ابوالحسن اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[محمد (ص) خاتم الانبیاء' به '[[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)')
 
(۶۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری (۲۶۰-۳۲۴ق‌/ ۸۷۴ -۹۳۶م‌)،مشهور به ابو الحسن اشعری، متکلم‌ نامدار و بنیان‌گذار مکتبی‌ در عقاید اسلامی‌ است. پیروان این مکتب به نام اشاعره خوانده می شوند.ویژگی‌اصلی‌ این‌ مکتب‌ کلامی‌، دفاع‌ عقلانی‌ از عقاید اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حدیث‌ است‌.
<div class="wikiInfo">
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!نام
!ابوالحسن اشعری
|-
|نام کامل
|علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری
|-
|نام پدر
|اسماعیل بن اسحاق اشعری
|-
|زادروز
|۲۶۰ق
|-
|زادگاه
|[[عراق]] • [[بصره]]
|-
|[[دین]]
|[[اسلام]]
|-
|[[مذهب]]
|[[سنی]]
|-
|نقش‌های
|متکلم • تأسیس مکتب کلامی اشعری
|-
|آثار
|مقالات الاسلامیین • الإبانة عن اصول الدیانة •....
|-
|درگذشت
|۳۲۴ق
|-
|آرامگاه
|میان کرخ و باب بصره
|-
|}
</div>


==تولد و انتساب==
'''علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری''' (۲۶۰-۳۲۴ق‌/ ۸۷۴ -۹۳۶م‌) مشهور به ابوالحسن اشعری متکلم‌ نامدار و بنیان‌گذار مکتبی‌ در [[عقاید اسلامی‌]] است. پیروان این مکتب به نام [[اشاعره]] خوانده می‌شوند. ویژگی‌ اصلی‌ این‌ مکتب‌ کلامی‌ دفاع‌ عقلانی‌ از عقاید [[اهل سنت|اهل‌ سنت‌]] و [[اصحاب‌ حدیث‌]] است‌.


ابوالحسن‌ اشعری‌ از نسل  ابو موسی اشعری صحابی معروف پیامبر‌ صلوات الله علیه بود.خطیب‌ بغدادی‌  <ref>خطیب‌ بغدادی‌، احمد، ج۱۱، ص۳۴۶، تاریخ‌ بغداد، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.</ref> و ابن‌عساکر <ref>ابن‌عساکر، علی‌، ج۱، ص۳۴، تبیین‌ کذب‌ المفتری‌ فیما نسب‌ الی‌ الامام‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، به‌ کوشش‌ حسام‌ الدین‌ قدسی‌، دمشق‌، ۱۳۴۷ق‌.</ref> در آثار خود به این مسئله اشاره کرده اند.وی در بصره به دنیا آمد و دوره کودکی خود را در آن دیار سپری کرد.
== تولد و انتساب ==


==مشی اعتقادی ==
ابوالحسن‌ اشعری‌ زاده بصره و از نسل0 [[ابوموسی اشعری]] صحابی معروف [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر‌ صلوات الله علیه]] است. <ref>خطیب‌ بغدادی‌، احمد، ج۱۱، ص۳۴۶، تاریخ‌ بغداد، قاهره، ۱۳۵۰ق‌.</ref> و <ref> ابن‌عساکر، علی‌، ج۱، ص۳۴، تبیین‌ کذب‌ المفتری‌ فیما نسب‌ الی‌ الامام‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، به‌ کوشش‌ حسام‌ الدین‌ قدسی‌، دمشق، ۱۳۴۷ق‌.</ref> در آثار خود به این مسئله اشاره کرده‌اند.


چون پدر ابو الحسن اشعری بر مشرب اهل حدیث بود از این نظر وی نیز بر همان منوال بود ولی در ادامه به مکتب اعتزال گرایش پیدا کرد و از مدافعین این مکتب و شاگرد ابو علی جبایی معتزلی بود تا آن که ‌تحولی در اندیشه او پیدا شد و از مکتب معتزله رویگردان شد و مکتب اشعری را پایه گذاری نمود.
== روش اعتقادی ==
 
چون پدر ابوالحسن اشعری بر مشرب اهل حدیث بود، از این نظر وی نیز بر همان منوال رفتار کرد، ولی در ادامه به [[معتزله|مکتب اعتزال]] گرایش پیدا کرد و از مدافعین این مکتب بود تا آن که دگر بار ‌تحولی در اندیشه او پیدا شد و از مکتب معتزله فاصله گرفت و مکتب خودش را که به نام مکتب اشعری معروف شد، پایه‌گذاری نمود.
   
   
==دلیل روی گردانی از مکتب معتزله==
== دلیل روی گردانی از مکتب معتزله ==


اعتزال اشعری از مکتب معتزله به روایت های گوناگونی گره خورده است اما آن چه معروف است این که میان اشعری و استادش ابو علی جبایی مناظره معروفی در گرفت که البته اشعری توانست بر استادش غالب شود و این موضوع باعث شد وی از عقاید معتزله روی گردان شود و چون با مبانی این مکتب آشنایی کامل و نیز در فن مناظره مهارت داشت از این رو تمام قد به مخالفت با معتزله و رد آن کمر همت بست.روایتی که ابن ندیم به عنوان قدیمی ترین مورخ نقل می کند این است که اشعری در یکی از شب‌های جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد کرد.<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱</ref>  
اعتزال اشعری از مکتب معتزله به روایت‌های گوناگونی گره خورده است، اما آن‌چه معروف است این که میان اشعری و استادش ابوعلی جبایی معتزلی، مناظره معروفی در گرفت. اشعری در این مناظره توانست بر استادش غالب شود و این موضوع باعث شد وی از عقاید معتزله روی‌گردان شود و چون از قبل با مبانی این مکتب آشنایی کامل و نیز در فن مناظره مهارت داشت، با تمام وجود، به مخالفت با معتزله و رد عقاید آنان کمر همت بست. روایتی که ابن‌ندیم به عنوان قدیمی‌ترین مورخ نقل می‌کند این است که اشعری در یکی از شب‌های جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد کرد.<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱</ref>  
ابن عساکر نیز نقل می کند که اشعری در مسجد گفته است که از راه دلایل عقلی نتوانسته‌ است به حقیقت برسد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، باطل بودن عقاید معتزله را در یافته است.<ref>ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹</ref> علاوه درباره انگیزه تحول فکری اشعری نقل های دیگری نیز وجود دارد که در برخی از آن ها گفته شده است که اشعری ادعا کرده است که دلیل روی گردانی اش از معتزله ناشی از الهامات و رویاهای قابل اعتناء بوده است. <ref>ر ک، ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹</ref>  
ابن عساکر نیز نقل می‌کند که اشعری در مسجد گفته است که از راه دلایل عقلی نتوانسته‌ است به حقیقت برسد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، باطل بودن عقاید معتزله را در یافته است.<ref>ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹</ref> علاوه درباره انگیزه تحول فکری اشعری نقل‌های دیگری نیز وجود دارد که در برخی از آنها گفته شده است که اشعری ادعا کرده است که دلیل روی گردانی اش از معتزله ناشی از الهامات و رویاهای قابل اعتناء بوده است. <ref>ر ک، ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹</ref>  


==مبانی کلامی==
== مبانی کلامی ==


'''شناخت ضروری و اکتسابی'''
'''شناخت ضروری و اکتسابی'''


ابوالحسن اشعری شناخت را به دو نوع ضروری و اکتسابی تقسیم می کند. شناخت اکتسابی شناختی است که از راه تفکر و استدلال عقلی تحصیل شود و شناخت ضروری تمام شناخت هایی است که از مسیر غیر نظری به دست بیاید چه آن شناخت حسی باشد  یا از راه علم به بدیهیات به دست آید و یا به وسیله اخبار قابل اعتماد به دست آید.<ref>ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷</ref>اشعری معتقد است که تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. و اما  شناختی که موجب تعبد شود منوط به معرفت اکتسابی است و معرفت اکتسابی از مسیر استدلال عقلی به دست می آید در نتیجه باید گفت که شناخت خدا تقلیدی نیست.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹</ref>
ابوالحسن اشعری شناخت را به دو نوع ضروری و اکتسابی تقسیم می‌کند. شناخت اکتسابی شناختی است که از راه تفکر و استدلال عقلی تحصیل شود و شناخت ضروری تمام شناخت‌هایی است که از مسیر غیر نظری به دست بیاید چه آن شناخت حسی باشد0 یا از راه علم به بدیهیات به دست آید و یا به وسیله اخبار قابل اعتماد به دست آید.<ref>ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷</ref>اشعری معتقد است که تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. و اما0 شناختی که موجب تعبد شود منوط به معرفت اکتسابی است و معرفت اکتسابی از مسیر استدلال عقلی به دست می‌آید در نتیجه باید گفت که شناخت خدا تقلیدی نیست.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹</ref>


'''واجب بودن شناخت خدا'''
'''واجب بودن شناخت خدا'''


اشعری معتقد است که شرع حکم می کند که انسان از عقل خود برای شناخت خدا بهره ببرد وی برای عقل  به هیچ گونه شایستگی مبنی بر این که چه تکیلفی در برابر خدا دارد قایل نیست.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref>  
اشعری معتقد است که شرع حکم می‌کند که انسان از عقل خود برای شناخت خدا بهره ببرد وی برای عقل0 به هیچ گونه شایستگی مبنی بر این که چه تکیلفی در برابر خدا دارد قایل نیست.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref>  


'''حسن و قبح شرعی به جای حسن و قبح عقلی'''  
'''حسن و قبح شرعی به جای حسن و قبح عقلی'''  


حسن و قبح شرعی اختراع اشعری در برابر حسن و قبح عقلی است که مورد قبول همگان است. این نظریه بر مبنای تفاوتی است که این متکلم میان احکام نظری و احکام عقلی قایل می شود اشعری قلمرو عقل را صرفا به احکام نظری محدود می کند به همین جهت عقل قادر نیست تا در باره نیک و بد کارها حکمی بدهد در نتیجه نمی توان با عقل به حکم وجوب یا حرمت رسید و فقظ شرع است که می توان این موضوع را تشخیص دهد.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref>
حسن و قبح شرعی اختراع اشعری در برابر حسن و قبح عقلی است که مورد قبول همگان است. این نظریه بر مبنای تفاوتی است که این متکلم میان احکام نظری و احکام عقلی قایل می‌شود اشعری قلمرو عقل را صرفا به احکام نظری محدود می‌کند به همین جهت عقل قادر نیست تا درباره نیک و بد کارها حکمی بدهد در نتیجه نمی‌توان با عقل به حکم وجوب یا حرمت رسید و فقظ شرع است که می‌تواند این موضوع را تشخیص دهد.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref>


'''شناخت از راه اخبار مورد اعتماد'''
'''شناخت از راه اخبار مورد اعتماد'''


اشاعره معتقدند معرفتی که از راه موثق به دست آید مثلا ناشی از دریافت های حسی باشد معرفتی ضروری است. داده های حسی جای شکی برای انسان باقی نمی گذارد به گونه ای که می تواند منشا استدلال باشد بر همین مبنا آن چه از اخبار معتبر نصیب انسان می شود می  تواند در حکم شناخت حسی باشد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۷</ref> در حالی که پیامبر صلوات الله علیه خبر داده است که اگر در دعوت او و نشانه‌هایش اندیشه نکنند دچار عذاب الهی خواهند شد، زیرا با شناختی که انسان‌ها از راستگویی حضرت دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌ شود و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بی‌ چون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.<ref>ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵</ref> بنا بر این، تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، این‌ گونه آغاز می‌شود.  
اشاعره معتقدند معرفتی که از راه موثق به دست آید مثلا ناشی از دریافت‌های حسی باشد معرفتی ضروری است. داده‌های حسی جای شکی برای انسان باقی نمی‌گذارد به گونه‌ای که می‌تواند منشا استدلال باشد بر همین مبنا آن چه از اخبار معتبر نصیب انسان می‌شود می‌‌تواند در حکم شناخت حسی باشد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۷</ref> در حالی که پیامبر صلوات الله علیه خبر داده است که اگر در دعوت او و نشانه‌هایش اندیشه نکنند دچار عذاب الهی خواهند شد، زیرا با شناختی که انسان‌ها از راستگویی حضرت دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌‌شود و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بی‌ چون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.<ref>ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵</ref> بنابراین، تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، این‌ گونه آغاز می‌شود.  
   
   
'''استدلال از محسوس به نا محسوس '''
'''استدلال از شاهد به غایب '''


در نگاه ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند استدلال از شاهد به غایب یعنی محسوس به نا محسوس است. به این معنا که انسان در مسیر استدلال عقلی، احکام مربوط به امور دنیا را که از نوع محسوس است به موضوعات مشابهی در جهان ناشناخته سریان می‌دهد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۶</ref>
در نگاه ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند استدلال از شاهد به غایب یعنی محسوس به نا‌محسوس است. به این معنا که انسان در مسیر استدلال عقلی، احکام مربوط به امور دنیا را که از نوع محسوس است به موضوعات مشابهی در جهان ناشناخته سریان می‌دهد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۶</ref>
البته اشعری اعتبار قیاس را می‌ پذیرد و در برهان‌های خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده می‌کند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمی‌داند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود می‌ کند و به عقل آن بها را نمی دهد که معتزلیان داده اند. با این وجود،  توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد. <ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref>
البته اشعری اعتبار قیاس را می‌‌پذیرد و در برهان‌های خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده می‌کند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمی‌داند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود می‌ کند و به عقل آن بها را نمی‌دهد که معتزلیان داده‌اند. با این وجود،0 توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد. <ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref>


==برخی از آراء و عقاید ==
== اشاره به برخی از آراء و عقاید ==


'''صفات ازلی خداوند متعال'''
'''صفات ازلی خداوند متعال'''


اکثریت معتزله، صفات ذاتی خداوند را عین ذات او می دانستند و برخی از اهل حدیث (مشبهه) به زیادت و مغایرت آنها با ذات معتقد بودند. شیخ اشعری نیز نظریه زیادت را برگزید، ولی تبصره ای به آن افزود و آن این که: این صفات ازلی نه عین ذاتند و نه غیر ذات، اگر چه در واقعیت خود قائم به ذات می باشند.<ref>شهرستانى، محمد بن عبد الکریم‏، الملل و النحل، محقق: بدران، محمد، ج 1، ص 108.</ref>
از نظر اشاعره، خداوند قدیم است و صفات او یعنی علم، قدرت، اراده، حیات، سمع، بصر و کلام همه قدیم اند و در مجموع قدمای هشت گانه را تشکیل می‌دهند.<ref>تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2،ص468.</ref>
ابوالحسن اشعری معتقد است که صفات ازلی نه عین ذات0 اند و نه غیر ذات، اگر‌چه در واقعیت خود قائم به ذات می‌باشند.<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم‏، الملل و النحل، محقق بدران، محمد، ج 1، ص 108.</ref>


''' صفات خبریه'''
''' صفات خبریه'''


مقصود از «صفات خبريه»، اوصافى برای خداوند متعال است كه در آيات قرآن و روايات آمده و مستندى جز نقل ندارد.<ref>سبحانى، جعفر، سيماى عقائد شيعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.</ref> مانند استواء بر عرش،[7] <ref>سوره طه، آیه 5.</ref>آمدن،<ref>سوره فجر، آیه 22</ref>.وجه، <ref>سوره الرحمن،آیه 27</ref> دست،<ref>سوره فتح، آیه 10</ref>و چشم،<ref>سوره هود، آیه 37.</ref> چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می نامند. معتزله در تفسیر این آیات روش تأویل را برگزیدند، ظاهرگرایان و قشریان از اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش بود؛ زیرا وی تأویل معتزله را نپذیرفت و گفت: خداوند حقیقتا صفات مزبور را دارا است، ولی بحث درباره چگونگی آنها روا نیست. از این نظریه به عنوان اصل معروف اشعری درباره صفات خداوند یاد می شود؛ یعنی «ایمان داشتن، بدون پرسش از چگونگی». از این روش، به روش تفویض (در مقابل تأویل) نیز یاد می شود.<ref>درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.</ref>
مقصود از «صفات خبریه»، صفات مربوط به خدای متعال است که در قرآن و روایات نام آن آمده است0 و مستندی جز نقل ندارد.<ref>سبحانی، جعفر، سیمای عقائد شیعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.</ref> مانند استواء بر عرش، <ref>سوره طه، آیه 5.</ref>آمدن،<ref>سوره فجر، آیه 22</ref>.وجه، <ref>سوره الرحمن، آیه 27</ref> دست،<ref>سوره فتح، آیه 10</ref>و چشم،<ref>سوره هود، آیه 37.</ref> چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می‌نامند. معتزله در تفسیر این آیات قایل به تاویل اند، اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. اما روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش است؛ زیرا وی تأویل معتزله را نمی‌پذیرد و می‌گوید که خداوند حقیقتا دارای صفات مذکور است، ولی0 بحث درباره کیفیت آن ممنوع است.0 این نوع0 تفسیر اشعری به عنوان یک نظریه و اصل معروفی مطرح است و آن «ایمان داشتن بدون سوال از کیفیت» است.<ref>درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.</ref>


'''حدوث و قدم کلام الهی'''
'''حدوث و قدم کلام الهی'''


اهل حدیث و حنابله بر قدیم بودن کلام الهی (قرآن) اصرار می ورزیدند، و اعتقاد به حادث بودن آن را موجب کفر می دانستند. در برابر آنان، معتزله بر حدوث قرآن اصرار می ورزیدند. ابوالحسن اشعری، در این نزاع کلامی به دفاع از عقیده اهل حدیث پرداخت، ولی برای کلام الهی دو مرتبه قائل شد، یکی کلام نفسی و دیگری کلام لفظی، و گفت: آن چه قدیم است، کلام نفسی است که کلام حقیقی است و کلام لفظی، کلام حقیقی نیست، بلکه وسیله اظهار و ابراز آن می باشد. <ref>همان، ص 276.</ref>
اهل حدیث و حنابله معتقدند که قرآن قدیم است و اگر کسی بگوید که قرآن حادث است مرتکب کفر شده است. اما معتزلیان معتقدند که کلام خدا حادث است. در این میان ابوالحسن اشعری از عقیده اهل حدیث پیروی می‌کند و البته می‌گوید که کلام الهی دو گونه است 1. کلام نفسی 2. کلام لفظی
و توضیح می‌دهد که کلام نفسی کلام حقیقی و قدیم است و کلام لفظی کلام حقیقی نیست بلکه وسیله اظهار و ابراز آن می‌باشد. <ref>همان، ص 276.</ref>
 
'''افعال انسان و نظریه کسب'''
 
این نظریه که بر آیند اجتهاد اشعری و پیروانش در تفسیر خلق افعال عباد است، از جمله نظریه‌های مطرح و معروفی است که البته قدمتش به پیش از اشعری باز می‌گردد و مربوط به مسئله قدر و جبر و0 اختیار است. در این بین هر کدام از مذاهب تفسیری ارایه کردند که در خور توجه است.
معتزله به انگیزه دفاع از عدل و حکمت خداوند، نظریه تفویض را برگزیدند و افعال اختیاری انسان را از حیطه اراده0 الهی بیرون دانستند، و انسان را خالق افعال خویش شناختند بدون آن که فاعلی چون خدا در آن دخالت داشته باشد.
در برابر معتزله، اهل حدیث با هدف دفاع از عمومیت اراده و قدر الهی و نیز حفاظت از اصل توحید در خالقیت، هر گونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی کردند و افعال او را چه از نوع طاعت یا معصیت، فعل خدا0 دانستند. از این عقیده به عنوان نظریه «خلق افعال عباد» یاد می‌شود. ابوالحسن اشعری پس از فاصله گرفتن از مکتب معتزله، حمایت خود را از عقیده خلق اعمال ابراز0 و بر این عقیده تصریح کرد که: «افعال بندگان، مخلوق و مقدور خداوند است»،<ref>ر ک اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 291‏؛ و سبحانی، جعفر، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ‏3، ص 107‏ و 108‏. ‏</ref>ولی برای توجیه اصل اختیار و رهایی از پی آمدهای نادرست اندیشه جبر، نظریه کسب را که قبل از او توسط حسین نجار و ضِرار بن عمرو مطرح شده بود، برگزید.
اشعری معتقد است خداوند خالق افعال است و انسان به عنوان ابزار کسب آن فعل را کسب می‌کند. وی در تعریف کسب می‌گوید: «حقیقت در نزد من این است که معنای اکتساب و کسب کردن، وقوع فعل همراه و همزمان با قوه حادث است. پس کسب کننده فعل کسی است که فعل همراه قدرت در او ایجاد می‌شود.».<ref>اشعری، ابوالحسن؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، دار احیا التراث العربی، بیروت، ط 3، ص532</ref>
و اما فاضل قوشجی تعریف روشن تری از کسب ارایه کرده و گفته است «کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آن که قدرت و اراده او در تحقق فعل تأثیری داشته باشد». <ref>ر ک درآمدی بر علم کلام، ص 278، به نقل از فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص 445.</ref> البته باید گفت نظریه کسب پس از ابوالحسن اشعری دستخوش تفاسیر دیگری شده است که می‌شود گفت با تفسیر اشعری تمایز قابل توجهی دارد زیرا متکلمان این مذهب از متقدمین گرفته تا متاخرین، کسب را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که به تعریف نظریه امر بین الامرین0 نزدیک می‌شود و0 می‌توان آن را دستاویزی جهت تقریب به اندیشه متکلمان امامیه قرار داد.
 
'''عدل و انکار حسن و قبح عقلی'''


'''خلق افعال و کسب'''
اشاعره معتقدند هیچ چیزی بر خداوند ضروری و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزی بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف برای او است، در حالی که انسان حق ندارد برای خدا تکلیفی را تعیین و حیطه قدرت او را محدود کند. بر همین مبنا نمی‌توان گفت0 “صدور عدالت بر خدا لازم و ارتکاب قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلکه هر آن چه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر‌چه تمامی مؤمنان را وارد جهنم و تمامی کفار را وارد بهشت کند. هر چه آن خسرو کند شیرین بود. (این یعنی حسن و قبح شرعی.)<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶و شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref> البته خداوند مطابق با وعد0‌ای که در قرآن و0 روایات داده است، هرگز مرتکب ظلم نخواهد شد و هر کسی را مطابق با اعمالش جزای متناسب خواهد داد.


از مسائل مورد اختلاف میان معتزله و ظاهرگرایان، مسئله قَدَر یا خلق اعمال است. معتزله به انگیزه دفاع از عدل و حکمت خداوند، اندیشه تفویض را برگزیده، و افعال اختیاری انسان را از قلمرو اراده و قَدَر الهی بیرون دانستند، و انسان را خالق افعال خویش شناختند. در برابر آنان، ظاهرگرایان به انگیزه دفاع از عمومیت اراده و قدر الهی، و نیز اصل توحید در خالقیت، هر گونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی کرده و افعال او را اعم از طاعات و معاصی، مخلوق خدا می دانستند. از این عقیده به «خلق اعمال» یاد می شود.اشعری، آن گاه که از مکتب اعتزال اعلان انصراف داد، حمایت خود را از عقیده خلق اعمال ابراز کرد و در رساله ای که عقاید خود را به عنوان نماینده اهل سنت نگاشت، بر این عقیده تصریح نموده گفت: «افعال بندگان، مخلوق و مقدور خداوند است»،<ref>ر کT اشعرى، ابو الحسن، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ص 291‏؛ سبحانی، جعفر، الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف، ج ‏3، ص 107‏ و 108‏.‏</ref>ولی برای توجیه اصل اختیار و رهایی از پی آمدهای نادرست اندیشه جبر، نظریه کسب را که قبل از او توسط حسین نجار و ضِرار بن عمرو مطرح شده بود، برگزید. در تفسیر حقیقت «کسب» از طرف اساتید و محققان کلام اشعری آراء مختلفی ابراز گردیده است، ولی معروف ترین آنها این است که «کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آن که قدرت و اراده او در تحقق آن تأثیری داشته باشد». <ref>ر کT درآمدی بر علم کلام، ص 278، به نقل از فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص 445.</ref>
'''اعتقاد در مورد عقل'''


'''عدل'''
اشعری اعتماد و اتکاء مطلق به عقل را جایز نمی‌داند و به همین دلیل، مورد سرزنش معتزله قرار می‌گرفت. وی در زمینه اعتماد به عقل جانب میانه را می‌گرفت و مذهب وسط را اختیار می‌کرد. شهرستانی از قول اشعری نقل می‌کند که: معرفت خدا به عقل حاصل و به شرع واجب می‌گردد.<ref>شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ الملل والنحل، تصحیص محمدسید گیلانی، قاهره، 1961، ج1، ص129.</ref>


اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى از اهالی بصره) معتقدند: هيچ چيزى بر خداوند ضرورى و واجب نيست و اعتقاد به وجوب چيزى بر خداوند، مستلزم تحديد او و تعيين تكليف براى او است، در حالى كه هيچ بنده اى حق تعيين تكليف براى خدا و محدود كردن دايرۀ قدرت و اراده و فعاليت آن ذات اقدس را ندارد؛ از اين رو كسى حق ندارد كه بگويد “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبيح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلكه هر آن چه خدا انجام دهد، عين عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى كفار را به بهشت بفرستد! و اين محال نيست.منشأ اشتباه اين گروه، نحوۀ بيانى است كه معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زيرا معتزله (پيروان واصل بن  عطاء) با تمسك به حسن و قبح عقلى و ذاتى، رعايت عدالت در دنيا و آخرت را بر خداوند واجب مى‏دانند كه بيان آنها با نوعى تحديد و تعيين تكليف براى خداوند همراه است!
'''تکلیف خارج از تحمل'''
ابوالحسن اشعری سال ها جزو شاگردان برجسته ابوعلی جبائی (شیخ معتزله) بود، اما از استاد کناره گرفت و مذهب کلامی جدیدی را تأسیس کرد. بزرگ ترین اختلافی که باعث جدا شدن وی از معتزله شد بحث عدل و خلق قرآن است. این جدایی در سال 300 هجری اتفاق افتاد. <ref>مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 54.</ref>
شیوه اشعریان در مقابل روش معتزله که شیوه برهان و کلام بود طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت نمود.در بیشتر بلاد اسلام، مذهب عامه اهل سنت و جماعت، مذهب اشعری است.<ref>همان، ص 56.</ref> در رشد این مکتب کلامی و استیلا بر دیگر مذاهب اهل سنت اغراض سیاسی بی تأثیر نبوده است. فشار حکومت عباسی بر معتزله و عقل گراها از زمان متوکل تا زمان مقتدر که بین سال های 295 تا 320 حکومت کرد ادامه داشت در همین فاصله (295 تا 320) بود که ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال توبه کرد و به مسلک اهل حدیث وارد شد، عقیده ای که مورد قبول و تأثیر خلفاء عباسی و بعد از آن پادشاهان سلجوقی بود.<ref>همان، ص 56؛ سبحانی، و  ملل و نحل، ج 2، ص 31.</ref>
ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول مربوط با بحث خودمان اشاره می کنیم:<ref>همان، ص 56 و 57 و 58.</ref>


خداوند خالق افعال بندگان است.
به گفته شهرستانی، اشعری تکلیف مالایطاق را جایز می‌داند.<ref>شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ پیشین، ص124</ref>
به این معنا که جایز است خداوند بنده‌اش را مامور به امری نماید که از حوزه توانایی او خارج است. مثلا انسانی بدون بال امر به پریدن مثل پرندگان شود.


خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق بکند (یعنی فعلی که عقلاً قبیح است انجام دهد).
'''ایمان'''


خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.
از نظر اشعری ایمان تصدیق قلبی است، اما اقرار به زبان و عمل به ارکان دین از جمله ی فروع ایمان است. می‌نویسد: ایمان توفیقی است که خداوند به بندگانش عنایت می‌کند و منظور از توفیق، آفریدن قدرت بر طاعت است.<ref>ولوی، علی‌محمد؛ پیشین، ص474.</ref>


در صورت نبودن امام واجد شرایط اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.
'''حکم درباره مرتکب کبیره'''


صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از این عالم رود حکم او با خداست یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند.
به اعتقاد اشعری و پیروانش، نمی‌توان کسانی را که مرتکب گناه کبیره می‌شوند مومن ندانست بلکه هر گونه قضاوتی در‌این‌باره از عهده انسان‌ها خارج است و باید آن را به خد وا گذارد.<ref>همان، ص475.</ref>
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آن چه را شرع نیکو بداند حسن و نیکو و آن چه را شرع زشت بداند قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند. همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و بالتبع نفی عدل الاهی سرچشمه می گیرد باعث شد برای تأکید این مطلب علماء مذهب اصل عدل الاهی را جزء اصول عقاید ذکر نمایند.البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند اما عدل در کلام آنان یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.اگر چه دو مكتب معتزله و شيعه در بسیاری از مسائل اعتقادى با هم توافق دارند، بدين جهت در مقابل اشاعره معروف به «عدليه» شده اند. و نيز توحيد افعالى شيعه با توحيد افعالى اشاعره متفاوت است، توحيد افعالى اشاعره بدين معنا است كه هيچ موجودى داراى هيچ اثرى نيست، مگر اين كه تمامى آنها به گونه مستقيم از جانب خداوند باشد، بنابر اين خالق مستقيم افعالى بندگان نيز خداست و بنده خالق و آفريننده عمل خود نيست.


==پانویس==
== پانویس ==  
{{پانویس}}
==رده ها== بزرگان اهل سنت، متکلمان مسلمان، علمای قرن چهارم،اشاعره
 
[[رده:اهل سنت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۴۶

نام ابوالحسن اشعری
نام کامل علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری
نام پدر اسماعیل بن اسحاق اشعری
زادروز ۲۶۰ق
زادگاه عراقبصره
دین اسلام
مذهب سنی
نقش‌های متکلم • تأسیس مکتب کلامی اشعری
آثار مقالات الاسلامیین • الإبانة عن اصول الدیانة •....
درگذشت ۳۲۴ق
آرامگاه میان کرخ و باب بصره

علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری (۲۶۰-۳۲۴ق‌/ ۸۷۴ -۹۳۶م‌) مشهور به ابوالحسن اشعری متکلم‌ نامدار و بنیان‌گذار مکتبی‌ در عقاید اسلامی‌ است. پیروان این مکتب به نام اشاعره خوانده می‌شوند. ویژگی‌ اصلی‌ این‌ مکتب‌ کلامی‌ دفاع‌ عقلانی‌ از عقاید اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حدیث‌ است‌.

تولد و انتساب

ابوالحسن‌ اشعری‌ زاده بصره و از نسل0 ابوموسی اشعری صحابی معروف پیامبر‌ صلوات الله علیه است. [۱] و [۲] در آثار خود به این مسئله اشاره کرده‌اند.

روش اعتقادی

چون پدر ابوالحسن اشعری بر مشرب اهل حدیث بود، از این نظر وی نیز بر همان منوال رفتار کرد، ولی در ادامه به مکتب اعتزال گرایش پیدا کرد و از مدافعین این مکتب بود تا آن که دگر بار ‌تحولی در اندیشه او پیدا شد و از مکتب معتزله فاصله گرفت و مکتب خودش را که به نام مکتب اشعری معروف شد، پایه‌گذاری نمود.

دلیل روی گردانی از مکتب معتزله

اعتزال اشعری از مکتب معتزله به روایت‌های گوناگونی گره خورده است، اما آن‌چه معروف است این که میان اشعری و استادش ابوعلی جبایی معتزلی، مناظره معروفی در گرفت. اشعری در این مناظره توانست بر استادش غالب شود و این موضوع باعث شد وی از عقاید معتزله روی‌گردان شود و چون از قبل با مبانی این مکتب آشنایی کامل و نیز در فن مناظره مهارت داشت، با تمام وجود، به مخالفت با معتزله و رد عقاید آنان کمر همت بست. روایتی که ابن‌ندیم به عنوان قدیمی‌ترین مورخ نقل می‌کند این است که اشعری در یکی از شب‌های جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد کرد.[۳] ابن عساکر نیز نقل می‌کند که اشعری در مسجد گفته است که از راه دلایل عقلی نتوانسته‌ است به حقیقت برسد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی کتاب و سنت، باطل بودن عقاید معتزله را در یافته است.[۴] علاوه درباره انگیزه تحول فکری اشعری نقل‌های دیگری نیز وجود دارد که در برخی از آنها گفته شده است که اشعری ادعا کرده است که دلیل روی گردانی اش از معتزله ناشی از الهامات و رویاهای قابل اعتناء بوده است. [۵]

مبانی کلامی

شناخت ضروری و اکتسابی

ابوالحسن اشعری شناخت را به دو نوع ضروری و اکتسابی تقسیم می‌کند. شناخت اکتسابی شناختی است که از راه تفکر و استدلال عقلی تحصیل شود و شناخت ضروری تمام شناخت‌هایی است که از مسیر غیر نظری به دست بیاید چه آن شناخت حسی باشد0 یا از راه علم به بدیهیات به دست آید و یا به وسیله اخبار قابل اعتماد به دست آید.[۶]اشعری معتقد است که تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. و اما0 شناختی که موجب تعبد شود منوط به معرفت اکتسابی است و معرفت اکتسابی از مسیر استدلال عقلی به دست می‌آید در نتیجه باید گفت که شناخت خدا تقلیدی نیست.[۷]

واجب بودن شناخت خدا

اشعری معتقد است که شرع حکم می‌کند که انسان از عقل خود برای شناخت خدا بهره ببرد وی برای عقل0 به هیچ گونه شایستگی مبنی بر این که چه تکیلفی در برابر خدا دارد قایل نیست.[۸]

حسن و قبح شرعی به جای حسن و قبح عقلی

حسن و قبح شرعی اختراع اشعری در برابر حسن و قبح عقلی است که مورد قبول همگان است. این نظریه بر مبنای تفاوتی است که این متکلم میان احکام نظری و احکام عقلی قایل می‌شود اشعری قلمرو عقل را صرفا به احکام نظری محدود می‌کند به همین جهت عقل قادر نیست تا درباره نیک و بد کارها حکمی بدهد در نتیجه نمی‌توان با عقل به حکم وجوب یا حرمت رسید و فقظ شرع است که می‌تواند این موضوع را تشخیص دهد.[۹]

شناخت از راه اخبار مورد اعتماد

اشاعره معتقدند معرفتی که از راه موثق به دست آید مثلا ناشی از دریافت‌های حسی باشد معرفتی ضروری است. داده‌های حسی جای شکی برای انسان باقی نمی‌گذارد به گونه‌ای که می‌تواند منشا استدلال باشد بر همین مبنا آن چه از اخبار معتبر نصیب انسان می‌شود می‌‌تواند در حکم شناخت حسی باشد.[۱۰] در حالی که پیامبر صلوات الله علیه خبر داده است که اگر در دعوت او و نشانه‌هایش اندیشه نکنند دچار عذاب الهی خواهند شد، زیرا با شناختی که انسان‌ها از راستگویی حضرت دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌‌شود و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بی‌ چون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.[۱۱] بنابراین، تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، این‌ گونه آغاز می‌شود.

استدلال از شاهد به غایب

در نگاه ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند استدلال از شاهد به غایب یعنی محسوس به نا‌محسوس است. به این معنا که انسان در مسیر استدلال عقلی، احکام مربوط به امور دنیا را که از نوع محسوس است به موضوعات مشابهی در جهان ناشناخته سریان می‌دهد.[۱۲] البته اشعری اعتبار قیاس را می‌‌پذیرد و در برهان‌های خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده می‌کند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمی‌داند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود می‌ کند و به عقل آن بها را نمی‌دهد که معتزلیان داده‌اند. با این وجود،0 توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد. [۱۳]

اشاره به برخی از آراء و عقاید

صفات ازلی خداوند متعال

از نظر اشاعره، خداوند قدیم است و صفات او یعنی علم، قدرت، اراده، حیات، سمع، بصر و کلام همه قدیم اند و در مجموع قدمای هشت گانه را تشکیل می‌دهند.[۱۴] ابوالحسن اشعری معتقد است که صفات ازلی نه عین ذات0 اند و نه غیر ذات، اگر‌چه در واقعیت خود قائم به ذات می‌باشند.[۱۵]

صفات خبریه

مقصود از «صفات خبریه»، صفات مربوط به خدای متعال است که در قرآن و روایات نام آن آمده است0 و مستندی جز نقل ندارد.[۱۶] مانند استواء بر عرش، [۱۷]آمدن،[۱۸].وجه، [۱۹] دست،[۲۰]و چشم،[۲۱] چنان که آیات مربوط به این صفات را متشابه می‌نامند. معتزله در تفسیر این آیات قایل به تاویل اند، اهل حدیث (مجسمه و مشبهه) به مفاد ظاهری آنها تمسک کردند. اما روشی که اشعری برگزید، متوسط بین این دو روش است؛ زیرا وی تأویل معتزله را نمی‌پذیرد و می‌گوید که خداوند حقیقتا دارای صفات مذکور است، ولی0 بحث درباره کیفیت آن ممنوع است.0 این نوع0 تفسیر اشعری به عنوان یک نظریه و اصل معروفی مطرح است و آن «ایمان داشتن بدون سوال از کیفیت» است.[۲۲]

حدوث و قدم کلام الهی

اهل حدیث و حنابله معتقدند که قرآن قدیم است و اگر کسی بگوید که قرآن حادث است مرتکب کفر شده است. اما معتزلیان معتقدند که کلام خدا حادث است. در این میان ابوالحسن اشعری از عقیده اهل حدیث پیروی می‌کند و البته می‌گوید که کلام الهی دو گونه است 1. کلام نفسی 2. کلام لفظی و توضیح می‌دهد که کلام نفسی کلام حقیقی و قدیم است و کلام لفظی کلام حقیقی نیست بلکه وسیله اظهار و ابراز آن می‌باشد. [۲۳]

افعال انسان و نظریه کسب

این نظریه که بر آیند اجتهاد اشعری و پیروانش در تفسیر خلق افعال عباد است، از جمله نظریه‌های مطرح و معروفی است که البته قدمتش به پیش از اشعری باز می‌گردد و مربوط به مسئله قدر و جبر و0 اختیار است. در این بین هر کدام از مذاهب تفسیری ارایه کردند که در خور توجه است. معتزله به انگیزه دفاع از عدل و حکمت خداوند، نظریه تفویض را برگزیدند و افعال اختیاری انسان را از حیطه اراده0 الهی بیرون دانستند، و انسان را خالق افعال خویش شناختند بدون آن که فاعلی چون خدا در آن دخالت داشته باشد. در برابر معتزله، اهل حدیث با هدف دفاع از عمومیت اراده و قدر الهی و نیز حفاظت از اصل توحید در خالقیت، هر گونه فاعلیت و تأثیر را از انسان نفی کردند و افعال او را چه از نوع طاعت یا معصیت، فعل خدا0 دانستند. از این عقیده به عنوان نظریه «خلق افعال عباد» یاد می‌شود. ابوالحسن اشعری پس از فاصله گرفتن از مکتب معتزله، حمایت خود را از عقیده خلق اعمال ابراز0 و بر این عقیده تصریح کرد که: «افعال بندگان، مخلوق و مقدور خداوند است»،[۲۴]ولی برای توجیه اصل اختیار و رهایی از پی آمدهای نادرست اندیشه جبر، نظریه کسب را که قبل از او توسط حسین نجار و ضِرار بن عمرو مطرح شده بود، برگزید. اشعری معتقد است خداوند خالق افعال است و انسان به عنوان ابزار کسب آن فعل را کسب می‌کند. وی در تعریف کسب می‌گوید: «حقیقت در نزد من این است که معنای اکتساب و کسب کردن، وقوع فعل همراه و همزمان با قوه حادث است. پس کسب کننده فعل کسی است که فعل همراه قدرت در او ایجاد می‌شود.».[۲۵] و اما فاضل قوشجی تعریف روشن تری از کسب ارایه کرده و گفته است «کسب عبارت است از مقارنت وجود فعل با قدرت و اراده انسان، بدون آن که قدرت و اراده او در تحقق فعل تأثیری داشته باشد». [۲۶] البته باید گفت نظریه کسب پس از ابوالحسن اشعری دستخوش تفاسیر دیگری شده است که می‌شود گفت با تفسیر اشعری تمایز قابل توجهی دارد زیرا متکلمان این مذهب از متقدمین گرفته تا متاخرین، کسب را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که به تعریف نظریه امر بین الامرین0 نزدیک می‌شود و0 می‌توان آن را دستاویزی جهت تقریب به اندیشه متکلمان امامیه قرار داد.

عدل و انکار حسن و قبح عقلی

اشاعره معتقدند هیچ چیزی بر خداوند ضروری و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزی بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف برای او است، در حالی که انسان حق ندارد برای خدا تکلیفی را تعیین و حیطه قدرت او را محدود کند. بر همین مبنا نمی‌توان گفت0 “صدور عدالت بر خدا لازم و ارتکاب قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلکه هر آن چه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر‌چه تمامی مؤمنان را وارد جهنم و تمامی کفار را وارد بهشت کند. هر چه آن خسرو کند شیرین بود. (این یعنی حسن و قبح شرعی.)[۲۷] البته خداوند مطابق با وعد0‌ای که در قرآن و0 روایات داده است، هرگز مرتکب ظلم نخواهد شد و هر کسی را مطابق با اعمالش جزای متناسب خواهد داد.

اعتقاد در مورد عقل

اشعری اعتماد و اتکاء مطلق به عقل را جایز نمی‌داند و به همین دلیل، مورد سرزنش معتزله قرار می‌گرفت. وی در زمینه اعتماد به عقل جانب میانه را می‌گرفت و مذهب وسط را اختیار می‌کرد. شهرستانی از قول اشعری نقل می‌کند که: معرفت خدا به عقل حاصل و به شرع واجب می‌گردد.[۲۸]

تکلیف خارج از تحمل

به گفته شهرستانی، اشعری تکلیف مالایطاق را جایز می‌داند.[۲۹] به این معنا که جایز است خداوند بنده‌اش را مامور به امری نماید که از حوزه توانایی او خارج است. مثلا انسانی بدون بال امر به پریدن مثل پرندگان شود.

ایمان

از نظر اشعری ایمان تصدیق قلبی است، اما اقرار به زبان و عمل به ارکان دین از جمله ی فروع ایمان است. می‌نویسد: ایمان توفیقی است که خداوند به بندگانش عنایت می‌کند و منظور از توفیق، آفریدن قدرت بر طاعت است.[۳۰]

حکم درباره مرتکب کبیره

به اعتقاد اشعری و پیروانش، نمی‌توان کسانی را که مرتکب گناه کبیره می‌شوند مومن ندانست بلکه هر گونه قضاوتی در‌این‌باره از عهده انسان‌ها خارج است و باید آن را به خد وا گذارد.[۳۱]

پانویس

  1. خطیب‌ بغدادی‌، احمد، ج۱۱، ص۳۴۶، تاریخ‌ بغداد، قاهره، ۱۳۵۰ق‌.
  2. ابن‌عساکر، علی‌، ج۱، ص۳۴، تبیین‌ کذب‌ المفتری‌ فیما نسب‌ الی‌ الامام‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، به‌ کوشش‌ حسام‌ الدین‌ قدسی‌، دمشق، ۱۳۴۷ق‌.
  3. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱
  4. ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹
  5. ر ک، ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹
  6. ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷
  7. اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹
  8. ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳
  9. ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
  10. ابن فورک، ص۲۸۷
  11. ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵
  12. ابن فورک، ص۲۸۶
  13. انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴
  14. تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2،ص468.
  15. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم‏، الملل و النحل، محقق بدران، محمد، ج 1، ص 108.
  16. سبحانی، جعفر، سیمای عقائد شیعه‏، ترجمه جواد محدثی، ص 66.
  17. سوره طه، آیه 5.
  18. سوره فجر، آیه 22
  19. سوره الرحمن، آیه 27
  20. سوره فتح، آیه 10
  21. سوره هود، آیه 37.
  22. درآمدی بر علم کلام، ص 275 و 276.
  23. همان، ص 276.
  24. ر ک اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 291‏؛ و سبحانی، جعفر، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ‏3، ص 107‏ و 108‏. ‏
  25. اشعری، ابوالحسن؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، دار احیا التراث العربی، بیروت، ط 3، ص532
  26. ر ک درآمدی بر علم کلام، ص 278، به نقل از فاضل قوشجی، شرح تجرید، ص 445.
  27. ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶و شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱
  28. شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ الملل والنحل، تصحیص محمدسید گیلانی، قاهره، 1961، ج1، ص129.
  29. شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم؛ پیشین، ص124
  30. ولوی، علی‌محمد؛ پیشین، ص474.
  31. همان، ص475.