حدیث طیر مشوی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' آنها' به ' آنها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''حدیث طیر مشوی''' یکی از روایاتی است که ولایت و برتری امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بر تمام خلایق ثابت میکند. | |||
== ماجرای روایت طیر مشوی == | |||
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)]] هدیه آوردند، آن حضرت قبل میلکردن، دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و دعا فرمود: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ. خدایا محبوبترین مخلوق از نظر خودت بیاور تا با من از این غذا نوشجان نماید». | |||
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه آوردند، آن حضرت قبل میلکردن، دستانش را به سمت آسمان بلند | |||
==متن حدیث نبوی طیر مشوی== | [[عایشه]] و [[حفصه]] که شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر همسفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را از در خانهشان پس فرستادند و نپذیرفتند. [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] میگوید که من دوست داشتم این شخص [[سعد بن عباده]] از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم که [[علی بن ابیطالب|علی بن ابیطالب (علیهالسلام)]] آمد ولی من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا این که آن حضرت صدای خودشان را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) رساندند و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور دادند اجازه ورود بدهم، امیرمؤمنان (علیهالسلام) وارد شدند و با رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از آن غذا نوشجان کردند. | ||
[[اهل سنت و جماعت|اهلسنّت]] علیرغم نقل متعدد این روایت، اشکالهایی به آن دارند. | |||
== متن حدیث نبوی طیر مشوی == | |||
اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ،<br> | اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ،<br> | ||
فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. <br> | فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. <br> | ||
فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. <br> | فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. <br> | ||
وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ. | وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ. | ||
قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، <br> | قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، <br> | ||
خط ۱۸: | خط ۲۰: | ||
فَقالَ: ائذَن لَهُ. <br> | فَقالَ: ائذَن لَهُ. <br> | ||
فَدَخَلَ عَلِی، <br> | فَدَخَلَ عَلِی، <br> | ||
فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی.<ref> این روایت با عبارات مختلف در منابع | فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی.<ref> این روایت با عبارات مختلف در منابع اهل سنت نقل شده است : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ .</ref> | ||
==اشکالات اهلسنت به حدیث طیر مشوی:== | ==اشکالات اهلسنت به حدیث طیر مشوی:== | ||
=== | ===اشکال اول: سند روایت صحیح نیست.=== | ||
===جواب اشکال اول:=== | |||
این حدیث از راویان متعددی مثل: | این حدیث از راویان متعددی مثل: | ||
*امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)؛ | *امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)؛ | ||
*أنس بن | *أنس بن مالک؛ | ||
*عبدالله بن العباس؛ | *عبدالله بن العباس؛ | ||
*أبو سعید الخدری؛ | *أبو سعید الخدری؛ | ||
خط ۳۵: | خط ۳۷: | ||
*یعلی بن مرة از اصحاب رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) | *یعلی بن مرة از اصحاب رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) | ||
نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار میدهیم: | نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار میدهیم: | ||
===راوی اول: سفینه، خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) === | |||
ابوالقاسم طبرانی در | ابوالقاسم طبرانی در کتاب [[المعجم الکبیر (کتاب)|المعجم الکبیر]] مینویسد: | ||
از سفینه خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که برای رسولِخدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا! محبوبترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»، پس علی (علیهالسلام)آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: «خدایا علی (علیهالسلام)را دوست بدار»<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الكبیر، ج7، ص82، ح6437، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م.</ref>. | |||
از سفینه خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل شده است | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
عبید العجلی: عبید العجلی. | |||
خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>. | |||
إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیْدٍ الْجَوْهَرِیُّ: از روات [[صحیح مسلم]] است. | |||
[[ذهبی]] در شرح حال او مینویسد: | |||
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابوإسحاق بغدادی، یکی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل کردهاند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل میکرد و کتاب مسند داشته نوشته است.<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>. | |||
ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل کرده که گفت: او کتاب زیادی داشت، از او روایت نقل کنید، نسائی گفته: او ثقه بود.<br>خود ذهبی بعد از روایتی که در مذمت او وارد شده میگوید: قلت: لا عبرة بهذا وإبراهیم حجة بلا ریب. من میگویم: این اشکال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (کسی که سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده) بود.<br> | |||
ابن حجر عسقلانی درباره او میگوید: ابراهیم بن سعید، ساکن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. درباره او بدون مدرک و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفتهاند)<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص89، رقم:179، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.</ref> .<br> | |||
حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاری و مسلم: | حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاری و مسلم: | ||
حسین بن محمد بن بهرام، ساکن بغداد و مورداعتماد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص168، رقم:1345</ref>.<br> | |||
سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاری و مسلم: | سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاری و مسلم: | ||
ازآنجاییکه سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهلالبیت علیهمالسلام نقل | ازآنجاییکه سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهلالبیت (علیهمالسلام) نقل کرده، علمای اهلسنت او را تضعیف کردهاند، غافل از این که او از روات بخاری و مسلم است و این دو کتاب که از دیدگاه آنها صحیحترین کتاب! بعد از قرآن کریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره کردهاند که او را توثیق نمایند؛ مثلاً شمسالدین ذهبی با این که در کتابهای دیگر او را تضعیف کرده است. اما نام او را در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» آورده است. سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>.<br>مزی در تهذیب الکمال تصریح مینویسد: استشهد به البخاری، وروی له الباقون سوی ابن ماجة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>. | ||
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کردهاند، بههرحال همین که او در بخاری و مسلم روایت دارد، کفایت میکند و وثاقت او ثابت میشود. | |||
<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big> | |||
فطر بن خلیفه نیز بهخاطر این که شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کردهاند که او را توثیق کنند، ذهبی در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» درباره او مینویسد: فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمیشود، ابن مدینی نیز به او اشکال گرفته؛ اما در بخاری یک روایت دارد<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ</ref>.<br> | |||
<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big> فطر بن خلیفه نیز بهخاطر این | و در کتاب الکاشف مینویسد: | ||
فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کردهاند<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref>.<br><big>عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ</big> از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحکم البجلی الکوفی<ref>سیر أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>.عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود. | |||
<big>بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند، پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.</big> | <big>بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند، پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.</big> | ||
===راوی دوم: سدی کبیر === | |||
روایت دوم: سدی | روایت دوم: سدی کبیر از أنس بن مالک ابویعلی حنبلی در مسند خود و نسائی در خصائص امیرمؤمنان (علیهالسلام) نقل کردهاند: | ||
از أنس بن مالک نقل شده است که در نزد رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مرغی بود، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس ابوبکر آمد، رسولِخدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسولِخدا او را رد کرد؛ سپس علی (علیهالسلام)آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به او اجازه داد.<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984م؛النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>. | |||
از | همین روایت را با همین سند إبن أثیر و إبن عساکر از ابویعلی نقل کردهاند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبکر نام برده شده که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) اجازه ورود به آنها را نداده است<ref>ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>. | ||
ازآنجاییکه اجازه ورود ندادن به خلفای سهگانه، نقیصه بزرگی برای آنها محسوب میشود و دست کم برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام)را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت میکند، برخی از علمای اهلسنت که خیال میکردهاند میتوانند این نقیصه بزرگ را که در کتب اهلسنت آمده است از خلفای سهگانه دور کنند، به جای نام هر یک از آنها از کلمه «رجل» استفاده کردهاند؛ درحالیکه سند همان سندی است که ابویعلی آورده است. | |||
عبدالله بن عدی جرجانی در الکامل فی الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسی در ذخیرة الحفاظ و ابن جوزی حنبلی در العلل المتناهیه این اشتباه بزرگ را مرتکب شدهاند: | |||
... عن إسماعیل بن عبد الرحمن السدی عن أنس بن مالک ان النبی ((صلیالله علیه وسلم)) کان عنده طائر فقال اللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابیطالب فأذن له فأکل معه قال الشیخ وهذا من هذا الطریق ما أعلم رواه غیر مسهر ولمسهر غیر ما ذکرت ولیس بالکثیر<ref>الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفای365هـ)، الكامل فی ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م</ref>... حدیث: إن النبی (صلیالله علیه وآله وسلّم)( کان عنده طائر فقال: «اللهم ائننی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علی بن ابیطالب، فإذن له، فاکل معه<ref>المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای507 هـ)، ذخیرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1416 هـ -1996م.</ref>و<ref>ابن الجوزی الحنبلی، جمالالدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، ج1، ص229، تحقیق: خلیل المیس، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.</ref>. | |||
غافل از این که ممکن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانتداری این افراد را برای همگان روشن نمایند.<br> | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ: | |||
أبو یعلی والسراج والنسائی گفتهاند که حسین بن حماد، ثقه بود<ref>الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025</ref>. | |||
مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق کرده است، پس نیازی به بررسی بیشتر نیست. | |||
عِیسَی بْنُ عُمَرَ: | |||
احمد بن حنبل گفته: اشکالی در او نیست<ref>الكاشف ج2، ص111، رقم:4390</ref>. | |||
إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ: از راویان مسلم و سایر صحاح سته: | |||
اسماعیل بن عبد الرحمن، یحیی گفته که از إبن أبی خالد شنیدم که میگفت: سدی در قرآن از شعبی داناتر بود. علی بن مدینی گفته که از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: ندیدم کسی را که از سدی جز به نیکی یاد کند و ندیدم که کسی روایت او را ترک نماید<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>. | |||
اسماعیل بن عبد | |||
مزی بعد از نقل دیدگاههای علمای رجال درباره سدی، مینویسد: | مزی بعد از نقل دیدگاههای علمای رجال درباره سدی، مینویسد: | ||
تمام نویسندگان صحاح سته، غیر از بخاری، از او روایت نقل کردهاند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج3، ص138، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>. | |||
<big>بنابراین سند این روایت نیز | <big>بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است</big>. | ||
===راوی سوم: یحیی بن کثیر === | |||
روایت سوم: یحیی بن | روایت سوم: یحیی بن کثیر از أنس بن مالک ابوالقاسم طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد: | ||
از أنس بن مالک نقل شده است که گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تکه نان به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه کرد؛ وقتی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آمد سؤال کرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود: خدایا محبوبترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیهالسلام)آمد، من گفتم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مشغول است، مدتی بعد دو باره رسولِخدا وارد شد و کمی از مرغ را خود و دوباره دعا کرد: خدایا محبوبترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیهالسلام)آمد، بین من و او سر و صدا شد، پس رسولِخدا گفت: هر کس که هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تکرار کرد، پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست کشیدند.<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415هـ.</ref> | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
أحمد بن محمد بن عبد العزیز بن الجعد الوشاء. | أحمد بن محمد بن عبد العزیز بن الجعد الوشاء. شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطنی گفته: اشکالی در او نیست<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>. | ||
سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ: از راویان صحیح مسلم است: | سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ: از راویان صحیح مسلم است: | ||
سلمة بن | سلمة بن شبیب، مسلم و چهار نفر دیگر نویسندگان صحاح از او روایت نقل کردهاند، او حجت بود<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستة، ج1، ص453، رقم: 2034، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.</ref>. | ||
عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعانی: از روات بخاری و مسلم است: | عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعانی: از روات بخاری و مسلم است: | ||
عبد الرزاق | عبد الرزاق صنعانی، یکی از مشاهیر بود<ref>الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362</ref> . | ||
عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعی: از روات بخاری و مسلم: | عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعی: از روات بخاری و مسلم: | ||
عبد الرحمن بن | عبد الرحمن بن عمرو، شیخ الإسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود<ref>الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278</ref>. | ||
یحیی بن صالح بن المتوکل: از روات بخاری و مسلم است: | |||
یحیی بن أبی کثیر، یکی از مشاهیر بود. او از جابر و أنس بن مالک به صورت مرسل روایت نقل کرده است<ref>الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.</ref>. | |||
ایوب گفته: در روی زمین کسی همانند یحیی بن کثیر باقی نمانده است. من میگویم: او یکی دانشمندان عابد و استوار بود. | |||
البته این ادعای ذهبی که روایت از او أنس بن مالک مرسل است، درست نیست؛ چرا که به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهلسنت، او أنس بن مالک را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در کتاب الکنی والأسماء مینویسد: | |||
أبی کثیر، أنس را دیده است<ref>النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، الكنی والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقیق: عبد الرحیم محمد أحمد القشقری، ناشر: الجامعة الإسلامیة ـ المدینة المنورة، الطبعة: الأولی، 1404هـ.</ref>. | |||
و مزی در تهذیب الکمال در باب اساتید او مینویسد: | |||
او از أنس بن مالک روایت نقل کرده و او را دیده است<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج31، ص505، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.. | |||
حاکم نیشابوری بعد از روایت «أن النبی (صلیالله علیه وسلم) کان إذا أفطر عند أهل بیت قال أفطر عندکم الصائمون» مینویسد: | |||
برای ما به چندین دلیل ثابت شده است که یحیی بن أبی کثیر از أنس بن مالک روایت کرده است؛ البته او این روایت (أن النبی (صلیالله علیه وآله وسلّم)کان اذا افطر...» را از أنس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، معرفة علوم الحدیث، ج1، ص117، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1397هـ - 1977م.</ref>. | |||
و دارقطنی نیز بعد از همان روایت میگوید: | و دارقطنی نیز بعد از همان روایت میگوید: | ||
تردیدی نیست که یحیی بن أبی کثیر أنس را دیده؛ اما این روایت را از أنس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است که ابن مالک از هشام از یحیی نقل کرده است که گفته: برای من از أنس نقل شده که...<ref>الدارقطنی البغدادی، ابوالحسن علی بن عمر (متوفای 385هـ)، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، ج1، ص45، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله السلفی، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1405 - 1985م.</ref>. | |||
روایت صحیح السندی در منابع اهلسنت وارد شده است که او أنس بن مالک را دیده است، إبن أبی شیبه در کتاب المصنف خود مینویسد: | |||
روایت صحیح السندی در منابع اهلسنت وارد شده است | از یحیی بن أبی کثیر نقل شده است که أنس را در مسجد الحرام دیدم که عصای نصب کرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز میخواند<ref>إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref>.. | ||
عیسی بن یونس | عیسی بن یونس که این قضیه را از اوزاعی نقل کرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی درباره او میگوید: | ||
عیسی بن | عیسی بن یونس، یکی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود<ref>الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409</ref>. | ||
<br> | <br> | ||
<big>نتیجه: سند روایت | <big>نتیجه: سند روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشکالی که ذهبی داشت نیز جواب داده شد.</big> | ||
از أنس بن | ===راوی چهارم: عثمان الطویل === | ||
مشهور نیست | روایت چهارم: عثمان الطویل از أنس بن مالک محمد بن إسماعیل بخاری در التاریخ الکبیر خود مینویسد: | ||
مرغی را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسولِخدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو. | |||
مشهور نیست که عثمان از أنس روایت شنیده باشد. إسحاق بن یوسف از عبدالملک که همان إبن أبی سلیمان باشد، از أنس نقل کرده است که رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به این قضیه (أحب الخلق بودن علی (علیهالسلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج6، ص258، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>.<br>.<br> | |||
علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت کاملتر نقل کرده است: | |||
از أنس بن مالک نقل شده است که: مرغی را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیهالسلام) آمد و فرمود: از رسولِخدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمیشود اجازه داد. من دوست داشتم که این شخص مردی از انصار باشد، پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسولِخدا اجازه ورود بگیرد، پس رسولِخدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>الحربی، علی بن عمر (متوفای386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربی، ص4، ح15، تحقیق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجیات، ناشر: شركة أفق للبرمجیات ـ مصر، الطبعة: الأولی، 2004م</ref>. | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
<big>محمد بن یوسف الفریابی:</big> | |||
فریابی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود. | |||
* احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مکه از او روایت نوشتهام. | |||
بررسی سند روایت: < | |||
محمد بن یوسف الفریابی: | |||
* احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در | |||
* عجلی گفته: فریابی ثقه بود. | * عجلی گفته: فریابی ثقه بود. | ||
* طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود. | * طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود. | ||
* نسائی گفته: ثقه بود. | * نسائی گفته: ثقه بود. | ||
* ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان | * ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوبتر بود. | ||
* ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. | * ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود. | ||
* از دارقطنی درباره او سؤال شد، پس او را توثیق | * از دارقطنی درباره او سؤال شد، پس او را توثیق کرد و او را بهخاطر فضل و پرهیزکاری از قبیصة بهتر دانیست؛ | ||
* ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم | * ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br> | ||
أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری: | <big>أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری:</big> | ||
أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس | أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره<ref>ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40</ref>احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف کرده؛ ولی دیگران تقویت کردهاند. | ||
مزی در تهذیب | مزی در تهذیب الکمال مینویسد: | ||
روی له البخاری<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج1، ص521، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>بخاری از او روایت نقل | روی له البخاری<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج1، ص521، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>بخاری از او روایت نقل کرده است. | ||
زهیر بن معاویة: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: | زهیر بن معاویة: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: | ||
زهیر بن معاویة بن حدیج الحافظ أبو خیثمة الجعفی | زهیر بن معاویة بن حدیج الحافظ أبو خیثمة الجعفی الکوفی شیخ الجزیرة عن زیاد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلی بن الجعد ویحیی بن یحیی ثقة حجة توفی 173<ref>الكاشف ج1، ص408، رقم:1668</ref>زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود. | ||
مزی در آخر شرح حال او مینویسد: | مزی در آخر شرح حال او مینویسد: | ||
روی له الجماعة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج9، ص425، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>. | روی له الجماعة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج9، ص425، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>. | ||
عثمان الطویل: ابوحاتم رازی در | عثمان الطویل: ابوحاتم رازی در کتاب الجرح و التعدیل درباره او گفته: | ||
از پدرم درباره او سؤال کردم، پس گفت: او شیخ است<ref>ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفای 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1271هـ ـ 1952م.</ref>.«شیخ» در نزد إبن أبی حاتم از کلمات توثیق است؛ | |||
چنانچه ذهبی در میزان الإعتدال میگوید: | |||
إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است | این گفته این أبی حاتم که او «شیخ» است، تضعیف نیست. من میگویم: بلکه ابن أبی حاتم در مقدمه کتاب و همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایةآن را از الفاظ توثیق شمردهاندref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج8، ص143، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.<nowiki></ref></nowiki>. | ||
إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.</ref>. | |||
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود | بخاری بعد از نقل روایت گفته بود که روایت عثمان الطویل از أنس بن مالک مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین کتابش تصریح میکند که او از أنس بن مالک روایت نقل کرده است:<ref>التاریخ الكبیر ج6، ص258، رقم: 2338</ref>عثمان الطویل از أبی عالیه و أنس روایت نقل کرده است.<br> | ||
<big>بنابراین، سند این روایت نیز | <big>بنابراین، سند این روایت نیز کاملا صحیح و تمام روات آن موثق هستند.</big> | ||
===راوی پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک=== | |||
روایت پنجم: عبدالله بن أنس بن | روایت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایة والنهایة و ابن حجر عسقلانی مینویسند: | ||
از أنس نقل شده است که کبک بریان شده را همراه یک تکه نان و ظرف شیری خدمت رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آوردند، پس رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: «خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عبادة قرار بده.<br> | |||
پس حرکتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم که علی (علیهالسلام)است، پس گفتم: رسولِخدا کار دارد، پس بازگشت، سپس صدای حرکت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی (علیهالسلام)است، پس پیش رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدم و قضیه را گفتم، پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ.</ref>. | |||
ذهبی بعد از نقل أسناد روایت طیر میگوید: | ذهبی بعد از نقل أسناد روایت طیر میگوید: | ||
از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است...<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص633، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.</ref>. | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
أبویعلی موصلی: | <big>أبویعلی موصلی:</big> | ||
ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>. | |||
قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ: استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او میگوید: قطن بن | <big>قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ:</big> استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او میگوید: قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا میکرد،<ref>تقریب التهذیب ج1، ص456، رقم:5556</ref> مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کردهاند.إبن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است.<ref>الثقات ج9، ص22، رقم:14968</ref> تضعیفات دیگر علمای اهلسنت، از وثاقت او نمیکاهد؛ چرا که او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است. | ||
إبن حبان نیز نام او را در | |||
<big>جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ:</big> از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته: | |||
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف کرده، ابن معین و دیگران توثیق کردهاند ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است<ref>ج1، ص60، رقم:68</ref>. جعفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص140، رقم:942</ref>. <br> | |||
بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کردهاند. تضعیفاتی که برای او نقل شده، همگی بهخاطر روایاتی است که در فضائل اهلالبیت (علیهمالسلام) نقل کرده است؛ اما مهم این است که از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.<br> | |||
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة: | عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة: | ||
عبدالله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمیکنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده است<ref>الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942</ref>.<br> | |||
عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أبوعمیر بن أنس، گفتهاند که اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کردهاند<ref>تقریب التهذیب ج1، ص661، رقم: 8281.</ref><br>.. ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>الثقات ج5، ص11، رقم: 3586</ref><br> | |||
<big>در نتیجه سند این روایت نیز مشکلی ندارد.</big> | |||
عبدالله | ===راوی ششم: علی بن عبدالله بن عباس === | ||
روایت ششم: علی بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمسالدین ذهبی در کتاب میزان الإعتدال مینویسد: | |||
حسین بن محمد المؤدب حدثنا سلیمان بن قرم عن محمد بن شعیب عن داود بن علی عن أبیه عن ابن عباس أن النبی (صلیالله علیه وسلم) أتی بطیر فقال اللهم إئتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی فجاء علی فأکل معه وابن شعیب لا یعرف.<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج3، ص232، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref> | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
< | الحسین بن محمد المؤدب: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: | ||
مزی در تهذیب الکمال مینویسد: | |||
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست، ابن حبان نام او را در کتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل کنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست کرد که برای من روایت نقل کند.تمام صحاح سته از او روایت نقل کردهاند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج6، ص472، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.<br> | |||
سلیمان بن قرم: از روات بخاری، مسلم وسایر صحاح سته: | |||
أحمد حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>پیشازاین به صورت مفصل درباره سلیمان بن قرم بحث کردهایم. | |||
<big>محمد بن شعیب بن شابور:</big> | |||
ذهبی بعد از نقل روایت بهخاطر عناد و لجاجت با اهل بیت علیهمالسلام تلاش کرده است که ثابت کند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است، پس روایت معتبر نیست؛ درحالیکه محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است که خود ذهبی در کتاب الکاشف او را توثیق کرده است. | |||
ابن مبارک از او روایت نقل و او را توثیق کرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثقتر بود. دحیم گفته: ثقه بود.<ref>الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905</ref> | |||
ابن حجر عسقلانی در تهذیب الکمال تصریح میکند که این شخص که ذهبی او را مجهول معرفی کرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است: | |||
محمد بن شعیب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل کرده است که من در او اشکالی نمیبینم و جز نیکی از او ندیده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل کرده و افزوده که او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم که میگفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روایتش اشکالی نیست. | |||
ذهبی در میزان الإعتدال گفته: من اشکالی در او نمیدانم. همچنین گفته: محمد بن شعیب که از داود بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل کرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کردهاند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم میرسد که او همان ابن شابور است<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404 - 1984 م.</ref>. | |||
داود بن علی: داود بن علی... توثیق شده است...<ref>الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454</ref> | |||
داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمی أبو سلیمان، امیر مکه بود، مقبول است<ref>تقریب التهذیب ج1، ص199</ref> | |||
علی بن عبدالله بن عباس: | |||
علی بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص403</ref>. | |||
بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است و اشکال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازهاش در انکار فضائل اهل بیت علیهمالسلام سرچشمه میگیرد. | |||
===راوی هفتم: یحیی بن سعید === | |||
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین مینویسد: | |||
عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم)، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) فَرْخٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم): " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم): " مَا حَبَسَکَ عَلَیَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ کَرَّاتٍ یَرُدَّنِی أَنَسٌ یَزْعُمُ إِنَّکَ عَلَی حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَکَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ ". | |||
حاکم نیشابوری پس از نقل روایت میگوید: | |||
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. | |||
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ<ref>المستدرك علی الصحیحین ج3، ص141</ref>. | |||
=== بررسی سند روایت: === | |||
شمسالدین ذهبی، در شرح حال محمد بن أحمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج6، ص53، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref> و همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت کفایت میکند؛ ازاینرو از بررسی تفصیلی روات خودداری میکنیم. | |||
===راوی هشتم: عبدالملک بن سلیمان === | |||
روایت هشتم: عبدالملک بن سلیمان از أنس: ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایة والنهایة، روایات طیر را با سندهای دیگر نیز نقل کرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاکم نیشابوری مینویسد: | |||
این روایت را إبن أبی حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سلیمان از أنس نقل کرده است. | |||
و بعد در ادامه گفته: این سند، از سند حاکم بهتر است<ref>البدایة والنهایة ج7، ص352</ref>. | |||
< | === بررسی سند روایت إبن أبی حاتم رازی: === | ||
ذهبی در میزان الإعتدال درباره او مینویسد: | |||
عبد الرحمن بن ابی حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از کسانی است که روایات را با اسناد بسیار کوتاه نقل کرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و کتابهای نافعی دارد...<ref>میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج4، ص315</ref><br> | |||
و در سیر أعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش درباره خود او مینویسد: | |||
عبدالرحمن، فرزند ابیحاتم، علامه، حافظ... ابوالحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است که خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر کس به او نگاه میکرد، شادمان میشد... | |||
ابو یعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابی زرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین وعلمای امصار نیز کتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار میرفت... | |||
کتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین کتابی در رد بر جهمیه در یک جلد بزرگ دارد که من آن را خلاصه کرده ام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد که عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیکو است... امام ابو الولید باجی گفته است که ابن ابی حاتم ثقه و حافظ بود<ref>سیر أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269</ref>.<br>عمار بن خالد الواسطی: | |||
ابو حاتم در مورد او گفته است که راستگو است<ref>الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987</ref>.<br>إسحاق بن یوسف الأرزق: | |||
إسحاق بن یوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترین مردم به روایات شریک بود، و از او روایت بسیار نقل کرده است... همه ائمه به روایات او احتجاج کردهاند<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299</ref>.<br>عبدالملک بن أبی سلیمان: او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدی گفته است که شعبه از قدرت حفظ او تعجب میکرد، احمد بن حنبل گفته است که مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه میداند، اما بخاری به روایات او احتجاج نکرده است، بلکه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151</ref>. | |||
نتیجه آن که: سند این روایت نیز کاملا صحیح است. | |||
تا این جا هشت سند از سندهای حدیث طیر را به صورت مفصل و تک تک بررسی و ثابت کردیم که سندهای آنها هیچ اشکالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یک سند از سندهای آن صحیح باشد و دیگر سندها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت کفایت میکند،البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد که ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا میکنیم. علاقهمندان برای اطلاع بیشتر میتوانند به کتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آیت الله میلانی جلد 13 و 14 مراجعه فرمایند. | |||
== اشکال دوم: دلالت روایت== | |||
دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام: طبق این روایت امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت میشود؛ چرا که عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت میدانند. | |||
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام)از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:<br>1. علی بن ابیطالب (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول او(صلیالله علیه وآله وسلّم) است؛<br>2. هر کس محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول(صلیالله علیه وآله وسلّم) باشد، از تمام خلایق برتر است؛<br>3. هر کس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) شود.<br>نتیجه: امیرمؤمنان (علیهالسلام)خلیفه بلا فصل رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است. | |||
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات میرساند؛ چرا که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) دعا فرمود که خداوند محبو بترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها کسی که این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان (علیهالسلام)بود.<br> | |||
دلیل برای مقدمه دوم این است که: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتی بازی و...؛ چنانچه در قرآن کریم میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ بنابراین، وقتی ثابت شود که امیرمؤمنان گرامیترین فرد نزد خداوند است، ثابت میشود که آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است. | |||
مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت میشود؛ چرا که تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و... و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان (علیهالسلام)را که از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مقدم و تعیین شده است. | |||
از سویی می توان گفت خداوند چه کسانی را دوست دارد؟ خداوند در قرآن کریم، گروهی از انسانها را بهخاطر اعمال خاصی که انجام میدهند و فضائلی که دارند، ستایش کرده و صراحتا فرموده است که آنها را دوست دارد: | |||
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین<ref>بقره/195؛ مائده/13؛آلعمران/134 و 148؛ مائده/93</ref>>؛ | |||
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ<ref>البقره/222.</ref>؛ | |||
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین<ref>التوبه/108.</ref>؛ | |||
* فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین<ref>آل عمران/76؛التوبه/4 و 7.</ref>؛ | |||
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ<ref>آل عمران/146</ref>؛ | |||
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین <ref>آلعمران/195</ref>؛ | |||
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین<ref>مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8</ref>؛ | |||
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ<ref>الصف/4</ref>.<br> | |||
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست . | |||
< | و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان (علیهالسلام) محبوبترین مخلوق خداوند است، پس او در این فضائل و در این صفاتی که خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان (علیهالسلام) سردار نیکوکاران، پاکترین پاکان، امام پرهیزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شکیبائی، نماد و نمود متوکلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسدالله الغالب و... است.<br> | ||
همچنین خداوند در قرآن کریم میفرماید که: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، پس امیرمؤمنان (علیهالسلام) که گرامیترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امام المتقین نیز باشد. | |||
خداوند قطعاً مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیک را دوست دارد، و امیرمؤمنان (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچم دار تمام مجاهدان عبادت کنندگان... باشد. خلاصه هر صفت نیکی را که بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان (علیهالسلام)بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا که آن حضرت محبوبترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها بهخاطر همین اعمال و صفات نیک است که دوست دارد. | |||
در یک کلام: | |||
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد. | |||
=== | === اقرار برخی خلفا بر عدم برتری بر دیگران === | ||
خلیفه اول و دوم اقرار داشتهاند که ما بر هیچ یک از اصحاب برتری نداریم: | |||
* ابن أبی داود سجستانی در کتاب الزهد، در روایتی که تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل کرده است که:خَطَبَنَا أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: " وُلِّیتُ أَمَرَکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِینُونِی وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِی، فَإِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی...<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، الزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولی، 1993م.</ref> از قیس نقل شده است که ابوبکر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالیکه بهترین شما نیستم، اگر درستکار بودم، یاریم کنید؛ اگر بد کردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا که من شیطانی دارم که همواره مرا گول میزند.<br> | |||
* بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهلسنت، نقل کردهاند که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام کرد که من بهترین شما نیستم: لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.<ref>البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.</ref> | |||
*این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه مینویسد: وهذا إسناد صحیح. سند این حدیث صحیح است<ref>القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref> | |||
قال | * محمد بن سعد با سند معتبر نقل میکند که ابوبکر گفت: من از هیچ یک از صحابه برتر نیستم: قال أخبرنا وهب بن جریر قال أخبرنا أبی سمعت الحسن قال لمّا بویَعَ أبو بکرَ قامَ خطیباَ:... وإنما أنا بشرٌ ولست بخیرٍ من أحدٍ منکم فراعونی فإذا رأیتمونی إسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِی وإن رأیتمونی زِغْتُ فقَوِّمُونی واعْلموا أنّ لی شیطاناً یَعْتَرِیْنِی...<ref>الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبری، ج3، ص212، ناشر: دار، صادر - بیروت.الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج2، ص244، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.الصنعانی، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج11، ص336، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.ابن الجوزی الحنبلی، جمالالدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوك والأمم، ج4، ص69، ناشر: دار، صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1358.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج8، ص266، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص71، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولی، 1371هـ - 1952م.</ref> | ||
محمد | |||
در منابع اهلسنت با سند صحیح نقل شده است که عمر بن خطاب اعتراف میکرد، تمام مردم حتی زنانی که در داخل خانههایشان هستند، از او داناتر هستند: | |||
سعید بن منصور در سنن خود مینویسد: عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ،<br> | |||
وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا یَبْلُغُنِی عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَکْثَرَ مِنْ شَیْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) أَوْ سِیقَ إِلَیْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِکَ فِی بَیْتِ الْمَالِ»، <br> | |||
ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُکَ؟ <br> | |||
قَالَ: « بَلْ کِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِکَ؟»، <br> | |||
قَالَتْ: نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ یُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ:«وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا».<br> فَقَالَ عُمَرُ: کُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا، <br> | |||
ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّی نَهَیْتُکُمْ أَنْ تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْیَفْعَلْ رَجُلٌ فِی مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ»<ref>لخراسانی، سعید بن منصور (متوفای 227هـ)، سنن سعید بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر:الدار السلفیة - الهند، الطبعة: الأولی، 1403هـ ـ 1982م؛الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م.</ref>. | |||
از شعبی نقل شده است که عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: کسی حق ندارد در مهریه زنان زیاده روی کند، هر کس بیشتر از آن چه رسولِخدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیت المال خواهم ریخت. <br> | |||
سپس از منبر پایین آمد، پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان!!! کتاب خدا شایستهتر است که پیروش شود یا سخن تو؟ <br> | |||
عمر گفت: بلکه کتاب خدا شایستهتر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ درحالیکه خداوند در قرآن میفرماید: «و مال فراوانی (بعنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید!»<br> <br> | |||
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ آگاه باشید، هر کس هر کاری که میخواهد با مالش انجام دهد. | |||
سایر علمای اهلسنت این روایت را با تعبیرهای دیگر نقل کردهاند. ماوردی بصری شافعی مینویسد که عمر گفت: | |||
کل الناس أفقه من عمر حتی امرأة<ref>الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج9، ص331، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999م.</ref>همه مردم حتی یک زن از عمر داناتر هستند.<br> | |||
سرخسی در کتاب المبسوط و علاء الدین بخاری در کشف الأسرار مینویسد: فبقی عمر رضی الله عنه باهتا وقال کل الناس أفقه من عمر حتی النساء فی البیوت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی که در خانهها هستند<ref>السرخسی الحنفی، شمسالدین ابوبكر محمد بن أبی سهل (متوفای483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج3، ص346، تحقیق: عبدالله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.</ref><br> | |||
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است که کسانی از اصحاب و ام المؤمنات که در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند. | |||
حاکم نیشابوری و إبن أبی شیبه کوفی با سند صحیح نقل کردهاند که به جانم قسم که در بقیع کسانی از اصحاب رسولِخدا و همسران پیامبر دفن شدهاند که از عمر بهتر هستند<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص99، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص440، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref> | |||
عبد | |||
این روایات ثابت میکند که به اعتراف خود ابوبکر و عمر، آنها از دیگر اصحاب برتر نبودهاند و حتی عمر سوگند یاد کرده است که در بقیع افرادی بهتر از آنها دفن شدهاند. | |||
روایات دال بر رعایت [[شایستهسالاری]] هم دلالت بر لزوم رعایت تقدیم افضل است. | |||
وانگهی، خداوند متعال در قرآن کریم وجدانهای بیدار را به قضاوت فرا میخواند و میفرماید: | |||
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ<ref>یونس/35.</ref> یا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!<br> | |||
کسی که برتر نیست و دستمایه شیطان می شود<ref>الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.</ref> قطعا نسبت به امیرمؤمنان (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول است، شایسته و سزاوار پیروی نیست. فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟<br> | |||
== نظر بزرگان مکتب اهل بیت در مورد حدیث طیر مشوی == | |||
=== استدلال شیخ مفید === | === استدلال شیخ مفید === | ||
شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام) مینویسد: | شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام) مینویسد: | ||
یکی از روایات این سخن رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند که فرمود: «خدایا محبوبترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»، پس امیرمؤمنان (علیهالسلام)آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوشجان کرد. | |||
و بهدرستی ثابت شده که محبوبترین مخلوق نزد خداوند، برترین آنها است؛ چرا که محبت خداوند از حق سرچشمه میگیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت میشود که او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم<ref> الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبدالله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)،الإفصاح فی إمامة أمیر المؤمنین (علیهالسلام)، ص33، تحقیق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولی، 1412هـ</ref>. | |||
و بهدرستی ثابت شده | |||
=== استدلال سید مرتضی === | === استدلال سید مرتضی === | ||
و سید مرتضی در الفصول المختاره مینویسد: | و سید مرتضی در الفصول المختاره مینویسد: | ||
از سخنان شیخ (مفید) که خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است که از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد که امیرمؤمنان علی بن ابیطالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)ه است که فرمود: «خداوندا محبوبترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول کند» پس امیرمؤمنان (علیهالسلام)آمد. بهدرستی ثابت شده است که محبوبترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و کسی که ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شک از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیر المؤمنین (علیهالسلام) بر تمام مردم به جز پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله<ref> المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الكاظم (علیهالسلام)(متوفای436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.</ref>.<br> | |||
=== نظر علامه مجلسی === | === نظر علامه مجلسی === | ||
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر مینویسد: | علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر مینویسد: | ||
بدان که این اخبار با تواتری که دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت میکند بر آن که آن حضرت (علیهالسلام)برترین آفریدگان و شایستهترین فرد به جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است. | |||
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است که دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی که نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنان که در جای خود مبرهن است که خداوند از انفعالات وتغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات... | |||
پس روشن شد که دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، و در نتیجه ثابت شد که آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به اجماع امت از این قانون مستثنی است زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمیتواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است که مراد حضرتش محبوبترین سایر آفریدگان در نزد خدا میباشد.<br> | |||
اما این که علی (علیهالسلام) شایستهترین فرد به جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، از آن روست که کسی که از همه صحابه؛ بلکه از سایر انبیاء و اوصیاأ افضل است عقل روا نمیدارد که دیگری بر او مقدم شود<ref>المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.</ref>.. | |||
اما | |||
=== | == نظرات علمای شاخص اهلسنت درباره حدیث طیر== | ||
ازآنجاییکه روایت طیر فضیلت بی نظیری را برای امیرمؤمنان (علیهالسلام)اثبات مینماید، اکثر بزرگان اهلسنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش کردهاند که آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی که برخی از راویان موثق اهلسنت، تنها بهخاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شدهاند. | |||
أبو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی، مشهور به إبن سقا، یکی از این روایان است. ابن سقاء... سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم، پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلکه به این لقب مشهور بود؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظهای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد، پس از ابیخلیفه و ابییعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء میکرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند، پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. <ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص966، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref> | |||
با وجود این شرایط برخی آن را قبول نموده و پذیرفتهاند و تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شدهاند، در برخی از کتابها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شک و تردید به آن نگریستهاند. | |||
به آن پنج تن | === نظر حافظ گنجی شافعی درباره حدیث طیر=== | ||
حافظ گنجی شافعی، درباره حدیث طیر میگوید: | |||
در این حدیث دلالت واضحی است بر آن که علی (علیهالسلام) محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در حق او است، خداوند فرموده: ادعونی استجب لکم (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم) که هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است که خداوند خلف وعده نمیکند و با رسولانش تخلف از وعده نمینماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمیکند و از بهترین وسیلهها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی کسی است که بهخاطر خدا دوستش میدارد، چنان که یکی از اهل علم در این معنی برایم سرود:<br> | |||
به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرئیل است، پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی که به کار نیکوی تو دارم )<ref>الگنجی الشافعی، الإمام الحافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی (متوفای658هـ)، كفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، ص151، تحقیق و تصحیح و تعلیق: محمدهادی امینی، ناشر: دار احیاء تراث اهلالبیت (علیهالسلام)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ.</ref>.<br> | |||
=== نظر شمسالدین ذهبی در مورد حدیث طیر مشوی === | |||
شمسالدین ذهبی در تذکرة الحفاظ یک بار درباره حدیث طیر مینویسد که این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمیتواند جعلی و ساختگی باشد: | |||
اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد که من کتاب مسستقلی درباره آن نوشته ام، مجموع این طرق ثابت میکند که این روایت اصل و ریشه دارد.<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref> | |||
اما در جای دیگر بهخاطر عوارضی که این روایت برای اهلسنت دارد، صحت روایت را نمیپذیرد. | |||
حدیث طیر با اینکه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد که من مجموع آنها را در یک مجموعه آوردهام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابن ابی داود در مورد این روایت اشتباه کرده است (در ادامه به اشکال ابن ابی داود اشاره خواهد شد )، و بهخاطر اجتهاد اشتباه یک پاداش میبرد، شرط ثقه بودن این نیست که اشتباه نکند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نکند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>. | |||
< | === نظر ابو نعیم در مورد حدیث طیر مشوی === | ||
ابو نعیم در حلیة الاولیا تصریح میکند که روایت طیر را گروه فراوانی نقل کردهاند؛ اما در ادامه فقط به یک سند آن بسنده کرده است:این روایت را از انس گروه فراوانی نقل کردهاند، اما روایت مالک را تنها از طریق قداحی نقل کردهایم<ref>لأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبدالله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.</ref>. | |||
فی | === نظر انصاری تلمستانی در مورد حدیث طیر مشوی === | ||
انصاری تلمستانی تصریح میکند که این روایت با چندین سند از أنس نقل شده است:وقد رویَ من غیر وجه عن أنس<ref>الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بكر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref> | |||
=== نظر سبکی شافعی در مورد طیر مشوی === | |||
سبکی شافعی درباره روایت طیر میگوید: | |||
ابن طاهر گفته است که یک جزوه مفصل به خط حاکم دیده است که در آن حدیث طیر را جمع آوری کرده است، اما گفته است که این مجموعه را برای تعجب جمع آوری کرده است! و نتیجه جمع کردن این روایت آن است که حاکم این روایت را صحیح میداند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرک نقل نمیکرد<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، طبقات الشافعیة الكبری، ج4، ص165، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ.</ref>. و در ادامه به صراحت میگوید که نمیتوان حکم به جعلی بودن روایت طیر کرد: وأما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید. این که ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیکو نیست.<ref>طبقات الشافعیة الكبری ج4، ص169</ref>. | |||
=== نظر البانی در مورد طیر مشوی === | |||
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سندهای روایت طیر، به این حقیقت اشاره کرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهلسنت در برابر آن اعلام کرده است: | |||
=== | |||
خلاصه: پس حدیث از نظر کثرت طرق مشکلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد، پس اگر ائمه منکر این حدیث شدهاند، بهخاطر آن چیزی است که متن روایت ثابت میکند و آن برترین علی (علیهالسلام) بر شیخین است، علاوه بر این که متن روایت نیز رکیک است و اضطراب دارد. | |||
و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر که البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان (علیهالسلام)را ثابت نمیکند، میگوید: | |||
میگویم: پس اگر حدیث در اکثر طرق، با این الفاظ بود که از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممکن بود که طرفدار إثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح رایت میشد که در برخی از روایات آن آمده: | |||
«بهدرستی که پرچم را به دستی مردی میدهم که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل کردهاند؛ اما حدیث طیر در اکثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «أحب» آمده، به همین خاطر حکم به ضعف روایت کردهاند؛ چنانچه پیشازاین نیز گذشت.<ref>رواه البخاری ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ).</ref> لکن الواقع أن أکثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: "أحب".. ومن هنا جاء الحکم علیه بالوضع کما تقدم.<ref>ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسة الضعیفة وأثرها السیء فی الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزیع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الریاض، الطبعة: الطبعة الأولی، 1425هـ - 2004م</ref>. | |||
=== نظر المغربی در مورد طیر مشوی === | === نظر المغربی در مورد طیر مشوی === | ||
حافظ أحمد بن صدیق | حافظ أحمد بن صدیق المغربی، به صراحت میگوید که هرکس حدیث طیر را باطل بداند، ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمیتوان پیدا کرد. وی در کتاب جؤنة العطار در بابی تحت عنوان «النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر؛ ناصبیها روایت طیر را که متواتر است، باطل میدانند» مینویسد: | ||
نواصب حدیث طیر متواتر را باطل میدانند! | نواصب حدیث طیر متواتر را باطل میدانند! | ||
نزدیک است که حافظان ناصبی، با اجماع بگویند که حدیث طیر باطل است! و حتی مبالغه کرده و نقل این روایت را علامت ضعف راوی میدانند! و هر کسی که این روایت را نقل کرده است، بهخاطر نقل این روایت تضعیف کردهاند! و همچنین ذهبی در "میزان" چنین کرده است و ناصبی بودن خویش را به وضوح آشکار ساخته است. | |||
اما در | اما در کتاب «تاریخ الاسلام» به میانهروی روی آورده است و این روایت را نقل کرده و سپس میگوید: | ||
این روایت اسناد فراوانی دارد | این روایت اسناد فراوانی دارد که به آنها اشکال گرفته شده است، بعضی از آنها طبق شرط سنن است و یکی از بهترین آنها روایت «قطن بن نسیر» استاد مسلم در صحیح است که... از انس روایت شده است به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) یک پرنده کباب شده هدیه داده شد، آن حضرت فرمود: خداوندا دوست داشتنیترین مخلوقاتت در نزد خودت را بیاور تا با من غذا بخورد، و علی آمد و با او غذا خورد. | ||
این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمیآید | این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمیآید که به این مطلب تصریح کند، و به همین سبب گفته است که «نیکو» است. ولی در حقیقت این در اصطلاح آنها هم معنی صحیح است. | ||
اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد. | اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد. | ||
این روایت را از انس، 97 راوی نقل کردهاند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است | این روایت را از انس، 97 راوی نقل کردهاند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است که آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابهاند. به صورتی که امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یک مجلد بزرگ جمع آوری کرده است. | ||
و بعد از او نیز حافظ ابن بقا | و بعد از او نیز حافظ ابن بقا که این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند اما بر او شوریده و او را از مسجد بیرون کردند و صندلی او را که بر روی آن روایت میخواند با آب شستند! | ||
و وقتی | و وقتی که باقلانی، بزرگ اشعریان و نواصب در زمان خویش کتابی را که ابن جریر در این زمینه نوشته است دید، خواست تا با عقل خویش بر این روایت اشکال بگیرد، و با عقل ناقص و دشمنی فاسد خویش این روایت را باطل دانست. دشمنی نواصب با علی به این حد رسیده است! | ||
مقصود این است | مقصود این است که ذهبی به صحت این روایت اعتراف کرده است، و حتی خود او مجموعه این روایات را در یک مجموعه جمع آوری کرده است و همه آنها را تضعیف کرده است؛ این مطلب را ابن کثیر در تاریخ خود نقل کرده است، اما از ابن کثیر در همین باب دروغهای دیگری نیز دیدهایم! | ||
اما این | اما این کتاب به دست ما نرسیده است، بله، ذهبی این کتاب را در ترجمه بیش از 20 نفر از کتاب «میزان» نقل میکند و همه این روایات را تضعیف کرده و همه راویان را نیز تضعیف میکند، تنها بهخاطر اینکه آنها راوی این روایتند! با این همه ابن کثیر را تصدیق نمیکنیم، زیرا او کذاب است!<ref>جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.</ref> | ||
== | == چرایی مطرودبودن حدیث طیر مشوی نزد اهلسنّت == | ||
اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهلسنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی که دارد، اکثر علمای سنی آن را تضعیف کرده و ساختگی دانستهاند؟ آنها نیز که جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کردهاند؟ | |||
جواب واضح و روشن است. چون مخالف دیدگاه آنان در مورد رهبری جامعه اسلامی و تعیین حاکم توسط خداوند و رسول گرامی است. | |||
و | |||
== اشکالهای اهلسنت بر حدیث طیر مشوی == | |||
=== | === اشکال اول : ادعاهای ابن تیمیه: === | ||
ابن تیمیه حرانی بیش از همه در نقد این روایت کوشیده است<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص371، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>. ما تمام ادعاهای مطرح شده را ذکر و سپس پاسخ خواهیم داد. | |||
==== خلاصه ادعاهای ابن تیمیه: ==== | |||
=== خلاصه | 1. هیچ یک از اصحاب صحاح که احتمالا منظور ایشان صحاح سته باشد، روایت را نقل نکردهاند؛<br> | ||
1. هیچ | |||
2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛<br> | 2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛<br> | ||
3. حتی | 3. حتی حاکم نیشابوری نیز گفته است که روایت سندش صحیح نیست.<br>درحالیکه هر سه ادعای ایشان دروغی بیش نیست و نشانگر عداوت و دشمنی ابن تیمیه با امیرمؤمنان (علیهالسلام)است. | ||
===== پاسخ ادعای اول ابن تیمیه: ===== | |||
اولا: محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب صحیح، این روایت را در تاریخ کبیر خود نقل کرده است و سپس در ادامه میگوید: | |||
ابوعیسی (ترمذی صاحب کتاب) گفت: این حدیث غریب است، این روایت را از طریق سدی، جز با همین سند نمیشناسم؛ البته این روایت با سندهای دیگر نیز از أنس نقل شده است. عیسی بن عمر، همان کوفی است، سدی نیز اسماعیل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالک روایت نقل کرده، حسین بن علی علیهما السلام را دیده است، شعبة، سفیان و زائده و همچنین یحیی بن سعید او را توثیق کردهاند<ref>الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص636، ح3721، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.</ref>، البته چون علمای اهلسنت، به سفیان بن وکیع اشکال گرفتهاند، ما آن را جزء روایات صحیح السند نیاوردیم. اما این که ابن تیمیه گفته، هیچ یک از صحاح سته روایت را نقل نکردهاند، از عدم آگاهی او نشأت میگیرد. | |||
==== پاسخ | ===== پاسخ ادعای دوم ابن تیمیه: ===== | ||
اما این که گفتند هیچ سند صحیحی ندارد، نشانه بغض و کینه او نسبت به اهل بیت علیهمالسلام است، اگر ایشان کمی به خود زحمت میدادند و به کتابهای اهلسنت مراجعه میکردند، سندهای صحیح روایت طیر را مییافتند. جالب است که ابن کثیر دمشقی سلفی تصریح میکند که روایت طیر تنها از طریق أنس بن مالک بیش از 90 سند مختلف دارد: الجمیع بضعة وتسعون نفسا<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref> | |||
روایتی که 90 نفر راوی داشته باشد، چگونه میتواند روایت دروغ و ضعیف باشد؟ درحالیکه خود ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی مینویسد:زیادی و تعدد راههای نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت میکند که خود زمینه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد<ref>ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج18، ص26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مكتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.</ref> | |||
اما این | |||
روایتی | |||
از طرف دیگر اگر روایتی درباره | از طرف دیگر اگر روایتی درباره ابوبکر باشد، حتی اگر تمام سندهای آن ضعیف نیز باشند، علمای سنی از قاعده «یقوی بعضها بعضعا» استفاده میکنند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل صنعانی در سبل السلام میگوید: ومثلُه حدیثُ «اقتدوا باللذین من بعدی أبی بکر وعمر» أخرجه الترمذی وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فیها مقالٌ إلا أنه یقوی بعضها بعضا.<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.</ref> | ||
همچنین علمای سنی درباره روایت جعلی: «مروا أبا | همچنین علمای سنی درباره روایت جعلی: «مروا أبا بکر فلیصلّ بالناس» گفتهاند که متواتر است، با این که هشت سند بیشتر ندارد: | ||
ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید: | ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:بدان که این حدیث متواتر است؛ چرا که از طریق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعید، علی بن ابیطالب و حفصه نقل شده است<ref>الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.</ref>. | ||
حدیث طیر بیش از نود سند دارد؛ اما ضعیف است؛ ولی ابن حزم اندلسی روایتی را که تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روایت: «لا تبیعوا الماء» که از چهار نفر از اصحاب نقل شده میگوید: فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج9، ص7، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.</ref> | |||
===== پاسخ ادعای سوم ابن تیمیه: ===== | |||
اما ادعای سوم ابن تیمیه درباره نظر حاکم نیشابوری که گفتند حتی حاکم نیشابوری نیز گفته روایت طیر صحیح نیست، از دروغهای بزرگ ابن تیمیه است. کتاب حاکم نیشابوری الآن در اختیار همگان قرار دارد، پیشازاین نیز در اختیار خود او و دیگران بوده، ما نیز نظر حاکم را خواندیم که بعد از نقل روایت طیر گفته بود: | |||
==== پاسخ | |||
اما ادعای سوم ابن تیمیه درباره نظر | |||
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ.<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.</ref> | هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ.<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.</ref> | ||
بنابراین | بنابراین اشکال اول و دوم ابن تیمیه، وارد نیست؛ بلکه روایت طیر با سندهای صحیح و حتی در صحاح سته اهلسنت نقل شده، حاکم نیشابوری نیز روایت را صحیح میداند. | ||
===اشکال دوم: ابن کثیر: قلب من شهادت میدهد که روایت باطل است. === | |||
ابن کثیر: قلب من شهادت میدهد که روایت باطل است: ابن کثیر دمشقی سلفی بعد از نقل طرق روایت طیر میگوید: | |||
مردم درباره این روایت کتابهای مستقلی جمع آوری و نوشتهاند؛ از جمله ابوبکر بن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبدالله ذهبی نقل کرده ـ و من یک مجلد درباره طرق و الفاظ این روایت را از ابوجعفر طبری، مفسر و صاحب تفسیر دیدم. سپس به مجلد دیگری دسترسی یافتم در رد و تضعیف این روایت از نظر سند و متن که ابوبکر باقلانی متکلم آن را نوشته بود. | |||
در یک کلام، در قلب من در صحت این روایت اشکال است؛ اگر چه طرق بسیاری دارد. خدا بهتر میداند<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)،البدایة والنهایة، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref> | |||
پیش از ابن کثیر، استادش شمسالدین ذهبی نیز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصریح میکند که او روایتی را در فضائل علی بن ابیطالب (علیهالسلام)نقل کرده است که قلب او شهادت به بطلانش میدهد<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص213، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>احمد بن ازهر نیشابوری حافظ، یحیی بن معین او را بهخاطر نقل روایتی از عبد الرزاق متهم کرده است، اما بعد از آن، توجیهی برای این کار او آورده است؛ ابن عدی میگوید: او مانند اهل صدق است؛ من نیز میگویم: صحیح همان است که ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است. | |||
نسائی و دیگران نیز گفتهاند که اشکالی ندارد، او بزرگان کوفه مثل عبدالله بن نمیر و علمای هم طبقه او را درک کرده است و بزرگان نیز از او روایت نقل کردهاند، و به او اشکالی ندارند، جز روایتی که از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علی بن ابی طالب نقل کرده است و دل من شهادت میدهد که این روایت دروغ است! | |||
====جواب اشکال دوم:==== | ====جواب اشکال دوم:==== | ||
طبیعی است | * اولاً: در هیچ بحث علمی و متدشناسی استدلال، خصوصا در امور نقلی، پذیرش قلب و رضایت درون کسی به عنوان استدلال قابل پذیرش نیست. | ||
مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه درباره این سخن ابن | * ثانیاً: طبیعی است که قلب ابن کثیر و ذهبی چنین روایاتی را نپذیرد؛ چون این روایت تمام عقائد و افکار آنها و تمام آن چه را که تا امروز حق میدانستهاند، ابطال میکند. | ||
هذا قلبٌ طبع اللهُ علیه وإلاّ فما وجهُ | * مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه درباره این سخن ابن کثیر مینویسد: هذا قلبٌ طبع اللهُ علیه وإلاّ فما وجهُ ذلک النظر بعدَ تمامِ شرایطِ الصحةِ فیه؟!این قلبی که خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دلیل این اشکال بعد از فراهم بودن تمام شرایط صحت، چیست؟<ref>الأمینی، الشیخ عبد الحسین احمد (متوفای 1392هـ)، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربی بیروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.</ref> مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن کریم که خداوند میفرماید: أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.<ref>النحل/108.</ref><br> | ||
مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن | |||
=== | ===اشکال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد. === | ||
صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد: إبن أبی داود سجستانی، همان | صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد: إبن أبی داود سجستانی، همان کسی که کتاب «المصاحف» را در اثبات تحریف قرآن نوشته است، اشکال جالبی به روایت طیر مشوی دارد که واقعا شنیدنی است. | ||
شمسالدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء مینویسد: | |||
ابواحمد بن عدی میگوید که از علی بن عبدالله دارهری شنیدم که میگفت: از إبن أبی داود درباره حدیث طیر سؤال کردم، پس گفت: اگر روایت طیر درست باشد، پس نبوت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) باطل است؛ چرا که این روایت حاکی از خیانت دربان نبی؛ یعنی أنس است و دربان نبی نمیتواند خائن باشد.!!! | |||
====جواب اشکال سوم:==== | ====جواب اشکال سوم:==== | ||
این عبارت، تعبیر بسیار نادرستی است؛ چرا | خود ذهبی در پاسخ او میگوید:این عبارت، تعبیر بسیار نادرستی است؛ چرا که نبوت محمد (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق و قطعی است؛ چه خبر طیر درست باشد یا درست نباشد؛ این دو قضیه چه ارتباطی بایکدیگر دارد؟ | ||
أنس بن | أنس بن مالک قبل از بلوغ و قبل از تکلیف به پیامبر خدمت میکرده، پس امکان دارد که داستان طیر در این زمان بوده باشد. فرض میکنیم که بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خیانت نیست؛ بلکه این جنایت کوچک را انجام داده و اجتهاد کرده است؛ چرا که او ورود علی جلوگیری کرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس این قضیه چه ربطی به دعوت و نبوت پیامبر دارد؛ درحالیکه نبوت آن حضرت پیش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتی اگر چندین بار جلوی او را میگرفت قابل تصور نبود که کسی دیگری وارد شود و با پیامبر غذا بخورد، غیر از علی بن ابیطالب علیهالسلام. | ||
حدیث طیر با ضعفی | حدیث طیر با ضعفی که دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده که من آن را در یک جزء مستقل جمع آوری کرده ام. نه صحت آن برای من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبی داود در این عبارتش اشتباه کرده و او برای این خطائی که کرده است، یک پاداش نیز دارد، از شرایط وثاقت، این نیست که خطا و اشتباه و سهو نکند؛ درحالیکه این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حافظان است<ref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br> | ||
با اینکه جواب آقای ذهبی برای رد گفتار ابن أبی داود کفایت میکند؛ اما نکتهای که نباید از قلم انداخت، دفاع غیرمنصفانه ذهبی از او است. بلی مجتهد اگر خطا کند، یک پاداش میبرد؛ اما به شرطی که تلاش خود را برای پیدا کردن مدارک کرده باشد. درحالیکه ابن أبی داود اگر مقداری تلاش میکرد و صدها مدرک و روایت معتبر را درباره حدیث طیر میدید، این چنین سخن نمیگفت. روایتی که همدورههای او دربارهاش کتابهای مستقلی نوشتهاند، نمیتواند از دید او مخفی بوده باشد. | |||
سخن ابن أبی داود نشانگر این است | سخن ابن أبی داود نشانگر این است که او به خوبی تلاش و تحقیق نکرده است، پس چه دلیلی دارد که او برای تلاشی که نکرده، پاداش نیز بگیرد؟ اگر تلاش کرده و پیدا نکرده، پس باید در علم و دانش این شخص تردید کرد و اجتهاد او زیر سؤال میرود. | ||
=== | ===اشکال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت. === | ||
در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت: ابن تیمیه در سومین | در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت: ابن تیمیه در سومین اشکال بر حدیث طیر میگوید: | ||
الثالث: إن | الثالث: إن أکل الطیرِ لیس فیه أمرٌ عظیمٌ یناسب إن یجیءَ احبُّ الخلقِ إلی الله لیأکلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و لیس فی ذلک زیادةً و قربةً عند الله لهذا الآکلِ و لا معونةً علی مصلحةِ دینٍ و لا دنیا فأی أمرٍ عظیمٍ هنا یناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلی الله یَفْعَلُهُ.<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص374، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref> | ||
در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت | در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت که اقتضا کند که محبوبترین خلق خدا بیاید و از آن بخورد، زیرا خورانیدن طعام برای نیکوکار و بدکار امر مشروعی است و در این کار برای خورنده مایه افزونی و تقرب به خداوند نمیشود و هیچ کمکی برای مصلحت دین و دنیا ندارد، پس چه امر بزرگی وجود داشته تا مناسب باشد که محبوبترین خلق خدا آن را انجام دهد؟. | ||
====جواب اشکال چهارم:==== | ====جواب اشکال چهارم:==== | ||
مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او مینویسد: | مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او مینویسد: | ||
=== | امر عظیم و مهم آن بود که محبوبترین خلق در نظر خدا با دلیلی عینی و وجدانی به مردم معرفی شود، زیرا این گونه معرفی از معرفی لفظی اکیدتر و در حجت آوردن قویتر است، همان گونه که پیامبر هدایت صلیالله علیه و آله به مردم شناساند که علی (علیهالسلام)حبیب خداست آنجا که در جنگ خیبر به مردم خبر داد که پرچم را به دست کسی میسپارد که محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پیروزی به دست او انجام میگیرد. علاوه آن که همین مناسبت کافی است که رسولِخدا صلیالله علیه و آله میل داشته که با محبوبترین خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد<ref>دلائل الصدق، ج6، ص169.</ref>. | ||
رسولِخدا | |||
ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن | ===اشکال پنجم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان؟ === | ||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (علیهالسلام)؟ یکی از اشکالاتی که برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفتهاند این است که اگر این روایت درست باشد، پس تکلیف رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) چه میشود؟ این روایت ثابت میکند که او محبوبترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) ـ است؛ درحالیکه به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابیطالب (علیهالسلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمیتواند باقی بماند.<br>ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المبارکفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره مینویسد: | |||
از چیزهای که روشن میکند که حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست که علی (علیهالسلام) محبوبتر از آن حضرت در نزد خداوند باشد..<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref> | |||
====جواب اشکال پنجم:==== | ====جواب اشکال پنجم:==== | ||
چنین | چنین اشکالاتی نشانه این است که محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نکردهاند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفکر را از آنها سلب کرده است. ما در پاسخ او به چند نکته به صورت مختصر اشاره میکنیم. | ||
اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند | * اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی میگوییم امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را از این عموم خارج میکنیم؛ | ||
ثانیاً: عموم | * ثانیاً: عموم کلام رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) شامل خود آن حضرت نمیشود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوانالله تعالی در این باره گفته است:رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از این عام تخصیص میخورد، به دلیل اجماع و این قرینه که خود آن حضرت گوینده کلام است، پس واضح است که مقصود آن حضرت محبوبترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است. | ||
توضیح مطلب این که: میان علمای علم اصول اختلاف است که آیا عموم کلام شامل خود گوینده آن میشود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند که عموم کلام شامل خود متکلم نمیشود. | |||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از این عام تخصیص میخورد، به دلیل اجماع و این قرینه | محمد أمیر صنعانی مینویسد: | ||
توضیح مطلب این | من میگویم: تحقیق در این باره این است که: متکلم یا از طرف خودش سخن میگوید: مثل این که: هر کس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمیشود» و یا «هر کس کارهای نیک انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری میکند». در این موارد خود متکلم نیز شامل این کلام میشود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلکه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه کند، خودش را نیز موعظه کرده است. اما اگر متکلم فرستاده کسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف کس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است که خود او از عموم کلامش خارج است؛ مثل فرستادههای سلطان تا زمانی که از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ کند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا که آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق میکند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م</ref>. | ||
<ref> | |||
در روایت طیر مشوی عموم «أحب الخلق الیک» نمیتواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا که طبق قاعده امیر الصنعانی رسولِخدا از غیر خودش با خداوند سخن گفته است. | |||
همچنین آن حضرت از خداوند خواسته است که «احب الخلق» را پیش او بیاورد و او را در نزد آن حضرت حاضر کند تا هر دو از آن مرغ بریان نوشجان کنند؛ با این حال چگونه معقول است که پیغمر از خداوند خواسته باشد که خود او را در آن جا حاضر کند تا با خودش از آن مرغ بریان بخورد؟! | |||
بنابراین خود آن حضرت از اول امر شامل این عموم نمیشود؛ چون بر خلاف عقل و منطق است. | |||
بر فرض که شامل خود آن حضرت نیز بشود، با دلایل فراوان دیگر تخصیص میخورد؛ | |||
البته | البته حنفیها و وهابیها نمیتوانند چنین اشکالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا که بخاری دوران آنها اعتقاد دارد که هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل کرده است. | ||
مطلب سوم دکتر (الدکتور البوطی) ادعا کرده است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیدهای است که جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمیشود؛ کجاست این نصی که ثابت کند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟ روشن است که این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....<ref>الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.</ref> | |||
نتیجه: امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوندبعد از رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، و این اعتقاد راسخ شیعیان است. | |||
===اشکال ششم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت. === | |||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت: ابن تیمیه در چهارمین و پنجمین اشکال خود ادعا کرده است که این روایت مذهب شیعه را باطل میکند؛ چرا که طبق این روایت، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را نمیشناخته است! | |||
=== | ====جواب اشکال ششم:==== | ||
اولا: این مطلب قطعی است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را میشناخته است؛ اما اگر به صورت مبهم گفته به این خاطر بوده است که به دیگران ثابت کند خداوند او را محبوبترین مخلوق خود قرار داده است. | |||
این | |||
مرحوم مظفر در پاسخ او میگوید: | مرحوم مظفر در پاسخ او میگوید: | ||
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این که حضرت او را نمیشناخت چیست؟ شما فکر میکنید اگر میفرمود: ( علی را نزد من آر ) معنایش این بود که نمیدانست او محبوبترین خلق خداست؟ چگونه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) او را نمیشناخت در صورتی که در برخی اخبار آمده که گفت: ( خداوندا! محبوبترین آفریدگانت در نظر خودت و مرا بیاور )، و در خبر دیگری است که به علی (علیهالسلام) فرمود: (چه چیز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نیز در خبر دیگری است که فرمود: ( چه سبب شد که دیر آمدی )؟ پس پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) او را میشناخت ولی به طور مبهم بیان کرد و نگفت: خدایا علی را بفرست، تا تعیین آن فرد از سوی خدای سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند که علی (علیهالسلام)همان محبوبترین خلق به نزد خداست ).<br>علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه میگوید: | |||
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این | |||
علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه میگوید: | |||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میخواست که فهمیده شود که مصداق این عنوان کسی جزء امام امیرمؤمنان (علیهالسلام) کسی دیگری نیست و این خداوند است که او را محبوبترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه این که رسولِخدا از پیش خود او را به چنین مقامی رسانده باشد. اگر به دنبال علی (علیهالسلام)میفرستاد یا میگفت که خداوند علی را پیش من بیاور، چرا که او محبوبترین مخلوق در نزد تو است، این حقیقت روشن نمیشد و منافقان ایراد میگرفتند و میگفتند که این گفته رسولِخدا از پیش خود او است نه از طرف خداوند<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص176، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>. | |||
البته این کلام علامه لکهنوی کاملا محتمل است؛ چرا که وقتی عائشه میفهمد که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهما السلام) را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر میآید و به شدت و با صدای بلند اعتراض میکند: | |||
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد: | |||
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلیالله علیه و وسلم) اجازه میخواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد میزند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیهالسلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد. ابوبکر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم که صدایت را با فریاد بلند کرده و بر سر رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) داد میزنی!<ref>الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref> | |||
ابوداود و نسائی نیز همین روایت را به صورت ذیل نقل کرده است: | |||
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) اجازه میخواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد میزند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیهالسلام)از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است. | |||
ابوبکر، به دخترش عایشه حمله برد تا سیلی به رخسارش بزند و به او گفت: ای دختر فلانه! میبینم که تو برسر رسولِخدا فریاد میزنی! رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در این حالت جلوی ابوبکر را گرفت. ابوبکر، خشمگین شد و از منزل بیرون رفت.<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص300، ح4999، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفكر.النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص126، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref> | |||
سند این روایت نیز کاملا صحیح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی درباره این روایت میگوید: | |||
احمد، ابوداود و نسائی با سند صحیح از نعمان بن بشیر نقل کرده است که ابوبکر اجازه ورود میخواست تا...<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج7، ص27، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref>. | |||
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید: | |||
رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحیح<ref>الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.</ref> البته به احتمال زیاد، دادن مرغ بریان به امیرمؤمنان (علیهالسلام) در قضیه طیر و رد ابوبکر دلیل اصلی این اعتراض عائشه به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشد؛ چرا که طبق روایتی که بخاری نقل کرده، عائشه میگوید که ما در زمان رسولِخدا تنها از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر میشدیم: | |||
عائشه گفت: رسولِخدا از دنیا رفت؛ درحالیکه ما (فقط) از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر میشدیم.<ref>صحیح البخاری ج5، ص2074، ح5127،كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ</ref> | |||
مسلم نیز همین روایت را نقل کرده و بعد از آن میافزاید: | |||
این حدیث را أبوکریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کردهاند؛ تنها با یک تفاوت در حدیث هر دوی آمده است که عائشه گفت: ما از دو تکه نان سیاه سیر نمیشدیم<ref>صحیح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ</ref>. | |||
طبیعی است که عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیهالسلام)خوشحال نباشد؛ بهویژه که وقتی او دعا کرد و از خداوند خواست که این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبکر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسولِخدا او را از در خانهاش دور کرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض کرده است که چرا رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)، علی بن ابیطالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.! | |||
متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده که در اصل روایت به صراحت آمده است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیهالسلام) بوده است. | |||
اگر رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق نزد خدا را نمیشناخت، چرا ابوبکر و عمر را رد کرد؟ چنانچه پیشازاین ثابت کردیم که با سند صحیح این قضیه در منابع اهلسنت نقل شده است<ref>مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>. | |||
ابن تیمیه در اشکال پنجم نیز تقریبا همان اشکال چهارم را تکرار کرده و در ادامه میگوید: | |||
و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ | |||
اگر رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) نام علی را میبرد، أنس از امید باطل راحت میشد و در را بر روی علی نمیبست.... | |||
علامه میرحامد حسین نقوی جواب | علامه میرحامد حسین نقوی در جواب این سخن ابن تیمیه میگوید: | ||
این سخن ابن تیمیه که گفته: «اگر نام علی را میبرد، أنس راحت میشد...» اعتراض صریح به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است که جز إبن تیمیه و امثال او جرأت چنین جسارتی را ندارند و ما خداوند بلندمرتبه را سپاس میگوییم که ما را از چنین بلاهایی که آنها دچار شدهاند، عافیت بخشیده است<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص180، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>. | |||
نتیجه آن که رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را میشناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از امیرمؤمنان (علیهالسلام) دعا کرد تا «احب الخلق» بودن امیرمؤمنان (علیهالسلام)توسط خداوند ثابت شود. | |||
===اشکال هفتم: تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده. === | |||
تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده: اشکال بعدی ابن تیمیه، تعارض روایت طیر با روایاتی است که در فضائل عمر نقل شده است. ایشان ادعا میکند که روایات زیادی در صحیحین درباره ابوبکر و عمر نازل شده است که ثابت میکند آنها مقامشان از علی (علیهالسلام)برتر بوده است و.... | |||
====جواب اشکال هفتم:==== | |||
در جواب او میگوییم که بلی در صحیح بخاری و مسلم روایات زیادی درباره فضائل ابوبکر و عمر وارد شده است و اگر وارد نشده بود، اهلسنت نام آنها را «صحیح» نمیگذاشتند؛ اما آیا این روایات برای شیعیان حجت است؟ | |||
ابن تیمیه این روایات را در جواب علامه حلی رضوان الله تعالی علیه آورده است، اما آیا گفته بخاری و مسلم برای علامه حلی ارزشی دارد؟ | |||
متأسفانه ابن تیمیه و همفکران او با سادهترین قواعد گفتمانهای دینی آشنا نیستند، ابن تیمیه اگر میخواهد علامه حلی را قانع کند باید به روایتی استناد کند که از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع کند؛ همان طوری که ابن حزم اندلسی در این باره گفته است: معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم؛ درحالیکه آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آنها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند؛ درحالیکه ما آن روایات را قبول نداریم. ازاینرو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجی، القاهرة.</ref> . | |||
بد نیست که محققین محترم به کتاب الاجتهاد فی مقابل النص علامه عسکری را هم ببینند و برخی از نقلهای کتابهای خودشان در مورد ابوبکر را هم به یاد بیاورند. | |||
جواب | ===اشکال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست. === | ||
حدیث طیر مفید عموم نیست، عضد الدین ایجی بعد از نقل حدیث طیر میگوید: | |||
جواب میدهیم که این حدیث نمیرساند که آن حضرت در همه چیز محبوبترین بوده است، زیرا میتوان تقسیم کرد ولفظ (کل) و (بعض) را آورد. نمیبینی که میتوان استفسار نمود و پرسید: آیا او محبوبترین در همه چیزهاست یا در برخی چیزها؟ ازاینرو احتمال دارد که او در یک چیز بیش از همه ثواب برده باشد؛ اما در دیگری این چنین نباشد؛ بنابراین دلالت بر افضلیت مطلق ندارد<ref>الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ، 1997م.</ref>. | |||
=== | ====جواب اشکال هشتم:==== | ||
این اشکال از آن دسته اشکالات سستی است که عجز و ناتوانی بزرگان علم کلام اهلسنت را در برابر روایات فضائل اهل بیت علیهمالسلام و ادله امامت آن بزرگواران آشکارا فریاد میزند. | |||
و نیز | رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به صورت مطلق فرمودند که «خدایا محبوبترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوشجان کند». اگر کسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرک ارائه کند، بدون دلیل و مدرک تخصیص اطلاق و تقیید عموم کلام رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) جایز نیست.<br>مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه مینویسد: | ||
اطلاق با نبود قرینهای که بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را میرساند. نمیبینی که کلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را میرساند؟ در صورتی که مطابق گفتار بالا میتوان گفت: که بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا میتوان استفسار نمود که آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرک ( واثبات مطلق توحید ) را نمیرساند! و این مطلبی است که هیچ عارف و خداشناسی نمیگوید ).<br>علامه میرحامد حسین نقوی جوابهای مختلفی از این شبهه داده؛ از جمله مینویسد:<br>اولا: تخصیص أحب الخلق بودن به بعضی از امور، چشم پوشی از ظهور کلام است و این کار بیتردید حرام است؛ چنانچه پیشازاین گذشت و بعدا نیز خواهد آمد.<br>ثانیاً: صحت استثناء دلیل بر عموم است؛ وقتی صحیح باشد که گفته شود: خدایا محبوبترین مخلوق در نظر خودـ مگر در فلان مورد را بیاور» اما این استثناء را نیاورد، پس کلام عام است و این قاعده بدون تردید ثابت و مورد قبول است. | |||
یعنی خود همین صحت تقسیمی که علمای سنی از آن علیه شیعه استفاده کردهاند، بهترین دلیل بر عمومیت روایت است. عامی که قابل تقید و اطلاقی که قابل تخصیص نباشد، اصلا عام گفته نمیشود، یعنی اگر رسولِخدا تقسیم میکرد و میگفت که محبوبترین مخلوقت را در فلان مورد بیاور، جایز بود؛ اما حالا که به صورت عام گفته و این استثناء را نزده، دلیل بر این است که منظور آن حضرت محبوبیت در تمام موارد بوده است و گرنه باید قید میزد.<br>جواب دیگر این که: بر فرض که این سخن علمای سنی درست باشد، این روایت برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام) بر دیگران را ثابت نکند، قطعاً بر ابوبکر و عمر را ثابت خواهد کرد؛ چرا که آنها آمدند تا این مقام را از آن خود کنند؛ اما رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها شایسته این مقام ندیند و از در خانه خود راندند؛ اما امیرمؤمنان آمدند و به این مقام رسیدند. | |||
و | پس بر اساس قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، خلافت ابوبکر و عمر باطل است و آنها حق نداشتهاند این مقام را با وجود امیرمؤمنان (علیهالسلام) به دست بگیرند. | ||
===اشکال نهم: شاید ابوبکر در مدینه نبوده است! === | |||
شاید ابوبکر در مدینه نبوده است! شاه ولی الله دهلوی، یکی از کسانی است که اشکالاتی به روایت طیر دارد، یکی از اشکالات او این است که شاید ابوبکر در مدینه نبوده<ref>تحفة اثناعشری، ص443</ref>و<ref>مختصر تحفة الإثنی عشریة، ص183</ref>. | |||
====جواب اشکال نهم:==== | ====جواب اشکال نهم:==== | ||
پیشازاین روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم | پیشازاین روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم که در آن آمده بود: | ||
انس گفته است که نزد رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) یک پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوبترین مخلوقت را بیاور تا با من از این پرنده بخورد؛ ابوبکر آمد و او را رد کرد، عمر نیز آمد و او را رد کرد، اما علی آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به او اجازه داد<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984مالنسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ..</ref><br>. | |||
همچنین با سند صحیح نقل شده است که عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدر من قرار بده؛ ولی خداوند به درخواست آنها توجهی نکرد<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ</ref>اگر ابوبکر و عمر در مدینه نبودند، چه معنا داشت که عائشه و حفصه چنین درخواستی را داشته باشند؛ آیا عائشه و حفصه به اندازه دهلوی نمیفهمیدند که در یک آن و یک لحظه نمیشود ابوبکر و عمر را از دور به مدینه آورد و پیامبران نیز جز در زمان تحدی از معجزه و قدرت الهی خود استفاده نمیکنند؟ | |||
همچنین با سند صحیح نقل شده است | از این گذشته، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در همین قضیه از قدرت فوق بشری و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده کرده است. | ||
توضیح مطلب این که: انبیاء و ائمه علیهمالسلام، سه ویژه گی دارند که از آنها جز در مواردی که خداوند دستور بدهد، نمیتوانند استفاده نمایند:<br> | |||
از | 1. قدرت الهی؛<br> | ||
2. علم غیب؛<br> | |||
3. مستجاب الدعوة بودن. <br> | |||
آن بزرگواران از این سه ویژه در مسائل شخصی هیچگاه نمیتوانند استفاده کنند؛ مثل حضرت عیسی (علیهالسلام)با این که مرده را زنده میکرد؛ اما خودش برای نجات جانش مجبور بود که از این شهر به آن شهر مهاجرت کند تا جانش را حفظ نماید. | |||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میتوانست از این قدرت خود در جنگها استفاده کند؛ مثلاً در جنگ احد میتوانست با استفاده از یکی از این سه ویژگی مشرکان را از بین ببرد و پیروز شود؛ اما دنیا، دنیای امتحان و آزمایش و مسلمانان باید در این جا امتحان میشدند و.... | |||
اما در قضیه طیر، پیام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده کرد و دعا نمود که خداوند امیرمؤمنان (علیهالسلام)را هر جا که هست، بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود. و خداوند بر پیامبرش منت نهاد و دعای او را اجابت کرد. با این که أنس بن مالک سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود که کسی دیگری غیر از امیرمؤمنان (علیهالسلام)از آن غذا میل نماید. | |||
پس بر خلاف سخن دهلوی، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در همین جا نیز از قدرت اعجاز خودش استفاده کرده است؛ چون یا باید دهلوی بپذیرد که یا مردم میدانستند که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) محبوبترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند که بیاید، و این تمام رشتههای دهلوی را پنبه خواهد کرد، یا باید بپذیرد که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از قدرت الهی و مستجابالدعوة بودن خود استفاده نموده است. | |||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) | ===اشکال دهم: رسولِخدا عادت نداشت که تنها غذا بخورد. === | ||
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) عادت نداشت که تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشکال خندهداری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح کتاب مشکاة المصابیح نقل میکند که چون رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی کرد، پس منظور رسولِخدا محبوبترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>. | |||
====جواب اشکال دهم:==== | ====جواب اشکال دهم:==== | ||
اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) این بود | * اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) این بود که آن حضرت دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، چرا با أنس بن مالک و همچنین سفینه که هر دو خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) و در آن جا حاضر بودند، همسفره نشدند؟ آیا شایسته است که مرد کریمی همچون رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) ، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائی غذا بخورد؟ | ||
آیا شایسته است | * ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها همسفره شدن با شخص دیگری بود، چرا ابوبکر، عمر و عثمان را از در خانهاش راند و با آنها همسفره نشد؟ چرا با خود عائشه و حفصه همسفره نشد؟ مگر آنها رحم و عیال آن حضرت محسوب نمیشدند؟ | ||
* ثالثاً: حتی اگر بپذیریم که منظور آن حضرت نیکی به ارحام بوده و نیکی به آنها از نیکی به خادم و دربان و همسر شایستهتر باشد؛ طبق معیار جناب طیبی، صدیقه طاهره سلاماللهعلیها و همچنین همسران عثمان که به ادعای اهلسنت دختران پیامبر بودند، اولویت و شایستگی بیشتری داشتند که پیغمبر با آنها همسفره شود. چرا آنها را دعوت نکرد؟ | |||
ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها همسفره شدن با شخص دیگری بود، چرا | * رابعاً: اگر منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) نیکی به نزدیکانش بود، چرا عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران من قرار بده؟ قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی. | ||
چرا أنس بن مالک آرزو میکند که خداوند این شخص را سعد بن عباده از أنصار قرار دهد: | |||
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ.آیا عائشه، حفصه و أنس بن مالک، به اندازه طیبی منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را متوجه نشده بودند و نمیدانستند که علی بن ابیطالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایستهتر است تا از این غذای بهشتی استفاده کند؟ | |||
===اشکال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر. === | |||
=== | |||
احب الناس در غذاخوردن با پیامبر دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر میگوید: | احب الناس در غذاخوردن با پیامبر دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر میگوید: | ||
و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا | و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا که قرینه دلالت میکند بر آن که احب الناس الی الله در اکل مع النبی مراد باشد و بی شهبه حضرت امیر در این وصف احب ناس بود به سوی خدا زیرا که همکاسه شدن فرزند یا کسی که در حکم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام میشود<ref>تحفة اثنا عشر، ص442</ref>و<ref>مختصر التحفة الإثنی عشریة، السید محمد الشكری الآلوسی، ص182</ref>. | ||
====جواب اشکال یازدهم:==== | ====جواب اشکال یازدهم:==== | ||
اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را تحریف | # اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را تحریف کرده است؛ چرا که در هیچ یک از روایات نقل شده، «احب الناس الیک» نیامده؛ بلکه در همه آنها «احب الخلق الیک» آمده. واضح است که «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسی دارد، تعبیر اول برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام) را بر تمامی خلایق؛ حتی ملائکه، انبیاء، صلحا، صحابه و... ثابت میکند بر خلاف تعبیر دوم. | ||
# ثانیاً: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به صورت مطلق فرمودند «احب الخلق الیک»، نه «احب الخلق الیک فی الأکل». شما به چه دلیل و مدرکی سخن رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را قید زده اید؟ | |||
# ثالثاً: طبق معیار شما، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و همچنین همسران عثمان که به ادعای شما آنها نیز دختران پیامبر بودهاند، در همسفره شدن با پیامبر شایستهتر بودهاند تا امیرمؤمنان (علیهالسلام) که به قول شما در حکم فرزند رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) بوده. چون خود فرزند قطعاً از کسی که در حکم فرزند است، طبق مبنای شما شایستهتر خواهد بود و لذت غذاخوردن با او بیشتر میشود. پس چرا رسولِخدا با آنها همسفره نشد و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) را دعوت کرد؟ | |||
# رابعاً: عایشه و حفصه دو همسر پیامبر که شاهد ماجرا بودهاند، در آن جا حاضر بودند، قطعاً غذاخوردن و همکاسه شدن با همسر، از همکاسه شدن با کسی در حکم فرزند است و جزء اهلوعیال او بهحساب نمیآید، لذت بیشتری دارد؛ چرا رسولِخدا حتی یکلقمه از آن غذای لذیذ به عایشه و یا حفصه تعارف نکرد؟ | |||
# خامساً: همانطور که در پاسخ به شبهه قبلی گفتیم، عایشه، حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران ما قرار بده و أنس نیز درخواست کرد که خدایا این شخص را سعد بن عباده قرار بده، آیا آنها بهاندازه دهلوی نفهمیده بودند که منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) همکاسه شدن با فرزند و یا کسی است که در حکم فرزند او است بوده؟ | |||
===اشکال دوازدهم: هرکس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست. === | |||
هرکس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست: دهلوی ادعا کرده است که حتی اگر بپذیریم که امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمیشود: | |||
و اگر احب مطلقاً مراد باشد نیز مفید مدعا نیست زیرا که احب الخلق الی الله چه لازم است که صاحب ریاست عام باشد بسا اولیاء کبار و انبیاء عالیمقدار که احب الخلق الی الله بودهاند و صاحب ریاست عامه نبودهاند مثل حضرت زکریا و حضرت یحیی بلکه حضرت شمویل که در زمان ایشان طالوت به نص الهی ریاست عام داشت<ref>تحفة اثناعشری، ص442 ـ 443</ref>. | |||
====جواب اشکال دوازدهم:==== | ====جواب اشکال دوازدهم:==== | ||
در پاسخ دهلوی میگوییم:<br> | در پاسخ دهلوی میگوییم:<br>اولاً: اصل این که برخی از پیامبران بر برخی دیگر برتری داشتهاند، قطعی است؛ اما این که زکریا، شمویل و یحیی برتر از طالوت باشند، چه دلیلی برای آن وجود دارد؟ | ||
آن چه از قرآن کریم استفاده میشود، برتری این پیامبران بر دیگران مردم عالم است؛ اما برتری هر یک از آنها از آیات قرآن کریم استفاده نمیشود<ref>الأنعام.84 ـ 86.</ref> اتفاقاً اگر هم برتری داشته باشند، حضرت لوط که هم پیامبر خدا بوده و هم حکومت و سلطنت الهی داشته است، امتیاز بیشتری نسبت به زکریا و یحیی دارد.<br> | |||
ثانیاً: قبح تقدیم مفضول بر افضل، از مسائل عقلی است که تمام عقلای عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگی روزمره خودشان نیز بر این قاعده پایبند هستند. تمام تلاش مردم برای زندگی بهتر، خانه زیباتر، همسر زیباتر و... از همین قاعده عقلی نشئت میگیرد. تابهحال دیده نشده است که بیماری در شرایط مساوی، دکتر حاذق و متخصص را رها کرده و به دکتر عمومی مراجعه کند. اگر این کار را بکند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت میکنند که از اول چرا پیش متخصص نرفتی؛ اما متأسفانه علمای سنی بر خلاف عقل و وجدانشان این قاعده عقلی را زیر پا میگذارند و چون میدانند که با وجود علی بن ابیطالب (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبکر، عمر و... نمیرسد؛ ازاینرو تلاش میکنند که این قاعده عقلی را نپذیرند.<br> | |||
ثالثاً: آیات قرآن کریم بهترین دلیل بر این است که تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد کرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نکته را متذکر شده است:<ref>الرعد/16.</ref>و <ref>النحل/76.</ref> <ref>الزمر/9.</ref> <ref>یونس/35</ref> و نیز روایات شایستهسالاری. | |||
دلیل این که امام باید ظاهرا افضل باشد این است که ضرورتاً تقدیم مفضول بر فاضل زشت است؛ چرا که به عنوان مثال، زشت است که یک پادشاه حکیم، کسی را رئیس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نماید که مانند کودکان و بقالها مینویسد. و نیز زشت است کسی را رئیس فقهایی همانند ابوحنیفه و شافعی و... بکند که در فقه از آنان ضعیفتر است. بلی، عقلای عالم این کار حاکم را زشت میشمارند؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل درهمان چیزی که بر او برتری دارد، قبیح است<ref>الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ</ref>. | |||
==تذکر مهم== | |||
اینها مهمترین شبهاتی بود که اهلسنّت در رد حدیث طیر مطرح کردهاند؛ هرچند که اشکالات دیگری نیز هست که اهمیت کمتری دارند و تمام آنها در کتاب نفحات الأزهار، تخلیص عبقات الأنوار علامه لکنهوی پاسخ داده شده است. | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
== | |||
[[رده:احادیث]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۷
حدیث طیر مشوی یکی از روایاتی است که ولایت و برتری امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را بر تمام خلایق ثابت میکند.
ماجرای روایت طیر مشوی
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه آوردند، آن حضرت قبل میلکردن، دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و دعا فرمود: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ. خدایا محبوبترین مخلوق از نظر خودت بیاور تا با من از این غذا نوشجان نماید».
عایشه و حفصه که شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر همسفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها را از در خانهشان پس فرستادند و نپذیرفتند. أنس بن مالک میگوید که من دوست داشتم این شخص سعد بن عباده از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) آمد ولی من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا این که آن حضرت صدای خودشان را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) رساندند و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) دستور دادند اجازه ورود بدهم، امیرمؤمنان (علیهالسلام) وارد شدند و با رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از آن غذا نوشجان کردند. اهلسنّت علیرغم نقل متعدد این روایت، اشکالهایی به آن دارند.
متن حدیث نبوی طیر مشوی
اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ،
فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ.
فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی.
وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ.
قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ،
فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ.
ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ،
فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلى حاجَةٍ، فَانصَرَفَ.
ثُمَّ سَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَسَلَّمَ عَلِی، فَسَمِعَ رَسولُ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) صَوتَه فَقالَ: انظُر مَن هذَا. فَخَرَجتُ فَإِذا هُوَ عَلِی، فَجِئتُ إلى رَسولِ اللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) فَأَخبَرتُهُ،
فَقالَ: ائذَن لَهُ.
فَدَخَلَ عَلِی،
فَقالَ رَسولُاللّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی.[۱]
اشکالات اهلسنت به حدیث طیر مشوی:
اشکال اول: سند روایت صحیح نیست.
جواب اشکال اول:
این حدیث از راویان متعددی مثل:
- امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)؛
- أنس بن مالک؛
- عبدالله بن العباس؛
- أبو سعید الخدری؛
- سفینة خادم رسولخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)؛
- سعد بن أبی وقاص؛
- عمرو بن العاص؛
- أبو الطفیل عامر بن واثلة؛
- یعلی بن مرة از اصحاب رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم)
نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار میدهیم:
راوی اول: سفینه، خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)
ابوالقاسم طبرانی در کتاب المعجم الکبیر مینویسد: از سفینه خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که برای رسولِخدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا! محبوبترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»، پس علی (علیهالسلام)آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: «خدایا علی (علیهالسلام)را دوست بدار»[۲].
بررسی سند روایت:
عبید العجلی: عبید العجلی. خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.[۳].
إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیْدٍ الْجَوْهَرِیُّ: از روات صحیح مسلم است.
ذهبی در شرح حال او مینویسد:
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابوإسحاق بغدادی، یکی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل کردهاند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل میکرد و کتاب مسند داشته نوشته است.[۴].
ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل کرده که گفت: او کتاب زیادی داشت، از او روایت نقل کنید، نسائی گفته: او ثقه بود.
خود ذهبی بعد از روایتی که در مذمت او وارد شده میگوید: قلت: لا عبرة بهذا وإبراهیم حجة بلا ریب. من میگویم: این اشکال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (کسی که سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده) بود.
ابن حجر عسقلانی درباره او میگوید: ابراهیم بن سعید، ساکن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. درباره او بدون مدرک و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفتهاند)[۵] .
حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاری و مسلم:
حسین بن محمد بن بهرام، ساکن بغداد و مورداعتماد بود[۶].
سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاری و مسلم:
ازآنجاییکه سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهلالبیت (علیهمالسلام) نقل کرده، علمای اهلسنت او را تضعیف کردهاند، غافل از این که او از روات بخاری و مسلم است و این دو کتاب که از دیدگاه آنها صحیحترین کتاب! بعد از قرآن کریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره کردهاند که او را توثیق نمایند؛ مثلاً شمسالدین ذهبی با این که در کتابهای دیگر او را تضعیف کرده است. اما نام او را در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» آورده است. سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند[۷].
مزی در تهذیب الکمال تصریح مینویسد: استشهد به البخاری، وروی له الباقون سوی ابن ماجة[۸].
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کردهاند، بههرحال همین که او در بخاری و مسلم روایت دارد، کفایت میکند و وثاقت او ثابت میشود.
فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ
فطر بن خلیفه نیز بهخاطر این که شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کردهاند که او را توثیق کنند، ذهبی در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» درباره او مینویسد: فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمیشود، ابن مدینی نیز به او اشکال گرفته؛ اما در بخاری یک روایت دارد[۹].
و در کتاب الکاشف مینویسد:
فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کردهاند[۱۰].
عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحکم البجلی الکوفی[۱۱].عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.
بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند، پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.
راوی دوم: سدی کبیر
روایت دوم: سدی کبیر از أنس بن مالک ابویعلی حنبلی در مسند خود و نسائی در خصائص امیرمؤمنان (علیهالسلام) نقل کردهاند: از أنس بن مالک نقل شده است که در نزد رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مرغی بود، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس ابوبکر آمد، رسولِخدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسولِخدا او را رد کرد؛ سپس علی (علیهالسلام)آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به او اجازه داد.[۱۲].
همین روایت را با همین سند إبن أثیر و إبن عساکر از ابویعلی نقل کردهاند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبکر نام برده شده که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) اجازه ورود به آنها را نداده است[۱۳].
ازآنجاییکه اجازه ورود ندادن به خلفای سهگانه، نقیصه بزرگی برای آنها محسوب میشود و دست کم برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام)را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت میکند، برخی از علمای اهلسنت که خیال میکردهاند میتوانند این نقیصه بزرگ را که در کتب اهلسنت آمده است از خلفای سهگانه دور کنند، به جای نام هر یک از آنها از کلمه «رجل» استفاده کردهاند؛ درحالیکه سند همان سندی است که ابویعلی آورده است.
عبدالله بن عدی جرجانی در الکامل فی الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسی در ذخیرة الحفاظ و ابن جوزی حنبلی در العلل المتناهیه این اشتباه بزرگ را مرتکب شدهاند:
... عن إسماعیل بن عبد الرحمن السدی عن أنس بن مالک ان النبی ((صلیالله علیه وسلم)) کان عنده طائر فقال اللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابیطالب فأذن له فأکل معه قال الشیخ وهذا من هذا الطریق ما أعلم رواه غیر مسهر ولمسهر غیر ما ذکرت ولیس بالکثیر[۱۴]... حدیث: إن النبی (صلیالله علیه وآله وسلّم)( کان عنده طائر فقال: «اللهم ائننی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علی بن ابیطالب، فإذن له، فاکل معه[۱۵]و[۱۶].
غافل از این که ممکن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانتداری این افراد را برای همگان روشن نمایند.
بررسی سند روایت:
الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ: أبو یعلی والسراج والنسائی گفتهاند که حسین بن حماد، ثقه بود[۱۷].
مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق کرده است، پس نیازی به بررسی بیشتر نیست.
عِیسَی بْنُ عُمَرَ: احمد بن حنبل گفته: اشکالی در او نیست[۱۸].
إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ: از راویان مسلم و سایر صحاح سته:
اسماعیل بن عبد الرحمن، یحیی گفته که از إبن أبی خالد شنیدم که میگفت: سدی در قرآن از شعبی داناتر بود. علی بن مدینی گفته که از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: ندیدم کسی را که از سدی جز به نیکی یاد کند و ندیدم که کسی روایت او را ترک نماید[۱۹]. مزی بعد از نقل دیدگاههای علمای رجال درباره سدی، مینویسد: تمام نویسندگان صحاح سته، غیر از بخاری، از او روایت نقل کردهاند[۲۰]. بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است.
راوی سوم: یحیی بن کثیر
روایت سوم: یحیی بن کثیر از أنس بن مالک ابوالقاسم طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد: از أنس بن مالک نقل شده است که گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تکه نان به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه کرد؛ وقتی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آمد سؤال کرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود: خدایا محبوبترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیهالسلام)آمد، من گفتم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مشغول است، مدتی بعد دو باره رسولِخدا وارد شد و کمی از مرغ را خود و دوباره دعا کرد: خدایا محبوبترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیهالسلام)آمد، بین من و او سر و صدا شد، پس رسولِخدا گفت: هر کس که هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تکرار کرد، پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست کشیدند.[۲۱]
بررسی سند روایت:
أحمد بن محمد بن عبد العزیز بن الجعد الوشاء. شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطنی گفته: اشکالی در او نیست[۲۲].
سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ: از راویان صحیح مسلم است: سلمة بن شبیب، مسلم و چهار نفر دیگر نویسندگان صحاح از او روایت نقل کردهاند، او حجت بود[۲۳].
عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعانی: از روات بخاری و مسلم است: عبد الرزاق صنعانی، یکی از مشاهیر بود[۲۴] .
عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعی: از روات بخاری و مسلم: عبد الرحمن بن عمرو، شیخ الإسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود[۲۵]. یحیی بن صالح بن المتوکل: از روات بخاری و مسلم است: یحیی بن أبی کثیر، یکی از مشاهیر بود. او از جابر و أنس بن مالک به صورت مرسل روایت نقل کرده است[۲۶]. ایوب گفته: در روی زمین کسی همانند یحیی بن کثیر باقی نمانده است. من میگویم: او یکی دانشمندان عابد و استوار بود. البته این ادعای ذهبی که روایت از او أنس بن مالک مرسل است، درست نیست؛ چرا که به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهلسنت، او أنس بن مالک را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در کتاب الکنی والأسماء مینویسد: أبی کثیر، أنس را دیده است[۲۷].
و مزی در تهذیب الکمال در باب اساتید او مینویسد: او از أنس بن مالک روایت نقل کرده و او را دیده است[۲۸]..
حاکم نیشابوری بعد از روایت «أن النبی (صلیالله علیه وسلم) کان إذا أفطر عند أهل بیت قال أفطر عندکم الصائمون» مینویسد:
برای ما به چندین دلیل ثابت شده است که یحیی بن أبی کثیر از أنس بن مالک روایت کرده است؛ البته او این روایت (أن النبی (صلیالله علیه وآله وسلّم)کان اذا افطر...» را از أنس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد[۲۹]. و دارقطنی نیز بعد از همان روایت میگوید: تردیدی نیست که یحیی بن أبی کثیر أنس را دیده؛ اما این روایت را از أنس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است که ابن مالک از هشام از یحیی نقل کرده است که گفته: برای من از أنس نقل شده که...[۳۰]. روایت صحیح السندی در منابع اهلسنت وارد شده است که او أنس بن مالک را دیده است، إبن أبی شیبه در کتاب المصنف خود مینویسد: از یحیی بن أبی کثیر نقل شده است که أنس را در مسجد الحرام دیدم که عصای نصب کرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز میخواند[۳۱]..
عیسی بن یونس که این قضیه را از اوزاعی نقل کرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی درباره او میگوید:
عیسی بن یونس، یکی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود[۳۲].
نتیجه: سند روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشکالی که ذهبی داشت نیز جواب داده شد.
راوی چهارم: عثمان الطویل
روایت چهارم: عثمان الطویل از أنس بن مالک محمد بن إسماعیل بخاری در التاریخ الکبیر خود مینویسد:
مرغی را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسولِخدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو.
مشهور نیست که عثمان از أنس روایت شنیده باشد. إسحاق بن یوسف از عبدالملک که همان إبن أبی سلیمان باشد، از أنس نقل کرده است که رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به این قضیه (أحب الخلق بودن علی (علیهالسلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است[۳۳].
.
علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت کاملتر نقل کرده است:
از أنس بن مالک نقل شده است که: مرغی را به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیهالسلام) آمد و فرمود: از رسولِخدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمیشود اجازه داد. من دوست داشتم که این شخص مردی از انصار باشد، پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسولِخدا اجازه ورود بگیرد، پس رسولِخدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار[۳۴].
بررسی سند روایت:
محمد بن یوسف الفریابی: فریابی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود.
- احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مکه از او روایت نوشتهام.
- عجلی گفته: فریابی ثقه بود.
- طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود.
- نسائی گفته: ثقه بود.
- ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوبتر بود.
- ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود.
- از دارقطنی درباره او سؤال شد، پس او را توثیق کرد و او را بهخاطر فضل و پرهیزکاری از قبیصة بهتر دانیست؛
- ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم[۳۵].
أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری: أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره[۳۶]احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف کرده؛ ولی دیگران تقویت کردهاند.
مزی در تهذیب الکمال مینویسد: روی له البخاری[۳۷]بخاری از او روایت نقل کرده است. زهیر بن معاویة: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته: زهیر بن معاویة بن حدیج الحافظ أبو خیثمة الجعفی الکوفی شیخ الجزیرة عن زیاد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلی بن الجعد ویحیی بن یحیی ثقة حجة توفی 173[۳۸]زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود.
مزی در آخر شرح حال او مینویسد: روی له الجماعة[۳۹].
عثمان الطویل: ابوحاتم رازی در کتاب الجرح و التعدیل درباره او گفته:
از پدرم درباره او سؤال کردم، پس گفت: او شیخ است[۴۰].«شیخ» در نزد إبن أبی حاتم از کلمات توثیق است؛
چنانچه ذهبی در میزان الإعتدال میگوید:
این گفته این أبی حاتم که او «شیخ» است، تضعیف نیست. من میگویم: بلکه ابن أبی حاتم در مقدمه کتاب و همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایةآن را از الفاظ توثیق شمردهاندref>الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج8، ص143، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>.
إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است[۴۱].
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود که روایت عثمان الطویل از أنس بن مالک مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین کتابش تصریح میکند که او از أنس بن مالک روایت نقل کرده است:[۴۲]عثمان الطویل از أبی عالیه و أنس روایت نقل کرده است.
بنابراین، سند این روایت نیز کاملا صحیح و تمام روات آن موثق هستند.
راوی پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک
روایت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایة والنهایة و ابن حجر عسقلانی مینویسند:
از أنس نقل شده است که کبک بریان شده را همراه یک تکه نان و ظرف شیری خدمت رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آوردند، پس رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: «خدایا محبوبترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عبادة قرار بده.
پس حرکتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم که علی (علیهالسلام)است، پس گفتم: رسولِخدا کار دارد، پس بازگشت، سپس صدای حرکت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی (علیهالسلام)است، پس پیش رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدم و قضیه را گفتم، پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار[۴۳].
ذهبی بعد از نقل أسناد روایت طیر میگوید: از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است...[۴۴].
بررسی سند روایت:
أبویعلی موصلی: ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود[۴۵].
قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ: استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او میگوید: قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا میکرد،[۴۶] مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کردهاند.إبن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است.[۴۷] تضعیفات دیگر علمای اهلسنت، از وثاقت او نمیکاهد؛ چرا که او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.
جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ: از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف کرده، ابن معین و دیگران توثیق کردهاند ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است[۴۸]. جعفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود[۴۹].
بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کردهاند. تضعیفاتی که برای او نقل شده، همگی بهخاطر روایاتی است که در فضائل اهلالبیت (علیهمالسلام) نقل کرده است؛ اما مهم این است که از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة:
عبدالله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمیکنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده است[۵۰].
عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أبوعمیر بن أنس، گفتهاند که اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کردهاند[۵۱]
.. ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است[۵۲]
در نتیجه سند این روایت نیز مشکلی ندارد.
راوی ششم: علی بن عبدالله بن عباس
روایت ششم: علی بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمسالدین ذهبی در کتاب میزان الإعتدال مینویسد: حسین بن محمد المؤدب حدثنا سلیمان بن قرم عن محمد بن شعیب عن داود بن علی عن أبیه عن ابن عباس أن النبی (صلیالله علیه وسلم) أتی بطیر فقال اللهم إئتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی فجاء علی فأکل معه وابن شعیب لا یعرف.[۵۳]
بررسی سند روایت:
الحسین بن محمد المؤدب: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
مزی در تهذیب الکمال مینویسد:
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست، ابن حبان نام او را در کتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل کنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست کرد که برای من روایت نقل کند.تمام صحاح سته از او روایت نقل کردهاند[۵۴].
سلیمان بن قرم: از روات بخاری، مسلم وسایر صحاح سته:
أحمد حنبل و دیگران او را توثیق کردهاند[۵۵]پیشازاین به صورت مفصل درباره سلیمان بن قرم بحث کردهایم.
محمد بن شعیب بن شابور: ذهبی بعد از نقل روایت بهخاطر عناد و لجاجت با اهل بیت علیهمالسلام تلاش کرده است که ثابت کند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است، پس روایت معتبر نیست؛ درحالیکه محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است که خود ذهبی در کتاب الکاشف او را توثیق کرده است. ابن مبارک از او روایت نقل و او را توثیق کرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثقتر بود. دحیم گفته: ثقه بود.[۵۶]
ابن حجر عسقلانی در تهذیب الکمال تصریح میکند که این شخص که ذهبی او را مجهول معرفی کرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است: محمد بن شعیب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل کرده است که من در او اشکالی نمیبینم و جز نیکی از او ندیده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل کرده و افزوده که او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم که میگفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روایتش اشکالی نیست. ذهبی در میزان الإعتدال گفته: من اشکالی در او نمیدانم. همچنین گفته: محمد بن شعیب که از داود بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل کرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کردهاند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم میرسد که او همان ابن شابور است[۵۷]. داود بن علی: داود بن علی... توثیق شده است...[۵۸] داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمی أبو سلیمان، امیر مکه بود، مقبول است[۵۹] علی بن عبدالله بن عباس: علی بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود[۶۰].
بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است و اشکال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازهاش در انکار فضائل اهل بیت علیهمالسلام سرچشمه میگیرد.
راوی هفتم: یحیی بن سعید
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین مینویسد: عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم)، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) فَرْخٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم): " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم): " مَا حَبَسَکَ عَلَیَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ کَرَّاتٍ یَرُدَّنِی أَنَسٌ یَزْعُمُ إِنَّکَ عَلَی حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَکَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم): " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ ". حاکم نیشابوری پس از نقل روایت میگوید: هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ[۶۱].
بررسی سند روایت:
شمسالدین ذهبی، در شرح حال محمد بن أحمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است[۶۲] و همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت کفایت میکند؛ ازاینرو از بررسی تفصیلی روات خودداری میکنیم.
راوی هشتم: عبدالملک بن سلیمان
روایت هشتم: عبدالملک بن سلیمان از أنس: ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایة والنهایة، روایات طیر را با سندهای دیگر نیز نقل کرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاکم نیشابوری مینویسد: این روایت را إبن أبی حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سلیمان از أنس نقل کرده است. و بعد در ادامه گفته: این سند، از سند حاکم بهتر است[۶۳].
بررسی سند روایت إبن أبی حاتم رازی:
ذهبی در میزان الإعتدال درباره او مینویسد:
عبد الرحمن بن ابی حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از کسانی است که روایات را با اسناد بسیار کوتاه نقل کرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و کتابهای نافعی دارد...[۶۴]
و در سیر أعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش درباره خود او مینویسد:
عبدالرحمن، فرزند ابیحاتم، علامه، حافظ... ابوالحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است که خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر کس به او نگاه میکرد، شادمان میشد...
ابو یعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابی زرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین وعلمای امصار نیز کتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار میرفت...
کتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین کتابی در رد بر جهمیه در یک جلد بزرگ دارد که من آن را خلاصه کرده ام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد که عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیکو است... امام ابو الولید باجی گفته است که ابن ابی حاتم ثقه و حافظ بود[۶۵].
عمار بن خالد الواسطی:
ابو حاتم در مورد او گفته است که راستگو است[۶۶].
إسحاق بن یوسف الأرزق:
إسحاق بن یوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترین مردم به روایات شریک بود، و از او روایت بسیار نقل کرده است... همه ائمه به روایات او احتجاج کردهاند[۶۷].
عبدالملک بن أبی سلیمان: او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدی گفته است که شعبه از قدرت حفظ او تعجب میکرد، احمد بن حنبل گفته است که مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه میداند، اما بخاری به روایات او احتجاج نکرده است، بلکه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است[۶۸].
نتیجه آن که: سند این روایت نیز کاملا صحیح است.
تا این جا هشت سند از سندهای حدیث طیر را به صورت مفصل و تک تک بررسی و ثابت کردیم که سندهای آنها هیچ اشکالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یک سند از سندهای آن صحیح باشد و دیگر سندها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت کفایت میکند،البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد که ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا میکنیم. علاقهمندان برای اطلاع بیشتر میتوانند به کتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آیت الله میلانی جلد 13 و 14 مراجعه فرمایند.
اشکال دوم: دلالت روایت
دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام: طبق این روایت امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت میشود؛ چرا که عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت میدانند.
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام)از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:
1. علی بن ابیطالب (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول او(صلیالله علیه وآله وسلّم) است؛
2. هر کس محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول(صلیالله علیه وآله وسلّم) باشد، از تمام خلایق برتر است؛
3. هر کس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) شود.
نتیجه: امیرمؤمنان (علیهالسلام)خلیفه بلا فصل رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است.
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات میرساند؛ چرا که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) دعا فرمود که خداوند محبو بترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود و تنها کسی که این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان (علیهالسلام)بود.
دلیل برای مقدمه دوم این است که: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتی بازی و...؛ چنانچه در قرآن کریم میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم[۶۹] گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ بنابراین، وقتی ثابت شود که امیرمؤمنان گرامیترین فرد نزد خداوند است، ثابت میشود که آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.
مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت میشود؛ چرا که تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و... و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان (علیهالسلام)را که از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) مقدم و تعیین شده است.
از سویی می توان گفت خداوند چه کسانی را دوست دارد؟ خداوند در قرآن کریم، گروهی از انسانها را بهخاطر اعمال خاصی که انجام میدهند و فضائلی که دارند، ستایش کرده و صراحتا فرموده است که آنها را دوست دارد:
- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین[۷۰]>؛
- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ[۷۱]؛
- وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین[۷۲]؛
- فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین[۷۳]؛
- وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ[۷۴]؛
- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین [۷۵]؛
- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین[۷۶]؛
- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ[۷۷].
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست .
و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان (علیهالسلام) محبوبترین مخلوق خداوند است، پس او در این فضائل و در این صفاتی که خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان (علیهالسلام) سردار نیکوکاران، پاکترین پاکان، امام پرهیزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شکیبائی، نماد و نمود متوکلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسدالله الغالب و... است.
همچنین خداوند در قرآن کریم میفرماید که: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم[۷۸] گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، پس امیرمؤمنان (علیهالسلام) که گرامیترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امام المتقین نیز باشد.
خداوند قطعاً مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیک را دوست دارد، و امیرمؤمنان (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچم دار تمام مجاهدان عبادت کنندگان... باشد. خلاصه هر صفت نیکی را که بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان (علیهالسلام)بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا که آن حضرت محبوبترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها بهخاطر همین اعمال و صفات نیک است که دوست دارد.
در یک کلام:
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد.
اقرار برخی خلفا بر عدم برتری بر دیگران
خلیفه اول و دوم اقرار داشتهاند که ما بر هیچ یک از اصحاب برتری نداریم:
- ابن أبی داود سجستانی در کتاب الزهد، در روایتی که تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل کرده است که:خَطَبَنَا أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: " وُلِّیتُ أَمَرَکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِینُونِی وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِی، فَإِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی...[۷۹] از قیس نقل شده است که ابوبکر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالیکه بهترین شما نیستم، اگر درستکار بودم، یاریم کنید؛ اگر بد کردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا که من شیطانی دارم که همواره مرا گول میزند.
- بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهلسنت، نقل کردهاند که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام کرد که من بهترین شما نیستم: لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.[۸۰]
- این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه مینویسد: وهذا إسناد صحیح. سند این حدیث صحیح است[۸۱]
- محمد بن سعد با سند معتبر نقل میکند که ابوبکر گفت: من از هیچ یک از صحابه برتر نیستم: قال أخبرنا وهب بن جریر قال أخبرنا أبی سمعت الحسن قال لمّا بویَعَ أبو بکرَ قامَ خطیباَ:... وإنما أنا بشرٌ ولست بخیرٍ من أحدٍ منکم فراعونی فإذا رأیتمونی إسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِی وإن رأیتمونی زِغْتُ فقَوِّمُونی واعْلموا أنّ لی شیطاناً یَعْتَرِیْنِی...[۸۲]
در منابع اهلسنت با سند صحیح نقل شده است که عمر بن خطاب اعتراف میکرد، تمام مردم حتی زنانی که در داخل خانههایشان هستند، از او داناتر هستند:
سعید بن منصور در سنن خود مینویسد: عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ،
وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا یَبْلُغُنِی عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَکْثَرَ مِنْ شَیْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) أَوْ سِیقَ إِلَیْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِکَ فِی بَیْتِ الْمَالِ»،
ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُکَ؟
قَالَ: « بَلْ کِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِکَ؟»،
قَالَتْ: نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ یُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ:«وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا».
فَقَالَ عُمَرُ: کُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا،
ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّی نَهَیْتُکُمْ أَنْ تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْیَفْعَلْ رَجُلٌ فِی مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ»[۸۳].
از شعبی نقل شده است که عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: کسی حق ندارد در مهریه زنان زیاده روی کند، هر کس بیشتر از آن چه رسولِخدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیت المال خواهم ریخت.
سپس از منبر پایین آمد، پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان!!! کتاب خدا شایستهتر است که پیروش شود یا سخن تو؟
عمر گفت: بلکه کتاب خدا شایستهتر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ درحالیکه خداوند در قرآن میفرماید: «و مال فراوانی (بعنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید!»
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ آگاه باشید، هر کس هر کاری که میخواهد با مالش انجام دهد.
سایر علمای اهلسنت این روایت را با تعبیرهای دیگر نقل کردهاند. ماوردی بصری شافعی مینویسد که عمر گفت:
کل الناس أفقه من عمر حتی امرأة[۸۴]همه مردم حتی یک زن از عمر داناتر هستند.
سرخسی در کتاب المبسوط و علاء الدین بخاری در کشف الأسرار مینویسد: فبقی عمر رضی الله عنه باهتا وقال کل الناس أفقه من عمر حتی النساء فی البیوت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی که در خانهها هستند[۸۵]
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است که کسانی از اصحاب و ام المؤمنات که در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند.
حاکم نیشابوری و إبن أبی شیبه کوفی با سند صحیح نقل کردهاند که به جانم قسم که در بقیع کسانی از اصحاب رسولِخدا و همسران پیامبر دفن شدهاند که از عمر بهتر هستند[۸۶]
این روایات ثابت میکند که به اعتراف خود ابوبکر و عمر، آنها از دیگر اصحاب برتر نبودهاند و حتی عمر سوگند یاد کرده است که در بقیع افرادی بهتر از آنها دفن شدهاند.
روایات دال بر رعایت شایستهسالاری هم دلالت بر لزوم رعایت تقدیم افضل است.
وانگهی، خداوند متعال در قرآن کریم وجدانهای بیدار را به قضاوت فرا میخواند و میفرماید:
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ[۸۷] یا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!
کسی که برتر نیست و دستمایه شیطان می شود[۸۸] قطعا نسبت به امیرمؤمنان (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق نزد خدا و رسول است، شایسته و سزاوار پیروی نیست. فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟
نظر بزرگان مکتب اهل بیت در مورد حدیث طیر مشوی
استدلال شیخ مفید
شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیهالسلام) مینویسد: یکی از روایات این سخن رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند که فرمود: «خدایا محبوبترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»، پس امیرمؤمنان (علیهالسلام)آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوشجان کرد. و بهدرستی ثابت شده که محبوبترین مخلوق نزد خداوند، برترین آنها است؛ چرا که محبت خداوند از حق سرچشمه میگیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت میشود که او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم[۸۹].
استدلال سید مرتضی
و سید مرتضی در الفصول المختاره مینویسد:
از سخنان شیخ (مفید) که خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است که از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد که امیرمؤمنان علی بن ابیطالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)ه است که فرمود: «خداوندا محبوبترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول کند» پس امیرمؤمنان (علیهالسلام)آمد. بهدرستی ثابت شده است که محبوبترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و کسی که ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شک از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیر المؤمنین (علیهالسلام) بر تمام مردم به جز پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله[۹۰].
نظر علامه مجلسی
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر مینویسد:
بدان که این اخبار با تواتری که دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت میکند بر آن که آن حضرت (علیهالسلام)برترین آفریدگان و شایستهترین فرد به جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است.
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است که دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی که نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنان که در جای خود مبرهن است که خداوند از انفعالات وتغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات...
پس روشن شد که دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، و در نتیجه ثابت شد که آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به اجماع امت از این قانون مستثنی است زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمیتواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است که مراد حضرتش محبوبترین سایر آفریدگان در نزد خدا میباشد.
اما این که علی (علیهالسلام) شایستهترین فرد به جانشینی رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، از آن روست که کسی که از همه صحابه؛ بلکه از سایر انبیاء و اوصیاأ افضل است عقل روا نمیدارد که دیگری بر او مقدم شود[۹۱]..
نظرات علمای شاخص اهلسنت درباره حدیث طیر
ازآنجاییکه روایت طیر فضیلت بی نظیری را برای امیرمؤمنان (علیهالسلام)اثبات مینماید، اکثر بزرگان اهلسنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش کردهاند که آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی که برخی از راویان موثق اهلسنت، تنها بهخاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شدهاند. أبو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی، مشهور به إبن سقا، یکی از این روایان است. ابن سقاء... سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم، پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلکه به این لقب مشهور بود؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظهای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد، پس از ابیخلیفه و ابییعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء میکرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند، پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. [۹۲] با وجود این شرایط برخی آن را قبول نموده و پذیرفتهاند و تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شدهاند، در برخی از کتابها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شک و تردید به آن نگریستهاند.
نظر حافظ گنجی شافعی درباره حدیث طیر
حافظ گنجی شافعی، درباره حدیث طیر میگوید:
در این حدیث دلالت واضحی است بر آن که علی (علیهالسلام) محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در حق او است، خداوند فرموده: ادعونی استجب لکم (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم) که هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است که خداوند خلف وعده نمیکند و با رسولانش تخلف از وعده نمینماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمیکند و از بهترین وسیلهها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی کسی است که بهخاطر خدا دوستش میدارد، چنان که یکی از اهل علم در این معنی برایم سرود:
به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرئیل است، پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی که به کار نیکوی تو دارم )[۹۳].
نظر شمسالدین ذهبی در مورد حدیث طیر مشوی
شمسالدین ذهبی در تذکرة الحفاظ یک بار درباره حدیث طیر مینویسد که این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمیتواند جعلی و ساختگی باشد: اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد که من کتاب مسستقلی درباره آن نوشته ام، مجموع این طرق ثابت میکند که این روایت اصل و ریشه دارد.[۹۴] اما در جای دیگر بهخاطر عوارضی که این روایت برای اهلسنت دارد، صحت روایت را نمیپذیرد. حدیث طیر با اینکه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد که من مجموع آنها را در یک مجموعه آوردهام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابن ابی داود در مورد این روایت اشتباه کرده است (در ادامه به اشکال ابن ابی داود اشاره خواهد شد )، و بهخاطر اجتهاد اشتباه یک پاداش میبرد، شرط ثقه بودن این نیست که اشتباه نکند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نکند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد[۹۵].
نظر ابو نعیم در مورد حدیث طیر مشوی
ابو نعیم در حلیة الاولیا تصریح میکند که روایت طیر را گروه فراوانی نقل کردهاند؛ اما در ادامه فقط به یک سند آن بسنده کرده است:این روایت را از انس گروه فراوانی نقل کردهاند، اما روایت مالک را تنها از طریق قداحی نقل کردهایم[۹۶].
نظر انصاری تلمستانی در مورد حدیث طیر مشوی
انصاری تلمستانی تصریح میکند که این روایت با چندین سند از أنس نقل شده است:وقد رویَ من غیر وجه عن أنس[۹۷]
نظر سبکی شافعی در مورد طیر مشوی
سبکی شافعی درباره روایت طیر میگوید: ابن طاهر گفته است که یک جزوه مفصل به خط حاکم دیده است که در آن حدیث طیر را جمع آوری کرده است، اما گفته است که این مجموعه را برای تعجب جمع آوری کرده است! و نتیجه جمع کردن این روایت آن است که حاکم این روایت را صحیح میداند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرک نقل نمیکرد[۹۸]. و در ادامه به صراحت میگوید که نمیتوان حکم به جعلی بودن روایت طیر کرد: وأما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید. این که ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیکو نیست.[۹۹].
نظر البانی در مورد طیر مشوی
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سندهای روایت طیر، به این حقیقت اشاره کرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهلسنت در برابر آن اعلام کرده است:
خلاصه: پس حدیث از نظر کثرت طرق مشکلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد، پس اگر ائمه منکر این حدیث شدهاند، بهخاطر آن چیزی است که متن روایت ثابت میکند و آن برترین علی (علیهالسلام) بر شیخین است، علاوه بر این که متن روایت نیز رکیک است و اضطراب دارد. و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر که البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان (علیهالسلام)را ثابت نمیکند، میگوید: میگویم: پس اگر حدیث در اکثر طرق، با این الفاظ بود که از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممکن بود که طرفدار إثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح رایت میشد که در برخی از روایات آن آمده: «بهدرستی که پرچم را به دستی مردی میدهم که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل کردهاند؛ اما حدیث طیر در اکثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «أحب» آمده، به همین خاطر حکم به ضعف روایت کردهاند؛ چنانچه پیشازاین نیز گذشت.[۱۰۰] لکن الواقع أن أکثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: "أحب".. ومن هنا جاء الحکم علیه بالوضع کما تقدم.[۱۰۱].
نظر المغربی در مورد طیر مشوی
حافظ أحمد بن صدیق المغربی، به صراحت میگوید که هرکس حدیث طیر را باطل بداند، ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمیتوان پیدا کرد. وی در کتاب جؤنة العطار در بابی تحت عنوان «النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر؛ ناصبیها روایت طیر را که متواتر است، باطل میدانند» مینویسد: نواصب حدیث طیر متواتر را باطل میدانند! نزدیک است که حافظان ناصبی، با اجماع بگویند که حدیث طیر باطل است! و حتی مبالغه کرده و نقل این روایت را علامت ضعف راوی میدانند! و هر کسی که این روایت را نقل کرده است، بهخاطر نقل این روایت تضعیف کردهاند! و همچنین ذهبی در "میزان" چنین کرده است و ناصبی بودن خویش را به وضوح آشکار ساخته است. اما در کتاب «تاریخ الاسلام» به میانهروی روی آورده است و این روایت را نقل کرده و سپس میگوید: این روایت اسناد فراوانی دارد که به آنها اشکال گرفته شده است، بعضی از آنها طبق شرط سنن است و یکی از بهترین آنها روایت «قطن بن نسیر» استاد مسلم در صحیح است که... از انس روایت شده است به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) یک پرنده کباب شده هدیه داده شد، آن حضرت فرمود: خداوندا دوست داشتنیترین مخلوقاتت در نزد خودت را بیاور تا با من غذا بخورد، و علی آمد و با او غذا خورد. این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمیآید که به این مطلب تصریح کند، و به همین سبب گفته است که «نیکو» است. ولی در حقیقت این در اصطلاح آنها هم معنی صحیح است. اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد. این روایت را از انس، 97 راوی نقل کردهاند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است که آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابهاند. به صورتی که امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یک مجلد بزرگ جمع آوری کرده است. و بعد از او نیز حافظ ابن بقا که این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند اما بر او شوریده و او را از مسجد بیرون کردند و صندلی او را که بر روی آن روایت میخواند با آب شستند! و وقتی که باقلانی، بزرگ اشعریان و نواصب در زمان خویش کتابی را که ابن جریر در این زمینه نوشته است دید، خواست تا با عقل خویش بر این روایت اشکال بگیرد، و با عقل ناقص و دشمنی فاسد خویش این روایت را باطل دانست. دشمنی نواصب با علی به این حد رسیده است! مقصود این است که ذهبی به صحت این روایت اعتراف کرده است، و حتی خود او مجموعه این روایات را در یک مجموعه جمع آوری کرده است و همه آنها را تضعیف کرده است؛ این مطلب را ابن کثیر در تاریخ خود نقل کرده است، اما از ابن کثیر در همین باب دروغهای دیگری نیز دیدهایم! اما این کتاب به دست ما نرسیده است، بله، ذهبی این کتاب را در ترجمه بیش از 20 نفر از کتاب «میزان» نقل میکند و همه این روایات را تضعیف کرده و همه راویان را نیز تضعیف میکند، تنها بهخاطر اینکه آنها راوی این روایتند! با این همه ابن کثیر را تصدیق نمیکنیم، زیرا او کذاب است![۱۰۲]
چرایی مطرودبودن حدیث طیر مشوی نزد اهلسنّت
اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهلسنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی که دارد، اکثر علمای سنی آن را تضعیف کرده و ساختگی دانستهاند؟ آنها نیز که جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کردهاند؟ جواب واضح و روشن است. چون مخالف دیدگاه آنان در مورد رهبری جامعه اسلامی و تعیین حاکم توسط خداوند و رسول گرامی است.
اشکالهای اهلسنت بر حدیث طیر مشوی
اشکال اول : ادعاهای ابن تیمیه:
ابن تیمیه حرانی بیش از همه در نقد این روایت کوشیده است[۱۰۳]. ما تمام ادعاهای مطرح شده را ذکر و سپس پاسخ خواهیم داد.
خلاصه ادعاهای ابن تیمیه:
1. هیچ یک از اصحاب صحاح که احتمالا منظور ایشان صحاح سته باشد، روایت را نقل نکردهاند؛
2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛
3. حتی حاکم نیشابوری نیز گفته است که روایت سندش صحیح نیست.
درحالیکه هر سه ادعای ایشان دروغی بیش نیست و نشانگر عداوت و دشمنی ابن تیمیه با امیرمؤمنان (علیهالسلام)است.
پاسخ ادعای اول ابن تیمیه:
اولا: محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب صحیح، این روایت را در تاریخ کبیر خود نقل کرده است و سپس در ادامه میگوید: ابوعیسی (ترمذی صاحب کتاب) گفت: این حدیث غریب است، این روایت را از طریق سدی، جز با همین سند نمیشناسم؛ البته این روایت با سندهای دیگر نیز از أنس نقل شده است. عیسی بن عمر، همان کوفی است، سدی نیز اسماعیل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالک روایت نقل کرده، حسین بن علی علیهما السلام را دیده است، شعبة، سفیان و زائده و همچنین یحیی بن سعید او را توثیق کردهاند[۱۰۴]، البته چون علمای اهلسنت، به سفیان بن وکیع اشکال گرفتهاند، ما آن را جزء روایات صحیح السند نیاوردیم. اما این که ابن تیمیه گفته، هیچ یک از صحاح سته روایت را نقل نکردهاند، از عدم آگاهی او نشأت میگیرد.
پاسخ ادعای دوم ابن تیمیه:
اما این که گفتند هیچ سند صحیحی ندارد، نشانه بغض و کینه او نسبت به اهل بیت علیهمالسلام است، اگر ایشان کمی به خود زحمت میدادند و به کتابهای اهلسنت مراجعه میکردند، سندهای صحیح روایت طیر را مییافتند. جالب است که ابن کثیر دمشقی سلفی تصریح میکند که روایت طیر تنها از طریق أنس بن مالک بیش از 90 سند مختلف دارد: الجمیع بضعة وتسعون نفسا[۱۰۵] روایتی که 90 نفر راوی داشته باشد، چگونه میتواند روایت دروغ و ضعیف باشد؟ درحالیکه خود ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی مینویسد:زیادی و تعدد راههای نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت میکند که خود زمینه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد[۱۰۶]
از طرف دیگر اگر روایتی درباره ابوبکر باشد، حتی اگر تمام سندهای آن ضعیف نیز باشند، علمای سنی از قاعده «یقوی بعضها بعضعا» استفاده میکنند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل صنعانی در سبل السلام میگوید: ومثلُه حدیثُ «اقتدوا باللذین من بعدی أبی بکر وعمر» أخرجه الترمذی وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فیها مقالٌ إلا أنه یقوی بعضها بعضا.[۱۰۷] همچنین علمای سنی درباره روایت جعلی: «مروا أبا بکر فلیصلّ بالناس» گفتهاند که متواتر است، با این که هشت سند بیشتر ندارد: ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:بدان که این حدیث متواتر است؛ چرا که از طریق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعید، علی بن ابیطالب و حفصه نقل شده است[۱۰۸]. حدیث طیر بیش از نود سند دارد؛ اما ضعیف است؛ ولی ابن حزم اندلسی روایتی را که تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روایت: «لا تبیعوا الماء» که از چهار نفر از اصحاب نقل شده میگوید: فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ[۱۰۹]
پاسخ ادعای سوم ابن تیمیه:
اما ادعای سوم ابن تیمیه درباره نظر حاکم نیشابوری که گفتند حتی حاکم نیشابوری نیز گفته روایت طیر صحیح نیست، از دروغهای بزرگ ابن تیمیه است. کتاب حاکم نیشابوری الآن در اختیار همگان قرار دارد، پیشازاین نیز در اختیار خود او و دیگران بوده، ما نیز نظر حاکم را خواندیم که بعد از نقل روایت طیر گفته بود: هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ.[۱۱۰] بنابراین اشکال اول و دوم ابن تیمیه، وارد نیست؛ بلکه روایت طیر با سندهای صحیح و حتی در صحاح سته اهلسنت نقل شده، حاکم نیشابوری نیز روایت را صحیح میداند.
اشکال دوم: ابن کثیر: قلب من شهادت میدهد که روایت باطل است.
ابن کثیر: قلب من شهادت میدهد که روایت باطل است: ابن کثیر دمشقی سلفی بعد از نقل طرق روایت طیر میگوید: مردم درباره این روایت کتابهای مستقلی جمع آوری و نوشتهاند؛ از جمله ابوبکر بن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبدالله ذهبی نقل کرده ـ و من یک مجلد درباره طرق و الفاظ این روایت را از ابوجعفر طبری، مفسر و صاحب تفسیر دیدم. سپس به مجلد دیگری دسترسی یافتم در رد و تضعیف این روایت از نظر سند و متن که ابوبکر باقلانی متکلم آن را نوشته بود. در یک کلام، در قلب من در صحت این روایت اشکال است؛ اگر چه طرق بسیاری دارد. خدا بهتر میداند[۱۱۱] پیش از ابن کثیر، استادش شمسالدین ذهبی نیز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصریح میکند که او روایتی را در فضائل علی بن ابیطالب (علیهالسلام)نقل کرده است که قلب او شهادت به بطلانش میدهد[۱۱۲]احمد بن ازهر نیشابوری حافظ، یحیی بن معین او را بهخاطر نقل روایتی از عبد الرزاق متهم کرده است، اما بعد از آن، توجیهی برای این کار او آورده است؛ ابن عدی میگوید: او مانند اهل صدق است؛ من نیز میگویم: صحیح همان است که ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است. نسائی و دیگران نیز گفتهاند که اشکالی ندارد، او بزرگان کوفه مثل عبدالله بن نمیر و علمای هم طبقه او را درک کرده است و بزرگان نیز از او روایت نقل کردهاند، و به او اشکالی ندارند، جز روایتی که از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علی بن ابی طالب نقل کرده است و دل من شهادت میدهد که این روایت دروغ است!
جواب اشکال دوم:
- اولاً: در هیچ بحث علمی و متدشناسی استدلال، خصوصا در امور نقلی، پذیرش قلب و رضایت درون کسی به عنوان استدلال قابل پذیرش نیست.
- ثانیاً: طبیعی است که قلب ابن کثیر و ذهبی چنین روایاتی را نپذیرد؛ چون این روایت تمام عقائد و افکار آنها و تمام آن چه را که تا امروز حق میدانستهاند، ابطال میکند.
- مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه درباره این سخن ابن کثیر مینویسد: هذا قلبٌ طبع اللهُ علیه وإلاّ فما وجهُ ذلک النظر بعدَ تمامِ شرایطِ الصحةِ فیه؟!این قلبی که خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دلیل این اشکال بعد از فراهم بودن تمام شرایط صحت، چیست؟[۱۱۳] مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن کریم که خداوند میفرماید: أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.[۱۱۴]
اشکال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد.
صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد: إبن أبی داود سجستانی، همان کسی که کتاب «المصاحف» را در اثبات تحریف قرآن نوشته است، اشکال جالبی به روایت طیر مشوی دارد که واقعا شنیدنی است.
شمسالدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء مینویسد: ابواحمد بن عدی میگوید که از علی بن عبدالله دارهری شنیدم که میگفت: از إبن أبی داود درباره حدیث طیر سؤال کردم، پس گفت: اگر روایت طیر درست باشد، پس نبوت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) باطل است؛ چرا که این روایت حاکی از خیانت دربان نبی؛ یعنی أنس است و دربان نبی نمیتواند خائن باشد.!!!
جواب اشکال سوم:
خود ذهبی در پاسخ او میگوید:این عبارت، تعبیر بسیار نادرستی است؛ چرا که نبوت محمد (صلیالله علیه وآله وسلّم) حق و قطعی است؛ چه خبر طیر درست باشد یا درست نباشد؛ این دو قضیه چه ارتباطی بایکدیگر دارد؟
أنس بن مالک قبل از بلوغ و قبل از تکلیف به پیامبر خدمت میکرده، پس امکان دارد که داستان طیر در این زمان بوده باشد. فرض میکنیم که بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خیانت نیست؛ بلکه این جنایت کوچک را انجام داده و اجتهاد کرده است؛ چرا که او ورود علی جلوگیری کرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس این قضیه چه ربطی به دعوت و نبوت پیامبر دارد؛ درحالیکه نبوت آن حضرت پیش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتی اگر چندین بار جلوی او را میگرفت قابل تصور نبود که کسی دیگری وارد شود و با پیامبر غذا بخورد، غیر از علی بن ابیطالب علیهالسلام.
حدیث طیر با ضعفی که دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده که من آن را در یک جزء مستقل جمع آوری کرده ام. نه صحت آن برای من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبی داود در این عبارتش اشتباه کرده و او برای این خطائی که کرده است، یک پاداش نیز دارد، از شرایط وثاقت، این نیست که خطا و اشتباه و سهو نکند؛ درحالیکه این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حافظان است[۱۱۵].
با اینکه جواب آقای ذهبی برای رد گفتار ابن أبی داود کفایت میکند؛ اما نکتهای که نباید از قلم انداخت، دفاع غیرمنصفانه ذهبی از او است. بلی مجتهد اگر خطا کند، یک پاداش میبرد؛ اما به شرطی که تلاش خود را برای پیدا کردن مدارک کرده باشد. درحالیکه ابن أبی داود اگر مقداری تلاش میکرد و صدها مدرک و روایت معتبر را درباره حدیث طیر میدید، این چنین سخن نمیگفت. روایتی که همدورههای او دربارهاش کتابهای مستقلی نوشتهاند، نمیتواند از دید او مخفی بوده باشد. سخن ابن أبی داود نشانگر این است که او به خوبی تلاش و تحقیق نکرده است، پس چه دلیلی دارد که او برای تلاشی که نکرده، پاداش نیز بگیرد؟ اگر تلاش کرده و پیدا نکرده، پس باید در علم و دانش این شخص تردید کرد و اجتهاد او زیر سؤال میرود.
اشکال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت.
در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت: ابن تیمیه در سومین اشکال بر حدیث طیر میگوید: الثالث: إن أکل الطیرِ لیس فیه أمرٌ عظیمٌ یناسب إن یجیءَ احبُّ الخلقِ إلی الله لیأکلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و لیس فی ذلک زیادةً و قربةً عند الله لهذا الآکلِ و لا معونةً علی مصلحةِ دینٍ و لا دنیا فأی أمرٍ عظیمٍ هنا یناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلی الله یَفْعَلُهُ.[۱۱۶] در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت که اقتضا کند که محبوبترین خلق خدا بیاید و از آن بخورد، زیرا خورانیدن طعام برای نیکوکار و بدکار امر مشروعی است و در این کار برای خورنده مایه افزونی و تقرب به خداوند نمیشود و هیچ کمکی برای مصلحت دین و دنیا ندارد، پس چه امر بزرگی وجود داشته تا مناسب باشد که محبوبترین خلق خدا آن را انجام دهد؟.
جواب اشکال چهارم:
مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او مینویسد:
امر عظیم و مهم آن بود که محبوبترین خلق در نظر خدا با دلیلی عینی و وجدانی به مردم معرفی شود، زیرا این گونه معرفی از معرفی لفظی اکیدتر و در حجت آوردن قویتر است، همان گونه که پیامبر هدایت صلیالله علیه و آله به مردم شناساند که علی (علیهالسلام)حبیب خداست آنجا که در جنگ خیبر به مردم خبر داد که پرچم را به دست کسی میسپارد که محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پیروزی به دست او انجام میگیرد. علاوه آن که همین مناسبت کافی است که رسولِخدا صلیالله علیه و آله میل داشته که با محبوبترین خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد[۱۱۷].
اشکال پنجم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان؟
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (علیهالسلام)؟ یکی از اشکالاتی که برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفتهاند این است که اگر این روایت درست باشد، پس تکلیف رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) چه میشود؟ این روایت ثابت میکند که او محبوبترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) ـ است؛ درحالیکه به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابیطالب (علیهالسلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمیتواند باقی بماند.
ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المبارکفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره مینویسد:
از چیزهای که روشن میکند که حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست که علی (علیهالسلام) محبوبتر از آن حضرت در نزد خداوند باشد..[۱۱۸]
جواب اشکال پنجم:
چنین اشکالاتی نشانه این است که محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نکردهاند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفکر را از آنها سلب کرده است. ما در پاسخ او به چند نکته به صورت مختصر اشاره میکنیم.
- اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی میگوییم امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را از این عموم خارج میکنیم؛
- ثانیاً: عموم کلام رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) شامل خود آن حضرت نمیشود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوانالله تعالی در این باره گفته است:رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) از این عام تخصیص میخورد، به دلیل اجماع و این قرینه که خود آن حضرت گوینده کلام است، پس واضح است که مقصود آن حضرت محبوبترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
توضیح مطلب این که: میان علمای علم اصول اختلاف است که آیا عموم کلام شامل خود گوینده آن میشود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند که عموم کلام شامل خود متکلم نمیشود. محمد أمیر صنعانی مینویسد: من میگویم: تحقیق در این باره این است که: متکلم یا از طرف خودش سخن میگوید: مثل این که: هر کس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمیشود» و یا «هر کس کارهای نیک انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری میکند». در این موارد خود متکلم نیز شامل این کلام میشود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلکه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه کند، خودش را نیز موعظه کرده است. اما اگر متکلم فرستاده کسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف کس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است که خود او از عموم کلامش خارج است؛ مثل فرستادههای سلطان تا زمانی که از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ کند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا که آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق میکند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...[۱۱۹].
در روایت طیر مشوی عموم «أحب الخلق الیک» نمیتواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا که طبق قاعده امیر الصنعانی رسولِخدا از غیر خودش با خداوند سخن گفته است. همچنین آن حضرت از خداوند خواسته است که «احب الخلق» را پیش او بیاورد و او را در نزد آن حضرت حاضر کند تا هر دو از آن مرغ بریان نوشجان کنند؛ با این حال چگونه معقول است که پیغمر از خداوند خواسته باشد که خود او را در آن جا حاضر کند تا با خودش از آن مرغ بریان بخورد؟! بنابراین خود آن حضرت از اول امر شامل این عموم نمیشود؛ چون بر خلاف عقل و منطق است.
بر فرض که شامل خود آن حضرت نیز بشود، با دلایل فراوان دیگر تخصیص میخورد؛
البته حنفیها و وهابیها نمیتوانند چنین اشکالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا که بخاری دوران آنها اعتقاد دارد که هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل کرده است.
مطلب سوم دکتر (الدکتور البوطی) ادعا کرده است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیدهای است که جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمیشود؛ کجاست این نصی که ثابت کند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟ روشن است که این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....[۱۲۰]
نتیجه: امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوندبعد از رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است، و این اعتقاد راسخ شیعیان است.
اشکال ششم: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت.
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق را نمیشناخت: ابن تیمیه در چهارمین و پنجمین اشکال خود ادعا کرده است که این روایت مذهب شیعه را باطل میکند؛ چرا که طبق این روایت، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را نمیشناخته است!
جواب اشکال ششم:
اولا: این مطلب قطعی است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را میشناخته است؛ اما اگر به صورت مبهم گفته به این خاطر بوده است که به دیگران ثابت کند خداوند او را محبوبترین مخلوق خود قرار داده است.
مرحوم مظفر در پاسخ او میگوید:
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این که حضرت او را نمیشناخت چیست؟ شما فکر میکنید اگر میفرمود: ( علی را نزد من آر ) معنایش این بود که نمیدانست او محبوبترین خلق خداست؟ چگونه پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) او را نمیشناخت در صورتی که در برخی اخبار آمده که گفت: ( خداوندا! محبوبترین آفریدگانت در نظر خودت و مرا بیاور )، و در خبر دیگری است که به علی (علیهالسلام) فرمود: (چه چیز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نیز در خبر دیگری است که فرمود: ( چه سبب شد که دیر آمدی )؟ پس پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) او را میشناخت ولی به طور مبهم بیان کرد و نگفت: خدایا علی را بفرست، تا تعیین آن فرد از سوی خدای سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند که علی (علیهالسلام)همان محبوبترین خلق به نزد خداست ).
علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه میگوید:
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میخواست که فهمیده شود که مصداق این عنوان کسی جزء امام امیرمؤمنان (علیهالسلام) کسی دیگری نیست و این خداوند است که او را محبوبترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه این که رسولِخدا از پیش خود او را به چنین مقامی رسانده باشد. اگر به دنبال علی (علیهالسلام)میفرستاد یا میگفت که خداوند علی را پیش من بیاور، چرا که او محبوبترین مخلوق در نزد تو است، این حقیقت روشن نمیشد و منافقان ایراد میگرفتند و میگفتند که این گفته رسولِخدا از پیش خود او است نه از طرف خداوند[۱۲۱].
البته این کلام علامه لکهنوی کاملا محتمل است؛ چرا که وقتی عائشه میفهمد که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهما السلام) را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر میآید و به شدت و با صدای بلند اعتراض میکند:
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد: نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلیالله علیه و وسلم) اجازه میخواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد میزند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیهالسلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد. ابوبکر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم که صدایت را با فریاد بلند کرده و بر سر رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) داد میزنی![۱۲۲]
ابوداود و نسائی نیز همین روایت را به صورت ذیل نقل کرده است:
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) اجازه میخواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد میزند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیهالسلام)از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است. ابوبکر، به دخترش عایشه حمله برد تا سیلی به رخسارش بزند و به او گفت: ای دختر فلانه! میبینم که تو برسر رسولِخدا فریاد میزنی! رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در این حالت جلوی ابوبکر را گرفت. ابوبکر، خشمگین شد و از منزل بیرون رفت.[۱۲۳]
سند این روایت نیز کاملا صحیح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی درباره این روایت میگوید: احمد، ابوداود و نسائی با سند صحیح از نعمان بن بشیر نقل کرده است که ابوبکر اجازه ورود میخواست تا...[۱۲۴].
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید: رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحیح[۱۲۵] البته به احتمال زیاد، دادن مرغ بریان به امیرمؤمنان (علیهالسلام) در قضیه طیر و رد ابوبکر دلیل اصلی این اعتراض عائشه به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) باشد؛ چرا که طبق روایتی که بخاری نقل کرده، عائشه میگوید که ما در زمان رسولِخدا تنها از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر میشدیم: عائشه گفت: رسولِخدا از دنیا رفت؛ درحالیکه ما (فقط) از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر میشدیم.[۱۲۶] مسلم نیز همین روایت را نقل کرده و بعد از آن میافزاید: این حدیث را أبوکریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کردهاند؛ تنها با یک تفاوت در حدیث هر دوی آمده است که عائشه گفت: ما از دو تکه نان سیاه سیر نمیشدیم[۱۲۷].
طبیعی است که عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیهالسلام)خوشحال نباشد؛ بهویژه که وقتی او دعا کرد و از خداوند خواست که این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبکر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسولِخدا او را از در خانهاش دور کرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض کرده است که چرا رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)، علی بن ابیطالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!
متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده که در اصل روایت به صراحت آمده است که رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیهالسلام) بوده است. اگر رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق نزد خدا را نمیشناخت، چرا ابوبکر و عمر را رد کرد؟ چنانچه پیشازاین ثابت کردیم که با سند صحیح این قضیه در منابع اهلسنت نقل شده است[۱۲۸].
ابن تیمیه در اشکال پنجم نیز تقریبا همان اشکال چهارم را تکرار کرده و در ادامه میگوید: و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ اگر رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) نام علی را میبرد، أنس از امید باطل راحت میشد و در را بر روی علی نمیبست....
علامه میرحامد حسین نقوی در جواب این سخن ابن تیمیه میگوید: این سخن ابن تیمیه که گفته: «اگر نام علی را میبرد، أنس راحت میشد...» اعتراض صریح به رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) است که جز إبن تیمیه و امثال او جرأت چنین جسارتی را ندارند و ما خداوند بلندمرتبه را سپاس میگوییم که ما را از چنین بلاهایی که آنها دچار شدهاند، عافیت بخشیده است[۱۲۹].
نتیجه آن که رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) محبوبترین مخلوق خداوند را میشناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از امیرمؤمنان (علیهالسلام) دعا کرد تا «احب الخلق» بودن امیرمؤمنان (علیهالسلام)توسط خداوند ثابت شود.
اشکال هفتم: تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده.
تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده: اشکال بعدی ابن تیمیه، تعارض روایت طیر با روایاتی است که در فضائل عمر نقل شده است. ایشان ادعا میکند که روایات زیادی در صحیحین درباره ابوبکر و عمر نازل شده است که ثابت میکند آنها مقامشان از علی (علیهالسلام)برتر بوده است و....
جواب اشکال هفتم:
در جواب او میگوییم که بلی در صحیح بخاری و مسلم روایات زیادی درباره فضائل ابوبکر و عمر وارد شده است و اگر وارد نشده بود، اهلسنت نام آنها را «صحیح» نمیگذاشتند؛ اما آیا این روایات برای شیعیان حجت است؟ ابن تیمیه این روایات را در جواب علامه حلی رضوان الله تعالی علیه آورده است، اما آیا گفته بخاری و مسلم برای علامه حلی ارزشی دارد؟ متأسفانه ابن تیمیه و همفکران او با سادهترین قواعد گفتمانهای دینی آشنا نیستند، ابن تیمیه اگر میخواهد علامه حلی را قانع کند باید به روایتی استناد کند که از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع کند؛ همان طوری که ابن حزم اندلسی در این باره گفته است: معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم؛ درحالیکه آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آنها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند؛ درحالیکه ما آن روایات را قبول نداریم. ازاینرو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است[۱۳۰] .
بد نیست که محققین محترم به کتاب الاجتهاد فی مقابل النص علامه عسکری را هم ببینند و برخی از نقلهای کتابهای خودشان در مورد ابوبکر را هم به یاد بیاورند.
اشکال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست.
حدیث طیر مفید عموم نیست، عضد الدین ایجی بعد از نقل حدیث طیر میگوید: جواب میدهیم که این حدیث نمیرساند که آن حضرت در همه چیز محبوبترین بوده است، زیرا میتوان تقسیم کرد ولفظ (کل) و (بعض) را آورد. نمیبینی که میتوان استفسار نمود و پرسید: آیا او محبوبترین در همه چیزهاست یا در برخی چیزها؟ ازاینرو احتمال دارد که او در یک چیز بیش از همه ثواب برده باشد؛ اما در دیگری این چنین نباشد؛ بنابراین دلالت بر افضلیت مطلق ندارد[۱۳۱].
جواب اشکال هشتم:
این اشکال از آن دسته اشکالات سستی است که عجز و ناتوانی بزرگان علم کلام اهلسنت را در برابر روایات فضائل اهل بیت علیهمالسلام و ادله امامت آن بزرگواران آشکارا فریاد میزند.
رسولِخدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) به صورت مطلق فرمودند که «خدایا محبوبترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوشجان کند». اگر کسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرک ارائه کند، بدون دلیل و مدرک تخصیص اطلاق و تقیید عموم کلام رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) جایز نیست.
مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه مینویسد:
اطلاق با نبود قرینهای که بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را میرساند. نمیبینی که کلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را میرساند؟ در صورتی که مطابق گفتار بالا میتوان گفت: که بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا میتوان استفسار نمود که آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرک ( واثبات مطلق توحید ) را نمیرساند! و این مطلبی است که هیچ عارف و خداشناسی نمیگوید ).
علامه میرحامد حسین نقوی جوابهای مختلفی از این شبهه داده؛ از جمله مینویسد:
اولا: تخصیص أحب الخلق بودن به بعضی از امور، چشم پوشی از ظهور کلام است و این کار بیتردید حرام است؛ چنانچه پیشازاین گذشت و بعدا نیز خواهد آمد.
ثانیاً: صحت استثناء دلیل بر عموم است؛ وقتی صحیح باشد که گفته شود: خدایا محبوبترین مخلوق در نظر خودـ مگر در فلان مورد را بیاور» اما این استثناء را نیاورد، پس کلام عام است و این قاعده بدون تردید ثابت و مورد قبول است.
یعنی خود همین صحت تقسیمی که علمای سنی از آن علیه شیعه استفاده کردهاند، بهترین دلیل بر عمومیت روایت است. عامی که قابل تقید و اطلاقی که قابل تخصیص نباشد، اصلا عام گفته نمیشود، یعنی اگر رسولِخدا تقسیم میکرد و میگفت که محبوبترین مخلوقت را در فلان مورد بیاور، جایز بود؛ اما حالا که به صورت عام گفته و این استثناء را نزده، دلیل بر این است که منظور آن حضرت محبوبیت در تمام موارد بوده است و گرنه باید قید میزد.
جواب دیگر این که: بر فرض که این سخن علمای سنی درست باشد، این روایت برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام) بر دیگران را ثابت نکند، قطعاً بر ابوبکر و عمر را ثابت خواهد کرد؛ چرا که آنها آمدند تا این مقام را از آن خود کنند؛ اما رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) آنها شایسته این مقام ندیند و از در خانه خود راندند؛ اما امیرمؤمنان آمدند و به این مقام رسیدند.
پس بر اساس قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، خلافت ابوبکر و عمر باطل است و آنها حق نداشتهاند این مقام را با وجود امیرمؤمنان (علیهالسلام) به دست بگیرند.
اشکال نهم: شاید ابوبکر در مدینه نبوده است!
شاید ابوبکر در مدینه نبوده است! شاه ولی الله دهلوی، یکی از کسانی است که اشکالاتی به روایت طیر دارد، یکی از اشکالات او این است که شاید ابوبکر در مدینه نبوده[۱۳۲]و[۱۳۳].
جواب اشکال نهم:
پیشازاین روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم که در آن آمده بود:
انس گفته است که نزد رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) یک پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوبترین مخلوقت را بیاور تا با من از این پرنده بخورد؛ ابوبکر آمد و او را رد کرد، عمر نیز آمد و او را رد کرد، اما علی آمد و رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به او اجازه داد[۱۳۴]
.
همچنین با سند صحیح نقل شده است که عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدر من قرار بده؛ ولی خداوند به درخواست آنها توجهی نکرد[۱۳۵]اگر ابوبکر و عمر در مدینه نبودند، چه معنا داشت که عائشه و حفصه چنین درخواستی را داشته باشند؛ آیا عائشه و حفصه به اندازه دهلوی نمیفهمیدند که در یک آن و یک لحظه نمیشود ابوبکر و عمر را از دور به مدینه آورد و پیامبران نیز جز در زمان تحدی از معجزه و قدرت الهی خود استفاده نمیکنند؟
از این گذشته، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در همین قضیه از قدرت فوق بشری و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده کرده است.
توضیح مطلب این که: انبیاء و ائمه علیهمالسلام، سه ویژه گی دارند که از آنها جز در مواردی که خداوند دستور بدهد، نمیتوانند استفاده نمایند:
1. قدرت الهی؛
2. علم غیب؛
3. مستجاب الدعوة بودن.
آن بزرگواران از این سه ویژه در مسائل شخصی هیچگاه نمیتوانند استفاده کنند؛ مثل حضرت عیسی (علیهالسلام)با این که مرده را زنده میکرد؛ اما خودش برای نجات جانش مجبور بود که از این شهر به آن شهر مهاجرت کند تا جانش را حفظ نماید.
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میتوانست از این قدرت خود در جنگها استفاده کند؛ مثلاً در جنگ احد میتوانست با استفاده از یکی از این سه ویژگی مشرکان را از بین ببرد و پیروز شود؛ اما دنیا، دنیای امتحان و آزمایش و مسلمانان باید در این جا امتحان میشدند و.... اما در قضیه طیر، پیام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده کرد و دعا نمود که خداوند امیرمؤمنان (علیهالسلام)را هر جا که هست، بیاورد تا با آن حضرت همسفره شود. و خداوند بر پیامبرش منت نهاد و دعای او را اجابت کرد. با این که أنس بن مالک سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود که کسی دیگری غیر از امیرمؤمنان (علیهالسلام)از آن غذا میل نماید. پس بر خلاف سخن دهلوی، رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) در همین جا نیز از قدرت اعجاز خودش استفاده کرده است؛ چون یا باید دهلوی بپذیرد که یا مردم میدانستند که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) محبوبترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند که بیاید، و این تمام رشتههای دهلوی را پنبه خواهد کرد، یا باید بپذیرد که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) از قدرت الهی و مستجابالدعوة بودن خود استفاده نموده است.
اشکال دهم: رسولِخدا عادت نداشت که تنها غذا بخورد.
رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) عادت نداشت که تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشکال خندهداری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح کتاب مشکاة المصابیح نقل میکند که چون رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی کرد، پس منظور رسولِخدا محبوبترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده[۱۳۶].
جواب اشکال دهم:
- اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) این بود که آن حضرت دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، چرا با أنس بن مالک و همچنین سفینه که هر دو خادم رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) و در آن جا حاضر بودند، همسفره نشدند؟ آیا شایسته است که مرد کریمی همچون رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) ، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائی غذا بخورد؟
- ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها همسفره شدن با شخص دیگری بود، چرا ابوبکر، عمر و عثمان را از در خانهاش راند و با آنها همسفره نشد؟ چرا با خود عائشه و حفصه همسفره نشد؟ مگر آنها رحم و عیال آن حضرت محسوب نمیشدند؟
- ثالثاً: حتی اگر بپذیریم که منظور آن حضرت نیکی به ارحام بوده و نیکی به آنها از نیکی به خادم و دربان و همسر شایستهتر باشد؛ طبق معیار جناب طیبی، صدیقه طاهره سلاماللهعلیها و همچنین همسران عثمان که به ادعای اهلسنت دختران پیامبر بودند، اولویت و شایستگی بیشتری داشتند که پیغمبر با آنها همسفره شود. چرا آنها را دعوت نکرد؟
- رابعاً: اگر منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) نیکی به نزدیکانش بود، چرا عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران من قرار بده؟ قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی.
چرا أنس بن مالک آرزو میکند که خداوند این شخص را سعد بن عباده از أنصار قرار دهد: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ.آیا عائشه، حفصه و أنس بن مالک، به اندازه طیبی منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را متوجه نشده بودند و نمیدانستند که علی بن ابیطالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایستهتر است تا از این غذای بهشتی استفاده کند؟
اشکال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر.
احب الناس در غذاخوردن با پیامبر دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر میگوید: و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا که قرینه دلالت میکند بر آن که احب الناس الی الله در اکل مع النبی مراد باشد و بی شهبه حضرت امیر در این وصف احب ناس بود به سوی خدا زیرا که همکاسه شدن فرزند یا کسی که در حکم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام میشود[۱۳۷]و[۱۳۸].
جواب اشکال یازدهم:
- اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) را تحریف کرده است؛ چرا که در هیچ یک از روایات نقل شده، «احب الناس الیک» نیامده؛ بلکه در همه آنها «احب الخلق الیک» آمده. واضح است که «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسی دارد، تعبیر اول برتری امیرمؤمنان (علیهالسلام) را بر تمامی خلایق؛ حتی ملائکه، انبیاء، صلحا، صحابه و... ثابت میکند بر خلاف تعبیر دوم.
- ثانیاً: رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به صورت مطلق فرمودند «احب الخلق الیک»، نه «احب الخلق الیک فی الأکل». شما به چه دلیل و مدرکی سخن رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را قید زده اید؟
- ثالثاً: طبق معیار شما، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و همچنین همسران عثمان که به ادعای شما آنها نیز دختران پیامبر بودهاند، در همسفره شدن با پیامبر شایستهتر بودهاند تا امیرمؤمنان (علیهالسلام) که به قول شما در حکم فرزند رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) بوده. چون خود فرزند قطعاً از کسی که در حکم فرزند است، طبق مبنای شما شایستهتر خواهد بود و لذت غذاخوردن با او بیشتر میشود. پس چرا رسولِخدا با آنها همسفره نشد و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) را دعوت کرد؟
- رابعاً: عایشه و حفصه دو همسر پیامبر که شاهد ماجرا بودهاند، در آن جا حاضر بودند، قطعاً غذاخوردن و همکاسه شدن با همسر، از همکاسه شدن با کسی در حکم فرزند است و جزء اهلوعیال او بهحساب نمیآید، لذت بیشتری دارد؛ چرا رسولِخدا حتی یکلقمه از آن غذای لذیذ به عایشه و یا حفصه تعارف نکرد؟
- خامساً: همانطور که در پاسخ به شبهه قبلی گفتیم، عایشه، حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران ما قرار بده و أنس نیز درخواست کرد که خدایا این شخص را سعد بن عباده قرار بده، آیا آنها بهاندازه دهلوی نفهمیده بودند که منظور رسولِخدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) همکاسه شدن با فرزند و یا کسی است که در حکم فرزند او است بوده؟
اشکال دوازدهم: هرکس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست.
هرکس محبوبترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست: دهلوی ادعا کرده است که حتی اگر بپذیریم که امیرمؤمنان (علیهالسلام)محبوبترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمیشود: و اگر احب مطلقاً مراد باشد نیز مفید مدعا نیست زیرا که احب الخلق الی الله چه لازم است که صاحب ریاست عام باشد بسا اولیاء کبار و انبیاء عالیمقدار که احب الخلق الی الله بودهاند و صاحب ریاست عامه نبودهاند مثل حضرت زکریا و حضرت یحیی بلکه حضرت شمویل که در زمان ایشان طالوت به نص الهی ریاست عام داشت[۱۳۹].
جواب اشکال دوازدهم:
در پاسخ دهلوی میگوییم:
اولاً: اصل این که برخی از پیامبران بر برخی دیگر برتری داشتهاند، قطعی است؛ اما این که زکریا، شمویل و یحیی برتر از طالوت باشند، چه دلیلی برای آن وجود دارد؟
آن چه از قرآن کریم استفاده میشود، برتری این پیامبران بر دیگران مردم عالم است؛ اما برتری هر یک از آنها از آیات قرآن کریم استفاده نمیشود[۱۴۰] اتفاقاً اگر هم برتری داشته باشند، حضرت لوط که هم پیامبر خدا بوده و هم حکومت و سلطنت الهی داشته است، امتیاز بیشتری نسبت به زکریا و یحیی دارد.
ثانیاً: قبح تقدیم مفضول بر افضل، از مسائل عقلی است که تمام عقلای عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگی روزمره خودشان نیز بر این قاعده پایبند هستند. تمام تلاش مردم برای زندگی بهتر، خانه زیباتر، همسر زیباتر و... از همین قاعده عقلی نشئت میگیرد. تابهحال دیده نشده است که بیماری در شرایط مساوی، دکتر حاذق و متخصص را رها کرده و به دکتر عمومی مراجعه کند. اگر این کار را بکند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت میکنند که از اول چرا پیش متخصص نرفتی؛ اما متأسفانه علمای سنی بر خلاف عقل و وجدانشان این قاعده عقلی را زیر پا میگذارند و چون میدانند که با وجود علی بن ابیطالب (علیهالسلام)که محبوبترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبکر، عمر و... نمیرسد؛ ازاینرو تلاش میکنند که این قاعده عقلی را نپذیرند.
ثالثاً: آیات قرآن کریم بهترین دلیل بر این است که تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد کرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نکته را متذکر شده است:[۱۴۱]و [۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] و نیز روایات شایستهسالاری.
دلیل این که امام باید ظاهرا افضل باشد این است که ضرورتاً تقدیم مفضول بر فاضل زشت است؛ چرا که به عنوان مثال، زشت است که یک پادشاه حکیم، کسی را رئیس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نماید که مانند کودکان و بقالها مینویسد. و نیز زشت است کسی را رئیس فقهایی همانند ابوحنیفه و شافعی و... بکند که در فقه از آنان ضعیفتر است. بلی، عقلای عالم این کار حاکم را زشت میشمارند؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل درهمان چیزی که بر او برتری دارد، قبیح است[۱۴۵].
تذکر مهم
اینها مهمترین شبهاتی بود که اهلسنّت در رد حدیث طیر مطرح کردهاند؛ هرچند که اشکالات دیگری نیز هست که اهمیت کمتری دارند و تمام آنها در کتاب نفحات الأزهار، تخلیص عبقات الأنوار علامه لکنهوی پاسخ داده شده است.
پانویس
- ↑ این روایت با عبارات مختلف در منابع اهل سنت نقل شده است : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ .
- ↑ الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الكبیر، ج7، ص82، ح6437، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.
- ↑ العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص89، رقم:179، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص168، رقم:1345
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ
- ↑ الكاشف ج2، ص125، رقم:4494
- ↑ سیر أعلام النبلاء ج5، ص62
- ↑ أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984م؛النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.
- ↑ ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.
- ↑ الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفای365هـ)، الكامل فی ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م
- ↑ المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای507 هـ)، ذخیرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1416 هـ -1996م.
- ↑ ابن الجوزی الحنبلی، جمالالدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، ج1، ص229، تحقیق: خلیل المیس، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.
- ↑ الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025
- ↑ الكاشف ج2، ص111، رقم:4390
- ↑ البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج3، ص138، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415هـ.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستة، ج1، ص453، رقم: 2034، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.
- ↑ الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362
- ↑ الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278
- ↑ الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.
- ↑ النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، الكنی والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقیق: عبد الرحیم محمد أحمد القشقری، ناشر: الجامعة الإسلامیة ـ المدینة المنورة، الطبعة: الأولی، 1404هـ.
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج31، ص505، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، معرفة علوم الحدیث، ج1، ص117، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1397هـ - 1977م.
- ↑ الدارقطنی البغدادی، ابوالحسن علی بن عمر (متوفای 385هـ)، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، ج1، ص45، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله السلفی، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1405 - 1985م.
- ↑ إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.
- ↑ الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409
- ↑ البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج6، ص258، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.
- ↑ الحربی، علی بن عمر (متوفای386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربی، ص4، ح15، تحقیق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجیات، ناشر: شركة أفق للبرمجیات ـ مصر، الطبعة: الأولی، 2004م
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج1، ص521، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ الكاشف ج1، ص408، رقم:1668
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج9، ص425، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفای 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1271هـ ـ 1952م.
- ↑ التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.
- ↑ التاریخ الكبیر ج6، ص258، رقم: 2338
- ↑ ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص633، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص456، رقم:5556
- ↑ الثقات ج9، ص22، رقم:14968
- ↑ ج1، ص60، رقم:68
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص140، رقم:942
- ↑ الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص661، رقم: 8281.
- ↑ الثقات ج5، ص11، رقم: 3586
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج3، ص232، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.
- ↑ المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج6، ص472، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
- ↑ الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905
- ↑ العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404 - 1984 م.
- ↑ الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص199
- ↑ تقریب التهذیب ج1، ص403
- ↑ المستدرك علی الصحیحین ج3، ص141
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج6، ص53، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.
- ↑ البدایة والنهایة ج7، ص352
- ↑ میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج4، ص315
- ↑ سیر أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269
- ↑ الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987
- ↑ تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299
- ↑ تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151
- ↑ الحجرات/13.
- ↑ بقره/195؛ مائده/13؛آلعمران/134 و 148؛ مائده/93
- ↑ البقره/222.
- ↑ التوبه/108.
- ↑ آل عمران/76؛التوبه/4 و 7.
- ↑ آل عمران/146
- ↑ آلعمران/195
- ↑ مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8
- ↑ الصف/4
- ↑ الحجرات/13.
- ↑ السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، الزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولی، 1993م.
- ↑ البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.
- ↑ القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.
- ↑ الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبری، ج3، ص212، ناشر: دار، صادر - بیروت.الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج2، ص244، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.الصنعانی، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج11، ص336، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.ابن الجوزی الحنبلی، جمالالدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوك والأمم، ج4، ص69، ناشر: دار، صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1358.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج8، ص266، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص71، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولی، 1371هـ - 1952م.
- ↑ لخراسانی، سعید بن منصور (متوفای 227هـ)، سنن سعید بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر:الدار السلفیة - الهند، الطبعة: الأولی، 1403هـ ـ 1982م؛الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م.
- ↑ الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج9، ص331، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999م.
- ↑ السرخسی الحنفی، شمسالدین ابوبكر محمد بن أبی سهل (متوفای483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج3، ص346، تحقیق: عبدالله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.
- ↑ الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص99، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص440، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.
- ↑ یونس/35.
- ↑ الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.
- ↑ الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبدالله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)،الإفصاح فی إمامة أمیر المؤمنین (علیهالسلام)، ص33، تحقیق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولی، 1412هـ
- ↑ المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الكاظم (علیهالسلام)(متوفای436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.
- ↑ المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص966، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.
- ↑ الگنجی الشافعی، الإمام الحافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی (متوفای658هـ)، كفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، ص151، تحقیق و تصحیح و تعلیق: محمدهادی امینی، ناشر: دار احیاء تراث اهلالبیت (علیهالسلام)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ لأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبدالله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
- ↑ الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بكر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبیر.
- ↑ السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، طبقات الشافعیة الكبری، ج4، ص165، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ.
- ↑ طبقات الشافعیة الكبری ج4، ص169
- ↑ رواه البخاری ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ).
- ↑ ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسة الضعیفة وأثرها السیء فی الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزیع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الریاض، الطبعة: الطبعة الأولی، 1425هـ - 2004م
- ↑ جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.
- ↑ ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص371، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
- ↑ الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص636، ح3721، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
- ↑ ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.
- ↑ ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج18، ص26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مكتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.
- ↑ الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.
- ↑ الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.
- ↑ إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج9، ص7، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.
- ↑ الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.
- ↑ ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)،البدایة والنهایة، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص213، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.
- ↑ الأمینی، الشیخ عبد الحسین احمد (متوفای 1392هـ)، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربی بیروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.
- ↑ النحل/108.
- ↑ الذهبی الشافعی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
- ↑ ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص374، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
- ↑ دلائل الصدق، ج6، ص169.
- ↑ ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.
- ↑ الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م
- ↑ الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.
- ↑ المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص176، الطبعة الأولی، 1414هـ.
- ↑ الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.
- ↑ السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص300، ح4999، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفكر.النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص126، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.
- ↑ العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج7، ص27، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
- ↑ الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.
- ↑ صحیح البخاری ج5، ص2074، ح5127،كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ
- ↑ صحیح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ
- ↑ مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.
- ↑ المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص180، الطبعة الأولی، 1414هـ.
- ↑ إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجی، القاهرة.
- ↑ الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ، 1997م.
- ↑ تحفة اثناعشری، ص443
- ↑ مختصر تحفة الإثنی عشریة، ص183
- ↑ أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984مالنسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ..
- ↑ ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ
- ↑ ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.
- ↑ تحفة اثنا عشر، ص442
- ↑ مختصر التحفة الإثنی عشریة، السید محمد الشكری الآلوسی، ص182
- ↑ تحفة اثناعشری، ص442 ـ 443
- ↑ الأنعام.84 ـ 86.
- ↑ الرعد/16.
- ↑ النحل/76.
- ↑ الزمر/9.
- ↑ یونس/35
- ↑ الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ