اخلاق تقریبی برای مسافران حج (مقاله): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی') |
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر | اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر که انسان است باید داراى خُلقها و خویهاى پسندیده و بزرگوارانه باشد. | ||
رسول | رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه که خداوند مرا براى همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: | ||
وَ انَّ مِنْ | وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الأَخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لا یَعودُهُ <ref>وسائل ج2ص 224.</ref> | ||
یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است | یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است که آدمى در مقابل بدیهاى مردم خوبى کند به اینکه از انتقام صرفنظر کند و ببخشاید، به کسى که از احسان به او دریغ داشته است احسان کند، با کسى که پیوند با او را بریده است از نو پیوند کند، کسى را که از او عیادت نکرده است عیادت کند. | ||
اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است | اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است که انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت کند. ولى اخلاق خصوصى ناشى ازوظایف و تکالیفى است که انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا مىکند. مثلًا اخلاق خانوادگى نوع خاصى از اخلاق است، اخلاق کسبى نوعى دیگر است. | ||
مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را ایجاب | مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را ایجاب مىکند زیرا وضع جدیدى براى انسان به وجود مىآورد و انسان را در شرایط خاصى قرار مىدهد که با محیط اقامت یعنى وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یک عده که «همسفر» نامیده مىشوند، شب و روز بسر مىبرد. | ||
بسیارى از پردهها | بسیارى از پردهها که تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته مىشود، خواب و بیدارىاش با آنهاست، همکاریها و همگامیهایى که هرگز در حضر پیش نمىآید لازم مىشود. | ||
اینها قهراً وظایف و | اینها قهراً وظایف و تکالیف خاصى را به وجود مىآورد و آمادگى روحى و اخلاقى مخصوصى را ایجاب مىکند. | ||
در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهاى بسیار مفید و ثمربخش- | در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهاى بسیار مفید و ثمربخش- که نمونه دیگرى از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را براى شما آقایان و بانوان محترم که عازم سفر بیتاللَّه مىباشید بیان کنیم. | ||
اتفاقاً علماى اسلام این دستورهاى اسلامى را در مقدمه حج | اتفاقاً علماى اسلام این دستورهاى اسلامى را در مقدمه حج ذکر کردهاند، زیرا در میان فرایض اسلامى این فریضه است که مستلزم سفر و خروج از وطن مىباشد. | ||
ما قبل از | ما قبل از آنکه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح مىدهیم: یکى راجع به فایده و لزوم این درس براى حجاج محترم، دیگر راجع به معنى کلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» که در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنین کلمه «رفیق» که معمولًا در مورد همسفر به کار برده مىشود. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
فرضاً آمادگى اخلاقى براى سایر مسافرتها لازم نباشد، براى این سفر مذهبى اجتماعى | فرضاً آمادگى اخلاقى براى سایر مسافرتها لازم نباشد، براى این سفر مذهبى اجتماعى کمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتى که در سایر سفرها وجود دارد یک سفر روحى و مذهبى است. بدیهى است تا انسان از نظر روحى پاک و منزه نباشد نمىتواند از یک برنامه روحى بهره معنوى ببرد. | ||
گاهى بعضى افراد مىپرسند: چطور است | گاهى بعضى افراد مىپرسند: چطور است که از نظر اسلام استطاعت مالى و استطاعت بدنى و استطاعت طریقى شرط است اما استطاعت روحى و اخلاقى | ||
شرط نیست؟ یعنى چطور است | شرط نیست؟ یعنى چطور است که حاجى باید از لحاظ مالى آنقدر ثروت داشته باشد که به راحتى برود به مکه و برگردد و ضربهاى به کار و کسب و وضع خانوادهاش وارد نشود، و از لحاظ بدنى باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست که حاجى از لحاظ روحى و اخلاقى سرمایه کافى داشته باشد؟ چرا؟ | ||
جواب این است | جواب این است که استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با یک تفاوت و آن اینکه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است. | ||
===توضیح شرط وجوب و شرط وجود=== | ===توضیح شرط وجوب و شرط وجود=== | ||
شرط وجوب یعنى شرطى | شرط وجوب یعنى شرطى که تا پیدا نشود تکلیفى در کار نیست. مثلًا رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زکات است، تا مال به حد نصاب نرسد تکلیفى نیست. | ||
اما شرط وجود یعنى شرطى | اما شرط وجود یعنى شرطى که تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلًا پاکى لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنى بدن و لباس باید پاک باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنى باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. | ||
فرق این دو نوع شرط این است | فرق این دو نوع شرط این است که انسان مکلف نیست شرط وجوب را ایجاد کند، بلکه هروقت موجود شد آن وقت انسان تکلیف پیدا مىکند. مثلًا انسان مکلف نیست که حتماً مال خود را به حد نصاب برساند که زکات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسید زکات واجب مىشود. | ||
اما شرط وجود شرطى است | اما شرط وجود شرطى است که الزاماً باید آن را ایجاد کرد. مثلًا الزاماً باید لباس و بدن را پاک نگه داشت تا نماز صحیح باشد. | ||
همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد. | همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد. | ||
پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، یعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است | پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، یعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است که انسان از مزایاى بىپایان روحى و اجتماعى بهرهمند مىشود و اگر انسان این آمادگى را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم». | ||
حالا چه دلیلى داریم | حالا چه دلیلى داریم که استطاعت روحى، شرط وجود یعنى شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ براى نمونه این روایت را ذکر مىکنیم: | ||
شیخ صدوق روایت | شیخ صدوق روایت کرده است که امام باقر علیه السلام مىفرمود: | ||
ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ | ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 179 .</ref> | ||
یعنى | یعنى کسى که به قصد حج به خانه کعبه مىآید، مورد عنایت حق واقع نمىشود مگر آنکه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نیروى حلم و بردبارى باشد که بتواند جلو خشم خود را- که خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش مىآید- بگیرد، پارسایى داشته باشد که جلو او را از گناهان بگیرد. | ||
از اینجا مىتوان | از اینجا مىتوان تکلیف حجاجى که بىجهت با رفقا به نزاع برمىخیزند، زود از کوره در مىروند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتکب مىشوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادى ازاینجهت در غالب حجاج محترم دیده مىشود. | ||
ممکن است بگویید استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن مىفرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ <ref>مائده : 27</ref> یعنى همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را مىپذیرد؛ تا انسان داراى تقوا و پاکى نباشد، هیچ عملى از او قبول نمىشود.عرض مىکنم بلى چنین است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مىخواهد | |||
ولى با این تفاوت | ولى با این تفاوت که عمل حج گذشته از اینکه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتیاج دارد به تقواى قلب، یک عمل اجتماعى است. هرکسى باید داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند این وظیفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى که منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود. | ||
در حدیثى | در حدیثى که نقل کردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتاى آنها مربوط است به شایستگى انسان از نظر اخلاق معاشرتى. براى اینکه انسان نماز درستى بخواند یا زکاتى را به قصد قربت ادا کند، لزومى ندارد که صلاحیت اجتماعى داشته باشد اما براى اینکه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعى داشته باشد. | ||
پس معلوم شد | پس معلوم شد که استطاعت اخلاقى و روحى و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعى نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالى و بدنى و طریقى از نظر اسلام مهمتر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده که الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل کرد نه شرط وجوب. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
وقتى | وقتى که مىگوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنى اخلاق و معنى آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتى خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر مىگویند و چرا همسفر را «رفیق» مىگویند. | ||
==اخلاق== | ==اخلاق== | ||
اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا | اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا که مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مىشود و تا آنجا که مربوط به روح یعنى مربوط به قسمتى از تمایلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مىشود. | ||
به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است | به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است که هنگامى که در مقابله آیینه مىایستید و خود را مىبینید، بگویید: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى کَما حَسَّنْتَ خَلْقى یعنى خداوندا، اخلاق مرا نیکو گردان همچنان که اندام مرا نیکو گردانیدهاى و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریدهاى. | ||
آنچه مربوط به بدن است طرحریزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد | آنچه مربوط به بدن است طرحریزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد اینکه انسان سفیدپوست باشد یا سیاهپوست، زشت باشد یا زیبا، کوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله رحم طرح و بنا مىشود و پس از اینکه کودک به دنیا مىآید نه به وسیله خود او و نه به وسیله دیگران قابل تغییر نیست. | ||
اما اخلاقیات | اما اخلاقیات که مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا مىشود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است. | ||
على هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا | على هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا اینکه خَلق که مربوط به بدن است یک منزل جلوتر یعنى در منزل رحم تکوین پیدا مىکند و اما خُلق که مربوط به روح است یک منزل عقبتر یعنى بعد از تولد متکوّن مىشود. | ||
ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست | ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست که خلقت خود را عوض کند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحى است در اختیار خود انسان است؛ هرکسى خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد. | ||
انسانها از لحاظ طرز رفتار با | انسانها از لحاظ طرز رفتار با یکدیگر مختلفند، مثلًا ممکن است متواضع باشند یا متکبر، کریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسک، حلیم و بردبار باشند یا کینهتوز و پرخاشگر. صفاتى از قبیل تواضع و تکبر و کرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات مىگویند. | ||
البته هنگامى به این صفات | البته هنگامى به این صفات کلمه خُلق اطلاق مىشود که در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهاى انسان به شمار رود. در اثر عمل و تکرار و تلقین و غیره این صفات در روح انسان جایگزین مىشوند و به اصطلاح به صورت ملکه در مىآیند: ملکه فاضله یا رذیله. | ||
به عبارت دیگر | به عبارت دیگر عکسالعمل هر فردى در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممکن است عکسالعملى باشد که به زیان او و اجتماع باشد و ممکن است عکسالعملى باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عکسالعملهاى انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت کند که همیشه عکسالعمل خوب نشان بدهد، گفته مىشود خلقیات او خوب است. | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
آداب جمع ادب است. تشریفاتى | آداب جمع ادب است. تشریفاتى که انسان براى کارهاى خود قرار مىدهد، آداب آن کار نامیده مىشود. مثلًا خوردن یک عمل طبیعى است. انسان مىتواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و مىتواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، مىتواند با دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، مىتواند با دست نشُسته یا قاشق کثیف بخورد و مىتواند با دست پاکیزه و یا قاشق پاکیزه بخورد. | ||
اینکه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع بسم اللَّه بگوید، با تأنّى بخورد، لقمهها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده مىشود. | |||
افراد هنگام برخورد به | افراد هنگام برخورد به یکدیگر معمولًا آدابى را رعایت مىکنند. بعضیها سر خود را مىجنبانند یا کلاه خود را برمىدارند و شنیدهام بعضى از ملتها بینىهاى خود را به هم مىمالند، و آنها که یادشان نرفته که انسانند و مىدانند بهترین وسیله تفهیم معنویات براى انسان سخن است و بهترین آرزویى که یک نفر براى یک نفر دیگر باید بکند این است که براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتى که به یکدیگر مىرسند مىگویند: «سلام علیک» یعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مىکنم. | ||
سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر | سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر کارى آدابى دارد و همین قدر مثال کافى است. | ||
سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ یعنى انسان باید از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل | سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ یعنى انسان باید از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل اینکه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پارهاى آداب را باید رعایت کند، مثل اینکه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه کند و با آنها موادعه و خداحافظى نماید. بعداً به تفصیل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم کرد. | ||
==سفر== | ==سفر== | ||
کلمه سفر از ماده سفور است که به معنى برداشتن پرده از روى یک چیز است. غزالى (به نقل محجة البیضاء) مىگوید: سفر ازآنجهت سفر نامیده شده است که پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. فقط در مسافرت مىتوان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مىگوید: شخصى مىخواست درباره دیگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر کردهاى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمىشناسى. | |||
مىگوید: اگر | مىگوید: اگر کسى را دیدید که مردمى که با او معامله و دادوستد کردهاند و کسانى که با او مسافرت کردهاند از او تمجید مىکنند، قطعاً بدانید آدم خوبى است . | ||
به طور | به طور کلى هر چیزى که انسان را در شرایط غیر عادى که آرامش روح را بهم مىزند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. انسان در حال عادى حکم آب راکد را دارد که در حوضى جمع شده است؛ به واسطه رکود، مخلوطهاى آب تهنشین مىشود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده مىشود. اما همینکه یک چوب داخل آب ببرید و آب را تکان بدهید و زیر و رو کنید، آنوقت مىبینید چقدر کثافت داخل این آب است. | ||
بسا افرادى | بسا افرادى که در شرایط عادى به دل و نفس خود مراجعه مىکنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاک مىبینند و خودشان غافلند که اگر شرایط جدیدى به وجود آید و موجباتى پیدا شود که صفات پلید تهنشینشده باطن ظهور کند معلوم خواهد شد که چقدر آلودگیها در روح آنها بوده است. غزالى مىگوید: یکى از فواید سفر این است که ماهیت هرکس را بر خودش روشن مىکند. اخلاق واقعى هرکسى در سفر ظاهر مىشود. در سفر معلوم مىشود که کى شجاع است و کى ترسو، کى مهربان است و کى بىعاطفه، کى خدمتگزار است و کى لافزن و دروغگو، کى حلیم و پرحوصله است و کى کمظرفیت و سبک؟ و از این روست که سفر را سفر گفتهاند. | ||
سفر به طور | سفر به طور کلى مفید و لازم است. قطع نظر از اینکه اخلاق واقعى هرکسى را بر خودش ظاهر مىکند، حقایق دیگرى را نیز بر انسان روشن مىکند: آدمى را پخته و جهاندیده مىنماید، فواید مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زیادى رسیده است. قرآن کریم به سیر در زمین امر مىکند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه مىداند. | ||
در سوره | در سوره مبارکه حج، آیه 46 مىفرماید: | ||
أَ فَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ | أَ فَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها یعنى آیا در زمین گردش نکردهاند تا روحیههایى متفکر و گوشهایى باز و شنوا پیدا کنند؟ | ||
پیغمبر | پیغمبر اکرم مىفرمود: سافِروا تَصِحّوا <ref>من لا یحضره الفقیه ج 2ص 173</ref> مسافرت کنید، صحت مىیابید. در دیوان منسوب به مولى امیر المؤمنین است: | ||
تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ | ||
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ | تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ | ||
یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسیله | یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسیله کسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق مىیابد. | ||
انورى مىگوید: | انورى مىگوید: | ||
به جرم | به جرم خاک و به گردون نگاه باید کرد که آن کجاست ز آرام و این کجا ز سفر | ||
به شهر خویش درون، بىخطر بود مردم به | به شهر خویش درون، بىخطر بود مردم به کان خویش درون، بىبها بود گوهر | ||
سفر مربى مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر | سفر مربى مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر | ||
درخت اگر | درخت اگر متحرک شدى ز جاى به جاى نه جور ارّه کشیدى و نه جفاى تبر | ||
غزالى مىگوید: | غزالى مىگوید: یکى از علما به یاران خود مىگوید: «سیحوا تَطیبوا، فَانَّ الْماءَ اذا کَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَیَّرَ» <ref>محجه البیضاء ج 4ص</ref> 42یعنى سیاحت کنید تا پاکیزه شوید، زیرا آب اگر در یک جا بماند مىگندد . | ||
ابو الفتح بستى مىگوید: | ابو الفتح بستى مىگوید: | ||
لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما | لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما کانَ مُکْرَما | ||
وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما <ref>المحاسن و الاضدا ص 136</ref> | وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما <ref>المحاسن و الاضدا ص 136</ref> | ||
یعنى از بس | یعنى از بس که یک جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هرکس در یک نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خوارى مىشود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مىبرد. | ||
==رفیق== | ==رفیق== | ||
کلمه رفیق از ماده رفق است که به معنى نرمى است. از قدیمالایام کلمه رفیق به همسفر اطلاق مىشده است. در احادیث همین تعبیر به کار رفته است. پیغمبر اکرم فرمود: الرَّفیقَ ثُمَّ السَّفَرَ یعنى اول رفیق خوب انتخاب کنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید. | |||
این | این کلمه ازآنجهت براى همسفر انتخاب شده است که لازمترین شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملایمت است. انسان باید کوشش کند حد اکثر ملایمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد. | ||
پس معلوم شد | پس معلوم شد که سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. باید آنها را بدانیم و بکار ببندیم. | ||
نسخهٔ ۲۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۱
گرد آوری
عنوان مقاله | اخلاق و آداب سفر (اخلاق تقریبی برای مسافران حج ) |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
مرتضی مطهری |
نقش عظیم اخلاق در تعمیق وحدت اسلامی آن هم در سفر زیارتی حج بر کسی پوشیده نیست .استاد شهید مطهری بعنوان یکی از عالمان برجسته و زمان شناس معاصر در نوشتار ذیل تحت عنوان اخلاق و آداب سفر نکات بسیار ارزشمند و کلیدی را جهت آموزش مسافران حج بصورت درسواره مطرح نموده اند . هر چند مطالب ذکر شده در این قسمت بیش از دو درس نمی باشد اماظاهرا بنای استاد شهید بر تکمیل این سلسله از دروس بود. امید است این نوشتار که تحت عنوان اخلاق تقریبی ذکر شده است نقطه شروعی برای تحقیقاتی عمیق در این زمینه باشد ان شاء الله.
اخلاق و آداب سفر
درس اول: فایده و لزوم درس اخلاق براى مسافران حج
اخلاق و آداب سفر، بخشى از اخلاق و آداب انسانى است. هر انسانى از آن نظر که انسان است باید داراى خُلقها و خویهاى پسندیده و بزرگوارانه باشد.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه که خداوند مرا براى همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الأَخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لا یَعودُهُ [۱]
یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است که آدمى در مقابل بدیهاى مردم خوبى کند به اینکه از انتقام صرفنظر کند و ببخشاید، به کسى که از احسان به او دریغ داشته است احسان کند، با کسى که پیوند با او را بریده است از نو پیوند کند، کسى را که از او عیادت نکرده است عیادت کند.
اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است که انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت کند. ولى اخلاق خصوصى ناشى ازوظایف و تکالیفى است که انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا مىکند. مثلًا اخلاق خانوادگى نوع خاصى از اخلاق است، اخلاق کسبى نوعى دیگر است.
مسافرت، اخلاق و آداب خاصى را ایجاب مىکند زیرا وضع جدیدى براى انسان به وجود مىآورد و انسان را در شرایط خاصى قرار مىدهد که با محیط اقامت یعنى وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یک عده که «همسفر» نامیده مىشوند، شب و روز بسر مىبرد.
بسیارى از پردهها که تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته مىشود، خواب و بیدارىاش با آنهاست، همکاریها و همگامیهایى که هرگز در حضر پیش نمىآید لازم مىشود. اینها قهراً وظایف و تکالیف خاصى را به وجود مىآورد و آمادگى روحى و اخلاقى مخصوصى را ایجاب مىکند.
در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهاى بسیار مفید و ثمربخش- که نمونه دیگرى از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را براى شما آقایان و بانوان محترم که عازم سفر بیتاللَّه مىباشید بیان کنیم.
اتفاقاً علماى اسلام این دستورهاى اسلامى را در مقدمه حج ذکر کردهاند، زیرا در میان فرایض اسلامى این فریضه است که مستلزم سفر و خروج از وطن مىباشد.
ما قبل از آنکه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح مىدهیم: یکى راجع به فایده و لزوم این درس براى حجاج محترم، دیگر راجع به معنى کلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» که در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنین کلمه «رفیق» که معمولًا در مورد همسفر به کار برده مىشود.
فایده و لزوم این درس برای حجاج
فرضاً آمادگى اخلاقى براى سایر مسافرتها لازم نباشد، براى این سفر مذهبى اجتماعى کمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتى که در سایر سفرها وجود دارد یک سفر روحى و مذهبى است. بدیهى است تا انسان از نظر روحى پاک و منزه نباشد نمىتواند از یک برنامه روحى بهره معنوى ببرد.
گاهى بعضى افراد مىپرسند: چطور است که از نظر اسلام استطاعت مالى و استطاعت بدنى و استطاعت طریقى شرط است اما استطاعت روحى و اخلاقى
شرط نیست؟ یعنى چطور است که حاجى باید از لحاظ مالى آنقدر ثروت داشته باشد که به راحتى برود به مکه و برگردد و ضربهاى به کار و کسب و وضع خانوادهاش وارد نشود، و از لحاظ بدنى باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست که حاجى از لحاظ روحى و اخلاقى سرمایه کافى داشته باشد؟ چرا؟
جواب این است که استطاعت روحى و اخلاقى هم شرط است اما با یک تفاوت و آن اینکه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحى و اخلاقى شرط وجود است.
توضیح شرط وجوب و شرط وجود
شرط وجوب یعنى شرطى که تا پیدا نشود تکلیفى در کار نیست. مثلًا رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زکات است، تا مال به حد نصاب نرسد تکلیفى نیست.
اما شرط وجود یعنى شرطى که تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلًا پاکى لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنى بدن و لباس باید پاک باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنى باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد.
فرق این دو نوع شرط این است که انسان مکلف نیست شرط وجوب را ایجاد کند، بلکه هروقت موجود شد آن وقت انسان تکلیف پیدا مىکند. مثلًا انسان مکلف نیست که حتماً مال خود را به حد نصاب برساند که زکات بدهد ولى اگر به حد نصاب رسید زکات واجب مىشود.
اما شرط وجود شرطى است که الزاماً باید آن را ایجاد کرد. مثلًا الزاماً باید لباس و بدن را پاک نگه داشت تا نماز صحیح باشد. همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعى خود را ببخشد.
پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقى و روحى شرط وجود است، یعنى تنها در صورت آمادگى روحى و اخلاقى است که انسان از مزایاى بىپایان روحى و اجتماعى بهرهمند مىشود و اگر انسان این آمادگى را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم».
حالا چه دلیلى داریم که استطاعت روحى، شرط وجود یعنى شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ براى نمونه این روایت را ذکر مىکنیم:
شیخ صدوق روایت کرده است که امام باقر علیه السلام مىفرمود:
ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ [۲]
یعنى کسى که به قصد حج به خانه کعبه مىآید، مورد عنایت حق واقع نمىشود مگر آنکه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبى براى معاشرت با همسفران داشته باشد، داراى نیروى حلم و بردبارى باشد که بتواند جلو خشم خود را- که خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش مىآید- بگیرد، پارسایى داشته باشد که جلو او را از گناهان بگیرد.
از اینجا مىتوان تکلیف حجاجى که بىجهت با رفقا به نزاع برمىخیزند، زود از کوره در مىروند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتکب مىشوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادى ازاینجهت در غالب حجاج محترم دیده مىشود.
ممکن است بگویید استطاعت روحى و اخلاقى شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن مىفرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ [۳] یعنى همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را مىپذیرد؛ تا انسان داراى تقوا و پاکى نباشد، هیچ عملى از او قبول نمىشود.عرض مىکنم بلى چنین است. هر عملى آمادگى قبلى روحى مىخواهد
ولى با این تفاوت که عمل حج گذشته از اینکه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و على هذا احتیاج دارد به تقواى قلب، یک عمل اجتماعى است. هرکسى باید داراى اخلاق اجتماعى مناسبى باشد تا بتواند این وظیفه الهى را درست انجام دهد و آن اثرى که منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود.
در حدیثى که نقل کردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتاى آنها مربوط است به شایستگى انسان از نظر اخلاق معاشرتى. براى اینکه انسان نماز درستى بخواند یا زکاتى را به قصد قربت ادا کند، لزومى ندارد که صلاحیت اجتماعى داشته باشد اما براى اینکه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعى داشته باشد.
پس معلوم شد که استطاعت اخلاقى و روحى و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعى نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالى و بدنى و طریقى از نظر اسلام مهمتر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده که الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل کرد نه شرط وجوب.
درس دوم: آشنایى با چند لغت
وقتى که مىگوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنى اخلاق و معنى آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتى خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر مىگویند و چرا همسفر را «رفیق» مىگویند.
اخلاق
اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنى خوى. ساختمان وجود انسان تا آنجا که مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته مىشود و تا آنجا که مربوط به روح یعنى مربوط به قسمتى از تمایلات روحى است، خُلق (به ضم خاء) گفته مىشود.
به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است که هنگامى که در مقابله آیینه مىایستید و خود را مىبینید، بگویید: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقى کَما حَسَّنْتَ خَلْقى یعنى خداوندا، اخلاق مرا نیکو گردان همچنان که اندام مرا نیکو گردانیدهاى و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریدهاى.
آنچه مربوط به بدن است طرحریزى و ساختمانش در رحم تمام مىشود. مثلًا استعداد اینکه انسان سفیدپوست باشد یا سیاهپوست، زشت باشد یا زیبا، کوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله رحم طرح و بنا مىشود و پس از اینکه کودک به دنیا مىآید نه به وسیله خود او و نه به وسیله دیگران قابل تغییر نیست.
اما اخلاقیات که مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا مىشود. البته قسمتى از استعدادهاى اخلاقى مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است.
على هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا اینکه خَلق که مربوط به بدن است یک منزل جلوتر یعنى در منزل رحم تکوین پیدا مىکند و اما خُلق که مربوط به روح است یک منزل عقبتر یعنى بعد از تولد متکوّن مىشود.
ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست که خلقت خود را عوض کند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحى است در اختیار خود انسان است؛ هرکسى خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد.
انسانها از لحاظ طرز رفتار با یکدیگر مختلفند، مثلًا ممکن است متواضع باشند یا متکبر، کریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسک، حلیم و بردبار باشند یا کینهتوز و پرخاشگر. صفاتى از قبیل تواضع و تکبر و کرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات مىگویند.
البته هنگامى به این صفات کلمه خُلق اطلاق مىشود که در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهاى انسان به شمار رود. در اثر عمل و تکرار و تلقین و غیره این صفات در روح انسان جایگزین مىشوند و به اصطلاح به صورت ملکه در مىآیند: ملکه فاضله یا رذیله.
به عبارت دیگر عکسالعمل هر فردى در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممکن است عکسالعملى باشد که به زیان او و اجتماع باشد و ممکن است عکسالعملى باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عکسالعملهاى انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت کند که همیشه عکسالعمل خوب نشان بدهد، گفته مىشود خلقیات او خوب است.
آداب
آداب جمع ادب است. تشریفاتى که انسان براى کارهاى خود قرار مىدهد، آداب آن کار نامیده مىشود. مثلًا خوردن یک عمل طبیعى است. انسان مىتواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و مىتواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، مىتواند با دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، مىتواند با دست نشُسته یا قاشق کثیف بخورد و مىتواند با دست پاکیزه و یا قاشق پاکیزه بخورد.
اینکه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع بسم اللَّه بگوید، با تأنّى بخورد، لقمهها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده مىشود.
افراد هنگام برخورد به یکدیگر معمولًا آدابى را رعایت مىکنند. بعضیها سر خود را مىجنبانند یا کلاه خود را برمىدارند و شنیدهام بعضى از ملتها بینىهاى خود را به هم مىمالند، و آنها که یادشان نرفته که انسانند و مىدانند بهترین وسیله تفهیم معنویات براى انسان سخن است و بهترین آرزویى که یک نفر براى یک نفر دیگر باید بکند این است که براى او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتى که به یکدیگر مىرسند مىگویند: «سلام علیک» یعنى من براى تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو مىکنم.
سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر کارى آدابى دارد و همین قدر مثال کافى است.
سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد؛ یعنى انسان باید از برخى خصلتهاى روحى بهرهمند باشد، مثل اینکه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پارهاى آداب را باید رعایت کند، مثل اینکه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه کند و با آنها موادعه و خداحافظى نماید. بعداً به تفصیل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم کرد.
سفر
کلمه سفر از ماده سفور است که به معنى برداشتن پرده از روى یک چیز است. غزالى (به نقل محجة البیضاء) مىگوید: سفر ازآنجهت سفر نامیده شده است که پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. فقط در مسافرت مىتوان به اخلاق واقعى اشخاص پى برد و آنها را شناخت. مىگوید: شخصى مىخواست درباره دیگرى شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر کردهاى؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمىشناسى.
مىگوید: اگر کسى را دیدید که مردمى که با او معامله و دادوستد کردهاند و کسانى که با او مسافرت کردهاند از او تمجید مىکنند، قطعاً بدانید آدم خوبى است .
به طور کلى هر چیزى که انسان را در شرایط غیر عادى که آرامش روح را بهم مىزند قرار دهد، پرده از روى اخلاق واقعى انسان برمىدارد. انسان در حال عادى حکم آب راکد را دارد که در حوضى جمع شده است؛ به واسطه رکود، مخلوطهاى آب تهنشین مىشود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده مىشود. اما همینکه یک چوب داخل آب ببرید و آب را تکان بدهید و زیر و رو کنید، آنوقت مىبینید چقدر کثافت داخل این آب است.
بسا افرادى که در شرایط عادى به دل و نفس خود مراجعه مىکنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاک مىبینند و خودشان غافلند که اگر شرایط جدیدى به وجود آید و موجباتى پیدا شود که صفات پلید تهنشینشده باطن ظهور کند معلوم خواهد شد که چقدر آلودگیها در روح آنها بوده است. غزالى مىگوید: یکى از فواید سفر این است که ماهیت هرکس را بر خودش روشن مىکند. اخلاق واقعى هرکسى در سفر ظاهر مىشود. در سفر معلوم مىشود که کى شجاع است و کى ترسو، کى مهربان است و کى بىعاطفه، کى خدمتگزار است و کى لافزن و دروغگو، کى حلیم و پرحوصله است و کى کمظرفیت و سبک؟ و از این روست که سفر را سفر گفتهاند.
سفر به طور کلى مفید و لازم است. قطع نظر از اینکه اخلاق واقعى هرکسى را بر خودش ظاهر مىکند، حقایق دیگرى را نیز بر انسان روشن مىکند: آدمى را پخته و جهاندیده مىنماید، فواید مادى و معنوى فراوانى دارد. در مدح سفر سخنان زیادى رسیده است. قرآن کریم به سیر در زمین امر مىکند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه مىداند.
در سوره مبارکه حج، آیه 46 مىفرماید:
أَ فَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها یعنى آیا در زمین گردش نکردهاند تا روحیههایى متفکر و گوشهایى باز و شنوا پیدا کنند؟
پیغمبر اکرم مىفرمود: سافِروا تَصِحّوا [۴] مسافرت کنید، صحت مىیابید. در دیوان منسوب به مولى امیر المؤمنین است:
تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ
یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود، وسیله کسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق مىیابد.
انورى مىگوید:
به جرم خاک و به گردون نگاه باید کرد که آن کجاست ز آرام و این کجا ز سفر
به شهر خویش درون، بىخطر بود مردم به کان خویش درون، بىبها بود گوهر
سفر مربى مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر
درخت اگر متحرک شدى ز جاى به جاى نه جور ارّه کشیدى و نه جفاى تبر
غزالى مىگوید: یکى از علما به یاران خود مىگوید: «سیحوا تَطیبوا، فَانَّ الْماءَ اذا کَثُرَ مَقامُهُ فى مَوْضِعٍ تَغَیَّرَ» [۵] 42یعنى سیاحت کنید تا پاکیزه شوید، زیرا آب اگر در یک جا بماند مىگندد .
ابو الفتح بستى مىگوید:
لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما کانَ مُکْرَما
وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فى مُسْتَقَرِّهِ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما [۶]
یعنى از بس که یک جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آرى هرکس در یک نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خوارى مىشود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوى و مزه او را مىبرد.
رفیق
کلمه رفیق از ماده رفق است که به معنى نرمى است. از قدیمالایام کلمه رفیق به همسفر اطلاق مىشده است. در احادیث همین تعبیر به کار رفته است. پیغمبر اکرم فرمود: الرَّفیقَ ثُمَّ السَّفَرَ یعنى اول رفیق خوب انتخاب کنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید.
این کلمه ازآنجهت براى همسفر انتخاب شده است که لازمترین شرط همسفرى، رفق و نرمى و ملایمت است. انسان باید کوشش کند حد اکثر ملایمت و همراهى را با رفقاى خود داشته باشد.
پس معلوم شد که سفر به نوبه خود اخلاق و آدابى دارد. باید آنها را بدانیم و بکار ببندیم.
پانویس
منبع
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج25، ص: 62-51- با تلخیص و ویرایش-