تعامل امام علی (علیهالسلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی (مقاله)
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال اول، شماره چهارم، پاییز، 1384 |
عنوان مقاله | تعامل امام علی (علیهالسلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی |
نویسنده | اسماعیل دانش |
تعداد صفحات | 27 |
بخش | اندیشهای |
زبان | فارسی |
تعامل امام علی (علیهالسلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی عنوان مقالهای از بخش اندیشهای فصلنامه اندیشه تقریب شماره چهارم میباشد که به قلم اسماعیل دانش و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در فصل پاییز، 1384 منتشر شده است.
چکیده
ضرورت وحدت امت اسلامی بر هیچ کس پوشیده نیست. افزون بر قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) سخنان و راه و روش پیشوایان معصوم(علیهمالسلام) ندای روحبخش و طراوت آفرین «وحدت» را به طنین انداختند. در این مقاله، با توجه به ضرورت و هدف طرح موضوع، به مفهومشناسی وحدت پرداخته شده و از تعامل امام علی(علیهالسلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی با تأکید بر پاسبان و حافظ وحدت بودن حضرت سخن به میان آمده است.
موضوعاتی همانند مشاوره سیاسی، مشاوره اقتصادی و نظامی، همکاری علمی و قضایی و ارائه راهنماییهای لازم در امور دیوانی از موارد تعامل امام علی(علیهالسلام) با خلیفه اول بر شمرده شده و در دوران خلیفه دوم، افزون بر همکاری و مشورت نظامی امام علی(علیهالسلام) در نبرد جسر، جنگ با رومیان و نبرد بیتالمقدس و... پیروان حضرت هم در جنگها و مسائل حکومتی با خلیفه همکاری داشتهاند.
این همکاریها در زمان خلیفه سوم هم ادامه داشت؛ اما به سبب مسائل ویژه این دوران، امام در برابر ناراضیان خلیفه، نقش وساطت و میانجیگری را به عهده داشته است و هنگام محاصره خانه خلیفه، مشکهایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیهماالسلام) برای خلیفه فرستاد.
این رفتارها، از روح بلند وحدت و یکپارچگی حکایت دارد که همواره (به ویژه در عصر حاضر) امت اسلامی سخت به آن نیازمند است. عملکرد امام علی(علیهالسلام)، سراسر اهتمام به مصالح اسلام و پایداری وحدت امت اسلامی بوده است.
کلید واژهها: تعامل، خلفا، وحدت اسلامی، اتحاد، مشاوره سیاسی، مشاوره نظامی، همکاری قضایی، امور دیوانی، میانجیگری.
وحدت و همبستگی مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسی بوده که کلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأکید فراوان کرده است.
ندای روح بخش و طراوت آفرین وحدت، زمانی بر زبان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اصحاب وفادارش جاری شد که زمزمههای تفرقه ریشهدار در آداب و عادات و کینههای دیرین جاهلی، به گوش میرسید.
با رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) زمینه مناسب برای بازگشت برتریهای قومی و نژادی فراهم شد و نخستین شکاف میان مسلمانان بر سر مسأله جانشینی پدید آمد. هر کدام به ادلّه گوناگونی دراینباره تمسک میکردند. پس از ماجرای سقیفه و تعیین نخستین خلیفه، بسیاری از اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با همه اختلاف سلیقه و بینشی که داشتند، به سبب مصالح اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت اختیار کردند و مانع از همپاشیدگی و تفرقه در جامعه اسلامی شدند.
امام علی(علیهالسلام) برای حفظ وحدت مسلمانان، اطراف خویش از هر گونه حرکتی که به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگی صفوف مسلمانان بینجامد، بر حذر میداشت و از هیچ گونه مساعدت فکری با خلفا کوتاهی نکرد. گزارش تاریخی حاکی از آن است که مشاوره خلفا با علی(علیهالسلام) در امور مهم، دستگاه خلافت را از لغزش اصولی باز داشت؛ به ویژه سازمان قضایی حکومت را بر استیفای حقوق مردم وامی داشت.
ضرورت موضوع
امروزه که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخی کشورهای اسلامی را عملا تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامی را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونی، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.
قرآن و احادیث اهل بیت(علیهمالسلام) نیز وحدت امت اسلامی را امری ضرور خوانده و بدان توصیه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید.[۱]
از دیدگاه امام صادق(علیهالسلام) کسی که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دوری گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است.[۲]؛ بنابراین وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلی است. ثانیاً آیات فراوان و احادیث اهل بیت(علیهمالسلام)نیز آن را اصل ضرور دانسته است.
هدف
ایجاد وحدت و اتحاد پیروان مذاهب اسلامی و امت اسلام، از اهداف اصلی بحث مورد نظر است که با رعایت وتوجه به سیره و شیوههای برخورد امام علی(علیهالسلام) با خلفا و مشاوره و مساعدتهای گوناگون حضرت با آنها، رسیدن به این هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.
مفهومشناسی
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمی و اجتماعی، تبیین مفاهیم و واژههایی است که در آنها به کار میرود؛ از این رو نخست لازم است برخی واژهها تعریف شود.
أ. وحدت و اتحاد
1. معنای لغوی: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهی در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعهای واحد به شمار آیند.[۳]
اتحاد عبارت است از یکی شدن[۴] [۵]، یگانگی کردن، یکرنگی، یکدلی، یک جهتی و هماهنگی.
2. معنای اصطلاحی: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود، با هم یگانه و یکی شوند [۶]. بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامی، همبستگی و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبی در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهمالسلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکاری داشتند.
ب. تعامل
تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یکدیگر [۷] بدین لحاظ، تعامل طرفینی است و حتما باید دو نفر باشد، در غیر این صورت، تعاملی صورت نمیگیرد؛ البته قلمرو و گسترهای تعامل به داد و ستد اشیای مادی منحصر نیست، و کمکهای فکری و علمی را نیز در بردارد.
پاسبان مصالح
در زمان حیات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، جامعه نو بنیاد اسلامی هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید میشد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به خود مشغول میساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.
نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهی شد، و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در سال نهم هجرت با ارتشی مجهز به سوی کرانههای شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد [۸] این پیروزی، پیامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور کرد تا به کرانههای شام برود. [۹]
خطر دوم، امپراتوری ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از شدت ناراحتی، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت امتناع او را بکشد.[۱۰]؛ ولی عمر او دیری نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر کشته شد.
خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند.
قدرت تخریبی منافقان به اندزهای بود که قرآن کریم از آنها در سورههای بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلیاللهعلیهوآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد میکند.[۱۱]
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامی بر سر مسأله خلافت و رهبری دچار اختلاف شدیدی شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در موارد بسیاری به ویژه غدیر خم، علی(علیهالسلام)را به جانشینی خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصی را برای چنین منصبی هنوز معین نفرموده است.
در هر صورت، در جریان سقیفه، عدهای پس از بحث و گفتوگوی فراوان، سرانجام خلیفهای را برای مسلمانان برگزیدند؛ در حالی که جمع بسیاری از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) حضور نداشتند.[۱۲] و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعی هر لحظه از ناحیه دشمان خارجی و داخلی تهدید میشد.
امام علی(علیهالسلام) که خود را در این مسأله صاحب حق میدانست، برای حفظ مصالح جامعه اسلامی از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیهالسلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه برای گرفتن حق خود اقدام میکرد، نتایج ذیل را به دنبال میداشت:
- در قیام مسلحانه، امام(علیهالسلام) بسیاری از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست میداد. شهادت و جانفشانی در راه خدا امری مطلوب است؛ ولی با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمیگشت.
- افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنیهاشم و دیگر یاران حضرت سبب میشد تا بسیاری از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف میشد. این گروه هر چند در مسأله رهبری در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافی نداشتند و قدرتی در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار میرفتند.
- بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام به طور کامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل میدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحیدی برای ابد به خاموشی میگرایید [۱۳]
امیرمؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبی حس کرده بود؛ بدین لحاظ برای حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.
حافظ وحدت
وحدت امت اسلامی برای علی(علیهالسلام) از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حضرت، حکومت و رهبری را نیز برای حفظ این اصل میخواست و تمام مصیبتها و رنجهای زمانه را هم بدان سبب تحمل میکرد.
هنگامی که علی(علیهالسلام) مشغول تجهیز پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود، عدهای در سقیفه برای انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابوسفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت، زمانی که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آمادهتر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امری نمایان بود موضعگیریهای انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانی از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود.
به رغم این که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید [۱۴]، حس عصبیت و نژاد پرستی برخی افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامی، مهاجران و انصار دائم همدیگر را به جنگ تهدید کنند.
ابوسفیان که زمینه اختلاف را به خوبی دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّی لأَری عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانی میبینم که جز خون چیز دیگری نمیتواند آن را خاموش سازد». [۱۵]، برای رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام علی(علیهالسلام) را زد و به وی پیشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمیخیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند، کسی از قریش از بیعت تو سر نمیپیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی میپذیرند».[۱۶]
امیرمؤمنان در این لحظه جمله تاریخی خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنی خود با اسلام باقی هستی [۱۷]
ابوسفیان ساکت ننشست و برای تحریک احساسات امام علی(علیهالسلام) و یارانش اشعاری بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّمتان که غارت شده است سکوت کنید
بنیهاشم لاتطمعوا الناس فیکم *** و لا سیما تیم ابن مرّة او عدی
فما الامر الا فیکم و الیکم *** و لیس لها الا ابو حسن علی
[۱۸]
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیلههای تیم و عدی در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوی شما است و برای جز حضرت علی کسی شایستگی ندارد.
علی(علیهالسلام) که از هدف شوم ابوسفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشکاندن نهال نوپای اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودهای. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست.[۱۹]
در نهجالبلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف میفرماید: موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانههای فخر فروشی را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، میگویند بر فرمانروایی حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ میترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت میکنم، به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرو رفتهام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان میشدید.[۲۰]
عِلمی که حضرت از آن سخن میگوید، آگاهی از نتایج وحشتآور اختلاف و دو دستگی مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبی میدانست که قیام برای احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام میشود؛ بدین جهت، ترجیح میدهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کند.
در نامهای هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمیکردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتی وانداشت جز توجه مردم به دیگری]= ابوبکر[که دست او را برای بیعت میفشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشتهاند و میخواهند آیین محمد(صلیاللهعلیهوآله)را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانی مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزهای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان میرود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام]و جامعه اسلامی [بازگشت [۲۱]
چنانکه ملاحظه میشود، در این نامه حضرت تصریح میکند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامی که اسلام و امت اسلامی را در معرض خطر دیدم و با این که حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.
حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیبهای دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری از امام(علیهالسلام) نیز جلوهگر است. حضرت میفرماید: قریش پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن]بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازه مسلمانند و کوچکترین سستی دین را تباه میکند و کوچکترین فردی ممکن است دین را از بین ببرد.[۲۲]
علی(علیهالسلام) در روزهای اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)که حق شان تلف شده و در ردیف توده بازاریها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازاریها قرار گرفتیم. چشمهایی از ما گریست و ناراحتیها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگری میبود و با آنها میجنگیدم.[۲۳]
حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مردم را از اختلاف باز داشت، بلکه در شورای شش نفری نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمیدانست، بیعت کرد و عملا جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده میشود، مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتی نخواهم کرد.[۲۴]
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از علی(علیهالسلام) میخواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع میدانست. امام(علیهالسلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وی را رد کرد و فرمود: انی اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.[۲۵]
روزی که علی(علیهالسلام) دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیهالسلام) رو به همسر گرامی خود فرمود: آیا دوست داری این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیهالسلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفتهام. [۲۶]
در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(علیهالسلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بی مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهی از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلی در آن هنگام باعث دو دستگی میان صفوف آنان میشد؛ بدین لحاظ، امام(علیهالسلام)پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) داری و به سبب این که هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال میگویم. رهبری امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشمپوشیدند. داور میان ما و آنها خدا، و بازگشت همه به سوی او است.[۲۷]؛ بنابراین، امام علی(علیهالسلام)برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کرد؛ زیرا به خوبی از خطرهایی که جامعه اسلامی و اسلام نو پا را تهدید میکرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیهالسلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره میکند[۲۸] و گاهی هم با انجام اعمالی، ناخشنودی خود را بیان داشته[۲۹] و البته از همکاری با آنان نیز کوتاهی نکرده است.
همکاری علی(علیهالسلام) با خلفا
پس از وفات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، مشکلات بسیاری بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آنها میتوانست اساس اسلام و جامعه اسلامی را با خطر مواجه سازد.
علی(علیهالسلام) در این برهه حساس تاریخی، بیشتر در تلاش بود تا وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاوره و همکاریهای گوناگون فکری برای حفظ دین و ثبات جامعه اسلامی، به انجام رساند. او نمیتوانست در برابر معضلات عمدهای که دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده، و بقا و حیات مسلمانان و دین تازه را به خطر انداخته بود، بیتفاوت بماند آن هم به بهانه این که حق شان را گرفتهاند.
تعامل علی(علیهالسلام) با خلیفه اول
أ. مشاوره سیاسی
عدهای از فرصتطلبان، پس از درگذشت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در پی بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهای اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول برای سرکوبی آنان به حمایتهای بزرگان صحابه از جمله علی(علیهالسلام)و بنیهاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر علی در این جهت به حمایت از خلیفه برمیخاست، بسیاری از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون علی(علیهالسلام)صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفهای بزرگ و معتبری چون بنیهاشم قرار داشت و بیشتر از وی پیروی و حمایت میکردند.
بسیاری از یاران امام علی(علیهالسلام) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژهای داشتند. کسانی مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان و ... نمونههای از آنها هستند. در صورت حمایت علی(علیهالسلام) از خلیفه، به طور طبیعی خیل عظیمی از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود میتوانستند اهرم و قدرت قابل توجهی برای خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام علی(علیهالسلام) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه علی(علیهالسلام) به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودی مرتدان نقش بسزایی ایفا کردند؛ چنانکه مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدی بن حاتم طایی (از یاران علی(علیهالسلام)) که میکوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیری کنند، نام برده است.[۳۰]
دیگر یاران علی(علیهالسلام) از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانی بودند که از سوی خلیفه اول بر دروازههای مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامی که به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند.[۳۱]
از همه مهمتر پیشنهاد خیرخواهانه امام علی(علیهالسلام) به خلیفه است. زمانی که وی جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلی واقع در یک میلی مدینه) موضع گرفته بود، علی(علیهالسلام)او را از این تصمیم جدی منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامی باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد. [۳۲]
ب. مشاوره نظامی
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین[۳۳] و مانعان زکات[۳۴] سپری شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشی وی فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبی از تجربه و مهارت جنگی، فداکاری و شجاعتهای علی(علیهالسلام)آگاه بود و میدانست که نقش سرنوشتساز او در نبرد با کافران از وی مرد جنگی تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمیشود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفی، عدم شرکت او در جنگها و فتوحات و انزوای وی میتوانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا علی با کافران مثل روم، بیتفاوت یا منزوی است؟» به طور قطع برای همه روشن بود که ترس او از مرگ[۳۵] یا سستی و کاهلی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزی میتواند پیکارگر و قهرمان صحنههای نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشی بود که برای جامعه آن روز میتوانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش میکوشیدند با ورود و شرکت دادن علی(علیهالسلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانی برای طرح چنین ابهامی فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود علی(علیهالسلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخواهان، به ویژه بنیهاشم مستحکم کنند.
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمینهای دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و علی(علیهالسلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکری در این خصوص پرداخت.
قزوینی میگوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه برای حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.[۳۶]
طبق گزارشهای تاریخی، پس از درگذشت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و پس از آن که فضای سیاسی مدینه که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجرای فرمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)در نبرد با رومیان به طور کامل دو دل بود. با گروهی از صحابه مشورت کرد و هر یک نظری داد که او را قانع نکرد. سرانجام با علی(علیهالسلام) به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجرای دستور پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد.[۳۷]؛ سپس به مردم رو کرد و گفت: ای مسلمانان! این علی وارث علم پیامبر است. هرکه در راستی او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت.[۳۸]
در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاشها و فداکاریهای فراوان که تعدادی از یاران علی(علیهالسلام) نیز در آن حضور داشتند، به پیروزی بزرگی دست یافت.
ج. همکاری علمی
مناظره با دانشمندان یهود
پس از درگذشت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و روی کار آمدن ابوبکر در جایگاه خلیفه، گروههایی از دانشمدان یهود و نصارا برای تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام روی آورده، پرسشهای علمی خود را ازخلیفه مطرح میکردند.
از جمله، گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین میخوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمانها است یا در زمین؟
ابوبکر پاسخی گفت که آن گروه را قانع نساخت. او برای خدا مکانی در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودی را در پی داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالی باشد! در این لحظه حساس، علی(علیهالسلام) به داد اسلام رسید و آبروی جامعه اسلامی را حفظ کرد و فرمود: مکانها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکانها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. او بر همه چیز احاطه عملی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست. [۳۹]
امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشنترین برهان، بر پیراستگی خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودی را چنان غرق در شگفتی کرد که بیاختیار به حقانیت گفتار علی(علیهالسلام)و شایستگی او برای خلافت اعتراف کردند.
نقل است که شخصی یهودی واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وی را نزد ابوبکر آوردند. وی رو به خلیفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصی او نمیداند؛ آنگاه سه سؤال مطرح کرد:
- آن چیست که خدا ندارد؟
- آن چیست که در بارگاه خداوند نیست؟
- آن چیست که خدا نمیداند؟ ابوبکر که پاسخی نداشت گفت: این سؤالها را دشمنان و منکران خدا مطرح میکنند؛ آنگاه تصمیم گرفت او را شکنجه کند. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نکردید. یا پاسخ او را بدهید یا او را نزد علی(علیهالسلام) ببرید».
ابوبکر و حاضران در جلسه نزد علی(علیهالسلام) آمدند و خلیفه به امام(علیهالسلام) گفت: این یهودی سؤالات کفرآمیزی را مطرح میکند. حضرت در پاسخ سؤالات وی فرمود: آنچه خدا نمیداند، سخن شما یهودیان است که میگویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندی ندارد و چنین پسری را برای خود نمیشناسد. آنچه در بارگاه الاهی وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک است.
در این هنگام، یهودی شهادتین را بر لب جاری و امام(علیهالسلام) را وصی پیامبر معرفی کرد. ابوبکر و مسلمانان نیز علی(علیهالسلام) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند. [۴۰]
د. همکاری قضایی
امام علی(علیهالسلام) در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایی نیز کوتاهی نکرد و به یاری اسلام شتافت که اینجا به نمونههایی اشاره میشود:
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردی را به اتهام شرب خمر نزد وی بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایی زندگی میکنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال میشمرند و اگر میدانستم حرام است، نمینوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: «مشکلی است که جز ابوالحسن کسی آن را حل نتواند کرد»؛ آنگاه هر سه روانه خانه امام(علیهالسلام) شدند.
امام فرمود: کسی را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسی آیه تحریم شراب را برای او خوانده است یا نه». آنان چنین کردند و چون کسی از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند.[۴۱]
علی(علیهالسلام) در دوران خلیفه دوم
گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه اسلامی، از اهداف بزرگ و بلند امام علی(علیهالسلام) بود. وی خود را وصی بر حق و منصوص پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میدانست و در عین حال که میدید حق مسلّمش به یغما رفته و کرسی خلافت غصب شده است، هرگاه گرهی در کار خلافت پدید میآمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را میگشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گرهگشای بسیاری از معضلات نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و ... بود.
أ. همکاری نظامی
جنگها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده تری داشت، نقش علی(علیهالسلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوستر بود. با توجه به دلاوریها و تجربیات جنگی علی(علیهالسلام)خلیفه دوم نمیتوانست از راهنماییها و همکاریهای او غافل بماند. او میدانست که علی(علیهالسلام)به طور مستقیم به همکاری و شرکت در جنگها حاضر نیست؛ ولی برای استفاده از مشورتها و همکاریهای فکری او میکوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمیتوانست بیتفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشههای خویش او را یاری میکرد که به مواردی از مشورتها و همکاریهای فکری حضرت با خلیفه دوم اشاره میشود:
1. نبرد جسر
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله علی(علیهالسلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسی را بفرستد؟» علی(علیهالسلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.[۴۲]
2. جنگ با رومیان
در زمان روبهرو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طی نامهای، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضای نیروی امداد کرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از علی(علیهالسلام) در این مورد نظر خواست. علی(علیهالسلام) به خلیفه گفت: به ابو عبیده]= فرمانده سپاه[اعلام کن مقاومت کند که پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد. [۴۳]
3. نبرد بیتالمقدس
در جنگ و فتح بیتالمقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام علی(علیهالسلام) به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان علی(علیهالسلام) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن علی رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت میستایم و پیشانی اش را سفید میبینم.[۴۴]
4. جنگ خراسان
در جنگ خراسان، امام علی ویژگیها و امتیازات یکیک شهرهای خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آنجا تشویق کرد.[۴۵]
نقش پیروان علی(علیهالسلام) در جنگها
نقش مؤثر یاران و پیروان علی(علیهالسلام) در نبردهای عصر خلیفه دوم، برجستگی ویژهای دارد. پیروزی اسلام در فتح سرزمینهای مجاور، مرهون کوششهای بیوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران علی(علیهالسلام) درنبردهای فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسی از سوی خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که علی(علیهالسلام)به او اجازه داد. [۴۶]
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.[۴۷] و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.[۴۸] حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.[۴۹] به روایت دینوری، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهی سپاه اسلام را به عهده گرفت.[۵۰] عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهی سواره نظام را به عهده داشت.[۵۱] او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.[۵۲] هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابی وقاص و از یاران باوفا و فداکار علی(علیهالسلام) بود. وی به فرماندهی سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح بیتالمقدس نیز حضور یافت. [۵۳] او در فتح آذربایجان، در رأس گروهی از سپاهیان قرار داشت.[۵۴] جریر بن عبدالله بجلی در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهی سپاه به عهده او قرار داشت.[۵۵]؛ البته حضور یاران علی(علیهالسلام)در جنگهای زمان خلفا به سبب علاقه آنان برای گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهای کشور اسلامی بوده است.
یاران علی(علیهالسلام) و حکومت
حضور برخی یاران علی(علیهالسلام) در صحنه سیاسی و امور حکومتی در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام علی(علیهالسلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسی پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابی وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.[۵۶]، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت[۵۷]
حضور علی(علیهالسلام) در حکومت
وحدت امت اسلامی برای علی(علیهالسلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامی که میخواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترک گوید، علی(علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه قرار میدهد و مردم را به پیروی از وی ملزم میکند. با این که علی بن ابی طالب حقش را غصب شده میبیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامی مربوط میشود، کوتاهی نمیورزد؛ بنابراین، امام علی(علیهالسلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینی وی در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:
- یکی از مواردی که خلیفه علی(علیهالسلام) را به طور رسمی در مدینه جانشین خود کرد، هنگامی بود که به حرکت به سوی شام تصمیم گرفت.[۵۸] خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبهای را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابیطالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فی امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة [۵۹]
ای مردم! من به سوی شام میروم و اگر ترس از تهدید و خطر برای مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمیشدم. این علی بن ابیطالب در مدینه است. به سوی او نظر کنید و من امر شما را به او میسپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت میکنیم.
- مورد دیگر زمانی اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با علی(علیهالسلام) در خصوص اعزام لشکریان برای کمک به سپاه مسلمانان در نبردهای قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب علی(علیهالسلام)را در مدینه جانشین خود ساخت.[۶۰]
- مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با علی(علیهالسلام) تصمیم گرفت خود به بیتالمقدس برود تا شرط صلح اهالی این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیتالمقدس صورت نمیگرفت، برقرار سازد. در این زمان، خلیفه امام علی(علیهالسلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.[۶۱]
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت علی(علیهالسلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخی مورخان شیعه مثل شریف رضی نیز مسأله حضور موقت علی(علیهالسلام) را در حکومت به نحوی ذکر کرده است: هنگامی که خلیفه به سوی شام میرفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان میکنی در این امر از من محق تر هستی؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسی است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنی علی بن ابی طالب. [۶۲]
ب. مشاوره سیاسی
خلیفه دوم در امور سیاسی نیز به ارشادات علی(علیهالسلام) نیاز داشت. ژرفنگری و خیراندیشی علی(علیهالسلام)در امور گوناگون از جمله مشورتهای سیاسی، باعث تقویت و استحکام جامعه اسلامی میشد.
- نقل شده است که برخی دانشمدان اظهار میکردهاند: عجم یعنی اهل شهرهای همدان، ری، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهای یکدیگر نامه فرستادهاند که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت. پس از او ابوبکر که حاکم آنان بود نیز هلاک شد. بعد از او، عمر که عمر طولانی خواهد داشت شهرهای شما را مورد تجاوز قرار میدهد. لشکریان عمر را از شهرهای تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.
عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آمد و با گروهی از مهاجر و انصار مشورت کرد. هر یک به گونهای سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام علی(علیهالسلام) فرمود: من چنین رأی میدهم که مردم شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهی و به مردم بصره هم بنویسی که سه گروه شوند: گروهی از آنان برای نگهبانی از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهی دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنی نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آری رأی درست و صواب همین است. من دوست دارم پیرو این رأی بمانم و پشت سر هم سخنان علی(علیهالسلام) را بر زبان جاری میکرد و با شگفتی آن سخنان]حکیمانه[را ردیف میکرد.[۶۳]
- خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت. سرانجام خلیفه نظر امام علی(علیهالسلام) را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مقرر کرد.[۶۴]
ج. مشاوره اقتصادی
بدون شک، درایت و بینش امام علی(علیهالسلام) از تمام اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددی که دچار مشکل میشدند، به حضرت رجوع کرده، راهحل نهایی را از او میخواستند. از آن جمله معضلات اقتصادی و اراضی حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه به علی(علیهالسلام) و مشاوره با وی، به حقیقت رهنمون میشد.
- میزان دریافت از بیتالمال: فردی که در جامعه مسؤولیت رهبری را به عهده میگیرد، برای او حقوقی را در نظر میگیرند که صرف تأمین زندگی وی شود.
عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام علی(علیهالسلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانی که زندگی خود و خانوادهات تأمین شود، از بیتالمال بردار.[۶۵]
- مصرف جواهر کعبه: عمر میخواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیهالسلام)فرمود: چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)به آنها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار «لو لاک لافتضحنا» سر داد.[۶۶]
- تقسیم سرزمینهای عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمینهای حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر علی(علیهالسلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمینها را بین ما نسل کنونی مسلمانان تقسیم کنی، برای مسلمانان آینده سودی ندارد؛ ولی اگر در دست صاحبان آنها باقی گذاری تا در آن کار کنند و به دولت اسلامی مالیات بپردازند، برای هر دو نسل کنونی و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبی است»، موافقت خود را اعلام کرد.[۶۷]
د. علی(علیهالسلام) و امور دیوانی
علی(علیهالسلام) در این دوران در پارهای امور دیوانی به ارائه راهنماییها و پاسخگویی به معضلات مورد ابتلای خلیفه هم میپرداخته است که نمونههایی ذکر میشود:
- زنی دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وی پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیهالسلام) پس از آگاهی از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمیدانی که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالی که تکبیر میگفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدی بر او جاری نسازند.[۶۸]
- نقل شده است: زنی را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیتالمال سپرد و دستور داد زن و مرد برای همیشه از یکدیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیهالسلام)این داوری را نادرست خواند و فرمان داد از یکدیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگری برای ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکی با زن به پرداخت مهرالمثل مکلف کرد.[۶۹]
- عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد میزد تا این که شراب خواری رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)در این زمینه مشورت کرد. علی(علیهالسلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست میدهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیهالسلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.[۷۰]
هـ. علی(علیهالسلام) مرجع علمی
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخی پدیدههای تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلی با مشکلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأی خود عمل میکردند. علی(علیهالسلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود.[۷۱]، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیدههای تازه ناتوان میشد، میشتافت و حکم الاهی را بیان میکرد تا آن جا که شعار «لو لاعلی لهلک عمر».[۷۲] شنیده شد.
تاریخ، بسیاری از همیاریهای علی بن ابی طالب را دراینباره بیان کرده، و از زبان معاویه نیز آمده است که هرگاه برای عمر مشکلی پیش میآمد، نزد علی(علیهالسلام) میرفت.[۷۳] و حضرت نیز عالمانه پاسخ میداد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعی از امام(علیهالسلام) ابایی نداشتند تا آن جا که گاهی در حضور مردم از امام(علیهالسلام)سؤال کردند و پاسخ میگرفتند و حتی در برخی موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار میگرفتند؛ برای مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «ای علی! نظر تو در این مورد چیست؟» امام (علیهالسلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیهالسلام) را به پرسشگران رسانید آنها اعتراض کردند که «ما از تو میپرسیم، آنگاه تو از دیگری میپرسی؟» عمر گفت: آیا پاسخدهنده را میشناسید؟ وی علیبنابیطالب(علیهالسلام)است و من از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که ایمان علی(علیهالسلام) از وزن آسمانها و زمین سنگینتر است.[۷۴]
گروهی از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: «ما سؤالهایی داریم که اگر جواب ما را دادی روشن میشود اسلام حق، و محمد(صلیاللهعلیهوآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم میشود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمانها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولی از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخی نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: «بر عمر عیب نیست که از وی سؤالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمیدانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد علی(علیهالسلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. علی(علیهالسلام) لباس پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیهالسلام) افتاد، بلند شده و گفت: «هرگاه مشکلی پیش آید، نزد تو میآیند». امام(علیهالسلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آنها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آنها نیز پذیرفتند. امام(علیهالسلام) فرمود: قفل آسمانها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمیرود و قبول نمیشود و کلید آن شهادتین است. قبری که صاحب خود را حمل میکرد، همان ماهیی است که یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچهای است که به مورچه دیگر گفت: به لانهها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، علی(علیهالسلام) را اعلم امت اسلامی معرفی کردند.[۷۵]
امام علی(علیهالسلام) و خلیفه سوم
همکاریهای علمی و فکری امام علی(علیهالسلام) با خلفا، فقط به دوران خلافت خلیفه اول و دوم خلاصه نشد. حضرت که تمام کوشش او وحدت و حفظ جامعه نوبنیان اسلامی بود، نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در زمان خلیفه سوم نیز بر طرف میکرد و خلیفه سوم هم پیوسته از افکار و راهنماییهای امام علی(علیهالسلام) بهرهمند شد. این جا برخی از همکاریهای امام علی(علیهالسلام) با خلیفه سوم بیان میشود.
أ. پناهگاه علمی
امام علی(علیهالسلام)به گسترش اسلام در جهان و تثبیت بنیان آن در داخل کشور اسلامی میاندیشید و با آشنا ساختن مردم با معارف و احکام الاهی به دفاع از اسلام نو پا میپرداخت؛ از این رو هرگاه خلیفه سوم دست نیاز به سوی امام علی(علیهالسلام) میگشود، حضرت او را یاری میکرد.
شخصی نزد عثمان آمد و از وی درباره خریدن دو کنیز و آمیزش با هر دوی آنها که با هم خواهر هستند پرسید. عثمان در پاسخ گفت: یک آیه قرآن، آن را مجاز میداند در حالی که آیه دیگر، آن را تحریم کرده است. گرچه دوست ندارم به چنین کاری دست زنم، حلال بودن آن بر حرمت آن ترجیح دارد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و در راه با امام علی(علیهالسلام) روبهرو شد و همین مطلب را از حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد: من تو را از این کار بر حذر میدارم. اگر حکومت در دست من باشد و تو یا شخصی دیگری را بیابم که مرتکب آن شود، او را مجازات خواهم کرد.
بیهقی، ج 7، ص164؛ قرطبی، ج 5، ص 117؛ سیوطی، ج 2، ص 136، زمخشری، ج 1، ص518؛ ابن حزم، ج 9، ص 133؛ فخر رازی، ج 10، ص 36؛ شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.
ظاهر آیه قرآن کریم «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم ... و ان تجمعوا بین الاختین»[۷۶] آمیزش با دو کنیز که با همدیگر خواهر باشند را تحریم میکند؛ زیرا عموم و اطلاق آیه، انسان آزاد و برده را شامل میشود؛ به همین جهت، امام علی(علیهالسلام)سؤال کننده را از ارتکاب آن بر حذر داشت. صحابه و فقیهان نیز بر حرمت آن تأکید میورزیدند.[۷۷]
حال ببینیم مقصود عثمان از آیه تحلیل چیست. زمخشری[۷۸] معتقد است که خلیفه به آیه ذیل نظر داشته است: و الذین هم لفروجهم حافظون الاّ علی ازواجهم او ماملکت ایمانهم[۷۹] نمازگزاران واقعی پاکدامن هستند و جز به همسران یا کنیزان خود چشم طمع ندارند.
اگر مقصود خلیفه این باشد، استدلال وی به آیه صحیح نخواهد بود؛ زیرا این آیه در مقام بیان حریم عفّت مؤمنان است و این که انسان مؤمن جز در مدار زوجیت یا ملک یمین با هیچ زنی نزدیکی نمیکند و این مطلب با وجود شروط یا قیدهایی که عموم این دو را تخصیص زند، منافاتی ندارد. آیه 22 نساء که میفرماید:«حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتی أرضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امّهات نسائکم و ربائکم اللاتی فی حجورکم.... و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف»[۸۰] میتواند مخصص آیه یاد شده باشد و آنگاه با کنار هم گذاشتن این دو آیه، نتیجه میگیریم که آمیزش با دو کنیز که با هم خواهر باشند، حرام است.
ب. امام علی(علیهالسلام) و داوریهای عثمان
1. زنی پس از گذشت شش ماه از زمان ازدواج، وضع حمل کرد. عثمان دستور رجم او را صادر کرد. امام علی(علیهالسلام)به او فرمود: «آیا قرآن نخواندهای ؟!» عثمان گفت: «خواندهام». امام علی(علیهالسلام)فرمود: «آیا نشنیدهای که خداوند میفرماید: «حمله و فصاله ثلاثون شهراً»[۸۱] و در جایی دیگر میفرماید: «حولین کاملین» [۸۲] با این حساب مدت حمل میتواند شش ماه باشد» عثمان گفت: به خدا سوگند! تاکنون به این حقیقت آگاه نشده بودم.[۸۳]؛ البته برخی عالمان اهل سنت قضیه پیشین را با اندکی تفاوت، هم به عثمان و هم به عمربن خطاب نسبتدادهاند.
2. از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده زن سپری شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث میبرد؛ زیرا تا عده زن سپری نشده، پیوند زناشویی بر قرار است.
در زمان خلافت عثمان، مردی دارای دو زن یکی از انصار و دیگری از بنیهاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصاری خود را طلاق داد و پس از مدتی در گذشت. زن انصاری نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپری نشده است و من میراث خود را میخواهم. عثمان در داوری فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام علی(علیهالسلام)رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصاری سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است میتواند از شوهر خود ارث ببرد.
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داوری مربوط به پسر عمت علی است و من دراینباره نظری ندارم. وی گفت: من به داوری امام علی(علیهالسلام) راضی هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. [۸۴]
ج. امام علی(علیهالسلام) و ناراضیان خلیفه
امام علی(علیهالسلام) با سه حاکم در سه دوره متفاوت رو به رو بود که هر کدام موضعی متفاوت و فراخور خود را میطلبید. در دوران خلیفه اول و دوم مردم به طور نسبی آرام و راضی بودند. در عصر خلیفه سوم مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده، نتوانستند چنین وضعیتی را تحمل کنند.
1. وساطت و میانجیگری
امام علی(علیهالسلام) بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجیگری و موضع مصلحانه را اتخاذ کرد. این بدان معنا نبود که اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع برای حضرت باشد. علی(علیهالسلام) میکوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیری کند.
زمانی که ناراضیان مصر برای بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه که بارها با وساطت امام علی(علیهالسلام) از نارضایی ناراضیان نجات یافته بود، فردی را نزد امام علی(علیهالسلام) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وی گوشزد کرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواستههای آنان از طرف وی، ناراضیان را بازگرداند. امام علی(علیهالسلام) میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهدنامه کتبی و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همانگونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.[۸۵]
2. فرستادن آب
هنگامی که انقلابیان، خانه عثمان را محاصره کردند، کوششهای امام علی(علیهالسلام) به نتیجهای نرسید. محاصره کنندگان با جدیت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کناری خلیفه شدند؛ ولی خلیفه، مروان را تحویل نمیداد؛ زیرا میترسید وی را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به برکناری نمیشد.
عثمان این بار نیز برای امام علی(علیهالسلام) پیام فرستاد که «این قوم او را خواهند کشت، و آب را بر او بستهاند» و از امام علی(علیهالسلام)تقاضای آب کرد.[۸۶] امام، مشکهایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیهالسلام) برای خلیفه فرستاد و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام علی(علیهالسلام)هستند، ممانعتی از بردن آب نکردند.
خلیفه شعری برای امام علی(علیهالسلام) فرستاد که «فان کنت مأ کولا فکن انت آکلی ... ؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده من باش، و گرنه مرا دریاب».[۸۷]
3. جلوگیری از قتل خلیفه
هنگامی که به امام علی(علیهالسلام) خبر میرسد مردم تصمیم گرفتهاند عثمان را بکشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین(علیهالسلام) دستور میدهد «شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد».[۸۸][۸۹] فرزندان امام علی(علیهالسلام)به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد کردند به حدی که سر و صورت امام حسن(علیهالسلام)خونین و سر قنبر غلام امام علی(علیهالسلام) به شدت مجروح شد.[۹۰]
4. به خاک سپاری عثمان
هنگامی که خبر قتل خلیفه به امام علی(علیهالسلام) رسید، حضرت شتابان به سوی منزل وی شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین(علیهالسلام) اعتراض کرد.
سرانجام با وساطت و میانجیگری امام علی(علیهالسلام) و فرستادن فرزندش حسن(علیهالسلام) خواست تا اجازه دهند خلیفه دفن شود. آنان حرمت امام علی(علیهالسلام) را نگاه داشتند و امام به همراه چند تن از صحابه، او را به خاک سپردند. [۹۱]
نتیجه
پس از درگذشت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و در جریان سقیفه، عدهای فرصتطلب، جهت ایجاد اختلاف، برای بیعت به درِ خانه علی(علیهالسلام)آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و برای مصالح برتر و وحدت امت اسلامی سکوت، و در جهت وحدت اسلامی با خلفا همکاری کرد.
علی(علیهالسلام) در دوران 25 ساله سکوت خویش بیشتر میکوشید وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاورههای نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و. .. برای حفظ دین و ثبات جامعه نوپای اسلامی به انجام رساند. او نمیتوانست در برابر معضلات گوناگون که دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده بود و بقای دین و حیات مسلمانان را به خطر جدی انداخته بود، بیتفاوت بماند آن هم به بهانه این که حقش را گرفتهاند؛ البته همکاری علی(علیهالسلام) با خلفا به حدی بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.
علی(علیهالسلام) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبهرو بود که هر کدام از این دوران، موضع مناسب با خود را میطلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر اینکه در جایگاه مرجع علمی و قضایی مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجیگری را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وی، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را برای حفاظت از او به درِ خانهاش گماشت. مراسم خاک سپاری خلیفه را نیز علی(علیهالسلام)انجام داد.
پانویس
- ↑ آل عمران (3)، 103.
- ↑ کلینی، ج 1، ص 405.
- ↑ معین، ج 4، ص 4989.
- ↑ صيرورة الشيئين الموجودين شيئاً واحداً.
- ↑ طریحی، ج 4 ص 476.
- ↑ سعید بند علی، ص 14
- ↑ خلیل، سید حمید طبیبیان، ج1، ص595.
- ↑ ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبری، ج 3، ص42ـ36.
- ↑ همان، ص 288؛ علی بن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبری، ج 3، ص 183.
- ↑ محمد ابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسی، ج 20، ص 389.
- ↑ آیتالله سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 130، پی نوشت.
- ↑ ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، ابويوب انصاری، عباس عموی پيامبر(صلی الله عليه وآله) فروة ابن عمرو، ابی ابن كعب، براء ابن عازب، ابوالهيثم ابن التيهان، خالدبن سعيد و بريده اسلمی، خزيه ابن ثابت و... ، بيعت نكردند (ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 4، ص247).
- ↑ سبحانی، فروغ ولایت، ص 166.
- ↑ انفال (8)، 63.
- ↑ (ابن ابی الحدید مدائنی، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209.
- ↑ ابن شهر آشوب، ص 77.
- ↑ یوسف بن عبد البر قرطبی مالکی، ج 2، ص 690.
- ↑ ابن شهر آشوب، ص 87.
- ↑ طبری، ج 3، ص 209؛ ابن ابیالحدید، ج 2، ص 45؛ علی ابن اثیر، ج 2، ص 7.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه 5.
- ↑ همان، نامه 62.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج 1، ص 308.
- ↑ همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.
- ↑ نهجالبلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، ج 4، ص 228.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص 260.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه 157.
- ↑ در خطبه سوم نهجالبلاغه، چهار مرتبه از خليفه اول انتقاد شده است. در خطبه سوم بخش 8 6 از خليفه دوم انتقاد شده است. در خطبه 3 بخش 11 10 از خليفه سوم انتقاد شده است.
- ↑ اين كه علی(عليه السلام) همسر خود را در شب غسل داده و دفن كرده است، ناخشنودی خود و دختر پيامبر(صلی الله عليه وآله) را اعلان كرد. (محمد بن جرير بن يزيد، تاريخ طبری، ج 3، ص 208؛ اسماعيل البخاری، صحيح بخاری، ج 3، ص142).
- ↑ کلاعی البلنسی و هذبه، اقتبسه من الاکتفا، خورشید احمد فاروق، ص 17.
- ↑ همان، ص 5.
- ↑ ابن کثیر القرشی الدمشقی، ج 6، ص 315.
- ↑ اين عده كسانی چون مسيلمه كذاب، طلحه بن خويلد، سجاح بنت سلمی و ... بودند كه قبايلی چون اسد، بنی سليم و غطفان را گرد خود فراهم ساخته بودند (احمد بن ابی يعقوب، تاريخ يعقوبی، ابراهيم آيتی، ج 2 ص 4).
- ↑ از اين عده قبايل كنده، حضر موت، بنی يربوع و رئيس آنان مالك بن نويره، قيس بن عاصم، حارثة بن سراقه و ... هستند (كلاعی البلنسی، تاريخ الردّه، ص3 و10).
- ↑ علی(عليه السلام) فرمود: «و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی... ; به خدا سوگند! اگر عرب تماماً در كارزار با من روبه رو شوند، به آنان پشت نمی كنم (نهجالبلاغه، عبده، نامه 45، ص 81).
- ↑ قزوینی رازی، سید جلالالدین محدث، ص 310.
- ↑ ابن عساکر علی بن حسن الشافعی، ص 444؛ ازدی بصری، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3.
- ↑ ابن اعثم کوفی، ج 1، ص 97.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ص 108، الباب الثانی، فصل 58.
- ↑ محمد بن درید ازدی، ص 44.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، ج 10، ص108، کتاب الحدود، ح359.
- ↑ مسعودی، ج 2، ص 318ـ319.
- ↑ واقدی، ص 108.
- ↑ همان، ص 148.
- ↑ ابن اعثم، ج 2، ص 78.
- ↑ مرتضی عاملی، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.
- ↑ دینوری، ص 120.
- ↑ ابن اعثم، ج 1، ص 34.
- ↑ ابن عثمان ذهبی، ج 1، ص 25.
- ↑ احمد بن داوود دینوری، ص 135.
- ↑ ابن اعثم، ج 2، ص 36.
- ↑ همان، ص59.
- ↑ واقدی، ص 144.
- ↑ طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5 ص 182.
- ↑ احمد بن یعقوب، ج2، ص 120
- ↑ ابن اعثم کوفی، ج 1، ص 286
- ↑ طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5، ص 180.
- ↑ «كان سبب قدوم عمر الی الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم علی صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولی للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه علی بن ابی طالب» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبری، ج 3، ص 480).
- ↑ احمد بن اعثم کوفی، ج 1، ص 225.
- ↑ «ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله(صلی الله عليه وآله)]و اعلام العرب[و ارسل الی علی(عليه السلام) و كان استخلفه علی المدينه فاتاه» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، ج 2 ص 309 «ذكر ابتداء امر القادسيه»).
- ↑ واقدی، ص 149.
- ↑ شریف رضی، ص 77.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.
- ↑ ابن عساکر، ج1، ص 36؛ حاکم نیشابوری، ج 2، ص 14.
- ↑ ابن ابیالحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزی، ص 97.
- ↑ (امینی، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.
- ↑ احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.
- ↑ (محمد اوس قلعهچی، ج 1، ص 29.
- ↑ بیهقی، ج 11، ص 436.
- ↑ محمد ابن ابی یعلی، الفرا، ص 228.
- ↑ متقی هندی، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابی الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسی، ج 3، ص 118
- ↑ امینی، ج 3، ص 97.
- ↑ همان، ص 98؛ احمد طبری، ص79
- ↑ مجلسی، ج 40، ص 119.
- ↑ امینی، ج 6، ص 154.
- ↑ نساء (4):23
- ↑ (فخر رازی، ج 10، ص 36ـ37؛ سیوطی، ص137؛ قرطبی، ص 117.
- ↑ زمخشری، ج 1، ص 518
- ↑ مؤمنون (23)» 5؛ معارج (70): 29.
- ↑ نساء (4)، 23.
- ↑ احقاف (46): 15.
- ↑ بقره (2): 233.
- ↑ بیهقی، ج 11، ص 428.
- ↑ نوری طبرسی، ج 17، ص 200، ح 21145.
- ↑ طبری، ج 3، ص 394 ج 377.
- ↑ بلاذری، ج 5، ص 68 و 69.
- ↑ ابن خلدون، ج 2، ص 1047.
- ↑ اذهبا بسيفكما حتی تقوما علی باب عثمان فلا تدعا احداً يصل اليه.
- ↑ سیوطی، ص 159؛ بلاذری، ج 6، ص 185.
- ↑ سیوطی، ص 160، علی بن الحسین مسعودی، ج 2 ص 348.
- ↑ ابن اعثم کوفی، ج 2 ص242، طبری، ج 3، ص 438، ذکر بعضی سیر عثمان بن عفان.
منابع
- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالتعارف، الطبعه الربعه.
- محمد ابی یعلی الفرا، الاحکام السلطانیه، ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1406 هـ.
- خواجه احمد بن محمد بن اعثم کوفی، الفتوح، هند، حیدر آباد دکن، دایرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1388 ه؛ همو، بیروت دار الکتب العلمیه.
- محمد بن النعمان مفید، الارشاد، قم، انتشارات بصیرتی.
- محمد بن الحسن بن درید ازدی بصری، المجتبی، دوم، هند، حیدر آباد 1362 ق.
- مجد الدین بن الاثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، مؤسسه اسماعلیان، قم، 1364 ش.
- عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویه، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409 / 1989.
- علی بن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت 1409 / 1989.
- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
- شریف رضی، الخصایص الائمه خصائص امیر المؤمنین(علیهالسلام)، تحقیق، الدکتور محمد هادی امینی، مشهد، مؤسسة طبع و النشر آستانة الرضویة المقدسه، 1406 ق.
- احمد بن حسینی بیهقی، السنن الکبری، اول، دار الفکر، بیروت، 1419 ق.
- عبدالحسین امینی، الغدیر، تهران، 1371 ش.
- سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت، 1986 م / 1406 ق.
- طاهر بن مطهر مقدسی، البدؤ التاریخ، مکتبة الاسلامیه، 1962 م.
- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تلخیص، ریاض، مکتبة النصر الحدیث.
- شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، العبر فی خبر من عبر، تحقیق فؤاد سعید، کویت، دارالکتب، 1961 م.
- ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطوال، طبع بنفقة المکتبة العربیه، نعمان الاعظمی، بغداد]بی تا[.
- محمود زمخشری، الکشاف، بیروت، 1407 ق.
- جلالالدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، 1404 ق.
- محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1985 م/ 1405 ق.
- محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- یوسف بن عبدالبر قرطبی مالکی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت 1328 ق.
- احمد بن یحیی بن بلاذری، انساب الاشراف، حققه، محمد باقر المحمودی، لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1974 م.
- ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب ... ، بیروت، دار کتب اللبنانی، 1956 م / 1061 ق.
- عبد الله بن مسلم بن قتیبه، الامامه و السیاسه، اول، قم، شریف رضی، 1363 ش.
- احمد بن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
- ابن کثیر القرشی الدمشقی الشافعی، البدایه و النهایه فی التاریخ، مصر، مطبعة السعاده، 1351ش.
- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، 1362 ش.
- نصیر الدین عبد الجلیل قزوینی رازی، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، سید جلالالدین محدث، 1371 ش.
- محمد بن جریر بن یزید طبری، تاریخ الامم والملوک، تاریخ طبری، بیروت، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم. دار التراث.
- کلاعی البلنسی و هذبه خورشید احمد فارق، تاریخ الردّه، اقتبسه من الاکتفأ، معهد الدراسات الاسلامیه، هند، 1920 م.
- الرحمان بن جوزی، تاریخ عمر بن خطاب، قدم له و علق علیه عبد الکریم الزماعی، دمشق.
- غزالی، احیاء علوم الدین، دوم، بیروت، 1405 ق/ 1985 م.
- عبد الرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، 1391 / 1071.
- یوسف ابن جوزی، تذکره الخواص، تهران، کتابخانه نینوا.
- احمد ابن یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، 1379 ق، ترجمه ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378 ش.
- جلالالدین سیوطی، تاریخ خلفاء، مصر، مطبعة السعاده، 1371 ق.
- علی بن حسن بن عساکر، تاریخ مدینه، دمشق، مجمع اللغة العربیه، 1398 ق.
- محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، اول، نشر صدوق، تهران، 1417 ق.
- احمد بن عبد الله طبری، ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، 1356 ق.
- ازدی بصری، فتوح الشام، صححه ویلیام ناسولیس ایرلندی، طبع فی کلکته، 1854 ق.
- محمد معین، فرهنگ معین، چهارم، 1360 ش.
- خلیل جرّ، سید حمید طبیبیان، فرهنگ لاروس، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، 1367 ش.
- جعفر سبحانی، فروغ ولایت، قم، مؤسسه امام صادق(علیهالسلام) 1376 ش.
- واقدی، فتوح الشام، الطبعه الثانیه، بالمطبعه العثمانیه، شیخ عثمان عبدالرزاق، 1304 ق.
- یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، مصر، المطبعه المصریه بالاز هر، الطبعه الاولی 1350 /1319 ق.
- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، 1404 ق.
- مرتضی عالمی، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال اول، ش 3، 1368 ش.
- متقی هندی، کنز العمال، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
- محمد رواس قلعه چی، موسوعة فقه علی بن ابی طالب(علیهالسلام)، اول، دارالنفائیس، بیروت 1417 ق.
- محمد بن النعمان، مفید، مصنفات، قم، 1413 ق.
- ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، مصر، مطبعة البهیة المصریه، ادارة الملتزم 1346 ق.
- جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داوود الهامی، موسسه علمی و فرهنگی سید الشهدا، 1370 ش.
- میرزا حسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت(علیهالسلام) لاحیاء التراث، 1407ق.
- فخر الدین طریحی، مجمع البحرین.
- عبده، صبحی صالح، نهجالبلاغه.
- وحدت جوامع در نهجالبلاغه، برگرفته از آثار آیتالله جوادی آملی، سعید بند علی، مرکز نشر اسراء، اول، 1380 ش.