کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
[[رده:عالمان شیعه]] | [[رده:عالمان شیعه]] | ||
[[رده:محدثان شیعه]] | [[رده:محدثان شیعه]] | ||
جعفر بن محمد بن ابراهيم علوي موسوي مصري، (000- بعد 340ق) | |||
ابوالقاسم. ملقب به «شريف صالح». محدث و فقيه امامي. از تاريخ تولد و وفات او گزارشي نيافتيم اما ميدانيم كه «شيخ تلعكبري» در سال 340هجري در مصر از او حديث شنيده است. بنابراين وفات او بعد از اين تاريخ بوده است. وي در كوفه پرورش يافت و نزد استاد خصوصياش «عبيدالله بن احمد بن نهيك»(كه خود شاگرد ابن ابي عمير بود) بهرههاي فراوان برد. وي در موارد متعددي از اين استادش به نيكي ياد كرده و او را «معلم» و «مؤدب» خود معرفي كرده است، حتي از برخي منابع استفاده ميشود كه وقتي «عبيدالله بن نهيك» از كوفه به مكه عزيمت نمود، وي نيز همراه اين استادش به مكه هجرت كرد و بخش مهمي از حيات علمي خود را در جوار خانه خدا سپري كرده است(تهذيب المقال، ج5ص489). وي پس از اينكه در كوفه و احتمالاً شهرهاي ديگر عراق، تحصيلات خود را به حد كمال رساند، از راه مكه و دمشق، عازم مصر گرديد و به دليل سكونت بسياري از سادات موسوي در مصر، وي نيز در آنجا رحل اقامت انداخت. احاديث و منقولات او اگرچه در نگاه صاحبنظران از اعتبار محكمي برخوردار نيست، اما شواهد نشان ميدهند كه وي در مصر از عالمان بزرگ بوده و احاديث بسياري در سينه داشت، چندانكه برخي از دانشمندان بزرگ شيعي مانند «شيخ تلعكبري»(م385ق) ضمن استماع حديث از او، اجازه نقل اين احاديث را از او خواستار شدند و اين موضوع، گواه آن است كه وي از «شيوخ اجازه»(يعني بالاترين مرتبه علم حديث) بوده است. از بستگان او تنها «ابوجعفر احمد بن جعفر بن محمد بن ابراهيم علوي موسوي» را ميشناسيم كه احتمال اينكه اين شخص فرزند او بوده باشد، بعيد به نظر نميرسد و شيخ تلعكبري از اين فرزندش نيز در سال 370هجري حديث شنيده است(رجال طوسي، ص409 شماره 5948). اكنون با توجه به اينكه شرححال او در هيچمنبعي نيامده است، از استادان و شاگردان او اطلاع چنداني نداريم، اما با نگاهي به روايات او در مييابيم كه وي علاوه بر استاد ويژهاش «عبيدالله بن احمد بن نهيك»، از «ابوحاتم محمد بن ادريس حنظلي رازي»، «ابوالحسين يحيي بن حسن بن جعفر علوي» و «محمد بن اسماعيل بن سالم صائغ» نيز حديث شنيده است لكن هيچيك از اين اساتيد، آوازه بلندي نداشتهاند و به همين دليل، شرححال آنها نيز بر ما پوشيده است. از شاگردان او «قاضي ابوالحسين محمد بن عثمان نصيبي»(استاد نجاشي)، «ابومحمد هارون بن موسي تلعكبري»(م385ق)، «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه»(م368ق) و «ابوالحسين بن محمد بن ابي سعيد»(از شاگردان او در مصر) را ميشناسيم كه در موارد متعددي از او استماع حديث داشتهاند. همچنين در برخي از منابع اهل سنت آمده «ابومحمد عبدالرحمن بن عمر» كه از شاگردان او در مصر بوده، در سال 336هجري از او نقل حديث كرده است. اكنون احاديث قابل توجهي از او در جوامع روايي شيعه و اهلسنت ديده ميشود كه برخي از آنها دلالت بر فضيلت آل ابيطالب(ع) و مذمت بنياميه دارد. در حديثي از منابع سنيها از او نقل شده كه پيامبر(ص) به عقيل فرمود: «من تو را از دو جهت دوست دارم. نخست به خاطر خودت و ديگر اينكه چون ابوطالب تو را دوست دارد». در منابع شيعي نيز رواياتي از او در موضوعات فقه، عبادت و ثواب زيارت امام حسين(ع) نقل گرديده است. از او اثر تأليفي معرفي نشده است، اما وي احتمالاً داراي كتابي بوده كه طوسي در فهرست خود، در ذيل نام «جعفر بن محمد بن عبيدالله» آن را به او نسبت ميدهد در حالي كه نام اين كتاب را ذكر نكرده است. در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه برخي پنداشتهاند وي غير از «جعفر بن محمد بن عبيدالله» است يعني آنها شخصيتهاي متعدد بودهاند، اما بررسيهاي انجامشده نشان ميدهند كه شخصي به نام «جعفر بن محمد بن عبيدالله» در طبقه او وجود خارجي ندارد، بلكه «عبيدالله» از استادان او بوده است. اين اشتباه از آنجا ناشي شده كه در نسخههاي قديمي به جاي اينكه جعفر بن محمد عن عبيدالله نوشته شود، جعفر بن محمد بن عبيدالله نوشته شده است. علاوه بر اين نام جد اعلاي او «عبيدالله» است و نسب كامل او «جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيدالله بن موسي كاظم(ع)» است. گفتني است در رجال طوسي فرد ديگري به همين نام با كنيه «ابوعبدالله» آمده و در سلسله اجداد او به جاي عبيدالله، «محمد» ذكر شده كه تلعكبري در سال 360هجري از او استماع حديث داشته است، اما اين فرد، از اهالي «حيره» در نجف ميباشد و احتمالاً با صاحب شرححال رابطه خويشاوندي داشته است. به هر حال وي از جمله شخصيتهايي است كه در باره تعدد و اتحاد او بين صاحبنظران اختلافنظر وجود دارد. | |||
منابع: (تاريخ مدينه دمشق، ج10ص453، وج41صص13،17،18 و23، وج51 ص28؛ تهذيب المقال، ج4ص511؛ رجال طوسي، ص419 شمارههاي 6052 و6054؛ رجال نجاشي، ص127، زير شماره 329، وص144 زير شماره 375، وص199 زير شماره 529، وص205 زير شماره 546، وص232 شماره 615، وص327 ذيل شماره 887، وص431 ذيل شماره 1158؛ طبقات اعلام الشيعه، ج1صص73 و74؛ الفهرست، طوسي، ص93شماره 150؛ كامل الزيارات، ص167، باب69حديث1، و ص174، باب71حديث6؛ معجم رجال الحديث، ج5ص71 شمارههاي 2248 و2249؛ وسايل الشيعه(20 جلدي)، ج20ص25 شمارههاي 59 و60) |
نسخهٔ ۲۲ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۱۴
عبدالله بن مغیره بجلی کوفی | |
---|---|
نام کامل | جعفر بن علی بن حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره بجلی کوفی |
اطلاعات شخصی | |
روز تولد | حدود 275ق. |
محل تولد | کوفه |
روز درگذشت | حدود 355ق. |
دین | اسلام، شیعه |
استادان | حسن بن علی کوفی |
شاگردان | محمد بن بابویه(شیخ صدوق) |
فعالیتها | فقیه، محدث |
جعفر بن علی بن حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره بجلی کوفی، از فقها و محدثین مورد اعتماد شیعه است. شیخ صدوق در کوفه از وی استماع حدیث کرده است. وی در یک خانواده علمی و مذهبی در کوفه دیده به جهان گشود. پدرش «علی» از راویان حدیث و استاد علی بن بابویه قمی بوده است.
زندگینامه
جعفر بن علی بن حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره بجلی کوفی، فقیه و محدث مورد اعتماد شیعی. تاریخ تولد و وفات او در هیچیک از منابع ذکر نشده است. برخی از صاحبنظران بزرگ(وحید بهبهانی در تعلیقه) احتمال داده است که صاحب شرح حال با «جعفر بن محمد کوفی» متحد است. در این صورت وی میبایست جزء آن دسته از راویانی بوده باشد که در عصر بعد از ائمه(یعنی بعد از 255هجری) زندگی میکرده، زیرا طوسی در رجال خود نام او را در ردیف این دسته از راویان ذکر کرده است. بنابراین تولد او با توجه به اینکه وی استاد «شیخ صدوق» بوده و طبعاً بخش زیادی از سده چهارم را درک کرده است، میبایست در اواسط نیمه دوم سده سوم حدود 275 هجری اتفاق افتاده باشد. در باره وفات او تنها میدانیم که وی از معاصران پدر شیخ صدوق یعنی «علی بن بابویه» بوده و هر دو نزد پدر صاحب شرح حال حدیث شنیدهاند. همچنین با توجه به اینکه شیخ صدوق در کوفه از وی استماع حدیث کرده و مسافرت شیخ صدوق به کوفه در سال 354 هجری در راه بازگشت از سفر حج به وقوع پیوست، میتوان دریافت که وی حداقل تا این تاریخ حیات داشته است. وی در یک خانواده علمی و مذهبی در کوفه دیده به جهان گشود. پدرش «علی» از راویان حدیث و استاد «علی بن بابویه قمی» بوده است. جد او «حسن» از عالمان حدیث بود و در پرورش علمی او نقش بسزایی داشته است. وی روایات خود را از همین جدش نقل میکند. جد اعلای او عبدالله بن مغیره نیز از عالمان سرشناس شیعی و در آغاز از اصحاب امام هفتم شیعیان بوده است اما با دیدن کرامتی از امام هشتم(علیه السلام)، به امامت آن حضرت ایمان آورد و جزء اصحاب امام رضا(علیه السلام) درآمد. از شاگردان او تنها محمد بن بابویه ملقب به شیخ صدوق را میشناسیم که در معرفی او به آیندگان و ذکر روایات او دخالت کامل داشته است. از او احادیث فراوانی در کتابهای شیخ صدوق نقل شده که برخی از آنها در پاورقی ذکر شده است. وی در تمام این موارد، از جد خود نقل حدیث کرده است مگر در یک مورد(خصال صدوق، ص501 حدیث3) که از پدرش روایت نموده است. بنابراین تنها استاد شناخته شده او جد او حسن بن علی کوفی است که شرح حال او در منابع نیامده است. از آثار تألیفی او چیزی در منابع ذکر نشده است.
استادان
تنها استاد شناخته شده او «حسن بن علی کوفی» است که شرح حال او در منابع نیامده است.
شاگردان
تنها «محمد بن بابویه» ملقب به «شیخ صدوق» را میتوان بعنوان شاگرد شناخته شده وی معرفی کرد.
منابع
- جامع الرواه، ج1ص212؛
- الخصال، ص241 حدیث92، وص501 حدیث3؛
- طبقات اعلام الشیعه، ج1ص72؛
- طرائف المقال، ج1ص162 شماره 823؛
- علل الشرایع، ج2ص319 باب 5حدیث1، وص365 باب 85حدیث4؛
- عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج1ص288 حدیث15؛
- معجم رجال الحدیث، ج5ص52 شماره 2210؛
- من لایحضره الفقیه، ج4صص446 و521 و526.
علی بن سهل بن فروخ بغدادی | |
---|---|
نام کامل | جعفر بن علی بن سهل بن فروخ بغدادی |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
روز تولد | حدود 265ق. |
محل تولد | بغداد |
روز درگذشت | 330ق. |
محل درگذشت | بغداد |
دین | اسلام، شیعه |
استادان |
|
شاگردان |
|
فعالیتها | حافظ، محدث شیعی |
جعفر بن علی بن سهل بن فروخ بغدادی، ابومحمد دقاق دوری حافظ و محدث شیعی است. کنیه او «ابوالمفضل» یا «ابوالفضل» ذکر شده است. طوسی در رجال خود تصریح کرده که کنیه او «ابامحمد» است. خطیب بغدادی میگوید وی در سال 330هجری در بغداد فوت کرده است. وی مدتی نیز در بصره بود و در آنجا از محمد بن زکریا غلابی احادیثی فرا گرفته است.
زندگینامه
جعفر بن علی بن سهل بن فروخ بغدادی، ابومحمد دقاق دوری. حافظ و محدث شیعی در قرن چهارم هجری. در بعضی از منابع[۱] کنیه او «ابوالمفضل» یا «ابوالفضل» ذکر شده است، اما شیخ طوسی در رجال خود تصریح کرده که کنیه او «ابامحمد» است. تاریخ ولادت او در هیچ منبعی ذکر نشده است. سوابق علمی او گواه آن است که تولد او در اواسط سده سوم هجری یا اندکی بعد از آن حدود 265ق روی داده است، زیرا برخی از اساتید او در اواخر همین سده زندگی را وداع گفتهاند. در باره وفات او گزارش خطیب بغدادی حاکی از آن است که وی در سال 330هجری در بغداد زندگی را به سر آورده است. به گفته طوسی، شیخ تلعکبری در سال 328هجری و بعد از آن از او حدیث شنیده و اجازه نقل آنها را از وی دریافت کرده است. بنابراین وی دو سال پس از ملاقات تلعکبری، از دنیا رفته است. محیط خانواده و چگونگی پرورش او بر ما معلوم نیست اما چنانکه از لقب «دوری» استفاده میشود، موطن اصلی او ناحیه «دور»(منطقهای بین سامراء و تکریت) بوده است. از لقب «بغدادی» نیز بر میآید که وی سالهای درازی در بغداد اقامت داشته و احتمالاً در ضمن تحصیل، به کار دقاقی(آرد فروشی) مشغول بوده و از این راه هزینه زندگی را تأمین میکرده است. وی مدتی نیز در بصره بود و در آنجا از «محمد بن زکریا غلابی» احادیثی فرا گرفته است، اما در بغداد تحصیلات خود را به حد کمال رساند و آموختههای او چندان بود که به او لقب «حافظ» دادهاند و شاگردانش میبایست با کسب اجازه از او، روایاتش را نقل میکردند. احادیث و محفوظاتی که وی در سینه داشت باعث شد تا شاگردان سرشناس شیعی و سنی مانند شیخ تلعکبری و ابوالحسن دارقطنی نزد او گرد آیند و سالها از معلومات او بهرهمند گردند.
وی به دلیل اینکه از شیوخ اجازه بود، در نگاه صاحبنظران شیعی فردی مورد اعتماد و احادیث او مورد قبول همگان است. اما ابوزرعه جرجانی که از علمای سنی است، او را به دلیل تشیعاش، فردی فاسق و کذاب معرفی نموده است. خطیب بغدادی در تاریخ خود پس از نقل حدیثی از او که دلالت بر فضیلت علی بن ابیطالب (علیه السلام) دارد، گزارش تضعیف شخصیت او را از ابوزرعه آورده و بدینوسیله صحت حدیث مذکور را زیر سؤال برده است. اکنون در جوامع حدیثی شیعه، روایات متعددی از او باقی مانده که بیشتر آنها اخلاقی و عبادی است. وی این روایات را از «جعفر بن محمد بن زکریا غلابی» و «علی بن حارث مروزی» نقل کرده و هارون بن موسی تلعکبری و ابوالمفضل محمد بن عبدالله از او نقل حدیث نمودهاند. از او اثر تألیفی معرفی نشده است.
اساتید
از محمد بن زکریا غلابی و علی بن حارث مروزی بعنوان اساتید وی نامبرده شده است.
شاگردان
از هارون بن موسی تلعکبری و ابوالحسن دارقطنی بعنوان شاگردان ایشان نامبرده شده است.
پانویس
منابع
- تاریخ بغداد، ج7ص230 شماره 3704؛
- جامع الرواه، ج1ص154؛
- رجال ابن داود، ص64 شماره 318؛
- رجال طوسی، ص419 شماره 6055؛
- سؤالات حمزه، دارقطنی، ص23؛
- کفایه الاثر، ص110؛
- معجم رجال الحدیث، ج5ص53 شماره 2211.
جعفر بن فضل بن جعفر بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات، معروف به «ابن حنزابه» و مشهور به «ابن فرات سوم». پدرش «فضل بن جعفر» نیز مشهور به «ابن حنزابه» و از وزیران مقتدر عباسی بود. وی مردی زاهد و نیکوکار بود و گذشته از فعالیتهای سیاسی مردی با فرهنگ و دانشمند نیز بود که در این زمینه از شهرتی بسزا برخوردار بود بهویژه اینکه برخی از دانشمندان و مورخان غیر شیعی نیز او را ستودهاند. وی همیشه عدهای از نویسندگان و صحافان همچون «ابومسلم محمد بن احمد کاتب» و دیگران را در کنار خود داشت که مشغول نوشتن و استنساخ کتاب بودند و در این راستا کاغذهای مرغوب از سمرقند برای او فرستاده میشد.
زندگینامه
جعفر بن فضل بن جعفر بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات، معروف به «ابن حنزابه» و مشهور به «ابن فرات سوم». وی در 308هجری در بغداد دیده به جهان گشود. دانشمند شیعی، محدث و شاعر. خاندانش از ناحیه «دجیل»(سواحل رود دجله در منطقه نهروان) به بغداد رفته و به نام «بنی فرات» معروف بودند و در دستگاه عباسی مشاغلی یافتند. پدرش «فضل بن جعفر» نیز مشهور به «ابن حنزابه» و از وزیران «مقتدر عباسی» بود. مادر پدرش کنیزی رومی به نام «حنزابه»(یعنی زن کوتاه و فربه) بود و به همین سبب آنان را «ابن حنزابه» لقب دادهاند.
وی بیشتر تحصیلات خود را در بغداد انجام داد و در سامرا نیز از احمد بن محمد مراجلی حدیث شنیده است. پس از آن رهسپار مصر گشته و در دوره «کافور اخشید» و «ابوالفوارس احمد بن علی بن اخشید» به مقام وزارت اخشیدیان رسید. وی پس از مرگ کافور از کار بر کنار شد و در 358هجری به شام گریخت که در جریان فرار او خانه و اموال او به تاراج رفت. ظاهراً وی در دوره «ابوالفوارس احمد اخشید» بار دیگر به کار گمارده شد و در 361هجری به دلیل خالی شدن خزانه دولت و توقعات بیاندازه بنیاخشید، از مقام وزارت معزول گردید و بار دیگر متواری شد.
در زمان غلبه امیر «جوهر صیقلی» سردار فاطمی سپاه «المعز لدین الله» بر اخشیدیان، بار دیگر با احترام به مصر بازگردانده شد اما او از فاطمیان شغلی قبول نکرد و در زهد و عزلت به سر برد. وی مردی زاهد و نیکوکار بود و گذشته از فعالیتهای سیاسی مردی با فرهنگ و دانشمند نیز بود که در این زمینه از شهرتی بسزا برخوردار بود بهویژه اینکه برخی از دانشمندان و مورخان غیر شیعی نیز او را ستودهاند. وی در راه علم و دانش و امور خیریه اموال بسیار صرف نمود. نسبت به علماء و دانشمندان عنایت ویژهای داشت و از اموال خود، آنان را بینیاز مینمود. زمانی که در مصر مقام وزارت داشت، مجلس درس او نیز دایر بود و در آنجا اعلام کرده بود هر کس نزد من آید او را بینیاز خواهم کرد، به همین دلیل یکی از کسانی که به مصر رفت و از او حدیث شنید ابوالحسن دارقطنی بود و بدینوسیله از صلات و جوائز بیشمار او بهرهمند گردید. همین امر موجب شد تا یافعی در مرآه الجنان دارقطنی را ملامت کند. وی همیشه عدهای از نویسندگان و صحافان همچون «ابومسلم محمد بن احمد کاتب» و دیگران را در کنار خود داشت که مشغول نوشتن و استنساخ کتاب بودند و در این راستا کاغذهای مرغوب از سمرقند برای او فرستاده میشد. اما آنچه در باب وی مایه شگفتی بود علاقه وی به گردآوری موزه و کلکسیونی برای گزندگان و خزندگان بود که برای جمعآوری این مجموعه، جوایز کلانی به مارگیران مصری پرداخته است.
مذهب
در باره تشیع او اگرچه شواهد محکمی در دست نیست اما شیعه بودن خاندان بنوفرات چیزی نیست که بتوان آن را انکار نمود. علامه امینی با استفاده از منابع کهن، خاندان بنوفرات را تماماً شیعه معرفی کرده است. ابن شهرآشوب نیز وی را در زمره مصنفان شیعه یاد کرده و کتاب «الغرر» را تألیف او دانسته است.
وی در این کتاب ماجرای سقیفه بنی ساعده را گزارش کرده و آتش زدن خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به فرمان خلیفه دوم را روایت نموده است.
اساتید
وی در بغداد در محضر عالمان سنی و شیعی شاگردی نمود و اساتید زیادی دیده است. از جمله استادان او محمد بن هارون حضرمی و محمد بن سعید ترخمی هستند. وی همچنین سفری به اصفهان داشت و در آنجا از عبدالله بن محمد بن عبدالکریم، محمد بن حمزه بن عماره و حسن بن محمد دارکی حدیث شنیده است.
آثار
از تألیفات او کتابهای «اسماء الرجال و الانساب»، «الأمالی» و «الغرر» هستند. همچنین کتاب دیگر او با عنوان «المسند» است که به کمک «دارقطنی» و «حافظ عبدالغنی بن سعید» آن را به اتمام رسانده است.
فوت
وی در 391هجری در مصر درگذشت. جنازهاش را به مکه مکرمه منتقل کردند و در خانه خدا طواف دادند و سپس از آنجا به مدینه آوردند و در روضه مطهره در محلی که خود قبلاً برای این کار خریداری نموده و تربت امام حسین(علیه السلام) را در آن قرار داده بود، به خاک سپردند. گفته میشود وی سه تار موی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) را به قیمت گزافی خریداری نمود و پس از غسل، این موها را از باب تبرک در کفن او قرار دادهاند.
منابع
- الغدیر، ج5ص78؛
- اعیان الشیعه(قطع بزرگ)، ج4ص134؛
- معالم العلماء، ص68 شماره 172؛
- مرآه الجنان، یافعی، ج2ص426؛
- معجم الادباء، ج7ص163؛
- وفیات الاعیان، ج1صص346 تا 349؛
- الانساب، سمعانی، ج5ص599، زیر کلمه وزیر؛
- تاریخ بغداد، ج7ص241 شماره 3723؛
- تذکره الحفاظ، ذهبی، ج3ص1022؛
- دائره المعارف تشیع، ج1ص316؛
- بحار الانوار، ج28ص339؛
- النص و الاجتهاد، ص16.
جعفر بن محمد بن ابراهيم علوي موسوي مصري، (000- بعد 340ق)
ابوالقاسم. ملقب به «شريف صالح». محدث و فقيه امامي. از تاريخ تولد و وفات او گزارشي نيافتيم اما ميدانيم كه «شيخ تلعكبري» در سال 340هجري در مصر از او حديث شنيده است. بنابراين وفات او بعد از اين تاريخ بوده است. وي در كوفه پرورش يافت و نزد استاد خصوصياش «عبيدالله بن احمد بن نهيك»(كه خود شاگرد ابن ابي عمير بود) بهرههاي فراوان برد. وي در موارد متعددي از اين استادش به نيكي ياد كرده و او را «معلم» و «مؤدب» خود معرفي كرده است، حتي از برخي منابع استفاده ميشود كه وقتي «عبيدالله بن نهيك» از كوفه به مكه عزيمت نمود، وي نيز همراه اين استادش به مكه هجرت كرد و بخش مهمي از حيات علمي خود را در جوار خانه خدا سپري كرده است(تهذيب المقال، ج5ص489). وي پس از اينكه در كوفه و احتمالاً شهرهاي ديگر عراق، تحصيلات خود را به حد كمال رساند، از راه مكه و دمشق، عازم مصر گرديد و به دليل سكونت بسياري از سادات موسوي در مصر، وي نيز در آنجا رحل اقامت انداخت. احاديث و منقولات او اگرچه در نگاه صاحبنظران از اعتبار محكمي برخوردار نيست، اما شواهد نشان ميدهند كه وي در مصر از عالمان بزرگ بوده و احاديث بسياري در سينه داشت، چندانكه برخي از دانشمندان بزرگ شيعي مانند «شيخ تلعكبري»(م385ق) ضمن استماع حديث از او، اجازه نقل اين احاديث را از او خواستار شدند و اين موضوع، گواه آن است كه وي از «شيوخ اجازه»(يعني بالاترين مرتبه علم حديث) بوده است. از بستگان او تنها «ابوجعفر احمد بن جعفر بن محمد بن ابراهيم علوي موسوي» را ميشناسيم كه احتمال اينكه اين شخص فرزند او بوده باشد، بعيد به نظر نميرسد و شيخ تلعكبري از اين فرزندش نيز در سال 370هجري حديث شنيده است(رجال طوسي، ص409 شماره 5948). اكنون با توجه به اينكه شرححال او در هيچمنبعي نيامده است، از استادان و شاگردان او اطلاع چنداني نداريم، اما با نگاهي به روايات او در مييابيم كه وي علاوه بر استاد ويژهاش «عبيدالله بن احمد بن نهيك»، از «ابوحاتم محمد بن ادريس حنظلي رازي»، «ابوالحسين يحيي بن حسن بن جعفر علوي» و «محمد بن اسماعيل بن سالم صائغ» نيز حديث شنيده است لكن هيچيك از اين اساتيد، آوازه بلندي نداشتهاند و به همين دليل، شرححال آنها نيز بر ما پوشيده است. از شاگردان او «قاضي ابوالحسين محمد بن عثمان نصيبي»(استاد نجاشي)، «ابومحمد هارون بن موسي تلعكبري»(م385ق)، «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه»(م368ق) و «ابوالحسين بن محمد بن ابي سعيد»(از شاگردان او در مصر) را ميشناسيم كه در موارد متعددي از او استماع حديث داشتهاند. همچنين در برخي از منابع اهل سنت آمده «ابومحمد عبدالرحمن بن عمر» كه از شاگردان او در مصر بوده، در سال 336هجري از او نقل حديث كرده است. اكنون احاديث قابل توجهي از او در جوامع روايي شيعه و اهلسنت ديده ميشود كه برخي از آنها دلالت بر فضيلت آل ابيطالب(ع) و مذمت بنياميه دارد. در حديثي از منابع سنيها از او نقل شده كه پيامبر(ص) به عقيل فرمود: «من تو را از دو جهت دوست دارم. نخست به خاطر خودت و ديگر اينكه چون ابوطالب تو را دوست دارد». در منابع شيعي نيز رواياتي از او در موضوعات فقه، عبادت و ثواب زيارت امام حسين(ع) نقل گرديده است. از او اثر تأليفي معرفي نشده است، اما وي احتمالاً داراي كتابي بوده كه طوسي در فهرست خود، در ذيل نام «جعفر بن محمد بن عبيدالله» آن را به او نسبت ميدهد در حالي كه نام اين كتاب را ذكر نكرده است. در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه برخي پنداشتهاند وي غير از «جعفر بن محمد بن عبيدالله» است يعني آنها شخصيتهاي متعدد بودهاند، اما بررسيهاي انجامشده نشان ميدهند كه شخصي به نام «جعفر بن محمد بن عبيدالله» در طبقه او وجود خارجي ندارد، بلكه «عبيدالله» از استادان او بوده است. اين اشتباه از آنجا ناشي شده كه در نسخههاي قديمي به جاي اينكه جعفر بن محمد عن عبيدالله نوشته شود، جعفر بن محمد بن عبيدالله نوشته شده است. علاوه بر اين نام جد اعلاي او «عبيدالله» است و نسب كامل او «جعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبيدالله بن موسي كاظم(ع)» است. گفتني است در رجال طوسي فرد ديگري به همين نام با كنيه «ابوعبدالله» آمده و در سلسله اجداد او به جاي عبيدالله، «محمد» ذكر شده كه تلعكبري در سال 360هجري از او استماع حديث داشته است، اما اين فرد، از اهالي «حيره» در نجف ميباشد و احتمالاً با صاحب شرححال رابطه خويشاوندي داشته است. به هر حال وي از جمله شخصيتهايي است كه در باره تعدد و اتحاد او بين صاحبنظران اختلافنظر وجود دارد.
منابع: (تاريخ مدينه دمشق، ج10ص453، وج41صص13،17،18 و23، وج51 ص28؛ تهذيب المقال، ج4ص511؛ رجال طوسي، ص419 شمارههاي 6052 و6054؛ رجال نجاشي، ص127، زير شماره 329، وص144 زير شماره 375، وص199 زير شماره 529، وص205 زير شماره 546، وص232 شماره 615، وص327 ذيل شماره 887، وص431 ذيل شماره 1158؛ طبقات اعلام الشيعه، ج1صص73 و74؛ الفهرست، طوسي، ص93شماره 150؛ كامل الزيارات، ص167، باب69حديث1، و ص174، باب71حديث6؛ معجم رجال الحديث، ج5ص71 شمارههاي 2248 و2249؛ وسايل الشيعه(20 جلدي)، ج20ص25 شمارههاي 59 و60)
- ↑ مستدرک الوسائل، ج6ص288 حدیث6856