امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - ' :' به ':')
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'می‌رسد')
خط ۲۵: خط ۲۵:
بنا بر این، باید بپذیریم که در امور زندگی به طور حتم نمی‌توانیم مستقلا و بدون دخالت فاعل دیگری کارهای خود را ساماندهی کنیم. پس باید شخص بزرگ تر و بالاتری باشد که از او کمک بطلبیم. مثلا در [[نماز]] می گوییم:«ایاک نعبد» و «ایاک نستعین» یعنی ما در همان حال که داریم با خدای مان سخن می گوییم و او را عبادت می کنیم، در همان حال نیز از او کمک می خواهیم. و این است معنای امر بین الامرین.!
بنا بر این، باید بپذیریم که در امور زندگی به طور حتم نمی‌توانیم مستقلا و بدون دخالت فاعل دیگری کارهای خود را ساماندهی کنیم. پس باید شخص بزرگ تر و بالاتری باشد که از او کمک بطلبیم. مثلا در [[نماز]] می گوییم:«ایاک نعبد» و «ایاک نستعین» یعنی ما در همان حال که داریم با خدای مان سخن می گوییم و او را عبادت می کنیم، در همان حال نیز از او کمک می خواهیم. و این است معنای امر بین الامرین.!


در ضمن مناسب است به جمله ای معروف و کاملا معمولی و حتی شاید عامیانه که بسیار تکرار می‌شود توجه کنیم و آن جمله کوتاه بیان «الهی به امید تو» است که معمولا هر شخص مومن و موحدی هنگام شروع هر کاری همراه با نیت درونی، آن را می گوید.  یعنی ای خدای بزرگ! من به امید لطف و محبت تو کارم را شروع می کنم، پس مرا در کاری که انجام می دهم یاری کن! در این جا حرکت به ظاهر از انسان  شروع می‌شود، اما وقتی او خود را به خدا می سپرد خدا نیز به کمک او می‌آید و حرکتش را با برکت می‌کند. پس در واقع  کار با همکاری دو فاعل بعید، یعنی فاعل الهی و فاعل قریب، یعنی فاعل انسانی به سامان می رسد.
در ضمن مناسب است به جمله ای معروف و کاملا معمولی و حتی شاید عامیانه که بسیار تکرار می‌شود توجه کنیم و آن جمله کوتاه بیان «الهی به امید تو» است که معمولا هر شخص مومن و موحدی هنگام شروع هر کاری همراه با نیت درونی، آن را می گوید.  یعنی ای خدای بزرگ! من به امید لطف و محبت تو کارم را شروع می کنم، پس مرا در کاری که انجام می دهم یاری کن! در این جا حرکت به ظاهر از انسان  شروع می‌شود، اما وقتی او خود را به خدا می سپرد خدا نیز به کمک او می‌آید و حرکتش را با برکت می‌کند. پس در واقع  کار با همکاری دو فاعل بعید، یعنی فاعل الهی و فاعل قریب، یعنی فاعل انسانی به سامان می‌رسد.
[[محمد بن محمد بن نعمان]] (۴۱۳-۳۳۶ ق)، مشهور به [[شیخ مفید]]، از علمای برجسته [[شیعه]] است. او از پیشگامان در تدوین کلام شیعه و اصول فقه امامیه است. این شخصیت معروف، شاگردان بزرگی تربیت نمود، که می توان به اشخاصی چون [[سید مرتضى]]، [[سید رضى]] و [[شیخ طوسى]] اشاره کرد.وی نیز مطابق با تعالیم اولیای الهی در تفسیر جبر و اختیار [[امر بین الامرین]] را انتخاب کرد.
[[محمد بن محمد بن نعمان]] (۴۱۳-۳۳۶ ق)، مشهور به [[شیخ مفید]]، از علمای برجسته [[شیعه]] است. او از پیشگامان در تدوین کلام شیعه و اصول فقه امامیه است. این شخصیت معروف، شاگردان بزرگی تربیت نمود، که می توان به اشخاصی چون [[سید مرتضى]]، [[سید رضى]] و [[شیخ طوسى]] اشاره کرد.وی نیز مطابق با تعالیم اولیای الهی در تفسیر جبر و اختیار [[امر بین الامرین]] را انتخاب کرد.


خط ۴۸: خط ۴۸:
===افعال عباد بین جبر و تفویض===
===افعال عباد بین جبر و تفویض===


خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد  میان جبر و تفویض یعنی امر بین الامرین قرار دارد. می‌نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلى ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلى ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشى من الانسان الصحیح الّذی لم یکره على هذین الفعلین و مثال الثانى حرکة الانسان إلى السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>طوسی خواجه نصیر الدین، [[تلخیص المحصل]]، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می‌شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین  است. در این صورت انسان اختیار و اراده ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می رسد البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می‌شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعى یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفى الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنى الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>همان</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی هر دو با هم جمع شود، آیا وقوع فعل واجب می‌شود یا نه؟ حق آن است که واجب می‌شود و گرنه لازم می‌آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است) و البته این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و  فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد.اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می گیریم که هر فعلی حاصل دو عنصر  قدرت و اراده است.
خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد  میان جبر و تفویض یعنی امر بین الامرین قرار دارد. می‌نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلى ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلى ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشى من الانسان الصحیح الّذی لم یکره على هذین الفعلین و مثال الثانى حرکة الانسان إلى السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>طوسی خواجه نصیر الدین، [[تلخیص المحصل]]، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می‌شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین  است. در این صورت انسان اختیار و اراده ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می‌رسد البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می‌شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعى یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفى الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنى الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>همان</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی هر دو با هم جمع شود، آیا وقوع فعل واجب می‌شود یا نه؟ حق آن است که واجب می‌شود و گرنه لازم می‌آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است) و البته این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و  فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد.اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می گیریم که هر فعلی حاصل دو عنصر  قدرت و اراده است.


خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فاذا نظرنا إلى أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلى الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلى اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>همان، ص 477  و طوسی خواجه نصیر الدین، رسایل، ص 478</ref>یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می کنیم، متوجه می شویم که اصل آن از خدای متعال است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می کنیم، می بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می‌شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده  بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل  به خدا حق است به گونه ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار،  نتیجه می گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می‌شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> [[محمد حسن مظفر]]، [[دلایل الصدق لنهج الحق]]، ص 270</ref>   
خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فاذا نظرنا إلى أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلى الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلى اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>همان، ص 477  و طوسی خواجه نصیر الدین، رسایل، ص 478</ref>یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می کنیم، متوجه می شویم که اصل آن از خدای متعال است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می کنیم، می بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می‌شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده  بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل  به خدا حق است به گونه ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار،  نتیجه می گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می‌شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> [[محمد حسن مظفر]]، [[دلایل الصدق لنهج الحق]]، ص 270</ref>   
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.


اضافه بر مطالبی که گذشت، نگاه محوری خواجه نصیر الدین در باره امر بین الامرین چنین است که خدا فاعل بعید و انسان فاعل قریب افعال اختیاری است، اما چگونگی تصور این موضوع که می توان برای یک فعل دو فاعل بعید و قریب در نظر گرفت که به محال نینجامد، این است که بگوییم فاعل بعید و فاعل قریب در طول هم فعل را ایجاد می‌کنند و سلسله طولی فاعل ها مومجب مزاحمت یا تداخل فاعل ها با هم نمی‌شود. و اما دلیل بر این که چرا ایجاد فعل به وسیله فاعل های عرضی امکان پذیر نیست، منوط به این توضیح است که افعال انسان چون با اراده و قدرتش انجام می‌شود، می تواند موجب صدور فعل و منشا آثار شود و  فعل به طور حقیقی به انسان منسوب می‌شود. و اما از زاویه دیگر معتقدیم در هستی هیچ موثری غیر از خداوند وجود ندارد، زیرا او منشا هر گونه فعل و انفعالی در نظام هستی از جمله قدرت،اراده و افعال اختیاری است. پس وجه الجمع این دو مسئله در این است که افعال اختیاری انسان را از یک طرف به خود او به عنوان فاعل قریب منسوب کنیم و از طرفی آن را وابسته به فاعل بعید بدانیم، چون او منشا اصلی صدور همه افعال است، در حالی که چنین فرضی در صورت فاعل های عرضی به نتیجه نمی رسد.
اضافه بر مطالبی که گذشت، نگاه محوری خواجه نصیر الدین در باره امر بین الامرین چنین است که خدا فاعل بعید و انسان فاعل قریب افعال اختیاری است، اما چگونگی تصور این موضوع که می توان برای یک فعل دو فاعل بعید و قریب در نظر گرفت که به محال نینجامد، این است که بگوییم فاعل بعید و فاعل قریب در طول هم فعل را ایجاد می‌کنند و سلسله طولی فاعل ها مومجب مزاحمت یا تداخل فاعل ها با هم نمی‌شود. و اما دلیل بر این که چرا ایجاد فعل به وسیله فاعل های عرضی امکان پذیر نیست، منوط به این توضیح است که افعال انسان چون با اراده و قدرتش انجام می‌شود، می تواند موجب صدور فعل و منشا آثار شود و  فعل به طور حقیقی به انسان منسوب می‌شود. و اما از زاویه دیگر معتقدیم در هستی هیچ موثری غیر از خداوند وجود ندارد، زیرا او منشا هر گونه فعل و انفعالی در نظام هستی از جمله قدرت،اراده و افعال اختیاری است. پس وجه الجمع این دو مسئله در این است که افعال اختیاری انسان را از یک طرف به خود او به عنوان فاعل قریب منسوب کنیم و از طرفی آن را وابسته به فاعل بعید بدانیم، چون او منشا اصلی صدور همه افعال است، در حالی که چنین فرضی در صورت فاعل های عرضی به نتیجه نمی‌رسد.
   
   
در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده می کنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>تلخیص المحصل،ص 334</ref> یعنی آن ها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمی شوند، بلکه در مسیر امر بین الامرین پیش می روند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و  گمراهی خواهد ماند.
در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده می کنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>تلخیص المحصل،ص 334</ref> یعنی آن ها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمی شوند، بلکه در مسیر امر بین الامرین پیش می روند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و  گمراهی خواهد ماند.
==تفسیر شیخ صدوق از امر بین الامرین==
==تفسیر شیخ صدوق از امر بین الامرین==
[[شیخ صدوق]]([[محمد بن علی بن بابویه]]،306-381) از علمای بزرگ [[امامیه]] در قرن چهارم هجری قمری است. این متکلم و محدث بزرگ امامیه در تفسیر [[جبر و اختیار]] و نحوه مواجهه آن با [[افعال بندگان]]، مطابق با تعالیم اولیای الهی، [[امر بین الامرین]] را بر می گزیند.
[[شیخ صدوق]]([[محمد بن علی بن بابویه]]،306-381) از علمای بزرگ [[امامیه]] در قرن چهارم هجری قمری است. این متکلم و محدث بزرگ امامیه در تفسیر [[جبر و اختیار]] و نحوه مواجهه آن با [[افعال بندگان]]، مطابق با تعالیم اولیای الهی، [[امر بین الامرین]] را بر می گزیند.
این متکلم در کتاب الاعتقادات در باب «الاعتقاد فی نفی الجبر و التفویض» ‏عقیده خود را چنین بیان می‌کند:«اعتقادنا فی ذلک‏ قَوْلُ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ؟ قَالَ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَأَیْتَهُ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَا یَقْبَلُ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ» [۱] اعتقاد ما در باره جبر و اختیار، حدیث [[امام صادق]] علیه السلام است که در مواجهه با جبر و اختیار فرمود نه [[جبر]] است و نه [[تفویض]]، بلکه امری است میان دو امر. شخصی معنای امر بین الامرین را پرسید، حضرت چنین پاسخ داد مانند آن است که مردى را در حال گناه ببینى و او را از آن نهى کنى، ولى او(به جای توجه به نهی تو) گناه را انجام دهد و تو او را رها کنی! در این صورت، اگر او سخن تو را نپذیرفت و تو در همان حال رهایش کردى باعث نمى‏ شود که او را به گناه امر کرده باشى یعنی تو باعث گناه او شده باشی. به نظر می رسد نهى در حدیث مذکور‏، اشاره به عدم تفویض دارد و رها کردن‏ و اجبار نکردن،‏ ناظر بر عدم جبر است.
این متکلم در کتاب الاعتقادات در باب «الاعتقاد فی نفی الجبر و التفویض» ‏عقیده خود را چنین بیان می‌کند:«اعتقادنا فی ذلک‏ قَوْلُ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ؟ قَالَ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَأَیْتَهُ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَا یَقْبَلُ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ» [۱] اعتقاد ما در باره جبر و اختیار، حدیث [[امام صادق]] علیه السلام است که در مواجهه با جبر و اختیار فرمود نه [[جبر]] است و نه [[تفویض]]، بلکه امری است میان دو امر. شخصی معنای امر بین الامرین را پرسید، حضرت چنین پاسخ داد مانند آن است که مردى را در حال گناه ببینى و او را از آن نهى کنى، ولى او(به جای توجه به نهی تو) گناه را انجام دهد و تو او را رها کنی! در این صورت، اگر او سخن تو را نپذیرفت و تو در همان حال رهایش کردى باعث نمى‏ شود که او را به گناه امر کرده باشى یعنی تو باعث گناه او شده باشی. به نظر می‌رسد نهى در حدیث مذکور‏، اشاره به عدم تفویض دارد و رها کردن‏ و اجبار نکردن،‏ ناظر بر عدم جبر است.




خط ۹۴: خط ۹۴:
همان طور که اشاره شد، صدرا با نگاه عرفانی از نفوذ نور الهی و وحدانیت باری تعالی و اقتدار و سلطه حکومتش بر تمام هستی سخن می گوید. این نوع نگرش به توحید، به معنای فنای هر موجوی در سیطره شعاع نور الهی است و البته بالاترین نوع نگرش عرفانی و توحیدی حکیمان متاله و عارفان واصل می‌باشد و علاوه، عرصه فنا عرصه بروز نیست، چون که فاعل وابسته(ممکن) در ساحت نور الهی نمی‌تواند توجهی به خودش داشته باشد، بلکه تمام توجهش به سوری نور و موثر واقعی در عالم هستی است. به همین دلیل صدرا این جمله معروف را بیان کرد که «لا موثر فی الوجود الا الله.» با این حال وی اصرار دارد که انسان نیز به طور واقع فاعل فعل خود می‌باشد که البته با توجیهات فلسفی قابل فهم است و توضیحش در ادامه خواهد آمد. در طرف دیگر، متکلمان کسب گرا با نگاه کلامی به این موضوع نگریستند، اما هم سو با نگاه عرفانی صدرا معتقد شدند که در جهان هستی، فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. شاید آن ها نیز باورمندی شدیدشان به توحید، ناشی از عرفان درون شان باشد که فقط خدا را می دیدند و التفاتی به خودشان نداشتند.  
همان طور که اشاره شد، صدرا با نگاه عرفانی از نفوذ نور الهی و وحدانیت باری تعالی و اقتدار و سلطه حکومتش بر تمام هستی سخن می گوید. این نوع نگرش به توحید، به معنای فنای هر موجوی در سیطره شعاع نور الهی است و البته بالاترین نوع نگرش عرفانی و توحیدی حکیمان متاله و عارفان واصل می‌باشد و علاوه، عرصه فنا عرصه بروز نیست، چون که فاعل وابسته(ممکن) در ساحت نور الهی نمی‌تواند توجهی به خودش داشته باشد، بلکه تمام توجهش به سوری نور و موثر واقعی در عالم هستی است. به همین دلیل صدرا این جمله معروف را بیان کرد که «لا موثر فی الوجود الا الله.» با این حال وی اصرار دارد که انسان نیز به طور واقع فاعل فعل خود می‌باشد که البته با توجیهات فلسفی قابل فهم است و توضیحش در ادامه خواهد آمد. در طرف دیگر، متکلمان کسب گرا با نگاه کلامی به این موضوع نگریستند، اما هم سو با نگاه عرفانی صدرا معتقد شدند که در جهان هستی، فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. شاید آن ها نیز باورمندی شدیدشان به توحید، ناشی از عرفان درون شان باشد که فقط خدا را می دیدند و التفاتی به خودشان نداشتند.  


در ضمن به نظر می رسد مقصود این فیلسوف از بیان کلمه موثر، موثر به معنای خالق و فاعل باشد. یعنی در عرصه وجود هیچ موثری (خالق،فاعل،علت) جز خدای متعال شناخته نمی‌شود. به تعبیر دیگر، آن چیزی که بر جهان هستی اثر واقعی دارد و می تواند وجود آفرین باشد، خدای متعال است. پس انسان نمی‌تواند موجد و موثر در هستی باشد، بلکه فعلی که آفریده می‌شود را ابزار کسب خود قرار داده به آن عنوان وجهت می‌دهد. در نتیجه، جمله جز خدا موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، به معنای انحصار فاعلیت برای خدای متعال است. با این حال همان طور که اشاره کردیم، صدرا تلاش می‌کند هم زمان با فاعلیت الهی، برای انسان نیز فاعلیتی حقیقی فرض کند. بنابراین، اگر هیچ موثری جز خدا شناخته نشود که در واقع نیز چنین است، پس نمی‌توان برای دیگر موجودات از جمله انسان قدرت مستقلی تصور کرد که دارای تاثیر خارجی باشد به گونه ای که فعل بیافریند! بلکه باید انسان را فاعلی تبعی یا ظلّی دانست که می تواند در سایه قدرت خدا، اثر خود را روی فعل آفریده شده بگذارد. پس انسان نمی‌تواند به عنوان فاعل حقیقی روی موجودات تاثیر مستقیم بگذارد، زیرا اثر واقعی مربوط به موثر واقعی یعنی خدای متعال است.علاوه، اگر فرض کنیم انسان هم مثل خداوند فاعل حقیقی افعال خویش است، با محظور ورود و تداخل هم زمان دو موثر در یک وجود روبرو می شویم که قابل توجیه و پذیرش نیست! زیرا یک فعل نمی‌تواند دو فاعل حقیقی داشته باشد.چون با تالی فاسد های مختلف روبرو می‌شود! هم چنین اشاره شد که تعبیر فاعلیت برای انسان، تعبیری مسامحی است و گرنه انسان در قالب مباشر آخرین واسطه انجام فعل در زنجیره علت ها و معلول های مربوط به افعالش است. وی در این حلقه، رفتاری هوشمندانه دارد و صاحب فکر و اختیار است و می تواند به فعل آفریده شده عنوان و جهت معین بدهد.
در ضمن به نظر می‌رسد مقصود این فیلسوف از بیان کلمه موثر، موثر به معنای خالق و فاعل باشد. یعنی در عرصه وجود هیچ موثری (خالق،فاعل،علت) جز خدای متعال شناخته نمی‌شود. به تعبیر دیگر، آن چیزی که بر جهان هستی اثر واقعی دارد و می تواند وجود آفرین باشد، خدای متعال است. پس انسان نمی‌تواند موجد و موثر در هستی باشد، بلکه فعلی که آفریده می‌شود را ابزار کسب خود قرار داده به آن عنوان وجهت می‌دهد. در نتیجه، جمله جز خدا موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، به معنای انحصار فاعلیت برای خدای متعال است. با این حال همان طور که اشاره کردیم، صدرا تلاش می‌کند هم زمان با فاعلیت الهی، برای انسان نیز فاعلیتی حقیقی فرض کند. بنابراین، اگر هیچ موثری جز خدا شناخته نشود که در واقع نیز چنین است، پس نمی‌توان برای دیگر موجودات از جمله انسان قدرت مستقلی تصور کرد که دارای تاثیر خارجی باشد به گونه ای که فعل بیافریند! بلکه باید انسان را فاعلی تبعی یا ظلّی دانست که می تواند در سایه قدرت خدا، اثر خود را روی فعل آفریده شده بگذارد. پس انسان نمی‌تواند به عنوان فاعل حقیقی روی موجودات تاثیر مستقیم بگذارد، زیرا اثر واقعی مربوط به موثر واقعی یعنی خدای متعال است.علاوه، اگر فرض کنیم انسان هم مثل خداوند فاعل حقیقی افعال خویش است، با محظور ورود و تداخل هم زمان دو موثر در یک وجود روبرو می شویم که قابل توجیه و پذیرش نیست! زیرا یک فعل نمی‌تواند دو فاعل حقیقی داشته باشد.چون با تالی فاسد های مختلف روبرو می‌شود! هم چنین اشاره شد که تعبیر فاعلیت برای انسان، تعبیری مسامحی است و گرنه انسان در قالب مباشر آخرین واسطه انجام فعل در زنجیره علت ها و معلول های مربوط به افعالش است. وی در این حلقه، رفتاری هوشمندانه دارد و صاحب فکر و اختیار است و می تواند به فعل آفریده شده عنوان و جهت معین بدهد.
   
   
===تشابه و تفاوت کلام صدرا و اشاعره در تفسیر فاعلیت الهی و انسان===
===تشابه و تفاوت کلام صدرا و اشاعره در تفسیر فاعلیت الهی و انسان===