود به گروهی خاص می‌کنند ناصواب هستند. همچنین کسانی که ایدئولوژی را ابزاری برای تحقق اهداف حکومت ها تلقی می‌نمایند و یا ایدئولوژی را خادم مشروع دانستن رفتار جوامع می‌دانند نگاهی ابزاری و مادی به مقولاتی چون سیاست، قدرت، جامعه، هدف زندگی و...داشته و به‌ همین دلیل چنین برداشت‌های نادرستی از ایدئولوژی و نقش آن در جامعه دارند.
=اوج و فرود ایدئولوژی در غرب=
قرن نوزدهم ازتحرکات ایدئولوژیک فراوانی برخوردار بود. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی علمی و کوشش [[آگوست کنت]] برای تحکیم مواضع «مذهب انسانیت» نمونه‌هایی از این موارد هستند<ref>پارسانیا، ٰ همان، ٰ‌صص 43-44.</ref>. اما این گرمی بازار ایدئولوژیک در غرب دیری نپایید و کم کم ایدئولوژی در صحنه تفکر سیاسی غرب کم فروغ شد و حتی زمزمه‌هایی دال بر پایان ایدئولوژی شنیده و زمینه ساز نظریه‌ای با همین عنوان شد.


=پانویس=
=پانویس=

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۹

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۰:۴۹، ۱۵ اوت ۲۰۲۲؛


ایدئولوژی
ایدئولوژی
نام ایدئولوژی (به انگلیسی: Ideology)

ایدئولوژی (به انگلیسی: Ideology) از جمله اصطلاحات و واژه‌هایی است که در طول زمان، مفهوم و بار معنایی آن دچار دگرگونی‌های فراوانی شده است. هنوز هم توافق قابل‌ملاحظه‌ای روی معنا و مفهوم ایدئولوژی وجود ندارد و متفکران و نویسندگان مختلف، تعاریف متفاوتی را برای این واژه در نظر می‌گیرند. اصطلاح ایدئولوژی (ideologie) نخستین بار در سال ۱۷۹۶ میلادی توسط دوستوت دوتراسی استعمال شد. و از نظر لغوی واژه‌ای است مرکب از دو جزء «ایده» و «لوژی» که ایده به معنی اندیشه و عقیده آمده است و لوژی به صورت پسوند به معنی دانش و شناسایی بکار می‌رود و معرف علم است. که مرادف با دانش و شناخت عقیده یا بطور خلاصه ایده‌شناسی، علم مطالعه ایده‌ها و عقیده‌شناسی است.

ایدئولوژی چیست

ایدئولوژی (به انگلیسی: Ideology) از جمله اصطلاحات و واژه‌هایی است که در طول زمان، مفهوم و بار معنایی آن دچار دگرگونی‌های فراوانی شده است. هنوز هم توافق قابل‌ملاحظه‌ای روی معنا و مفهوم ایدئولوژی وجود ندارد و متفکران و نویسندگان مختلف، تعاریف متفاوتی را برای این واژه در نظر می‌گیرند. می‌توان گفت ساده‌ترین معنای ایدئولوژی همان چیزی است که از ترکیب دو واژه‌ی idea (ایده و فکر) و logos (سیستم و مجموعه) به ذهن می‌رسد: سیستمی از ایده‌ها و افکار.

برخلاف معنایی که این روزها از واژه‌هایی مانند ایدئولوژی و مکتب در ذهن ماست، برای نخستین بار استفاده از واژه‌ی ایدئولوژی توسط ماتریالیست‌هایی مانند دو تراسی (Antoine Destutt de Tracy) در عصر روشنگری رواج یافته است.

ایدئولوژیست هم، از واژه‌های همان دوران است و به کسانی اشاره می‌کند که ایده‌پرداز و نظریه‌پرداز بودند و نسبت به بسیاری از علوم گذشته – که بر فرضِ ماهیتِ متافیزیکی انسان استوار بود – نقدهای جدی داشتند. ایدئولوژیست‌ها که خود را متخصص بررسی افکار و ایده‌ها می‌دانستند و ضمناً معتقد بودند ایده‌ها، حاصل دریافت‌های فیزیکی انسان است، تقریباً هر بحث متافیزیکی را تحت عنوان اوهام و تعصبات طبقه‌بندی می‌کردند (جالب است که امروز، این تعصب است که معمولاً برچسب ایدئولوژی می‌خورد و از همین مسئله، می‌توان تحول معنای این واژه را به خوبی درک کرد).

بررسی فراز و فرود رابطه‌ی ناپلئون با ایدئولوژیست‌ها، یکی از موضوعات جذاب و آموزنده در آن مقطع تاریخی است.

تاریخچه ایدئولوژی

واژه ایدئولوژی ترکیبی از «ایده» و «لوژی» است و در نخستین کاربرد به معنای دانش «ایده شناسی» یا « علم مطالعه ایده‌ها » بود. اصطلاح ایدئولوژی (ideologie ) نخستین بار در سال 1796 میلادی توسط دوستوت دوتراسی استعمال شد. وی متعلق به کانون متفکران فرانسوی عصر روشنگری بود. متفکرانی که از اندیشمندان انقلاب فرانسه به شمار می‌آمدند. لامارک زیست شناس، لاپلاس ریاضیدان، لاوازیه شیمیدان از همین جریان بودند. ایشان با پیروی از روش تجربی در شناخت و تاثیر پذیری از فلسفه روشنگری پیرو جنبشی بودند که اندیشه فلسفی را نشان‌گر دوران طفولیت انسان دانسته و سخت به دانش تجربی اعتقاد داشت. این واژه در بستر دانش جدید و برای درک و بیان «ریشه اندیشه ها» وضع شده بود. اما مدلول آن به مجموعه اندیشه‌ها، ارزش‌ها و پندارهایی گفته می‌شد که در رابطه با جامعه و تاریخ بوده و فرد یا گروه خاصی حامل آنند. ایدئولوژی نزد مارکسیستهای اولیه، نخست به مفهوم آگاهی کاذب و مسخ شده طبقه‌ای خاص درباره مسائل اجتماعی بود ولی به مرور زمان بار معنایی منفی آن کم شد. سپس مفهوم جامعه شناختی و بی‌طرفانه‌ای یافت که به مجموعه اندیشه‌ها و پندارهایی گفته می‌شد که توده مردم درباره جامعه دارند...[۱]

رنگ علمی ایدئولوژی نخست توسط ناپلئون بناپارت دگرگون شد سپس مارکس معنای کاملا جدیدی به آن داد . واضعان این اصطلاح می‌خواستند بر پایه علم نوبنیاد خود، یعنی شناخت اندیشه‌ها، ذهن انسان را از پیش داوری‌ها تهی کنند. اما این امر با سلطنت خودکامه ناپلئون در تعارض بود. از اینرو ناپلئون که با کمک همین روشن اندیشان روی کار آمده بود پس از شکست در روسیه و سست شدن پایه‌های قدرتش سعی در مخالفت با این‌گروه نمود و ایدئولوژی رادانش افرادی بیکار دانست و علم ایشان را نیز امری بیهوده معرفی نمود[۲]. وی این وصف را در مقام تحقیر برای کسانی به کاربرد که دلبسته مطالعه درباره تصورات هستند و چندان که از عمل غافل می‌مانند، مرد عمل هم نیستند. او این گروه را ایدئولوگ خواند[۳].

مارکس ایدئولوژی را به معنای اندیشه ای دانست که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه حاکم و برای توجیه وضعیت موجود سازمان می یابد. وی ایدئولوژی را اندیشه ای کاذب می دانست[۴] این اندیشه کاذب شامل مجموعه عقاید، باورها و اعتقاداتی می‌شود که به عمل اجتماعی جهتی خاص می دهد. گرچه در کاربرد مارکس ایدئولوژی معنایی منفور داشت اما بعدها معنایی مثبت نیز یافت. ایدئولوژی از قرن نوزدهم به بعد همچنان به معنای باورها و اندیشه ها و ارزش های ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی به کار می رود[۵].

ایدئولوژی در غرب

اما غیر از این برداشت‌ها تعاریف دیگری نیز در تاریخ تمدن غرب از ایدئولوژی ارائه شده است. برخی از تعاریف رایج عبارتند از:

  1. فرایند تولید معانی ، علایم و ارزش ها در زندگی اجتماعی.
  2. مجموعه ای از اندیشه‌های مختص گروه یا طبقه خاص.
  3. اندیشه هایی که مشروعیت بخشیدن به قدرت سیاسی حاکم را یاری می دهند.
  4. ارتباطاتی که منظماً تحریف می شوند.
  5. اشکالی از تفکر که بر اثر منافع اجتماعی برانگیخته می شوند.
  6. ترکیب گفتمان و قدرت.
  7. مجموعه باورهای عمل محور.
  8. فرایندی که از طریق آن زندگی اجتماعی به واقعیت طبیعی بدل می شود[۶].

از نظر متفکران اسلامی

اما برخی از متفکران اسلامی همچون استاد مطهری ایدئولوژی را مساوی مکتب دانسته اند. ایشان در تعریف ایدئولوژی می گوید: ایدئولوژی یک تئوری کلی ، طرح جامع وهماهنگ و منسجم است که هدف اصلی آن کمال انسان و تامین سعادت همگانی است و در آن خطوط اصلی و روش‌ها، باید ها و نباید ها ، خوبها و بدها ، هدف‌ها و وسیله ها ، نیازها ودردها و درمان‌ها، مسئولیت‌ها و تکلیف ها مشخص باشد و منبع الهام تکالیف و مسئولیت‌ها برای تمام افراد باشد.....از نظر ایشا ن ایدئولوژی با مفهوم قرآنی شریعت یکی است...... نیاز به ایدئولوژی همواره در جوامع بوده است و هر چه انسان بیشتر رشد کرده نیاز به این فلسفه زندگی افزونتر شده است. رشد و تکامل علمی و عقلی بشر عواطف و پیوند های احساسی انسان‌ها را تضعیف نموده است و در این شرایط آنچه به بشر امروز و به طریق اولی به بشر فردا آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر برای او می گردد یک فلسفه زندگی انتخابی، آگاهانه ، آرمان خیز ، مجهز به منطق و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع است[۷].

از نظر استاد ایدئولوژی‌ها بر دو نوع‌اند:

ایدئولوژی انسانی و ایدئولوژی گروهی. ایدئولوژی انسانی یعنی ایدئولوژی‌هایی که مخاطب آن نوع انسان است نه یک گروه یا طبقه خاص. و در مقابل ایدئولوژی‌های گروهی داعیه رهایی و نجات و پیشرفت گروهی خاص را دارند. هر کدام از این ایدئولوژی‌ها مبتنی بر نوعی نگاه ویژه درباره انسان است. ایدئولوژی انسانی مانند ایدئولوژی اسلامی به فطرت و امری مشترک میان همه انسان‌ها معتقد است. همان وجدان فطری صلاحیت دعوت، مخاطب شدن و حرکت را به انسان می‌دهد. ایدئولوژی گروهی معتقد است شعور و وجدان انسان تحت تاثیر عوامل محیطی و فرهنگی شکل می گیرد. انسان مطلق صرف‌نظر از عوامل تاریخی یا اجتماعی خاص نه شعور دارد و نه وجدان و نه صلاحیت دعوت و خطاب. فلسفه های قومی و ملی چنین دیدی نسبت به انسان دارند. خاستگاه این فلسفه ها منافع طبقاتی ویا احساسات قومی و نژادی و فرهنگ قومی است[۸].

از سوی دیگر بدیهی است که تنها یک ایدئولوژی آن ‌هم ایدئولوژی انسانی و نه گروهی، ایدئولوژی یگانه و نه مبتنی بر تقسیم و تجزیه انسان، ایدئولوژی فطری و نه سودگرایانه می‌تواند ماهیت انسانی داشته باشد و بر مبنای ارزشهای انسانی تکیه کند[۹].

ویژگی‌های ایدئولوژی

با استفاده از کلمات استاد مطهری می‌توان ویژگی‌های ذیل را برای ایدئولوژی برشمرد:

  1. ایدئولوژی بر مبنای جهان‌بینی است. جهان بینی نظر درباره جهان است آنچنان که هست(دیدگاه توصیفی) وایدئوژی نظر درباره انسان است آنچنانکه باید باشد. (دیدگاه هنجاری یا دستوری)[۱۰]
  2. تبیین ایدئولوژی جامع و وضع قانون صحیح برای انسان تنها توسط خداوند که عالم به مصالح فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی اوست میسر است[۱۱].
  3. ایدئولوژی هم نیازمند پایه‌های فلسفی است وهم محتاج پایه ایمانی. پایه فلسفی مبانی ایدولوژی را منطقی و مستدل می‌سازد و پایه ایمانی آرمان‌ساز است و به عواطف انسان وگرایش‌های او مرتبط می‌شود[۱۲].
  4. ایدئولوژی پذیرفتنی و جذب شدنی است نه گردن نهادنی. با توجه به نکته سوم ایدئولوژی مبتنی بر ایمان است و ایمان حقیقتی است که با زور و به خاطر مصلحت تحقق پذیر نیست؛ بنابراین ایدئولوژی نیز با زور و اجبار محقق نمی‌شود. شاید انسان به اجبار به مطلبی گردن نهد اما ایدئولوژی گردن نهادنی نیست[۱۳].
  5. ایدئولوژی برنامه‌ای جامع است که اختصاص به شرایط زمانی و مکانی خاص ندارد[۱۴]. یعنی چنین نیست که هرفردی با تغییرشرایط زمانی ومکانی نیاز به ایدئولوژی های مختلف داشته باشد. البته این حکم درباره ایدئولوژی فلسفی که مبتنی بر اصول اولیه و بدیهیات اولیه است یا ایدئولوژی مذهبی که برپایه وحی و نبوت است جاری می‌شود اما ایدئولوژی علمی که برپایه جهان بینی ناپایدار علمی است از چنین امتیازی بهره‌مند نیست[۱۵].
  6. گذشته ازاینکه انسان در شرایط مختلف به ایدئولوژی های متعدد نیازمند نیست، خود ایدئولوژی نیزبا تکامل و تحول جامعه دگرگون نمی‌شود. در فرهنگ اسلامی آنچه در بستر تغییرات زمانی و مکانی و شرایط فرهنگی تحول و تکامل می‌پذیرد اجتهاد اسلامی است نه ایدئولوژی اسلامی[۱۶].
  7. انسان همواره به ایدئولوژی نیازمند است و پیشرفت علوم نه تنها احتیاج او به ایدئولوژی را برطرف نمی‌کند بلکه افزونتر نیز می‌سازد[۱۷]. با استفاده از کلمات استاد مطهری می‌توان گفت دیدگاه‌هایی که ایدئولوژی را توجیه کننده وضعیت موجود دانسته یا آن را محدود به گروهی خاص می‌کنند ناصواب هستند. همچنین کسانی که ایدئولوژی را ابزاری برای تحقق اهداف حکومت ها تلقی می‌نمایند و یا ایدئولوژی را خادم مشروع دانستن رفتار جوامع می‌دانند نگاهی ابزاری و مادی به مقولاتی چون سیاست، قدرت، جامعه، هدف زندگی و...داشته و به‌ همین دلیل چنین برداشت‌های نادرستی از ایدئولوژی و نقش آن در جامعه دارند.

اوج و فرود ایدئولوژی در غرب

قرن نوزدهم ازتحرکات ایدئولوژیک فراوانی برخوردار بود. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی علمی و کوشش آگوست کنت برای تحکیم مواضع «مذهب انسانیت» نمونه‌هایی از این موارد هستند[۱۸]. اما این گرمی بازار ایدئولوژیک در غرب دیری نپایید و کم کم ایدئولوژی در صحنه تفکر سیاسی غرب کم فروغ شد و حتی زمزمه‌هایی دال بر پایان ایدئولوژی شنیده و زمینه ساز نظریه‌ای با همین عنوان شد.

پانویس

  1. سبیلا، محمد، مقاله ایدئولوژ ی و مدرنیسم، ترجمه عزیز الله افشار ، ایدئولوزی، ضرورت یا پرهیز و گریز، مجموعه مقالات، رضا علیجانی، تهران، چاپخش، 1380، صص 122-123.
  2. . نجف دریا بندری، بحثی کوتاه در سرگذشت ایدئولوژی، مجله کیان، ش 45، ‌ص 70.
  3. پارسانیا، حمید، سنت،‌ ایدئولوژیٰ، علم ، قم، بوستان کتاب، 1385، ص41.
  4. پارسانیا، حمید، سنت،‌ ایدئولوژیٰ، علم ، قم، بوستان کتاب، 1385، ص41.
  5. همان، ص 42.
  6. تری ایگلتون، در آمدی بر ایدئولوژی، ترجمه اکبر معصوم بیگی، تهران، آگه، 1381، صص 19-20.
  7. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1378، ج2، صص 55 -56.
  8. همان ، صص 58-59.
  9. همان، ص 60.
  10. مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، تهران، صدرا،1372، ص115.
  11. همو، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران، صدرا،1367، ص153.
  12. همو، تکامل اجتماعی انسان، ص116.
  13. همو، مجموعه آثار، ج 2، ص 57.
  14. همو، اسلام ومقتضیات زمان، ج2، ص107.
  15. همو، مجموعه آثار، ج2ص61.
  16. همو، همان ،62.
  17. همو، همان، صص55-56.
  18. پارسانیا، ٰ همان، ٰ‌صص 43-44.