امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۵ سپتامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'ى' به 'ی'
جز (جایگزینی متن - 'رده: کلام' به 'رده: فرق و مذاهب ')
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
خط ۱۰: خط ۱۰:


==تعریف نظریه امر بین‌الامرین==
==تعریف نظریه امر بین‌الامرین==
در تعریف امر بین‌الامرین نوشته اند:« و الأمر بین‌الأمرین هو أن اللّه تعالى جعل عباده مختارین فی الفعل و الترک مع قدرته على صرفهم عما یختارون و على جبرهم على ما لا یفعلون» <ref>شبّر سید عبدالله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین‏، ص 103</ref> <ref>شرح المصطلحات الکلامیة، ص 39</ref>
در تعریف امر بین‌الامرین نوشته اند:« و الأمر بین‌الأمرین هو أن اللّه تعالی جعل عباده مختارین فی الفعل و الترک مع قدرته علی صرفهم عما یختارون و علی جبرهم علی ما لا یفعلون» <ref>شبّر سید عبدالله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین‏، ص 103</ref> <ref>شرح المصطلحات الکلامیة، ص 39</ref>
امر بین‌الامرین یعنی این که خداوند بندگانش را میان فعل و ترک مختار قرار داده با این که قادر است بندگان را نسبت به فعلی که انجامش را اراده کرده‌اند، باز دارد یا بر فعلی که مایل به انجامش نیستند، مجبور کند.  
امر بین‌الامرین یعنی این که خداوند بندگانش را میان فعل و ترک مختار قرار داده با این که قادر است بندگان را نسبت به فعلی که انجامش را اراده کرده‌اند، باز دارد یا بر فعلی که مایل به انجامش نیستند، مجبور کند.  
همچنین آورده‌اند:« أن الله تعالى أقدر الخلق على أفعالهم و مکنهم من أعمالهم... فلم یکن بتمکینهم من الأعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض إلیهم الأعمال لمنعهم من أکثرها و وضع الحدود لهم فیها و أمرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها فهذا هو الفصل بین‌الجبر و التفویض على ما بیناه‏»
همچنین آورده‌اند:« أن الله تعالی أقدر الخلق علی أفعالهم و مکنهم من أعمالهم... فلم یکن بتمکینهم من الأعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض إلیهم الأعمال لمنعهم من أکثرها و وضع الحدود لهم فیها و أمرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها فهذا هو الفصل بین‌الجبر و التفویض علی ما بیناه‏»
<ref> شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص 48</ref>یعنی خداوند بندگان را قادر کرد که تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند، هرچند مجبور‌شان نکرد و از طرفی به بندگان اختیار کامل نداد چون مانع انجام بسیاری از اعمال‌شان شد و برای اعمال حدودی وضع کرد و نسبت به اعمال نیک تشویق‌شان نمود و از اعمال زشت منع‌شان کرد و این همان تمایز میان جبر و اختیار است.و در جایی دیگر امر بین‌الامرین این گونه تعریف شده است: «فالأعمال لیست مستندة إلیه تعالى فقط بحیث لا مباشرة للإنسان ولا تأثیر له کما یقوله الجبری، کما لیست مستندة إلى الإنسان فقط بحیث‏ یخرج‏ عن‏ سلطانه‏ و قدرته‏ کما یقوله التفویضی، بل الأفعال فی عین کونها مستندة إلى الإنسان بالحقیقة لصدورها عنه بالاختیار، مستندة إلیه تعالى، لأنه معطی الوجود و القدرة، فالاستناد إلیه تعالى طولی و ملکیته ملکیة طولیة...و هذا هو معنى الأمر بین‌الأمرین. <ref> خرازی سید محسن،  بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، جلد اول، ص 175</ref> یعنی اعمال ما فقط به خداوند مستند نیست به این معنا که انسان هیچ دخالت و مباشرت و نیز اثری در انجام آن نداشته باشد آن گونه که اهل جبر به آن معتقدند، همچنین نیز اعمال ما کاملا‌ وابسته به ما نیست به گونه‌ای که از سلطنت و حکومت خدا خارج باشد آن گونه که مفوضه به آن معتقدند، بلکه اععال(ما) در عین آن که واقعا مستند به خود ما است و از اختیار ما ناشی می‌شود، در همان حال به خداوند نیز وابسته است، زیرا او اعطا کننده وجود و قدرت است و این نحوه صدور، دلیل بر استناد طولی علت‌ها(فاعل‌ها) است.(اشاره به فاعلیت طولی) و مالکیت خدا هم مالکیت طولی است و امر بین‌الامرین این گونه ثابت می‌شود.
<ref> شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص 48</ref>یعنی خداوند بندگان را قادر کرد که تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند، هرچند مجبور‌شان نکرد و از طرفی به بندگان اختیار کامل نداد چون مانع انجام بسیاری از اعمال‌شان شد و برای اعمال حدودی وضع کرد و نسبت به اعمال نیک تشویق‌شان نمود و از اعمال زشت منع‌شان کرد و این همان تمایز میان جبر و اختیار است.و در جایی دیگر امر بین‌الامرین این گونه تعریف شده است: «فالأعمال لیست مستندة إلیه تعالی فقط بحیث لا مباشرة للإنسان ولا تأثیر له کما یقوله الجبری، کما لیست مستندة إلی الإنسان فقط بحیث‏ یخرج‏ عن‏ سلطانه‏ و قدرته‏ کما یقوله التفویضی، بل الأفعال فی عین کونها مستندة إلی الإنسان بالحقیقة لصدورها عنه بالاختیار، مستندة إلیه تعالی، لأنه معطی الوجود و القدرة، فالاستناد إلیه تعالی طولی و ملکیته ملکیة طولیة...و هذا هو معنی الأمر بین‌الأمرین. <ref> خرازی سید محسن،  بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، جلد اول، ص 175</ref> یعنی اعمال ما فقط به خداوند مستند نیست به این معنا که انسان هیچ دخالت و مباشرت و نیز اثری در انجام آن نداشته باشد آن گونه که اهل جبر به آن معتقدند، همچنین نیز اعمال ما کاملا‌ وابسته به ما نیست به گونه‌ای که از سلطنت و حکومت خدا خارج باشد آن گونه که مفوضه به آن معتقدند، بلکه اععال(ما) در عین آن که واقعا مستند به خود ما است و از اختیار ما ناشی می‌شود، در همان حال به خداوند نیز وابسته است، زیرا او اعطا کننده وجود و قدرت است و این نحوه صدور، دلیل بر استناد طولی علت‌ها(فاعل‌ها) است.(اشاره به فاعلیت طولی) و مالکیت خدا هم مالکیت طولی است و امر بین‌الامرین این گونه ثابت می‌شود.
   
   
==اثبات امر بین‌الامرین در روایات==
==اثبات امر بین‌الامرین در روایات==
خط ۳۱: خط ۳۱:


===افعال عباد بین جبر و تفویض===
===افعال عباد بین جبر و تفویض===
خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد میان جبر و تفویض یعنی امر بین‌الامرین قرار دارد. می‌نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلى ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلى ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشى من الانسان الصحیح الّذی لم یکره على هذین الفعلین و مثال الثانى حرکة الانسان إلى السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می‌شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین است. در این صورت، انسان اختیار و اراده‌ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز‌گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می‌رسد. البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می‌شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعى یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفى الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنى الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و‌هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی با هم جمع شود، حق آن است که فعل واجب می‌شود و گرنه لازم می‌آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است)با این حال، این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد. اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می‌گیریم که هر فعلی حاصل اجتماع دو عنصر قدرت و اراده است.
خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد میان جبر و تفویض یعنی امر بین‌الامرین قرار دارد. می‌نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلی ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلی ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشی من الانسان الصحیح الّذی لم یکره علی هذین الفعلین و مثال الثانی حرکة الانسان إلی السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می‌شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین است. در این صورت، انسان اختیار و اراده‌ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز‌گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می‌رسد. البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می‌شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعی یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفی الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنی الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و‌هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی با هم جمع شود، حق آن است که فعل واجب می‌شود و گرنه لازم می‌آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است)با این حال، این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد. اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می‌گیریم که هر فعلی حاصل اجتماع دو عنصر قدرت و اراده است.


خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فاذا نظرنا إلى أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلى الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین‌الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلى اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref> یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می‌کنیم، متوجه می‌شویم که اصل آن از خداوند است و هنگامی‌ که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می‌شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین‌الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل به خدا حق است به گونه‌ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار، نتیجه می‌گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل‌های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان‌ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می‌شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> محمد حسن مظفر، دلایل الصدق لنهج الحق، ص 270</ref>  
خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فاذا نظرنا إلی أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلی الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین‌الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلی اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref> یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می‌کنیم، متوجه می‌شویم که اصل آن از خداوند است و هنگامی‌ که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می‌شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین‌الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل به خدا حق است به گونه‌ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار، نتیجه می‌گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل‌های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان‌ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می‌شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> محمد حسن مظفر، دلایل الصدق لنهج الحق، ص 270</ref>  
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت‌ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه‌ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می‌برد. بنا بر این، می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت‌ها و معلول‌ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت‌ها و معلول‌ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی‌با اختیار و اراده بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین‌الامرین می‌رساند.
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت‌ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه‌ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می‌برد. بنا بر این، می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت‌ها و معلول‌ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت‌ها و معلول‌ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی‌با اختیار و اراده بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین‌الامرین می‌رساند.


خط ۴۰: خط ۴۰:
===تفسیر شیخ صدوق از امر بین‌الامرین===
===تفسیر شیخ صدوق از امر بین‌الامرین===
[[شیخ صدوق]] در تفسیر جبر و اختیار و نحوه مواجهه آن با افعال بندگان، مطابق با تعالیم اولیای الهی، امر بین‌الامرین را بر انتخاب می‌کند.
[[شیخ صدوق]] در تفسیر جبر و اختیار و نحوه مواجهه آن با افعال بندگان، مطابق با تعالیم اولیای الهی، امر بین‌الامرین را بر انتخاب می‌کند.
وی ‏عقیده خود را چنین بیان می‌کند:«اعتقادنا فی ذلک‏ قَوْلُ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ؟ قَالَ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَأَیْتَهُ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَا یَقْبَلُ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ» [۱] اعتقاد ما درباره جبر و اختیار، حدیث امام صادق است که در مواجهه با جبر و اختیار فرمود نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است میان دو امر. شخصی معنای امر بین‌الامرین را پرسید، حضرت چنین پاسخ داد مانند آن است که مردى را در حال گناه ببینى و او را از آن نهى کنى، ولى او(به جای توجه به نهی تو) گناه را انجام دهد و تو او را رها کنی! در این صورت، اگر او سخن تو را نپذیرفت و تو در همان حال رهایش کردى باعث نمى‏ شود که او را به گناه امر کرده باشى یعنی تو باعث گناه او شده باشی. به نظر می‌رسد نهى در حدیث مذکور‏، اشاره به عدم تفویض دارد و رها کردن‏ و اجبار نکردن،‏ ناظر بر عدم جبر است.
وی ‏عقیده خود را چنین بیان می‌کند:«اعتقادنا فی ذلک‏ قَوْلُ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ؟ قَالَ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَأَیْتَهُ عَلَی مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَا یَقْبَلُ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ» [۱] اعتقاد ما درباره جبر و اختیار، حدیث امام صادق است که در مواجهه با جبر و اختیار فرمود نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است میان دو امر. شخصی معنای امر بین‌الامرین را پرسید، حضرت چنین پاسخ داد مانند آن است که مردی را در حال گناه ببینی و او را از آن نهی کنی، ولی او(به جای توجه به نهی تو) گناه را انجام دهد و تو او را رها کنی! در این صورت، اگر او سخن تو را نپذیرفت و تو در همان حال رهایش کردی باعث نمی‏ شود که او را به گناه امر کرده باشی یعنی تو باعث گناه او شده باشی. به نظر می‌رسد نهی در حدیث مذکور‏، اشاره به عدم تفویض دارد و رها کردن‏ و اجبار نکردن،‏ ناظر بر عدم جبر است.


===تفسیر سید مرتضی از امر بین‌الامرین===
===تفسیر سید مرتضی از امر بین‌الامرین===
این متکلم مطابق با عقاید شیعه و بزرگانی چون شیخ صدوق و شیخ مفید امر بین‌الامرین را تفسیر می‌کند.«کان الشریف المرتضى یذهب فی اصول عقائده مذهب سائر الشیعة الإمامیة من قولهم بتوحید اللّه عزّ و جلّ و عدله و امتناع صدور الظلم منه......و ذهبوا إلى أن الإنسان المکلّف محاسب على أعماله المکلّف بها على قدر اختیاره لها و قدرته علیها « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ.(البقره،(2) 286 <ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 24 </ref> یعنی عقیده سید مرتضی چون سایرعقاید شیعه امامیه است که معتقد به توحید و عدل الهی‌اند. می‌گوید خدا ظالم نیست و اعمال انسان مکلف بر مبنای اختیار و قدرتش، محاسبه خواهد شد. هر کار خوبی که انجام دهد، به نفع خودش انجام می‌دهد و هر کار بدی که انجام می‌دهد، بر ضرر خودش انجام می‌دهد، زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید که هیچ کسی را بیشتر از توانایی اش تکلیف نمی‌کند.وی معتقد است که بر اساس مبانی [[عدل الهی]]، افعال عباد می‌بایستی فعل واقعی عباد باشد تا مستحق جزا شوند  
این متکلم مطابق با عقاید شیعه و بزرگانی چون شیخ صدوق و شیخ مفید امر بین‌الامرین را تفسیر می‌کند.«کان الشریف المرتضی یذهب فی اصول عقائده مذهب سائر الشیعة الإمامیة من قولهم بتوحید اللّه عزّ و جلّ و عدله و امتناع صدور الظلم منه......و ذهبوا إلی أن الإنسان المکلّف محاسب علی أعماله المکلّف بها علی قدر اختیاره لها و قدرته علیها « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ.(البقره،(2) 286 <ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 24 </ref> یعنی عقیده سید مرتضی چون سایرعقاید شیعه امامیه است که معتقد به توحید و عدل الهی‌اند. می‌گوید خدا ظالم نیست و اعمال انسان مکلف بر مبنای اختیار و قدرتش، محاسبه خواهد شد. هر کار خوبی که انجام دهد، به نفع خودش انجام می‌دهد و هر کار بدی که انجام می‌دهد، بر ضرر خودش انجام می‌دهد، زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید که هیچ کسی را بیشتر از توانایی اش تکلیف نمی‌کند.وی معتقد است که بر اساس مبانی [[عدل الهی]]، افعال عباد می‌بایستی فعل واقعی عباد باشد تا مستحق جزا شوند  


در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. بنا بر این، هر فاعلی نسبت به افعالش مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. سید مرتضی مدعای خود را با استناد به آیه 286 [[سوره بقره]] ثابت می‌کند.
در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. بنا بر این، هر فاعلی نسبت به افعالش مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. سید مرتضی مدعای خود را با استناد به آیه 286 [[سوره بقره]] ثابت می‌کند.
وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان امام صادق ‌(ع) است که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضى، ج‏1، ص: 135</ref> می‌نویسد::«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الى العباد اضافة الفعلیة؟و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح على قبحها و حسنها الى العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضى، ج‏1، ص: 135</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، بنا بر این، مختص عباد است و اگر قرار بود خدا خالق افعال عباد باشد، اضافه آن به عباد معنا نداشت علاوه اگر افعال عباد از قبل خلق شده بود، پس فعلی از افعال الهی به حساب می‌آمد در این صورت، هیچ مدح و ذمی‌ متوجه عباد نمی‌شد. همچنان که عباد به دلیل خلق صورت و هیئت فعل نیز مدح و ذم نمی‌شوند.بنا بر این، افعال عباد از نظر تقدیر از قبل خلق شده است چون تقدیر خلق جزء علم الهی است، ولی از نظر تکوین خلق نشده است، چون مربوط به فعل بشر است و این معنای امری میان دو امر است، نه جبر است و نه تفویض. سید مرتضی در ادامه به مطلبی اشاره می‌کند و می‌نویسد:«هذا ان أرید بالخلق‌هاهنا الاحداث و الإنشاء على بعض الوجوه،و ان أرید بالخلق التقدیر الذی لا یتبع الفعلیة، جاز القول بأن أفعال العباد مخلوقة للَّه عز و جل» <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضى، ج‏1، ص: 135</ref>این بیان زمانی موجه است که مطابق با برخی از تفاسیر، از خلق احداث و انشاء(ایجاد) را اراده کنیم، ولی اگر مقصود از خلق، صرفا تقدیری باشد که موجب فعلی در خارج نشود، در آن صورت می‌شود گفت که افعال عباد مخلوق خداوند است چون آن فعل مطابق با بیان امام صادق ‌علیه‌السلام، مخلوق تقدیر است نه تکوین.
وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان امام صادق ‌(ع) است که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج‏1، ص: 135</ref> می‌نویسد::«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الی العباد اضافة الفعلیة؟و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح علی قبحها و حسنها الی العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج‏1، ص: 135</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، بنا بر این، مختص عباد است و اگر قرار بود خدا خالق افعال عباد باشد، اضافه آن به عباد معنا نداشت علاوه اگر افعال عباد از قبل خلق شده بود، پس فعلی از افعال الهی به حساب می‌آمد در این صورت، هیچ مدح و ذمی‌ متوجه عباد نمی‌شد. همچنان که عباد به دلیل خلق صورت و هیئت فعل نیز مدح و ذم نمی‌شوند.بنا بر این، افعال عباد از نظر تقدیر از قبل خلق شده است چون تقدیر خلق جزء علم الهی است، ولی از نظر تکوین خلق نشده است، چون مربوط به فعل بشر است و این معنای امری میان دو امر است، نه جبر است و نه تفویض. سید مرتضی در ادامه به مطلبی اشاره می‌کند و می‌نویسد:«هذا ان أرید بالخلق‌هاهنا الاحداث و الإنشاء علی بعض الوجوه،و ان أرید بالخلق التقدیر الذی لا یتبع الفعلیة، جاز القول بأن أفعال العباد مخلوقة للَّه عز و جل» <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج‏1، ص: 135</ref>این بیان زمانی موجه است که مطابق با برخی از تفاسیر، از خلق احداث و انشاء(ایجاد) را اراده کنیم، ولی اگر مقصود از خلق، صرفا تقدیری باشد که موجب فعلی در خارج نشود، در آن صورت می‌شود گفت که افعال عباد مخلوق خداوند است چون آن فعل مطابق با بیان امام صادق ‌علیه‌السلام، مخلوق تقدیر است نه تکوین.
این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ می‌دهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجرى بها الى الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آن‌ها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضى، ج‏1، ص: 135</ref>
این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ می‌دهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجری بها الی الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آن‌ها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج‏1، ص: 135</ref>


===تفسیر ملاصدرا از امر بین‌الأمرین===
===تفسیر ملاصدرا از امر بین‌الأمرین===
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش