اخلاق تقریبی برای مسافران حج (مقاله)

از ویکی‌وحدت

نقش عظیم اخلاق در تعمیق وحدت اسلامی آن هم در سفر زیارتی حج بر کسی پوشیده نیست. استاد شهید مطهری بعنوان یکی از عالمان برجسته و زمان‌شناس معاصر در نوشتار ذیل تحت عنوان اخلاق و آداب سفر نکات بسیار ارزشمند و کلیدی را جهت آموزش مسافران حج بصورت درسواره مطرح نموده‌اند. هر چند مطالب ذکر شده در این قسمت بیش از دو درس نیست اما ظاهرا بنای استاد شهید بر تکمیل این سلسله از دروس بود. امید است این نوشتار که تحت عنوان اخلاق تقریبی ذکر شده است نقطه شروعی برای تحقیقاتی عمیق در این زمینه باشد ان‌شاء‌الله.

اخلاق و آداب سفر

درس اول: فایده و لزوم درس اخلاق برای مسافران حج‏

اخلاق و آداب سفر، بخشی از اخلاق و آداب انسانی است. هر انسانی از آن نظر که انسان است باید دارای خُلق‌ها و خوی‌های پسندیده و بزرگوارانه باشد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَانَّ رَبّی بَعَثَنی بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه که خداوند مرا برای همین‌ها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الأَخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لا یَعودُهُ‏ [۱]

یعنی از جمله اخلاق بزرگوارانه این است که آدمی در مقابل بدی‌های مردم خوبی کند به اینکه از انتقام صرف‏نظر کند و ببخشاید، به کسی که از احسان به او دریغ داشته است احسان کند، با کسی که پیوند با او را بریده است از نو پیوند کند، کسی را که از او عیادت نکرده است عیادت کند.

اخلاق بر دو قسم است: عمومی و خصوصی. اخلاق عمومی وظایفی است که انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت کند. ولی اخلاق خصوصی ناشی ازوظایف و تکالیفی است که انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا می‌کند. مثلًا اخلاق خنوادگی نوع خاصی از اخلاق است، اخلاق کسبی نوعی دیگر است.

مسافرت، اخلاق و آداب خاصی را ایجاب می‌کند زیرا وضع جدیدی برای انسان به وجود می‌‏آورد و انسان را در شرایط خاصی قرار می‌‏دهد که با محیط اقامت یعنی وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یک عده که «همسفر» نامیده می‌‏شوند، شب و روز بسر می‌‏برد.

بسیاری از پرده‏ها که تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته می‌‏شود، خواب و بیداری‏اش با آنهاست، همکاریها و همگامیهایی که هرگز در حضر پیش نمی‌‏آید لازم می‌‏شود. اینها قهراً وظایف و تکالیف خاصی را به وجود می‌‏آورد و آمادگی روحی و اخلاقی مخصوصی را ایجاب می‌کند.

در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهای بسیار مفید و ثمربخش- که نمونه دیگری از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را برای شما آقایان و بانوان محترم که عازم سفر بیت‏اللَّه می‌‏باشید بیان کنیم.

اتفاقاً علمای اسلام این دستورهای اسلامی را در مقدمه حج ذکر کرده‌‏اند، زیرا در میان فرایض اسلامی این فریضه است که مستلزم سفر و خروج از وطن می‌‏باشد.

ما قبل از آنکه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح می‌‏دهیم: یکی راجع به فایده و لزوم این درس برای حجاج محترم، دیگر راجع به معنی کلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» که در عنوان درس ما قرار گرفته‏اند و همچنین کلمه «رفیق» که معمولًا در مورد همسفر به کار برده می‌‏شود.

فایده و لزوم این درس برای حجاج

فرضاً آمادگی اخلاقی برای سایر مسافرتها لازم نباشد، برای این سفر مذهبی اجتماعی کمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتی که در سایر سفرها وجود دارد یک سفر روحی و مذهبی است. بدیهی است تا انسان از نظر روحی پاک و منزه نباشد نمی‌‏تواند از یک برنامه روحی بهره معنوی ببرد.

گاهی بعضی افراد می‌‏پرسند: چطور است که از نظر اسلام استطاعت مالی و استطاعت بدنی و استطاعت طریقی شرط است اما استطاعت روحی و اخلاقی‏ شرط نیست؟ یعنی چطور است که حاجی باید از لحاظ مالی آن‏قدر ثروت داشته باشد که به راحتی برود به مکه و برگردد و ضربه‏ای به کار و کسب و وضع خانواده‏اش وارد نشود، و از لحاظ بدنی باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست که حاجی از لحاظ روحی و اخلاقی سرمایه کافی داشته باشد؟ چرا؟

جواب این است که استطاعت روحی و اخلاقی هم شرط است اما با یک تفاوت و آن اینکه سایر استطاعت‌ها شرط وجوب است و اما استطاعت روحی و اخلاقی شرط وجود است.

توضیح شرط وجوب و شرط وجود

شرط وجوب یعنی شرطی که تا پیدا نشود تکلیفی در کار نیست. مثلًا رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زکات است، تا مال به حد نصاب نرسد تکلیفی نیست.

اما شرط وجود یعنی شرطی که تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلًا پاکی لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنی بدن و لباس باید پاک باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنی باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد.

فرق این دو نوع شرط این است که انسان مکلف نیست شرط وجوب را ایجاد کند، بلکه هروقت موجود شد آن وقت انسان تکلیف پیدا می‌کند. مثلًا انسان مکلف نیست که حتماً مال خود را به حد نصاب برساند که زکات بدهد ولی اگر به حد نصاب رسید زکات واجب می‌‏شود.

اما شرط وجود شرطی است که الزاماً باید آن را ایجاد کرد. مثلًا الزاماً باید لباس و بدن را پاک نگه داشت تا نماز صحیح باشد. همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعی خود را ببخشد.

پس شرط وجود از شرط وجوب مهم‏تر است. استطاعت اخلاقی و روحی شرط وجود است، یعنی تنها در صورت آمادگی روحی و اخلاقی است که انسان از مزایای بی‏پایان روحی و اجتماعی بهره‏مند می‌‏شود و اگر انسان این آمادگی را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم».

حالا چه دلیلی داریم که استطاعت روحی، شرط وجود یعنی شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ برای نمونه این روایت را ذکر می‌‏کنیم:

شیخ صدوق روایت کرده است که امام باقر ‌علیه‌السلام می‌‏فرمود: ما یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هذَا الْبَیْتَ اذا لَمْ یَکُنْ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: خُلُقٌ یُخالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ ‏[۲]

یعنی کسی که به قصد حج به خانه کعبه می‌‏آید، مورد عنایت حق واقع نمی‌‏شود مگر آنکه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبی برای معاشرت با همسفران داشته باشد، دارای نیروی حلم و بردباری باشد که بتواند جلو خشم خود را- که خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش می‌‏آید- بگیرد، پارسایی داشته باشد که جلو او را از گناهان بگیرد.

از اینجا می‌‏توان تکلیف حجاجی که بی‏‌جهت با رفقا به نزاع برمی‏‌خیزند، زود از کوره در می‌‏روند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتکب می‌‏شوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادی ازاین‏‌جهت در غالب حجاج محترم دیده می‌‏شود.

ممکن است بگویید استطاعت روحی و اخلاقی شرط قبول همه عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن می‌‏فرماید: انَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ [۳] یعنی همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را می‌‏پذیرد؛ تا انسان دارای تقوا و پاکی نباشد، هیچ عملی از او قبول نمی‌‏شود. عرض می‌‏کنم بلی چنین است. هر عملی آمادگی قبلی روحی می‌‏خواهد

ولی با این تفاوت که عمل حج گذشته از اینکه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و علی هذا احتیاج دارد به تقوای قلب، یک عمل اجتماعی است. هرکسی باید دارای اخلاق اجتماعی مناسبی باشد تا بتواند این وظیفه الهی را درست انجام دهد و آن اثری که منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود.

در حدیثی که نقل کردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتای آنها مربوط است به شایستگی انسان از نظر اخلاق معاشرتی. برای اینکه انسان نماز درستی بخواند یا زکاتی را به قصد قربت ادا کند، لزومی ندارد که صلاحیت اجتماعی داشته باشد اما برای اینکه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعی داشته باشد.

پس معلوم شد که استطاعت اخلاقی و روحی و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعی نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالی و بدنی و طریقی از نظر اسلام مهم‏تر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده که الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل کرد نه شرط وجوب.

درس دوم: آشنایی با چند لغت‏

وقتی که می‌‏گوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنی اخلاق و معنی آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتی خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر می‌‏گویند و چرا همسفر را «رفیق» می‌‏گویند.

اخلاق‏

اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنی خوی. ساختمان وجود انسان تا آنجا که مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته می‌‏شود و تا آنجا که مربوط به روح یعنی مربوط به قسمتی از تمایلات روحی است، خُلق (به ضم خاء) گفته می‌‏شود.

به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است که هنگامی که در مقابله آیینه می‌‏ایستید و خود را می‌‏بینید، بگویید: اللَّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقی کَما حَسَّنْتَ خَلْقی‏ یعنی خداوندا، اخلاق مرا نیکو گردان همچنان که اندام مرا نیکو گردانیده‏ای و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریده‏ای.

آنچه مربوط به بدن است طرح‏ریزی و ساختمانش در رحم تمام می‌‏شود. مثلًا استعداد اینکه انسان سفیدپوست باشد یا سیاه‏پوست، زشت باشد یا زیبا، کوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله رحم طرح و بنا می‌‏شود و پس از اینکه کودک به دنیا می‌‏آید نه به وسیله خود او و نه به وسیله دیگران قابل تغییر نیست.

اما اخلاقیات که مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا می‌‏شود. البته قسمتی از استعدادهای اخلاقی مربوط به سرشت و مرحله قبل از تولد است.

علی هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولًا اینکه خَلق که مربوط به بدن است یک منزل جلوتر یعنی در منزل رحم تکوین پیدا می‌کند و اما خُلق که مربوط به روح است یک منزل عقب‏تر یعنی بعد از تولد متکوّن می‌‏شود.

ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست که خلقت خود را عوض کند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحی است در اختیار خود انسان است؛ هرکسی خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده اخلاق خود باشد.

انسان‌ها از لحاظ طرز رفتار با یکدیگر مختلفند، مثلًا ممکن است متواضع باشند یا متکبر، کریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسک، حلیم و بردبار باشند یا کینه‏توز و پرخاشگر. صفاتی از قبیل تواضع و تکبر و کرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات می‌‏گویند.

البته هنگامی به این صفات کلمه خُلق اطلاق می‌‏شود که در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خوی‌های انسان به شمار رود. در اثر عمل و تکرار و تلقین و غیره این صفات در روح انسان جایگزین می‌‏شوند و به اصطلاح به صورت ملکه در می‌‏آیند: ملکه فاضله یا رذیله.

به عبارت دیگر عکس‌‏العمل هر فردی در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممکن است عکس‌‏العملی باشد که به زیان او و اجتماع باشد و ممکن است عکس‌‏العملی باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عکس‌‏العمل‏‌های انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت کند که همیشه عکس‌‏العمل خوب نشان بدهد، گفته می‌‏شود خلقیات او خوب است.

آداب‏

آداب جمع ادب است. تشریفاتی که انسان برای کارهای خود قرار می‌‏دهد، آداب آن کار نامیده می‌‏شود. مثلًا خوردن یک عمل طبیعی است. انسان می‌‏تواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و می‌‏تواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، می‌‏تواند با دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، می‌‏تواند با دست‏ نشُسته یا قاشق کثیف بخورد و می‌‏تواند با دست پاکیزه و یا قاشق پاکیزه بخورد.

اینکه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروع‏ بسم اللَّه‏ بگوید، با تأنّی بخورد، لقمه‏‌ها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده می‌‏شود.

افراد هنگام برخورد به یکدیگر معمولًا آدابی را رعایت می‌‏کنند. بعضی‌ها سر خود را می‌‏جنبانند یا کلاه خود را برمی‏دارند و شنیده‏ام بعضی از ملت‌‌ها بینی‏‌های خود را به هم می‌‏مالند، و آنها که یادشان نرفته که انسانند و می‌‏دانند بهترین وسیله تفهیم معنویات برای انسان سخن است و بهترین آرزویی که یک نفر برای یک نفر دیگر باید بکند این است که برای او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتی که به یکدیگر می‌‏رسند می‌‏گویند: «سلام علیک» یعنی من برای تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو می‌‏کنم.

سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر کاری آدابی دارد و همین قدر مثال کافی است. سفر نیز به نوبه خود اخلاق و آدابی دارد؛ یعنی انسان باید از برخی خصلت‌های روحی بهره‏مند باشد، مثل اینکه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره آنها لبخند بزند و هم پاره‏ای آداب را باید رعایت کند، مثل اینکه مثلًا قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه کند و با آنها موادعه و خداحافظی نماید. بعداً به تفصیل درباره اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم کرد.

سفر

کلمه سفر از ماده سفور است که به معنی برداشتن پرده از روی یک چیز است. غزالی (به نقل‏ محجة البیضاء) می‌‏گوید: سفر ازآن‏جهت سفر نامیده شده است که پرده از روی اخلاق واقعی انسان برمی‏دارد. فقط در مسافرت می‌‏توان به اخلاق واقعی اشخاص پی برد و آنها را شناخت. می‌‏گوید: شخصی می‌‌‏خواست درباره دیگری شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر کرده‌‏ای؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمی‌‏شناسی.

می‌‏گوید: اگر کسی را دیدید که مردمی که با او معامله و دادوستد کرده‌‏اند و کسانی‏ که با او مسافرت کرده‌‏اند از او تمجید می‌‌‌‏کنند، قطعاً بدانید آدم خوبی است‏.

به طور کلی هر چیزی که انسان را در شرایط غیر عادی که آرامش روح را بهم می‌‌‏زند قرار دهد، پرده از روی اخلاق واقعی انسان برمی‏دارد. انسان در حال عادی حکم آب راکد را دارد که در حوضی جمع شده است؛ به واسطه رکود، مخلوط‌های آب ته‏نشین می‌‌‏شود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده می‌‌‏شود. اما همین‏که یک چوب داخل آب ببرید و آب را تکان بدهید و زیر و رو کنید، آن‏وقت می‌‌‏بینید چقدر کثافت داخل این آب است.

بسا افرادی که در شرایط عادی به دل و نفس خود مراجعه می‌‌‏کنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاک می‌‌‏بینند و خودشان غافلند که اگر شرایط جدیدی به وجود آید و موجباتی پیدا شود که صفات پلید ته‏نشین‏شده باطن ظهور کند معلوم خواهد شد که چقدر آلودگی‌ها در روح آنها بوده است. غزالی می‌‌‏گوید: یکی از فواید سفر این است که ماهیت هرکس را بر خودش روشن می‌کند. اخلاق واقعی هرکسی در سفر ظاهر می‌‌‏شود. در سفر معلوم می‌‌‏شود که کی شجاع است و کی ترسو، کی مهربان است و کی بی‏عاطفه، کی خدمتگزار است و کی لافزن و دروغگو، کی حلیم و پرحوصله است و کی کم‏ظرفیت و سبک؟ و از این روست که سفر را سفر گفته‏اند.

سفر به طور کلی مفید و لازم است. قطع نظر از اینکه اخلاق واقعی هرکسی را بر خودش ظاهر می‌کند، حقایق دیگری را نیز بر انسان روشن می‌کند: آدمی را پخته و جهان‏دیده می‌‌‏نماید، فواید مادی و معنوی فراوانی دارد. در مدح سفر سخنان زیادی رسیده است. قرآن کریم به سیر در زمین امر می‌کند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه می‌‌‏داند.

در سوره مبارکه حج، آیه 46 می‌‌‏فرماید: أَ فَلَمْ یَسیروا فِی الْارْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ آذانٌ یَسْمَعونَ بِها یعنی آیا در زمین گردش نکرده‏اند تا روحیه‏‌هایی متفکر و گوش‌هایی باز و شنوا پیدا کنند؟

پیغمبر اکرم می‌‌‏فرمود: سافِروا تَصِحّوا [۴] مسافرت کنید، صحت می‌‌‏یابید. در دیوان‏ منسوب به مولی امیر المؤمنین‏ است: تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فی طَلَبِ الْعُلی‏ وَ سافِرْ فَفِی الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ

یعنی در طلب علوّ و بزرگی از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصه‏‌های محلی فراموش می‌‏شود، وسیله کسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادب‏آموزی است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق می‌‏یابد.

انوری می‌‏گوید: به جرم خاک و به گردون نگاه باید کرد که آن کجاست ز آرام و این کجا ز سفر به شهر خویش درون، بی‏خطر بود مردم‏ به کان خویش درون، بی ‏بها بود گوهر سفر مربی مرد است و آستانه جاه‏ سفر خزانه مال است و اوستاد هنر درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای‏ نه جور ارّه کشیدی و نه جفای تبر

غزالی می‌‏گوید: یکی از علما به یاران خود می‌‏گوید: «سیحوا تَطیبوا، فَانَّ الْماءَ اذا کَثُرَ مَقامُهُ فی مَوْضِعٍ تَغَیَّرَ» [۵] 42یعنی سیاحت کنید تا پاکیزه شوید، زیرا آب اگر در یک جا بماند می‌‏گندد.

ابوالفتح بستی می‌‏گوید: لَقَدْ هُنْتُ مِنْ طولِ الْمَقامِ وَ مَنْ یَقُمْ‏ طَویلًا یُهَنْ مِنْ بَعْدِ ما کانَ مُکْرَما وَ طولُ جَمامِ الْمَرْءِ فی مُسْتَقَرِّهِ‏ یُغَیِّرُهُ لَوْناً وَ ریحاً وَ مَطْعَما [۶]

یعنی از بس که یک جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آری هرکس در یک نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خواری می‌‏شود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوی و مزه او را می‌‏برد.

رفیق‏

کلمه رفیق از ماده رفق است که به معنی نرمی است. از قدیم‏الایام کلمه رفیق به همسفر اطلاق می‌‏شده است. در احادیث همین تعبیر به کار رفته است. پیغمبر اکرم فرمود: الرَّفیقَ ثُمَّ السَّفَرَ یعنی اول رفیق خوب انتخاب کنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید.

این کلمه ازآن‏جهت برای همسفر انتخاب شده است که لازم‏ترین شرط همسفری، رفق و نرمی و ملایمت است. انسان باید کوشش کند حد اکثر ملایمت و همراهی را با رفقای خود داشته باشد. پس معلوم شد که سفر به نوبه خود اخلاق و آدابی دارد. باید آنها را بدانیم و بکار ببندیم.

پانویس

  1. وسائل ج2ص 224.
  2. من لا یحضره الفقیه ج 2ص 179.
  3. مائده: 27‏
  4. من لا یحضره الفقیه ج 2ص 173
  5. محجه البیضاء ج 4ص
  6. المحاسن و الاضدا ص 136

منابع

مجموعه آثار استاد شهید مطهری (حج)، ج‏25، ص: 62-51- با تلخیص و ویرایش-