صباحیه (پیروان حسن صباح): تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'نمی توان' به 'نمی‌توان')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''صباحیه''' پیروان [[حسن صباح]]، حسن بن على بن محمد بن جعفر بن حسین بن محمد بن محمد بن صباح الحمیرى ( حسن صباح) هستند که او را مؤسس دعوت جدید خوانند.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان =صباحیه (پیروان حسن صباح)
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =صباحیه (پیروان حسن صباح
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس = حسن صباح
| عقیده =1. هر تنزیلی(آیه قرآن) محتاج تاویل است و هر ظاهری( آیه قرآن) محتاج باطن، خصوصا در باره آیات متشابه.2. با عقل و نظر نمی‌توان خداوند را شناخت، بلکه شناخت خداوند منوط به تعلیم امام است و فهم عقلی در این‌باره نمی‌تواند راهنما باشد.}}


==شرح حال==
'''صباحیه''' پیروان حسن‌بن علی بن‌محمد ([[حسن صباح]])  هستند که او را مؤسس دعوت جدید خوانند.
حسن صباح در شهر [[قم]] که پایگاه [[شیعیان]] اثنى عشرى بود، به دنیا آمد. پدرش [[مذهب اثنی عشریه|اثنى عشرى]] داشت و از شهر [[کوفه]] به قم آمد و گفته می شود که اصالت آن ها به [[یمن]] باز می‌گردد. وى به دعوت امیر ضرّاب متمایل به [[اسماعیلیه|مذهب اسماعیلى]] گشت و معلّم دیگر اسماعیلى او یکى از داعیان آن فرقه به نام عبدالملک عطّاش بود.عبدالملک شخصا به رى آمد و با حسن ملاقات کرد و به او دستور داد که به نزد [[فاطمیون|خلیفه فاطمى]] در [[مصر]] رود.
حسن در مصر به دستور بدر الجمالى وزیر خلیفه و مخالف نزار به زندان افتاد و در آن زمان هنوز اختلاف در جانشینى نزار و مستعلى صورت نگرفته بود.وى پس از بازگشت به ایران و تسلط بر الموت دعوت به امامت نزار مى ‏کرد و مدت سى و پنج سال اقامت او در قلعه به طول انجامید، یعنى از سال 483 تا ششم ربیع الآخر سال 518 ه که در آن تاریخ چشم از جهان فروبست. به قول جوینى، حسن صباح در آن مدت سى و پنج سال هیچ‏وقت از قلعه خارج نشد و از آن سراى که مقامگاه او بود دو نوبت بیش بیرون نیامد و دو بار بر بام قلعه آمد و باقى اوقات را در آن سراى معتکف بود و به مطالعه کتب و تقریر سخن بدعت خویش و تدبیر امور مملکت مشغول بود و با ارسال نامه هاى کوتاه با مریدان خود ارتباط داشت.


==تاریخچه==
== شرح حال ==
موسس این فرقه در زمان خلافت مستنصر فاطمى از رى به اصفهان و از آن جا به آذربایجان و شام سفر کرد و در سال 471 هجری قمری، به مصر رسید و یک سال و نیم در آنجا ماند و در زمره کسانى در آمد که طرفدار خلافت نزار و مخالف خلافت برادرش مستعلى بودند. عطا ملک جوینى در «تاریخ جهان گشا» مى‏نویسد: حسن براى ترویج مذهب نزارى به ایران آمد و به قزوین رفت و داعى به قلعه الموت فرستاد. مردى علوى به نام مهدى از طرف ملکشاه سلجوقى در آن جا حکومت مى ‏کرد.عده‏ اى در الموت دعوت حسن را پذیرفتند. حسن در الموت خود را «شیخ الجبل» و پیر کوهستان مى‏خواند و مأموران فدائى را از قلعه به اطراف مى فرستاد و البته قبلا آنان را با خوراندن حشیش مست مى‏ کرد و چون از آن حال بازمى ‏آمدند، خیالات خود را واقعیات مى‏ پنداشتند و در راه اجراى امر او از مرگ نمى ‏ترسیدند. از این جهت آنان را «فدائى» مى‏ خواندند. ابن الجوزى بغدادى در کتاب «تلبیس ابلیس» مى ‏نویسد که حاکم قلعه الموت قماج نامى از سرهنگان ملکشاه سلجوقى بود و در نهان به مذهب اسماعیلیه درآمد و در ازای دریافت هزار و دویست دینار قلعه را تسلیم حسن کرد. هزار و دویست دینار بستد و آن قلعه را به حسن تسلیم کرد.
حسن صباح در شهر [[قم]] که پایگاه شیعیان اثنی‌عشری بود، به‌دنیا آمد. پدرش بر مذهب اثنی‌عشری بود و از شهر [[کوفه]] به قم آمد. گفته می‌شود که اصالت آنها به [[یمن]] باز می‌گردد. وی به دعوت ''امیر‌ضرّاب'' به [[اسماعیلیه|مذهب اسماعیلی]] متمایل گشت. معلم دیگرش شخصی به نام ''عبدالملک عطّاش'' از داعیان آن فرقه بود که او نیز بر مذهب اسماعیلی گام برمی‌داشت. عبدالملک شخصا به ری آمد و با حسن ملاقات کرد و به او دستور داد که نزد [[دولت فاطمیون|خلیفه فاطمی]] در [[مصر]] برود. حسن در مصر به دستور بدرالجمالی وزیر خلیفه و مخالف نزار به زندان افتاد و در آن زمان هنوز اختلاف در جانشینی نزار و مستعلی صورت نگرفته بود. وی پس از بازگشت به [[ایران]] و تسلط بر اَلَموت، مردم را به امامت نزار دعوت می‌کرد. مدت اقامت وی در قلعه اَلَموت حدود سی و پنج سال یعنی بین سال‌های 483 قمری تا ششم ربیع‌الثانی سال 518 هجری قمری که به مرگ وی انجامید، طول کشید. به قول جوینی، حسن صباح در آن مدت هیچ‌گاه از قلعه خارج نشد؛ بلکه از سرایی که مقامگاه او به حساب می‌آمد فقط دو بار خارج شد و بر بام قلعه پا نهاد؛ بنابراین، حسن صباح تمام اوقات خود را در آن قلعه و در حال اعتکاف به‌سر برد و به مطالعه کتب و تقریر سخن بدعت خویش و تدبیر امور مملکت مشغول بود و با ارسال نامه‌های کوتاه با مریدان خود ارتباط داشت.


==عقاید==
== تاریخچه ==
حسن صباح چون بر الموت مستقر شد، دعوت کنندگانی را به اطراف فرستاد و اساس مذهب خود را بر «تأویل تنزیل» خصوصا آیات «متشابه» نهاد و مى‏گفت: هر تنزیلى را تأویلى باشد و هر ظاهرى را «باطنى» و می‌گفت با عقل و نظر نمی‌توان خدا را شناخت، بلکه می‌گفت که شناخت خدا منوط به تعلیم امام است. زیرا اگر قرار بود با عقل خدا را شناخت و فهم عقلی کفایت می کرد، بنا بر این هیچ مذهبی تشکیل نمی شد و اگر هم تشکیل می شد اهل هیچ مذهبی بر مذهب دیگر اعتراضی نداشت چون فهم عقلی برای همگان فهمی مساوی ایجاد می کرد. و اما  چون راه اعتراض و انکار مفتوح و بعضى را به تقلید احتیاج است،  این نشان می‌دهد که پس فهم عقلی به تنهایی کفایت کننده نیست و اساس مذهب بر تعلیم آن استوار است. در نتیجه  مردم نیازمند وجود امامی هستند که احکام دین را به آن ها تعلیم کند. شهرستانى مى ‏نویسد حسن مردم را به تعیین امام دعوت مى‏ کرد و مى ‏گفت امام صادق و راستگو در هر زمان، همان امام قائم است و فرقه ناجیه مذهب اوست و خرد بس است و راه نجات پیروى از امام صادق است.
مؤسس این فرقه در زمان خلافت مستنصر فاطمی، از [[ری]] به [[اصفهان]] و از آنجا به آذربایجان و [[شام]] سفر کرد و در سال 471 هجری قمری، به مصر رسید و یک سال و نیم در آنجا ماند و در زمره کسانی درآمد که طرفدار خلافت نزار و مخالف خلافت برادرش مستعلی بودند. عطا‌ملک جوینی در «تاریخ جهان‌گشا» می‌نویسد: حسن برای ترویج مذهب نزاری به ایران آمد و به قزوین رفت و داعی به قلعه‌الموت فرستاد. مردی علوی به نام مهدی از طرف ملک‌شاه سلجوقی در آنجا حکومت می‌‏کرد. عده‏‌ای در الموت دعوت حسن را پذیرفتند. حسن در الموت خود را «شیخ الجبل» و پیر کوهستان می‌خواند و مأموران فدایی را از قلعه به اطراف می‌فرستاد و البته قبلا آنان را با خوراندن حشیش مست می‌کرد و چون در همان وضعیت از ماموریت بازمی‌گشتند، خیالات خود را واقعیات می‌پنداشتند و در راه اجرای اوامر او از مرگ نمی‌‏ترسیدند. از این‌جهت آنان را «فدایی» می‌خواندند. ابن‌جوزی بغدادی در کتاب «'''تلبیس ابلیس'''» می‌‏نویسد: حاکم قلعه الموت شخصی به نام قماج از سرهنگ‌های ملک‌شاه سلجوقی بود که به‌طور مخفیانه پیرو مذهب اسماعیلیه شد. وی در برابر دریافت هزار و دویست دینار، قلعه را تسلیم حسن کرد.


==سر انجام==
== عقاید ==
حسن صباح در سال 518 هجری قمری از دنیا می رود و پس از مرگ وی، یکى از شاگردانش  به نام کیا بزرگ امید رودبارى به جاى وى می نشیند و بعد از او پسرش محمد بن بزرگ امید در سال 532 هجری قمری به جاى وى امام می شود و سپس فرزندش حسن ملقب به على ذکره السلام دعوى امامت می کند و در 561 هجری قمری کشته می شود.از نوادگان او جلال الدین حسن معروف به نو مسلمان بود که با خلیفه عباسى الناصر لدین اللّه رابطه دوستى برقرار می کند. پسر وى علاء الدین محمد بن حسن بود که در سال 618 هجری قمری خود را امام می خواند ولی بیشتر اوقات خویش را به تبهکارى و مستى مى ‏گذراند تا این که در سال 653 هجری قمری به مرگ ناگهانی از دنیا می رود. پس از او رکن الدین خورشاه در سال 653 هجری قمری جانشین وى می شود و در زمان امامت او هلاکوى مغول الموت را ویران می کند و خاندان اسماعیلیه نزاریه را در 654  هجری قمری از بین می برد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 298 با ویرایش و اصلاحات و نیز جابجایی گسترده عبارات.
حسن صباح چون بر اَلَموت مستقر شد، داعیانی را به اطراف فرستاد و اساس مذهب خود را بر «تأویل تنزیل» خصوصا آیات «متشابه» نهاد و می‌گفت: هر تنزیلی را تأویلی باشد و هر ظاهری را باطنی. همچنین معتقد بود که با عقل و نظر نمی‌توان خدا را شناخت؛ بلکه شناخت خدا منوط به تعلیم امام است؛ زیرا اگر قرار بود با عقل خدا را شناخت، فهم عقلی کفایت می‌کرد؛ بنابراین، هیچ مذهبی تشکیل نمی‌شد و اگر هم تشکیل می‌شد، اهل هیچ مذهبی بر مذهب دیگر اعتراضی نداشتند، چون فهم‌عقلی برای همگان فهمی مساوی ایجاد می‌کرد، اما چون راه اعتراض و انکار باز و تقلید برای بعضی از افراد لازم است، این نشان می‌دهد که پس فهم‌عقلی به تنهایی کفایت کننده نیست و اساس مذهب بر تعلیم آن استوار است. در نتیجه مردم محتاج حضور امامی هستند که احکام دین را به آنها یاد دهد. شهرستانی می‌‏نویسد: حسن مردم را به تعیین امام دعوت می‌کرد و می‏‌گفت [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیه‎السلام)]] - امام راست‌گو در هر زمان- همان امام قائم است و فرقه ناجیه مذهب اوست و راه نجات، پیروی از ایشان است.
</ref> <ref>جوینی عطاء الدین عطا، تاریخ جهانگشا، تصحیح و تحقیق محمد قزوینى، لیدن، سال  1355 هجری قمری، ص 186-278</ref><ref>ابن جوزی بغدادی ابو الفرج، تلبیس الابلیس، مصر، سال 1928 میلادی، ص 110- 111.</ref> <ref>برنارد لوئیس، فدائیان اسماعیلى، ترجمه فریدون بدره ‏اى، نشر بنیاد فرهنگ ایران،  سال 1348  شمسی، ص 49- 55.</ref> <ref>همدانی خواجه رشید الدین فضل الله، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان، به اهتمام محمد تقى دانش‏ پژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران، سال 1338 شمسی، ص 97- 137.</ref>


==پانویس==
== سر انجام ==
حسن صباح در سال 518 هجری قمری از دنیا می‌رود و پس از مرگ وی، یکی از شاگردانش به نام ''کیا‌بزرگ امید رودباری'' به جای وی می‌نشیند و بعد از او پسرش محمد‌بن‌بزرگ امید رودباری در سال 532 هجری قمری به جای وی امام می‌شود و سپس فرزندش حسن مشهور به ''علی ذکره السلام'' دعوی امامت می‌کند و در سال 561 هجری قمری کشته می‌شود. از نوادگان او ''جلال‌الدین حسن'' معروف به  نومسلمان بود که با خلیفه عباسی الناصر لدین اللّه رابطه دوستی برقرار می‌کند. پسر وی علاء‌الدین محمد‌بن‌حسن بود که در سال 618 هجری قمری خود را امام می‌خواند، ولی بیشتر اوقات خویش را به کار خلاف و مستی می‌گذراند تا اینکه در سال 653 هجری قمری به مرگ ناگهانی از دنیا می‌رود. پس از او رکن‌الدین خورشاه در سال 653 هجری قمری جانشین وی می‌شود و در زمان امامت او هلاکوی مغول اَلَموت را ویران می‌کند و خاندان اسماعیلیه نزاریه را در سال 654 هجری قمری از بین می‌برد<ref>مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، نشر آستان قدس رضوی؛ سال 1372 شمسی؛ ص 298 با ویرایش عبارات.
</ref>،<ref>جوینی عطاء الدین عطا؛ تاریخ جهانگشا؛ تصحیح و تحقیق محمد قزوینی؛ لیدن؛ سال 1355 هجری قمری؛ ص 186-278.</ref>،<ref>ابن جوزی بغدادی ابو الفرج؛ تلبیس الابلیس؛ مصر، سال 1928 میلادی؛ ص 110 - 111.</ref>،<ref>برنارد لوئیس؛ فدائیان اسماعیلی؛ ترجمه فریدون بدره‌‏ای؛ نشر بنیاد فرهنگ ایران؛ سال 1348 شمسی؛ ص 49 - 55.</ref>،<ref>همدانی خواجه رشیدالدین فضل الله؛ جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان؛ به اهتمام محمد تقی دانش‏ پژوه و محمد مدرسی زنجانی؛ تهران؛ سال 1338 شمسی؛ ص 97 - 137.</ref>.


[[رده: کلام]]
== پانویس ==
[[رده: مذاهب کلامی ]]
{{پانویس}}
 
{{فرق و مذاهب}}
 
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۵

صباحیه پیروان حسن‌بن علی بن‌محمد (حسن صباح) هستند که او را مؤسس دعوت جدید خوانند.

صباحیه (پیروان حسن صباح)
نامصباحیه (پیروان حسن صباح)
موسسحسن صباح
عقیده1. هر تنزیلی(آیه قرآن) محتاج تاویل است و هر ظاهری( آیه قرآن) محتاج باطن، خصوصا در باره آیات متشابه.2. با عقل و نظر نمی‌توان خداوند را شناخت، بلکه شناخت خداوند منوط به تعلیم امام است و فهم عقلی در این‌باره نمی‌تواند راهنما باشد.

شرح حال

حسن صباح در شهر قم که پایگاه شیعیان اثنی‌عشری بود، به‌دنیا آمد. پدرش بر مذهب اثنی‌عشری بود و از شهر کوفه به قم آمد. گفته می‌شود که اصالت آنها به یمن باز می‌گردد. وی به دعوت امیر‌ضرّاب به مذهب اسماعیلی متمایل گشت. معلم دیگرش شخصی به نام عبدالملک عطّاش از داعیان آن فرقه بود که او نیز بر مذهب اسماعیلی گام برمی‌داشت. عبدالملک شخصا به ری آمد و با حسن ملاقات کرد و به او دستور داد که نزد خلیفه فاطمی در مصر برود. حسن در مصر به دستور بدرالجمالی وزیر خلیفه و مخالف نزار به زندان افتاد و در آن زمان هنوز اختلاف در جانشینی نزار و مستعلی صورت نگرفته بود. وی پس از بازگشت به ایران و تسلط بر اَلَموت، مردم را به امامت نزار دعوت می‌کرد. مدت اقامت وی در قلعه اَلَموت حدود سی و پنج سال یعنی بین سال‌های 483 قمری تا ششم ربیع‌الثانی سال 518 هجری قمری که به مرگ وی انجامید، طول کشید. به قول جوینی، حسن صباح در آن مدت هیچ‌گاه از قلعه خارج نشد؛ بلکه از سرایی که مقامگاه او به حساب می‌آمد فقط دو بار خارج شد و بر بام قلعه پا نهاد؛ بنابراین، حسن صباح تمام اوقات خود را در آن قلعه و در حال اعتکاف به‌سر برد و به مطالعه کتب و تقریر سخن بدعت خویش و تدبیر امور مملکت مشغول بود و با ارسال نامه‌های کوتاه با مریدان خود ارتباط داشت.

تاریخچه

مؤسس این فرقه در زمان خلافت مستنصر فاطمی، از ری به اصفهان و از آنجا به آذربایجان و شام سفر کرد و در سال 471 هجری قمری، به مصر رسید و یک سال و نیم در آنجا ماند و در زمره کسانی درآمد که طرفدار خلافت نزار و مخالف خلافت برادرش مستعلی بودند. عطا‌ملک جوینی در «تاریخ جهان‌گشا» می‌نویسد: حسن برای ترویج مذهب نزاری به ایران آمد و به قزوین رفت و داعی به قلعه‌الموت فرستاد. مردی علوی به نام مهدی از طرف ملک‌شاه سلجوقی در آنجا حکومت می‌‏کرد. عده‏‌ای در الموت دعوت حسن را پذیرفتند. حسن در الموت خود را «شیخ الجبل» و پیر کوهستان می‌خواند و مأموران فدایی را از قلعه به اطراف می‌فرستاد و البته قبلا آنان را با خوراندن حشیش مست می‌کرد و چون در همان وضعیت از ماموریت بازمی‌گشتند، خیالات خود را واقعیات می‌پنداشتند و در راه اجرای اوامر او از مرگ نمی‌‏ترسیدند. از این‌جهت آنان را «فدایی» می‌خواندند. ابن‌جوزی بغدادی در کتاب «تلبیس ابلیس» می‌‏نویسد: حاکم قلعه الموت شخصی به نام قماج از سرهنگ‌های ملک‌شاه سلجوقی بود که به‌طور مخفیانه پیرو مذهب اسماعیلیه شد. وی در برابر دریافت هزار و دویست دینار، قلعه را تسلیم حسن کرد.

عقاید

حسن صباح چون بر اَلَموت مستقر شد، داعیانی را به اطراف فرستاد و اساس مذهب خود را بر «تأویل تنزیل» خصوصا آیات «متشابه» نهاد و می‌گفت: هر تنزیلی را تأویلی باشد و هر ظاهری را باطنی. همچنین معتقد بود که با عقل و نظر نمی‌توان خدا را شناخت؛ بلکه شناخت خدا منوط به تعلیم امام است؛ زیرا اگر قرار بود با عقل خدا را شناخت، فهم عقلی کفایت می‌کرد؛ بنابراین، هیچ مذهبی تشکیل نمی‌شد و اگر هم تشکیل می‌شد، اهل هیچ مذهبی بر مذهب دیگر اعتراضی نداشتند، چون فهم‌عقلی برای همگان فهمی مساوی ایجاد می‌کرد، اما چون راه اعتراض و انکار باز و تقلید برای بعضی از افراد لازم است، این نشان می‌دهد که پس فهم‌عقلی به تنهایی کفایت کننده نیست و اساس مذهب بر تعلیم آن استوار است. در نتیجه مردم محتاج حضور امامی هستند که احکام دین را به آنها یاد دهد. شهرستانی می‌‏نویسد: حسن مردم را به تعیین امام دعوت می‌کرد و می‏‌گفت امام صادق (علیه‎السلام) - امام راست‌گو در هر زمان- همان امام قائم است و فرقه ناجیه مذهب اوست و راه نجات، پیروی از ایشان است.

سر انجام

حسن صباح در سال 518 هجری قمری از دنیا می‌رود و پس از مرگ وی، یکی از شاگردانش به نام کیا‌بزرگ امید رودباری به جای وی می‌نشیند و بعد از او پسرش محمد‌بن‌بزرگ امید رودباری در سال 532 هجری قمری به جای وی امام می‌شود و سپس فرزندش حسن مشهور به علی ذکره السلام دعوی امامت می‌کند و در سال 561 هجری قمری کشته می‌شود. از نوادگان او جلال‌الدین حسن معروف به نومسلمان بود که با خلیفه عباسی الناصر لدین اللّه رابطه دوستی برقرار می‌کند. پسر وی علاء‌الدین محمد‌بن‌حسن بود که در سال 618 هجری قمری خود را امام می‌خواند، ولی بیشتر اوقات خویش را به کار خلاف و مستی می‌گذراند تا اینکه در سال 653 هجری قمری به مرگ ناگهانی از دنیا می‌رود. پس از او رکن‌الدین خورشاه در سال 653 هجری قمری جانشین وی می‌شود و در زمان امامت او هلاکوی مغول اَلَموت را ویران می‌کند و خاندان اسماعیلیه نزاریه را در سال 654 هجری قمری از بین می‌برد[۱]،[۲]،[۳]،[۴]،[۵].

پانویس

  1. مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، نشر آستان قدس رضوی؛ سال 1372 شمسی؛ ص 298 با ویرایش عبارات.
  2. جوینی عطاء الدین عطا؛ تاریخ جهانگشا؛ تصحیح و تحقیق محمد قزوینی؛ لیدن؛ سال 1355 هجری قمری؛ ص 186-278.
  3. ابن جوزی بغدادی ابو الفرج؛ تلبیس الابلیس؛ مصر، سال 1928 میلادی؛ ص 110 - 111.
  4. برنارد لوئیس؛ فدائیان اسماعیلی؛ ترجمه فریدون بدره‌‏ای؛ نشر بنیاد فرهنگ ایران؛ سال 1348 شمسی؛ ص 49 - 55.
  5. همدانی خواجه رشیدالدین فضل الله؛ جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان؛ به اهتمام محمد تقی دانش‏ پژوه و محمد مدرسی زنجانی؛ تهران؛ سال 1338 شمسی؛ ص 97 - 137.