تعامل امام علی (علیه‌السلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;"><noinclude>
[[پرونده:Ambox clock.svg|60px|بندانگشتی|راست]]
<br>
'''''نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است. '''''<br>
'''یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید. '''
<br>
''آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ''{{#time:H:i، j F Y|{{REVISIONTIMESTAMP}}}}؛</small>
<noinclude>
</div>
<div class="wikiInfo">
<div class="wikiInfo">
[[پرونده:Jeld4.jpg|بندانگشتی|فصلنامه چهارم اندیشه تقریب ]]
[[پرونده:Jeld4.jpg|بندانگشتی|فصلنامه چهارم اندیشه تقریب ]]
خط ۶۴: خط ۵۲:
==أ. وحدت و اتحاد==
==أ. وحدت و اتحاد==
1. معناى لغوى: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهى در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعه‌اى واحد به شمار آیند.<ref>معین، ج 4، ص 4989.</ref><br>
1. معناى لغوى: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهى در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعه‌اى واحد به شمار آیند.<ref>معین، ج 4، ص 4989.</ref><br>
اتحاد عبارت است از یکى شدن <ref>طریحى، ج 4 ص 476.</ref>، یگانگى کردن، یکرنگى، یکدلى، یک جهتى و هماهنگى. <br>
اتحاد عبارت است از یکى شدن<ref>صيرورة الشيئين الموجودين شيئاً واحداً.</ref> <ref>طریحى، ج 4 ص 476.</ref>، یگانگى کردن، یکرنگى، یکدلى، یک جهتى و هماهنگى. <br>
2. معناى اصطلاحى: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصى خود، با هم یگانه و یکى شوند (سعید بند على، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامى، همبستگى و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبى در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکارى داشتند.<br>
2. معناى اصطلاحى: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصى خود، با هم یگانه و یکى شوند (سعید بند على، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامى، همبستگى و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبى در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکارى داشتند.<br>


خط ۷۸: خط ۶۶:
قدرت تخریبى منافقان به اندزه‌اى بود که قرآن کریم از آن‌ها در سوره‌هاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد مى‌کند.<ref>آیت الله سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 130، پى نوشت.</ref><br>
قدرت تخریبى منافقان به اندزه‌اى بود که قرآن کریم از آن‌ها در سوره‌هاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد مى‌کند.<ref>آیت الله سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 130، پى نوشت.</ref><br>
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامى بر سر مسأله خلافت و رهبرى دچار اختلاف شدیدى شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در موارد بسیارى به ویژه غدیر خم، على(علیه‌السلام)را به جانشینى خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصى را براى چنین منصبى هنوز معین نفرموده است.<br>
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامى بر سر مسأله خلافت و رهبرى دچار اختلاف شدیدى شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در موارد بسیارى به ویژه غدیر خم، على(علیه‌السلام)را به جانشینى خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصى را براى چنین منصبى هنوز معین نفرموده است.<br>
در هر صورت، در جریان سقیفه، عده‌اى پس از بحث و گفت‌وگوى فراوان، سرانجام خلیفه‌اى را براى مسلمانان برگزیدند؛ در حالى که جمع بسیارى از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) حضور نداشتند و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعى هر لحظه از ناحیه دشمان خارجى و داخلى تهدید مى‌شد.<br>
در هر صورت، در جریان سقیفه، عده‌اى پس از بحث و گفت‌وگوى فراوان، سرانجام خلیفه‌اى را براى مسلمانان برگزیدند؛ در حالى که جمع بسیارى از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) حضور نداشتند<ref>ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، ابويوب انصارى، عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) فروة ا بن عمرو، ابى ابن كعب، براءابن عازب، ابوالهيثم ابن التيهان، خالدبن سعيد و بريده اسلمى، خزيه ابن ثابت و...، بيعت نكردند (ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 4، ص247).</ref> و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعى هر لحظه از ناحیه دشمان خارجى و داخلى تهدید مى‌شد.<br>
امام على(علیه‌السلام) که خود را در این مسأله صاحب حق مى‌دانست، براى حفظ مصالح جامعه اسلامى از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیه‌السلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه براى گرفتن حق خود اقدام مى‌کرد، نتایج ذیل را به دنبال مى‌داشت:<br>
امام على(علیه‌السلام) که خود را در این مسأله صاحب حق مى‌دانست، براى حفظ مصالح جامعه اسلامى از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیه‌السلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه براى گرفتن حق خود اقدام مى‌کرد، نتایج ذیل را به دنبال مى‌داشت:<br>
# در قیام مسلحانه، امام(علیه‌السلام) بسیارى از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مى‌داد. شهادت و جانفشانى در راه خدا امرى مطلوب است؛ ولى با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمى‌گشت.
# در قیام مسلحانه، امام(علیه‌السلام) بسیارى از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مى‌داد. شهادت و جانفشانى در راه خدا امرى مطلوب است؛ ولى با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمى‌گشت.
خط ۱۰۶: خط ۹۴:
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموى پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) از على(علیه‌السلام) مى‌خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مى‌دانست. امام(علیه‌السلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وى را رد کرد و فرمود: انى اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص 260.</ref><br>
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموى پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) از على(علیه‌السلام) مى‌خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مى‌دانست. امام(علیه‌السلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وى را رد کرد و فرمود: انى اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص 260.</ref><br>
روزى که على(علیه‌السلام) دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صداى مؤذن به نداى «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیه‌السلام) رو به همسر گرامى خود فرمود: آیا دوست دارى این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیه‌السلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفته‌ام. <ref>ابن ابى الحدید، ج 11، ص 113.</ref><br>
روزى که على(علیه‌السلام) دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صداى مؤذن به نداى «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیه‌السلام) رو به همسر گرامى خود فرمود: آیا دوست دارى این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیه‌السلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفته‌ام. <ref>ابن ابى الحدید، ج 11، ص 113.</ref><br>
در جنگ صفین مردى از قبیله بنى اسد از امام(علیه‌السلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بى مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهى از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلى در آن هنگام باعث دو دستگى میان صفوف آنان مى‌شد؛ بدین لحاظ، امام(علیه‌السلام)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پیوندى که با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) دارى و به سبب این که هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مى‌گویم. رهبرى امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آن‌ها خدا، و بازگشت همه به سوى او است.<ref>نهج البلاغه، خطبه 157.</ref>؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام)براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کرد؛ زیرا به خوبى از خطرهایى که جامعه اسلامى و اسلام نو پا را تهدید مى‌کرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیه‌السلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره مى‌کند و گاهى هم با انجام اعمالى، ناخشنودى خود را بیان داشته و البته از همکارى با آنان نیز کوتاهى نکرده است.<br>
در جنگ صفین مردى از قبیله بنى اسد از امام(علیه‌السلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بى مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهى از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلى در آن هنگام باعث دو دستگى میان صفوف آنان مى‌شد؛ بدین لحاظ، امام(علیه‌السلام)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پیوندى که با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) دارى و به سبب این که هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مى‌گویم. رهبرى امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آن‌ها خدا، و بازگشت همه به سوى او است.<ref>نهج البلاغه، خطبه 157.</ref>؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام)براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کرد؛ زیرا به خوبى از خطرهایى که جامعه اسلامى و اسلام نو پا را تهدید مى‌کرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیه‌السلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره مى‌کند<ref>در خطبه سوم نهج البلاغه، چهار مرتبه از خليفه اول انتقاد شده است. در خطبه سوم بخش 8 6 از خليفه دوم انتقاد شده است. در خطبه 3 بخش 11 10 از خليفه سوم انتقاد شده است.</ref> و گاهى هم با انجام اعمالى، ناخشنودى خود را بیان داشته<ref>اين كه على(عليه السلام) همسر خود را در شب غسل داده و دفن كرده است، ناخشنودى خود و دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اعلان كرد. (محمد بن جرير بن يزيد، تاريخ طبرى، ج 3، ص 208؛ اسماعيل البخارى، صحيح بخارى، ج 3، ص142).</ref> و البته از همکارى با آنان نیز کوتاهى نکرده است.<br>
=همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا=
=همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا=
پس از وفات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، مشکلات بسیارى بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آن‌ها مى‌توانست اساس اسلام و جامعه اسلامى را با خطر مواجه سازد.<br>
پس از وفات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، مشکلات بسیارى بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آن‌ها مى‌توانست اساس اسلام و جامعه اسلامى را با خطر مواجه سازد.<br>
خط ۱۱۹: خط ۱۰۷:


==ب. مشاوره نظامى==
==ب. مشاوره نظامى==
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین و مانعان زکات سپرى شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشى وى فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبى از تجربه و مهارت جنگى، فداکارى و شجاعت‌هاى على(علیه‌السلام)آگاه بود و مى‌دانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وى مرد جنگى تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمى‌شود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفى، عدم شرکت او در جنگ‌ها و فتوحات و انزواى وى مى‌توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا على با کافران مثل روم، بى تفاوت یا منزوى است؟» به طور قطع براى همه روشن بود که ترس او از مرگ یا سستى و کاهلى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزى مى‌تواند پیکارگر و قهرمان صحنه‌هاى نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشى بود که براى جامعه آن روز مى‌توانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش مى‌کوشیدند با ورود و شرکت دادن على(علیه‌السلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانى براى طرح چنین ابهامى فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود على(علیه‌السلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هواخواهان، به ویژه بنى‌هاشم مستحکم کنند.<br>
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین<ref>اين عده كسانى چون مسيلمه كذاب، طلحه بن خويلد، سجاح بنت سلمى و ... بودند كه قبايلى چون اسد، بنى سليم و غطفان را گرد خود فراهم ساخته بودند (احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ابراهيم آيتى، ج 2 ص 4).</ref> و مانعان زکات<ref>از اين عده قبايل كنده، حضر موت، بنى يربوع و رئيس آنان مالك بن نويره، قيس بن عاصم، حارثة بن سراقه و ... هستند (كلاعى البلنسى، تاريخ الردّه، ص3 و10).</ref> سپرى شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشى وى فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبى از تجربه و مهارت جنگى، فداکارى و شجاعت‌هاى على(علیه‌السلام)آگاه بود و مى‌دانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وى مرد جنگى تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمى‌شود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفى، عدم شرکت او در جنگ‌ها و فتوحات و انزواى وى مى‌توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا على با کافران مثل روم، بى تفاوت یا منزوى است؟» به طور قطع براى همه روشن بود که ترس او از مرگ<ref>على(عليه السلام) فرمود: «و الله لو تظاهرت العرب على قتالى...; به خدا سوگند! اگر عرب تماماً در كارزار با من روبه رو شوند، به آنان پشت نمى كنم (نهج البلاغه، عبده، نامه 45، ص 81).</ref> یا سستى و کاهلى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزى مى‌تواند پیکارگر و قهرمان صحنه‌هاى نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشى بود که براى جامعه آن روز مى‌توانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش مى‌کوشیدند با ورود و شرکت دادن على(علیه‌السلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانى براى طرح چنین ابهامى فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود على(علیه‌السلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هواخواهان، به ویژه بنى‌هاشم مستحکم کنند.<br>
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین‌هاى دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و على(علیه‌السلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکرى در این خصوص پرداخت.
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین‌هاى دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و على(علیه‌السلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکرى در این خصوص پرداخت.
قزوینى مى‌گوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه براى حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.<ref>قزوینى رازى، سید جلال الدین محدث، ص 310.</ref><br>
قزوینى مى‌گوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه براى حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.<ref>قزوینى رازى، سید جلال الدین محدث، ص 310.</ref><br>
خط ۱۴۷: خط ۱۳۵:
گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه اسلامى، از اهداف بزرگ و بلند امام على(علیه‌السلام) بود. وى خود را وصى بر حق و منصوص پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) مى‌دانست و در عین حال که مى‌دید حق مسلّمش به یغما رفته و کرسى خلافت غصب شده است، هرگاه گرهى در کار خلافت پدید مى‌آمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را مى‌گشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره گشاى بسیارى از معضلات نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و ... بود.<br>
گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه اسلامى، از اهداف بزرگ و بلند امام على(علیه‌السلام) بود. وى خود را وصى بر حق و منصوص پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) مى‌دانست و در عین حال که مى‌دید حق مسلّمش به یغما رفته و کرسى خلافت غصب شده است، هرگاه گرهى در کار خلافت پدید مى‌آمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را مى‌گشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره گشاى بسیارى از معضلات نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و ... بود.<br>
==أ. همکارى نظامى==
==أ. همکارى نظامى==
جنگ‌ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده ترى داشت، نقش على(علیه‌السلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوس‌تر بود. با توجه به دلاورى‌ها و تجربیات جنگى على(علیه‌السلام)خلیفه دوم نمى‌توانست از راهنمایى‌ها و همکارى‌هاى او غافل بماند. او مى‌دانست که على(علیه‌السلام)به طور مستقیم به همکارى و شرکت در جنگ ها حاضر نیست؛ ولى براى استفاده از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى او مى‌کوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمى‌توانست بى تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشه‌هاى خویش او را یارى مى‌کرد که به مواردى از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى حضرت با خلیفه دوم اشاره مى‌شود:<br>
جنگ‌ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده ترى داشت، نقش على(علیه‌السلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوس‌تر بود. با توجه به دلاورى‌ها و تجربیات جنگى على(علیه‌السلام)خلیفه دوم نمى‌توانست از راهنمایى‌ها و همکارى‌هاى او غافل بماند. او مى‌دانست که على(علیه‌السلام)به طور مستقیم به همکارى و شرکت در جنگ‌ها حاضر نیست؛ ولى براى استفاده از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى او مى‌کوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمى‌توانست بى تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشه‌هاى خویش او را یارى مى‌کرد که به مواردى از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى حضرت با خلیفه دوم اشاره مى‌شود:<br>
===1. نبرد جسر===
===1. نبرد جسر===
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله على(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسى را بفرستد؟» على(علیه‌السلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.<ref>مسعودى، ج 2، ص 318ـ319.</ref><br>
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله على(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسى را بفرستد؟» على(علیه‌السلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.<ref>مسعودى، ج 2، ص 318ـ319.</ref><br>
خط ۱۵۸: خط ۱۴۶:


==نقش پیروان على(علیه‌السلام) در جنگ‌ها==
==نقش پیروان على(علیه‌السلام) در جنگ‌ها==
نقش مؤثر یاران و پیروان على(علیه‌السلام) در نبردهاى عصر خلیفه دوم، برجستگى ویژه‌اى دارد. پیروزى اسلام در فتح سرزمین‌هاى مجاور، مرهون کوشش‌هاى بىوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران على(علیه‌السلام)درنبردهاى فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسى از سوى خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که على(علیه‌السلام)به او اجازه داد. <ref>مرتضى عاملى، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.</ref><br>
نقش مؤثر یاران و پیروان على(علیه‌السلام) در نبردهاى عصر خلیفه دوم، برجستگى ویژه‌اى دارد. پیروزى اسلام در فتح سرزمین‌هاى مجاور، مرهون کوشش‌هاى بىوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران على(علیه‌السلام) درنبردهاى فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسى از سوى خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که على(علیه‌السلام)به او اجازه داد. <ref>مرتضى عاملى، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.</ref><br>
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.<ref>دینورى، ص 120.</ref> و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.<ref>ابن اعثم، ج 1، ص 34.</ref> حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.<ref>ابن عثمان ذهبى، ج 1، ص 25.</ref> به روایت دینورى، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهى سپاه اسلام را به عهده گرفت.<ref>احمد بن داوود دینورى، ص 135.</ref> عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهى سواره نظام را به عهده داشت.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 36.</ref> او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.<ref>همان، ص59.</ref> هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابى وقاص و از یاران باوفا و فداکار على(علیه‌السلام) بود. وى به فرماندهى سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح [[بیت‌المقدس]] نیز حضور یافت. <ref>واقدى، ص 144.</ref> او در فتح آذربایجان، در رأس گروهى از سپاهیان قرار داشت.<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5 ص 182.</ref> جریر بن عبد الله بجلى در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهى سپاه به عهده او قرار داشت.<ref>احمد بن یعقوب، ج2، ص 120</ref>؛ البته حضور یاران على(علیه‌السلام)در جنگ هاى زمان خلفا به سبب علاقه آنان براى گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى بوده است.<br>
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.<ref>دینورى، ص 120.</ref> و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.<ref>ابن اعثم، ج 1، ص 34.</ref> حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.<ref>ابن عثمان ذهبى، ج 1، ص 25.</ref> به روایت دینورى، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهى سپاه اسلام را به عهده گرفت.<ref>احمد بن داوود دینورى، ص 135.</ref> عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهى سواره نظام را به عهده داشت.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 36.</ref> او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.<ref>همان، ص59.</ref> هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابى وقاص و از یاران باوفا و فداکار على(علیه‌السلام) بود. وى به فرماندهى سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح [[بیت‌المقدس]] نیز حضور یافت. <ref>واقدى، ص 144.</ref> او در فتح آذربایجان، در رأس گروهى از سپاهیان قرار داشت.<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5 ص 182.</ref> جریر بن عبدالله بجلى در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهى سپاه به عهده او قرار داشت.<ref>احمد بن یعقوب، ج2، ص 120</ref>؛ البته حضور یاران على(علیه‌السلام)در جنگ هاى زمان خلفا به سبب علاقه آنان براى گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى بوده است.<br>
==یاران على(علیه‌السلام) و حکومت==
==یاران على(علیه‌السلام) و حکومت==
حضور برخى یاران على(علیه‌السلام) در صحنه سیاسى و امور حکومتى در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام على(علیه‌السلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسى پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابى وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 286</ref>، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5، ص 180.</ref><br>
حضور برخى یاران على(علیه‌السلام) در صحنه سیاسى و امور حکومتى در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام على(علیه‌السلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسى پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابى وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 286</ref>، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5، ص 180.</ref><br>
خط ۱۶۵: خط ۱۵۳:
==حضور على(علیه‌السلام) در حکومت==
==حضور على(علیه‌السلام) در حکومت==
وحدت امت اسلامى براى على(علیه‌السلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامى که مى‌خواهد مدینه را به مقصد رسیدگى به امور مهم مسلمانان ترک گوید، على(علیه‌السلام) را جانشین خود در مدینه قرار مى‌دهد و مردم را به پیروى از وى ملزم مى‌کند. با این که [[امام على(علیه‌السلام)]] حقش را غصب شده مى‌بیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامى مربوط مى‌شود، کوتاهى نمىورزد؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینى وى در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br>
وحدت امت اسلامى براى على(علیه‌السلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامى که مى‌خواهد مدینه را به مقصد رسیدگى به امور مهم مسلمانان ترک گوید، على(علیه‌السلام) را جانشین خود در مدینه قرار مى‌دهد و مردم را به پیروى از وى ملزم مى‌کند. با این که [[امام على(علیه‌السلام)]] حقش را غصب شده مى‌بیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامى مربوط مى‌شود، کوتاهى نمىورزد؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینى وى در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br>
# یکى از مواردى که خلیفه على(علیه‌السلام) را به طور رسمى در مدینه جانشین خود کرد، هنگامى بود که به حرکت به سوى شام تصمیم گرفت. خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبه‌اى را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنى خارج الى الشام للامر الذى قد علمتم، ولو لا أنى اخاف على المسلمین لما خرجت، و هذا على بن ابى طالب رضى الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فى امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفى، ج 1، ص 225.</ref><br>
# یکى از مواردى که خلیفه على(علیه‌السلام) را به طور رسمى در مدینه جانشین خود کرد، هنگامى بود که به حرکت به سوى شام تصمیم گرفت.<ref>«كان سبب قدوم عمر الى الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم على صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولى للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه على بن ابى طالب» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبرى، ج 3، ص 480).</ref> خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبه‌اى را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنى خارج الى الشام للامر الذى قد علمتم، ولو لا أنى اخاف على المسلمین لما خرجت، و هذا على بن ابى‌طالب رضى الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فى امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفى، ج 1، ص 225.</ref><br>
اى مردم! من به سوى شام مى‌روم و اگر ترس از تهدید و خطر براى مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمى‌شدم. این على بن ابى طالب در مدینه است. به سوى او نظر کنید و من امر شما را به او مى‌سپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت مى‌کنیم.<br>
اى مردم! من به سوى شام مى‌روم و اگر ترس از تهدید و خطر براى مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمى‌شدم. این على بن ابى‌طالب در مدینه است. به سوى او نظر کنید و من امر شما را به او مى‌سپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت مى‌کنیم.<br>
# مورد دیگر زمانى اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) در خصوص اعزام لشکریان براى کمک به سپاه مسلمانان در نبردهاى قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب على(علیه‌السلام)را در مدینه جانشین خود ساخت. <br>
# مورد دیگر زمانى اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) در خصوص اعزام لشکریان براى کمک به سپاه مسلمانان در نبردهاى قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب على(علیه‌السلام)را در مدینه جانشین خود ساخت.<ref>«ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) ]و اعلام العرب[ و ارسل الى على(عليه السلام) و كان استخلفه على المدينه فاتاه» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2 ص 309 « ذكر ابتداء امر القادسيه»).</ref><br>
# مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) تصمیم گرفت خود به بیت‌المقدس برود تا شرط صلح اهالى این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیت‌المقدس صورت نمى‌گرفت، برقرار سازد.در این زمان، خلیفه امام على(علیه‌السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.<ref>واقدى، ص 149.</ref><br>
# مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) تصمیم گرفت خود به بیت‌المقدس برود تا شرط صلح اهالى این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیت‌المقدس صورت نمى‌گرفت، برقرار سازد.در این زمان، خلیفه امام على(علیه‌السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.<ref>واقدى، ص 149.</ref><br>
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت على(علیه‌السلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخى مورخان شیعه مثل شریف رضى نیز مسأله حضور موقت على(علیه‌السلام) را در حکومت به نحوى ذکر کرده است: هنگامى که خلیفه به سوى شام مى‌رفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان مى‌کنى در این امر از من محق تر هستى؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسى است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنى على بن ابى طالب. <ref>شریف رضى، ص 77.</ref><br>
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت على(علیه‌السلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخى مورخان شیعه مثل شریف رضى نیز مسأله حضور موقت على(علیه‌السلام) را در حکومت به نحوى ذکر کرده است: هنگامى که خلیفه به سوى شام مى‌رفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان مى‌کنى در این امر از من محق تر هستى؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسى است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنى على بن ابى طالب. <ref>شریف رضى، ص 77.</ref><br>
خط ۱۸۲: خط ۱۷۰:
عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام على(علیه‌السلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانى که زندگى خود و خانواده‌ات تأمین شود، از بیت‌المال بردار.<ref>ابن ابى‌الحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزى، ص 97.</ref><br>
عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام على(علیه‌السلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانى که زندگى خود و خانواده‌ات تأمین شود، از بیت‌المال بردار.<ref>ابن ابى‌الحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزى، ص 97.</ref><br>
# مصرف جواهر کعبه: عمر مى‌خواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیه‌السلام)فرمود: چون پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)به آن‌ها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار '''«لو لاک لافتضحنا»''' سر داد.<ref>(امینى، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.</ref><br>
# مصرف جواهر کعبه: عمر مى‌خواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیه‌السلام)فرمود: چون پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)به آن‌ها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار '''«لو لاک لافتضحنا»''' سر داد.<ref>(امینى، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.</ref><br>
# تقسیم سرزمین هاى عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمین‌هاى حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر على(علیه‌السلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین ها را بین ما نسل کنونى مسلمانان تقسیم کنى، براى مسلمانان آینده سودى ندارد؛ ولى اگر در دست صاحبان آن‌ها باقى گذارى تا در آن کار کنند و به دولت اسلامى مالیات بپردازند، براى هر دو نسل کنونى و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبى است»، موافقت خود را اعلام کرد.<ref>احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.</ref><br>
# تقسیم سرزمین هاى عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمین‌هاى حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر على(علیه‌السلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین‌ها را بین ما نسل کنونى مسلمانان تقسیم کنى، براى مسلمانان آینده سودى ندارد؛ ولى اگر در دست صاحبان آن‌ها باقى گذارى تا در آن کار کنند و به دولت اسلامى مالیات بپردازند، براى هر دو نسل کنونى و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبى است»، موافقت خود را اعلام کرد.<ref>احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.</ref><br>


==د. على(علیه‌السلام) و امور دیوانى ==
==د. على(علیه‌السلام) و امور دیوانى ==
على(علیه‌السلام) در این دوران در پاره‌اى امور دیوانى به ارائه راهنمایى‌ها و پاسخگویى به معضلات مورد ابتلاى خلیفه هم مى‌پرداخته است که نمونه‌هایى ذکر مى‌شود:<br>
على(علیه‌السلام) در این دوران در پاره‌اى امور دیوانى به ارائه راهنمایى‌ها و پاسخگویى به معضلات مورد ابتلاى خلیفه هم مى‌پرداخته است که نمونه‌هایى ذکر مى‌شود:<br>
# زنى دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وى پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیه‌السلام) پس از آگاهى از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمى‌دانى که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالى که تکبیر مى‌گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدى بر او جارى نسازند.<ref>(محمد اوس قلعه چى، ج 1، ص 29.</ref><br>
# زنى دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وى پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیه‌السلام) پس از آگاهى از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمى‌دانى که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالى که تکبیر مى‌گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدى بر او جارى نسازند.<ref>(محمد اوس قلعه‌چى، ج 1، ص 29.</ref><br>
# نقل شده است: زنى را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت المال سپرد و دستور داد زن و مرد براى همیشه از یک‌دیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیه‌السلام)این داورى را نادرست خواند و فرمان داد از یک‌دیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگرى براى ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکى با زن به پرداخت مهر المثل مکلف کرد.<ref>بیهقى، ج 11، ص 436.</ref><br>
# نقل شده است: زنى را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت‌المال سپرد و دستور داد زن و مرد براى همیشه از یک‌دیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیه‌السلام)این داورى را نادرست خواند و فرمان داد از یک‌دیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگرى براى ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکى با زن به پرداخت مهر‌المثل مکلف کرد.<ref>بیهقى، ج 11، ص 436.</ref><br>
# عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد مى‌زد تا این که شراب خوارى رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)در این زمینه مشورت کرد. على(علیه‌السلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست مى‌دهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیه‌السلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.<ref>محمد ابن ابى یعلى، الفرا، ص 228.</ref><br>
# عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد مى‌زد تا این که شراب خوارى رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)در این زمینه مشورت کرد. على(علیه‌السلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست مى‌دهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیه‌السلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.<ref>محمد ابن ابى یعلى، الفرا، ص 228.</ref><br>


==هـ‌. على(علیه‌السلام) مرجع علمى==
==هـ‌. على(علیه‌السلام) مرجع علمى==
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخى پدیده‌هاى تازه روبه رو شوند که حکم آن‌ها در قرآن و روایات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلى با مشکلاتى مواجه شدند. برخى از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جاى تمسکبه قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأى خود عمل مى‌کردند. على(علیه‌السلام) که اعلم امت اسلام ودروازه شهر علم پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بود.<ref>متقى هندى، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابى الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسى، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیده‌هاى تازه ناتوان مى‌شد، مى‌شتافت و حکم الاهى را بیان مى‌کرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلى لهلک عمر»'''.<ref>امینى، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br>
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخى پدیده‌هاى تازه روبه رو شوند که حکم آن‌ها در قرآن و روایات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلى با مشکلاتى مواجه شدند. برخى از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جاى تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأى خود عمل مى‌کردند. على(علیه‌السلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بود.<ref>متقى هندى، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابى الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسى، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیده‌هاى تازه ناتوان مى‌شد، مى‌شتافت و حکم الاهى را بیان مى‌کرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلى لهلک عمر»'''.<ref>امینى، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br>
تاریخ، بسیارى از همیارى‌هاى [[امام على(علیه‌السلام)]] را در این باره بیان کرده، و از زبان [[معاویه]] نیز آمده است که هرگاه براى عمر مشکلى پیش مى‌آمد، نزد على(علیه‌السلام) مى‌رفت.<ref>همان، ص 98؛ احمد طبرى، ص79</ref> و حضرت نیز عالمانه پاسخ مى‌داد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعى از امام(علیه‌السلام) ابایى نداشتند تا آن جا که گاهى در حضور مردم از امام(علیه‌السلام)سؤال کردند و پاسخ مى‌گرفتند و حتى در برخى موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار مى‌گرفتند؛ براى مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «اى على! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام (علیه‌السلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیه‌السلام) را به پرسشگران رسانید آن‌ها اعتراض کردند که «ما از تو مى‌پرسیم، آن‌گاه تو از دیگرى مى‌پرسى؟» عمر گفت: آیا پاسخ‌دهنده را مى‌شناسید؟ وى على بن ابى طالب(علیه‌السلام)است و من از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که ایمان على(علیه‌السلام) از وزن آسمان‌ها و زمین سنگین‌تر است.<ref>مجلسى، ج 40، ص 119.</ref><br>
تاریخ، بسیارى از همیارى‌هاى [[امام على(علیه‌السلام)]] را دراین‌باره بیان کرده، و از زبان [[معاویه]] نیز آمده است که هرگاه براى عمر مشکلى پیش مى‌آمد، نزد على(علیه‌السلام) مى‌رفت.<ref>همان، ص 98؛ احمد طبرى، ص79</ref> و حضرت نیز عالمانه پاسخ مى‌داد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعى از امام(علیه‌السلام) ابایى نداشتند تا آن جا که گاهى در حضور مردم از امام(علیه‌السلام)سؤال کردند و پاسخ مى‌گرفتند و حتى در برخى موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار مى‌گرفتند؛ براى مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «اى على! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام (علیه‌السلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیه‌السلام) را به پرسشگران رسانید آن‌ها اعتراض کردند که «ما از تو مى‌پرسیم، آن‌گاه تو از دیگرى مى‌پرسى؟» عمر گفت: آیا پاسخ‌دهنده را مى‌شناسید؟ وى على‌بن‌ابى‌طالب(علیه‌السلام)است و من از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که ایمان على(علیه‌السلام) از وزن آسمان‌ها و زمین سنگین‌تر است.<ref>مجلسى، ج 40، ص 119.</ref><br>
گروهى از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: « ما سؤال‌هایى داریم که اگر جواب ما را دادى روشن مى‌شود اسلام حق، و محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم مى‌شود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمان‌ها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولى از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخى نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: « بر عمر عیب نیست که از وى سؤالى بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمى‌دانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد على(علیه‌السلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. على(علیه‌السلام) لباس پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیه‌السلام) افتاد، بلند شده و گفت: « هرگاه مشکلى پیش آید، نزد تو مى‌آیند». امام(علیه‌السلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آن‌ها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آن‌ها نیز پذیرفتند. امام(علیه‌السلام) فرمود: قفل آسمان‌ها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمى‌رود و قبول نمى‌شود و کلید آن شهادتین است. قبرى که صاحب خود را حمل مى‌کرد، همان ماهیى است که یونس را بلعید و موجودى از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچه‌اى است که به مورچه دیگر گفت: به لانه‌ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، على(علیه‌السلام) را اعلم امت اسلامى معرفى کردند.<ref>امینى، ج 6، ص 154.</ref><br>
گروهى از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: « ما سؤال‌هایى داریم که اگر جواب ما را دادى روشن مى‌شود اسلام حق، و محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم مى‌شود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمان‌ها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولى از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخى نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: « بر عمر عیب نیست که از وى سؤالى بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمى‌دانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد على(علیه‌السلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. على(علیه‌السلام) لباس پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیه‌السلام) افتاد، بلند شده و گفت: « هرگاه مشکلى پیش آید، نزد تو مى‌آیند». امام(علیه‌السلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آن‌ها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آن‌ها نیز پذیرفتند. امام(علیه‌السلام) فرمود: قفل آسمان‌ها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمى‌رود و قبول نمى‌شود و کلید آن شهادتین است. قبرى که صاحب خود را حمل مى‌کرد، همان ماهیى است که یونس را بلعید و موجودى از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچه‌اى است که به مورچه دیگر گفت: به لانه‌ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، على(علیه‌السلام) را اعلم امت اسلامى معرفى کردند.<ref>امینى، ج 6، ص 154.</ref><br>


خط ۲۰۹: خط ۱۹۷:
2. از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده زن سپرى شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث مى‌برد؛ زیرا تا عده زن سپرى نشده، پیوند زناشویى بر قرار است.<br>
2. از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده زن سپرى شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث مى‌برد؛ زیرا تا عده زن سپرى نشده، پیوند زناشویى بر قرار است.<br>
در زمان خلافت عثمان، مردى داراى دو زن یکى از انصار و دیگرى از بنى‌هاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصارى خود را طلاق داد و پس از مدتى در گذشت. زن انصارى نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپرى نشده است و من میراث خود را مى‌خواهم. عثمان در داورى فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام على(علیه‌السلام)رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصارى سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است مى‌تواند از شوهر خود ارث ببرد.<br>
در زمان خلافت عثمان، مردى داراى دو زن یکى از انصار و دیگرى از بنى‌هاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصارى خود را طلاق داد و پس از مدتى در گذشت. زن انصارى نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپرى نشده است و من میراث خود را مى‌خواهم. عثمان در داورى فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام على(علیه‌السلام)رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصارى سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است مى‌تواند از شوهر خود ارث ببرد.<br>
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داورى مربوط به پسر عمت على است و من در این باره نظرى ندارم. وى گفت: من به داورى امام على(علیه‌السلام) راضى هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. <ref>نورى طبرسى، ج 17، ص 200، ح 21145.</ref><br>
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داورى مربوط به پسر عمت على است و من دراین‌باره نظرى ندارم. وى گفت: من به داورى امام على(علیه‌السلام) راضى هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. <ref>نورى طبرسى، ج 17، ص 200، ح 21145.</ref><br>


==ج. امام على(علیه‌السلام) و ناراضیان خلیفه==
==ج. امام على(علیه‌السلام) و ناراضیان خلیفه==
خط ۲۱۵: خط ۲۰۳:
===1. وساطت و میانجیگرى ===
===1. وساطت و میانجیگرى ===
امام على(علیه‌السلام) بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجیگرى و موضع مصلحانه را اتخاذ کرد. این بدان معنا نبود که اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع براى حضرت باشد. على(علیه‌السلام) مى‌کوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیرى کند.<br>
امام على(علیه‌السلام) بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجیگرى و موضع مصلحانه را اتخاذ کرد. این بدان معنا نبود که اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع براى حضرت باشد. على(علیه‌السلام) مى‌کوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیرى کند.<br>
زمانى که ناراضیان مصر براى بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه که بارها با وساطت امام على(علیه‌السلام) از نارضایى ناراضیان نجات یافته بود، فردى را نزد امام على(علیه‌السلام) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وى گوشزد کرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواسته‌هاى آنان از طرف وى، ناراضیان را بازگرداند. امام على(علیه‌السلام) میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد نامه کتبى و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همان گونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.<ref>طبرى، ج 3، ص 394 ج 377.</ref><br>
زمانى که ناراضیان مصر براى بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه که بارها با وساطت امام على(علیه‌السلام) از نارضایى ناراضیان نجات یافته بود، فردى را نزد امام على(علیه‌السلام) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وى گوشزد کرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواسته‌هاى آنان از طرف وى، ناراضیان را بازگرداند. امام على(علیه‌السلام) میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد‌نامه کتبى و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همان‌گونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.<ref>طبرى، ج 3، ص 394 ج 377.</ref><br>
===2. فرستادن آب===
===2. فرستادن آب===
هنگامى که انقلابیان، خانه عثمان را محاصره کردند، کوشش‌هاى امام على(علیه‌السلام) به نتیجه‌اى نرسید. محاصره کنندگان با جدیت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کنارى خلیفه شدند؛ ولى خلیفه،مروان را تحویل نمى‌داد؛ زیرا مى‌ترسید وى را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به برکنارى نمى‌شد.<br>
هنگامى که انقلابیان، خانه عثمان را محاصره کردند، کوشش‌هاى امام على(علیه‌السلام) به نتیجه‌اى نرسید. محاصره کنندگان با جدیت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کنارى خلیفه شدند؛ ولى خلیفه، مروان را تحویل نمى‌داد؛ زیرا مى‌ترسید وى را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به برکنارى نمى‌شد.<br>
عثمان این بار نیز براى امام على(علیه‌السلام) پیام فرستاد که «این قوم او را خواهند کشت، و آب را بر او بسته‌اند» و از امام على(علیه‌السلام)تقاضاى آب کرد.<ref>بلاذرى، ج 5، ص 68 و 69.</ref> امام، مشک‌هایى از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیه‌السلام) براى خلیفه فرستاد و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام على(علیه‌السلام)هستند، ممانعتى از بردن آب نکردند.<br>
عثمان این بار نیز براى امام على(علیه‌السلام) پیام فرستاد که «این قوم او را خواهند کشت، و آب را بر او بسته‌اند» و از امام على(علیه‌السلام)تقاضاى آب کرد.<ref>بلاذرى، ج 5، ص 68 و 69.</ref> امام، مشک‌هایى از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیه‌السلام) براى خلیفه فرستاد و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام على(علیه‌السلام)هستند، ممانعتى از بردن آب نکردند.<br>
خلیفه شعرى براى امام على(علیه‌السلام) فرستاد که « فان کنت مأ کولا فکن انت آکلى ...؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده ى من باش، و گرنه مرا دریاب».<ref>ابن خلدون، ج 2، ص 1047.</ref><br>
خلیفه شعرى براى امام على(علیه‌السلام) فرستاد که « فان کنت مأ کولا فکن انت آکلى ...؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده‌ى من باش، و گرنه مرا دریاب».<ref>ابن خلدون، ج 2، ص 1047.</ref><br>
===3. جلوگیرى از قتل خلیفه===
===3. جلوگیرى از قتل خلیفه===
هنگامى که به امام على(علیه‌السلام) خبر مى‌رسد مردم تصمیم گرفته‌اند عثمان را بکشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین(علیه‌السلام) دستور مى‌دهد «شمشیرهاى خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسى به خلیفه دست یابد». <ref>سیوطى، ص 159؛ بلاذرى، ج 6، ص 185.</ref> فرزندان امام على(علیه‌السلام)به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد کردند به حدى که سر و صورت امام حسن(علیه‌السلام)خونین و سر قنبر غلام امام على(علیه‌السلام) به شدت مجروح شد.<ref>سیوطى، ص 160، على بن الحسین مسعودى، ج 2 ص 348.</ref><br>
هنگامى که به امام على(علیه‌السلام) خبر مى‌رسد مردم تصمیم گرفته‌اند عثمان را بکشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین(علیه‌السلام) دستور مى‌دهد «شمشیرهاى خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسى به خلیفه دست یابد».<ref>اذهبا بسيفكما حتى تقوما على باب عثمان فلا تدعا احداً يصل اليه.</ref><ref>سیوطى، ص 159؛ بلاذرى، ج 6، ص 185.</ref> فرزندان امام على(علیه‌السلام)به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد کردند به حدى که سر و صورت امام حسن(علیه‌السلام)خونین و سر قنبر غلام امام على(علیه‌السلام) به شدت مجروح شد.<ref>سیوطى، ص 160، على بن الحسین مسعودى، ج 2 ص 348.</ref><br>
===4. به خاک سپارى عثمان===
===4. به خاک سپارى عثمان===
هنگامى که خبر قتل خلیفه به امام على(علیه‌السلام) رسید، حضرت شتابان به سوى منزل وى شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین(علیه‌السلام) اعتراض کرد.<br>
هنگامى که خبر قتل خلیفه به امام على(علیه‌السلام) رسید، حضرت شتابان به سوى منزل وى شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین(علیه‌السلام) اعتراض کرد.<br>
خط ۲۲۷: خط ۲۱۵:


=نتیجه=
=نتیجه=
پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و در جریان سقیفه، عده‌اى فرصت طلب، جهت ایجاد اختلاف، براى بیعت به درِ خانه على(علیه‌السلام)آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و براى مصالح برتر و وحدت امت اسلامى سکوت، و در جهت وحدت اسلامى با خلفا همکارى کرد.<br>
پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و در جریان سقیفه، عده‌اى فرصت‌طلب، جهت ایجاد اختلاف، براى بیعت به درِ خانه على(علیه‌السلام)آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و براى مصالح برتر و وحدت امت اسلامى سکوت، و در جهت وحدت اسلامى با خلفا همکارى کرد.<br>
على(علیه‌السلام) در دوران 25 ساله سکوت خویش بیشتر مى‌کوشید وظیفه الاهى و انسانى خود را در قالب مشاوره‌هاى نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و. .. براى حفظ دین و ثبات جامعه نوپاى اسلامى به انجام رساند. او نمى‌توانست در برابر معضلات گوناگون که دامنگیر اسلام و امت اسلامى شده بود و بقاى دین و حیات مسلمانان را به خطر جدى انداخته بود، بى تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حقش را گرفته‌اند؛ البته همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا به حدى بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.<br>
على(علیه‌السلام) در دوران 25 ساله سکوت خویش بیشتر مى‌کوشید وظیفه الاهى و انسانى خود را در قالب مشاوره‌هاى نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و. .. براى حفظ دین و ثبات جامعه نوپاى اسلامى به انجام رساند. او نمى‌توانست در برابر معضلات گوناگون که دامنگیر اسلام و امت اسلامى شده بود و بقاى دین و حیات مسلمانان را به خطر جدى انداخته بود، بى‌تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حقش را گرفته‌اند؛ البته همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا به حدى بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.<br>
على(علیه‌السلام) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبه‌رو بود که هر کدام از این دوران، موضعمناسب با خود را مى‌طلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر این‌که در جایگاه مرجع علمى و قضایى مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقشمیانجیگرى را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وى، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را براى حفاظت از او به درِ خانه‌اش گماشت. مراسم خاک سپارى خلیفه را نیز على(علیه‌السلام)انجام داد.<br>
على(علیه‌السلام) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبه‌رو بود که هر کدام از این دوران، موضع مناسب با خود را مى‌طلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر این‌که در جایگاه مرجع علمى و قضایى مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجیگرى را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وى، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را براى حفاظت از او به درِ خانه‌اش گماشت. مراسم خاک سپارى خلیفه را نیز على(علیه‌السلام)انجام داد.<br>
=منابع و مآخذ=
=منابع و مآخذ=
# محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالتعارف، الطبعه الربعه.
# محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالتعارف، الطبعه الربعه.
خط ۲۸۷: خط ۲۷۵:
# فخر الدین طریحى، مجمع البحرین.
# فخر الدین طریحى، مجمع البحرین.
# عبده، صبحى صالح، نهج البلاغه.
# عبده، صبحى صالح، نهج البلاغه.
# وحدت جوامع در نهج البلاغه، برگرفته از آثار آیت الله جوادى آملى، سعید بند على، مرکز نشر اسراء، اول، 1380 ش.
# وحدت جوامع در نهج البلاغه، برگرفته از آثار آیت‌الله جوادى آملى، سعید بند على، مرکز نشر اسراء، اول، 1380 ش.
=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس رنگی}}
{{پانویس رنگی}}
۱٬۷۳۸

ویرایش