قاصران و مستضعفان فکری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
 
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلائل عقلی و فلسفی استفاده می شود که منکرین حقایق دین از جمله منکرین امامت معصومین علیهم السلام در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند. در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری در این زمینه تبیین شده است  
[[شهید مطهری]] معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلائل عقلی و فلسفی استفاده می‌شود که منکرین حقایق و ضروریات دین در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند. در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری در این زمینه تبیین شده است.
=معنای قصور و استضعاف فکری=
=استعمالات قصور و استضعاف فکری در منابع دینی=
دیدگاه علما و اندیشمندان درباره قاصران و مستضعفان فکری=
== دیدگاه اجمالی شهید مطهری ==


==دیدگاه اجمالی شهید مطهری==
خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه:


خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه :
1- اکثریت انسان‌ها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد. لذا اهل نجات خواهند بود و این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود.


1- اکثریت انسانها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد. لذا اهل نجات خواهند بود و این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود.  
2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته‌اند از باب [[مرجون لامرااالله]] مورد عفو قرار می‌گیرند.


2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته اند از باب مرجون لامرالله مورد عفو قرار می گیرند.
3- بر اساس آیات قرآن ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می‌کند.  


3- بر اساس آیات قرآن ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می کند.  
4- دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قرآن با هردو آنها مخالف است.  


4- دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قرآن با هردو انها مخالف است.  
دیدگاه تفریطی‌ها این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قرآن و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به [[امامت]] می‌داند. بنابر‌این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است.  


دیدگاه افراطی‌ها این است که از آنجا که انسان‌ها و اعمالشان در پیشگاه الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است.


دیدگاه تفریطی ها  این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قرآن و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می داند. بنابر این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است.
5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد و حالت جحود نداشته باشند مورد قبول است  
ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می‌کند


== دیدگاه تفصیلی شهید مطهری ==


دیدگاه افراطی ها این است که از آنجا که انسانها و اعمالشان در پیشگاه  الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است.  
از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مى‌‌‏شود این است که [[قاصران]] و [[مستضعفان]]، مشمول عذاب الهی نخواهند بود.  


=== الف - آیات ===


5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند  به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد و حالت جحود نداشته باشند مورد قبول است
شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می‌نویسد:‌
ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می کند


==دیدگاه تفصیلی شهید مطهری==
علماى‌‌ اسلام، اصطلاحى‌‌ دارند؛ مى‌‏گویند برخى‌ از مردم [[«مستضعفین»]] و یا «مرجون لامر اللّه» مى‌‌‏باشند. «مستضعفین» یعنى‌ بیچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» یعنى‌ کسانى‌ که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى‌ که حکمت و رحمتش ایجاب مى‌‌‏کند عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.


از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مى‌‌‏شود اين است كه قاصران و مستضعفان،مشمول عذاب الهی نخواهند بود.  
ایشان با استناد به آیات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَأُولئِکَ عَسَى‌ اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می‌فرماید:‌


===الف - آیات===
در آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهى‌ با بعضى‌ از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‌‏پرسند شما در دنیا در چه وضعى‌ بسر مى‌‏بردید؟


شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می نویسد:‌
آنها معتذر مى‌‏شوند که ما مردمى‌ بیچاره بودیم، دستمان به کسى‌ و چیزى‌ نمى‌‏رسید.


علماى‌‌ اسلام، اصطلاحى‌‌ دارند؛ مى‌‏گويند برخى‌ از مردم «مستضعفين» و يا «مرجون لامر اللّه» مى‌‌‏باشند. «مستضعفين» يعنى‌ بيچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» يعنى‌ كسانى‌ كه درباره آنها بايد گفت كار اينها با خداست، خداوند خودش به نحوى‌ كه حكمت و رحمتش ايجاب مى‌‌‏كند عمل خواهد كرد. هر دو اصطلاح از قرآن كريم اقتباس شده است.  
فرشتگان مى‌‏گویند شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و شما مى‌‏توانستید از آنجا مهاجرت کرده به نقطه‏ اى‌ بروید که همه جور امکان در آنجا بود، پس شما مقصّرید و مستوجب عذاب.  


در آیه دوم وضع برخى‌ مردم را ذکر مى‌‏کند که واقعا مستضعفند، خواه مرد و یا زن و یا کودک. اینها کسانى‌ هستند که دستشان به جایى‌ نمى‌‏رسد و راه به جایى‌ نمى‌‏برند.


ایشان با استناد به آيات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ؟ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها؟ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. فَأُولئِكَ عَسَى‌ اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می فرماید :‌
در آیه سوم نوید مى‌‏دهد و امیدوار مى‌‏کند به اینکه خداوند کریم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‌‏دهد.  


گفتار [[علامه طباطبائی]] ذیل آیات استضعاف


در آيه اول، جريان پرسش و پاسخ مأموران الهى‌ با بعضى‌ از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‌‏پرسند شما در دنيا در چه وضعى‌ بسر مى‌‏برديد؟
شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می‌کند:


آنها معتذر مى‌‏شوند كه ما مردمى‌ بيچاره بوديم، دستمان به كسى‌ و چيزى‌ نمى‌‏رسيد.  
حضرت استادنا الاکرم علّامه طباطبائى‌ روحى‌ فداه، در تفسیر «المیزان» ذیل همین آیات مى‌‏فرمایند: «خداوند، جهل به امر دین و هر ممنوعیّت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است و عفو الهى‌ شامل آن نمى‌‏شود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند استثناء شده‏اند.  


فرشتگان مى‌‏گويند شما مستضعف نيستيد، زيرا زمين خدا فراخ بود و شما مى‌‏توانستيد از آنجا مهاجرت كرده به نقطه‏اى‌ برويد كه همه جور امكان در آنجا بود، پس شما مقصّريد و مستوجب عذاب.  
استثناء به صورتى‌ ذکر شده که اختصاص ندارد به اینکه استضعاف به این صورت باشد؛ همان طورى‌ که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد».  


در آيه دوم وضع برخى‌ مردم را ذكر مى‌‏كند كه واقعا مستضعفند، خواه مرد و يا زن و يا كودك. اينها كسانى‌ هستند كه دستشان به جايى‌ نمى‌‏رسد و راه به جايى‌ نمى‌‏برند.
=== روایات تفسیری ===


در آيه سوم نويد مى‌‏دهد و اميدوار مى‌‏كند به اينكه خداوند كريم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‌‏دهد.
ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می‌گوید:


گفتار علامه طباطبائی ذیل آیات استضعاف
روایات زیادى‌ وارد شده که مردمى‌ که به عللى‌ قاصر مانده‏ اند مستضعف به شمار مى‌‏روند


شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می کند :  
ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. «گروه دیگر کارشان احاله مى‌‏شود به امر خدا، یا آنها را معذّب مى‌‏کند و یا بر آنها مى‌‏بخشاید؛ خداوند دانا و حکیم است.»
مى‌‏فرماید:  


کلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» - در روایات- از این آیه اقتباس شده است.


حضرت استادنا الاكرم علّامه طباطبائى‌ روحى‌ فداه، در تفسير «الميزان» ذيل همين آيات مى‌‏فرمايند: «خداوند، جهل به امر دين و هر ممنوعيّت از اقامه شعائر دين را ظلم شمرده است و عفو الهى‌ شامل آن نمى‌‏شود، اما مستضعفين كه قدرت بر انتقال و تغيير محيط ندارند استثناء شده‏اند.
در این قسمت شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می‌کند:‌
استثناء به صورتى‌ ذكر شده كه اختصاص ندارد به اينكه استضعاف به اين صورت باشد؛ همان طورى‌ كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».


===روایات تفسیری===
در روایت آمده است که امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود:


ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می گوید :
«همانا قومى‌ بودند در صدر اسلام که ابتدا مشرک بودند و مرتکب جنایاتى‌ بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اینها را از مسلمین کشتند؛ اینها بعد مسلمان شدند، شرک را رها کردند و به توحید گراییدند؛ اما ایمان در قلب آنها راه نیافت که در زمره مؤمنین قرار گیرند و استحقاق بهشت پیدا کنند و در عین حال از جحود و عناد هم که موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛


اینها نه مؤمن بودند و نه کافر و جاحد، اینها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ که امرشان حواله به خداست».


روايات زيادى‌ وارد شده كه مردمى‌ كه به عللى‌ قاصر مانده‏ اند مستضعف به شمار مى‌‏روند
روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور:‌


در حدیث دیگر آمده است که «حمران بن اعین» گفت:


ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه : وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. «گروه ديگر كارشان احاله مى‌‏شود به امر خدا، يا آنها را معذّب مى‌‏كند و يا بر آنها مى‌‏بخشايد؛ خداوند دانا و حكيم است.»
از امام صادق (ع) درباره مستضعفین پرسش کردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره کافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‌‏باشند
مى‌‏فرمايد:


شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می‌فرماید:‌


كلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»- در روایات-  از اين آيه اقتباس شده است.
هر چند از مفاد آیه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‌‏شود که درباره آنها خوب است گفته شود کار اینها با خداست، ولى‌ از لحن آیه مستضعفین اشاره‏اى‌ به شمول عفو و مغفرت الهى‌ استنباط مى‌‏شود.  
 
در این قسمت  شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می کند :‌
 
 
در روايت آمده است كه امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمود :
 
«همانا قومى‌ بودند در صدر اسلام كه ابتدا مشرك بودند و مرتكب جناياتى‌ بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اينها را از مسلمين كشتند؛ اينها بعد مسلمان شدند، شرك را رها كردند و به توحيد گراييدند؛ اما ايمان در قلب آنها راه نيافت كه در زمره مؤمنين قرار گيرند و استحقاق بهشت پيدا كنند و در عين حال از جحود و عناد هم كه موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛
 
اينها نه مؤمن بودند و نه كافر و جاحد، اينها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ كه امرشان حواله به خداست».
 
روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور :‌
 
در حديث ديگر آمده است كه «حمران بن اعين» گفت:
 
از امام صادق (ع) درباره مستضعفين پرسش كردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره كافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‌‏باشند
 
شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می فرماید:‌
 
 
هر چند از مفاد آيه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‌‏شود كه درباره آنها خوب است گفته شود كار اينها با خداست، ولى‌ از لحن آيه مستضعفين اشاره‏اى‌ به شمول عفو و مغفرت الهى‌ استنباط مى‌‏شود.
   
   


ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می فرماید:‌  
ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می‌فرماید:‌  
در «كافى‌» از حمزة بن الطيّار نقل مى‌‏كند كه امام صادق (ع) فرمود:  
در «کافى‌» از حمزة بن الطیّار نقل مى‌‏کند که امام صادق (ع) فرمود:  


«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: [[فرقه ایمان]]، [[فرقه کفر]]، [[فرقه گمراهى‌]].


«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ايمان، فرقه كفر، فرقه گمراهى‌.  
این فرقه‏‌ها از وعد و وعید خدا درباره بهشت و جهنم پیدا مى‌‏شوند. (یعنى‌ مردم بر حسب وضعشان در برابر این وعد و وعیدها به چند فرقه منقسم مى‌‏شوند.)


اين فرقه‏ ها از وعد و وعيد خدا درباره بهشت و جهنم پيدا مى‌‏شوند. (يعنى‌ مردم بر حسب وضعشان در برابر اين وعد و وعيدها به چند فرقه منقسم مى‌‏شوند.)
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه که عمل صالح و ناصالح را مخلوط کرده‏ اند، و اهل اعراف.»


 
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می‌کند:‌ «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛
آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، كافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه كه عمل صالح و ناصالح را مخلوط كرده‏ اند، و اهل اعراف.» 
 
 
ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می کند:‌ «با برادرم حمران- يا برادر ديگرم بكير- بر امام باقر (ع) وارد شديم؛


من به امام گفتم:  
من به امام گفتم:  
ما افراد را با شاقول اندازه مى‌‏گيريم، هر كس مانند ما شيعه باشد، خواه از اولاد على‌ و خواه از غير آنها، با او پيوند دوستى‌ (به عنوان يك مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‌‏كنيم و هر كس با عقيده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان يك گمراه و اهل هلاك) تبرّى‌ مى‌‏جوييم.»  
ما افراد را با شاقول اندازه مى‌‏گیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على‌ و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى‌ (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‌‏کنیم و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّى‌ مى‌‏جوییم.»  
 


امام فرمود:  
امام فرمود:  


«اى‌ زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‌‏گویى‌ درست باشد، پس سخن خدا آنجا که مى‌‏فرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا کجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها که خدا درباره آنها مى‌‏فرماید: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه/ 102) کجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه کسانى‌ هستند و کجایند؟!»


«اى‌ زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‌‏گويى‌ درست باشد، پس سخن خدا آنجا كه مى‌‏فرمايد: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا كجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها كه خدا درباره آنها مى‌‏فرمايد: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً (توبه/ 102) كجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه كسانى‌ هستند و كجايند؟!»
حمّاد در روایت خود از زرارة درباره این ماجرا نقل مى‌‏کند که گفت:  
 
«در این هنگام کار من و امام به مباحثه کشید، فریاد هر دومان بلند شد که هر کس در بیرون در خانه بود مى‌‏شنید».  
 
حمّاد در روايت خود از زرارة درباره اين ماجرا نقل مى‌‏كند كه گفت:  
«در اين هنگام كار من و امام به مباحثه كشيد، فرياد هر دومان بلند شد كه هر كس در بيرون در خانه بود مى‌‏شنيد».
 
 
جميل بن درّاج از زرارة در اين ماجرا نقل مى‌‏كند كه امام فرمود:
«اى‌ زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».  
 
 
ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى‌ بن جعفر (عليه السلام) را بیان مى‌‏كند كه فرمود:
«على‌ (ع) بابى‌ از ابواب هدايت است؛ هر كه از اين در داخل شود مؤمن است، و هر كه از آن خارج شود كافر است؛ و هر كس كه نه به اين در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه‏اى‌ است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».
 


امام در اين حديث، به طبقه‏اى‌ تصريح مى‌‏كند كه نه در زمره اهل ايمان و تسليم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انكار و هلاك همان
جمیل بن درّاج از زرارة در این ماجرا نقل مى‌‏کند که امام فرمود:
«اى‌ زرارة! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه [[کافران]] و [[جاحدان]]) را به بهشت ببرد».


ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى‌ بن جعفر (علیه‌السلام) را بیان مى‌‏کند که فرمود:
«على‌ (ع) بابى‌ از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است، و هر که از آن خارج شود کافر است؛ و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه ‏اى‌ است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».


ايضاً در كافى‌ از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‌‏كند كه:
امام در این حدیث، به طبقه‏اى‌ تصریح مى‌‏کند که نه در زمره اهل ایمان و تسلیم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انکار و هلاک همان


لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا(کافی ج 2ص 388)  
ایضاً در کافى‌ از امام صادق (علیه‌السلام) نقل مى‌‏کند که:
«اگر مردم آنگاه كه نمى‌‏دانند، توقف كنند و در صدد انكار بر نيايند، كافر نمى‌‏شوند».


لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا(کافی ج 2ص 388)
«اگر مردم آنگاه که نمى‌‏دانند، توقف کنند و در صدد انکار بر نیایند، کافر نمى‌‏شوند».


شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی تصریح می فرماید:‌  
شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی‌ تصریح می‌فرماید:‌  


اگر كسى‌ در رواياتى‌ كه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است كه بيشترين آنها در «كتاب الحجّة» كافى‌ و «كتاب الايمان و الكفر» كافى‌ گرد آمده است دقت كند مى‌‏يابد كه ائمه (عليهم السلام) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‌‏آيد از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و يا لااقل در شرايطى‌ باشد كه مى‌‏بايست تحقيق و جستجو كند و نكند؛
اگر کسى‌ در روایاتى‌ که از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافى‌ و «کتاب الایمان و الکفر» کافى‌ گرد آمده است دقت کند مى‌‏یابد که ائمه (علیهم‌السلام) تکیه‏شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‌‏آید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و یا لااقل در شرایطى‌ باشد که مى‌‏بایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛


 
اما افرادى‌ که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطى‌ بسر مى‌‏برند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمى‌‏روند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفین و مرجون لامر اللّه به شمار مى‌‏روند؛ و هم از روایات استفاده مى‌‏شود که ائمه اطهار بسیارى‌ از مردم را از این طبقه مى‌‏دانند.
اما افرادى‌ كه ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراك و يا به علل ديگر در شرايطى‌ بسر مى‌‏برند كه مصداق منكر و يا مقصّر در تحقيق و جستجو به شمار نمى‌‏روند، آنها در رديف منكران و مخالفان نيستند، آنها از مستضعفين و مرجون لامر اللّه به شمار مى‌‏روند؛ و هم از روايات استفاده مى‌‏شود كه ائمه اطهار بسيارى‌ از مردم را از اين طبقه مى‌‏دانند.


   
   
-دسته دیگر روایات- :‌ روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند:‌
-دسته دیگر روایات-:‌ روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می‌داند:‌
 
 
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :‌
 
 
در «كافى‌» كتاب الحجة، برخى‌ روايات نقل مى‌‏ كند مبنى‌ بر اينكه:
 
كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من اللّه فسعيه غير مقبول (کافی ج 1ص 183 )
«هر كه خدا را با عبادتى‌ اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى‌ كه خدا برايش معيّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».
 
و يا اينكه:
 
لا يقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
«خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‌‏پذيرد».
 
 
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:‌
 
 
در عين حال در همان كتاب الحجة كافى‌ از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‌‏كند كه:


شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می‌کند:‌


من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم يعرفنا و لم ينكرنا كان ضالّا حتّى‌ رجع الى‌ الهدى‌ الّذى‌ افترض اللّه عليه من طاعتنا، فان يمت على‌ ضلالته يفعل اللّه ما يشاء
در «کافى‌» کتاب الحجة، برخى‌ روایات نقل مى‌‏ کند مبنى‌ بر اینکه:


کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبول (کافی ج 1ص 183)
«هر که خدا را با عبادتى‌ اطاعت کند و خود را به رنج اندازد اما امامى‌ که خدا برایش معیّن کرده نداشته باشد عملش مردود است».


«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نايافته» است تا بازگردد به راه هدايت، اگر به همين حال بميرد از كسانى‌ است كه كارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».
و یا اینکه:


لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته
«خدا اعمال بندگان را بدون آنکه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‌‏پذیرد».


محمد بن مسلم مى‌‏گويد:  
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می‌کند:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصير وارد شد و پرسيد: چه مى‌‏گويى‌ درباره كسى‌ كه در خدا شك كند؟


امام فرمود: - كافر است.
در عین حال در همان کتاب الحجة کافى‌ از امام صادق (علیه‌السلام) نقل مى‌‏کند که:  
- چه مى‌‏گويى‌ درباره كسى‌ كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است.
غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست


من عرفنا کان مؤمنا، و من انکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا حتّى‌ رجع الى‌ الهدى‌ الّذى‌ افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على‌ ضلالته یفعل اللّه ما یشاء


در اين وقت امام به سوى‌ زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنين كسى‌ آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».  
«هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از کسانى‌ است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».  
و هم در كافى‌ نقل مى‌‏كند كه هاشم بن البريد (صاحب البريد) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در يك جا گرد آمده بوديم؛ ابوالخطاب پرسيد عقيده شما درباره كسى‌ كه امر امامت را نشناسد چيست؟


من گفتم: به عقيده من كافر است.  
محمد بن مسلم مى‌‏گوید:  
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مى‌‏گویى‌ درباره کسى‌ که در خدا شک کند؟


امام فرمود: - کافر است.
- چه مى‌‏گویى‌ درباره کسى‌ که در رسول خدا شک کند؟ - کافر است.
غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست


ابوالخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نيست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.  
در این وقت امام به سوى‌ زرارة توجه کرد و فرمود: «همانا چنین کسى‌ آنگاه کافر است که انکار کند و جحود بورزد».  
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مى‌‏شود؟! خير، غير عارف اگر جاحد نباشد كافر نيست. به اين ترتيب ما سه نفر سه عقيده مخالف داشتيم.
و هم در کافى‌ نقل مى‌‏کند که هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در یک جا گرد آمده بودیم؛ ابوالخطاب پرسید عقیده شما درباره کسى‌ که امر امامت را نشناسد چیست؟


موقع حج رسيد، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدم.  
من گفتم: به عقیده من کافر است.  


ابوالخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده کافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه کافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد چگونه کافر شمرده مى‌‏شود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.


جريان مباحثه سه نفرى‌ را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
موقع حج رسید، به حج رفتم و در مکه به حضور امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم.  
هنگامى‌ ميان شما قضاوت مى‌‏كنم و به اين سؤال پاسخ مى‌‏دهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏گاه من و شما سه نفر همين امشب در منى‌ نزديك جمره وسطى‌.  


جریان مباحثه سه نفرى‌ را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود:
هنگامى‌ میان شما قضاوت مى‌‏کنم و به این سؤال پاسخ مى‌‏دهم که آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏ گاه من و شما سه نفر همین امشب در منى‌ نزدیک جمره وسطى‌.


شب كه شد سه نفرى‌ رفتيم. امام در حالى‌ كه بالشى‌ را به سينه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مى‌‏گوييد درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آيا آنها به وحدانيّت خدا شهادت نمى‌‏دهند؟  
شب که شد سه نفرى‌ رفتیم. امام در حالى‌ که بالشى‌ را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع کرد: - چه مى‌‏گویید درباره خدمتکاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمى‌‏دهند؟  
من گفتم: چرا.  
من گفتم: چرا.  


- آیا به رسالت پیغمبر گواهى‌ نمى‌‏دهند؟ - چرا.
- آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مى‌‏شناسند؟ - نه.
- پس تکلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است که هر کس امام را نشناسد کافر است.


- آيا به رسالت پيغمبر گواهى‌ نمى‌‏دهند؟ - چرا.
- سبحان اللّه! آیا مردم کوچه و بازار را ندیده ‏اى‌، سقّاها را ندیده ‏اى‌؟ - چرا، دیده و مى‌‏بینم.  
- آيا آنها مانند شما امامت و ولايت را مى‌‏شناسند؟ - نه.
- آیا اینها نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گیرند؟ حج نمى‌‏کنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمى‌‏دهند؟ - چرا.  
- پس تكليف آنها به عقيده شما چيست؟ - عقيده من اين است كه هر كس امام را نشناسد كافر است.
- خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.  
 
 
- سبحان اللّه! آيا مردم كوچه و بازار را نديده‏اى‌، سقّاها را نديده‏اى‌؟ - چرا، ديده و مى‌‏بينم.  
- آيا اينها نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گيرند؟ حج نمى‌‏كنند؟ به وحدانيّت خدا و رسالت پيغمبر شهادت نمى‌‏دهند؟ - چرا.  
- خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.  
 


- پس وضع اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.  
- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.  
- سبحان اللّه! آيا وضع كعبه و طواف اين مردم را نمى‌‏بينى‌؟ هيچ نمى‌‏بينى‌ كه اهل يمن چگونه به پرده‏ هاى‌ كعبه مى‌ ‏چسبند؟  
- سبحان اللّه! آیا وضع کعبه و طواف این مردم را نمى‌‏بینى‌؟ هیچ نمى‌‏بینى‌ که اهل یمن چگونه به پرده‏‌هاى‌ کعبه مى‌ ‏چسبند؟  
- چرا. - آيا اينها به توحيد و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آيا نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گيرند؟ حج نمى‌‏كنند؟
- چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گیرند؟ حج نمى‌‏کنند؟
- چرا. - خوب آيا اينها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.  
- چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.  


- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است.
- سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید که حقیقت را بگویم؟


- عقيده شما درباره اينها چيست؟ - به عقيده من هر كه امام را نشناسد كافر است.  
هاشم که به قول مرحوم فیض، مى‌‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.  
- سبحان اللّه! اين عقيده، عقيده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مايل هستيد كه حقيقت را بگويم؟
امام فرمود: بسیار بد است براى‌ شما که چیزى‌ را که از ما نشنیده ‏اید از پیش خود بگویید.


هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم که امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مى‌‏کند و مى‌‏خواهد ما را به سخن او برگرداند.


هاشم كه به قول مرحوم فيض، مى‌‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقيده او است، گفت: نه.
در روایت مذکور امام علیه‌السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می‌داند.  
امام فرمود: بسيار بد است براى‌ شما كه چيزى‌ را كه از ما نشنيده‏ايد از پيش خود بگوييد.  


در کافى‌ پس از این حدیث، حدیث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (علیه‌السلام) را در همین زمینه نقل مى‌‏کند که مفصّل است.


هاشم بعدها به ديگران چنين گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأييد مى‌‏كند و مى‌‏خواهد ما را به سخن او برگرداند
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می‌پردازد:‌
در «کافى‌» آخر «کتاب الایمان و الکفر» بابى‌ دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى‌ زیان نمى‌‏رساند و با کفر، هیچ عملى‌ سود نمى‌‏بخشد.»


ولى‌ روایاتى‌ که در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمى‌‏کند؛ از آن جمله‏ این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم:


در روایت مذکور امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند
هل لاحد على‌ ما عمل ثواب على‌ اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا  
 
«آیا جز مؤمنین کسى‌ دیگر هم هست که پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟  
در كافى‌ پس از اين حديث، حديث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (عليه السلام) را در همين زمينه نقل مى‌‏كند كه مفصّل است.
 
 
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:‌
در «كافى‌» آخر «كتاب الايمان و الكفر» بابى‌ دارد تحت عنوان: «با ايمان، هيچ عملى‌ زيان نمى‌‏رساند و با كفر، هيچ عملى‌ سود نمى‌‏بخشد.»
 
 
ولى‌ رواياتى‌ كه در ذيل اين عنوان آمده اين عنوان را تأييد نمى‌‏كند؛ از آن جمله‏ اين روايت است: يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم:
 
هل لاحد على‌ ما عمل ثواب على‌ اللّه موجب الّا المؤمنين؟ قال: لا  
«آيا جز مؤمنين كسى‌ ديگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟  
امام فرمود: نه».  
امام فرمود: نه».  


شهید مطهری در تحلیل این روایت می‌فرماید:‌


شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:‌
مقصود این روایت این است که خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى‌ که داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‌‏کند، ولى‌ در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا کند، و چون وعده نداده است پس با خود او است که پاداش بدهد یا ندهد.  
 
مقصود اين روايت اين است كه خداوند تنها به مؤمنين وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى‌ كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‌‏كند، ولى‌ در غير مورد اهل ايمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد يا ندهد.  
 


امام با اين بيان مى‌‏خواهد بفهماند كه غير اهل ايمان از نظر اينكه خدا پاداش مى‌‏دهد يا نمى‌‏دهد در حكم مستضعفين و مرجون لامر اللّه مى‌‏باشند؛ بايد گفت كار اينها با خداست كه پاداش بدهد يا ندهد.  
امام با این بیان مى‌‏خواهد بفهماند که غیر اهل ایمان از نظر اینکه خدا پاداش مى‌‏دهد یا نمى‌‏دهد در حکم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مى‌‏باشند؛ باید گفت کار اینها با خداست که پاداش بدهد یا ندهد.  


بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی
بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی


البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل کردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است که گفتیم. اگر کسى‌ جز این استنباط مى‌‏کند و نظر ما را تأیید نمى‌‏کند ممکن است نظر خود را مستدل بیان کند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد. [۲۱]


البته روايات مربوطه منحصر به آنچه ما در اينجا نقل كرديم نيست؛ روايات ديگر هم هست. استنباط ما از همه اين روايات همين است كه گفتيم. اگر كسى‌ جز اين استنباط مى‌‏كند و نظر ما را تأييد نمى‌‏كند ممكن است نظر خود را مستدل بيان كند، شايد مورد استفاده ما نيز قرار گيرد. [۲۱]   
=== دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران ===
 
===دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران===
 
باید گفت :‌علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می توان استناد نمود .
 
 
شهید مطهری تحت عنوان :‌ "از زاويه ديد حكماى‌ اسلام‏" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرآنی و روائی نیز منطبق است :
 
 
فلاسفه اسلام، اين مسأله را به شكلى‌ ديگر بيان كرده‏اند اما نتيجه‏اى‌ كه گرفته‏اند مآلًا با آنچه ما از آيات و روايات استنباط كرديم منطبق است.
 
ایشان می گوید :‌


بحث حكما بحث صغروى‌ است نه كبروى‌. حكما دراين ‏باره بحث نمى‌‏كنند كه ملاك عمل نيك و ملاك مقبوليّت عمل چيست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره اين است كه عملا اكثريّت انسانها، به تفاوت و به طور نسبى‌ نيكند، نيك مى‌‏مانند و نيك مى‌‏ميرند و نيك محشور مى‌‏گردند.
باید گفت:‌علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می‌توان استناد نمود.  
حكما مى‌ ‏خواهند بگويند هر چند مردمى‌ كه توفيق قبول دين اسلام مى‌‏يابند در اقليتند ولى‌ افرادى‌ كه داراى‌ اسلام فطرى‌ مى‌‏ باشند و با اسلام فطرى‌ محشور مى‌‏گردند در اكثريّتند.  


شهید مطهری تحت عنوان:‌ "از زاویه دید حکماى‌ اسلام‏" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرآنی و روائی نیز منطبق است:


به عقيده طرفداران اين مشرب، اينكه در قرآن كريم آمده است كه انبيا از كسانى‌ شفاعت مى‌‏‌كنند كه دين آنها را بپسندند، مقصود دين فطرى‌ است نه دين اكتسابى‌ كه از روى‌ قصور به آن نرسيده ‏اند ولى‌ عنادى‌ هم با آن نورزيده‏ اند.  
فلاسفه اسلام، این مسأله را به شکلى‌ دیگر بیان کرده‏اند اما نتیجه ‏اى‌ که گرفته ‏اند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کردیم منطبق است.  


ایشان می‌گوید:‌


ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدرالمتالهین نقل می کند:‌
بحث حکما بحث صغروى‌ است نه کبروى‌. حکما دراین ‏باره بحث نمى‌‏کنند که ملاک عمل نیک و ملاک مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است که عملا اکثریّت انسان‌ها، به تفاوت و به طور نسبى‌ نیکند، نیک مى‌‏مانند و نیک مى‌‏میرند و نیک محشور مى‌‏گردند.
حکما مى‌ ‏خواهند بگویند هر چند مردمى‌ که توفیق قبول دین اسلام مى‌‏یابند در اقلیتند ولى‌ افرادى‌ که داراى‌ اسلام فطرى‌ مى‌‏‌باشند و با اسلام فطرى‌ محشور مى‌‏گردند در اکثریّتند.


بو على‌ سينا مى‌‏گويد:
به عقیده طرفداران این مشرب، اینکه در قرآن کریم آمده است که انبیا از کسانى‌ شفاعت مى‌‏‌کنند که دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطرى‌ است نه دین اکتسابى‌ که از روى‌ قصور به آن نرسیده ‏اند ولى‌ عنادى‌ هم با آن نورزیده‏ اند.


«مردم همان طورى‌ كه از لحاظ سلامت جسم و همچنين از لحاظ زيبايى‌ جسم به سه دسته تقسيم مى‌‏گردند: از لحاظ جسمى‌ يك عده در كمال سلامت جسم و يا در كمال زيبايى‌ اندامند، و يك‏ عده در نهايت زشتى‌ و يا بيمار تنى‌ هستند. هر يك از اين دو گروه در اقليّتند.
ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدرالمتالهین نقل می‌کند:


[[بو على‌ سینا]] مى‌‏گوید:


گروهى‌ كه اكثريت را تشكيل مى‌‏دهند مردمى‌ هستند كه از لحاظ سلامت و مرض، و همچنين از لحاظ زيبايى‌ و زشتى‌ متوسّطند، نه سلامتى‌ و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص‏الخلقه‏ها دچار نقص و بيمارى‌ دائم مى‌‏باشند، نه زيباى‌ زيبا هستند و نه زشت زشت.  
«مردم همان طورى‌ که از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایى‌ جسم به سه دسته تقسیم مى‌‏گردند: از لحاظ جسمى‌ یک عده در کمال سلامت جسم و یا در کمال زیبایى‌ اندامند، و یک‏ عده در نهایت زشتى‌ و یا بیمار تنى‌ هستند. هر یک از این دو گروه در اقلیّتند.  


گروهى‌ که اکثریت را تشکیل مى‌‏دهند مردمى‌ هستند که از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایى‌ و زشتى‌ متوسّطند، نه سلامتى‌ و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص ‏الخلقه ‏ها دچار نقص و بیمارى‌ دائم مى‌‏باشند، نه زیباى‌ زیبا هستند و نه زشت زشت.


از لحاظ روحى‌ و معنوى‌ نيز مردم همين طورند، يك عده شيفته حقيقتند و يك عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطين و اكثريّت هستند كه نه مانند گروه اول شيفته و عاشق حقيقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقيقت. اينان مردمى‌ هستند كه به حقيقت نرسيده‏اند ولى‌ اگر حقيقت به ايشان ارائه گردد از پذيرش آن سرباز نمى‌‏زنند».  
از لحاظ روحى‌ و معنوى‌ نیز مردم همین طورند، یک عده شیفته حقیقتند و یک عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اکثریّت هستند که نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمى‌ هستند که به حقیقت نرسیده‏اند ولى‌ اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمى‌‏زنند».  


به عبارت دیگر از نظر اسلامى‌ و با دید فقهى‌، آنها مسلمان نیستند ولى‌ از لحاظ حقیقت، مسلم مى‌‏باشند، یعنى‌ تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند. بو على‌ پس از این تقسیم مى‌‏گوید: و استوسع رحمة اللّه.


به عبارت ديگر از نظر اسلامى‌ و با ديد فقهى‌، آنها مسلمان نيستند ولى‌ از لحاظ حقيقت، مسلم مى‌‏باشند، يعنى‌ تسليم حقيقتند و عناد با آن ندارند. بو على‌ پس از اين تقسيم مى‌‏گويد: و استوسع رحمة اللّه.  
«رحمت الهى‌ را وسیع بدان و آن را در انحصار یک عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)


«رحمت الهى‌ را وسيع بدان و آن را در انحصار يك عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)
[[صدرالمتألّهین]] در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر مى‌‏کند که:


«چگونه مى‌‏گویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتى‌ که به انسان که اشرف کائنات است نظر مى‌‏افکنیم مى‌‏بینیم اکثر انسان‌ها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت مى‌‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سرسبد هستى‌ است شقاوت و بدبختى‌ است».


صدرالمتألّهين در مباحث خير و شرّ «اسفار» از جمله اشكالات آنجا اين مطلب را ذكر مى‌‏كند كه:
صدرالمتألّهین در جواب این اشکال اشاره به سخن بو على‌ مى‌‌‏کند و مى‌‏گوید:
 
«چگونه مى‌‏گوييد خير بر شر غلبه دارد و حال آنكه وقتى‌ كه به انسان كه اشرف كائنات است نظر مى‌‏افكنيم مى‌‏بينيم اكثر انسانها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقايد باطله و جهل مركّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضايع، و آنان را مستحق شقاوت مى‌‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان كه ثمره و گل سرسبد هستى‌ است شقاوت و بدبختى‌ است».
 
صدرالمتألّهين در جواب اين اشكال اشاره به سخن بو على‌ مى‌‌‏كند و مى‌‏گويد:
   
   
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند اين جهان از نظر سلامتند.  
«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند.  
همان طورى‌ كه در اين جهان سالم سالم و زيباى‌ زيبا و همچنين بيمار بيمار و زشت زشت در اقليتند، و اكثريّت با متوسّطان است كه سالم نسبى‌ مى‌‏باشند؛ در آن جهان نيز كمّلين كه به تعبير قرآن «السّابقون» مى‌‏باشند و همچنين اشقيا كه به تعبير قرآن «اصحاب الشمال» مى‌‏باشند اندكند و غلبه با متوسطان است كه قرآن كريم آنها را «اصحاب اليمين» مى‌‏خواند.»  
همان طورى‌ که در این جهان سالم سالم و زیباى‌ زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند، و اکثریّت با متوسّطان است که سالم نسبى‌ مى‌‏باشند؛ در آن جهان نیز کمّلین که به تعبیر قرآن «السّابقون» مى‌‏باشند و همچنین اشقیا که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» مى‌‏باشند اندکند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین» مى‌‏خواند.»  
 
صدرالمتألّهين پس از اين سخن چنين مى‌‏‌گويد:
 
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى‌ النّشأتين.


«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است».  <ref>(رک به :‌مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 320-329-)</ref>
صدرالمتألّهین پس از این سخن چنین مى‌‏‌گوید:  


==نتیجه==
فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى‌ النّشأتین.


بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی ایات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که :
«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». <ref>(رک به :‌مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 320-329-)</ref>


حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود
=نتیجه=


بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی آیات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که:‌


حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.  
حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی‌توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود.
 
حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود. تمامی‌اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.  
==منابع==
=منابع=


[[پانویس]]
[[پانویس]]
 
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده: مقالات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
 
[[رده:کلام]]
 
[[رده:اعمال قاصران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۳۴

شهید مطهری معتقدند که از مجموع آیات و روایات و نیز دلائل عقلی و فلسفی استفاده می‌شود که منکرین حقایق و ضروریات دین در صورتی که مستضعف و قاصر باشند اهل نجاتند. در این مقاله ابتدا دیدگاه اجمالی و سپس دیدگاه تفصیلی شهید مطهری در این زمینه تبیین شده است.

معنای قصور و استضعاف فکری

استعمالات قصور و استضعاف فکری در منابع دینی

دیدگاه علما و اندیشمندان درباره قاصران و مستضعفان فکری=

دیدگاه اجمالی شهید مطهری

خلاصه گفتار شهید مطهری در کتاب عدل الهی نسبت به اعمال قاصران و مستضعفان فکری غیر شیعه:

1- اکثریت انسان‌ها در دنیا روح اسلام فطری در آنها وجود دارد. لذا اهل نجات خواهند بود و این همان غلبه خیر بر شر در دنیا خواهد بود.

2- بطور کلی کسانی که مستضف فکری هستند و در خود احساس نیاز به تحقیق نداشته‌اند از باب مرجون لامرااالله مورد عفو قرار می‌گیرند.

3- بر اساس آیات قرآن ایمان به خداوند و معاد وعمل صالح فرد را اهل نجات می‌کند.

4- دو نگاه افراط و تفریطی در مساله اعمال غیر مسلمانان و غیر شیعه وجود دارد که دیدگاه قرآن با هردو آنها مخالف است.

دیدگاه تفریطی‌ها این است که فقط اعمال شیعه مقبول و اعمال دیگران باطل است چون قرآن و روایات شرط قبولی عمل را نیت و اعتقاد به امامت می‌داند. بنابر‌این منکرین خداوند یا منکرین امامت اعمالشان باطل است.

دیدگاه افراطی‌ها این است که از آنجا که انسان‌ها و اعمالشان در پیشگاه الهی مساوی بوده اگر عملی خیر و حسن بود ثواب بر او مترتب خواهد شد اعم اینکه فاعلش معتقد باشد یا غیر معتقد سنی باشد یا شیعه معیار حسن و قبح عمل است.

5- اعمال خیر غیر شیعه هر چند به امامت معتقد نباشند در صورتی که عناد و حالت جحود نداشته باشند مورد قبول است ایشان در اثبات نکته پنجم به روایاتی استناد می‌کند

دیدگاه تفصیلی شهید مطهری

از منظر ایشان آنچه مجموعاً از آیات و روایات و حکم عقل استفاده مى‌‌‏شود این است که قاصران و مستضعفان، مشمول عذاب الهی نخواهند بود.

الف - آیات

شهید مطهری ذیل عنوان قاصران و مستضعفان می‌نویسد:‌

علماى‌‌ اسلام، اصطلاحى‌‌ دارند؛ مى‌‏گویند برخى‌ از مردم «مستضعفین» و یا «مرجون لامر اللّه» مى‌‌‏باشند. «مستضعفین» یعنى‌ بیچارگان و دست‏نارسان، «مرجون لامر اللّه» یعنى‌ کسانى‌ که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى‌ که حکمت و رحمتش ایجاب مى‌‌‏کند عمل خواهد کرد. هر دو اصطلاح از قرآن کریم اقتباس شده است.

ایشان با استناد به آیات 97، 98 و 99 در سورة النساء، الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَأُولئِکَ عَسَى‌ اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً می‌فرماید:‌

در آیه اول، جریان پرسش و پاسخ مأموران الهى‌ با بعضى‌ از مردم پس از مرگ آنها مطرح است. فرشتگان از آنها مى‌‏پرسند شما در دنیا در چه وضعى‌ بسر مى‌‏بردید؟

آنها معتذر مى‌‏شوند که ما مردمى‌ بیچاره بودیم، دستمان به کسى‌ و چیزى‌ نمى‌‏رسید.

فرشتگان مى‌‏گویند شما مستضعف نیستید، زیرا زمین خدا فراخ بود و شما مى‌‏توانستید از آنجا مهاجرت کرده به نقطه‏ اى‌ بروید که همه جور امکان در آنجا بود، پس شما مقصّرید و مستوجب عذاب.

در آیه دوم وضع برخى‌ مردم را ذکر مى‌‏کند که واقعا مستضعفند، خواه مرد و یا زن و یا کودک. اینها کسانى‌ هستند که دستشان به جایى‌ نمى‌‏رسد و راه به جایى‌ نمى‌‏برند.

در آیه سوم نوید مى‌‏دهد و امیدوار مى‌‏کند به اینکه خداوند کریم گروه دوم را مورد عفو و مغفرت خود قرار مى‌‏دهد.

گفتار علامه طباطبائی ذیل آیات استضعاف

شهید مطهری گفتار علامه طباطبائی را در تبیین آیات فوق اینچنین بیان می‌کند:

حضرت استادنا الاکرم علّامه طباطبائى‌ روحى‌ فداه، در تفسیر «المیزان» ذیل همین آیات مى‌‏فرمایند: «خداوند، جهل به امر دین و هر ممنوعیّت از اقامه شعائر دین را ظلم شمرده است و عفو الهى‌ شامل آن نمى‌‏شود، اما مستضعفین که قدرت بر انتقال و تغییر محیط ندارند استثناء شده‏اند.

استثناء به صورتى‌ ذکر شده که اختصاص ندارد به اینکه استضعاف به این صورت باشد؛ همان طورى‌ که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد».

روایات تفسیری

ایشان در ادامه نسبت به روایات وارده در زمینه شمول و گستره مفهوم مستضعف- نسبت به مورد خاصی که در آیه ذکر شده - می‌گوید:

روایات زیادى‌ وارد شده که مردمى‌ که به عللى‌ قاصر مانده‏ اند مستضعف به شمار مى‌‏روند

ایشان با استناد به آیه 106 از سوره توبه: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. «گروه دیگر کارشان احاله مى‌‏شود به امر خدا، یا آنها را معذّب مى‌‏کند و یا بر آنها مى‌‏بخشاید؛ خداوند دانا و حکیم است.» مى‌‏فرماید:

کلمه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» - در روایات- از این آیه اقتباس شده است.

در این قسمت شهید مطهری برخی از روایات تفسیری ذیل آیه مذکور را بیان می‌کند:‌

در روایت آمده است که امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود:

«همانا قومى‌ بودند در صدر اسلام که ابتدا مشرک بودند و مرتکب جنایاتى‌ بزرگ شدند، حمزه و جعفر و امثال اینها را از مسلمین کشتند؛ اینها بعد مسلمان شدند، شرک را رها کردند و به توحید گراییدند؛ اما ایمان در قلب آنها راه نیافت که در زمره مؤمنین قرار گیرند و استحقاق بهشت پیدا کنند و در عین حال از جحود و عناد هم که موجب معذّب بودن آنها بود دست برداشته بودند؛

اینها نه مؤمن بودند و نه کافر و جاحد، اینها هستند مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ که امرشان حواله به خداست».

روایتی دیگر در تفسیر کلمه مستضعفین در آیه مذکور:‌

در حدیث دیگر آمده است که «حمران بن اعین» گفت:

از امام صادق (ع) درباره مستضعفین پرسش کردم، فرمود آنان نه در زمره مؤمنانند و نه در زمره کافران، آنها «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» مى‌‏باشند

شهید مطهری نسبت به مفاد آیه مذکور می‌فرماید:‌

هر چند از مفاد آیه‏ «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ» استفاده مى‌‏شود که درباره آنها خوب است گفته شود کار اینها با خداست، ولى‌ از لحن آیه مستضعفین اشاره‏اى‌ به شمول عفو و مغفرت الهى‌ استنباط مى‌‏شود.


ایشان در تبیین بیشتر نکته مذکور به روایاتی که مشتمل بر مباحثی در زمینه حکم منکرین و غیر عارفین به امامت است می‌فرماید:‌ در «کافى‌» از حمزة بن الطیّار نقل مى‌‏کند که امام صادق (ع) فرمود:

«مردم شش دسته‏ اند، و مآلًا سه دسته ‏اند: فرقه ایمان، فرقه کفر، فرقه گمراهى‌.

این فرقه‏‌ها از وعد و وعید خدا درباره بهشت و جهنم پیدا مى‌‏شوند. (یعنى‌ مردم بر حسب وضعشان در برابر این وعد و وعیدها به چند فرقه منقسم مى‌‏شوند.)

آن شش فرقه عبارتند از: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر اللّه، معترفان به گناه که عمل صالح و ناصالح را مخلوط کرده‏ اند، و اهل اعراف.»

ایشان در ادامه روایتی دیگر از زراره را که نسبت به حکم منکرین امامت است اینچنین نقل می‌کند:‌ «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛

من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه مى‌‏گیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على‌ و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى‌ (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار مى‌‏کنیم و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّى‌ مى‌‏جوییم.»

امام فرمود:

«اى‌ زرارة! سخن خدا از سخن تو راست‏تر است؛ اگر آنچه تو مى‌‏گویى‌ درست باشد، پس سخن خدا آنجا که مى‌‏فرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا کجا رفت؟! پس المرجون لامر اللّه چه شد؟! آنها که خدا درباره آنها مى‌‏فرماید: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً (توبه/ 102) کجا رفتند؟! اصحاب الاعراف چه شدند؟! الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ (توبه/ 60) چه کسانى‌ هستند و کجایند؟!»

حمّاد در روایت خود از زرارة درباره این ماجرا نقل مى‌‏کند که گفت: «در این هنگام کار من و امام به مباحثه کشید، فریاد هر دومان بلند شد که هر کس در بیرون در خانه بود مى‌‏شنید».

جمیل بن درّاج از زرارة در این ماجرا نقل مى‌‏کند که امام فرمود: «اى‌ زرارة! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاحدان) را به بهشت ببرد».

ایشان در ادامه روایتی دیگر از امام موسى‌ بن جعفر (علیه‌السلام) را بیان مى‌‏کند که فرمود: «على‌ (ع) بابى‌ از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است، و هر که از آن خارج شود کافر است؛ و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه ‏اى‌ است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».

امام در این حدیث، به طبقه‏اى‌ تصریح مى‌‏کند که نه در زمره اهل ایمان و تسلیم و اهل نجاتند، و نه در زمره اهل انکار و هلاک همان

ایضاً در کافى‌ از امام صادق (علیه‌السلام) نقل مى‌‏کند که:

لو انّ العباد اذا جهلوا وقفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا(کافی ج 2ص 388) «اگر مردم آنگاه که نمى‌‏دانند، توقف کنند و در صدد انکار بر نیایند، کافر نمى‌‏شوند».

شهید مطهری در تحلیل این روایات به نکته بسیار مهمی‌ تصریح می‌فرماید:‌

اگر کسى‌ در روایاتى‌ که از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافى‌ و «کتاب الایمان و الکفر» کافى‌ گرد آمده است دقت کند مى‌‏یابد که ائمه (علیهم‌السلام) تکیه‏شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‌‏آید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصّب و عناد بورزد، و یا لااقل در شرایطى‌ باشد که مى‌‏بایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛

اما افرادى‌ که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطى‌ بسر مى‌‏برند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمى‌‏روند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفین و مرجون لامر اللّه به شمار مى‌‏روند؛ و هم از روایات استفاده مى‌‏شود که ائمه اطهار بسیارى‌ از مردم را از این طبقه مى‌‏دانند.


-دسته دیگر روایات-:‌ روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می‌داند:‌

شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می‌کند:‌

در «کافى‌» کتاب الحجة، برخى‌ روایات نقل مى‌‏ کند مبنى‌ بر اینکه:

کلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبول (کافی ج 1ص 183) «هر که خدا را با عبادتى‌ اطاعت کند و خود را به رنج اندازد اما امامى‌ که خدا برایش معیّن کرده نداشته باشد عملش مردود است».

و یا اینکه:

لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنکه امام زمان خودشان را بشناسند نمى‌‏پذیرد».

ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می‌کند:‌

در عین حال در همان کتاب الحجة کافى‌ از امام صادق (علیه‌السلام) نقل مى‌‏کند که:

من عرفنا کان مؤمنا، و من انکرنا کان کافرا، و من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالّا حتّى‌ رجع الى‌ الهدى‌ الّذى‌ افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على‌ ضلالته یفعل اللّه ما یشاء

«هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از کسانى‌ است که کارش واگذار به خداست‏ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏».

محمد بن مسلم مى‌‏گوید: در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مى‌‏گویى‌ درباره کسى‌ که در خدا شک کند؟

امام فرمود: - کافر است. - چه مى‌‏گویى‌ درباره کسى‌ که در رسول خدا شک کند؟ - کافر است. غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست

در این وقت امام به سوى‌ زرارة توجه کرد و فرمود: «همانا چنین کسى‌ آنگاه کافر است که انکار کند و جحود بورزد». و هم در کافى‌ نقل مى‌‏کند که هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت: من و محمد بن مسلم و ابوالخطاب در یک جا گرد آمده بودیم؛ ابوالخطاب پرسید عقیده شما درباره کسى‌ که امر امامت را نشناسد چیست؟

من گفتم: به عقیده من کافر است.

ابوالخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده کافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه کافر است. محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انکار هم نداشته باشد چگونه کافر شمرده مى‌‏شود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد کافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.

موقع حج رسید، به حج رفتم و در مکه به حضور امام صادق (علیه‌السلام) رسیدم.

جریان مباحثه سه نفرى‌ را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم. امام فرمود: هنگامى‌ میان شما قضاوت مى‌‏کنم و به این سؤال پاسخ مى‌‏دهم که آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده‏ گاه من و شما سه نفر همین امشب در منى‌ نزدیک جمره وسطى‌.

شب که شد سه نفرى‌ رفتیم. امام در حالى‌ که بالشى‌ را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع کرد: - چه مى‌‏گویید درباره خدمتکاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمى‌‏دهند؟ من گفتم: چرا.

- آیا به رسالت پیغمبر گواهى‌ نمى‌‏دهند؟ - چرا. - آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مى‌‏شناسند؟ - نه. - پس تکلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است که هر کس امام را نشناسد کافر است.

- سبحان اللّه! آیا مردم کوچه و بازار را ندیده ‏اى‌، سقّاها را ندیده ‏اى‌؟ - چرا، دیده و مى‌‏بینم. - آیا اینها نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گیرند؟ حج نمى‌‏کنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمى‌‏دهند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.

- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است. - سبحان اللّه! آیا وضع کعبه و طواف این مردم را نمى‌‏بینى‌؟ هیچ نمى‌‏بینى‌ که اهل یمن چگونه به پرده‏‌هاى‌ کعبه مى‌ ‏چسبند؟ - چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمى‌‏خوانند؟ روزه نمى‌‏گیرند؟ حج نمى‌‏کنند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مى‌‏شناسند؟ - نه.

- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر که امام را نشناسد کافر است. - سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید که حقیقت را بگویم؟

هاشم که به قول مرحوم فیض، مى‌‏دانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه. امام فرمود: بسیار بد است براى‌ شما که چیزى‌ را که از ما نشنیده ‏اید از پیش خود بگویید.

هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم که امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مى‌‏کند و مى‌‏خواهد ما را به سخن او برگرداند.

در روایت مذکور امام علیه‌السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می‌داند.

در کافى‌ پس از این حدیث، حدیث معروف مباحثه زرارة با امام باقر (علیه‌السلام) را در همین زمینه نقل مى‌‏کند که مفصّل است.

شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می‌پردازد:‌ در «کافى‌» آخر «کتاب الایمان و الکفر» بابى‌ دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى‌ زیان نمى‌‏رساند و با کفر، هیچ عملى‌ سود نمى‌‏بخشد.»

ولى‌ روایاتى‌ که در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمى‌‏کند؛ از آن جمله‏ این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم:

هل لاحد على‌ ما عمل ثواب على‌ اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا «آیا جز مؤمنین کسى‌ دیگر هم هست که پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ امام فرمود: نه».

شهید مطهری در تحلیل این روایت می‌فرماید:‌

مقصود این روایت این است که خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعده‏اى‌ که داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مى‌‏کند، ولى‌ در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا کند، و چون وعده نداده است پس با خود او است که پاداش بدهد یا ندهد.

امام با این بیان مى‌‏خواهد بفهماند که غیر اهل ایمان از نظر اینکه خدا پاداش مى‌‏دهد یا نمى‌‏دهد در حکم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مى‌‏باشند؛ باید گفت کار اینها با خداست که پاداش بدهد یا ندهد.

بیانات پایانی شهید مطهری بعد از مباحث روایی

البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل کردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است که گفتیم. اگر کسى‌ جز این استنباط مى‌‏کند و نظر ما را تأیید نمى‌‏کند ممکن است نظر خود را مستدل بیان کند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد. [۲۱]

دلیل عقلی و فلسفی بر معذوریت مستضعفین فکری و قاصران

باید گفت:‌علاوه بر دلائل نقلی – اعم از آیات و روایات –در زمینه عدم کفر و نیز عدم استحقاق مستضعین فکری به دلائل عقلی نیز می‌توان استناد نمود.

شهید مطهری تحت عنوان:‌ "از زاویه دید حکماى‌ اسلام‏" مساله قاصران و مستضعفان را از این فلسفی نیز هم مورد بحث قرار داده و مدعی است که نتیجه بحث فلسفی در این مساله با نتایج بحث قرآنی و روائی نیز منطبق است:

فلاسفه اسلام، این مسأله را به شکلى‌ دیگر بیان کرده‏اند اما نتیجه ‏اى‌ که گرفته ‏اند مآلًا با آنچه ما از آیات و روایات استنباط کردیم منطبق است.

ایشان می‌گوید:‌

بحث حکما بحث صغروى‌ است نه کبروى‌. حکما دراین ‏باره بحث نمى‌‏کنند که ملاک عمل نیک و ملاک مقبولیّت عمل چیست؛ بحث آنها درباره انسان است، درباره این است که عملا اکثریّت انسان‌ها، به تفاوت و به طور نسبى‌ نیکند، نیک مى‌‏مانند و نیک مى‌‏میرند و نیک محشور مى‌‏گردند. حکما مى‌ ‏خواهند بگویند هر چند مردمى‌ که توفیق قبول دین اسلام مى‌‏یابند در اقلیتند ولى‌ افرادى‌ که داراى‌ اسلام فطرى‌ مى‌‏‌باشند و با اسلام فطرى‌ محشور مى‌‏گردند در اکثریّتند.

به عقیده طرفداران این مشرب، اینکه در قرآن کریم آمده است که انبیا از کسانى‌ شفاعت مى‌‏‌کنند که دین آنها را بپسندند، مقصود دین فطرى‌ است نه دین اکتسابى‌ که از روى‌ قصور به آن نرسیده ‏اند ولى‌ عنادى‌ هم با آن نورزیده‏ اند.

ایشان در این مساله نکات مهمی را از بوعلی سینا و صدرالمتالهین نقل می‌کند:‌

بو على‌ سینا مى‌‏گوید:

«مردم همان طورى‌ که از لحاظ سلامت جسم و همچنین از لحاظ زیبایى‌ جسم به سه دسته تقسیم مى‌‏گردند: از لحاظ جسمى‌ یک عده در کمال سلامت جسم و یا در کمال زیبایى‌ اندامند، و یک‏ عده در نهایت زشتى‌ و یا بیمار تنى‌ هستند. هر یک از این دو گروه در اقلیّتند.

گروهى‌ که اکثریت را تشکیل مى‌‏دهند مردمى‌ هستند که از لحاظ سلامت و مرض، و همچنین از لحاظ زیبایى‌ و زشتى‌ متوسّطند، نه سلامتى‌ و اعتدال مزاج مطلق دارند و نه مانند ناقص ‏الخلقه ‏ها دچار نقص و بیمارى‌ دائم مى‌‏باشند، نه زیباى‌ زیبا هستند و نه زشت زشت.

از لحاظ روحى‌ و معنوى‌ نیز مردم همین طورند، یک عده شیفته حقیقتند و یک عده دشمن سرسخت آن. گروه سوم متوسّطین و اکثریّت هستند که نه مانند گروه اول شیفته و عاشق حقیقتند و نه مانند گروه دوم دشمن و خصم حقیقت. اینان مردمى‌ هستند که به حقیقت نرسیده‏اند ولى‌ اگر حقیقت به ایشان ارائه گردد از پذیرش آن سرباز نمى‌‏زنند».

به عبارت دیگر از نظر اسلامى‌ و با دید فقهى‌، آنها مسلمان نیستند ولى‌ از لحاظ حقیقت، مسلم مى‌‏باشند، یعنى‌ تسلیم حقیقتند و عناد با آن ندارند. بو على‌ پس از این تقسیم مى‌‏گوید: و استوسع رحمة اللّه.

«رحمت الهى‌ را وسیع بدان و آن را در انحصار یک عده معدود مشمار». («اشارات» اواخر نمط هفتم.)

صدرالمتألّهین در مباحث خیر و شرّ «اسفار» از جمله اشکالات آنجا این مطلب را ذکر مى‌‏کند که:

«چگونه مى‌‏گویید خیر بر شر غلبه دارد و حال آنکه وقتى‌ که به انسان که اشرف کائنات است نظر مى‌‏افکنیم مى‌‏بینیم اکثر انسان‌ها از لحاظ عمل گرفتار اعمال زشت، و از لحاظ اعتقاد دچار عقاید باطله و جهل مرکّب‏اند و اعمال زشت و اعتقادات باطله، امر معاد آنها را ضایع، و آنان را مستحق شقاوت مى‌‏گرداند. پس عاقبت نوع انسان که ثمره و گل سرسبد هستى‌ است شقاوت و بدبختى‌ است».

صدرالمتألّهین در جواب این اشکال اشاره به سخن بو على‌ مى‌‌‏کند و مى‌‏گوید:

«مردم در آن جهان از نظر سلامت و سعادت مانند این جهان از نظر سلامتند. همان طورى‌ که در این جهان سالم سالم و زیباى‌ زیبا و همچنین بیمار بیمار و زشت زشت در اقلیتند، و اکثریّت با متوسّطان است که سالم نسبى‌ مى‌‏باشند؛ در آن جهان نیز کمّلین که به تعبیر قرآن «السّابقون» مى‌‏باشند و همچنین اشقیا که به تعبیر قرآن «اصحاب الشمال» مى‌‏باشند اندکند و غلبه با متوسطان است که قرآن کریم آنها را «اصحاب الیمین» مى‌‏خواند.»

صدرالمتألّهین پس از این سخن چنین مى‌‏‌گوید:

فلاهل الرّحمة و السّلامة غلبة فى‌ النّشأتین.

«پس در هر دو نشأه غلبه با اهل رحمت و سلامت است». [۱]

نتیجه

بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی آیات و روایات و دلیل عقلی بدست آمد این است که:‌

حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی‌توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود. حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود. تمامی‌اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.

منابع

پانویس

  1. (رک به :‌مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج‏1، ص: 320-329-)