شفاعت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - ' می ا' به ' می‌ا')
خط ۷۸: خط ۷۸:
<references />
<references />


[[رده:اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:اعتقادات شیعه]]
[[رده:اعتقادات شیعه]]

نسخهٔ ‏۲۰ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۰۴

شفاعت عبارت است از وساطت یک مخلوق میان خداوند و مخلوقی دیگر؛ چه در دنیا و چه در آخرت؛ چه وساطت در رسانیدن خیر و چه وساطت در دفع شر و ضرر.

عموم مسلمانان به شفاعت باور دارند. بر اساس عقاید شیعه شفاعت به طور کامل از آن خداوند است و هیچ کس بی‌اذن او نمی‌تواند شفاعت نماید. بر این اساس اگر خداوند از ایمان بنده‌ای راضی باشد به شفیعان اذن می‌دهد در حق او شفاعت کنند اهل سنت نیز اصل شفاعت را قبول دارند و در منابع آنها به ویژه به شفاعت پیامبر اکرم(ص) از مؤمنان تصریح شده است. اما وهابیان طلب شفاعت از غیرخدا را شرک می‌دانند.

معنای شفاعت

معنای لغوی شفاعت

شفاعت از ماده (شفع) به معنای (زوج) در مقابل ماده (وتر) به معنای (فرد) گرفته شده است و به معنای این است که شخصی در کنار شخص دیگر قرار گیرد و با وساطت خود، او را در رسیدن به خواسته و حاجتش یاری دهد. شفاعت در محاورات عرفی و گفت و گوی روزمره مردم، غالباً به معنای وساطت و درخواست شخص آبرومندی از بزرگی، برای عفو مجرمی یا ترفیع درجه و پاداش خدمت گزاری، به کار می‌رود. در حقیقت شخصی که متوسل به شفاعت می‌شود، نیروی خود را به تنهایی کافی نمی‌بیند؛ به این جهت نیروی خود را با نیروی شفیع ضمیمه نموده و در نتیجه آن را مضاعف می‌کند تا به آنچه می‌خواهد نایل شود.

معنای اصطلاحی شفاعت‌

شفاعت عبارت است از وساطت یک مخلوق میان خداوند و مخلوقی دیگر؛ چه در دنیا و چه در آخرت؛ چه وساطت در رسانیدن خیر و چه وساطت در دفع شر و ضرر. یکی از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. مغفرت و آمرزش الهی مانند هر رحمت دیگر او، از طریق مجاری خاص و براساس قانون و نظام اسباب و مسببات به بندگان می‌رسد. به عنوان مثال، همان‌گونه که رحمت هدایت الهی، از طریق وسایط به مردم می‌رسد و انبیا و وحی و کتاب‌های آسمانی که برای هدایت مردم فرستاده شده‌اند، وسایط هدایت و واسطه خروج از ظلمات به نور هستند؛ رحمتِ مغفرت و آمرزش الهی نیز از طریق مجاری خاصی به مردم می‌رسد؛ یعنی، فیض مغفرت الهی نیز از قانون و نظام اسباب و مسببات مستثنا نیست و از طریق اسباب و وسایط به بندگان می‌رسد شفاعت در مغفرت، عبارت است از: (وساطت در رسیدن مغفرت و آمرزش الهی به بندگان گنه‌کار). بنابراین حقیقت شفاعت، رسیدن فیض مغفرت وآمرزش الهی از طریق مجاری و اسباب آن، به بندگان است.

شفاعت در تعبیر استاد شهید مطهری:

شفاعت، در حقیقت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند - که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌ها است نسبت داده می‌شود، با نام (مغفرت) خوانده می‌شود و هنگامی که به وسایط و مجاری رحمت منسوب می‌گردد، نام (شفاعت) به خود می‌گیرد. [۱] بنابراین در شفاعت، شفیع میان خداوند و بنده گنه‌کار واسطه شده و سبب می‌شود که آمرزش و مغفرت الهی، شامل حال انسان گنه‌کار بشود. ممکن است این شفاعت در دنیا باشد و در همین دنیا مغفرت الهی شامل حال گنه‌کار گردد (مانند شفاعت توبه) و ممکن است در آخرت و روز رستاخیز باشد.

شرایط شفاعت‌

شفاعت اولیای الهی در روز قیامت برای گنه‌کاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت، مغفرت و آمرزش الهی، بدون حساب نیست؛ بلکه اینکه کسانی مورد شفاعت قرار گیرند، متوقف بر شرایطی است که در آیات و روایات بیان شده است.

رضایت خداوند:

شفاعت، فیض مغفرت الهی است که مانند تمام فیوضات، از جانب خدا اعطا می‌شود و شفیعان اسباب و وسایط و مجاری این فیض هستند. فیاض و اعطا کننده این رحمت خداوند است. به همین جهت در آیات و روایات، شرط اصلی و اساسی شفاعت این است که مورد رضایت و پسند خداوند باشد.

مومن بودن شفاعت شونده

گنه‌کارانی مورد شفاعت قرار می‌گیرند که گناهان آنان، اصل ایمان شان را به خطر نیفکنده باشد. به همین جهت در منابع دینی آمده است که کافر و مشرک در روز قیامت شفاعت نمی‌شوند و شفاعت شفیعان به حال آنان سودی نخواهد داشت.

«شفاعت» در قرآن

شفاعت به همین عنوان حدود 30 مورد بحث شده است البته بحث‌ها و اشارات دیگری به این مسأله بدون ذکر این عنوان نیز دیده می‌شود.

دسته‌بندی آیات مربوط به شفاعت

آیات مربوط به شفاعت در قرآن به چند گروه تقسیم می‌شود:

آیات نافی شفاعت

گروه اول آیاتی است که به طور مطلق شفاعت را نفی می‌کنند، مانند: «أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَة». [۲] و مانند: «وَ لایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَة». [۳]

در این آیات راه های متصور برای نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح چه از طریق پرداختن عوض مادی، یا پیوند و سابقه دوستی، و یا مسأله شفاعت نفی شده است.

در مورد بعضی از مجرمان می‌خوانیم: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعینَ»؛ (شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنها سودی ندارد). [۴]

آیات انحصار شفیع در خداوند

گروه دوم آیاتی است که «شفیع» را منحصراً خدا معرفی می‌کند مانند: «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیّ وَ لا شَفیع»؛ (غیر از خدا ولی و شفیعی ندارید). [۵] «قلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعا»؛ (همه شفاعت ها مخصوص خدا است). [۶]

آیات مشروط کننده شفاعت به اذن و فرمان خداوند

گروه سوم آیاتی است که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا می‌کند مانند: «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه»؛ (چه کسی می‌تواند جز به اذن خدا شفاعت نماید؟)[۷]

«وَ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَه»؛ سبأ، آیه 23. (شفاعت جز برای کسانی که خدا اجازه دهد سودی ندارد).

آیات بیان شرایط شفاعت شونده

گروه چهارم آیاتی است که شرائطی برای شفاعت شونده بیان کرده است، گاهی این شرط را رضایت و خشنودی خدا معرفی می‌کند، مانند:
«وَ لایَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی». [۸]طبق این آیه شفاعت شفیعان منحصراً شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء» یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیده‌اند.

گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرفی می‌کند مانند: «لایَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا» [۹]منظور از این عهد و پیمان ایمان به خدا و پیامبران الهی است.

و زمانی «صلاحیت شفاعت شدن» را از بعضی از مجرمان سلب می‌کند، مانند سلب شفاعت از ظالمان در آیه زیر: «ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیم وَ لا شَفیع یُطاعُ». [۱۰] و به این ترتیب، داشتنِ عهد و پیمان الهی یعنی ایمان، و رسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم و ستم، جزء شرائط حتمی شفاعت است.

شفاعت در روایات

روایات شفاعت متواتر است طبق روایت نبوی، این شفاعت برای مرتکبان کبیره است که در روایت امام کاظم(ع) شرط آن، واجد بودن ایمانی معرفی شده که مجرم را به مرحله ندامت، خود سازی و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهاند. بنابراین شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قراردادی و یا پارتی بازی نیست، بلکه یک مکتب تربیتی است.

در روایات اسلامی تعبیرات فراوانی می‌بینیم که مکمل مفاد آیات قرآن است از جمله:

1 ـ در تفسیر «برهان» از امام کاظم(علیه‌السلام) از علی(علیه‌السلام) نقل شده که می‌فرماید: از پیامبر(صلی الله علیه وآله) شنیدم: «شَفاعَتِی لاَِهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ أُمَّتِی...»؛ (شفاعت من برای مرتکبین گناهان کبیره است. [۱۱]
راوی حدیث که «ابن ابی عمیر» است می‌گوید: از امام کاظم(علیه‌السلام) پرسیدم: چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند می‌فرماید: «وَ لایَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی» و مسلّم است کسی که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودی خدا نیست.

امام(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: «هر فرد با ایمانی که مرتکب گناهی می‌شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرموده پشیمانی از گناه توبه است... و کسی که پشیمان نگردد، مؤمن واقعی نیست، و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او ظلم است، و خداوند می‌فرماید: ظالمان دوست و شفاعت کننده ای ندارند [۱۲]
مضمون صدر حدیث این است که: شفاعت شامل مرتکبان کبائر می‌شود. ولی ذیل حدیث روشن می‌کند که شرط اصلی پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانی است که مجرم را به مرحله ندامت، خود سازی و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهاند (دقت کنید).

2 ـ در کتاب «کافی» از امام صادق(علیه‌السلام) در نامه ای که به صورت متحد المال برای اصحابش نوشت، چنین نقل شده: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ عِنْدَ اللّهِ فَلْیَطْلُبْ إِلَی اللّهِ أَنْ یَرْضَی عَنْه».

لحن این روایت نشان می‌دهد برای اصلاح اشتباهاتی که در زمینه شفاعت برای بعضی از یاران امام خصوصاً، و جمعی از مسلمانان عموماً رخ داده است صادر شده، و با صراحت شفاعت های تشویق کننده به گناه در آن نفی شده است و می‌گوید: «هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب کند. [۱۳]

3 ـ باز در حدیث پر معنی دیگری از امام صادق(علیه‌السلام) می‌خوانیم: «إِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ بَعَثَ اللّهُ الْعالِمَ وَ الْعابِدَ، فَإِذا وَقَفا بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ قِیلَ لِلْعابِدِ انْطَلِقْ إِلَی الْجَنَّةِ، وَ قِیلَ لِلْعالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِکَ لَهُم»؛ (در روز رستاخیز خداوند عالم و عابد را بر می‌انگیزد به عابد می‌گوید: به سوی بهشت رو، اما به عالم می‌گوید: برای مردمی که تربیت کردی شفاعت کن! [۱۴] در این حدیث، پیوندی میان «تأدیب عالم» و «شفاعت او نسبت به شاگردانش» که مکتب او را درک کرده‌اند، دیده می‌شود که می‌تواند پرتوی به روی بسیاری از موارد تاریک این بحث بیفکند.

به علاوه اختصاص شفاعت به عالم، و نفی آن از عابد، نشانه دیگری است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادی و یا پارتی بازی نیست بلکه یک مکتب تربیتی و تجسمی است از تربیت در این جهان.

آنچه در مورد روایات شفاعت آوردیم کمی از بسیار بود، که به خاطر نکات خاصی که متناسب با بحث ما در آنها بود انتخاب گردید، و گر نه روایات شفاعت به مرحله تواتر رسیده است.

اجماع بر شفاعت در احادیث اهل سنت

یحیی بن شرف نووی شافعی» در شرح «صحیح مسلم» از «قاضی عیاض» دانشمند معروف اهل تسنن نقل می‌کند که می‌گوید: شفاعت متواتر است. [۱۵] در کتاب «فتح المجید» تألیف «شیخ عبدالرحمن بن حسن» که از معروف‌ترین کتب «وهابیت» است، و هم اکنون در بسیاری از مدارس دینی «حجاز» به عنوان یک کتاب درسی شناخته می‌شود، از «ابن قیم» چنین نقل شده: «احادیث در زمینه شفاعت مجرمان از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) متواتر است، و صحابه و اهل سنت عموماً بر این موضوع اجماع دارند، و منکر آن را بدعت‌گذار می‌دانند و به او انتقاد می‌کنند و او را گمراه می‌شمرند. [۱۶]

منابع

• تفسیر نمونه، آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 273.
• تفسیر نمونه، آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج 1، ص 277.

پی نوشت:

  1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 1، ص 259.
  2. بقره، آیه 254.
  3. بقره، آیه 48.
  4. مدثر، آیه 48.
  5. سجده، آیه 4.
  6. زمر، آیه 44.
  7. ، بقره، آیه 255
  8. انبیاء، آیه 28.
  9. مریم، آیه 87.
  10. غافر، آیه 18.
  11. وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 334، حدیث 20688 (چاپ آل البیت)؛ «بحار الانوار»، جلد 8، صفحات 30، 34 و 40.
  12. تفسیر «برهان»، جلد 3، صفحه 57؛ «بحار الانوار»، جلد 8، صفحه 351؛ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 335، حدیث 20675 (چاپ آل البیت)
  13. نقل از «بحار الانوار»، جلد 3، صفحه 304، چاپ قدیم (جلد 8، صفحه 53، و جلد 75، صفحه 220، چاپ جدید)؛ «کافی»، جلد 8، صفحه 11، کتاب الروضة (دار الکتب الاسلامیة)
  14. علل الشرایع»، جلد 2، صفحه 394 (انتشارات مکتبة الداوری)؛ «بحار الانوار»، جلد 3، صفحه 305، چاپ قدیم (جلد 2، صفحه 16، و جلد 8، صفحه 56، چاپ جدید)
  15. شرح مسلم نووی»، جلد 3، صفحه 35 (دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1407 ه. ق)؛ «بحار الانوار»، جلد 3، صفحه 307.
  16. فتح المجید»، صفحه 211؛ «فتح الباری»، جلد 11، صفحه 429؛ «شرح زرقانی»، جلد 2، صفحه 45.