۱٬۷۳۸
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی « <div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA5...» ایجاد کرد) |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
=ضرورت موضوع= | =ضرورت موضوع= | ||
امروزه که استکبار جهانى با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخى کشورهاى اسلامى را عملا تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامى را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونى، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.<br> | امروزه که استکبار جهانى با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخى کشورهاى اسلامى را عملا تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامى را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونى، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.<br> | ||
قرآن و احادیث اهل بیت(علیهمالسلام) نیز وحدت امت اسلامى را امرى ضرور خوانده و بدان توصیه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. همگى به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید | قرآن و احادیث اهل بیت(علیهمالسلام) نیز وحدت امت اسلامى را امرى ضرور خوانده و بدان توصیه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. همگى به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید.<ref>آل عمران (3)، 103.</ref> | ||
از دیدگاه امام صادق(علیهالسلام) کسى که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دورى گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است | از دیدگاه امام صادق(علیهالسلام) کسى که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دورى گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است.<ref>کلینى، ج 1، ص 405.</ref>؛ بنابراین وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلى است. ثانیاً آیات فراوان و احادیث اهل بیت(علیهمالسلام)نیز آن را اصل ضرور دانسته است.<br> | ||
=هدف= | =هدف= | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمى و اجتماعى، تبیین مفاهیم و واژههایى است که در آنها به کار مىرود؛ از این رو نخست لازم است برخى واژهها تعریف شود.<br> | از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمى و اجتماعى، تبیین مفاهیم و واژههایى است که در آنها به کار مىرود؛ از این رو نخست لازم است برخى واژهها تعریف شود.<br> | ||
==أ. وحدت و اتحاد== | ==أ. وحدت و اتحاد== | ||
1. معناى لغوى: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهى در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعهاى واحد به شمار آیند | 1. معناى لغوى: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهى در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعهاى واحد به شمار آیند.<ref>معین، ج 4، ص 4989.</ref><br> | ||
اتحاد عبارت است از یکى شدن | اتحاد عبارت است از یکى شدن <ref>طریحى، ج 4 ص 476.</ref>، یگانگى کردن، یکرنگى، یکدلى، یک جهتى و هماهنگى. <br> | ||
2. معناى اصطلاحى: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصى خود، با هم یگانه و یکى شوند (سعید بند على، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامى، همبستگى و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبى در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهمالسلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکارى داشتند.<br> | 2. معناى اصطلاحى: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصى خود، با هم یگانه و یکى شوند (سعید بند على، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامى، همبستگى و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبى در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهمالسلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکارى داشتند.<br> | ||
==ب. تعامل== | ==ب. تعامل== | ||
تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یکدیگر | تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یکدیگر <ref>خلیل، سید حمید طبیبیان، ج1، ص595.</ref> بدین لحاظ، تعامل طرفینى است و حتما باید دو نفر باشد، در غیر این صورت، تعاملى صورت نمىگیرد؛ البته قلمرو و گسترهاى تعامل به داد و ستد اشیاى مادى منحصر نیست، و کمکهاى فکرى و علمى را نیز در بردارد.<br> | ||
=پاسبان مصالح= | =پاسبان مصالح= | ||
در زمان حیات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، جامعه نو بنیاد اسلامى هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید مىشد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) را به خود مشغول مىساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.<br> | در زمان حیات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، جامعه نو بنیاد اسلامى هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید مىشد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) را به خود مشغول مىساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.<br> | ||
نخستین برخورد نظامى مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهى شد، و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.<br> | نخستین برخورد نظامى مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهى شد، و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.<br> | ||
پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) در سال نهم هجرت با ارتشى مجهز به سوى کرانههاى شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد | پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) در سال نهم هجرت با ارتشى مجهز به سوى کرانههاى شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد <ref>ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبرى، ج 3، ص42ـ36.</ref> این پیروزى، پیامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بیمارى خود، ارتش اسلام را به فرماندهى اسامه مأمور کرد تا به کرانههاى شام برود. <ref>همان، ص 288؛ على بن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبرى، ج 3، ص 183.</ref><br> | ||
خطر دوم، امپراتورى ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) از شدت ناراحتى، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت امتناع او را بکشد | خطر دوم، امپراتورى ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) از شدت ناراحتى، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت امتناع او را بکشد.<ref>محمد ابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسى، ج 20، ص 389.</ref>؛ ولى عمر او دیرى نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر کشته شد.<br> | ||
خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند. | خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند. | ||
قدرت تخریبى منافقان به اندزهاى بود که قرآن کریم از آنها در سورههاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلىاللهعلیهوآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد مىکند | قدرت تخریبى منافقان به اندزهاى بود که قرآن کریم از آنها در سورههاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلىاللهعلیهوآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد مىکند.<ref>آیت الله سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 130، پى نوشت.</ref><br> | ||
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامى بر سر مسأله خلافت و رهبرى دچار اختلاف شدیدى شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) در موارد بسیارى به ویژه غدیر خم، على(علیهالسلام)را به جانشینى خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصى را براى چنین منصبى هنوز معین نفرموده است.<br> | پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامى بر سر مسأله خلافت و رهبرى دچار اختلاف شدیدى شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) در موارد بسیارى به ویژه غدیر خم، على(علیهالسلام)را به جانشینى خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصى را براى چنین منصبى هنوز معین نفرموده است.<br> | ||
در هر صورت، در جریان سقیفه، عدهاى پس از بحث و | در هر صورت، در جریان سقیفه، عدهاى پس از بحث و گفتوگوى فراوان، سرانجام خلیفهاى را براى مسلمانان برگزیدند؛ در حالى که جمع بسیارى از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) حضور نداشتند و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعى هر لحظه از ناحیه دشمان خارجى و داخلى تهدید مىشد.<br> | ||
امام على(علیهالسلام) که خود را در این مسأله صاحب حق مىدانست، براى حفظ مصالح جامعه اسلامى از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیهالسلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه براى گرفتن حق خود اقدام مىکرد، نتایج ذیل را به دنبال مىداشت:<br> | امام على(علیهالسلام) که خود را در این مسأله صاحب حق مىدانست، براى حفظ مصالح جامعه اسلامى از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیهالسلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه براى گرفتن حق خود اقدام مىکرد، نتایج ذیل را به دنبال مىداشت:<br> | ||
# در قیام مسلحانه، امام(علیهالسلام) بسیارى از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مىداد. شهادت و جانفشانى در راه خدا امرى مطلوب است؛ ولى با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمىگشت. | # در قیام مسلحانه، امام(علیهالسلام) بسیارى از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مىداد. شهادت و جانفشانى در راه خدا امرى مطلوب است؛ ولى با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمىگشت. | ||
# افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنىهاشم و دیگر یاران حضرت سبب مىشد تا بسیارى از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضى نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف مىشد. این گروه هر چند در مسأله رهبرى در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافى نداشتند و قدرتى در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار مىرفتند.<br> | # افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنىهاشم و دیگر یاران حضرت سبب مىشد تا بسیارى از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضى نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف مىشد. این گروه هر چند در مسأله رهبرى در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافى نداشتند و قدرتى در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار مىرفتند.<br> | ||
# بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام به طور کامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدى تشکیل مىدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبرى صحیح در مرکز، چراغ توحیدى براى ابد به خاموشى مىگرایید | # بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام به طور کامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدى تشکیل مىدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبرى صحیح در مرکز، چراغ توحیدى براى ابد به خاموشى مىگرایید <ref>سبحانى، فروغ ولایت، ص 166.</ref><br> | ||
امیر مؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبى حس کرده بود؛ بدین لحاظ براى حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.<br> | امیر مؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبى حس کرده بود؛ بدین لحاظ براى حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.<br> | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
وحدت امت اسلامى براى على(علیهالسلام) از اصول بسیار مهم و اساسى بود. حضرت، حکومت و رهبرى را نیز براى حفظ این اصل مىخواست و تمام مصیبتها و رنجهاى زمانه را هم بدان سبب تحمل مىکرد. | وحدت امت اسلامى براى على(علیهالسلام) از اصول بسیار مهم و اساسى بود. حضرت، حکومت و رهبرى را نیز براى حفظ این اصل مىخواست و تمام مصیبتها و رنجهاى زمانه را هم بدان سبب تحمل مىکرد. | ||
هنگامى که على(علیهالسلام) مشغول تجهیز پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بود، عدهاى در سقیفه براى انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابوسفیان که شم سیاسى نیرومندى داشت، زمانى که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آمادهتر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امرى نمایان بود موضعگیرىهاى انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانى از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود. | هنگامى که على(علیهالسلام) مشغول تجهیز پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بود، عدهاى در سقیفه براى انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابوسفیان که شم سیاسى نیرومندى داشت، زمانى که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آمادهتر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امرى نمایان بود موضعگیرىهاى انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانى از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود. | ||
به رغم این که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) پیوسته براى ایجاد برادرى و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید | به رغم این که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) پیوسته براى ایجاد برادرى و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید <ref>انفال (8)، 63.</ref>، حس عصبیت و نژاد پرستى برخى افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامى، مهاجران و انصار دائم همدیگر را به جنگ تهدید کنند.<br> | ||
ابوسفیان که زمینه اختلاف را به خوبى دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّى لأَرى عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانى مىبینم که جز خون چیز دیگرى نمىتواند آن را خاموش سازد» (ابن ابى الحدید مدائنى، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209 | ابوسفیان که زمینه اختلاف را به خوبى دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّى لأَرى عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانى مىبینم که جز خون چیز دیگرى نمىتواند آن را خاموش سازد». <ref>(ابن ابى الحدید مدائنى، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209.</ref>، براى رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام على(علیهالسلام) را زد و به وى پیشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمىخیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند، کسى از قریش از بیعت تو سر نمىپیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایى مىپذیرند».<ref>ابن شهر آشوب، ص 77.</ref><br> | ||
امیر مؤمنان در این لحظه جمله تاریخى خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنى خود با اسلام باقى هستى | امیر مؤمنان در این لحظه جمله تاریخى خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنى خود با اسلام باقى هستى <ref>یوسف بن عبد البر قرطبى مالکى، ج 2، ص 690.</ref><br> | ||
ابوسفیان ساکت ننشست و براى تحریک احساسات امام على(علیهالسلام) و یارانش اشعارى بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّم تان که غارت شده است سکوت کنید<br> | ابوسفیان ساکت ننشست و براى تحریک احساسات امام على(علیهالسلام) و یارانش اشعارى بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّم تان که غارت شده است سکوت کنید<br> | ||
بنىهاشم لاتطمعوا الناس فیکم *** و لا سیما تیم ابن مرّة او عدى<br> | بنىهاشم لاتطمعوا الناس فیکم *** و لا سیما تیم ابن مرّة او عدى<br> | ||
فما الامر الا فیکم و الیکم *** و لیس لها الا ابو حسن على<br> | فما الامر الا فیکم و الیکم *** و لیس لها الا ابو حسن على<br> | ||
<ref>ابن شهر آشوب، ص 87.</ref><br> | |||
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیلههاى تیم و عدى در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوى شما است و براى جز حضرت على کسى شایستگى ندارد. | فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیلههاى تیم و عدى در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوى شما است و براى جز حضرت على کسى شایستگى ندارد. | ||
على(علیهالسلام) که از هدف شوم ابو سفیان در ایجاد فتنه و آشوب براى خشکاندن نهال نوپاى اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبى آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وى فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگرى ندارى. تو مدتها بدخواه اسلام بودهاى. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازى نیست | على(علیهالسلام) که از هدف شوم ابو سفیان در ایجاد فتنه و آشوب براى خشکاندن نهال نوپاى اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبى آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وى فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگرى ندارى. تو مدتها بدخواه اسلام بودهاى. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازى نیست.<ref>طبرى، ج 3، ص 209؛ ابن ابىالحدید، ج 2، ص 45؛ على ابن اثیر، ج 2، ص 7.</ref><br> | ||
در نهج البلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف مىفرماید: موجهاى فتنه را با کشتىهاى نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگى دورى گزینید و نشانههاى فخر فروشى را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، مىگویند بر فرمانروایى حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ مىترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت مىکنم، به سبب علم و آگاهى خاصى است که در آن فرو رفتهام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان مىشدید | در نهج البلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف مىفرماید: موجهاى فتنه را با کشتىهاى نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگى دورى گزینید و نشانههاى فخر فروشى را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، مىگویند بر فرمانروایى حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ مىترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت مىکنم، به سبب علم و آگاهى خاصى است که در آن فرو رفتهام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان مىشدید.<ref>نهج البلاغه، خطبه 5.</ref><br> | ||
عِلمى که حضرت از آن سخن مىگوید، آگاهى از نتایج وحشت آور اختلاف و دو دستگى مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبى مىدانست که قیام براى احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلى، تمام مىشود؛ بدین جهت، ترجیح مىدهد براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کند.<br> | عِلمى که حضرت از آن سخن مىگوید، آگاهى از نتایج وحشت آور اختلاف و دو دستگى مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبى مىدانست که قیام براى احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلى، تمام مىشود؛ بدین جهت، ترجیح مىدهد براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کند.<br> | ||
در نامهاى هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمىکردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتى وانداشت جز توجه مردم به دیگرى ]= ابوبکر[ که دست او را براى بیعت مىفشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتهاند و مىخواهند آیین محمد(صلىاللهعلیهوآله)را محو کنند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانى مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزهاى است که به زودى مانند سراب یا ابر از میان مىرود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یارى کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام ]و جامعه اسلامى [بازگشت | در نامهاى هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمىکردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتى وانداشت جز توجه مردم به دیگرى ]= ابوبکر[ که دست او را براى بیعت مىفشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتهاند و مىخواهند آیین محمد(صلىاللهعلیهوآله)را محو کنند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانى مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزهاى است که به زودى مانند سراب یا ابر از میان مىرود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یارى کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام ]و جامعه اسلامى [بازگشت <ref>همان، نامه 62.</ref><br> | ||
چنانکه ملاحظه مىشود، در این نامه حضرت تصریح مىکند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامى که اسلام و امت اسلامى را در معرض خطر دیدم و با این که حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.<br> | چنانکه ملاحظه مىشود، در این نامه حضرت تصریح مىکند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامى که اسلام و امت اسلامى را در معرض خطر دیدم و با این که حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.<br> | ||
حفظ وحدت امت اسلامى، براى جلوگیرى از آسیبهاى دینى و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگرى از امام(علیهالسلام) نیز جلوه گر است. حضرت مىفرماید: قریش پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن ]بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازه مسلمانند و | حفظ وحدت امت اسلامى، براى جلوگیرى از آسیبهاى دینى و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگرى از امام(علیهالسلام) نیز جلوه گر است. حضرت مىفرماید: قریش پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن ]بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازه مسلمانند و کوچکترین سستى دین را تباه مىکند و کوچکترین فردى ممکن است دین را از بین ببرد.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 308.</ref><br> | ||
على(علیهالسلام) در روزهاى اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)که حق شان تلف شده و در ردیف توده بازارىها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازارىها قرار گرفتیم. چشمهایى از ما گریست و ناراحتىها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگرى مىبود و با آنها مىجنگیدم | على(علیهالسلام) در روزهاى اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)که حق شان تلف شده و در ردیف توده بازارىها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازارىها قرار گرفتیم. چشمهایى از ما گریست و ناراحتىها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگرى مىبود و با آنها مىجنگیدم.<ref>همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.</ref><br> | ||
حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) مردم را از اختلاف باز داشت، بلکه در شوراى شش نفرى نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگى بیش نمىدانست، بیعت کرد و عملا جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضاى شورا فرمود: گرچه رهبرى، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده مىشود، مادامى که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتى نخواهم کرد | حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) مردم را از اختلاف باز داشت، بلکه در شوراى شش نفرى نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگى بیش نمىدانست، بیعت کرد و عملا جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضاى شورا فرمود: گرچه رهبرى، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده مىشود، مادامى که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتى نخواهم کرد.<ref>نهج البلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، ج 4، ص 228.</ref><br> | ||
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) از على(علیهالسلام) مىخواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مىدانست. امام(علیهالسلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وى را رد کرد و فرمود: انى اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم | پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) از على(علیهالسلام) مىخواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مىدانست. امام(علیهالسلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وى را رد کرد و فرمود: انى اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص 260.</ref><br> | ||
روزى که على(علیهالسلام) دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صداى مؤذن به نداى «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیهالسلام) رو به همسر گرامى خود فرمود: آیا دوست دارى این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیهالسلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفتهام | روزى که على(علیهالسلام) دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صداى مؤذن به نداى «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیهالسلام) رو به همسر گرامى خود فرمود: آیا دوست دارى این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیهالسلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفتهام. <ref>ابن ابى الحدید، ج 11، ص 113.</ref><br> | ||
در جنگ صفین مردى از قبیله بنى اسد از امام(علیهالسلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بى مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهى از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلى در آن هنگام باعث دو دستگى میان صفوف آنان مىشد؛ بدین لحاظ، امام(علیهالسلام)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پیوندى که با پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) دارى و به سبب این که هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مىگویم. رهبرى امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خدا، و بازگشت همه به سوى او است | در جنگ صفین مردى از قبیله بنى اسد از امام(علیهالسلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بى مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهى از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلى در آن هنگام باعث دو دستگى میان صفوف آنان مىشد؛ بدین لحاظ، امام(علیهالسلام)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پیوندى که با پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) دارى و به سبب این که هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مىگویم. رهبرى امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خدا، و بازگشت همه به سوى او است.<ref>نهج البلاغه، خطبه 157.</ref>؛ بنابراین، امام على(علیهالسلام)براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کرد؛ زیرا به خوبى از خطرهایى که جامعه اسلامى و اسلام نو پا را تهدید مىکرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیهالسلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره مىکند و گاهى هم با انجام اعمالى، ناخشنودى خود را بیان داشته و البته از همکارى با آنان نیز کوتاهى نکرده است.<br> | ||
=همکارى على(علیهالسلام) با خلفا= | =همکارى على(علیهالسلام) با خلفا= | ||
پس از وفات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، مشکلات بسیارى بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آنها مىتوانست اساس اسلام و جامعه اسلامى را با خطر مواجه سازد.<br> | پس از وفات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)، مشکلات بسیارى بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آنها مىتوانست اساس اسلام و جامعه اسلامى را با خطر مواجه سازد.<br> | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
==أ. مشاوره سیاسى== | ==أ. مشاوره سیاسى== | ||
عدهاى از فرصتطلبان، پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) در پى بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهاى اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول براى سرکوبى آنان به حمایتهاى بزرگان صحابه از جمله على(علیهالسلام)و بنىهاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر على در این جهت به حمایت از خلیفه برمىخاست، بسیارى از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون على(علیهالسلام)صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفهاى بزرگ و معتبرى چون بنىهاشم قرار داشت و بیشتر از وى پیروى و حمایت مىکردند.<br> | عدهاى از فرصتطلبان، پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) در پى بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهاى اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول براى سرکوبى آنان به حمایتهاى بزرگان صحابه از جمله على(علیهالسلام)و بنىهاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر على در این جهت به حمایت از خلیفه برمىخاست، بسیارى از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون على(علیهالسلام)صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفهاى بزرگ و معتبرى چون بنىهاشم قرار داشت و بیشتر از وى پیروى و حمایت مىکردند.<br> | ||
بسیارى از یاران امام على(علیهالسلام) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژهاى داشتند. کسانى مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفارى، سلمان و ... نمونههاى از آنها هستند. در صورت حمایت على(علیهالسلام) از خلیفه، به طور طبیعى خیل عظیمى از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود مىتوانستند اهرم و قدرت قابل توجهى براى خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام على(علیهالسلام) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه على(علیهالسلام) به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودى مرتدان نقش بسزایى ایفا کردند؛ چنانکه مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدى بن حاتم طایى (از یاران على(علیهالسلام)) که مىکوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیرى کنند، نام برده است | بسیارى از یاران امام على(علیهالسلام) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژهاى داشتند. کسانى مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفارى، سلمان و ... نمونههاى از آنها هستند. در صورت حمایت على(علیهالسلام) از خلیفه، به طور طبیعى خیل عظیمى از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود مىتوانستند اهرم و قدرت قابل توجهى براى خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام على(علیهالسلام) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه على(علیهالسلام) به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودى مرتدان نقش بسزایى ایفا کردند؛ چنانکه مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدى بن حاتم طایى (از یاران على(علیهالسلام)) که مىکوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیرى کنند، نام برده است.<ref>کلاعى البلنسى و هذبه، اقتبسه من الاکتفا، خورشید احمد فاروق، ص 17.</ref> | ||
دیگر یاران على(علیهالسلام) از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانى بودند که از سوى خلیفه اول بر دروازههاى مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامى که به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند | دیگر یاران على(علیهالسلام) از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانى بودند که از سوى خلیفه اول بر دروازههاى مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامى که به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند.<ref>همان، ص 5.</ref><br> | ||
از همه مهم تر پیشنهاد خیرخواهانه امام على(علیهالسلام) به خلیفه است. زمانى که وى جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلى واقع در یک میلى مدینه) موضع گرفته بود، على(علیهالسلام)او را از این تصمیم جدى منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامى باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد | از همه مهم تر پیشنهاد خیرخواهانه امام على(علیهالسلام) به خلیفه است. زمانى که وى جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلى واقع در یک میلى مدینه) موضع گرفته بود، على(علیهالسلام)او را از این تصمیم جدى منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامى باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد. <ref>ابن کثیر القرشى الدمشقى، ج 6، ص 315.</ref><br> | ||
==ب. مشاوره نظامى== | ==ب. مشاوره نظامى== | ||
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین و مانعان زکات سپرى شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشى وى فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبى از تجربه و مهارت جنگى، فداکارى و شجاعتهاى على(علیهالسلام)آگاه بود و مىدانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وى مرد جنگى تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمىشود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفى، عدم شرکت او در جنگها و فتوحات و انزواى وى مىتوانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا على با کافران مثل روم، بى تفاوت یا منزوى است؟» به طور قطع براى همه روشن بود که ترس او از مرگ یا سستى و کاهلى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزى مىتواند پیکارگر و قهرمان صحنههاى نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشى بود که براى جامعه آن روز مىتوانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش مىکوشیدند با ورود و شرکت دادن على(علیهالسلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانى براى طرح چنین ابهامى فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود على(علیهالسلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هواخواهان، به ویژه بنىهاشم مستحکم کنند.<br> | بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین و مانعان زکات سپرى شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشى وى فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبى از تجربه و مهارت جنگى، فداکارى و شجاعتهاى على(علیهالسلام)آگاه بود و مىدانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وى مرد جنگى تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمىشود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفى، عدم شرکت او در جنگها و فتوحات و انزواى وى مىتوانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا على با کافران مثل روم، بى تفاوت یا منزوى است؟» به طور قطع براى همه روشن بود که ترس او از مرگ یا سستى و کاهلى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزى مىتواند پیکارگر و قهرمان صحنههاى نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشى بود که براى جامعه آن روز مىتوانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش مىکوشیدند با ورود و شرکت دادن على(علیهالسلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانى براى طرح چنین ابهامى فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود على(علیهالسلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هواخواهان، به ویژه بنىهاشم مستحکم کنند.<br> | ||
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمینهاى دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و على(علیهالسلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکرى در این خصوص پرداخت. | فتوحات و گسترش اسلام در سرزمینهاى دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و على(علیهالسلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکرى در این خصوص پرداخت. | ||
قزوینى مىگوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه براى حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت | قزوینى مىگوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه براى حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.<ref>قزوینى رازى، سید جلال الدین محدث، ص 310.</ref><br> | ||
طبق گزارشهاى تاریخى، پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و پس از آن که فضاى سیاسى مدینه که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجراى فرمان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)در نبرد با رومیان به طور کامل دو دل بود. با گروهى از صحابه مشورت کرد و هر یک نظرى داد که او را قانع نکرد. سرانجام با على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجراى دستور پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد | طبق گزارشهاى تاریخى، پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و پس از آن که فضاى سیاسى مدینه که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجراى فرمان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)در نبرد با رومیان به طور کامل دو دل بود. با گروهى از صحابه مشورت کرد و هر یک نظرى داد که او را قانع نکرد. سرانجام با على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجراى دستور پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد.<ref>ابن عساکر على بن حسن الشافعى، ص 444؛ ازدى بصرى، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3.</ref>؛ سپس به مردم رو کرد و گفت: اى مسلمانان! این على وارث علم پیامبر است. هرکه در راستى او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 97.</ref><br> | ||
در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاشها و فداکارىهاى فراوان که تعدادى از یاران على(علیهالسلام) نیز در آن حضور داشتند، به پیروزى بزرگى دست یافت.<br> | در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاشها و فداکارىهاى فراوان که تعدادى از یاران على(علیهالسلام) نیز در آن حضور داشتند، به پیروزى بزرگى دست یافت.<br> | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و روى کار آمدن ابوبکر در جایگاه خلیفه، گروههایى از دانشمدان یهود و نصارا براى تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام روى آورده، پرسش هاى علمى خود را ازخلیفه مطرح مىکردند.<br> | پس از درگذشت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و روى کار آمدن ابوبکر در جایگاه خلیفه، گروههایى از دانشمدان یهود و نصارا براى تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام روى آورده، پرسش هاى علمى خود را ازخلیفه مطرح مىکردند.<br> | ||
از جمله، گروهى از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین مىخوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمانها است یا در زمین؟<br> | از جمله، گروهى از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین مىخوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمانها است یا در زمین؟<br> | ||
ابوبکر پاسخى گفت که آن گروه را قانع نساخت. او براى خدا مکانى در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودى را در پى داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالى باشد! در این لحظه حساس، على(علیهالسلام) به داد اسلام رسید و آبروى جامعه اسلامى را حفظ کرد و فرمود: مکانها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکانها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولى هرگز با موجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چیز احاطه عملى دارد و چیزى از قلمرو تدبیر او بیرون نیست | ابوبکر پاسخى گفت که آن گروه را قانع نساخت. او براى خدا مکانى در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودى را در پى داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالى باشد! در این لحظه حساس، على(علیهالسلام) به داد اسلام رسید و آبروى جامعه اسلامى را حفظ کرد و فرمود: مکانها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکانها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولى هرگز با موجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چیز احاطه عملى دارد و چیزى از قلمرو تدبیر او بیرون نیست. <ref>شیخ مفید، الارشاد، ص 108، الباب الثانى، فصل 58.</ref><br> | ||
امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن ترین برهان، بر پیراستگى خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودى را چنان غرق در شگفتى کرد که بى اختیار به حقانیت گفتار على(علیهالسلام)و شایستگى او براى خلافت اعتراف کردند.<br> | امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن ترین برهان، بر پیراستگى خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودى را چنان غرق در شگفتى کرد که بى اختیار به حقانیت گفتار على(علیهالسلام)و شایستگى او براى خلافت اعتراف کردند.<br> | ||
نقل است که شخصى یهودى واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وى را نزد ابوبکر آوردند. وى رو به خلیفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصى او نمىداند؛ آن گاه سه سؤال مطرح کرد: | نقل است که شخصى یهودى واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وى را نزد ابوبکر آوردند. وى رو به خلیفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصى او نمىداند؛ آن گاه سه سؤال مطرح کرد: <br> | ||
# آن چیست که خدا ندارد؟ | |||
# آن چیست که در بارگاه خداوند نیست؟ | |||
# آن چیست که خدا نمىداند؟ ابوبکر که پاسخى نداشت گفت: این سؤالها را دشمنان و منکران خدا مطرح مىکنند؛ آن گاه تصمیم گرفت او را شکنجه کند. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نکردید. یا پاسخ او را بدهید یا او را نزد على(علیهالسلام) ببرید». | |||
ابوبکر و حاضران در جلسه نزد على(علیهالسلام) آمدند و خلیفه به امام(علیهالسلام) گفت: این یهودى سؤالات کفرآمیزى را مطرح مىکند. حضرت در پاسخ سؤالات وى فرمود: آنچه خدا نمىداند، سخن شما یهودیان است که مىگویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندى ندارد و چنین پسرى را براى خود نمىشناسد. آنچه در بارگاه الاهى وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک است.<br> | ابوبکر و حاضران در جلسه نزد على(علیهالسلام) آمدند و خلیفه به امام(علیهالسلام) گفت: این یهودى سؤالات کفرآمیزى را مطرح مىکند. حضرت در پاسخ سؤالات وى فرمود: آنچه خدا نمىداند، سخن شما یهودیان است که مىگویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندى ندارد و چنین پسرى را براى خود نمىشناسد. آنچه در بارگاه الاهى وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک است.<br> | ||
در این هنگام، یهودى شهادتین را بر لب جارى و امام(علیهالسلام) را وصى پیامبر معرفى کرد. ابوبکر و مسلمانان نیز على(علیهالسلام) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند | در این هنگام، یهودى شهادتین را بر لب جارى و امام(علیهالسلام) را وصى پیامبر معرفى کرد. ابوبکر و مسلمانان نیز على(علیهالسلام) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند. <ref>محمد بن درید ازدى، ص 44.</ref><br> | ||
==د. همکارى قضایى== | ==د. همکارى قضایى== | ||
امام على(علیهالسلام) در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایى نیز کوتاهى نکرد و به یارى اسلام شتافت که اینجا به نمونههایى اشاره مىشود:<br> | امام على(علیهالسلام) در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایى نیز کوتاهى نکرد و به یارى اسلام شتافت که اینجا به نمونههایى اشاره مىشود:<br> | ||
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردى را به اتهام شرب خمر نزد وى بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایى زندگى مىکنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال مىشمرند و اگر مىدانستم حرام است، نمىنوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: «مشکلى است که جز ابوالحسن کسى آن را حل نتواند کرد»؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام(علیهالسلام) شدند. | نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردى را به اتهام شرب خمر نزد وى بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایى زندگى مىکنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال مىشمرند و اگر مىدانستم حرام است، نمىنوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: «مشکلى است که جز ابوالحسن کسى آن را حل نتواند کرد»؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام(علیهالسلام) شدند.<br> | ||
امام فرمود: کسى را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسى آیه تحریم شراب را براى او خوانده است یا نه». آنان چنین کردند و چون کسى از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند | |||
امام فرمود: کسى را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسى آیه تحریم شراب را براى او خوانده است یا نه». آنان چنین کردند و چون کسى از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند.<ref>محمد بن حسن طوسى، ج 10، ص108، کتاب الحدود، ح359.</ref><br> | |||
=على(علیهالسلام) در دوران خلیفه دوم= | =على(علیهالسلام) در دوران خلیفه دوم= | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۹: | ||
جنگها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده ترى داشت، نقش على(علیهالسلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوستر بود. با توجه به دلاورىها و تجربیات جنگى على(علیهالسلام)خلیفه دوم نمىتوانست از راهنمایىها و همکارىهاى او غافل بماند. او مىدانست که على(علیهالسلام)به طور مستقیم به همکارى و شرکت در جنگ ها حاضر نیست؛ ولى براى استفاده از مشورتها و همکارىهاى فکرى او مىکوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمىتوانست بى تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشههاى خویش او را یارى مىکرد که به مواردى از مشورتها و همکارىهاى فکرى حضرت با خلیفه دوم اشاره مىشود:<br> | جنگها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده ترى داشت، نقش على(علیهالسلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوستر بود. با توجه به دلاورىها و تجربیات جنگى على(علیهالسلام)خلیفه دوم نمىتوانست از راهنمایىها و همکارىهاى او غافل بماند. او مىدانست که على(علیهالسلام)به طور مستقیم به همکارى و شرکت در جنگ ها حاضر نیست؛ ولى براى استفاده از مشورتها و همکارىهاى فکرى او مىکوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمىتوانست بى تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشههاى خویش او را یارى مىکرد که به مواردى از مشورتها و همکارىهاى فکرى حضرت با خلیفه دوم اشاره مىشود:<br> | ||
===1. نبرد جسر=== | ===1. نبرد جسر=== | ||
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسى را بفرستد؟» على(علیهالسلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود | در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسى را بفرستد؟» على(علیهالسلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.<ref>مسعودى، ج 2، ص 318ـ319.</ref><br> | ||
===2. جنگ با رومیان=== | ===2. جنگ با رومیان=== | ||
در زمان روبهرو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طى نامه اى، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضاى نیروى امداد کرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از على(علیهالسلام) در این مورد نظر خواست. على(علیهالسلام) به خلیفه گفت: به ابو عبیده ]= فرمانده سپاه[ اعلام کن مقاومت کند که پیروزى نصیب مسلمانان خواهد شد | در زمان روبهرو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طى نامه اى، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضاى نیروى امداد کرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از على(علیهالسلام) در این مورد نظر خواست. على(علیهالسلام) به خلیفه گفت: به ابو عبیده ]= فرمانده سپاه[ اعلام کن مقاومت کند که پیروزى نصیب مسلمانان خواهد شد. <ref>واقدى، ص 108.</ref><br> | ||
===3. نبرد بیتالمقدس=== | ===3. نبرد بیتالمقدس=== | ||
در جنگ و فتح بیتالمقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان على(علیهالسلام) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن على رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت مىستایم و پیشانى اش را سفید مىبینم | در جنگ و فتح بیتالمقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام على(علیهالسلام) به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان على(علیهالسلام) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن على رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت مىستایم و پیشانى اش را سفید مىبینم.<ref>همان، ص 148.</ref><br> | ||
===4. جنگ خراسان=== | ===4. جنگ خراسان=== | ||
در جنگ خراسان، امام على ویژگىها و امتیازات یکیک شهرهاى خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آنجا تشویق کرد | در جنگ خراسان، امام على ویژگىها و امتیازات یکیک شهرهاى خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آنجا تشویق کرد.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 78.</ref><br> | ||
==نقش پیروان على(علیهالسلام) در جنگها== | ==نقش پیروان على(علیهالسلام) در جنگها== | ||
نقش مؤثر یاران و پیروان على(علیهالسلام) در نبردهاى عصر خلیفه دوم، برجستگى ویژهاى دارد. پیروزى اسلام در فتح سرزمینهاى مجاور، مرهون کوششهاى بىوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران على(علیهالسلام)درنبردهاى فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسى از سوى خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که على(علیهالسلام)به او اجازه داد | نقش مؤثر یاران و پیروان على(علیهالسلام) در نبردهاى عصر خلیفه دوم، برجستگى ویژهاى دارد. پیروزى اسلام در فتح سرزمینهاى مجاور، مرهون کوششهاى بىوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران على(علیهالسلام)درنبردهاى فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسى از سوى خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که على(علیهالسلام)به او اجازه داد. <ref>مرتضى عاملى، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.</ref><br> | ||
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت | مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.<ref>دینورى، ص 120.</ref> و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.<ref>ابن اعثم، ج 1، ص 34.</ref> حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.<ref>ابن عثمان ذهبى، ج 1، ص 25.</ref> به روایت دینورى، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهى سپاه اسلام را به عهده گرفت.<ref>احمد بن داوود دینورى، ص 135.</ref> عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهى سواره نظام را به عهده داشت.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 36.</ref> او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.<ref>همان، ص59.</ref> هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابى وقاص و از یاران باوفا و فداکار على(علیهالسلام) بود. وى به فرماندهى سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح [[بیتالمقدس]] نیز حضور یافت. <ref>واقدى، ص 144.</ref> او در فتح آذربایجان، در رأس گروهى از سپاهیان قرار داشت.<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5 ص 182.</ref> جریر بن عبد الله بجلى در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهى سپاه به عهده او قرار داشت.<ref>احمد بن یعقوب، ج2، ص 120</ref>؛ البته حضور یاران على(علیهالسلام)در جنگ هاى زمان خلفا به سبب علاقه آنان براى گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى بوده است.<br> | ||
==یاران على(علیهالسلام) و حکومت== | ==یاران على(علیهالسلام) و حکومت== | ||
حضور برخى یاران على(علیهالسلام) در صحنه سیاسى و امور حکومتى در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام على(علیهالسلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسى پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابى وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد | حضور برخى یاران على(علیهالسلام) در صحنه سیاسى و امور حکومتى در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام على(علیهالسلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسى پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابى وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 286</ref>، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5، ص 180.</ref><br> | ||
==حضور على(علیهالسلام) در حکومت== | ==حضور على(علیهالسلام) در حکومت== | ||
وحدت امت اسلامى براى على(علیهالسلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامى که مىخواهد مدینه را به مقصد رسیدگى به امور مهم مسلمانان ترک گوید، على(علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه قرار مىدهد و مردم را به پیروى از وى ملزم مىکند. با این که امام على(علیهالسلام) حقش را غصب شده مىبیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامى مربوط مىشود، کوتاهى نمىورزد؛ بنابراین، امام على(علیهالسلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینى وى در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br> | وحدت امت اسلامى براى على(علیهالسلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامى که مىخواهد مدینه را به مقصد رسیدگى به امور مهم مسلمانان ترک گوید، على(علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه قرار مىدهد و مردم را به پیروى از وى ملزم مىکند. با این که [[امام على(علیهالسلام)]] حقش را غصب شده مىبیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامى مربوط مىشود، کوتاهى نمىورزد؛ بنابراین، امام على(علیهالسلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینى وى در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br> | ||
# یکى از مواردى که خلیفه على(علیهالسلام) را به طور رسمى در مدینه جانشین خود کرد، هنگامى بود که به حرکت به سوى شام تصمیم گرفت. خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبهاى را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: ایها الناس إنى خارج الى الشام للامر الذى قد علمتم، ولو لا أنى اخاف على المسلمین لما خرجت، و هذا على بن ابى طالب رضى الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فى امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة <ref>احمد بن اعثم کوفى، ج 1، ص 225.</ref><br> | |||
اى مردم! من به سوى شام مىروم و اگر ترس از تهدید و خطر براى مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمىشدم. این على بن ابى طالب در مدینه است. به سوى او نظر کنید و من امر شما را به او مىسپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت مىکنیم.<br> | اى مردم! من به سوى شام مىروم و اگر ترس از تهدید و خطر براى مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمىشدم. این على بن ابى طالب در مدینه است. به سوى او نظر کنید و من امر شما را به او مىسپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت مىکنیم.<br> | ||
# مورد دیگر زمانى اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با على(علیهالسلام) در خصوص اعزام لشکریان براى کمک به سپاه مسلمانان در نبردهاى قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب على(علیهالسلام)را در مدینه جانشین خود ساخت. <br> | |||
# مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با على(علیهالسلام) تصمیم گرفت خود به بیتالمقدس برود تا شرط صلح اهالى این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیتالمقدس صورت نمىگرفت، برقرار سازد.در این زمان، خلیفه امام على(علیهالسلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.<ref>واقدى، ص 149.</ref><br> | |||
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت على(علیهالسلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخى مورخان شیعه مثل شریف رضى نیز مسأله حضور موقت على(علیهالسلام) را در حکومت به نحوى ذکر کرده است: هنگامى که خلیفه به سوى شام مىرفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان مىکنى در این امر از من محق تر هستى؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسى است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنى على بن ابى طالب | آنچه تاکنون در مورد حضور موقت على(علیهالسلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخى مورخان شیعه مثل شریف رضى نیز مسأله حضور موقت على(علیهالسلام) را در حکومت به نحوى ذکر کرده است: هنگامى که خلیفه به سوى شام مىرفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان مىکنى در این امر از من محق تر هستى؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسى است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنى على بن ابى طالب. <ref>شریف رضى، ص 77.</ref><br> | ||
==ب. مشاوره سیاسى== | ==ب. مشاوره سیاسى== | ||
خلیفه دوم در امور سیاسى نیز به ارشادات على(علیهالسلام) نیاز داشت. ژرفنگرى و خیراندیشى على(علیهالسلام)در امور گوناگون از جمله مشورتهاى سیاسى، باعث تقویت و استحکام جامعه اسلامى مىشد.<br> | خلیفه دوم در امور سیاسى نیز به ارشادات على(علیهالسلام) نیاز داشت. ژرفنگرى و خیراندیشى على(علیهالسلام)در امور گوناگون از جمله مشورتهاى سیاسى، باعث تقویت و استحکام جامعه اسلامى مىشد.<br> | ||
# نقل شده است که برخى دانشمدان اظهار مىکردهاند: عجم یعنى اهل شهرهاى همدان، رى، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهاى یکدیگر نامه فرستادهاند که پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) از دنیا رفت. پس از او ابوبکر که حاکم آنان بود نیز هلاک شد. بعد از او، عمر که عمر طولانى خواهد داشت شهرهاى شما را مورد تجاوز قرار مىدهد. لشکریان عمر را از شهرهاى تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.<br> | |||
عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) آمد و با گروهى از مهاجر و انصار مشورت کرد. هر یک به گونهاى سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام على(علیهالسلام) فرمود: من چنین رأى مىدهم که مردم شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهى و به مردم بصره هم بنویسى که سه گروه شوند: گروهى از آنان براى نگهبانى از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهى دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنى نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آرى رأى درست و صواب همین است . من دوست دارم پیرو این رأى بمانم و پشت سر هم سخنان على(علیهالسلام) را بر زبان جارى مىکرد و با شگفتى آن سخنان ]حکیمانه[ را ردیف مىکرد | عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) آمد و با گروهى از مهاجر و انصار مشورت کرد. هر یک به گونهاى سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام على(علیهالسلام) فرمود: من چنین رأى مىدهم که مردم شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهى و به مردم بصره هم بنویسى که سه گروه شوند: گروهى از آنان براى نگهبانى از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهى دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنى نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آرى رأى درست و صواب همین است . من دوست دارم پیرو این رأى بمانم و پشت سر هم سخنان على(علیهالسلام) را بر زبان جارى مىکرد و با شگفتى آن سخنان ]حکیمانه[ را ردیف مىکرد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانى، فصل 60.</ref><br> | ||
# خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت. سرانجام خلیفه نظر امام على(علیهالسلام) را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) مقرر کرد.<ref>ابن عساکر، ج1، ص 36؛ حاکم نیشابورى، ج 2، ص 14.</ref><br> | |||
==ج. مشاوره اقتصادى == | ==ج. مشاوره اقتصادى == | ||
بدون شک، درایت و بینش امام على(علیهالسلام) از تمام اصحاب پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددى که دچار مشکل مىشدند، به حضرت رجوع کرده، راهحل نهایى را از او مىخواستند. از آن جمله معضلات اقتصادى و اراضى حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه به على(علیهالسلام) و مشاوره با وى، به حقیقت رهنمون مىشد. <br> | بدون شک، درایت و بینش امام على(علیهالسلام) از تمام اصحاب پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددى که دچار مشکل مىشدند، به حضرت رجوع کرده، راهحل نهایى را از او مىخواستند. از آن جمله معضلات اقتصادى و اراضى حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه به على(علیهالسلام) و مشاوره با وى، به حقیقت رهنمون مىشد. <br> | ||
# میزان دریافت از بیت المال: فردى که در جامعه مسؤولیت رهبرى را به عهده مىگیرد، براى او حقوقى را در نظر مىگیرند که صرف تأمین زندگى وى شود.<br> | |||
عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام على(علیهالسلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانى که زندگى خود و خانوادهات تأمین شود، از بیتالمال بردار | عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام على(علیهالسلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانى که زندگى خود و خانوادهات تأمین شود، از بیتالمال بردار.<ref>ابن ابىالحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزى، ص 97.</ref><br> | ||
# مصرف جواهر کعبه: عمر مىخواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیهالسلام)فرمود: چون پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)به آنها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار «لو لاک لافتضحنا» سر داد.<ref>(امینى، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.</ref><br> | |||
# تقسیم سرزمین هاى عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمینهاى حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر على(علیهالسلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین ها را بین ما نسل کنونى مسلمانان تقسیم کنى، براى مسلمانان آینده سودى ندارد؛ ولى اگر در دست صاحبان آنها باقى گذارى تا در آن کار کنند و به دولت اسلامى مالیات بپردازند، براى هر دو نسل کنونى و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبى است»، موافقت خود را اعلام کرد.<ref>احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.</ref><br> | |||
==د. على(علیهالسلام) و امور دیوانى == | ==د. على(علیهالسلام) و امور دیوانى == | ||
على(علیهالسلام) در این دوران در پارهاى امور دیوانى به ارائه راهنمایىها و پاسخگویى به معضلات مورد ابتلاى خلیفه هم مىپرداخته است که نمونههایى ذکر مىشود:<br> | على(علیهالسلام) در این دوران در پارهاى امور دیوانى به ارائه راهنمایىها و پاسخگویى به معضلات مورد ابتلاى خلیفه هم مىپرداخته است که نمونههایى ذکر مىشود:<br> | ||
# زنى دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وى پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیهالسلام) پس از آگاهى از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمىدانى که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالى که تکبیر مىگفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدى بر او جارى نسازند(محمد اوس قلعه چى، ج 1، ص 29).<br> | |||
# نقل شده است: زنى را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت المال سپرد و دستور داد زن و مرد براى همیشه از یکدیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیهالسلام)این داورى را نادرست خواند و فرمان داد از یکدیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگرى براى ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکى با زن به پرداخت مهر المثل مکلف کرد.<ref>بیهقى، ج 11، ص 436.</ref><br> | |||
# عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد مىزد تا این که شراب خوارى رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)در این زمینه مشورت کرد. على(علیهالسلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست مىدهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیهالسلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.<ref>محمد ابن ابى یعلى، الفرا، ص 228.</ref><br> | |||
== | ==هـ. على(علیهالسلام) مرجع علمى== | ||
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخى پدیدههاى تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلى با مشکلاتى مواجه شدند. برخى از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جاى تمسکبه قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأى خود عمل مىکردند. على(علیهالسلام) که اعلم امت اسلام ودروازه شهر علم پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بود(متقى هندى، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابى الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسى، ج 3، ص 118)، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیدههاى تازه ناتوان مىشد، مىشتافت و حکم الاهى را بیان مىکرد تا آن جا که شعار « لو لاعلى لهلک عمر»(امینى، ج 3، ص 97) شنیده شد.<br> | گسترش اسلام پس از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخى پدیدههاى تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلى با مشکلاتى مواجه شدند. برخى از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جاى تمسکبه قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأى خود عمل مىکردند. على(علیهالسلام) که اعلم امت اسلام ودروازه شهر علم پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) بود(متقى هندى، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابى الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسى، ج 3، ص 118)، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیدههاى تازه ناتوان مىشد، مىشتافت و حکم الاهى را بیان مىکرد تا آن جا که شعار « لو لاعلى لهلک عمر»(امینى، ج 3، ص 97) شنیده شد.<br> | ||
تاریخ، بسیارى از همیارىهاى امام على(علیهالسلام) را در این باره بیان کرده، و از زبان معاویه نیز آمده است که هرگاه براى عمر مشکلى پیش مىآمد، نزد على(علیهالسلام) مىرفت(همان، ص 98؛ احمد طبرى، ص79) و حضرت نیز عالمانه پاسخ مىداد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعى از امام(علیهالسلام) ابایى نداشتند تا آن جا که گاهى در حضور مردم از امام(علیهالسلام)سؤال کردند و پاسخ مىگرفتند و حتى دربرخى موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار مىگرفتند؛ براى مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «اى على! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام (علیهالسلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیهالسلام) را به پرسشگران رسانید آنها اعتراض کردند که «ما از تو مىپرسیم، آنگاه تو از دیگرى مىپرسى؟» عمر گفت: آیا پاسخدهنده را مىشناسید؟ وى على بن ابى طالب(علیهالسلام)است و من از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) شنیدم که ایمان على(علیهالسلام) از وزن آسمانها و زمین سنگین تر است(مجلسى، ج 40، ص 119).<br> | تاریخ، بسیارى از همیارىهاى امام على(علیهالسلام) را در این باره بیان کرده، و از زبان معاویه نیز آمده است که هرگاه براى عمر مشکلى پیش مىآمد، نزد على(علیهالسلام) مىرفت(همان، ص 98؛ احمد طبرى، ص79) و حضرت نیز عالمانه پاسخ مىداد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعى از امام(علیهالسلام) ابایى نداشتند تا آن جا که گاهى در حضور مردم از امام(علیهالسلام)سؤال کردند و پاسخ مىگرفتند و حتى دربرخى موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار مىگرفتند؛ براى مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «اى على! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام (علیهالسلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیهالسلام) را به پرسشگران رسانید آنها اعتراض کردند که «ما از تو مىپرسیم، آنگاه تو از دیگرى مىپرسى؟» عمر گفت: آیا پاسخدهنده را مىشناسید؟ وى على بن ابى طالب(علیهالسلام)است و من از پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) شنیدم که ایمان على(علیهالسلام) از وزن آسمانها و زمین سنگین تر است(مجلسى، ج 40، ص 119).<br> |
ویرایش