واقفیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب | |||
[[ | | عنوان = واقفیه | ||
| تصویر = واقفیه.jpg | |||
''''' | | توضیح تصویر = | ||
| نام = | |||
| نام رایج = | |||
| تاریخ شکل گیری = بعد از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) | |||
| قرن شکل گیری = | |||
| مبدأ شکل گیری = تردید در مورد جانشین امام کاظم علیهالسلام | |||
| موسس = علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء [[موسی بن جعفر (کاظم)|امام کاظم (علیهالسلام)]] | |||
| عقیده = اعتقاد به عدم رحلت امام کاظم علیهالسلام و مهدی موعود دانستن ایشان | |||
}} | |||
'''واقفیه''' گروهی از [[شیعیان]] بودند که بر [[امامت]] [[موسی بن جعفر (کاظم)|امام موسی کاظم (علیهالسلام)]] توقف کردند و ایشان را همان [[حجت بن الحسن (مهدی)|حجت بن حسن (مهدی)]] میدانستند. | |||
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای: علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای [[موسی بن جعفر (کاظم)]] بودند و به همین سبب اموال فراوان وی را دراختیار داشتند. | |||
آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که [[موسی بن جعفر (کاظم)]] زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت [[علی بن موسی (رضا)]] ناچار بودند آن اموال را تحویل وی دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن [[شیعیان]] دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند. | |||
== عوامل پیدایش واقفیه == | |||
بی شک دست سیاستبازان [[عباسیان|عباسی]] و مزدوران برمکی در ایجاد مشکلات و موانع در مسیر [[اهل بیت|اهلبیت (علیهالسلام)]] نقش بسزایی داشت اما انگیزههای اصلی پیدایش واقفیه را باید در این عوامل جستجو کرد: | |||
=== علاقه به زخارف دنیوی === | |||
دنیا دریایی ژرف است که بسیاری را در خود غرق کرده است. [[پیامبران|پیامبران الهی]] و [[ائمه|ائمه (علیهالسلام)]] هماره مردم را از این خطر بزرگ آگاه کردهاند و آن را ریشه همه گناهان دانستهاند و [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اکرم (صلی الله علیه)]] میفرمود: دنیا باعث هلاکت شما و گذشتگان از شما بوده و هست. | |||
| | |||
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء [[موسی بن جعفر (کاظم)|امام کاظم (علیهالسلام)]] بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر (علیهالسلام) زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت [[علی بن موسی (رضا)|حضرت رضا (علیهالسلام)]] ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند. | |||
[[یونس بن عبدالرحمان]] بر این حقیقت تصریح میکند و میگوید: در زمان رحلت امام کاظم (علیهالسلام) وکلای حضرت اموال فراوانی را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندی هفتادهزار دینار و علی بن حمزه سی هزار دینار) من با آنان مخالفت کردم و طبق وصی امام کاظم (علیهالسلام) مردم را به طرف حضرت رضا (علیهالسلام) دعوت کردم، روزی آن دو نزد من آمدند و گفتند: چرا چنین سخن میگویی؟! اگر مال و ثروت میخواهی بینیازت میکنیم. ده هزار دینار به تو میدهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه (علیهالسلام) [[روایت]] داریم که هرگاه بدعتهایی آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنند وگرنه نور [[ایمان]] از آنان سلب میشود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رها نخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند. | |||
سومین نفر عثمان بن عیسی رواسی وکیل امام کاظم (علیهالسلام) در [[مصر]] بود و اموال بسیاری (وجوهات شیعیان برای امام (علیهالسلام)) را در اختیار داشت. | |||
[[علی بن موسی (رضا)|امام رضا (علیهالسلام)]] سفیری نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود عثمان بن عیسی در جواب نوشت: | |||
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت بربسته و ما [[ارث]] او را تقسیم کردیم و این خبر حتمی است. عثمان بن عیسی بار دیگر در پاسخ نوشت: | |||
اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقی در این اموال نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است به من دستور نداد اموال را به شما تحویل دهم. | |||
درباره یکی دیگر از واقفیان منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم (علیهالسلام) خدمت علی بن موسی (علیهالسلام) رسید و جانشینی ایشان را تبریک گفت، ولی بعد از [[شهادت]] امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالی را که مربوط به مقام [[امامت]] بود، تصاحب کند. | |||
[[ | === سن امام جواد === | ||
[[ | [[علی بن موسی (رضا)|امام رضا (علیهالسلام)]] پسری بجز [[محمد بن علی (جواد)|امام جواد (علیهالسلام)]] نداشتند که در هنگام امامت هفت سال داشت، کسانی که با مقام امامت آشنایی نداشتند، باور این موضوع برایشان مشکل بود از این رو در [[ولایت]] امام رضا (علیهالسلام) دچار تردید شدند. | ||
البته هر چند این مساله در زمان امام کاظم (علیهالسلام) پدید نیامد، ولی برای کسانی که از قبل به واقفیه گرویده بودند، دستاویز شد و موجبات توقف عدهای دیگر را فراهم آورد. | |||
[[شیخ مفید]] دراینباره مینویسد: با رحلت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) و جانشینی امام جواد (علیهالسلام) در سن هفت سالگی، شیعیان به سه گروه تقسیم شدند: | |||
# گروهی که اکثریت را تشکیل میدادند و طبق سفارش حضرت رضا (علیهالسلام) به امامت امام جواد (علیهالسلام) معتقد شدند. | |||
# گروهی که دست از اعتقاد به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) برداشتند و به واقفیه گرائیدند. | |||
# گروه سوم که به امامت احمد بن موسی (علیهالسلام) (فرزند دیگر امام کاظم (علیهالسلام)) قائل شدند و گفتند: امام رضا (علیهالسلام) به امامت او سفارش فرموده است. | |||
دلیل هر دو گروه، کم بودن سن امام جواد (علیهالسلام) بود. | |||
نوبختی مولف فرق الشیعه نیز همین سخن را تایید کرده است. کم بودن سن امام جواد (علیهالسلام) موجب شگفتی بعضی از شیعیان نیز شد که امام رضا (علیهالسلام) ضمن مقایسه آن [[حضرت عیسی |حضرت با عیسی بن مریم]]، که درگهواره به مقام [[نبوت]] رسیده بود، در مقام زدودن این شگفتی برآمد. | |||
صفوان بن یحیی که از یاران بسیار موفق امام بود، از حضرت رضا (علیهالسلام) سؤال کرد که خداوند روزی را که شما در میان ما نباشید، نیاورد، ولی اگر چنین حادثهای رخ داد، امام بعد از شما کیست؟ | |||
حضرت به امام جواد (علیهالسلام) اشاره کرد (در حالی که آن حضرت سه سال داشت). | |||
پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد! فرمود: مگر ایرادی هست [[حضرت عیسی|عیسی (علیهالسلام)]] سه ساله بود و پیغمبری [[خدا]] را نیز بر عهده داشت. | |||
=== غسل امام به وسیله امام === | |||
از [[روایات]] استفاده میشود که امام را باید امام [[غسل]] دهد، در حالی که موسی بن جعفر (علیهالسلام) در زندان [[بغداد]] به [[شهید|شهادت]] رسید و امام رضا (علیهالسلام) در آن زمان در [[مدینه]] بسرمی برد. این موضع دستاویزی دیگر برای واقفیه گردید. [[ابوبصیر]] میگوید: یکی ازوصیتهای [[محمد بن علی (باقر العلوم)|محمد بن علی (باقر العلوم)(علیهالسلام)]] به [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیهالسلام)]] این بود که وقتی از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل میدهد. و [[ابومعمر]] میگوید: از امام رضا (علیهالسلام) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل میدهد؟ فرمود: این، سنتی است ازموسی بن عمران (علیهالسلام). | |||
در مقابل این ادعای واقفیه، جوابی از سوی علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نقل شده است احمد بن عمر حلال میگوید: | |||
به حضرت رضا (علیهالسلام) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت شما به اینکه امام را فقط امام غسل میدهد، استدلال میکنند. | |||
آنها چه میدانند؟! تو چه جواب دادی؟ | |||
قربانت شوم به آنها گفتم: اگر مولای من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول میکنم و آنچه میگوید صحیح میدانم. | |||
-چنین نگو. | |||
-پس چه بگویم؟ | |||
بگو من او را غسل دادم. | |||
بگویم شما آن حضرت را غسل دادهاید؟ | |||
آری. | |||
[[شیخ صدوق]] از این اشکال به صورتی دیگری پاسخ داده، مینویسد: | |||
نهی ائمه (علیهالسلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنی است که دخالت دیگران در غسل امام [[حرام]] است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعد است. بنابراین کسانی که امام کاظم (علیهالسلام) را غسل دادهاند، مرتکب [[حرام]] شدهاند، نه اینکه امام رضا(علیهالسلام) امام نیست. | |||
آخر سخن اینکه: احتمال میرود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشد که امام مسوول تجهیز امام است یعنی غسل و [[کفن]] و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد. | |||
== قائم بودن امام کاظم == | |||
یکی دیگر از عوامل پیدایش واقفیه چنانکه پیش ازآن درباره بعضی از ائمه به وجود آمد، [[مهدویت]] بود که در میان [[شیعه]] از قوت زیادی برخوردار است هر چند روایات [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] نیز دست کمی از آن ندارد. البته همواره این انحراف معلول فرصت طلبی و سودجویی اشخاص فرصت طلب نبود بلکه گاه به خاطراعتقاد به [[حجت بن حسن (مهدی)|مهدی آل محمد (عجل الله فرجه الشریف)]] و ندانستن مصداق واقعی آن بود که برخی را دچار کجروی میکرد. ناگفته نماند که وجود اندیشههای غلوآمیز نیز در پیدایش این کجروی بی تاثیر نبود، به هر حال اندیشه [[مهدویت]] امام کاظم (علیهالسلام) از طرف واقفیه ترویج میگردید. | |||
رنجها و فشارهای روحی و جسمی شیعیان سببی دیگر بود که آنان بیصبرانه در انتظار قائم آل محمد (صلی الله علیه) باشند به گونهای که در مورد هر یک از ائمه فکرکنند [[حجت بن الحسن (مهدی)|قائم آل محمد (صلی الله علیه)]] اوست. | |||
علامه [[وحید بهبهانی]] در این مورد مینویسد: | |||
«شیعیان به علت محنتهایی که گرفتار آنها بودند و نیز کینهای که از دشمنان در دل داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد (صلی الله علیه) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه میداشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال میکردند و برخی میگفتند امام بعد، قائم است.» | |||
سبب سوم در پیدایش فکر قائمیت امام کاظم (علیهالسلام) روایاتی است که از بزرگان دین نقل شده است که برخی از آنها چنین است: | |||
یزید صائغ میگوید: وقتی خداوند موسی بن جعفر (علیهالسلام) را به امام صادق (علیهالسلام) عنایت کرد، من زینتی از نقره تهیه کردم و هدیه را به حضورش بردم. امام صادق (علیهالسلام)فرمود: | |||
به خدا قسم این را به قائم آل محمد(صلی الله علیه) هدیه کردی. | |||
و در روایت دیگر که از [[علی بن ابیطالب|علی (علیهالسلام)]] نقل شده است، برقرار@کننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شکافنده دریا و در حدیث دیگر فرزند حمیده، مادر امام کاظم(علیهالسلام)، معرفی شده است. | |||
درپاسخ باید گفت: | |||
بعضی از این روایات از نظر سند مخدوش میباشند. دوم اینکه، امامان معصوم (علیهالسلام) همه قائم به امر خدایند ولی قائمی که زمین را پر از عدل و داد میکند، [[حجت بن الحسن (مهدی)|مهدی موعود (عج)است]]. | |||
[[عبدالعظیم حسنی]] میگوید: | |||
به امام جواد(علیهالسلام) عرض کردم: | |||
امیدوارم قائم [[اهل بیت|اهل بیت (علیهالسلام)]] که زمین را پر از عدالت میکند، همانطور که از ستم پر شده است، شما باشید، فرمود: | |||
هر یک از ما قائم به امر خدای عز و جل میباشیم و همه ما مردم را به دین [[خدا]] دعوت مینماییم ولی قائمی که خداوند به وسیله او زمین را [[کفر]] پاک میکند و آن را از [[عدالت]] پر مینماید، کسی است که زمان ولادتش بر مردم مخفی است و از میان ایشان غایب میشود و حرام است بردن نامش. او همنام [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی الله علیه)]] است. | |||
و جابر بن یزید جعفی میگوید: | |||
از امام باقر(علیهالسلام) درباره قائم سؤال شد، حضرت دست خود را به شانه امام صادق (علیهالسلام) زد و فرمود: | |||
به خدا قسم که این، قائم آل محمد(صلی الله علیه) است. | |||
عنبسه نیز میگوید: | |||
بعد از رحلت امام باقر (علیهالسلام) خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم و این حدیث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود: | |||
جابر راست گفته، مگر شما نمیدانید که هر امامی قائمی به حق است. | |||
همچنین در سخن دانشمندان دینی به غیرحضرت مهدی(عج) نیز قائم گفته شده است. شیخ مفید در مورد امام رضا(علیهالسلام) مینویسد: | |||
امام قائم بعد از موسی بن جعفر(علیهالسلام) فرزند او علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) بود. | |||
سومین پاسخ از روایتی به دست میآید که حاکی است روایات قائم بودن امام کاظم(علیهالسلام) تحریف شده دست واقفیه است: | |||
حسن بن قیاما میگوید: از امام رضا(علیهالسلام) سؤال کردم چه اتفاقی برای پدر شما افتاد؟ | |||
(زنده است یا رحلت کرد؟) حضرت فرمود: | |||
از دنیا رفت همانطور که پدران او از دنیا رفتند. گفتم: | |||
پس این حدیث که زرعه از محمد بن سماعه نقل کرده، چیست که امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: | |||
برای فرزندم (امام کاظم (علیهالسلام)) پنج حادثه رخ خواهد داد که برای پیامبران واقع شد. مورد حسات واقع میشود همان گونه که یوسف مورد حسادت واقع شد، غایب میشود همان گونه که یونس غایب شد و ... | |||
حضرت پاسخ داد: | |||
زرعه دروغ گفته است زیرا حدیث سماعه این است که امام صادق (علیهالسلام)فرمود: | |||
در مورد قائم پنج حادثه رخ میدهد و نفرمود پسرم. | |||
بنابراین، اضافه کردن این کلمه (ابنی) از سوی واقفیه بوده است. | |||
== تاخیر در تولد امام جواد == | |||
بعد از [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیهالسلام)]] امامت هر یک از آن بزرگواران به فرزندشان میرسد و زنان در این امر بهره ای ندارند. از سوی دیگرامام رضا (علیهالسلام) در سال 203 رحلت کردند و امام جواد (علیهالسلام) سال 195 متولد شدند یعنی 8 سال قبل از شهادت حضرت رضا (علیهالسلام). این تاخیر توانست برای مدت کمی سبب شک بعضی از شیعیان گردد و به دست واقفیان بهانه بدهد. | |||
ابن قیامای واقفی نامهای خدمت امام رضا (علیهالسلام) نوشت که شما چگونه امام هستید، درحالی که فرزند ندارید؟ امام در جواب وی نوشتند: | |||
از کجا دانستی من فرزندی ندارم به خدا قسم این ایام نمیگذرد مگر آنکه خداوند به من فرزندی عنایت میکند که سبب جدایی حق از باطل گردد. | |||
بعد از تولد امام جواد (علیهالسلام)، امام رضا (علیهالسلام) ضمن اعلام این خبر، بهانهجوییهای واقفیه را باطل کردند و حجت را بر آنها تمام نمودند. | |||
== پایان ظلمت == | |||
عواملی که سبب شکست واقفیان گردید را میتوان بدین ترتیب برشمرد: | |||
الف: تلاشها و بیانات روشنگر امامان معصوم (علیهالسلام) علیه واقفیه که به سه دسته تقسیم میشود: | |||
1- سخنانی که در نکوهش و مذمت واقفیه بیان گردیده است مانند سخن امام رضا (علیهالسلام) در ضمن [[روایات]] متعدد، که میفرماید: | |||
«اینها معاند حق و برپا کننده گناه هستند و برگشتشان به طرف [[جهنم]] خواهد بود سرگردان زندگی میکنند و بیدین میمیرند. لعنت خدا بر آنان باد که بسیار دروغ میگویند. آنانی که گفتند دست خدابسته است واقفیانند». | |||
2- تاکید بر ادامه داشتن امامت تا [[حجت بن الحسن (مهدی)|حجت بن حسن (مهدی)(عجل الله فرجه الشریف)]] این مطلب را در [[زیارتنامه|زیارتنامه]] هر یک از ائمه مشاهده مینماییم. تاکیدهای فراوان برزیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نیز خود اعلام مبارزهای آشکار علیه واقفیه میباشد. | |||
3- نبرد مالی و اقتصادی با واقفیان به گونهای که شیعیان را از پرداخت [[زکات]] به واقفیه منع کردند. | |||
ب: تلاش شیعیان، که بخشی از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود همچون مناظره علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمان با بعضی از آنان. و بخشی به صورت تالیف کتاب در رد واقفیه. | |||
نجاشی رجالی بزرگ شیعه، کتابهای زیادی تحت عنوان «الرد علی الواقفه» برمیشمرد که از سوی اصحاب ائمه (علیهالسلام) تالیف شده است. | |||
ج: بیپایگی و بطلان واقفیه. سنت الهی بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند که باطل چند روزی جولان دارد اما دولت از آن حق است. بطلان و بیاساس بودن واقفیان را با توجه به عوامل پیدایش آنان و روشهای کاربردی این گروه میتوان پی برد چرا که ابزاری که آنان در پیشبرد اهداف خود در اختیار داشتند، عبارت بود از: | |||
تطمیع، تحریف، تهدید و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایقی تاریخی اثبات میگردد. | |||
=== منابع === | |||
[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/4191/26645/%D9%88%D8%A7%D9%82%D9%81%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%88%D8%A7%D9%82%D9%81%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%22%D8%B9%22 برگرفته از سایت واقفیه و اندیشه واقفیگری پس از امام کاظم (علیهالسلام)] | |||
[[رده:فرق و مذاهب]] | [[رده:فرق و مذاهب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۸
واقفیه | |
---|---|
مبدأ شکل گیری | تردید در مورد جانشین امام کاظم علیهالسلام |
موسس | علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء امام کاظم (علیهالسلام) |
عقیده | اعتقاد به عدم رحلت امام کاظم علیهالسلام و مهدی موعود دانستن ایشان |
واقفیه گروهی از شیعیان بودند که بر امامت امام موسی کاظم (علیهالسلام) توقف کردند و ایشان را همان حجت بن حسن (مهدی) میدانستند. بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای: علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای موسی بن جعفر (کاظم) بودند و به همین سبب اموال فراوان وی را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر (کاظم) زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت علی بن موسی (رضا) ناچار بودند آن اموال را تحویل وی دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.
عوامل پیدایش واقفیه
بی شک دست سیاستبازان عباسی و مزدوران برمکی در ایجاد مشکلات و موانع در مسیر اهلبیت (علیهالسلام) نقش بسزایی داشت اما انگیزههای اصلی پیدایش واقفیه را باید در این عوامل جستجو کرد:
علاقه به زخارف دنیوی
دنیا دریایی ژرف است که بسیاری را در خود غرق کرده است. پیامبران الهی و ائمه (علیهالسلام) هماره مردم را از این خطر بزرگ آگاه کردهاند و آن را ریشه همه گناهان دانستهاند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه) میفرمود: دنیا باعث هلاکت شما و گذشتگان از شما بوده و هست.
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء امام کاظم (علیهالسلام) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر (علیهالسلام) زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.
یونس بن عبدالرحمان بر این حقیقت تصریح میکند و میگوید: در زمان رحلت امام کاظم (علیهالسلام) وکلای حضرت اموال فراوانی را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندی هفتادهزار دینار و علی بن حمزه سی هزار دینار) من با آنان مخالفت کردم و طبق وصی امام کاظم (علیهالسلام) مردم را به طرف حضرت رضا (علیهالسلام) دعوت کردم، روزی آن دو نزد من آمدند و گفتند: چرا چنین سخن میگویی؟! اگر مال و ثروت میخواهی بینیازت میکنیم. ده هزار دینار به تو میدهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه (علیهالسلام) روایت داریم که هرگاه بدعتهایی آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنند وگرنه نور ایمان از آنان سلب میشود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رها نخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.
سومین نفر عثمان بن عیسی رواسی وکیل امام کاظم (علیهالسلام) در مصر بود و اموال بسیاری (وجوهات شیعیان برای امام (علیهالسلام)) را در اختیار داشت. امام رضا (علیهالسلام) سفیری نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود عثمان بن عیسی در جواب نوشت:
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت بربسته و ما ارث او را تقسیم کردیم و این خبر حتمی است. عثمان بن عیسی بار دیگر در پاسخ نوشت: اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقی در این اموال نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است به من دستور نداد اموال را به شما تحویل دهم. درباره یکی دیگر از واقفیان منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم (علیهالسلام) خدمت علی بن موسی (علیهالسلام) رسید و جانشینی ایشان را تبریک گفت، ولی بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالی را که مربوط به مقام امامت بود، تصاحب کند.
سن امام جواد
امام رضا (علیهالسلام) پسری بجز امام جواد (علیهالسلام) نداشتند که در هنگام امامت هفت سال داشت، کسانی که با مقام امامت آشنایی نداشتند، باور این موضوع برایشان مشکل بود از این رو در ولایت امام رضا (علیهالسلام) دچار تردید شدند.
البته هر چند این مساله در زمان امام کاظم (علیهالسلام) پدید نیامد، ولی برای کسانی که از قبل به واقفیه گرویده بودند، دستاویز شد و موجبات توقف عدهای دیگر را فراهم آورد.
شیخ مفید دراینباره مینویسد: با رحلت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) و جانشینی امام جواد (علیهالسلام) در سن هفت سالگی، شیعیان به سه گروه تقسیم شدند:
- گروهی که اکثریت را تشکیل میدادند و طبق سفارش حضرت رضا (علیهالسلام) به امامت امام جواد (علیهالسلام) معتقد شدند.
- گروهی که دست از اعتقاد به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) برداشتند و به واقفیه گرائیدند.
- گروه سوم که به امامت احمد بن موسی (علیهالسلام) (فرزند دیگر امام کاظم (علیهالسلام)) قائل شدند و گفتند: امام رضا (علیهالسلام) به امامت او سفارش فرموده است.
دلیل هر دو گروه، کم بودن سن امام جواد (علیهالسلام) بود.
نوبختی مولف فرق الشیعه نیز همین سخن را تایید کرده است. کم بودن سن امام جواد (علیهالسلام) موجب شگفتی بعضی از شیعیان نیز شد که امام رضا (علیهالسلام) ضمن مقایسه آن حضرت با عیسی بن مریم، که درگهواره به مقام نبوت رسیده بود، در مقام زدودن این شگفتی برآمد.
صفوان بن یحیی که از یاران بسیار موفق امام بود، از حضرت رضا (علیهالسلام) سؤال کرد که خداوند روزی را که شما در میان ما نباشید، نیاورد، ولی اگر چنین حادثهای رخ داد، امام بعد از شما کیست؟
حضرت به امام جواد (علیهالسلام) اشاره کرد (در حالی که آن حضرت سه سال داشت).
پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد! فرمود: مگر ایرادی هست عیسی (علیهالسلام) سه ساله بود و پیغمبری خدا را نیز بر عهده داشت.
غسل امام به وسیله امام
از روایات استفاده میشود که امام را باید امام غسل دهد، در حالی که موسی بن جعفر (علیهالسلام) در زندان بغداد به شهادت رسید و امام رضا (علیهالسلام) در آن زمان در مدینه بسرمی برد. این موضع دستاویزی دیگر برای واقفیه گردید. ابوبصیر میگوید: یکی ازوصیتهای محمد بن علی (باقر العلوم)(علیهالسلام) به امام صادق (علیهالسلام) این بود که وقتی از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل میدهد. و ابومعمر میگوید: از امام رضا (علیهالسلام) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل میدهد؟ فرمود: این، سنتی است ازموسی بن عمران (علیهالسلام).
در مقابل این ادعای واقفیه، جوابی از سوی علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نقل شده است احمد بن عمر حلال میگوید:
به حضرت رضا (علیهالسلام) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت شما به اینکه امام را فقط امام غسل میدهد، استدلال میکنند. آنها چه میدانند؟! تو چه جواب دادی؟ قربانت شوم به آنها گفتم: اگر مولای من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول میکنم و آنچه میگوید صحیح میدانم. -چنین نگو. -پس چه بگویم؟ بگو من او را غسل دادم. بگویم شما آن حضرت را غسل دادهاید؟ آری. شیخ صدوق از این اشکال به صورتی دیگری پاسخ داده، مینویسد: نهی ائمه (علیهالسلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنی است که دخالت دیگران در غسل امام حرام است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعد است. بنابراین کسانی که امام کاظم (علیهالسلام) را غسل دادهاند، مرتکب حرام شدهاند، نه اینکه امام رضا(علیهالسلام) امام نیست.
آخر سخن اینکه: احتمال میرود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشد که امام مسوول تجهیز امام است یعنی غسل و کفن و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد.
قائم بودن امام کاظم
یکی دیگر از عوامل پیدایش واقفیه چنانکه پیش ازآن درباره بعضی از ائمه به وجود آمد، مهدویت بود که در میان شیعه از قوت زیادی برخوردار است هر چند روایات اهلسنت نیز دست کمی از آن ندارد. البته همواره این انحراف معلول فرصت طلبی و سودجویی اشخاص فرصت طلب نبود بلکه گاه به خاطراعتقاد به مهدی آل محمد (عجل الله فرجه الشریف) و ندانستن مصداق واقعی آن بود که برخی را دچار کجروی میکرد. ناگفته نماند که وجود اندیشههای غلوآمیز نیز در پیدایش این کجروی بی تاثیر نبود، به هر حال اندیشه مهدویت امام کاظم (علیهالسلام) از طرف واقفیه ترویج میگردید.
رنجها و فشارهای روحی و جسمی شیعیان سببی دیگر بود که آنان بیصبرانه در انتظار قائم آل محمد (صلی الله علیه) باشند به گونهای که در مورد هر یک از ائمه فکرکنند قائم آل محمد (صلی الله علیه) اوست.
علامه وحید بهبهانی در این مورد مینویسد:
«شیعیان به علت محنتهایی که گرفتار آنها بودند و نیز کینهای که از دشمنان در دل داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد (صلی الله علیه) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه میداشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال میکردند و برخی میگفتند امام بعد، قائم است.»
سبب سوم در پیدایش فکر قائمیت امام کاظم (علیهالسلام) روایاتی است که از بزرگان دین نقل شده است که برخی از آنها چنین است:
یزید صائغ میگوید: وقتی خداوند موسی بن جعفر (علیهالسلام) را به امام صادق (علیهالسلام) عنایت کرد، من زینتی از نقره تهیه کردم و هدیه را به حضورش بردم. امام صادق (علیهالسلام)فرمود:
به خدا قسم این را به قائم آل محمد(صلی الله علیه) هدیه کردی.
و در روایت دیگر که از علی (علیهالسلام) نقل شده است، برقرار@کننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شکافنده دریا و در حدیث دیگر فرزند حمیده، مادر امام کاظم(علیهالسلام)، معرفی شده است.
درپاسخ باید گفت:
بعضی از این روایات از نظر سند مخدوش میباشند. دوم اینکه، امامان معصوم (علیهالسلام) همه قائم به امر خدایند ولی قائمی که زمین را پر از عدل و داد میکند، مهدی موعود (عج)است.
عبدالعظیم حسنی میگوید:
به امام جواد(علیهالسلام) عرض کردم:
امیدوارم قائم اهل بیت (علیهالسلام) که زمین را پر از عدالت میکند، همانطور که از ستم پر شده است، شما باشید، فرمود:
هر یک از ما قائم به امر خدای عز و جل میباشیم و همه ما مردم را به دین خدا دعوت مینماییم ولی قائمی که خداوند به وسیله او زمین را کفر پاک میکند و آن را از عدالت پر مینماید، کسی است که زمان ولادتش بر مردم مخفی است و از میان ایشان غایب میشود و حرام است بردن نامش. او همنام پیامبر(صلی الله علیه) است.
و جابر بن یزید جعفی میگوید:
از امام باقر(علیهالسلام) درباره قائم سؤال شد، حضرت دست خود را به شانه امام صادق (علیهالسلام) زد و فرمود:
به خدا قسم که این، قائم آل محمد(صلی الله علیه) است.
عنبسه نیز میگوید:
بعد از رحلت امام باقر (علیهالسلام) خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسیدم و این حدیث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود:
جابر راست گفته، مگر شما نمیدانید که هر امامی قائمی به حق است.
همچنین در سخن دانشمندان دینی به غیرحضرت مهدی(عج) نیز قائم گفته شده است. شیخ مفید در مورد امام رضا(علیهالسلام) مینویسد:
امام قائم بعد از موسی بن جعفر(علیهالسلام) فرزند او علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) بود.
سومین پاسخ از روایتی به دست میآید که حاکی است روایات قائم بودن امام کاظم(علیهالسلام) تحریف شده دست واقفیه است:
حسن بن قیاما میگوید: از امام رضا(علیهالسلام) سؤال کردم چه اتفاقی برای پدر شما افتاد؟
(زنده است یا رحلت کرد؟) حضرت فرمود:
از دنیا رفت همانطور که پدران او از دنیا رفتند. گفتم:
پس این حدیث که زرعه از محمد بن سماعه نقل کرده، چیست که امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
برای فرزندم (امام کاظم (علیهالسلام)) پنج حادثه رخ خواهد داد که برای پیامبران واقع شد. مورد حسات واقع میشود همان گونه که یوسف مورد حسادت واقع شد، غایب میشود همان گونه که یونس غایب شد و ...
حضرت پاسخ داد:
زرعه دروغ گفته است زیرا حدیث سماعه این است که امام صادق (علیهالسلام)فرمود:
در مورد قائم پنج حادثه رخ میدهد و نفرمود پسرم.
بنابراین، اضافه کردن این کلمه (ابنی) از سوی واقفیه بوده است.
تاخیر در تولد امام جواد
بعد از امام حسین (علیهالسلام) امامت هر یک از آن بزرگواران به فرزندشان میرسد و زنان در این امر بهره ای ندارند. از سوی دیگرامام رضا (علیهالسلام) در سال 203 رحلت کردند و امام جواد (علیهالسلام) سال 195 متولد شدند یعنی 8 سال قبل از شهادت حضرت رضا (علیهالسلام). این تاخیر توانست برای مدت کمی سبب شک بعضی از شیعیان گردد و به دست واقفیان بهانه بدهد.
ابن قیامای واقفی نامهای خدمت امام رضا (علیهالسلام) نوشت که شما چگونه امام هستید، درحالی که فرزند ندارید؟ امام در جواب وی نوشتند:
از کجا دانستی من فرزندی ندارم به خدا قسم این ایام نمیگذرد مگر آنکه خداوند به من فرزندی عنایت میکند که سبب جدایی حق از باطل گردد.
بعد از تولد امام جواد (علیهالسلام)، امام رضا (علیهالسلام) ضمن اعلام این خبر، بهانهجوییهای واقفیه را باطل کردند و حجت را بر آنها تمام نمودند.
پایان ظلمت
عواملی که سبب شکست واقفیان گردید را میتوان بدین ترتیب برشمرد:
الف: تلاشها و بیانات روشنگر امامان معصوم (علیهالسلام) علیه واقفیه که به سه دسته تقسیم میشود:
1- سخنانی که در نکوهش و مذمت واقفیه بیان گردیده است مانند سخن امام رضا (علیهالسلام) در ضمن روایات متعدد، که میفرماید:
«اینها معاند حق و برپا کننده گناه هستند و برگشتشان به طرف جهنم خواهد بود سرگردان زندگی میکنند و بیدین میمیرند. لعنت خدا بر آنان باد که بسیار دروغ میگویند. آنانی که گفتند دست خدابسته است واقفیانند».
2- تاکید بر ادامه داشتن امامت تا حجت بن حسن (مهدی)(عجل الله فرجه الشریف) این مطلب را در زیارتنامه هر یک از ائمه مشاهده مینماییم. تاکیدهای فراوان برزیارت قبر علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) نیز خود اعلام مبارزهای آشکار علیه واقفیه میباشد.
3- نبرد مالی و اقتصادی با واقفیان به گونهای که شیعیان را از پرداخت زکات به واقفیه منع کردند.
ب: تلاش شیعیان، که بخشی از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود همچون مناظره علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمان با بعضی از آنان. و بخشی به صورت تالیف کتاب در رد واقفیه.
نجاشی رجالی بزرگ شیعه، کتابهای زیادی تحت عنوان «الرد علی الواقفه» برمیشمرد که از سوی اصحاب ائمه (علیهالسلام) تالیف شده است.
ج: بیپایگی و بطلان واقفیه. سنت الهی بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند که باطل چند روزی جولان دارد اما دولت از آن حق است. بطلان و بیاساس بودن واقفیان را با توجه به عوامل پیدایش آنان و روشهای کاربردی این گروه میتوان پی برد چرا که ابزاری که آنان در پیشبرد اهداف خود در اختیار داشتند، عبارت بود از:
تطمیع، تحریف، تهدید و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایقی تاریخی اثبات میگردد.
منابع
برگرفته از سایت واقفیه و اندیشه واقفیگری پس از امام کاظم (علیهالسلام)