کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
# سیر اعلام النبلاء، ج15ص227؛  
# سیر اعلام النبلاء، ج15ص227؛  
# فوات الوفیات، ج1صص205 و206.
# فوات الوفیات، ج1صص205 و206.
حارث بن سعيد بن حمدان بن حارث بن لقمان عدوي تغلبي، (320 – 357ق)
ابوفراس حمداني. از شاعران توانا و بي‏پرواي اهل‏بيت(ع) و از سرداران دلير دولت شيعي آل حمدان. در سال 320هجري در «منبج» از بلاد شام متولد شد و طبق برخي از گزارش‏ها در روز چهارشنبه 22جمادي‏الثاني سال 357هجري در سن 37سالگي به دست «قرغويه» از سرداران سعدالدوله(فرزند سيف‏الدوله) در منطقه‏اي به نام «صدد» از سرزمين شام به قتل رسيد. وي در خانواده‏اي عربي و اصيل ديده به جهان گشود و بيشتر افراد خانواده و بستگانش طي چند سده، نه تنها از ملوك و فرمانروايان پاك‏سيرت سرزمين‏هاي اسلامي بودند، بلكه همه آنها از شاعران و بديعه‏سرايان عصر خويش بودند. وي چهار برادر داشت كه از جمله آنها «ابوالهيجاء حرب بن سعيد بن حمدان» است و همگي از شاعران زمان او بودند. جد اعلاي او «حارث بن لقمان بن راشد» از نوابغ عصر خود بود. پدرش «سعيدبن حمدان» از شاعران بود و با مكر و حيله برادرزاده‏اش ناصرالدوله، در سال 323هجري به قتل رسيد. در آن هنگام وي كودكي سه ساله بود و مادرش پس از مرگ شوهرش، وي را نزد «سيف‏الدوله حمداني»(م356ق) به حلب آورد و وي را تحت سرپرستي او قرار داد. در اين فرصت سيف‏الدوله با خواهر ابوفراس ازدواج كرد تا بهتر بتواند تربيت او را بر عهده گيرد. سيف‏الدوله پسرعموي ابوفراس بود و علاقه فراواني به او داشت از اين‏رو در  پرورش او نقش اساسي ايفاء كرده است. ابوفراس اين موضوع را به‏خوبي مي‏دانست و سيف‏الدوله را همچون پدر مي‏نگريست. پس از سپري شدن دوران بلوغ ابوفراس، در شانزده‏سالگي از سوي سيف‏الدوله، به زادگاهش(منبج) منتقل شد و به عنوان فرمانده نظامي آنجا برگزيده شد و عليرغم سن كمي كه داشت در نبرد با قبايل نزاري در صحراي شام، موفقيت‏هاي زيادي كسب نمود. وي جواني درخشان، جوانمرد و دلير بود و كنيه «ابوفراس» نيز از همين‏روي به او داده شد. از آن پس در اثر پيروزي‏هاي چشم‏گيرش، سيف‏الدوله او را در نبردهاي خود با روميان، پيوسته همراه داشت و احترام زيادي براي او قائل بود. ابوفراس در سال 348هجري به دست روميان اسير و در قلعه «خرشنه» زنداني شد لكن با تهوري شجاعانه اسب خود را از فراز قلعه به رود فرات جهاند و از آن مهلكه نجات يافت(الغدير، ج3ص407). در شوال سال 351هجري در جنگي ديگر با روميان، زخمي شد و دوباره اسير گشت. او را به قسطنطنيه(استانبول) بردند و مدت چهارسال در اسارت به‏سر برد. وي در اين مدت از سيف‏الدوله تقاضا كرده بود كه براي آزادي‏اش با دولت روم مذاكره كند اما پسرعمويش(به دلايل نامعلومي) نپذيرفت تا اينكه به سال 355هجري با تبادل اسراي طرفين، زمينه آزادي او فراهم گرديد. پس از آزادي به امارت «حمص» منصوب گرديد. وي گذشته از دلاوري‏ها و آشنايي با فنون رزمي، در شعر و شاعري نيز دستي تمام داشته است چندان‏كه به «شاعر زمان» لقب گرفت و ابوطيب متنبي(م354ق) وي را از خود شاعرتر مي‏دانسته است. از هم‏عصران او «صاحب بن عباد» است كه وي را به «ملك الشعراء» لقب داده است. وي مشهورترين اشعار و قصائد خود را كه به «روميات» يا «حبسيات» معروف است هنگامي سرود كه در زندان‏هاي روم و استانبول اسير بوده است. از امتيازات او اين بود كه مي‏كوشيد اسطوره‏هاي شعر عربي را با صفاتي كه براي خود در اشعارش بر مي‏شمرد منطبق سازد و در بزم و رزم، و شمشير و قلم سرمشق ديگران باشد. به گفته ثعالبي وي يگانه روزگار و خورشيد عصر خود بوده است. از سروده‏هاي او در وصف آل حمدان، قصيده معروف «رائيه» است كه در آن به‏طور ضمني خود را نيز ستوده است. وي علاوه بر خصال شخصي و مقام ادبي، شيعي پاك‏اعتقاد و شاعر آل‏محمد(ص) بود و با صراحت و شجاعت، فضائل اميرالمؤمنين(ع) و مناقب ائمه معصومين(ع) را شرح داده، مطاعن و مثالب بني‏عباس را برشمرده است. وي در قصيده ميميه معروف به قصيده «شافيه» كه مشتمل بر هشتاد و پنج بيت است، در برابر «ابن معتز عباسي» به دفاع از آل علي(ع) برخاسته و اين چنين سروده است:
«الحق مهتضم و الدين مخترم
و فئ آل رسول الله مقتسم»
(حق پنهان شد و دين پاره پاره گشت، زيرا اموال آل رسول الله تقسيم شده است). (مناقب ابن شهرآشوب، ج2ص53) وي همچنين در باره واقعه غدير و نيز در رثاء امام حسين(ع) اشعاري دارد كه در نسخه‏هاي خطي ديوان او به روايت ابن خالويه موجود است اما در ديوان چاپي او درج نشده است. وي بي‏ترديد شيعي امامي است زيرا در اشعار او نام پنج تن آل‏عبا و دوازده امام(ع) به عنوان پيشوا و شفاعت كنندگان روز محشر توصيف شده است(مناقب ابن شهرآشوب، ج1ص270). اگرچه اشعار او در اين زمينه بسيار اندك است، اما تأثير آن در جهان تشيع اندك نبوده است. مشهورترين اين اشعار «قصيده شافيه» است كه به تندي بر امويان و عباسيان مي‌تازد و برتري‌هاي ادعايي عباسيان را دروغين مي‌شمارد. زشت‌كاري‌هاي آنان را يكايك نام مي‌يرد و بر بزرگواري امام موسي كاظم(ع) و امام رضا(ع) تأكيد مي‌ورزد و هارون‌الرشيد را درخور قياس با آنان نمي‌شمرد، همچنانكه ميان نوح پيامبر و فرزندش قرابتي نمي‌يابد. خاندان بني‌عباس را كه دستشان به خون فرزندان علي‌بن‌ابيطالب(ع) آلوده است از پيامبر(ص) نمي‌داند و سلمان فارسي را به خاندان پيامبر(ص) نزديك‌تر مي‌شمرد. اين قصيده حدود 85 بيت است و با اعتراض به غصب خلافت و پايمال كردن حق فرزندان علي بن ابيطالب(ع) و از دست رفتن دين به دست غاصبان آغاز مي‌گردد و در آن به فرمان پيامبر(ص) در روز غدير و نيز ناديده‌گرفته شدن آن در شوراي سقيفه اشاره مي‌كند. قصيده يادشده همواره مورد توجه شيعيان بوده است، چندانكه گروهي آن را شرح و تخميس كرده‌اند. اگرچه برخي ابوفراس را شيعي اسماعيلي دانسته‌اند، اما از آنجا كه وي در اين قصيده از امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) و نيز دردو قطعه ديگر از پيشوايان دوازده‌گانه شيعيان نام برده است، ترديد نمي‌توان داشت كه وي شيعه دوازده امامي بوده است. علماي شيعه مانند «ابن شهرآشوب»، «علامه اميني»، «امين عاملي»، «آقابزرگ تهراني» و بسياري ديگر او را از شاعران مجاهر اهل‏بيت«ع» (شجاع و بي پروا در اظهار عقيده) به شمار آورده‏اند. وي هم‏عصر با شاعران بزرگي چون: «ابوطيب متنبي»، «ابوالعباس نامي»، «ابوالقاسم زاهي»، «ابن نباته تميمي»، «ابوالحسن شمشاطي»، «ابوبكر خوارزمي»، «ابوالفرج ببغاء»، «سري بن رفاء» و بسياري ديگر بوده كه نام آنها در فهرست ابن‏نديم و يتيمه ثعالبي آمده است. همچنين دانشمندان بزرگي چون «ابونصر فارابي»، «ابوالفرج اصفهاني» و «ابن خالويه نحوي» در دوره او مي‏زيسته‏اند. در باره اساتيد او چيزي در منابع ذكر نشده است، اما بعيد نيست كه وي نزد هم‏عصران خود بويژه «ابوطيب متنبي» تعليم ديده باشد. مهم‏ترين شاگرد او «ابن خالويه نحوي ابوعبدالله حسين بن محمد بن احمد»(م370ق) است كه ديوان اشعار او را جمع‏آوري نموده است، اما با اين حال گفته مي‌شود كه خود ابن خالويه در پرورش علمي او نقش داشته است. ديوان اشعار او اكنون در دست است و برخي از قصائد آن به ويژه قصيده «شافيه» شرح‏هاي متعددي بر آن نگاشته شده است. ديوان او نخستين‌بار در 1873م و سپس در سالهاي 1900و 1910م به چاپ رسيد. در 1944م سامي دهان آن را در 3جلد، همراه تحقيقات مفصل خويش به چاپ رسانيد و در 1961م چاپ ديگري از آن در بيروت صورت گرفت و سرانجام در 1987م محمد تونجي بار ديگر آن را در دمشق به چاپ رساند.
منابع: (حياه ابي فراس، سيد محسن امين عاملي، طبع دمشق، صفحات متعدد؛ يتيمه الدهر، ثعالبي، ج1ص48 به بعد؛ وفيات الاعيان، ج1ص349 تا 353؛ مرآه الجنان، يافعي، ج2ص440؛ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج11ص421، شماره 1131؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج8ص194؛ سير اعلام النبلاء، ج16ص196، شماره 136؛ اعيان الشيعه(قطع بزرگ)، ج4ص307 به بعد، شماره 781؛ الغدير، ج3ص399 به بعد؛ دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج6ص120؛ دائره المعارف تشيع، ج1ص430؛ معالم العلماء، ص149؛ مجالس المؤمنين، شوشتري، ص411؛ أمل الآمل، حرعاملي، ج2ص59 شماره 150؛ الذريعه، ج9ص47، و ج13صص12 و314؛ معجم رجال الحديث، ج5ص171)

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۰۰

مالک بن عیسی بن سابور
احمد بن علی بن حسین بن رنجویه.jpg
نام کاملجعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور
اطلاعات شخصی
روز درگذشت300ق.
دیناسلام، شیعه
استادان
  • حسن بن عبدالرحمن رواسی
  • ابویحیی اهوازی
  • محمدبن شهاب
  • محمدبن یحیی
  • محمدبن حسین بن ابی الخطاب (معروف به زیات همدانی)
  • احمد بن میثم طلحی
شاگردان
  • ابوعلی بن همام
  • ابوغالب زراری
آثار
  • غرر الاخبار
  • اخبار الائمه و موالیدهم علیهم السلام
  • کتاب النوادر(تازه‏‌های حدیث)
  • الفتن و الملاحم
فعالیت‌هاراوی شیعه

جعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور، از راویان شیعه است. وی برادری داشته به نام «حسین» که از شاگردان روایی او به شمار می‌‏آمده است. ابوغالب زراری و ابوعلی بن همام هم از شاگردان مشهور وی می‌باشند.

زندگی‌نامه

جعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور، ابوعبدالله بزاز فزاریکوفی. از راویان شیعه و هم‏‌پیمان اسماء بن خارجه فزاری. ولادت و وفات او معلوم نیست، ولی به گواه این‌که ابوغالب زراری شاگرد و تربیت ‏یافته او بوده، چنین گمان می‌‏رود که وفات او تقریباً در سال 300 هجری اتفاق افتاده است، زیرا ابوغالب زراری پانزده ساله بود که نزد او تلمذ می‏‌کرد، چنان‌که آقابزرگ طهرانی نیز در الذریعه حدود وفات او را همین تاریخ قرار داده است.

در باره وثاقت او گزارش‏‌های متناقضی دیده می‌‏شود.

  • نجاشی در باره او می‏گوید: «فردی ضعیف‏‌الروایه است و از افراد ناشناخته نقل حدیث می‏کند».
  • ابن غضائری می‏‌گوید: «تمام عیوب یک راوی ضعیف، در او جمع است».
  • علامه حلی و ابن داود، وی را در قسم دوم رجال خود قرار داده‌‏اند. (قسم دوم مخصوص راویان ضعیف است).
  • اما شیخ طوسی با این‌که در فهرست خود نسبت به او سکوت کرده است، ولی در رجال خود وی را توثیق نموده است.
  • علامه مامقانی نیز (ضمن اقامه ادله کافی) توثیق شیخ طوسی را دلیل بر وثاقت صاحب شرح حال گرفته است؛ چنان‌که مجلسی اول نیز وجه تضعیف او را صرفاً روایات عجیبی که از او در باره ولادت امام عصر(عج) نقل شده است می‌‏داند، اما خود او را فی‌‏نفسه فردی راست‌‎گو معرفی می‏‌کند. تفصیل این بحث در تنقیح‏‌المقال مامقانی آمده است.

استادان

وی از اساتید روایی خود «حسن بن عبدالرحمن رواسی»، «ابویحیی اهوازی»، «محمدبن شهاب»، «محمدبن یحیی»، «محمدبن حسین بن ابی الخطاب (معروف به زیات همدانی)»، «احمد بن میثم طلحی» و دیگران نقل حدیث کرده است.

شاگردان

از جمله شاگردان روایی او افراد برجسته‌‏ای همچون «ابوعلی بن همام» و «ابوغالب زراری» هستند که روایت این دو شخصیت بزرگ از وی، موجب تعجب نجاشی شده است، زیرا نجاشی صاحب ترجمه را ضعیف‌‏الروایه معرفی‌کرده است. وی برادری داشته به نام «حسین» که از شاگردان روایی او به شمار می‌‏آمده است.

آثار

از تالیفات او «غرر الاخبار»، «اخبار الائمه و موالیدهم علیهم السلام»، «کتاب النوادر(تازه‏‌های حدیث)» و «الفتن و الملاحم» هستند.

منابع

  1. رجال نجاشی، ص122 شماره 313؛
  2. رجال الطوسی، ص418 شماره 6037؛
  3. الفهرست، شیخ طوسی، ص92 شماره 147؛
  4. خلاصه الرجال، ص330؛
  5. رجال ابن داود، ص235 شماره 93؛
  6. تنقیح المقال(حجری)، ج1ص225 شماره 1870؛
  7. نقدالرجال تفرشی، ج1ص360 شماره 1017؛
  8. معجم رجال الحدیث، ج5ص87 شماره 2288؛ و ج7ص88 شماره 3635؛
  9. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج4ص298؛ و ج5ص100.
جعفر بن محمد بن مسعود عیاشی
احمد بن علی بن حسین بن رنجویه.jpg
نام کاملجعفر بن محمد بن مسعود عیاشی
اطلاعات شخصی
روز تولد285ق.
محل تولدکوفه
روز درگذشت350ق.
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌هافقیه و محدث

جعفر بن محمد بن مسعود عیاشی، فقیه و محدث مورد ستایش شیعی. پدرش محمد بن مسعود عیاشی که از دانشمندان مشهور شیعه است. از معاصران و هم‌بحثان ابوعمرو کشی و حیدر بن محمد سمرقندی بوده است. با توجه به کثرت احادیث و روایاتی که وی از پدرش نقل کرده، بدیهی است که او نیز در فقه و حدیث و برخی علوم دیگر مانند رجال، تفسیر و کلام نیز به مراتب بالایی رسیده و جزء دانشمندان بزرگ شیعه به‌شمار آمده است.

زندگی‌نامه

جعفر بن محمد بن مسعود عیاشی، فقیه و محدث مورد ستایش شیعی. کنیه او در منابع ذکر نشده است. تولد او احتمالاً در اواخر نیمه دوم سده سوم حدود 285هجری در کوفه روی داده است، زیرا پدرش «محمد بن مسعود عیاشی» که از دانشمندان مشهور شیعه است، در سنین جوانی و بعد از سال 260هجری وارد کوفه شد و احتمالاً ازدواج پدرش بعد از این تاریخ اتفاق افتاده است. در باره تاریخ وفات او نیز این اندازه روشن است که وی از معاصران و هم‌بحثان «ابوعمرو کشی» و «حیدر بن محمد سمرقندی» بوده است. بنابراین وفات او را می‌توان در اواسط سده چهارم حدود 350هجری تخمین زد و این مطلب با توجه به اینکه وی سال‌ها بعد از پدرش زنده بوده و شنیده‌های پدرش را به آیندگان انتقال داده، بیشتر قابل باور به نظر می‌رسد. چنان‌که شاگردی جعفر بن قولویه نزد او این احتمال را بیشتر تقویت می‌کند که وی پیش از وفات این شاگردش از دنیا رفته بوده است.

وی اصالتاً اهل سمرقند از بلاد خراسان است اما در کوفه تولد یافت و از تربیت‌یافتگان پدرش می‌باشد. وی با توجه به این‌که همیشه در رکاب پدرش بود، ظاهراً مسافرت‌هایی که پدرش به بغداد و قم داشته، وی نیز همراه او بود و از تجربیات پدرش استفاده می‌نموده است. پدرش در کوفه از فقهاء و محدثان بزرگ شیعه و «افضل اهل مشرق» لقب گرفته است.

شاگردانی که پدرش تربیت نمود، هر کدام از استوانه‌های فقه و حدیث هستند و به گفته طوسی برخی از شاگردان پدرش تمام اصول و کتاب‌های شیعه را روایت کرده و هزار کتاب از کتب شیعه را تعلیم دیده‌اند. در این میان، فرزندش (یعنی صاحب شرح‌حال) نیز از شهرت بسزایی برخوردار است و تمام کتاب‌ها و تصنیفات پدرش را (که بیش از 200کتاب است) برای آیندگان بازگو کرده است. وی در تمام این موارد از پدرش نقل حدیث کرده مگر در موارد اندک و انگشت‌ شماری از ابوالفضل جعفر بن معروف (استاد کشی) و نصر بن احمد روایت نموده است. با توجه به کثرت احادیث و روایاتی که وی از پدرش نقل کرده، بدیهی است که او نیز در فقه و حدیث و برخی علوم دیگر مانند رجال، تفسیر و کلام نیز به مراتب بالایی رسیده و جزء دانشمندان بزرگ شیعه به‌شمار آمده است، هر چند هیچ‌گاه به اندازه پدرش از شهرت و منزلت علمی برخوردار نگشته است. از او هر چند اثر تألیفی معرفی نشده است، اما اگر می‌بینیم که وی دارای تألیفات مستقل نیست، شاید به دلیل آن است که همه آموخته‌های او در آثار پدرش موجود بوده و خود به احادیث و گزارش‌های تازه‌ای دست نیافته است.

شاگردان

از شاگردان او مظفر بن جعفر علوی سمرقندی، ابوالمفضل محمد بن عبدالله شیبانی و جعفر بن محمد بن قولویه هستند که در این میان مظفر علوی بیش از همه نزد او شاگردی کرده است.

منابع

  1. الاستبصار، ج2ص47 حدیث153؛
  2. تهذیب الاحکام، ج4ص81 حدیث232؛
  3. جامع الرواه، ج1ص161؛
  4. رجال طوسی، ص418 شماره 6043؛
  5. طبقات اعلام الشیعه، ج1ص79؛
  6. معجم رجال الحدیث، ج5ص91 شماره 2291.
محمد بن ورقاء شیبانی
احمد بن علی بن حسین بن رنجویه.jpg
نام کاملجعفر بن ورقاء بن محمد بن ورقاء شیبانی
اطلاعات شخصی
روز تولد292ق.
محل تولدسامرا
روز درگذشت352ق.
محل درگذشتبغداد
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌ها
  • شاعر
  • نویسنده
  • امیر شیعی

جعفر بن ورقاء بن محمد بن ورقاء شیبانی، ابومحمد. شاعر، نویسنده و امیر شیعی «بنی‌شیبان» در عراق. وی در سال 292 هجری در سامراء چشم به جهان گشود و در سال 352 هجری در بغداد درگذشت. وی اصالتاً از قبیله بزرگ و معروف «بنی شیبان»(به فتح شین) از نسل «بکر بن وائل» است که نسب او در نهایت به «معد بن عدنان» می‌رسد. سمعانی در کتاب «الانساب» نسب کامل این قبیله را معرفی کرده است. «شیبان بن ذهل» نام یکی از نیاکان اوست که در کوفه مسکن گزید و از مذهب شیعه پیروی می‌کرد. بسیاری از اولاد و احفاد شیبان، عالم، شاعر، فرمانده و جنگ‌جو بودند. وی با همه شهرت و منزلتی که داشت اما اطلاعات اندکی از او در منابع وجود دارد و مطالب موجود نیز، با اهداف این نوشتار که بیشتر جنبه‌های علمی شخص را دنبال می‌کند، مطابقت ندارد. از این‌رو جزئیات حیات علمی و استادان او کاملاً بر ما پوشیده است. وی ظاهراً علوم مقدماتی را در کوفه فرا گرفت و در شعر و ادب به حد کمال رسید و در نظم و نثر، بدیهه‌سرا بود. از میان اشعار او چکامه‌ای بلند در سوگ امام حسین (علیه‌السلام) سروده است که در آغاز آن می‌گوید:

رأس بن بنت محمد و وصیه للناظرین علی قناه یرفع
و المسلمون بمنظر و بمسمع لا جازع منهم و لا متختع

(سر بریده پسر دختر محمد و جانشینش، در پیش چشم بینندگان بر روی نیزه بالا رفت؛ اما مسلمانان در حالی که این صحنه را می‌دیدند هیچ فریاد و شیونی نکردند).

وی نزد «سیف‌الدوله حمدانی» وجاهتی تمام داشت و مکاتباتی به صورت شعر و نثر با سیف الدوله در دمشق نیز داشته است. وی در طول حیات خود، هفت خلیفه عباسی از «مکتفی» تا «مطیع لامرالله» را درک کرد. در دولت «مقتدر عباسی» پیوستگی و نفوذ او در دستگاه چندان بود که هم‌چون حمدانیان موصل، برای خود قلمروی داشت و امارت چندین ولایت به او سپرده شده بود. وی در زمان وزیر «ابن مقله» به خاطر منزلتی که در بین مردم و دستگاه حکومت داشت، هر روز خواسته‌های آنان را نزد وزیر می‌برد و حاجت شیبانیان کوفه و عراق را برآورده می‌ساخت. به گفته ذهبی وی در یک روز بیش از صد برگه از تقاضاهای مردم را نزد وزیر آورد و ابن‌مقله با این‌که از این وضع، سخت ناراحت شده بود، اما حرمت او را نگه داشت و به خواسته‌های او پاسخ داد. بزرگی و منزلت او تنها مربوط به دوران میان‌سالی او نمی‌گردد، بلکه در سنین جوانی نیز در بین قبیله خود از احترام کامل برخوردار بود و در چشم مقتدر نیز حرمتی تمام داشت. به گفته ابن‌اثیر در سال 312 هجری (یعنی در سن بیست سالگی)، امنیت حاجیانی که از بغداد عازم مکه بودند، بر عهده او بود و او در آن سال که شش‌هزار مرد جنگی در اختیار داشت، از بیم یورش قرمطیان، پیشاپیش حجاج به راه افتاد و در میانه راه با «ابوطاهر قرمطی» گلاویز شد. به گفته نجاشی وی أمیر بنی‌شیبان و دارای مذهبی صحیح (شیعه) بود و در باره امامت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و برتری آن حضرت نسبت به سایر اهل‌بیت (علیه‌السلام)، کتابی با عنوان «حقائق التفضیل فی تأویل التنزیل» نوشته و شاگرد او «اسماعیل بن یحیی عبسی» مطالب این کتاب را به دانشمندانی چون ابن غضائری و شیخ مفید انتقال داده است.

منابع

  1. الاعلام، زرکلی، ج2ص128؛
  2. اعیان الشیعه(قطع بزرگ)، ج4صص192 تا 194؛
  3. الانساب، سمعانی، ج3ص482 ذیل شیبانی؛
  4. تاریخ ابن اثیر، وقایع سال 312 و 326ق؛
  5. جامع الرواه، ج1ص163؛
  6. خلاصه الاقوال، ص92 شماره 21؛
  7. رجال ابن داود، ص66 شماره 337؛
  8. رجال نجاشی، ص124 شماره 319؛
  9. سیر اعلام النبلاء، ج15ص227؛
  10. فوات الوفیات، ج1صص205 و206.


حارث بن سعيد بن حمدان بن حارث بن لقمان عدوي تغلبي، (320 – 357ق) ابوفراس حمداني. از شاعران توانا و بي‏پرواي اهل‏بيت(ع) و از سرداران دلير دولت شيعي آل حمدان. در سال 320هجري در «منبج» از بلاد شام متولد شد و طبق برخي از گزارش‏ها در روز چهارشنبه 22جمادي‏الثاني سال 357هجري در سن 37سالگي به دست «قرغويه» از سرداران سعدالدوله(فرزند سيف‏الدوله) در منطقه‏اي به نام «صدد» از سرزمين شام به قتل رسيد. وي در خانواده‏اي عربي و اصيل ديده به جهان گشود و بيشتر افراد خانواده و بستگانش طي چند سده، نه تنها از ملوك و فرمانروايان پاك‏سيرت سرزمين‏هاي اسلامي بودند، بلكه همه آنها از شاعران و بديعه‏سرايان عصر خويش بودند. وي چهار برادر داشت كه از جمله آنها «ابوالهيجاء حرب بن سعيد بن حمدان» است و همگي از شاعران زمان او بودند. جد اعلاي او «حارث بن لقمان بن راشد» از نوابغ عصر خود بود. پدرش «سعيدبن حمدان» از شاعران بود و با مكر و حيله برادرزاده‏اش ناصرالدوله، در سال 323هجري به قتل رسيد. در آن هنگام وي كودكي سه ساله بود و مادرش پس از مرگ شوهرش، وي را نزد «سيف‏الدوله حمداني»(م356ق) به حلب آورد و وي را تحت سرپرستي او قرار داد. در اين فرصت سيف‏الدوله با خواهر ابوفراس ازدواج كرد تا بهتر بتواند تربيت او را بر عهده گيرد. سيف‏الدوله پسرعموي ابوفراس بود و علاقه فراواني به او داشت از اين‏رو در پرورش او نقش اساسي ايفاء كرده است. ابوفراس اين موضوع را به‏خوبي مي‏دانست و سيف‏الدوله را همچون پدر مي‏نگريست. پس از سپري شدن دوران بلوغ ابوفراس، در شانزده‏سالگي از سوي سيف‏الدوله، به زادگاهش(منبج) منتقل شد و به عنوان فرمانده نظامي آنجا برگزيده شد و عليرغم سن كمي كه داشت در نبرد با قبايل نزاري در صحراي شام، موفقيت‏هاي زيادي كسب نمود. وي جواني درخشان، جوانمرد و دلير بود و كنيه «ابوفراس» نيز از همين‏روي به او داده شد. از آن پس در اثر پيروزي‏هاي چشم‏گيرش، سيف‏الدوله او را در نبردهاي خود با روميان، پيوسته همراه داشت و احترام زيادي براي او قائل بود. ابوفراس در سال 348هجري به دست روميان اسير و در قلعه «خرشنه» زنداني شد لكن با تهوري شجاعانه اسب خود را از فراز قلعه به رود فرات جهاند و از آن مهلكه نجات يافت(الغدير، ج3ص407). در شوال سال 351هجري در جنگي ديگر با روميان، زخمي شد و دوباره اسير گشت. او را به قسطنطنيه(استانبول) بردند و مدت چهارسال در اسارت به‏سر برد. وي در اين مدت از سيف‏الدوله تقاضا كرده بود كه براي آزادي‏اش با دولت روم مذاكره كند اما پسرعمويش(به دلايل نامعلومي) نپذيرفت تا اينكه به سال 355هجري با تبادل اسراي طرفين، زمينه آزادي او فراهم گرديد. پس از آزادي به امارت «حمص» منصوب گرديد. وي گذشته از دلاوري‏ها و آشنايي با فنون رزمي، در شعر و شاعري نيز دستي تمام داشته است چندان‏كه به «شاعر زمان» لقب گرفت و ابوطيب متنبي(م354ق) وي را از خود شاعرتر مي‏دانسته است. از هم‏عصران او «صاحب بن عباد» است كه وي را به «ملك الشعراء» لقب داده است. وي مشهورترين اشعار و قصائد خود را كه به «روميات» يا «حبسيات» معروف است هنگامي سرود كه در زندان‏هاي روم و استانبول اسير بوده است. از امتيازات او اين بود كه مي‏كوشيد اسطوره‏هاي شعر عربي را با صفاتي كه براي خود در اشعارش بر مي‏شمرد منطبق سازد و در بزم و رزم، و شمشير و قلم سرمشق ديگران باشد. به گفته ثعالبي وي يگانه روزگار و خورشيد عصر خود بوده است. از سروده‏هاي او در وصف آل حمدان، قصيده معروف «رائيه» است كه در آن به‏طور ضمني خود را نيز ستوده است. وي علاوه بر خصال شخصي و مقام ادبي، شيعي پاك‏اعتقاد و شاعر آل‏محمد(ص) بود و با صراحت و شجاعت، فضائل اميرالمؤمنين(ع) و مناقب ائمه معصومين(ع) را شرح داده، مطاعن و مثالب بني‏عباس را برشمرده است. وي در قصيده ميميه معروف به قصيده «شافيه» كه مشتمل بر هشتاد و پنج بيت است، در برابر «ابن معتز عباسي» به دفاع از آل علي(ع) برخاسته و اين چنين سروده است: «الحق مهتضم و الدين مخترم و فئ آل رسول الله مقتسم» (حق پنهان شد و دين پاره پاره گشت، زيرا اموال آل رسول الله تقسيم شده است). (مناقب ابن شهرآشوب، ج2ص53) وي همچنين در باره واقعه غدير و نيز در رثاء امام حسين(ع) اشعاري دارد كه در نسخه‏هاي خطي ديوان او به روايت ابن خالويه موجود است اما در ديوان چاپي او درج نشده است. وي بي‏ترديد شيعي امامي است زيرا در اشعار او نام پنج تن آل‏عبا و دوازده امام(ع) به عنوان پيشوا و شفاعت كنندگان روز محشر توصيف شده است(مناقب ابن شهرآشوب، ج1ص270). اگرچه اشعار او در اين زمينه بسيار اندك است، اما تأثير آن در جهان تشيع اندك نبوده است. مشهورترين اين اشعار «قصيده شافيه» است كه به تندي بر امويان و عباسيان مي‌تازد و برتري‌هاي ادعايي عباسيان را دروغين مي‌شمارد. زشت‌كاري‌هاي آنان را يكايك نام مي‌يرد و بر بزرگواري امام موسي كاظم(ع) و امام رضا(ع) تأكيد مي‌ورزد و هارون‌الرشيد را درخور قياس با آنان نمي‌شمرد، همچنانكه ميان نوح پيامبر و فرزندش قرابتي نمي‌يابد. خاندان بني‌عباس را كه دستشان به خون فرزندان علي‌بن‌ابيطالب(ع) آلوده است از پيامبر(ص) نمي‌داند و سلمان فارسي را به خاندان پيامبر(ص) نزديك‌تر مي‌شمرد. اين قصيده حدود 85 بيت است و با اعتراض به غصب خلافت و پايمال كردن حق فرزندان علي بن ابيطالب(ع) و از دست رفتن دين به دست غاصبان آغاز مي‌گردد و در آن به فرمان پيامبر(ص) در روز غدير و نيز ناديده‌گرفته شدن آن در شوراي سقيفه اشاره مي‌كند. قصيده يادشده همواره مورد توجه شيعيان بوده است، چندانكه گروهي آن را شرح و تخميس كرده‌اند. اگرچه برخي ابوفراس را شيعي اسماعيلي دانسته‌اند، اما از آنجا كه وي در اين قصيده از امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) و نيز دردو قطعه ديگر از پيشوايان دوازده‌گانه شيعيان نام برده است، ترديد نمي‌توان داشت كه وي شيعه دوازده امامي بوده است. علماي شيعه مانند «ابن شهرآشوب»، «علامه اميني»، «امين عاملي»، «آقابزرگ تهراني» و بسياري ديگر او را از شاعران مجاهر اهل‏بيت«ع» (شجاع و بي پروا در اظهار عقيده) به شمار آورده‏اند. وي هم‏عصر با شاعران بزرگي چون: «ابوطيب متنبي»، «ابوالعباس نامي»، «ابوالقاسم زاهي»، «ابن نباته تميمي»، «ابوالحسن شمشاطي»، «ابوبكر خوارزمي»، «ابوالفرج ببغاء»، «سري بن رفاء» و بسياري ديگر بوده كه نام آنها در فهرست ابن‏نديم و يتيمه ثعالبي آمده است. همچنين دانشمندان بزرگي چون «ابونصر فارابي»، «ابوالفرج اصفهاني» و «ابن خالويه نحوي» در دوره او مي‏زيسته‏اند. در باره اساتيد او چيزي در منابع ذكر نشده است، اما بعيد نيست كه وي نزد هم‏عصران خود بويژه «ابوطيب متنبي» تعليم ديده باشد. مهم‏ترين شاگرد او «ابن خالويه نحوي ابوعبدالله حسين بن محمد بن احمد»(م370ق) است كه ديوان اشعار او را جمع‏آوري نموده است، اما با اين حال گفته مي‌شود كه خود ابن خالويه در پرورش علمي او نقش داشته است. ديوان اشعار او اكنون در دست است و برخي از قصائد آن به ويژه قصيده «شافيه» شرح‏هاي متعددي بر آن نگاشته شده است. ديوان او نخستين‌بار در 1873م و سپس در سالهاي 1900و 1910م به چاپ رسيد. در 1944م سامي دهان آن را در 3جلد، همراه تحقيقات مفصل خويش به چاپ رسانيد و در 1961م چاپ ديگري از آن در بيروت صورت گرفت و سرانجام در 1987م محمد تونجي بار ديگر آن را در دمشق به چاپ رساند. منابع: (حياه ابي فراس، سيد محسن امين عاملي، طبع دمشق، صفحات متعدد؛ يتيمه الدهر، ثعالبي، ج1ص48 به بعد؛ وفيات الاعيان، ج1ص349 تا 353؛ مرآه الجنان، يافعي، ج2ص440؛ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج11ص421، شماره 1131؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج8ص194؛ سير اعلام النبلاء، ج16ص196، شماره 136؛ اعيان الشيعه(قطع بزرگ)، ج4ص307 به بعد، شماره 781؛ الغدير، ج3ص399 به بعد؛ دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج6ص120؛ دائره المعارف تشيع، ج1ص430؛ معالم العلماء، ص149؛ مجالس المؤمنين، شوشتري، ص411؛ أمل الآمل، حرعاملي، ج2ص59 شماره 150؛ الذريعه، ج9ص47، و ج13صص12 و314؛ معجم رجال الحديث، ج5ص171)