معتصم عباسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo">[[پرونده:معتصم عباسی.jpg|جایگزین=معتصم عباسی|بندانگشتی|معتصم عباسی]] | <div class="wikiInfo">[[پرونده:معتصم عباسی.jpg|جایگزین=معتصم عباسی|بندانگشتی|معتصم عباسی]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |نام | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |نام |
نسخهٔ ۱۷ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۲
نام | معتصم عباسی |
---|---|
القاب و سایر نامها | معتصم بالله • ابو اسحاق • خلیفه مُثمَن • ابو الثمانی |
زاده | ۲۱۸ قمری • کوفه |
درگذشت | ۲۲۷ قمری • سامرا |
دین و مذهب | اسلام • تسنن • گرایش به معتزله |
فعالیتها | هشتمین خلیفه عباسی |
ابواسحاق محمد المعتصم بالله هشتمین خلیفه عباسی (۲۱۸–۲۲۷ ه.ق)، سومین فرزند هارون الرشید از کنیزی ترکتبار بود که پس از برادرش مأمون به خلافت رسید. در زمان وی امام جواد(ع) به شهادت رسید. قیامها و شورشهای فراوانی در دوره خلافت معتصم عباسی روی داد که همگی سرکوب شدند؛ از جمله قیامی به رهبری محمد بن قاسم طالقان از علویان، که با شعار الرضا من آل محمد قیام کرد. معتصم در زمان حکومتش به روم لشکر کشید و شهر عموریه را فتح نمود.
تولد، نسب و ویژگیها
محمد یا ابراهیم[۱] بن هارون الرشید بن مهدی بن منصور عباسی ملقب به معتصم بالله است. کنیه او ابو اسحاق[۲] و مادر او ام ولد به نام مارده سُغدی بود[۳]. معتصم در سال ۱۸۰ق به دنیا آمد. او سومین فرزند هارون الرشید بود.
به او خلیفه مُثمَن[۴] به معنای هشتمین یا ابو الثمانی[۵] نیز گفته میشود، زیرا هشتمین نسل از فرزندان عباس بن عبد المطلب و هشتمین خلیفه است که هشت فتح انجام داد، هشت سال و هشت ماه و هشت روز خلافت کرد. سال ۱۸۰ق در ماه شعبان که هشتمین ماه سال است متولد شد و در چهل و هشت سالگی مرد و هشت پسر و هشت دختر از خود به جای گذاشت[۶]؛ هر چند یعقوبی تعداد فرزندان ذکور او را شش نفر ذکر کرده است[۷].
از لحاظ جسمانی نیرومند، سربازی شجاع و تربیت شده در جنگ بود[۸]. وی شیفته عمران و کشاورزی بود و اکثر وقتش را به ساختن کاخها و باغها و بستانها اختصاص داد[۹]. او اولین شخصی بود که بعد از رسیدن به قدرت، لقب معتصم بالله را برای خود برگزید تا خلافت خود را الهی و مذهبی نشان دهد[۱۰].
خلافت
معتصم قبل از خلافت والی شام و مصر بود. مأمون هنگام مرگ، با توجه به محبوبیت فرزندش عباس نزد سپاهیان، معتصم را جانشین خود کرد؛ چون معتصم را شایسته برای حفظ دولت عباسی میدید[۱۱]. بیعت با معتصم در روز وفات مأمون بود؛ ابتدا سپاهیان از اطاعت وی سرباز زدند و میخواستند عباس فرزند مأمون را بهخلافت برگزینند[۱۲]؛ اما عباس به احترام وصیت پدر اولین نفر بود[۱۳] که با عموی خویش بیعت کرد و سپاه هم از او تبعیت نمود[۱۴]. برخی گفتهاند که نزاعی ما بین آنها در مجلس صورت گرفت و در نهایت عباس با معتصم بیعت کرد[۱۵].
اقدامات سیاسی
معتصم بعد از آنکه قدرت را به دست گرفت، برای تثبیت حکومت خود، تغییراتی را در زمینه سیاست شکل داد. وی به علت بیاعتمادی به افراد عرب و ایرانی، از وزرا و فرماندهان ترک استفاده کرد و برای کنترل بیشتر پایتخت را از بغداد به سامرا انتقال داد و سیاست مأمون در زمینه خلقت قرآن و تفتیش عقاید را پی گرفت.
استفاده از ترکان
معتصم که به افراد ایرانی و عرب اطمینان نداشت سعی در جذب سپاهیان ترک کرد[۱۶] و سعی نمود از عصبیت ترکان از آن جهت که مادرش از ترکان بود[۱۷]، برای حفظ حکومت خود استفاده نماید و در سطحی گسترده اقدام به استخدام غلامان ترک کرد[۱۸]. معتصم مناصب مهم و ولایتهای بزرگ را به آنها واگذار کرد[۱۹]. با ورود ترکان به دستگاه خلافت رقابت شدیدی میان آنان و دو عنصر عرب و ایرانی شکل گرفت. معتصم با این کار خود زمینه را برای افول حکومت عباسی فراهم نمود[۲۰].
انتقال پایتخت به سامرا
در سال ۲۲۱ق معتصم عباسی، پایتخت را از بغداد به سامرا انتقال داد. بنابر نقل ابن اثیر، معتصم، دلیل انتقال پایتخت را ترس از شورش سپاهیان و کشته شدن غلامانش دانسته است. بر این اساس، معتصم عباسی برای پایتخت خلافت خود در پی محلی بوده که بتواند بر سپاه خود اشراف داشته و در صورت لزوم بتواند از راه خشکی و آبی بر آنها تسلط یابد[۲۱]. برخی دیگر علت این انتقال را، فراوانی سپاهیان ترک عنوان میکنند که معتصم آنان را به خدمت گرفته بود و بغداد ظرفیت تمام نیروهای ترک را نداشت و مزاحمت مردم را در پی داشت[۲۲] و سبب نارضایتی مردم و تهدید آنان شد؛ لذا معتصم تصمیم گرفت تا جای مناسبی را در نظر بگیرد؛ از همین رو سامرا را انتخاب کرد[۲۳]. وی آن جا را آباد ساخت و دارالخلافه خواند و نظامیان ترک را در آن سکنی داد. سامرا در دوران معتصم به اوج قدرت و آبادانی رسید و کاخها، گردشگاهها، بازارها، مساجد و عمارتهای عظیم در آن ایجاد شد[۲۴].
ادامه دوران محنه مأمون
مأمون در وصیتش از معتصم خواسته بود که سیاست محنه او را دنبال کند[۲۵]. معتصم فردی عالم و دانشمند نبود اما گرایش به مذهب معتزله داشت و وزیران و درباریان را از معتزله انتخاب نمود[۲۶]؛ به همین علت احمد بن ابی داوود که از پیشوایان معتزلیان بود را قاضیالقضات کرد[۲۷]. او سیاست مأمون را دنبال کرد و در مورد خلق قرآن، مردم را مورد بازجویی و امتحان قرار داد[۲۸]. احمد بن حنبل از معروفترین افرادی است که به این خاطر به شدت شکنجه شد[۲۹]. احمد بن نَصر خُزاعی نیز اعدام گردید و بشر بن ولید را که قاضی القضات بود در خانه خود حبس کرد[۳۰].
اقدامات نظامی
بنابر برخی پژوهشهای تاریخی، در دوران حکومت معتصم، که مقارن با امامت امام جواد(ع) بود، بیش از پنجاه قیام توسط علویان و اعراب و شش مورد توسط ایرانیان صورت گرفت و همگی سرکوب شد[۳۱]. مهمترین این قیامها عبارتند از: شورش زُطها[۳۲]، شورش بابک خرمدین[۳۳]، شورش مازیار[۳۴]، شورش مبرقع[۳۵]، شورش جعفر کرد[۳۶] و شورش عُجَیف بن عنبسه و عباس بن مأمون[۳۷].
معتصم پس از مغلوب کردن بابک، بدون درنگ با سپاهی عظیم به سوی روم حرکت کرد[۳۸] و پس از شکستدادن سپاه اعزامی از جانب امپراطوری روم، عموریه را در سال ۲۲۳ق فتح کرد[۳۹].
مقابله با علویان
سیاست معتصم در قبال علویان، بسیار سختگیرانه بود. معتصم برخلاف مأمون بر شیعیان سختگیری بسیار کرد و تمام فعالیتهای آنان را به دقت زیر نظر داشت. همین امر سبب بعضی از قیامها شد[۴۰].
قیام محمد بن قاسم طالقان
محمد بن قاسم بن علی ملقب به صوفی[۴۱] از نوادگان امام حسین(ع) در سال ۲۱۹ق با شعار الرضا من آل محمد[۴۲] بر علیه معتصم در طالقان در شرق خراسان[۴۳] قیام کرد. دلیل آن چنین ذکر شده است که معتصم وقتی به خلافت رسید، محمد بن قاسم را فراخواند تا فعالیتهای او را مورد بررسی و تحقیق قرار دهد. محمد بن قاسم پس از اطلاع از تصمیم معتصم از کوفه به خراسان گریخت[۴۴]. بسیاری از مردم خراسان به دور او جمع شدند[۴۵]؛ اما حرکت او فاقد سازمان دهی بود و خطر جدی برای حکومت معتصم نبود.
معتصم به امیر خراسان، عبدالله بن طاهر دستور داد با او مقابله کند[۴۶]. محمد شکست خورد و به نیشابور گریخت. وی سرانجام دستگیر و در سامرا زندانی شد؛ اما به کمک برخی از پیروانش از زندان فرار کرد و تا پایان عمر مخفیانه زیست[۴۷]. ابوالفرج اصفهانی معتقد است که او به واسط رفت و در آنجا سکنی گزید[۴۸]. برخی معتقدند که در روزگار متوکل گرفتار شده و در زندان درگذشت. این قیام به عنوان بارزترین انقلاب علویان پس از شهادت امام رضا(ع) شناخته میشود[۴۹].
شهادت امام جواد(ع)
امام جواد(ع) به دستور معتصم، مسموم و به شهادت رسید. او برای آنکه بتواند فعالیتهای امام جواد را به دقت زیر نظر داشته باشد ایشان را دستگیر کرده و به سامرا برد و در همان سال امام به شهادت رسید[۵۰].
دلایل فراوانی برای شهادت امام جواد(ع) به دست معتصم نقل شده است. یکی از دلایل یاد شده برای شهادت امام به دست معتصم، هراسی است که او از ناحیه ازدواج امام و ام فضل دختر مأمون احساس میکرد. معتصم بیم آن داشت که اگر از این ازدواج فرزندی به هم رسد، خلافت او با خطری جدی مواجه میشود چرا که این فرزند میتوانست بر اساس انتساب همزمان به امام و مأمون، به راحتی ادعای خلافت کند[۵۱]. معتصم با تطمیع، ام فضل را متقاعد ساخت تا امام را مسموم و به شهادت برساند.
برخی علت شهادت امام را سعایت ابن ابی داود، قاضی القضات معتصم، میدانند[۵۲] که به علت حسادت بیش از حد به امام، سعایت ایشان را نزد معتصم کرد و همین سبب شد تا معتصم ایشان را مسموم کند[۵۳]؛ هر چند شهادت امام جواد(ع) برای شیخ مفید ثابت نشده است و قائل است که به مرگ طبیعی رحلت نمودهاند[۵۴]. سیاست معتصم در زمان امام هادی(ع) به علت اقتصاد سرشار حکومت عباسی که سبب کاهش دستیابی حامیان علویان برای عملیات نظامی شده بود، تحمل و مدارا با علویان بود و سختگیریهای سابق را نکرد[۵۵].
وفات
معتصم در ۸ ربیعالاول سال ۲۲۷ق درگذشت و در سامرا، دفن شد[۵۶] درباره علت مرگ او چنین نقل شده است که در اول ماه محرم سال ۲۲۷ق حجامت کرد در پی آن به مرضی دچار شد و به علت همان مرض تب شدیدی نمود و در همان بیماری مرد[۵۷]. او پسرش هارون واثق را ولی عهد خود کرده بود و هیچکس در ولایت عهدی با او مشارکت نداشت[۵۸].
پانویس
- ↑ سراج، طبقات ناصری، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ مسعودی، التنبیه والإشراف، قاهره، ص۳۰۵.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۱؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۱۲۳.
- ↑ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۲۷۴؛ مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۳۱۶؛ ابن الطقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۳۱۸.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۲۴۶.
- ↑ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۲۷۴؛ مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۴ش، ص۳۱۶؛ ابن الطقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۳۱۸.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۸.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۶۰.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۵۹.
- ↑ نادری، برآمدن عباسیان ایدئولوژی مذهبی و اقتدار سیاسی، ۱۳۸۴ش.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۶۶۷.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۶۶۷.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۵، ۱۴۱۳ق، ص۲۷.
- ↑ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۱۷۵؛ ابن العبری، تاریخ مختصرالدول، ۱۹۹۲م، ص۱۳۸.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۵۹.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۲۲۲.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۱؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۱۲۳.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۴۶۵.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ۱۳۸۳ش، ص۹۲.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ۱۳۸۳ش، ص۹۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۶، ۱۹۶۵م، ص۴۵۱.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۱۱، ص۵۰.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۶، ص۴۵۲.
- ↑ خلیلی، موسوعة العتبات المقدسه، ۱۴۰۷ق، ج۱۲، ص۸۰ به بعد.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۶۴۷.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۲۷.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۲۶۴.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۲۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۲؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۳۲؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۱۱، ص۴۳.
- ↑ رضایی، عصر محنه در تمدن مسلمانان، شماره ۱۹، ۱۳۷۳ش.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۵۴-۲۲۲.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۸-۱۱؛ ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵ق، ج۶، ص۴۴۳-۴۴۴؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۵؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۳۱-۵۵؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۷۸-۱۸۳؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۸، ص۴۳۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۶۷.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۸۰-۸۹؛ ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۶، ص۴۹۵-۵۰۴؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۴.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۱۱۶-۱۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۶، ص۵۲۲.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۶۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۷۱-۷۹.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۵۷.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۹، ص۵۷-۷۱؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۴۷۵؛ ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۴۸۰-۴۸۸.
- ↑ طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۸.
- ↑ مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۶۵.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ۱۳۸۳ش، ص۹۲.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۲۹.
- ↑ حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۷۶ش، ص۸۰.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۶۴.
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۶۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، بیروت، ج۶، ص۴۴۲-۴۴۳؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۱۷۷.
- ↑ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۷۱.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ۱۳۸۳ش، ص۹۲.
- ↑ حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، ۱۳۷۶ش، ص۸۰.
- ↑ طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۲۴۸.
- ↑ عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۴۳۰.
- ↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۷۶ش، ص۸۱.
- ↑ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۲۷۴.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷، ج۹، ص۱۱۸؛ ابن اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۶، ص۵۲۴.
- ↑ طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۸.