وفد: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) (صل الله علیه وآله وسلم)' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
'''وَفْدْ''' به معنى واردشدن به محضر حكمران براى رساندن پيام، استمداد، اعلان الحاق و همانند است. | '''وَفْدْ''' به معنى واردشدن به محضر حكمران براى رساندن پيام، استمداد، اعلان الحاق و همانند است. | ||
= وفد در لغت = | = وفد در لغت = | ||
وافد شخص<ref>الصحاح، ج2، ص: 553</ref> و یا گروهی<ref>جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674</ref> که بهعنوان | وافد شخص<ref>الصحاح، ج2، ص: 553</ref> و یا گروهی<ref>جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674</ref> که بهعنوان فرستاده<ref>تاج العروس؛ ج5؛ ص321</ref> از سوی انسانی محترم و یا مجموعهای از انسانها بهسوی بزرگی یا امیری یا مَلِکی فرستاده میشوند<ref>تهذيب اللغة؛ ج14؛ ص140</ref>، این هیئتهای نمایندگی به جهت زیارت و یا ابلاغ پیام و یا یاری خواستن و یا طلب نیکوییکردن و یا ...<ref> النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ ج5؛ ص209</ref> و یا برای بیان حوائج و طلب آن فرستاده میشوند<ref>مفردات ألفاظ القرآن؛ ص877</ref>، البته برخی معتقدند که وقتی به این هیئت نمایندگی، وفد گفته میشود که سواره آمده باشند و شهسواران ارجمند (الرکبان المکرمون) باشند<ref>لسان العرب؛ ج3؛ ص464.</ref>. | ||
پس كلمه" وفد" به معناى قومى است كه بهمنظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده میشوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است<ref>ترجمه تفسير الميزان،ج14،ص151.</ref>. | پس كلمه" وفد" به معناى قومى است كه بهمنظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده میشوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است<ref>ترجمه تفسير الميزان،ج14،ص151.</ref>. | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً)<ref>مریم، ۸۵.</ref> روزی پرهیزگاران را جمع میکنیم به پیشگاه خدا وارد میشوند. تقدیر آن «وافدین الی الرّحمن» است.<ref>قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «وفد»، ج۷، ص۲۲۹.</ref> | این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً)<ref>مریم، ۸۵.</ref> روزی پرهیزگاران را جمع میکنیم به پیشگاه خدا وارد میشوند. تقدیر آن «وافدین الی الرّحمن» است.<ref>قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «وفد»، ج۷، ص۲۲۹.</ref> | ||
علامه طباطبایی<ref>ترجمه تفسير الميزان ج14ص156</ref> در روایات ذیل این آیه آوردهاند که | علامه طباطبایی<ref>ترجمه تفسير الميزان ج14ص156</ref> در روایات ذیل این آیه آوردهاند که | ||
و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عزّ وجلّ" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" فرموده: سوار بر اسبان نجيب محشور مىشوند.<ref>محاسن ص 180، ح 170.</ref | و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عزّ وجلّ" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" فرموده: سوار بر اسبان نجيب محشور مىشوند.<ref>محاسن ص 180، ح 170.</ref> | ||
و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللَّه بن شريك عامرى، از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه فرمود: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) تفسير آيه" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" را پرسيد، حضرت فرمود: يا على" وفد" جز بر سوارگان اطلاق نمیشود، و مردانى كه موردنظر اين آيه است، مردانى هستند كه تقوى پيشه | و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللَّه بن شريك عامرى، از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه فرمود: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) تفسير آيه" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" را پرسيد، حضرت فرمود: يا على" وفد" جز بر سوارگان اطلاق نمیشود، و مردانى كه موردنظر اين آيه است، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند و خداى عزوجل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد.<ref>تفسير قمى، ج 2، ص 53.</ref> | ||
وی روايتى طولانى نقل مىكند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوارشدن بر ناقههاى بهشتى، و حركتشان بهسوی بهشت، و داخلشدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهای آن روزى شدهاند، بيان فرموده است.<ref>تفسير قمى، ج 2، ص 53.</ref | وی روايتى طولانى نقل مىكند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوارشدن بر ناقههاى بهشتى، و حركتشان بهسوی بهشت، و داخلشدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهای آن روزى شدهاند، بيان فرموده است.<ref>تفسير قمى، ج 2، ص 53.</ref> | ||
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از على (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمىشوند، و هيچكس سوقشان نمىدهد، بلكه برايشان از بهشت ناقههايى مىآورند كه نظير آنها را خلايق نديده است، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مىنشينند تا درب بهشت را بكوبند<ref>الدرالمنثور، ج 4، ص 285.</ref> و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم، ابن مردويه، از طرق چندى، از على (علیهالسلام) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى، طرز سوارشدن متقين و حركت بهسوی بهشت و داخلشدن و استقرارشان در آن، و تنعم به نعمتهای آن را بيان فرموده، و در همان كتاب حديث را از عدهاى از ارباب جوامع از على (علیهالسلام) آورده است.<ref> الدر المنثور، ج 4، ص 285.</ref> | و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از على (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمىشوند، و هيچكس سوقشان نمىدهد، بلكه برايشان از بهشت ناقههايى مىآورند كه نظير آنها را خلايق نديده است، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مىنشينند تا درب بهشت را بكوبند<ref>الدرالمنثور، ج 4، ص 285.</ref> و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم، ابن مردويه، از طرق چندى، از على (علیهالسلام) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى، طرز سوارشدن متقين و حركت بهسوی بهشت و داخلشدن و استقرارشان در آن، و تنعم به نعمتهای آن را بيان فرموده، و در همان كتاب حديث را از عدهاى از ارباب جوامع از على (علیهالسلام) آورده است.<ref> الدر المنثور، ج 4، ص 285.</ref> | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
= مهمترین وفود = | = مهمترین وفود = | ||
یعقوبی در تاریخش از ۲۶ قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹</ref> که عبارتاند از : | یعقوبی در تاریخش از ۲۶ قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹</ref> که عبارتاند از : | ||
* قـبیله مزینه به ریاست خزاعی؛ | * قـبیله مزینه به ریاست خزاعی؛ | ||
* قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک؛ | |||
* قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک؛ | * قبیله اسلم به ریاست بریدة؛ | ||
* قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه؛ | |||
* قبیله اسلم به ریاست بریدة؛ | * قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه؛ | ||
* قـبـیـله بنر قـزاره به ریاست عینیة بن حصین؛ | |||
* قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه؛ | * قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل؛ | ||
* قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم؛ | |||
* قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه؛ | * قبیله بجیله به ریاست قیس بن غربه؛ | ||
* قبیله ازد به ریاست صرد بن عبدالله؛ | |||
* قـبـیـله بنر قـزاره به ریاست عینیة بن حصین؛ | * قبیله خثعم به ریاست عمیس بن عمرو؛ | ||
* گروه دیگری از طـی بـه سـرپرستی زید بن مهلهل؛ | |||
* قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل؛ | * قبیله بنوشیبان؛ | ||
* قبیله عبدالقیس به ریاست اشجع الحـصـری؛ | |||
* قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم؛ | * نـمـایـنـدگـان پـادشـاه حـمـیـر؛ | ||
* قـبـیله جذام به ریاست فروة بن عمرو؛ | |||
* قبیله بجیله به ریاست قیس بن غربه؛ | * قبیله حـضـرموت به ریاست وائل بن حجر؛ | ||
* قبیله ضباب به سرپرستی ذوالجوشن؛ | |||
* قبیله ازد به ریاست صرد بن عبدالله؛ | * قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور؛ | ||
* قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان؛ | |||
* قبیله خثعم به ریاست عمیس بن عمرو؛ | * قبیله بنی کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه؛ | ||
* قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان؛ | |||
* گروه دیگری از طـی بـه سـرپرستی زید بن مهلهل؛ | * قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن؛ | ||
* قبیله بنوحنیفه به همراهی مسلیمه کذاب؛ | |||
* قبیله بنوشیبان؛ | * قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک؛ | ||
* قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض. | |||
* قبیله عبدالقیس به ریاست اشجع الحـصـری؛ | و نیز: | ||
* نـمـایـنـدگـان پـادشـاه حـمـیـر؛ | |||
* قـبـیله جذام به ریاست فروة بن عمرو؛ | |||
* قبیله حـضـرموت به ریاست وائل بن حجر؛ | |||
* قبیله ضباب به سرپرستی ذوالجوشن؛ | |||
* قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور؛ | |||
* قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان؛ | |||
* قبیله بنی کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه؛ | |||
* قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان؛ | |||
* قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن؛ | |||
* قبیله بنوحنیفه به همراهی مسلیمه کذاب؛ | |||
* قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک؛ | |||
* قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض. | |||
و نیز: | |||
* وفد ثقیف؛ | * وفد ثقیف؛ | ||
* وفد بنیتمیم؛ | * وفد بنیتمیم؛ | ||
* وفد عامر بن صعصعه؛ | * وفد عامر بن صعصعه؛ | ||
* وفد ربیعه؛ | * وفد ربیعه؛ | ||
* وفد کلاب؛ | * وفد کلاب؛ | ||
* وفد بنی هلال بن عامر؛ | * وفد بنی هلال بن عامر؛ | ||
* وفد تُجیب.<br> | * وفد تُجیب.<br> | ||
خط ۱۲۱: | خط ۹۵: | ||
* ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه | * ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه | ||
* صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول. | * صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول. | ||
= | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده: مفاهیم و اصطلاحات]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۳
وَفْدْ به معنى واردشدن به محضر حكمران براى رساندن پيام، استمداد، اعلان الحاق و همانند است.
وفد در لغت
وافد شخص[۱] و یا گروهی[۲] که بهعنوان فرستاده[۳] از سوی انسانی محترم و یا مجموعهای از انسانها بهسوی بزرگی یا امیری یا مَلِکی فرستاده میشوند[۴]، این هیئتهای نمایندگی به جهت زیارت و یا ابلاغ پیام و یا یاری خواستن و یا طلب نیکوییکردن و یا ...[۵] و یا برای بیان حوائج و طلب آن فرستاده میشوند[۶]، البته برخی معتقدند که وقتی به این هیئت نمایندگی، وفد گفته میشود که سواره آمده باشند و شهسواران ارجمند (الرکبان المکرمون) باشند[۷].
پس كلمه" وفد" به معناى قومى است كه بهمنظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده میشوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است[۸].
وفد در لغتنامههای فارسی
وفد در فارسی، پیامبردن نزد کسی و گروه معنا شده، فرهنگ عمید، لغتنامه دهخدا وفد را گروهی دانسته که به جهت امر مهمی نزد سلطان روند و فرهنگ معین معنای وفد را پیامآوری، رسالت و رفتن کسی یا گروهی برای رسانیدن پیام نزد شاه دانسته است.[۹] معنای کلمه وفود معادل هیئتهای نمایندگی است و در اصطلاح به نمایندگان قبایل و گروههایی اطلاق میشود که خدمت [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) |پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم)]] رسیدهاند و اسلام آوردهاند و مورد اکرام پیامبر واقع شده و پیمان همکاری امضا کردهاند.
وفد در قرآن
این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً)[۱۰] روزی پرهیزگاران را جمع میکنیم به پیشگاه خدا وارد میشوند. تقدیر آن «وافدین الی الرّحمن» است.[۱۱] علامه طباطبایی[۱۲] در روایات ذیل این آیه آوردهاند که و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عزّ وجلّ" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" فرموده: سوار بر اسبان نجيب محشور مىشوند.[۱۳]
و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللَّه بن شريك عامرى، از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه فرمود: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) تفسير آيه" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" را پرسيد، حضرت فرمود: يا على" وفد" جز بر سوارگان اطلاق نمیشود، و مردانى كه موردنظر اين آيه است، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند و خداى عزوجل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد.[۱۴] وی روايتى طولانى نقل مىكند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوارشدن بر ناقههاى بهشتى، و حركتشان بهسوی بهشت، و داخلشدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهای آن روزى شدهاند، بيان فرموده است.[۱۵]
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از على (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمىشوند، و هيچكس سوقشان نمىدهد، بلكه برايشان از بهشت ناقههايى مىآورند كه نظير آنها را خلايق نديده است، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مىنشينند تا درب بهشت را بكوبند[۱۶] و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم، ابن مردويه، از طرق چندى، از على (علیهالسلام) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى، طرز سوارشدن متقين و حركت بهسوی بهشت و داخلشدن و استقرارشان در آن، و تنعم به نعمتهای آن را بيان فرموده، و در همان كتاب حديث را از عدهاى از ارباب جوامع از على (علیهالسلام) آورده است.[۱۷]
سال وفود
با اینکه قبل از سال نهم و پس از آن نیز وفدهایی نزد پیامبر آمدهاند،[۱۸] اماازآنجاکه عمده این گروهها در سال نهم هجری خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند، این سال را سال ورود هیئتهای نمایندگی «عام الوفود» یا«سنةالوفود» نام نهادهاند.[۱۹]
چرایی تحقق وفود
طوایف و گروههای مختلف پس از شکست قریش از پیامبر در فتح مکه، متوجه شدند که توان مقابله با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) و مسلمانان را ندارند، لذا به حضور پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسیدند و اظهار اسلام کردند. اعراب مترصد کار قریش بودند و منتظر بودند ببینند کار آنان با پیامبر به کجا میانجامد. با فتح مکه و تسلیمشدن قریش (که مقام رهبری و سیادت را در میان عرب داشت)، دریافتند که توان جنگ با رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را ندارند. ازاینرو به اسلام تمکین کردند و فوج فوج به اسلام گرویدند.[۲۰] طبرسی نیز مینویسد: «وقتی قبیله ثقیف اسلام آوردند، وفود عرب به محضر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدند و گروهگروه در دین خدا داخل شدند».[۲۱] برخی از قبایل هم وقتی میدیدند سایر قبایل گروههایی را به محضر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرستند و اسلام میآوردند، تشویق میشدند که اسلام بیاورند. «برخی از افراد قبیله غسان میگفتند: «آیا ما باید بدترین عرب باشیم ما به همین جهت به حضور پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسیدیم و مسلمان شدیم و او را تصدیق کردیم».[۲۲]
اولین وفد
اولین گروهی که بهصورت رسمی افرادی را به مدینه اعزام کردند، قبیله «ثقیف» بودند. این قبیله مهم ساکن شهر طائف بودند.[۲۳]
ابن هشام هم مینویسد: «پس از فتح مکه و مراجعت پیامبر از تبوک مردم طائف (قبیله ثقیف)، نمایندگان و برگزیدگان عرب از مناطق مختلف بر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شدند.[۲۴]
مکان دیدار وفود با پیامبر اعظم(ص)
این گروهها عمدتاً برای دیدار در مسجدالنبی و در کنار ستون وفود « اسطوانة الوفود» خدمت پیامبر گرامی اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم) میرسیدند.[۲۵]
تعداد هیئتهای وفود
ابن سعد تعداد این هیئتها را بیش از ۷۰ گروه دانسته به تکتک این گروهها و حضور آنها در مدینه و گفتگوهای آنها با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) اشاره کرده است.[۲۶] همچنین صالحی شامی به بیش از ۹۰ گروه از این گروهها اشاره کرده است.[۲۷]
پیمان رسولالله با وفود
رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به همه وافدین، هدایایی میدادند و آنها علاوه بر اخذ عطایا و هدایا، خط امانی از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میگرفتند. این امان بهمثابه پیمان امنیتی - نظامی و به این معنا بود که قبیله مذکور مسلمان شده و از حقوق مسلمانی برخوردار است و نباید مورد حمله مسلمانان قرار گیرد، بلکه حکومت اسلامی باید از آنها در برابر تجاوز دیگران دفاع کند».[۲۸]
وفدها و گرایش به اسلام
بعد از فتح مکه مردم گروهگروه از قبیلههای مختلف به شهر مدینه نزد پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدند و اسلام آوردند و اعلام کردند پیرو آن حضرتاند. پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) نیز با لطف و محبت و توجه آنان را پذیرفت؛[۲۹] بنابراین جزیرة العرب یکپارچه شد و جنگها و درگیریها به صلح و آرامش تبدیل شد.
شیخ طبرسی در اعلام الوری مینویسد: «چـون قبیله ثقیف (اهل طائف) مسلمان شدند، قبائل فوجفوج و گروهگروه نمایندگان خویش را به مدینه فرستاده و داخل دین مبین اسلام شدند؛ همچنان که خداوند فرموده است: یَدخُلونَ فی دینِ الله افواجا)[۳۰]». [۳۱]
مهمترین وفود
یعقوبی در تاریخش از ۲۶ قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند.[۳۲] که عبارتاند از :
- قـبیله مزینه به ریاست خزاعی؛
- قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک؛
- قبیله اسلم به ریاست بریدة؛
- قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه؛
- قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه؛
- قـبـیـله بنر قـزاره به ریاست عینیة بن حصین؛
- قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل؛
- قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم؛
- قبیله بجیله به ریاست قیس بن غربه؛
- قبیله ازد به ریاست صرد بن عبدالله؛
- قبیله خثعم به ریاست عمیس بن عمرو؛
- گروه دیگری از طـی بـه سـرپرستی زید بن مهلهل؛
- قبیله بنوشیبان؛
- قبیله عبدالقیس به ریاست اشجع الحـصـری؛
- نـمـایـنـدگـان پـادشـاه حـمـیـر؛
- قـبـیله جذام به ریاست فروة بن عمرو؛
- قبیله حـضـرموت به ریاست وائل بن حجر؛
- قبیله ضباب به سرپرستی ذوالجوشن؛
- قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور؛
- قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان؛
- قبیله بنی کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه؛
- قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان؛
- قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن؛
- قبیله بنوحنیفه به همراهی مسلیمه کذاب؛
- قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک؛
- قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض.
و نیز:
- وفد ثقیف؛
- وفد بنیتمیم؛
- وفد عامر بن صعصعه؛
- وفد ربیعه؛
- وفد کلاب؛
- وفد بنی هلال بن عامر؛
- وفد تُجیب.
برای آشنایی با دیگر وفدها و شرح حال آنان به کتب زیر مراجعه شود:
- آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام محمد، با تجدید نظر و اضافات ابوالقاسم گرجی، چ۶، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۸.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه
- صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول.
پانویس
- ↑ الصحاح، ج2، ص: 553
- ↑ جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674
- ↑ تاج العروس؛ ج5؛ ص321
- ↑ تهذيب اللغة؛ ج14؛ ص140
- ↑ النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ ج5؛ ص209
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن؛ ص877
- ↑ لسان العرب؛ ج3؛ ص464.
- ↑ ترجمه تفسير الميزان،ج14،ص151.
- ↑ https://www. ajehyab.com/?q=%D9%88%D9%81%D8%AF&d=en
- ↑ مریم، ۸۵.
- ↑ قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «وفد»، ج۷، ص۲۲۹.
- ↑ ترجمه تفسير الميزان ج14ص156
- ↑ محاسن ص 180، ح 170.
- ↑ تفسير قمى، ج 2، ص 53.
- ↑ تفسير قمى، ج 2، ص 53.
- ↑ الدرالمنثور، ج 4، ص 285.
- ↑ الدر المنثور، ج 4، ص 285.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷.
- ↑ ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم. مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۲، ص۸۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، سوم
- ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۲، ص۸۰، تهران، فرهنگ و اندیشه
- ↑ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج۱، ص۳۹۴، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱، ششم.
- ↑ ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم.
- ↑ شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، ص۴۳، تهران، مشعر، ۱۳۸۳، اول.
- ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه
- ↑ صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول.
- ↑ جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص۶۵۶، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵، چهارم.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷
- ↑ سوره نصر
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹