ابولهب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| | | عنوان = ابولهب | ||
| | | تصویر = ابولهب.jpg | ||
| | | نام = عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب | ||
| | | نامهای دیگر = ابولهب، ابوعتبه | ||
| | | سال تولد = ۶۲۳ میلادی | ||
| | | تاریخ تولد = | ||
| | | محل تولد = [[مکه]] | ||
| | | سال درگذشت = دوم هجری | ||
| | | تاریخ درگذشت = | ||
| | | محل درگذشت = | ||
| استادان = | |||
| شاگردان = | |||
| دین = [[اسلام]] | |||
| مذهب = | |||
| آثار = | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''اَبولَهَب'''، '''عبدالعُزّی بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف''' عموی پیامبر(صلی الله علیه) و یکی از سرسختترین دشمنان آن حضرت بود. ابولهب در اصل به <big>ابوعتبه</big> کنیه داشت، ولی پدرش [[عبدالمطلب]] او را به سبب زیبایی و گلگونی چهره، <big>ابولهب</big> میخواند.مادرش لُبْنی دختر هاجر بن عبدمناف از قبیلۀ خزاعه بود. | |||
ابولهب به سرقت گنجینۀ [[کعبه]] متهم شد و گفتهاند بدین سبب [[قریش|قریشیان]] خواستند تا دست او را قطع کنند، ولی منسوبان مادری او مانع شدند و برادر او [[ابوطالب]]، از این ماجرا سخت برآشفته بود. | |||
ابولهب پیش از اینکه پیامبر دعوت خویش را آشکار کند، به برادرزاده خویش علاقه داشت، ولی پس از [[بعثت]]، به دشمنان قسمخورده اسلام پیوست و با پرخاش و ناسزا مردم را از اطراف [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|رسول خدا]] پراکنده ساخت. همسرش ام جمیل، دختر حرب و خواهر [[ابوسفیان]] بود و به دستور ابوسفیان، ابولهب را به دشمنی با پیامبر تحریک میکرد. | |||
ابولهب به دلیل ابتلا به آبله در [[جنگ بدر]] حضور نیافت، اما چهار هزار درهم به [[قریش]] کمک کرد. | |||
وی در سال دوم هجری قمری، اندکی (7 یا 9 روز) پس از [[غزوه بدر]] درگذشت. جنازهاش چند روز در خانهاش ماند و به دلیل تعفن جسد، کسی حاضر نشد دفنش کند. سرانجام فرزندانش جسد او را در بیرون [[مکه]] گذاشتند و آنقدر بر جنازهاش سنگ ریختند تا مدفون شد. | |||
== ابولهب کیست == | |||
نام اصلی او عبدالعزی بود و ابولهب، لقب و کنیه اوست. کنیه اصلی او ابوعُتبَه بود ولی پدرش، عبدالمطلب، او را به سبب زیبایی و سرخرویی چهره، ابولهب میخواند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۱، ص۹۳</ref>. برخی منابع در کنار زیبایی، به انحراف چشم او هم اشاره کردهاند<ref>ابن حبیب، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۴۲۳</ref>. مادر ابولهب، لُبنیٰ دختر هاجر بن [[عبدمناف]] از قبیله خزاعه، و ابولهب تنها فرزند او بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۱۱۰</ref>. | |||
</ | |||
از زندگی ابولهب پیش از ظهور اسلام اطلاعات زیادی در اختیار نیست؛ اما از آیه دوم [[سوره مسد]] {{متن قرآن |مَا أَغْنَیٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ |آیه = 2 |سوره = مسد }} دارایی او و آنچه اندوخت، سودش نکرد. برمیآید که احتمالا همچون بیشتر قریشیان به بازرگانی اشتغال داشته و ثروتی نیز اندوخته بوده است. ابولهب به همراه عدهای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع شد، ولی داییهای ابولهب از قبیله خزاعه مانع قطع شدن دست او شدند<ref>ابن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ۱۴۰۵ق، ص۵۹-۷۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ۱۳۷۸ق، ص۱۲۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۲۵</ref>. | |||
ابولهب به | پس از تولد محمد(صلی الله علیه)، پیش از آن که حلیمه شیر دادن او را بر عهده گیرد، کنیز ابولهب، ثوبیه، مدتی محمد (صلی الله علیه) را شیر داد. بعدها، پیامبر(صلی الله علیه) به ابولهب پیشنهاد کرد که ثویبه را به او بفروشد تا آزادش کند؛ اما ابولهب نپذیرفت. پس از [[هجرت]] پیامبر (صلی الله علیه) به [[مدینه]]، ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۱۰۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۹۶، یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۹</ref>. | ||
در هشت سالگی محمد (صلی الله علیه)، عبدالمطلب در بستر مرگ، فرزندان خود را جمع کرد و آنان را به سرپرستی محمد (صلی الله علیه) [[وصیت]] نمود. ابولهب برای سرپرستی داوطلب شد، عبدالمطلب پاسخ داد: «شرّ خود را از او باز بدار» و سرپرستی پیامبر را به ابوطالب واگذار کرد<ref> ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۳۵</ref>. | |||
پس از آن که پیامبر (صلی الله علیه) تبلیغ [[اسلام]] را آغاز کرد ابولهب با آن که عموی آن حضرت بود، هرگز [[ایمان]] نیاورد و همواره از دشمنان اسلام بود. وی خدمت [[بت |بت عزّی]] و حمایت از آن در مقابل اسلام را برعهده گرفته بود. نقل شده است که او میگفت: «اگر عزی پیروز شود من خادمش هستم، و اگر محمد پیروز شود -که این گونه نمیشود- پسر برادر من است<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۸۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸</ref>.» | |||
وی در | |||
== دلایل دشمنی ابولهب با اسلام == | |||
در مورد علت دشمنی ابولهب با پیامبر صلی الله علیه و آله چند دلیل ذکر شده است: | |||
=ابولهب | === رقابت با ابوطالب === | ||
پس از عبدالمطلب ابوطالب بر بنیهاشم ریاست یافته بود و از پیامبر (صلی الله علیه) حمایت میکرد. نقلهای تاریخی نشان میدهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۰</ref>. | |||
=== تعصب و گرایشهای قبیلهای === | |||
همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر ابوسفیان و از [[بنی امیه|بنیامیه]] بود، در نتیجه ابولهب از بنیامیه حمایت میکرد. <ref>شوشتری، احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳</ref> از طرف دیگر مادر او از قبیله خزاعه بود که نسبت به قریش کینه داشتند<ref>حسنی، سیره المصطفی، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳</ref>. | |||
=== ترس از جنگ با عرب === | |||
ابولهب پذیرش [[اسلام]] را به معنای اعلام [[جنگ]] با کل عرب میدانست<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص ۴۳</ref>. | |||
== ابولهب و آزار و اذیت پیامبر == | |||
پس از [[بعثت]] پیامبر اسلام(صلی الله علیه)، ابولهب در زمره سرسختترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ اسلام به همین سبب است. او مخالفت با اسلام را از ابتدا دعوت علنی پیامبر (صلی الله علیه) آغاز کرد؛ هنگامی که با نزول [[آیه انذار]]، پیامبر (صلی الله علیه) مامور شد دعوت عمومی خود را از خویشان شروع کند، فرزندان عبدالمطلب را در خانه خود مهمان کرد و گرچه غذا کم بود اما در اثر کرامت پیامبر (صلی الله علیه) همه از آن خوردند و سیر شدند. ابولهب این را اثر سحر پیامبر (صلی الله علیه) دانست در نتیجه پیامبر (صلی الله علیه) سکوت کرد و موضوع دعوت به اسلام را به روز بعد موکول کرد<ref>خصیبی، الهدایه الکبری، ۱۴۱۹ق، ص۴۶</ref>. | |||
گاهی هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه) گروهی را به اسلام دعوت میکرد ابولهب و [[عباس بن عبدالمطلب]] جلو رفته و میگفتند: «این برادرزاده ما دروغگوست، شما را از دینتان گمراه نکند». <ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۳</ref> در [[حج|موسم حج]] نیز هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه) نزد گروههایی که به [[کعبه معظمه|زیارت کعبه]] آمده بودند میرفت تا آنان را به اسلام دعوت کند؛ قریشیان به میان آنان میرفتند و از پیامبر (صلی الله علیه) بدگویی میکردند، در این کار جدیترین فرد ابولهب بود<ref>ابن خلدون، تاریخ، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۱۱</ref>. | |||
او به پیامبر (صلی الله علیه) آزار جسمی نیز میرساند. او گاهی به دنبال پیامبر (صلی الله علیه) راه میافتاد و او را با سنگ میزد؛ به گونهای که پای وی را خون آلود میکرد و او را دروغگو میخواند<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۲</ref>. یک بار وقتی پیامبر (صلی الله علیه) در [[سجده]] بود ابولهب سنگی بلند کرد تا بر سر پیامبر (صلی الله علیه) بزند اما دستش در همان حالت خشک شد، پس از التماس او، وقتی پیامبر (صلی الله علیه) آن حالت را برطرف کرد، ابولهب این را از سحر پیامبر (صلی الله علیه) دانست<ref>ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۷۸</ref>. پیامبر (صلی الله علیه) فرموده است که خانهاش در بین بدترین همسایهها قرار داشت، عقبه بن ابی مُعَیط و ابولهب، که کثافات را بر در خانه ایشان میریختند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱</ref>. | |||
هنگامی که قریشیان بنیهاشم و [[مسلمانان]] را در [[شعب ابیطالب]] در محاصره اقتصادی قرار دادند، ابولهب با این که از بنیهاشم بود با قریشیان همراه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۰۹</ref> و از کسانی بود که عهدنامه تحریم را مهر کردند<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۵۰</ref>. | |||
پس از | == نقشه قتل پیامبر == | ||
پس از وفات ابوطالب، در جلسهای که سران [[مشرکان]] تصمیم گرفتند پیامبر (صلی الله علیه) را شبانه به قتل برسانند، ابولهب نیز شرکت داشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۲۸</ref>. وقتی میخواستند از میان قبایل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر (صلی الله علیه) مشارکت داشته باشند، از بنیهاشم ابولهب داوطلب شد<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۵</ref>. | |||
وقتی که قصد داشتند به خانه پیامبر (صلی الله علیه) حمله کنند ابولهب آنان را از حمله شبانه بازداشت و گفت: «اگر در تاریکی به زنان و کودکان آسیبی برسد این ننگ در میان عرب تا ابد برای ما باقی خواهد ماند»، در نتیجه حمله تا صبح به تعویق افتاد<ref>قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۳</ref>. | |||
== نزول برخی از آیات قرآن درباره ابولهب == | |||
[[تفسیر|مفسران]] معتقدند برخی از [[آیات قرآن]] درباره ابولهب نازل شده است، در این میان مشهورترین مورد [[سوره مسد]] است. وقتی پیامبر (صلی الله علیه) دعوت خویش را علنی کرد قبایل قریش را فراخواند و آنان را از عذاب الهی ترساند و به [[توحید]] فراخواند؛ ابولهب پیامبر (صلی الله علیه) را با لفظ <big>تبًّا لک</big> دشنام داد. پس سوره مسد نازل شد: {{متن قرآن |تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَتَبَّ… |آیه = 1 |سوره = مسد }} (نابود باد دستان ابولهب و خود او نیز نابود گردید)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۱۹؛ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۷، ص۳۲۳</ref>. | |||
در مورد شان نزول این سوره نظرات دیگری هم ذکر شده است<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۴۹-۳۵۰</ref>. پس از نزول این سوره، ابولهب بیش از ده سال زنده بود اما [[ایمان]] نیاورد و [[مشرک]] از دنیا رفت. این یکی از پیشگوییها و معجزات قرآن است<ref>کراجکی، کنز الفوائد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۷۸؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائج، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۵۳</ref>. | |||
در سوره مسد از ابولهب با کنیهاش نام برده شده، در حالی که در کنیه نوعی از احترام نهفته است. در مورد دلیل این امر دلیلهای مختلفی ذکر شده است از جمله: | |||
# او غالبا با کنیهاش شناخته میشده در نتیجه ذکر کنیهاش ایجاد احترام نمیکند. | |||
# ابولهب اسم او بوده نه کنیهاش. | |||
# از آن جا که نامش عبدالعزی (بنده بُت عزی) بوده است [[خدا]] نخواسته است او را بنده عزی بداند، حتی اگر نام او باشد<ref>طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۱۰، ص۸۵۲</ref>. | |||
# در [[آیه]] بعد آمده {{متن قرآن |سَیَصْلَیٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ |آیه = 3 |سوره = مسد }} (به زودی وارد آتشی شعلهور و پرلهیب میشود) پس «لهب» که در کنیهاش وجود دارد با «لهب» (شعله آتش) در [[جهنم]] مناسبت دارد و از این تناسب به منظور تحقیر استفاده شده است<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۵۰</ref>. | |||
= | در تفسیر آیات دیگری نیز نام ابولهب به چشم میخورد. او از جمله افرادی بود که پیامبر(صلی الله علیه) را مورد تمسخر قرار میداد و خداوند در آیه ۹۵ سوره حجر به پیامبر(صلی الله علیه) وعده داد که شر آنان را رفع خواهد کرد<ref>ابن بابویه، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۲۷۹</ref>. گفته شده که در آیه ۱۹ سوره زمر<ref name=":0">أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ (آیا تو میتوانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟!)</ref> مقصود از «کسانی که فرمان عذاب در مورد آنان قطعی شده است»، ابولهب و پسرش و خویشان پیامبر(صلی الله علیه) که به او ایمان نیاوردند نازل شده است<ref name=":0" />. | ||
در تفسیر آیه ۲۲ [[سوره زمر]] <ref>أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلیٰ نورٍ مِن رَبِّهِ ۚ فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللَّهِ ۚ أُولٰئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!)</ref> نیز گفته شده که مصداق «کسانی که خدا سینهشان را برای اسلام گشاده است»، [[حمزه]] و [[علی بن ابی طالب|علی(علیهالسلام)]] هستند در مقابل «آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند» که در آن، منظور ابولهب و فرزندانش هستند<ref>واحدی، اسباب نزول القرآن، ۱۴۱۹ق، ص۳۸۳</ref>. نقل شده که ابولهب در جمع سران مشرکین که برای مقابله با دعوت پیامبر (صلی الله علیه) و آله قصد تصمیمگیری داشتند گفت: «من محمد(صلی الله علیه) را به شاعری متهم میکنم» پس آیه ۴۱ [[سوره حاقه]]<ref>وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ</ref> نازل شد: «و [قرآن] گفته شاعری نیست<ref> ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۸۰</ref>». | |||
== دلیل مرگ و نحوه دفن ابولهب == | |||
او سرانجام در اثر یک بیماری به نام عدسه هفت روز پس از واقعه بدر درگذشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۷۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱</ref> و از بیم سرایت بیماری بدنش تا چند روز بر جای ماند تا بو گرفت. پس از آن ، جسد او را در بیرون [[مکه]] کنار دیواری قرار دادند و با پرتاب سنگ از دور روی آن را پوشاندند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸</ref>. [[ابن بطوطه]] از قبر او و همسرش در بیرون مکه یاد کرده که رهگذران بر آن سنگ میزدهاند<ref>ابن بطوطه، رحله، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۸۲</ref>. | |||
=پانویس= | == پانویس == | ||
{{پانویس | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده:شخصیتهای تاریخی]] | |||
[[رده:شخصیتهای |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۲
ابولهب | |
---|---|
نام کامل | عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب |
نامهای دیگر | ابولهب، ابوعتبه |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | مکه |
دین | اسلام |
اَبولَهَب، عبدالعُزّی بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموی پیامبر(صلی الله علیه) و یکی از سرسختترین دشمنان آن حضرت بود. ابولهب در اصل به ابوعتبه کنیه داشت، ولی پدرش عبدالمطلب او را به سبب زیبایی و گلگونی چهره، ابولهب میخواند.مادرش لُبْنی دختر هاجر بن عبدمناف از قبیلۀ خزاعه بود. ابولهب به سرقت گنجینۀ کعبه متهم شد و گفتهاند بدین سبب قریشیان خواستند تا دست او را قطع کنند، ولی منسوبان مادری او مانع شدند و برادر او ابوطالب، از این ماجرا سخت برآشفته بود. ابولهب پیش از اینکه پیامبر دعوت خویش را آشکار کند، به برادرزاده خویش علاقه داشت، ولی پس از بعثت، به دشمنان قسمخورده اسلام پیوست و با پرخاش و ناسزا مردم را از اطراف رسول خدا پراکنده ساخت. همسرش ام جمیل، دختر حرب و خواهر ابوسفیان بود و به دستور ابوسفیان، ابولهب را به دشمنی با پیامبر تحریک میکرد. ابولهب به دلیل ابتلا به آبله در جنگ بدر حضور نیافت، اما چهار هزار درهم به قریش کمک کرد. وی در سال دوم هجری قمری، اندکی (7 یا 9 روز) پس از غزوه بدر درگذشت. جنازهاش چند روز در خانهاش ماند و به دلیل تعفن جسد، کسی حاضر نشد دفنش کند. سرانجام فرزندانش جسد او را در بیرون مکه گذاشتند و آنقدر بر جنازهاش سنگ ریختند تا مدفون شد.
ابولهب کیست
نام اصلی او عبدالعزی بود و ابولهب، لقب و کنیه اوست. کنیه اصلی او ابوعُتبَه بود ولی پدرش، عبدالمطلب، او را به سبب زیبایی و سرخرویی چهره، ابولهب میخواند[۱]. برخی منابع در کنار زیبایی، به انحراف چشم او هم اشاره کردهاند[۲]. مادر ابولهب، لُبنیٰ دختر هاجر بن عبدمناف از قبیله خزاعه، و ابولهب تنها فرزند او بود[۳].
از زندگی ابولهب پیش از ظهور اسلام اطلاعات زیادی در اختیار نیست؛ اما از آیه دوم سوره مسد مَا أَغْنَیٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ [مسد–2] دارایی او و آنچه اندوخت، سودش نکرد. برمیآید که احتمالا همچون بیشتر قریشیان به بازرگانی اشتغال داشته و ثروتی نیز اندوخته بوده است. ابولهب به همراه عدهای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع شد، ولی داییهای ابولهب از قبیله خزاعه مانع قطع شدن دست او شدند[۴].
پس از تولد محمد(صلی الله علیه)، پیش از آن که حلیمه شیر دادن او را بر عهده گیرد، کنیز ابولهب، ثوبیه، مدتی محمد (صلی الله علیه) را شیر داد. بعدها، پیامبر(صلی الله علیه) به ابولهب پیشنهاد کرد که ثویبه را به او بفروشد تا آزادش کند؛ اما ابولهب نپذیرفت. پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه) به مدینه، ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد[۵].
در هشت سالگی محمد (صلی الله علیه)، عبدالمطلب در بستر مرگ، فرزندان خود را جمع کرد و آنان را به سرپرستی محمد (صلی الله علیه) وصیت نمود. ابولهب برای سرپرستی داوطلب شد، عبدالمطلب پاسخ داد: «شرّ خود را از او باز بدار» و سرپرستی پیامبر را به ابوطالب واگذار کرد[۶].
پس از آن که پیامبر (صلی الله علیه) تبلیغ اسلام را آغاز کرد ابولهب با آن که عموی آن حضرت بود، هرگز ایمان نیاورد و همواره از دشمنان اسلام بود. وی خدمت بت عزّی و حمایت از آن در مقابل اسلام را برعهده گرفته بود. نقل شده است که او میگفت: «اگر عزی پیروز شود من خادمش هستم، و اگر محمد پیروز شود -که این گونه نمیشود- پسر برادر من است[۷].»
دلایل دشمنی ابولهب با اسلام
در مورد علت دشمنی ابولهب با پیامبر صلی الله علیه و آله چند دلیل ذکر شده است:
رقابت با ابوطالب
پس از عبدالمطلب ابوطالب بر بنیهاشم ریاست یافته بود و از پیامبر (صلی الله علیه) حمایت میکرد. نقلهای تاریخی نشان میدهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند[۸].
تعصب و گرایشهای قبیلهای
همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر ابوسفیان و از بنیامیه بود، در نتیجه ابولهب از بنیامیه حمایت میکرد. [۹] از طرف دیگر مادر او از قبیله خزاعه بود که نسبت به قریش کینه داشتند[۱۰].
ترس از جنگ با عرب
ابولهب پذیرش اسلام را به معنای اعلام جنگ با کل عرب میدانست[۱۱].
ابولهب و آزار و اذیت پیامبر
پس از بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه)، ابولهب در زمره سرسختترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ اسلام به همین سبب است. او مخالفت با اسلام را از ابتدا دعوت علنی پیامبر (صلی الله علیه) آغاز کرد؛ هنگامی که با نزول آیه انذار، پیامبر (صلی الله علیه) مامور شد دعوت عمومی خود را از خویشان شروع کند، فرزندان عبدالمطلب را در خانه خود مهمان کرد و گرچه غذا کم بود اما در اثر کرامت پیامبر (صلی الله علیه) همه از آن خوردند و سیر شدند. ابولهب این را اثر سحر پیامبر (صلی الله علیه) دانست در نتیجه پیامبر (صلی الله علیه) سکوت کرد و موضوع دعوت به اسلام را به روز بعد موکول کرد[۱۲].
گاهی هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه) گروهی را به اسلام دعوت میکرد ابولهب و عباس بن عبدالمطلب جلو رفته و میگفتند: «این برادرزاده ما دروغگوست، شما را از دینتان گمراه نکند». [۱۳] در موسم حج نیز هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه) نزد گروههایی که به زیارت کعبه آمده بودند میرفت تا آنان را به اسلام دعوت کند؛ قریشیان به میان آنان میرفتند و از پیامبر (صلی الله علیه) بدگویی میکردند، در این کار جدیترین فرد ابولهب بود[۱۴].
او به پیامبر (صلی الله علیه) آزار جسمی نیز میرساند. او گاهی به دنبال پیامبر (صلی الله علیه) راه میافتاد و او را با سنگ میزد؛ به گونهای که پای وی را خون آلود میکرد و او را دروغگو میخواند[۱۵]. یک بار وقتی پیامبر (صلی الله علیه) در سجده بود ابولهب سنگی بلند کرد تا بر سر پیامبر (صلی الله علیه) بزند اما دستش در همان حالت خشک شد، پس از التماس او، وقتی پیامبر (صلی الله علیه) آن حالت را برطرف کرد، ابولهب این را از سحر پیامبر (صلی الله علیه) دانست[۱۶]. پیامبر (صلی الله علیه) فرموده است که خانهاش در بین بدترین همسایهها قرار داشت، عقبه بن ابی مُعَیط و ابولهب، که کثافات را بر در خانه ایشان میریختند[۱۷].
هنگامی که قریشیان بنیهاشم و مسلمانان را در شعب ابیطالب در محاصره اقتصادی قرار دادند، ابولهب با این که از بنیهاشم بود با قریشیان همراه شد[۱۸] و از کسانی بود که عهدنامه تحریم را مهر کردند[۱۹].
نقشه قتل پیامبر
پس از وفات ابوطالب، در جلسهای که سران مشرکان تصمیم گرفتند پیامبر (صلی الله علیه) را شبانه به قتل برسانند، ابولهب نیز شرکت داشت[۲۰]. وقتی میخواستند از میان قبایل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر (صلی الله علیه) مشارکت داشته باشند، از بنیهاشم ابولهب داوطلب شد[۲۱].
وقتی که قصد داشتند به خانه پیامبر (صلی الله علیه) حمله کنند ابولهب آنان را از حمله شبانه بازداشت و گفت: «اگر در تاریکی به زنان و کودکان آسیبی برسد این ننگ در میان عرب تا ابد برای ما باقی خواهد ماند»، در نتیجه حمله تا صبح به تعویق افتاد[۲۲].
نزول برخی از آیات قرآن درباره ابولهب
مفسران معتقدند برخی از آیات قرآن درباره ابولهب نازل شده است، در این میان مشهورترین مورد سوره مسد است. وقتی پیامبر (صلی الله علیه) دعوت خویش را علنی کرد قبایل قریش را فراخواند و آنان را از عذاب الهی ترساند و به توحید فراخواند؛ ابولهب پیامبر (صلی الله علیه) را با لفظ تبًّا لک دشنام داد. پس سوره مسد نازل شد: تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَتَبَّ… [مسد–1] (نابود باد دستان ابولهب و خود او نیز نابود گردید)[۲۳].
در مورد شان نزول این سوره نظرات دیگری هم ذکر شده است[۲۴]. پس از نزول این سوره، ابولهب بیش از ده سال زنده بود اما ایمان نیاورد و مشرک از دنیا رفت. این یکی از پیشگوییها و معجزات قرآن است[۲۵].
در سوره مسد از ابولهب با کنیهاش نام برده شده، در حالی که در کنیه نوعی از احترام نهفته است. در مورد دلیل این امر دلیلهای مختلفی ذکر شده است از جمله:
- او غالبا با کنیهاش شناخته میشده در نتیجه ذکر کنیهاش ایجاد احترام نمیکند.
- ابولهب اسم او بوده نه کنیهاش.
- از آن جا که نامش عبدالعزی (بنده بُت عزی) بوده است خدا نخواسته است او را بنده عزی بداند، حتی اگر نام او باشد[۲۶].
- در آیه بعد آمده سَیَصْلَیٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ [مسد–3] (به زودی وارد آتشی شعلهور و پرلهیب میشود) پس «لهب» که در کنیهاش وجود دارد با «لهب» (شعله آتش) در جهنم مناسبت دارد و از این تناسب به منظور تحقیر استفاده شده است[۲۷].
در تفسیر آیات دیگری نیز نام ابولهب به چشم میخورد. او از جمله افرادی بود که پیامبر(صلی الله علیه) را مورد تمسخر قرار میداد و خداوند در آیه ۹۵ سوره حجر به پیامبر(صلی الله علیه) وعده داد که شر آنان را رفع خواهد کرد[۲۸]. گفته شده که در آیه ۱۹ سوره زمر[۲۹] مقصود از «کسانی که فرمان عذاب در مورد آنان قطعی شده است»، ابولهب و پسرش و خویشان پیامبر(صلی الله علیه) که به او ایمان نیاوردند نازل شده است[۲۹].
در تفسیر آیه ۲۲ سوره زمر [۳۰] نیز گفته شده که مصداق «کسانی که خدا سینهشان را برای اسلام گشاده است»، حمزه و علی(علیهالسلام) هستند در مقابل «آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند» که در آن، منظور ابولهب و فرزندانش هستند[۳۱]. نقل شده که ابولهب در جمع سران مشرکین که برای مقابله با دعوت پیامبر (صلی الله علیه) و آله قصد تصمیمگیری داشتند گفت: «من محمد(صلی الله علیه) را به شاعری متهم میکنم» پس آیه ۴۱ سوره حاقه[۳۲] نازل شد: «و [قرآن] گفته شاعری نیست[۳۳]».
دلیل مرگ و نحوه دفن ابولهب
او سرانجام در اثر یک بیماری به نام عدسه هفت روز پس از واقعه بدر درگذشت[۳۴] و از بیم سرایت بیماری بدنش تا چند روز بر جای ماند تا بو گرفت. پس از آن ، جسد او را در بیرون مکه کنار دیواری قرار دادند و با پرتاب سنگ از دور روی آن را پوشاندند[۳۵]. ابن بطوطه از قبر او و همسرش در بیرون مکه یاد کرده که رهگذران بر آن سنگ میزدهاند[۳۶].
پانویس
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۱، ص۹۳
- ↑ ابن حبیب، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۴۲۳
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۱۱۰
- ↑ ابن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ۱۴۰۵ق، ص۵۹-۷۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ۱۳۷۸ق، ص۱۲۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۲۵
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۱۰۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۹۶، یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۹
- ↑ ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۳۵
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۸۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۰
- ↑ شوشتری، احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳
- ↑ حسنی، سیره المصطفی، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص ۴۳
- ↑ خصیبی، الهدایه الکبری، ۱۴۱۹ق، ص۴۶
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۳
- ↑ ابن خلدون، تاریخ، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۱۱
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۰۲
- ↑ ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۷۸
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۰۹
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۵۰
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۲۸
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۵
- ↑ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۳
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۱۹؛ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۷، ص۳۲۳
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۴۹-۳۵۰
- ↑ کراجکی، کنز الفوائد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۷۸؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائج، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۵۳
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، دارالمعرفة، ج۱۰، ص۸۵۲
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۳۲، ص۳۵۰
- ↑ ابن بابویه، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۲۷۹
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ (آیا تو میتوانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟!)
- ↑ أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلیٰ نورٍ مِن رَبِّهِ ۚ فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللَّهِ ۚ أُولٰئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!)
- ↑ واحدی، اسباب نزول القرآن، ۱۴۱۹ق، ص۳۸۳
- ↑ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ
- ↑ ابن شهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۸۰
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۴، ص۷۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۱
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸
- ↑ ابن بطوطه، رحله، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۸۲