علاءالدوله سمنانی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۳: خط ۵۳:


== مذهب علاءالدوله سمنانی ==
== مذهب علاءالدوله سمنانی ==
[[طریقت کبرویه]] را می‌توان اولین طریقت، در میان سلسله‌های [[تصوف]] دانست که [[مشایخ]] آن، علناً تمایلات [[شیعی]] خود را ابراز کرده‌اند. شاخه‌های آن نیز بعدها، در قالب [[ذهبیه]] و [[نوربخشیه]]، رسماً [[تشیع]] خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعد‌الدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به [[ابن‌عربی]]، درباره مسأله [[ولایت]]، بروز دارد. در این مرقومه، وی [[حجت بن الحسن|صاحب‌الزمان]] را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الأنبیاء)|محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)]] را در دوازده کس منحصر می‌داند که ولی دوازدهم، [[امام مهدی|مهدی(عجل الله تعالی فرجه)]] و ختم اولیاست<ref>زرین‌کوب، 1385 ب، ص117.</ref>.
[[طریقت کبرویه]] را می‌توان اولین طریقت، در میان سلسله‌های [[تصوف]] دانست که [[مشایخ]] آن، علناً تمایلات [[شیعی]] خود را ابراز کرده‌اند. شاخه‌های آن نیز بعدها، در قالب [[ذهبیه]] و [[نوربخشیه]]، رسماً [[تشیع]] خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعد‌الدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به [[ابن‌عربی]]، درباره مسأله [[ولایت]]، بروز دارد. در این مرقومه، وی [[حجت بن الحسن|صاحب‌الزمان]] را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الأنبیاء)|محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)]] را در دوازده کس منحصر می‌داند که ولی دوازدهم، [[حجت بن حسن (مهدی)|مهدی(عجل الله تعالی فرجه)]] و ختم اولیاست<ref>زرین‌کوب، 1385 ب، ص117.</ref>.


عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله [[ولایت]] و [[نبوت]]، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر می‌رسد، در کشف‌الحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ظهور طور ولایت را به [[حجت بن الحسن|صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه)]]، مربوط می‌داند و بدین گونه توافق تام خود را با آراء شیخ سعدالدین در این خصوص، نشان می‌دهد»<ref>برای اطلاع بیش‌تر نک: محمدی وایقانی، 1381، ص330ـ340.</ref>. <ref>زرین‌کوب، 1385 ب، ص 164.</ref>.
عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله [[ولایت]] و [[نبوت]]، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر می‌رسد، در کشف‌الحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ظهور طور ولایت را به [[حجت بن الحسن|صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه)]]، مربوط می‌داند و بدین گونه توافق تام خود را با آراء شیخ سعدالدین در این خصوص، نشان می‌دهد»<ref>برای اطلاع بیش‌تر نک: محمدی وایقانی، 1381، ص330ـ340.</ref>. <ref>زرین‌کوب، 1385 ب، ص 164.</ref>.