صبحی طفیلی: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
==فعالیتهای مبارزاتی== | ==فعالیتهای مبارزاتی== | ||
شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزبالله در سال 1364 ش، | شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزبالله در سال 1364 ش، نخست مسئول حزبالله در منطقه بقاع بود و بعد 4 سال بعد یعنی 1368 ش، اولین شورای اجرایی حزب، صبحی طفیلی را بهعنوان اولین دبیرکل [[حزب الله لبنان|حزبالله]] برگزید. | ||
==اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه== | ==اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه== |
نسخهٔ ۱۲ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۲:۲۶
صبحی طفیلی | |
---|---|
نام کامل | صبحی طفیلی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1327 ش، ۱۹۴۹ م، ۱۳۶۸ ق |
محل تولد | در روستای بریتال از توابع بعلبک در دره بقاع |
دین | اسلام، شیعه |
استادان | شهید سید محمدباقر صدر |
فعالیتها |
|
صُبْحی طُفَیلی نخستین دبیرکل حزبالله لبنان از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ شمسی برابر با سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ میلادی. او در طول 3 سال دبیرکلی حزبالله لبنان، عملیات مسلحانه علیه حضور اسرائیل در جنوب لبنان و نیز حمایت از انتفاضۀ فلسطین را بهشدت دنبال کرد.
زندگینامه
صبحی طفیلی در سال 1327 ش، در روستای بریتال از توابع بعلبک در دره بقاع متولد شد.
تحصیلات
او مدارج علمی حوزوی را در نجف اشرف طی کرد و یکی از شاگردان شهید سید محمدباقر صدر بود.
فعالیتهای مبارزاتی
شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزبالله در سال 1364 ش، نخست مسئول حزبالله در منطقه بقاع بود و بعد 4 سال بعد یعنی 1368 ش، اولین شورای اجرایی حزب، صبحی طفیلی را بهعنوان اولین دبیرکل حزبالله برگزید.
اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه
شیخ طفیلی در ابتدای حضور در حزبالله لبنان از مدافعان نظریه ولایت فقیه بود، که بعدها در نگرش خود تجدید نمود، و اجازهنامهای از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه داشت که متن آن به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب ثقه الاسلام و المسلمین آقای آقا شیخ صبحی طفیلی- دامت توفیقاته- از طرف این جانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه از قبیل مظالم عباد و زکوات و کفارات و صرف آنها در موارد مقرره شرعیه؛ و نیز مجازند در اخذ سهمین مبارکین و صرف سهم مبارک امام (علیهالسلام) را در مخارج خود به نحو اقتصاد؛ و در مورد ما زاد نیز مجازند در صرف نصف از سهم مبارک امام (علیهالسلام) را در ترویج شریعت مقدسه و پرداخت نصف از سهم سادات را به سادات مستحق و ارسال ما بقی سهمین را نزد این جانب. «و اوصیه- ایده الله تعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمه التقوی و التجنب عن الهوی و التمسک بعروه الاحتیاط فی امور الدین و الدنیا»؛ و السلام علیه و علی اخواننا المومنین و رحمه الله و برکاته.
24 ع 1 1409 روح الله الموسوی الخمینی
امام خمینی (ره)؛ 14 آبان 1367
جدایی از حزبالله لبنان
برخی اعتقادات و تکرویهای او باعث شد تا در دومین شورای حزب در سال 1370 ش، حجتالاسلام سید عباس موسوی بهعنوان دبیرکل حزبالله معرفی شود. این مسأله بر روحیه شیخ تأثیر بسزایی داشت و باعث تحلیل رفتن و کاهش نفوذ دیدگاه وی در حزبالله شد؛ بهگونهای که شیخ صبحی طفیلی بهصورت یک عضو عادی درآمد و از داشتن مسئولیتهای اجرایی محروم شد. طفيلي بعد از شکست در مقابل رقیبش سیدعباس موسوی، کمی از ساختار حزبالله فاصله گرفت، اما سیدعباس موسوی که از همشاگردیهای سابق وی در نجف بود، زمینه ادامه حضورش را در شورای مرکزی حزب فراهم کرد. با اين حال، او بر اختلافات پافشاری کرد و پس از جدايي کامل از حزبالله، سال 1377 ش، حرکتی با عنوان «ثوره الجیاع» (انقلاب گرسنگان) را در دره بقاع راه انداخت که به درگیریهای شدید در منطقه و کشته شدن دو نفر، از جمله شیخ خضر طلیس و یکی از افسران ارتش انجامید. سرانجام، دولت و ارتش لبنان، صبحی طفیلی را در حصر خانگی قرار دادند.
روایتهای در مورد جدایی او از حزبالله
دو روایت درباره علت کنار گذاشتن او از حزبالله لبنان بیان شده است:
- اولین روایت اینکه صبحی طفیلی نخستین دبیرکل حزبالله لبنان بعد از اختلاف در نحوه رابطه با جمهوری اسلامی ایران با سایر اعضای حزبالله، از سوی شورای اجرایی این مجموعه کنار گذاشته شد؛
- دومین روایت این است که بر اساس گفتههای منابعی، طفیلی مخالف ورود حزبالله به امور داخلی لبنان بوده که این مسأله در آن زمان با مخالفت اعضا و بدنه حزبالله روبرو شده است.
اندیشه و دیدگاه
وی در سالهای اخیر در مصاحبه با رسانههای وهابی و سعودی، همواره علیه جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان و سیدحسن نصرالله تبلیغ میكند. لازم به ذكر است در سالهاي اخير پروندههاي اقتصادي وي به هرصورت و با كمكهاي مختلف برخي از صاحبان نفوذ لبنان بسته شده است. با توجه به آنكه هفتهنامه پنجره در موضوعات گوناگون از افراد مخالف با فكر و مشي نشريه گفتوگو گرفته است اينبار نيز سراغ فردي پرحاشيه به نام شبحي طفيلي رفته است. خواننده اين گفتوگوي چالشي باشيد. جناب شیخ از نقش خود از همان اول تشکیل حزبالله بفرمایيد. در اینباره صحبتی ندارم. راجع به عملیات شهادتطلبانه چه میفرمایید؟ در این رابطه نيز صحبتی ندارم. فقط اطلاعاتي راجعبه تشكيل و ابتداي كارحزبالله كه ميشود گفت. درباره تشکیل حزبالله، حزب تاریخش را نوشته و به این موضوعات پرداخته است؛ یعنی بهطور کلي «السلطان یکتب تاریخه»؛ فرد غالب تاریخ را مینویسد. درباره مسأله شهادت طلبان نیز فعلا بهصلاح نیست و درست نيست کسی چون من صحبتي بکند؛ چون هر حرفی از جانب من در این باره، سند میشود و نمیخواهم وارد داستاني جنجالی بشوم که حزبالله نوشته است. نمیتوانم تکذیب یا رد کنم. اینها، در این تاریخی که نوشتهاند، این مدت را حذف کردهاند و من نمیخواهم وارد این موضوع بشوم. پس نقش شما در این برهه مهم از تاریخ لبنان چه میشود؟ منکر آنکه نمیتوان شد؟! [با اشاره دست] بگذريد. شما خودتان دوست دارید در چه موضوعی با ما صحبت کنید؟ زیاد فکر کردهام؛ ولی بهنفع هیچ کس نیست که من نقشی در این درگیریها داشته باشم و به مجادله و قیل و قال بپردازم. موضوع استشهادیها، موضوع تازهای است. میتوانید از کتب و منابع تبلیغات و رسانهها استفاده کنید. کلام و سخن آنها سند نیست؛ اما سخن من سند میشود. پس درباره چه چيزي میتوانید با ما صحبت کنید؟ چیزهایی را که قبلا رخ داده است، فراموش کنید؛ چیزهایی را که مربوط به حال است، مسائل فقهی و همچنین مسائل سیاسی روز را بپرسید. در حال حاضر، اینجا مشغول چهکاری هستید؟ درگیر درس و متابعت بحثهای فقهی هستم. الان هیچ گونه فعالیت سیاسی ندارید؟ هیچ. انقلاب گرسنگان (ثوره الجیاع) که راه انداخته بودید، به کجا انجامید؟ یک جنبش مردمی برای این منظور بود که متأسفانه به کشتار منتهی شد. نظر شما راجع به دادگاه ترور «رفیق حریری» چیست؟ البته نمیشود اسمش را یک دادگاه گذاشت. این مسألهای سیاسی است. بهنفع غرب و خاصه آمریکاست که پرونده را باز بگذارند. بهنظر میرسد که نیات و حتی تاریخ، درست و صحیح نیست. باز موضوع لبنان مطرح است؛ چه با حریری و چه غیر آن. اگر قاتل را میشناسند، اعلام کنند و اگر بیگناه را میشناسند نيز بگويند. درباره آینده اسراییل در روایات و احادیث، تحلیلی دارید؟ قرآن به شکل صریح به شکست آنان اشاره ميكند. روایات نیز این چنین است. چیزی که الان مطرح است، این است که اسراییل یک مجتمع نظامی است و بیشتر به اردوگاهی براي اسکان میماند. مطمئن هستم که اسراییل به نهایت خود رسیده است؛ منتها زمان میخواهد و این به عوامل دیگری مانند ضعف و اتحاد ما نیز بازمیگردد. وجود یهودیان در فلسطین تثبیت نشده است و به نوعی به توریستها شباهت دارند. آنان خارج از فلسطین املاک و اموال و مؤسسات دارند و اينگونه نیست که با آمدن به فلسطین، ارتباطات خود را قطع کنند. مادامی که غرب از آنان حمایت میکند و ما در مقابلشان ضعیف هستیم، آنان ماندنی هستند. ما در مقاومت، از همان روزهای سال 1361 (1982 میلادی) و با حمله اسراییل، در پی اثبات این نکته بودیم که حكومت اسراییل، حاکمیت پایدار نیست. ما توانستیم با تعدادی از جوانان مؤمن و با سلاحهايي عادی و سطح پایین، این حقیقت را ثابت کنیم که اسراییل هم ممکن است شکست خورده و حتی از بین برود. آیا ممکن است اسراییل بار دیگر به لبنان حمله کند و اگر این امکان هست، نتیجه چنین جنگی چه خواهد بود؟ اگر منظور حملات هوایی است، هر روز ممکن است؛ اما ورود زمینی موضوعی است که به دقت، بررسی و تدبیر زیاد و پشتیبانی بیشتر غرب از آنان نیاز دارد و با حمله هوایی فرق دارد و در صورتی هم که وارد شوند، در فکر ماندن نخواهند بود. بهنظر شما، چرا اسرائيليها لبنان را باتلاقی برای نیروهای خود ميدانند؟ به این دلیل که در سال 1361 که وارد لبنان شدند، در آن گیر افتادند، علیرغم اینکه امکانات ما در اینجا خیلی کم بود و امکانات آنها بیشتر. اکنون در اینجا تجربیات بیشتر شده و امکان مبارزه هم بیشتر است. زمانی هم که این امکانات وجود نداشت، آنها مجبور به عقب نشینی شدند. آنها در سال 1361 وارد شده و شکست را تجربه کردند؛ برای چه دوباره این اشتباه را در سال 1385 (2006 میلادی) و جنگ 33 روزه تکرار کردند؟ چیزی که من از این مسأله میفهمم، این است که در سال 1361 آنها خود برنامهریزی و طراحی کردند و سپس آن را به اجرا درآوردند؛ اما اینبار آمریکا و دیگران طراحی کردند و اسراییل مجری طرح بود. حتی خود اسراییل نیز در این باره تردید داشت. سال 1361، اسراییل با این بهانه و هدف وارد شد که فلسطینیها را از اینجا بیرون کند. امروز اگر وارد لبنان شود، در پی چه اهدافی است؟! حذف مقاومت فلسطین و مقاومت اسلامی. آیا دوست ندارید بخشی از مقاومت باشید تا اسراییل از شما نیز کینهای به دل داشته باشد؟ [میخندد] شما خیلی دیر آمدید! اصل اختلاف ما با رهبری حزبالله این بود که آنان جنگ و مقاومت را متوقف کردند. یعنی میفرمایید بعد از سال 1379 (2000 میلادی) که اسراییل عقب نشینی کرد؟ خیر؛ از ابتدای سال 1372 (1993 میلادی) که تفاهم نامهای را با عنوان «تموز» پیشنهاد کردند و زودتر از اینها در نیمههای دهه80 میلادی غربیها به ما اطلاع دادند که اسراییلیها طرحی را ارائه میدهند و آن این است که ما از سرزمین شما عقب نشینی میکنیم، به شرطی که با ما کاری نداشته باشید. سال 1372 (1993 میلادی) که به لبنان حمله کردند (عملیات تسویه حساب) خواستند این را تثبیت کنند و مقدمات آن را ایجاد کردند، یعنی یک تفاهم عمومی و کلی. سال 1375 (1996 میلادی) این را تثبیت کرده و بازتر کردند و به نوعی تفصیل دادند و برای مقاومت حد و حدودی را وضع کردند. اسراییلیها خواستند این تفاهم نامه را اجرا کنند، اما قبول نکردیم؛ چراکه در این تفاهم آمده بود که مقاومت دیگر حق حمله به داخل فلسطین اشغالی را ندارد، نه به شکل نظامی و نه به شکل غیرنظامی، مگر اینکه به مقاومت تجاوز بشود و بخواهد پاسخ بدهد. اینها در روزنامهها و مطبوعات نیز آمده است. اسراییلیها در سال 1375 (1996 میلادی) خواستند با برگزاری جلسه، تفاهمنامهای را امضا کنند، اما سوریها با توجه به اینکه در آن زمان بر لبنان حاکم بودند، این مسأله را قبول نکردند؛ چون بهنفعشان نبود. اسراییلیها دوباره پیشنهاد جلسهای نظامی میان فرماندهان نظامی را مطرح كردند که سوریها رد کردند. اسراییلیها میگفتند ما فقط میخواهیم حداقل با یک تفاهم از پایگاهها و دیگر مراکز نظامی عقب نشینی کنیم و اینکه به چه صورت تحویل بشود. تا اینکه در نهایت با همان روش خودشان عقب نشینی کردند. البته با پشتوانه همان تفاهمنامه سال 1375 (1996 میلادی). از آن موقع، بهنظر من مقاومت عملا متوقف شد و کلا هر شش ماه و هر یک سال عملیاتی انجام میدادند تا این مسأله فراموش نشود و الان از نظر ما، مقاومت عملا وجود ندارد. طبیعی است که کسی كه کار خود را ترک میکند، بهکار دیگری کشانده میشود و اکنون میبینیم که از وقتی مقاومت کار خود را کنار گذاشته، در فتنههای داخلی و سیاسی و نبرد میان سنی و شیعه و دعواها و نزاعهاي کشنده فرو رفته و اين خیلی به مقاومت و خونها و آینده آن صدمه زده است. من بازگشت به مقاومت را طلب میکنم و اولین سرباز، یک سرباز واقعی و نه یک فرمانده، خواهم بود که سلاح برميدارم و میجنگم. امید و آرزوی من در زندگی این بوده که در راه جنگ با اسراییل خلوص داشته باشم و در این راه جان خود را نیز بدهم. امروز مقاومت مطلوب شما چیست؟ [میخندد] برویم سریلانکا و فلسطین را آزاد کنیم! امروز ما در بزرگترین جنگ و ستیز داخلی هستیم و با مستمسک قراردادن مسأله فلسطین و آزادی آن، عدهای در لبنان برمیآشوبند که ما به فلسطین چهکار داریم و سرزمین ما لبنان است. اینها بهانهای واقعی و مؤکد است. بزرگتر از این، اگر ما در همان موضع خودمان میماندیم، الان فتنه داخلی نداشتیم و اهل تسنن بیشتر از ما شیعیان در امنیت و حمایت ما بودند. آیا فکر نمیکنید جاي شما، بهعنوان یکی از بنیانگذاران حزبالله و دبیرکل اسبق حزبالله، اکنون در کنار این مقاومت خالی است؟ من خودم را از کسی جدا نکردهام. در صحبتی که با سید حسن نصرالله داشتیم، برای شما خیلی احترام قائل بودند و تأکید كردند که سراغ شما بیاییم و گفتند که شما یکی از پايههاي مقاومت بودهايد. حتی ایشان ناراحت بودند که ما بهسراغ بقیه رفتهایم و سراغ شما نیامدهایم. از جمله دکتر «اغناطیوس الصیصی»، کشیشی که در آن موقع بهسراغش رفتیم. اینهایی که شما گفتید، مربوط به حوزهای کوچک و محدود در روابط خصوصی و فردی است. من بهشخصه، واقعا میگویم که حاضرم بهعنوان یک سرباز با اسراییل وارد جنگ بشوم و حتی در مسائل داخلی لبنان. شما آدم ويژه حزبالله محسوب میشوید و با وجود اختلافاتی هم که وجود دارد نباید حزبالله را تنها بگذارید. عین همین صحبتی را که شما الان میکنید، ما در زمان جنگ خودمان داشتیم، شهید «کاظم رستگار» فرمانده لشكري بود که با فرمانده سپاه اختلاف پیدا کرد و دعوایی میان آنان پیش آمد، از فرماندهی لشکر استعفا داد و بهعنوان یک نیروی عادی در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. سال 1379 (2000 میلادی) حاج «عماد مغنیه» پیش من. آمد طرحهایی داشت، من بحثی نکردم. او گفت من طرحی دارم، گفتم خوشا به حالت! چندین بار به دیدار من آمد و طرحهایی داد. وقتی دید من قبول نمیکنم، نظرش را عوض کرد و از آن عدول کرد. بهعبارت دقیق تر، مسأله از طرف من نیست. تا به حال به ذهنتان نرسیده که بروید و صراحتا با سیدحسن نصرالله صحبت کنید؟! آخر مشکل در نزد من نیست. دیگران خودشان باید موضوعات را طرح کنند. تا به حال کسی از طرف سیدحسن نصرالله پیشتان نیامده است؟ خودم تا به حال با کسی وارد دعوا نشدهام. سیدحسن اکنون دارد درباره دادگاه اعلام میکند که از حق دفاع میکنم. هر کس از حزبالله متهم شود، من از او دفاع میکنم. آن موقع که من در همین جا محاصره شدم، کجا بودند؟ من با کسی وارد جنگ و درگيري نشدم، دیگران به من حمله کردند و موضوع مرا بهعنوان متهم به دادگاه (محکمه عدلیه) و دادستانی کل محول کردند. مگر من جرمی مرتکب شده بودم؟ الان دارند کم کم به دیدگاه من میرسند که گفتم نباید مقاومت را رها کرده و وارد مشکلات داخلی شد. این مسائل همه نتیجه این است که حرف مرا گوش نکردند و الان دارند به این نتیجه میرسند. این را نمیتوانید نتیجه مثبتی ببینید برای حل اختلافات؟ من که مشکلی ندارم. روزی که در حوزه علمیهام محاصره شدم و ارتش حمله کرد، چهکسی به طرف من تیراندازی کرد؟ خود همین آقایان بودند. همهشان را میشناسم و نقش همه آنها را میدانم؛ با اینکه من آنها را دوست دارم و فرزند من هستند. مشکلی هم با دیگران ندارم. آخرین بار کی به ایران سفر کرده اید؟ سال 1372 یا 1373 (1993 یا 1994 میلادی) بود. از علما انتظار ميرود كه وقت فتنه به کمک مردم آمده و غبار از فتنه بردارند. اگر روزی یک جوان لبنانی پیشتان بيايد و از شما درباره مقاومت سؤال کند، چه جوابی خواهید داد؟ در این باره نظری دارم! این فتنه ساخت آمریکاست. کشورهای عربی نیز به نوعی در این فتنه آسیب دیدهاند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، امام خمینی در اول انقلاب خیلی درباره وحدت با اهل تسنن و گفت وگو با آنان تأکید داشتند. اما آمریکاییها با استفاده از دستهایی که در کشورهای عربی داشند، توانستند جوی را بیافرینند که در جنگ عراق علیه ایران بر آن حاکم بود. نمیخواهم ایران یا دیگری را متهم کرده و مسئولیت چیزی را که توانش را ندارند، برعهده آنان بگذارم. اما در کشورهایی مثل عراق، ایران، یمن و پاکستان این جو وجود دارد. تبلیغات غربی هم وجود دارد که ذهن مردم را در این باره میسازد. هميشه از مانورهایی که ايران در خلیجفارس برگزار میكند، اینگونه مستفاد میشود که بر ضدکشورهای خلیج است. خیلی از شبکههای تلویزیونی که یا مستقیما زیر نظر ایران هستند یا از دوستان آنان نیز بر این طبل میکوبند. درست است که ایران هم مسئولیتی در این زمینه دارد، اما من اکنون در باره مسئولیت خودمان صحبت میکنم. بهخاطر همین سؤال کردم که چرا آقای «صالحی» را آوردند جای آقای «متکی». حرفهايي زدند مبني بر اينكه لازم است روابط خوبی با عربستان و ترکیه و مسلمانان داشته باشیم. این برای من بزرگترین هدیه بود و امیدوارم که صادقانه باشد. امیدوارم که این سياستي واقعی و همیشگی باشد، نه هدفي مقطعی و محدود. باید این مسأله را درک کنیم که اسلام نه با قدرت صرف بلکه با وحدت مسلمانان پيروز ميشود. زمانی قوی خواهیم بود که بتوانیم شیعیان و سنیها را زیر یک پرچم سیاسی و بدون اختلافات عقیدتی جمع كنيم. امروز از دهن کوچک و بزرگ، معمم و غیرمعمم میشنویم که گفته میشود: «دشمن اصلی ما سنیها هستند.» این مسأله به شکل وحشتناکی در حال بروز يافتن است و مردم احساسشان این است که دشمن اصلی ما اهل سنت هستند. هم ایران، هم دوستان ایران و هم خود ما در این باره مسئولیت داریم. ظاهرا شما از فتوای اخیر حضرت آقا خبر ندارید. این فتوا خوب است، الان معممین حزبالله هم دارند این را ترویج میکنند. ما امروز در لبنان بهصورت عشیره و طوایف زندگی میکنیم. مثلا عشیره اهل تسنن از بیت حریری است و عشیره شیعه از سیدحسن نصرالله. خب اگر يكي در عشیره شیعه است و عرق میخورد، تمبک میزند و فاسق و فاجر و کمونیست است، هر چه باشد او را از سیدحسن میدانند. طرف دیگر هم همین است. یعنی انتساب فکری وجود ندارد. انتساب عادلانه وجود ندارد و یک تعصب است. قبلا، بارها با برادران ایرانی صحبت کردم. ما میتوانیم لبنان را بهطور کامل تحویل ایران بدهیم که سنی و مسیحی زودتر از شیعه، ایران را ستايش كنند. بحث این جوری نیست که ما یک سوم وزارت را میخواهیم یا بیشتر یا کمتر. اوضاع شیعیان در زمان عثمانیها، فرانسویها، سوریها و مسیحیان همه بد و وخیم بوده است، اما وضع فعلی که قدرت در دستمان است بدترين وضع ممكن است. بعلبک که به واقع باید چندین مدال بر روی سینهاش قرار گیرد، وضعش این است. از نظر امنيتی فوقالعاده ضعیف بوده و هر قسمت آن دست کسی است. دولت به هیچ وجه حق بازداشت کسی را ندارد و وقتی دعوایی میانشان صورت میگیرد، نمیدانید که گلوله از کجا شلیک میشود. شخصی از منزل خود خارج میشود، بدون اینکه بداند درگیری چه وقت صورت میگیرد و از بین میرود. در کنار منزل من دزدها به یک ماشین حمله کردند، تا اینکه بچههای من به طرفشان حمله کردند و صاحب ماشین را نجات دادند. این از نظر امنیتی است و ما از این نظر در وضع بدی قرار داریم. مثلا در يك نمونه چند دزد به یک طلافروشی در بعلبک حمله کردند و اتفاقی، یکی از آنها در درگیری کشته شد. صاحب آن مغازه طلافروشی، مغازه و خانه خود را بسته و فرار کرده و دزدان زنده هستند و خیلی راحت دارند زندگی میکنند. ما در این زمینه مسئولیت داریم و قدرت حل آن را داریم. سال 1363 یا 1364 (1984 یا 1985 میلادی) که قدرت در دست سوریها بود، فرد صرافی در راه شهر «زحله» در 20 کیلومتری اینجا کشته شده بود. پولش را گرفته بودند. به دوستان گفتم عاملان اين کار را حتما میخواهم. چون احساس کردم این برای امنیت اجتماعی موضوع خطرناکی است و باید جلویش را بگیریم. سه یا چهار روز بعد آنها را دستگیر کردیم. از آنان بازجویی کردیم و قاتل را که پیدا کردیم، خانوادهاش را که از یکی از عشیرههای بزرگ بود آوردیم و جلوی آنان اعتراف کرد و چند روز بعد جسدش را تحویل خانوادهاش دادیم. بعد از آن در سرتاسر دره بقاع امنیت 100 درصد تأمین شد. آن موقع دهه 80 میلادی بود نه الان. ضعیفتر هم بودیم. شما بالاخره نمیخواهید نقشی داشته باشید، حداقل در بعلبک؟ تا به حال چند بار این سؤال را کردهاید. شما بگویید نقش من چیست؟ چهکاری باید انجام بدهم؟ شما شخصيتي ويژه در زمینه مقاومت و چه در خود لبنان و به خصوص در منطقه بقاع هستيد. من از شما عذرخواهی میکنم؛ ولی احساس میکنم شما الان در جایگاه خودتان نیستید. وقتی که در آن جایگاه نباشید، بالطبع تأثیری هم نمیتوانید بگذارید. چرا نمیخواهید به آن جایگاه برسید؟ جایگاهی که شما الان دارید، از یک نمایندگی مجلس یا وزیر بودن مهمتر است. حتی ارتباطتان با ایران، بايد به همان گرمی قبل باشد. من قبلا هم گفتم مشکلی ندارم. من هم به ایران و به مردم آن غیرت دارم، و بهطور کلی اگر به ایران اخلاص نداشته باشم، نسبت به چهکسی چنین باشم؟ مشکل از من نیست. بهخاطر دارم یکی از مسئولان ایرانی که در لبنان بود، [در آن موقع من در بیروت بودم] تلفني تماس گرفت. و گفت: «می خواهم شما را ببینم» گفتم: «خوش آمدید» خنده بدی کرد و گفت: «من الان مسافرم.» مشکل از من نیست. امروز متأسفانه سایتها، خبرگزاریها و کانالهای تلویزیونی شدیدا از شما علیه ایران و مقاومت سوءاستفاده میکنند. این مشکل من نیست، مشکل آنهاست. مثلا موقعی که من نظرم را درباره مسألهای مطرح میکنم، طبیعی است که نظرم ممكن است مخالف نظر ایرانیها باشد یا موافق آن. دستگاههاي تبلیغاتي غرب هم منتظرند تا از این رهگذر سوءاستفاده کنند. خیلی دوست داریم درباره شهادت طلبان صحبت كنيد. گوش نکردید من چه میگویم؟ حرف من یک سند است و نمیخواهم اینگونه شود. آیا از حاج عماد مغنیه خاطرهای دارید؟ سؤال کنید تا بگویم. اولینبار کی با ایشان آشنا شدید؟ قبل از سال 1361 در بیروت. جوان بود و با سازمان فتح کار میکرد. شما در گزینش ایشان در مقاومت نقشی داشتید؟ گزینش در اوایل اینگونه بود که شما هرقدر توانایی خود را ثابت ميكرديد، همین امر ثبت میشد. تشکیلات منظم به شکل امروزی وجود نداشت، خصوصا قبل از سال1361؛ چراکه پیش از آن با حزب بعث عراق در لبنان درگیری بود. بچههای زیادی بودند که بسیاری به شهادت رسیده و بسیاری دیگر زندهاند. آنان بچههای مؤمن و مجاهدی بودند و نقش بسیار مهمی در این زمینه داشتند؛ تا اینکه حمله اسراییل در سال 1361 آغاز شد و ایشان در این قضایا نقشی داشتند. البته با همان امکانات اندکی که داشتند. یعنی با تحول امکانات و تواناییها کارها هم متحولتر شد. گروهی از آنان برای مدتی تحت عنوان گروهی خاص کار میکردند. بیش از این به صلاح نیست که صحبت کنیم. در ایشان چه برجستگی خاصی بود؟ عماد شجاع بود و درباره جزئیات نظامی بسیار دقیق و ریزبین بود. همچنین شخصی پیگیر و متابع بود که در مقابل سختیها سر خم نمیکرد. این ويژگي خوبی بود. مصطفی چمران هم خوب بود و مشخصات ویژهای داشت. جوانان خوبی بودند، خداوند حاضران را موفق کند و گذشتگان را رحمت کند. از خصوصیات عبادی او خاطرهای دارید؟ خیر، چیز خاصی در نظرم نیست. خبر شهادت عماد را کی شنیدید؟ فرداي شبی که ایشان شهید شده بود، از تلویزیون شنیدم. گزافه گویی نمیکنم اگر بگویم که قربانی کردن آن بچهها را از من خواستند و من گفتم حاضرم بچههای خودم را بهجای آنها قربانی کنم. اینها افراد با کرامت و شریفی هستند که زحمات بسیاری کشیدند و دوست ندارم که زحمتهای آنها کم دیده شود. یعنی میخواهم بگویم بار آخری که پیش شما آمد، شما را بهعنوان بزرگ قبول داشت؟ طبیعتا بله. آیا شما در آن دوره آموزشی که در «پادگان جنتا» برگزار شد، حضور داشتید؟ خیر من تنها کسی هستم که نرفتم. آن موقع در ایران بودم. تا به حال کار نظامی هم کردهاید؛ بدين معنا که مستقیم در عملیات نظامی شرکت كرده باشید؟ هر وقت که توانستم با بچهها هماهنگ بودم و گاهي با آنها میرفتم؛ ولی خودم مستقیما در درگیری نبودم. آیا اتفاق افتاده است که مرگ شما را تهدید کند؟ مثلا خمپاره بهسمتتان بیاید یا بمبی منفجر شود؟ صحبتی دیگر بکنید. صحبتي مفیدتر. نظر شما درباره وحدت شیعه و سنی چیست؟ آیا طرح نویی برای وحدت شیعه و سنی دارید که عملی بشود؟ باعث تأسف است که عده کمی هستند که ادعا میکنند تنها آنها هستند که تفکر اهل بیت را دنبال میکنند. با كمي تلاش بیشتر، میشد فکر و مذهب اهل بیت را مذهب تمام مسلمانان كرد. من این صحبت را بدون فکر و همینطوری مطرح نمیکنم، بلکه با دیدي دقیق و ریز دنبال آن هستم. شما در این زمینه کار تحقیقی هم انجام دادهاید؟ بله، سعی ميكنم در آینده در این زمینه کار مفیدی عرضه کنم. الان تریبون یا مجله خاصي ندارید؟ خیر، هیچ. جلوی ما را بستهاند. چهکسی این کار را کرده است؟ دولت يا ...؟ همه!
جستارهای وابسته
پانویس