سلفیگرایی در فرانسه (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
مدرنیته بهمثابه رویداد بزرگ دنیای متجدد و ورود عناصر بیگانه با سنت (مدرن) در ساختار جامعه سنتی، چالشی پدیدمیآورد که به ازمیانرفتن انسجام درونی سنت و ناکارآمدی آن در پاسخگویی به نیازهای زمانه میانجامد. اندیشه بازگشت، سازوکاری برای بازگشت به انسجام درونی و هویت خودی و رسیدن به آرامش و امنیت ذهنی و اجتماعی است. اندیشهای که در آن، احساس خطر و ناامنی و ازدستدادن میراث کهن، آشکار است و با اعلام بینیازی و استغنا از عناصر نو همراه است؛ از این منظر، سلفیگری (در سطح جمعی و فردی)، بیان احساس عدم اطمینان به آینده و نیاز به نقطه اتکایی ماورایی برای گذر از بحران معنا (در سطح فردی، خانوادگی، جمعی و تاریخی) تلقیمیشود. | مدرنیته بهمثابه رویداد بزرگ دنیای متجدد و ورود عناصر بیگانه با سنت (مدرن) در ساختار جامعه سنتی، چالشی پدیدمیآورد که به ازمیانرفتن انسجام درونی سنت و ناکارآمدی آن در پاسخگویی به نیازهای زمانه میانجامد. اندیشه بازگشت، سازوکاری برای بازگشت به انسجام درونی و هویت خودی و رسیدن به آرامش و امنیت ذهنی و اجتماعی است. اندیشهای که در آن، احساس خطر و ناامنی و ازدستدادن میراث کهن، آشکار است و با اعلام بینیازی و استغنا از عناصر نو همراه است؛ از این منظر، سلفیگری (در سطح جمعی و فردی)، بیان احساس عدم اطمینان به آینده و نیاز به نقطه اتکایی ماورایی برای گذر از بحران معنا (در سطح فردی، خانوادگی، جمعی و تاریخی) تلقیمیشود. | ||
واکنش سلفیگری به دنیای مدرن را میتوان با تکیه بر مفهوم بدعت و تقابل آن با سنت نیز فهمید. در برداشت سلفی، هرآنچه در سنت پیشینیان نشانیندارد، امری بیریشه و بدیع شمردهمیشود و در هر بدعتی، ضلالتی، نهفته است و ضلالت با کفر و ارتداد، برابر است. نفی امر نو با ارجاع به ریشهها، سنتها و بازسازی | واکنش سلفیگری به دنیای مدرن را میتوان با تکیه بر مفهوم بدعت و تقابل آن با سنت نیز فهمید. در برداشت سلفی، هرآنچه در سنت پیشینیان نشانیندارد، امری بیریشه و بدیع شمردهمیشود و در هر بدعتی، ضلالتی، نهفته است و ضلالت با کفر و ارتداد، برابر است. نفی امر نو با ارجاع به ریشهها، سنتها و بازسازی آنها، یادآور نقش ریشه و تبار در جوامع عشیرهای با روابط مستحکم خانوادگی و قبیلهای نیز میتواندباشد. | ||
این نکته را نیز نباید از نظر دورداشت که رویکرد سلفی، لزوما، ضد مدرن نیست؛ حتی برعکس، رویکرد سلفی به مقولات کهن و مظاهر مادی، برداشتی مدرنیستی است یا درنهایت، به حاکمیت رویکردی میانجامد که به سبب کاربرد افراطی ابزارهای مدرن (با غفلت از تبعات فرهنگی آن)، سنت را از مظاهر مادی آن جدا و نابودمیکند و به امری ذهنی و موهوم بدلمیسازد؛ کاری که (در برداشت مدرنیستی و پوزیتیوستی)، مدرنیته با سنت انجاممیدهد و آن را از درون تهیمیکند و (آن را) در تاریخ و موزهها محصورمیسازد؛ با این تفاوت که اندیشه تنزیهی و توحیدی، با ایدئولوژی ترقی (در مفهوم مدرن آن)، جایگزین شدهاست. مناسبات سلفی با امر کهن، از مناسبات آن با امر نو و روزآمد، پیچیدهتر است؛ درواقع، چالش اصلی رویکرد سلفی، چالشی هویتی است که در الهیات آن و برداشت خاص از مفهوم توحید ریشهدارد. با تقدس امر کهن (به نام شرک) مبارزهمیکند؛ در برابر تصویر سنتی بتهای شرکآلود، تصویری بیتمثیل از خداوند را برمیکشد اما ازآنسو، در برابر امر نو و مظاهر آن، نرمشی بیشتر نشانمیدهد؛ بهگونهایکه الهیات جزمی خود را به مناسبات قدرت مبتنیبر آموزههای دینی تقلیلمیدهد؛ به این معنا که برداشت ظاهری و صوری از مفاهیم توحید و شرک و مصادیق آن، هندسهای از مذهب، هنجارها و مناسبات قدرت پدیدمیآورد که در آن، براساس اصل انتفاع و اصل نفی سلطه، کاربرد مظاهر فنّاوری غربی در خدمت آموزههای دینی پذیرفتهمیشود؛ در این میان، شاخهای از اندیشه سلفی (یعنی جناح جهادی آن) درپی درک مناسبات استعماری و نواستعماری، درصدد تغییر نظام سلطه و بازگشت به نظام خلافت است که خود، بیشترین سهم و انتفاع را از این مناسبات در حدوث و بقا برده و میبرد؛ چنین بازگشتی به شیوه زیست سلف صالح، چنانچه با دواعی سیاسی و جهادی بیامیزد و از لوازم اندیشه و مظاهر دنیوی مدرن، غافل شود و چهرهای خشونتبار و تنفرآمیز را از اسلام به افکار عمومی جهانی عرضهکند، سرانجام به طرحی (پروژهای) سیاسی برای پیشبرد سیاستهای مقطعی نظام سلطه بدلمیشود. تاریخ گروههای سلفی جهادی در افغانستان، بوسنی، عراق، لیبی، سوریه، یمن و دیگر نقاط بحران در سه دهه گذشته، این امر را تأییدمیکند. | این نکته را نیز نباید از نظر دورداشت که رویکرد سلفی، لزوما، ضد مدرن نیست؛ حتی برعکس، رویکرد سلفی به مقولات کهن و مظاهر مادی، برداشتی مدرنیستی است یا درنهایت، به حاکمیت رویکردی میانجامد که به سبب کاربرد افراطی ابزارهای مدرن (با غفلت از تبعات فرهنگی آن)، سنت را از مظاهر مادی آن جدا و نابودمیکند و به امری ذهنی و موهوم بدلمیسازد؛ کاری که (در برداشت مدرنیستی و پوزیتیوستی)، مدرنیته با سنت انجاممیدهد و آن را از درون تهیمیکند و (آن را) در تاریخ و موزهها محصورمیسازد؛ با این تفاوت که اندیشه تنزیهی و توحیدی، با ایدئولوژی ترقی (در مفهوم مدرن آن)، جایگزین شدهاست. مناسبات سلفی با امر کهن، از مناسبات آن با امر نو و روزآمد، پیچیدهتر است؛ درواقع، چالش اصلی رویکرد سلفی، چالشی هویتی است که در الهیات آن و برداشت خاص از مفهوم توحید ریشهدارد. با تقدس امر کهن (به نام شرک) مبارزهمیکند؛ در برابر تصویر سنتی بتهای شرکآلود، تصویری بیتمثیل از خداوند را برمیکشد اما ازآنسو، در برابر امر نو و مظاهر آن، نرمشی بیشتر نشانمیدهد؛ بهگونهایکه الهیات جزمی خود را به مناسبات قدرت مبتنیبر آموزههای دینی تقلیلمیدهد؛ به این معنا که برداشت ظاهری و صوری از مفاهیم توحید و شرک و مصادیق آن، هندسهای از مذهب، هنجارها و مناسبات قدرت پدیدمیآورد که در آن، براساس اصل انتفاع و اصل نفی سلطه، کاربرد مظاهر فنّاوری غربی در خدمت آموزههای دینی پذیرفتهمیشود؛ در این میان، شاخهای از اندیشه سلفی (یعنی جناح جهادی آن) درپی درک مناسبات استعماری و نواستعماری، درصدد تغییر نظام سلطه و بازگشت به نظام خلافت است که خود، بیشترین سهم و انتفاع را از این مناسبات در حدوث و بقا برده و میبرد؛ چنین بازگشتی به شیوه زیست سلف صالح، چنانچه با دواعی سیاسی و جهادی بیامیزد و از لوازم اندیشه و مظاهر دنیوی مدرن، غافل شود و چهرهای خشونتبار و تنفرآمیز را از اسلام به افکار عمومی جهانی عرضهکند، سرانجام به طرحی (پروژهای) سیاسی برای پیشبرد سیاستهای مقطعی نظام سلطه بدلمیشود. تاریخ گروههای سلفی جهادی در افغانستان، بوسنی، عراق، لیبی، سوریه، یمن و دیگر نقاط بحران در سه دهه گذشته، این امر را تأییدمیکند. |
نسخهٔ ۲۹ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۴
عنوان مقاله | جریان اسلامگرای سلفیگری در فرانسه |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
اطلاعات نشر | ایران – قم – پژوهشگاه مطالعات تقریبی |
جریان اسلامگرای سلفیگری در فرانسه عنوان مقالهای است که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، در موضوع: جریان شناسی جهان اسلام تدوین شده است.
چکیده
فرانسه با دارابودن بیش از شش میلیون مسلمان در قلمرو سرزمینی خود، در میان سایر کشورهای اروپایی، بیشترین تعداد مسلمانان را در خاک خود جایدادهاست؛ اگرچه غالب این مسلمانان در زندگی اجتماعی خویش، رفتارها و گرایشهایی مسالمتجویانه را درپیشگرفته، خود را به رعایت قواعد حیات سیاسی و اجتماعی در جامعهٔ فرانسه مقید میدانند، گروههایی از آنها نیز در قالب جریانهای اسلامگرایی سلفی، گرایشهایی معارضهجویانه و افراطگرایانه دارند.
در اینجا لازم است مطالبی را که دراین مقاله به آنها پرداخته شده، فهرستواربیان کنیم:
الف: پیشینهٔ تحقیق؛
ب: مبانی نظری سلفیگری؛
ج: تبارشناسی اندیشه سلفی معاصر؛
د: حوزههای جغرافیای جریان سلفی؛
و در ادامه به مباحثی؛ نظیر:
ا. مساجد وامامان جماعت سلفی.
2.شمار مسلمانان سلفی.
3. اشکال سلفیگری در فرانسه.
می پردازیم.
موج اسلامهراسی در فرانسه
فرانسویها، مردانی مسلمان با شلوارهای کوتاه، عرقچین و ریش بدون شارب و زنانی از سر تا به قدم پوشیده با نقاب و برقع در جامعهٔ خود را مصادیقی از گرایشهای سلفیگرایانه اسلامی تلقیمیکنند؛ پدیدهای کمشمار، ولی توجهبرانگیز که در ذهن و خاطر هر رهگذری (ناخودآگاه) اثرمیگذارد؛ اثری که بسته به موقعیت، باور و دانستههای مخاطب، متفاوت است. در کنار حضور محسوس و مشهود پدیده اسلام سلفی در فرانسه، حضور آن در شبکهها و فضای مجازی و رسانههای خُرد مانند: (سایتها، وبلاگها، حسابهای توئیتری و بویژه پستهای ویدئویی یوتیوب)، نیز محسوس است که باید ریشههای آن را در خصلت دعوتی و تبلیغی جریان سلفی جستجوکرد؛ ازسویدیگر، جامعه و رسانههای فرانسوی نیز در بررسی مسائل مربوط به هویت فرانسوی و فرایند جذب و حل هویتهای مهاجر، توجهی خاص را بر گروههای سلفی متمرکزساخته، توجه رسانهای بیشتری به گروههایی هویتخواه مانند: سلفیان اختصاصمیدهند و آنها را نمایندهٔ اسلام موجود و درحالرشد در فرانسه و خطری برای آینده کشور و انسجام آن و هویت فرانسوی قلمدادمیکنند.
بهبیاندیگر، نیاز و وابستگی متقابلی میان دو طیف هویتخواه اسلامی و فرانسوی (بهنمایندگی راست افراطی) برای دیدهشدن در مناسبات سیاسی و اجتماعی پدیدآمدهاست که رسانهها گاهی، بهدنبال موضوعی کوچک مانند: «مسئله حجاب، چندهمسری، نماز جماعت در خیابان یا ساخت مناره و مسجد» به آن دامنمیزنند و بر موج اسلامهراسی، سوار میشوند و در آتش آن میدمند. نیازی دوگانه و دوسویه به دیدن و دیدهشدن، به ابراز وجود و احساس خطر که در یک نکته به هم میرسند: ضرورت بازنگری در وضعیت اسلام در فرانسه و درانداختن طرحی نو برای اسلامی فرانسوی و البته با دو جهتگیری متفاوت: یکی درپی بهرسمیتشناختن تمام و کمال حضور اسلام در فرانسه و دفاع از شهروندان مسلمان آن و رفع تبعیض از آنها، و دیگری بهدنبال مهار قانونی آن در چارچوب قانون لائیسیته به شکلی مدنی و با پاسداشت تقدم و برتری ارزشهای لائیک جمهوری در حوزه عمومی.
درهرحال، وجود و فعالیت جریانهای اسلامگرای سلفی در فرانسه، واقعیتی اجتماعی است که با توجه به ضرورتهای امروز جهان اسلام و تصویری نامناسب که از جهتگیریها و رفتارهای افراطگرایانه برخی از این جریانها در افکار عمومی جهانی منعکسمیشود، ضرورتدارد که مطالعات و بررسیهایی دقیق درخصوص ریشهها و زمینههای شکلگیری آنها بهعملآید تا بتوان گرایشها و رفتارهای پیروان و طرفداران این جریانها را تجزیهوتحلیلکرد.
پرسشهایی که این پژوهش، درصدد یافتن پاسخهایی برای آنهاست، عبارتاند از اینکه: «آیا سلفیگری بهعنوان جریانی دینی در فرانسه، بهطور فعال حضوردارد؟ شمار سلفیان در فرانسه چقدر برآوردمیشود؟ دراصل، سلفیگری به چه معناست؟ و در فرانسه چه نمودهای مشخصی دارد؟ مراکز عمده سلفی در فرانسه کجا هستند؟ شیوههای تبلیغی آنها چیست؟ فعالیتهای دینی، اجتماعی و سیاسی آنان کدام است؟ وجهه دینی و اجتماعی این جریان نزد مسلمانان فرانسوی و دیگر شهروندان چگونه است؟ آیا سازماندهی خاصی دارند؟ روابط این جریان و رجال سلفی با جریان کلی سلفی در خارج از فرانسه (جریان سلفی در مصر و عربستان سعودی و بهطور مشخص، وهابیت) چیست؟
برای پاسخ به این پرسشها، نخست بهاختصار به تاریخچه حضور اسلام در فرانسه، موجهای مهاجرت مسلمانان به فرانسه در سالهای پس از جنگ جهانی اول و دوم، و نقش فرهنگ بومی- مغربی در شکلگیری هویت مسلمانان مهاجر اشارهخواهدشد و روند شکلگیری هویت اسلامی و برآمدن پدیده اسلام سلفی از درون آن و در سایه رویدادهای سالهای نبرد ضداستعماری و رهاییبخش و بحرانهای منطقهای در زمان جنگ سرد و پس از آن بررسیخواهدشد؛ سپس بهاختصار به مفهوم و مبانی و تاریخ سلفیگری معاصر، مختصات اسلام سلفی در فرانسه، نمایندگان آن و گروهها یا شخصیتهای برجسته آن خواهیمپرداخت و اصناف سلفیگری در فرانسه معرفیخواهندشد؛ در پایان نیز، بهطور اجمالی، به حضور سلفیان در فضای مجازی فرانسوی نگاهیخواهیمانداخت تا از این طریق، تصویری شفاف از فعالیتهای آنان بهدستدادهشود.
الف. پیشینه تحقیق
مطالعاتی بسیار درزمینه اسلامگرایی در جهان اسلام و خاورمیانه بهصورت عام، و در غرب و فرانسه بهصورت خاص انجامشدهاند؛ شمار این پژوهشها پس از رویداد یازدهم سپتامبر 2001 بهطوری چشمگیر رشدداشتهاست؛ باوجوداین، پژوهشهای انجام و منتشرشده در باب جریان سلفی در فرانسه، بسیار کمشمارند؛ شاید این نقص با نظرداشت تداخل مفاهیم اسلامگرایی و سلفیگری قابلچشمپوشی باشد؛ اما با توجه به پیچیدگی جریانهای اسلامگرا در دهه اخیر و گسترش فعالیتها و گرایشهای آنان، تحلیل و مطالعه این جریانها ضرورتی بیشتر را میطلبد. ریشههای خارجی جریانهای اسلامگرای سلفی در فرانسه را میتوان به لحاظ فکری و نظری (تئوریک)، درعربستان سعودی و شمال آفریقا یافت. مهمترین پژوهش منتشرشده در باب سلفیگری در فرانسه، کتابی با عنوان سلفیگری امروز: جنبشهای فرقهگرا در غرب[1]
ب. مبانی نظری سلفیگری
مفاهیم
برای آنکه مفهوم سلفیگری، آنچنانکه این واژه در زبان و فرهنگ سیاسی فرانسوی رایج است، فهمیده شود، بهتر است به فضای مفهومی و مفاهیم همبسته آن رجوعشود؛ این مفهوم در فرهنگ سیاسی امروز فرانسه، در درون مفاهیم کلان «سنتگرایی،بنیادگرایی، تعصب یا تمامیتخواهی و افراطیگری یا رادیکالیسم» و در بطن مفاهیم جزئیتر «اسلامگرایی،جهادگری و طالبانیگری» مطالعهمیشود.
اصطلاح بنیادگرایی به گرایشهایی اطلاقمیشود که در برابر ایدئولوژی یا الهیات لیبرال، بهصورتی محافظهکارانه با رجوع و ارجاع به اصول فکری (و بهطور عمومی دینی) مشخص، آمریت آنها را میپذیرند؛ این اصطلاح با وجود «خصلت دینی»، به اسلام و جریانهای اسلامی اختصاصیندارد. در این میان، اصطلاحهای تعصب و تمامیتخواهی، بیشتر وجه دینی و سنتخواهی دارند. درحالیکه تعصبگرایی بر شیوه حمایت از سنت اشارهدارد، تمامیتخواهی بر حفظ کلیت آن (در برابر اصلاحگرایی) اطلاقمیشود؛ سنتگرایی (در برابر نوگرایی) نیز در مفهومی عام به جریانی اطلاقمیشود که به پاسداشت سنتی دینی، سیاسی و اجتماعی اهتماممیورزد. افراطیگری (در برابر اعتدالگرایی) به جریانی گفتهمیشود که گرایشی تندرو و پرخاشگرانه دارد و درپی تغییر خشونتبار، سریع، انقلابی، جذری (رادیکال) و براندازانه است و بیشتر درزمینه سیاسی بهکارمیرود.
اسلامگرایی به جریانی اطلاقمیشود که به دخالت دین (اسلام) در حوزه عمومی و سیاسی باوردارد و برای اجرای شریعت اسلامی و برپایی حکومت اسلامی، از روشهای مسالمتآمیز یا قهری استفادهمیکند. جهادگرایی، بیانگر جریانی است که با اعتقاد به اسلام سیاسی، برای برپایی حکومت مبتنیبر شریعت اسلامی، به کاربست خشونت و نیروی نظامی با فرمان جهاد (ضد کافران)، متوسل میشود. طالبانیگری، شیوه خاص اسلام سیاسیِ جهادیِ پیادهشده در افغانستان است که با اجرای شریعت، جنگ داخلی و فرقهای و قومی، همراه بود.
سلفیگری، جریانی اصولگرا و اسلامگراست که میتواند سیاسی باشد؛ درحالیکه بهطور عمومی، غیرسیاسی است؛ جریانهای سلفی سیاسی نیز میتوانند برای اجرای شریعت و برپایی حکومت اسلامی، بر آموزههای جهادی یا حزبی تکیهکنند و به نبرد نظامی یا کارزار حزبی برای دستیابی به قدرت، متوسل شوند. این نکته را بایددرنظرداشت که هر سلفی بهضرورت، جهادگر نیست و هر جهادگر مسلمان هم، لزوما سلفی نیست؛ هرچند جریانهای جهادی سیاسی معاصرِ فعال در حوزه اهل سنت، بهطور عمومی از آموزههای سلفی، سیراب شدهاند. شمار و گستره فعالیت سلفیان مذهبی (تنزهطلب)، بیش از دیگر گروههاست؛ هرچند گروههای دیگر به دلایل روشن سیاسی، در رسانههای جمعی، بیشتر دیدهمیشوند.
سلفیگری بهمثابه اندیشه بازگشت
سلفیگری بهعنوان پدیدهای نو در عرصه تحولات اجتماعی و سیاسی در اروپا، مجموعهای از اندیشه و عمل است که مبانی و انگیختههایی کهنه و نو برای تجدید حیات در گستره گیتی یافتهاست. شرایط بینالمللی در جهان، پس از رویداد یازدهم سپتامبر 2001 و حملات انتحاری به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک، به تغییر معادلات سیاسی در سطح جهانی و منطقهای انجامید؛ این دگرگونی در خلأ روینداد؛ بلکه در تاریخ سیاسی منطقه جنوبغرب آسیا و شمال آفریقا (بهویژه در آنچه خاورمیانه نامیدهمیشود)، زمینههایی نظری و عملی داشتهاست.
اندیشه سلفی را باید در شمار «اندیشههای بازگشت» دستهبندی و معناکرد. ویژگی اصلی اندیشههای بازگشت، خصلت ایدئولوژیک و یوتوپیایی آنها در اعتراض نسبتبه وضع موجود و بازگشت به وضعیتی مفقود و مطلوب است که بهجای آنکه در آینده باشد، در گذشته قراردارد؛ چنین اندیشهای، بیشتر در دوران گذار و دوران عدم استقرار، پدیدار میشود و خود، نشانهای از وجود بحران (در هویت یا در حوزههای فرهنگ، سیاست و اجتماع) است؛ در واقع، متعلق این بازگشت است که رویکرد کلی و راهبرد آن را مشخصمیکند: بازگشت به خود (خویشتن خویش) در رویکرد هویتی؛ به سنت (بهمثابه گنجینه قابلاتکا در روزگار گذار؛ منبع ارزشها، دانشها و روشها برای مقابله با بحران) در رویکرد سنتگرا، و به مبدأیی تاریخی (مانند صدر اسلام یا خلافت راشدین یا حتی خلافت عثمانی بهعنوان آخرین رمز وحدت اسلامی و نماد جامع دین و دنیا) در رویکرد بنیادگرا یا تجدیدنظرطلب (در اصطلاح مثبت).
اگر سلفیگری را جریانی برای بازگشت به الگو و روش زیست مسلمانی در صدر اسلام (با به تعبیر خود آنان رجوع به سیره سلف صالح) بدانیم، میتوان پرسشهای چیستی و چرایی آن را در دو مرحله شکلگیری و ظهور اندیشه یا جریان و بازتولید آن برکشید و پرسید: «اندیشه یا جریان سلفی در پاسخ به چه بحرانی شکلگرفتهاست؟» و هربار با ظهور آن در هر محیط تازه، پرسید که «چه عواملی به بازتولید آن کمککردهاند؟».
درواقع، ورای مبانی فکری، از منظر تاریخ اندیشه اجتماعی پدیدههای دینی، بازتولید سلفیگری واکنشی تنزیهطلبانه یا تغییرطلبانه در برابر واقعیت بیرونی و اجتماعی- سیاسی تحمیلکننده است؛ واقعیتی که در زبان دینی از آن به حوادث واقعه تعبیرمیشود؛ این حادثه یا واقعیت میتواند بحرانی مقطعی، مانند حمله نظامی یا رویدادی نمادین مانند فروپاشی و الغای خلافت اسلامی (در زمان حمله مغولان در سال 555 ه.ق. یا الغای خلافت عثمانی در سال 1922) یا رویارویی با غرب (بهمثابه کل) باشد. سلفیگری بهمثابه بازگشت به اسلام سلف، پاسخی به بحران سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی است که در آن، نسبتی میان تقوای سلف صالح و فتوحات نظامی آنان، برقرار میشود و بازگشت به تقوای سلف و سیره آنان، رمز بازگشت به عصر فتوحات نظامی و خروج از بحران شمردهمیشود.
مدرنیته بهمثابه رویداد بزرگ دنیای متجدد و ورود عناصر بیگانه با سنت (مدرن) در ساختار جامعه سنتی، چالشی پدیدمیآورد که به ازمیانرفتن انسجام درونی سنت و ناکارآمدی آن در پاسخگویی به نیازهای زمانه میانجامد. اندیشه بازگشت، سازوکاری برای بازگشت به انسجام درونی و هویت خودی و رسیدن به آرامش و امنیت ذهنی و اجتماعی است. اندیشهای که در آن، احساس خطر و ناامنی و ازدستدادن میراث کهن، آشکار است و با اعلام بینیازی و استغنا از عناصر نو همراه است؛ از این منظر، سلفیگری (در سطح جمعی و فردی)، بیان احساس عدم اطمینان به آینده و نیاز به نقطه اتکایی ماورایی برای گذر از بحران معنا (در سطح فردی، خانوادگی، جمعی و تاریخی) تلقیمیشود.
واکنش سلفیگری به دنیای مدرن را میتوان با تکیه بر مفهوم بدعت و تقابل آن با سنت نیز فهمید. در برداشت سلفی، هرآنچه در سنت پیشینیان نشانیندارد، امری بیریشه و بدیع شمردهمیشود و در هر بدعتی، ضلالتی، نهفته است و ضلالت با کفر و ارتداد، برابر است. نفی امر نو با ارجاع به ریشهها، سنتها و بازسازی آنها، یادآور نقش ریشه و تبار در جوامع عشیرهای با روابط مستحکم خانوادگی و قبیلهای نیز میتواندباشد.
این نکته را نیز نباید از نظر دورداشت که رویکرد سلفی، لزوما، ضد مدرن نیست؛ حتی برعکس، رویکرد سلفی به مقولات کهن و مظاهر مادی، برداشتی مدرنیستی است یا درنهایت، به حاکمیت رویکردی میانجامد که به سبب کاربرد افراطی ابزارهای مدرن (با غفلت از تبعات فرهنگی آن)، سنت را از مظاهر مادی آن جدا و نابودمیکند و به امری ذهنی و موهوم بدلمیسازد؛ کاری که (در برداشت مدرنیستی و پوزیتیوستی)، مدرنیته با سنت انجاممیدهد و آن را از درون تهیمیکند و (آن را) در تاریخ و موزهها محصورمیسازد؛ با این تفاوت که اندیشه تنزیهی و توحیدی، با ایدئولوژی ترقی (در مفهوم مدرن آن)، جایگزین شدهاست. مناسبات سلفی با امر کهن، از مناسبات آن با امر نو و روزآمد، پیچیدهتر است؛ درواقع، چالش اصلی رویکرد سلفی، چالشی هویتی است که در الهیات آن و برداشت خاص از مفهوم توحید ریشهدارد. با تقدس امر کهن (به نام شرک) مبارزهمیکند؛ در برابر تصویر سنتی بتهای شرکآلود، تصویری بیتمثیل از خداوند را برمیکشد اما ازآنسو، در برابر امر نو و مظاهر آن، نرمشی بیشتر نشانمیدهد؛ بهگونهایکه الهیات جزمی خود را به مناسبات قدرت مبتنیبر آموزههای دینی تقلیلمیدهد؛ به این معنا که برداشت ظاهری و صوری از مفاهیم توحید و شرک و مصادیق آن، هندسهای از مذهب، هنجارها و مناسبات قدرت پدیدمیآورد که در آن، براساس اصل انتفاع و اصل نفی سلطه، کاربرد مظاهر فنّاوری غربی در خدمت آموزههای دینی پذیرفتهمیشود؛ در این میان، شاخهای از اندیشه سلفی (یعنی جناح جهادی آن) درپی درک مناسبات استعماری و نواستعماری، درصدد تغییر نظام سلطه و بازگشت به نظام خلافت است که خود، بیشترین سهم و انتفاع را از این مناسبات در حدوث و بقا برده و میبرد؛ چنین بازگشتی به شیوه زیست سلف صالح، چنانچه با دواعی سیاسی و جهادی بیامیزد و از لوازم اندیشه و مظاهر دنیوی مدرن، غافل شود و چهرهای خشونتبار و تنفرآمیز را از اسلام به افکار عمومی جهانی عرضهکند، سرانجام به طرحی (پروژهای) سیاسی برای پیشبرد سیاستهای مقطعی نظام سلطه بدلمیشود. تاریخ گروههای سلفی جهادی در افغانستان، بوسنی، عراق، لیبی، سوریه، یمن و دیگر نقاط بحران در سه دهه گذشته، این امر را تأییدمیکند.
سلفیگری بهمثابه الگوی زیست مسلمانی
سلفیگری دراصل، بازخوانی نقش دین در دنیای مدرن برپایه تفسیری است که خود بر جامعیت و کمال دین، استوار شدهاست و در برابر دنیای متلاطم و مبانی نوشوندة تمدن غربی، بازگشت به سلف صالح و تجدید دعوت را پیش پای انسان مسلمان در دنیای مدرن میگذارد. بهعبارتدیگر، در برابر مسئله انحطاط و زوال تمدن اسلامی، ضعف جوامع اسلامی را در مقابل جوامع غربی، در سایه دوری کشورهای اسلامی از پایههای دعوت نبوی و سیره سلف صالح معنامیکند و بازگشت به اصول و مبانی و تجدید دعوت به شکل خالص را راه رستگاری مسلمانان در دنیا و آخرت میشمرد. اگر رستگاری، مسئله اصلی رویکرد سلفی باشد، پاسخ آن، بازگشت است. آسیبشناسی سلفی، دوری از الگوی زیست اسلامی اصیل را بهعنوان دلیل مطرحمیسازد و برای رستگاری بشر، بازگشت به سلف صالح یا بهتعبیری، بازگرداندن مناسبات صدر اسلام را طلبمیکند.
فراتر از نمادهای بیرونی، سلفیگری، گرایشی فکری و عقیدتی است که برپایه آموزههای دینی کهن بناشدهاست و نهتنها بر فهمی خاص از اسلام به روش و سیره صحابه و منهج سلف صالح پایمیفشرد، بلکه همراه این فهم، نوعی الگوی رفتار اسلامی منطبق با سبک زندگی مسلمانان صدر اول را بهعنوان شیوه زیست مسلمانی، پیش پای زنان و مردان پیرو آیین سلفی قرارمیدهد و بهگونهای جزمی بر اصالت و حقانیت فکر و الگوی زیستی خود باوردارد؛ تاجاییکه مرزهای مشخص عینی، ذهنی، عقیدتی و سلوکی را برای آنان ترسیممیکند. شکلدادن جامعهای صالح متشکل از مسلمانانی که اندیشه، عقیده، عمل فردی و جمعیشان براساس منهج سلف و روش و قواعد خاص زندگی برگرفته از زندگی صحابه و تابعین باشد، هدف غایی دعوت سلفی است.
آموزه مرکزی سلفیگری، توحید است. شیوه تبیین خلوصگرایانه از این آموزه، درعمل به توسعه مفهوم شرک انجامیدهاست؛ به این معنا که نهتنها در حوزه اعتقادی، اقرار به یگانگی خداوند و بیان آن لحاظشدهاست، بلکه التزام عملی به لوازم توحید نیز در بازتعریف آن، باریکبینانه (مداقه) مدنظر قرارگرفتهاست؛ بااینبیان، غیرمتدینان به ادیان آسمانی، مؤمنان به دیانت عیسوی و موسوی، و نیز مسلمانانی که با وجود اقرار به شهادتین (وحدانیت خداوند و رسالت نبی اسلام) به عقاید و رفتاری مغایر توحید (به تعبیر سلفی) ملتزماند یا حتی اگر فساد عقیده نداشتهباشند، بر گناهان بزرگ و کبیره اصرارمیورزند، همگی در ردیف مشرکان قرارمیگیرند.
مفهوم سنت (در برابر بدعت) در کنار اصل عقیدتی توحید، الگوی زیست مسلمان سلفی را تبیینمیکند. هر آنچه در سنت خالص صدر اسلام نیست و در منهج صحابه و تابعان قرینهای برای تأییدش وجودندارد، بدعت است و هر بدعتی، مایه ضلالت و گمراهی و در حکم کفر و شرک است. سنتی که با آموزه مرکزی توحید، هماهنگ باشد و از مظاهر مشرکانه (به تعبیر سلفی)، دور باشد، اسلام ناب، و دینی خالص است که لب لباب دعوت سلفی است؛ دایره این شرک موسع (از منظر توحید سلفیانه)، شمار بسیاری از شیوههای دیگر مسلمانی ازجمله تشیع و تصوف را میگیرد و هنگامیکه با داعیه تعهد و مسئولیت پاسداری از دین حنیف و آیین توحید میآمیزد، به صدور فتوای تکفیر و قتل مسلمانان به نام جهاد با مشرکان میانجامد. «سلفیگری جهادی»، براساس برداشت مضیق از توحید، تکفیر و قتلعام افراد و گروههای معارض خود (اعم از گردشگران و شهروندان غربی تا شیعیان و مسلمانان غیرسلفی و معارضان سیاسی و رقبای سلفی جهادی) را توجیهمیکند و البته در این عمل، بر فتوای شماری از عالمان سلفی استنادمیکند؛ هرچند در چنین مواردی، شخص سلفی در میدان عمل، خود تشخیصدهنده و تطبیقدهندة حکم، مصداق و مجری آن است و فتوای پیشینی یا پسینی نقش تمهید یا توجیه امر واقع را بازیمیکند
ج. تبارشناسی اندیشه سلفی معاصر
تبار اولیه بیشتر گرایشهای سلفی اهل سنت و جماعت، به جریان اهل حدیث در قرن سوم هجری بازمیگردد (که قرابتهایی با جریان اخباری در اسلام شیعی دارد). اهل حدیث در برابر اهل رأی، در منابع استنباط احکام بر کفایت نقل (کتاب و سنت) و عدم حجیت رأی و اجتهاد شخصی (و هرگونه استقلال عقلی برون نصی و قیاس) حکممیدادند: تفاوتی که میان اشاعره و معتزله و دو مکتب فقهی- روائی مدینه و کوفه نیز دیدهمیشود. چنین گمانی وجوددارد که ظهور این مکاتب، واکنشی خلوصگرایانه و از سر استغنا و جامعیت دین، نسبتبه شکلگیری نهضت ترجمه در عصر عباسی و ورود فلسفه و حکمت یونانی به منظومه فکر مسلمانی در قرن سوم هجری باشد.
روش صحابه، تابعان و تابعان آنان درعمل به آموزههای اسلامی، راهنمای عملی سلفیان در فهم و عمل به اسلام است؛ روشی که آن را سیره یا منهج سلف صالح مینامند. سلفیگری در درون مکتب فقهی حنبلی (از مذاهب اربعه فقه اهل سنت و جماعت) و برپایه آراء احمد بن حنبل (241-164 ه.ق.) پدیدآمد و با آراء ابن تیمیه (728-661 ه.ق.) و شاگردش، ابن قیم الجوزی (751-691 ه.ق.) قوام و دوامیافت؛ اما ظهور آن در دوران معاصر بهعنوان جریانی دینی و سیاسی، مرهون آراء محمد بن عبدالوهاب (1206-1115 ه.ق.) است.
د. حوزههای جغرافیایی جریان سلفی
سلفیگری در دوران معاصر، در وجه نظری و منابع فکری و مالی، بیشتر با جریان وهابی در عربستان سعودی و گروههای فعال اسلام اجتماعی و سیاسی در مصر (مانند اخوانالمسلمین) گرهخوردهاست؛ اما برای مطالعه جریان سلفی معاصر و تبارهای فکری و حوزههای گسترش جغرافیایی آن، باید از پدیده امروزی سلفی و نمادهای بیرونی آن (مانند القاعده) فراتر رفت و با رویکردی تاریخی آنها را واکاوید تا از تعمیمهای ناکارآمد پرهیزکرد و تصویری درست از سلفیگری موضوع بحث و تبارهای فکری آن بهدستداد. سه حوزه جغرافیایی پیدایش و گسترش اندیشه سلفی عبارتاند از:
سلفیه در شبهجزیره عربستان
جریان غالب سلفی معاصر، سلفیان وهابی هستند که در نهادهای رسمی دینی عربستان مانند هیئت علمای کبار، نفوذدارند. در باب تسمیه وهابیان به سلفی، تشکیکهایی شدهاست؛ اما نظر به مصادر و منابع اندیشه وهابی و شباهتها و اشتراکهای آن با جریانهای سلفی معاصر، چنین امری از حقیقت، دور نیست. در کنار آن، از جریانهای سلفی زیدی و نیز مصادر و رجال غیروهابی اندیشه سلفی در شبهجزیره، مانند محمد بن علی شوکانی (1250-1173 ه.ق) نباید غافل بود (فرمانیان،1388: 82). بدینترتیب، در بررسی جریانهای سلفی معاصر، گرایشهای سلفی در کل شبهجزیره (مانند جامیه و سروریه) نیز از جایگاهی مهم بهرهمندند.
سلفیه در شبهقاره هند
شاه ولیالله دهلوی (1176 – 1114 ه.ق)، تحت تأثیر آراء ابن تیمیه، رساله التوحید خود را نگاشت. تفکر سلفی در شبهقاره، در برابر تفکر صوفی و تشیع غالی در درون و ضد کمپانی هند شرقی در برون پدیدآمد؛ تاجاییکه شاه عبدالعزیز دهلوی (فرزند شاه ولیالله)، هند را سرزمین کفار و دارالحرب اعلامکرد. تأسیس سلسله مدارس علمیه دیوبند (پس از 1283 ه.ق)، در گسترش اندیشه سلفی (متمایل به وهابی) در شرق و جنوب آسیا و شبهقاره (ازجمله در افغانستان و شرق ایران)، مؤثر بودهاست. به سبب وجود گرایشهای صوفیانه در دیوبندیه، انتقادهایی ازسوی علمای وهابی سعودی بر دیوبندیه واردشدهاست (همان، 87).. تفسیر فی ظلال القرآن الکریم...... جاهلیة القرن العشرین....... 1. معالم فی الطریق
سلفیه در شمال آفریقا
اگرچه آغاز سلفیگری معاصر را در مصر از آرای محمد رشیدرضا دانستهاند ، اما نهضت سنوسیه در لیبی و جنبش مهدیه در سودان را در قرن نوزدهم نباید از نظر دورداشت. جنبش سنوسی، حرکتی اصلاحی با تبارهای صوفیانه بود که در برابر استعمار در لیبی قیامکرد و پادشاهی لیبی را تا کودتای معمر قذافی در سال 1969 میلادی برعهدهداشت. جهاد و اجتهاد، دو پایهٔ دعوت تجدیدی سنوسی بودند و سازمان جنبش سنوسی بر شانههای زاویه (خانقاه)های صوفیانه (با کارکردی سنتی برای آموزش تعالیم دینی و مکتبخانهای) بناشدهبود. زوایای سنوسی در نبرد با استعمار ایتالیا نقش اصلی را بردوشداشتند و عمرالمختار، خود از شیوخ زاویه بود. جنبش مهدیه نیز دراصل، جنبشی اصلاحگرایانه ضد استعمار حکومت خدیوان مصر (عثمانی) و سپس انگلیس بود. ترکیب گرایشهای صوفیانه و اندیشه مهدویت و شرایط سیاسی، این حرکت را به سمت جنبشی سیاسی و جهادی سوقداد. سنوسیه و مهدیّه، جنبشهایی دینی با کارکرد سیاسی بودند که در پارهای وجوه (مانند مبارزه با بیگانگان و اجرای شریعت و تمسک به مفاهیم دینی کهن) با رویکرد سلفی شباهتهاییداشتند؛ اما با پذیرش امر واقع و دوری از تکفیر مسلمانان، به تنگنظری دینی آنان مبتلا نشدند.
تلاش رشیدرضا در مصر برای جمع تصوف و سلفیگری و سیاست همانند: دیوبندیه در کنار تکیه بر عقل و اجتهاد، از ارتباط و تداوم رگههای اندیشه جمالی در هند و مصر نشاندارد؛ امری که بیش از رگههای سلفی وهابی در آرای او نمایان است. مکتب المنار، درواقع، تداوم حرکتی فکری بود که با سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده آغازشد و بهواسطهٔ محمد رشیدرضا، به حسنالبنا رسید و در جنبش اخوانالمسلمین، پدیدار شد. نقش سید جمال را بهعنوان عامل یا حامل اندیشهٔ احیای اسلام در هند، ایران، عثمانی و مصر نباید از یادبرد؛ بیآنکه در طرح (پروژه) سیاسی «اتحاد اسلام» وی، حتی با وجود اندیشه وحدت خلافت اسلامی، نشانههایی از رگههای سلفیگری در مقام عمل و نظر وجودداشتهباشد.
درحالیکه جنبش اخوانالمسلمین، واکنشی ایجابی در برابر الگوهای برآمده از ایدئولوژیهای کمونیستی، سوسیالیستی، ناسیونالیستی و قومی برای سازماندهی و نظامسازی اجتماعی بود و نظامی جامع از دعوت و حرکتی سازمانی برآمده از شریعت را درزمینههای تبلیغی و اجتماعی، پیش پای جوامع اسلامی و بهطور مشخص مصر، مینهاد، واکنش سرکوبگرانه حکومت، در کنار شرایط بینالمللی و منطقه بهویژه قضیهٔ فلسطین در زمانه جنگ سرد، حرکت دعوتی اخوان را به سمت و سوی سیاستورزی و مبارزه سیاسی و سپس مسلحانه با نظامهای سرکوبگر سوقداد. اسلامگرایی بهمثابه ایدئولوژی مبارزه انقلابی، زادهٔ سرکوب اخوان و ظهور جریان انقلابی به رهبری سید محمد قطب در دهه 1960 میلادی بود. کتاب: نشانههای راه و تفسیر در سایهسار قرآن او، مبنای عمل انقلابی را در میان اخوانیان در دهههای 50 و 60 میلادی فراهممیکردند
مفاهیم جامعهٔ جاهلی، طاغوت و ضلالت و تکفیر، در رویکرد اجتماعی- سیاسی سلفی اهمیت دارند. تعبیر جاهلیت قرن بیستم برای نخستین بار در نوشتهها و اندیشههای سید محمد قطب بیانشد؛ تعبیری که او برای تمدن غربی و جوامع اسلامی زیر سلطه حاکمان جائر بهکاربرد و زمینههای نظری کاربرد خشونت و شکلگیری جنبشهای مسلحانه را در درون و برون کشورهای اسلامی، با دارالحرب خواندن آنها بهسبب حاکمیت جهل و جور، فراهمکرد. با وجود اختلافهای امروزین جریانهای سلفی و اخوان، جریان جهادی و تکفیری سلفی، وامدار سید قطب و ایدئولوژی او هستند؛ تاجاییکه گرایشهای سلفی جهادی را «قطبیه» مینامند.گروههای معتقد به تغییر مسالمتآمیز و از طریق کار حزبی مانند: حزب النور، به نام «سلفیه حزبیه» شناختهمیشوند.
سلفیگری در فرانسه
فهم پدیدهٔ سلفیگری در فرانسه و جایگاه آن، به شناخت زمینههای حضور اسلام در فرانسه و الگوی غالب زیست مسلمانی در آن، نیازمند است. چنانکه ژاک لوگوف در مقدمهٔ کتاب: تاریخ اسلام و مسلمانان در فرانسه از قرون میانه تا روزگار ما میگوید، فهم رابطهٔ متعارض میان اسلام و فرانسه، مستلزم فهم تاریخ حضور مسلمانان در فرانسه و تعامل آنان با تاریخ و فرهنگ فرانسوی است. حکومت اموی اندلس در جنوب فرانسه حاکمنشین نربونه یا ناربون امروزی، واقعیتی هشتادساله داشتهاست؛ اما هویت فرانسوی درعمل، برپایه اسطورهٔ شارل مارتل و شکست مسلمانان در نبرد تولوز (721 م.) و نبرد پواتیه (732 م.) استوار شدهاست.
بهرهگیری از اسلام
سنگ بنای تمدنی و هویت سیاسی فرانسه (سرزمین ششگوش فعلی)، اسطوره شکست مسلمانان است. نبرد پواتیه، موضوع صورتگری نقاشانی مشهور بوده، قلعههای جنگجویان مسلمان مهاجم، در جغرافیای فرانسه و معماری آن، تاکنون وجود و واقعیت بیرونی دارند. جریانی که با ردیهنویسیهای کلامی مسیحی ضد اسلام مانند ترجمه لاتین قرآن توسط پییر عالیقدر در صومعه کلونی و تشویه چهره پیامبر اسلام آغازمیشود؛ رویه دیگر این رویکرد خصمانه، به گفته لوگوف، عشق پنهان به دانشهای تجربی و معارف انسانی برآمده یا پروردهشده در سرزمینهای اسلامی است که بهواسطه مدارس اسلامی اندلس به انتقال دانش یونانی به مدارس مسیحی یاریرساندند. دو پاپ قرون وسطی، پیشتر در مکتب طلیطله، عربی آموختهبودند و بهواسطه آن با فلسفه یونانی و کلام اسلامی، آشنا شدهبودند؛ همچنانکه ترجمه قانون بوعلی تا قرن هجدهم بهعنوان متن درسی در مدارس پزشکی فرانسه تدریسمیشدهاست. گزارشهایی از سفرنامههای مسلمانان به فرانسه وجوددارند؛ اما حضور جماعتی از مسلمانان ساکن فرانسه ورای هیئتهای دیپلماتیک تا قرن نوزدهم، ثابت نشدهاست.
روند آشنایی با اسلام و جوامع مسلمان، از طریق آموزش زبان و تمدن شرقی در مؤسسات شرقشناسی همچون مدرسه السنه شرقی، میان سالهای 1700 تا 1726 میلادی آغازمیشود که بیشتر برای برآوردن نیازی دیپلماتیک برای مقاصد سیاسی و ترجمانی است. برنامه استعماری فرانسه، با اکتشافهای ناپلئون در مصر در سال 1801 میلادی، دو وجه حمله نظامی و کشف شرقشناسانه و فرهنگی را در خود و با خود دارد. اشغال الجزایر و الحاق آن به خاک فرانسه 1830 میلادی، موقعیتی را پدیدآورد که میتوان از آن به آغاز دیدهشدن و حضور جمعیت مسلمان در خاک فرانسه تعبیرکرد. موقعیت فرانسه در مقاطع مختلف در سرزمینهای اسلامیمانند برپایی نظام قیمومیت بر سوریه و لبنان پس از فروپاشی خلافت عثمانی تا استقلال و نیز نظام تحتالحمایگی در تونس و مغرب به این پدیده یاریمیرساند.
زمینهها و علل رشد سلفیگری در فرانسه
با بررسی موجهای مهاجرت مسلمانان به فرانسه، چشماندازی از هویت دینی و سیاسی و اجتماعی مسلمانان در فرانسه بهدست میآید. با توجه به ترکیب جمعیتی و پیشینه تاریخی، میتوان چنین استنباط کرد که هویت دینی مسلمانان در فرانسه، با جریان سلفی در آنسوی مدیترانه، بهگونهای فکری و هویتی ارتباطدارد که با شرایط خاص فرانسه و سیاستهای مقطعی آن همچون مشارکت در ائتلاف بینالمللی و جنگ در سرزمینهای اسلامی- آفریقایی تشدیدمیشود. درواقع، زمینههای رشد سلفیگری در فرانسه را باید در چند عامل جستجوکرد:
- گرایشهای هویتخواهی اقلیت مسلمان، میل به تمایز و مقاومت در برابر سلطه فرهنگی و هنجاری سبک زندگی یکسانکننده لائیک؛
- زمینههای سیاسی مانند مسئله الجزایر (نبرد استقلال در دهههای 50 و60 و رواج ترور نیروهای غیراسلامی و بیگانه و سپس نبرد سلطه اسلامگرایان در دهه 90 میلادی؛
- زمینههای بینالمللی بحران در جهان اسلام در افغانستان و عراق و شکلگیری گروههای جهادی با داعیه برپایی شریعت و حکومت اسلامی و جهاد ضد کفار؛
در کنار این عوامل، نقش جریان سلفی سیاسی و تبلیغی را در سرمایهگذاری مادی و معنوی در میان مسلمانان فرانسه و در مناطق محروم اطراف شهرهای بزرگ مثل پاریس در سالهای اخیر نباید نادیده گرفت. پارهای از این سرمایهگذاریها زیر نظر دولت فرانسه برای اشتغالزدایی و محرومیتزدایی صورتمیگیرند؛ اما شماری دیگر، زیر نظر داعیان سلفی و در قالب ساخت مساجد و تربیت امامان جماعت انجاممیشوند. سرمایهگذاری عربستان سعودی و قطر در سالهای اخیر در این زمینه، قابلتوجه است. شمار داعیان سلفی درسخوانده دانشگاه اسلامی مدینه، یا نسل دوم شاگردان این مدارس، در مقایسه با مدارس سلفی سنتی در الجزایر، رو به ازدیاد است.
به نظر «سمیرامقر»، وضعیت اجتماعی جوانان مسلمانان در اروپا و فرانسه، برای پذیرش دعوت سلفی آماده است؛ چراکه در این دعوت، پیامی نهفته است که برای جوانان محلات فقیرنشین پاریس و حومه که در جستجوی معنای زندگی هستند، دلنشین است و به نیازهای زمینیشان پاسخ میدهد. فردگرایی قوی دعوت سلفی، با خواستهای این جهانی این جوانان همسوییدارد. بهبیاندیگر، سلفیت، معنویتی است که در آن جنبههای مادی و فردی نسل جوان غرق در محرومیت، پاسداشتهمیشوند. در این تفکر، جماعت یا جامعه نیست که اهمیتدارد؛ این فرد است که مرکز معنایی زندگی و دریافتکننده فهم دینی متناسب با سیرهٔ سلف است. رستگاری و نجات فردی در آن، بر طرحهای سیاسی و اجتماعی نجات جمعی و اجتماعی اولویتدارد. ازسویدیگر، سلفیگری با روح مصرفگرای غربی، بهطور ذاتی مخالفت ندارد. تاجایی که اخلاق اسلامی و روح تعالیم اسلام رعایت شود، استفاده از مظاهر دنیوی مانند پوشیدن کفشهای نایک، داشتن رایانه خوب و خانه زیبا، ممنوع نیست. البته، نقش شبکههای ماهوارهای سلفی و ادبیات مکتوب گستردهای را که بهطور عمده ازسوی عالمان سلفی در عربستان سعودی پخش میشوند و پای خود را به خانهها و خانوادههای اروپایی بازکردهاند، در رشد سلفیگری نباید نادیده گرفت.
«مالک شبل» در حاشیه تظاهرات ضدآمریکایی سلفی در پاریس (در برابر سفارت آمریکا در سپتامبر 2009) معتقداست که «جریان سلفی سیاسی براساس انحراف شدید فکری و دستکاری روانی و ایدئولوژیک شکلگرفتهاست و میکوشد با برانگیختن احساس گناه در میان جوانان، آنان را ضد دولت فرانسه بشوراند و با اظهارات دروغ، مردم سادهدل را به تظاهرات بکشاند تا خود را نیرومند جلوهدهد. به نظر شبل، سلفیان با سوءاستفاده از شرایط ناپایدار اقتصادی جوانان مسلمان حومهنشین، چنین القا میکنند که آنها هرگز یک فرانسوی با حقوق برابر با دیگر فرانسویان نخواهندشد؛ پس، بهتر است تا به اسلام سلفی بازگردند. سختکوشی سلفیان در دعوت و استفاده از ابزارهایی همچون وعظ، مسجد، دروس اسلامی، مجلهها و همایشهای دینی در کنار شیوه رفتاری و پوششی و نیز القای حس گناه، در پیشبرد سلفیگری، مؤثر بودهاست.» وی همچنین، نقش ایدئولوژی وهابی سعودی را در گسترش اندیشه سلفی، از طریق پرداختهای مالی و ساخت مسجد و تربیت امامان، برجسته میکند و معتقد است که «نظامهای دموکراتیک در جنگ معرفتی و مهار ایدئولوژیهای فرقهگرا، عقب ماندهاند؛ ایدئولوژیهایی که بیش از همه به مسلمانان آسیبرساندهاند و رابطهٔ آنان با دیگران را آلودهکردهاند».
مساجد و امامان جماعت سلفی در فرانسه
مساجد سلفی در فرانسه
زندگی دینی مسلمانان در فرانسه، بر گِرد مساجد شکلمیگیرد. درصد زیادی از مسلمانان غیرعامل یا جذبشده در هاضمه فرهنگی - اجتماعی فرانسوی، از این قاعده مستثنا هستند. میزانی قابل توجه از مسلمانان نیز به اسلامی فردی و غیرمسجدی یا فصلی با بروزهای مقطعی مانند ماه مبارک رمضان معتقدند. باوجوداین، درصد مسلمانان عامل به دین در برداشت سُنی، که در آن مشارکت در نماز جمعه و عیدین از سنت است، بیش از درصد عاملان به دیانت مسیحی است. بنابراین، فهم پدیده سلفیگری در فرانسه، مستلزم فهم ساختار مسجد بهعنوان محور اسلام در فرانسه است. این واقعیت، در سال 2005 میلادی و در زمان تأسیس «شورای فرانسوی آیین اسلام» نیز لحاظ شدهاست؛ چراکه انتخابات این شورا، نه براساس رأی شهروندان مسلمان، که براساس مساجد مسلمانان و مکانهای عبادی آنان سامان دادهشدهاست. ضریبی از مساحت مسجد و شمار نمازگزاران، در وزن رأی مساجد برای ریاست شورا درنظرگرفتهشدهاست. در دورههای گذشتهٔ این شورا، سلفیان نمایندهای در آن نداشتهاند.
مفهوم مسجد در فرانسه، اعم از نمازخانه و مسجد، شرعی و عرفی است. شمار مساجد فرانسه در سال 2014 میلادی ازسوی وزارت کشور و ادیان، «2368» مسجد گزارش شدهاست که «2052» مسجد آن در سرزمین اصلی فرانسه قراردارند و «316» مسجد دیگر، در استانها و سرزمینهای ماوراء بحار قراردارند. بیشتر قریب بهاتفاق این مساجد، پس از سال 2000 میلادی ساختهشدهاند و شماری اندک از آنها در خلال دهههای 70 تا 90 میلادی بناشدهاند.
دو مشکل اصلی در ساختار مسجدمحور، در جماعتی اقلیتی در کشوری لائیک بروزمیکند: نخست، مشکلات اداری و مالی ساخت مسجد و دیگری، تربیت امامان جماعت.
گفتهمیشود که پنجاه مسجد از دوهزار مسجد و نمازخانه فعال در فرانسه، به جریان سلفی گرایشدارند؛ این آمار با توجه به شناوربودن مفهوم مسجد و جابهجایی امامان میتواند به معنای آن باشد که پنجاه امام سلفی در فرانسه فعالیت دارند. نگاهی به فورومهای اینترنتی میتواند فهرستی تقریبی از مساجد سلفی و پراکندگی آنها را در فرانسه بهدستدهد. برای نمونه، مساجدی در لیون، تورکوئن و واترلو؛ سه مسجد در مارسی ازجمله مسجد شیخ عبدالهادی؛ بلزونس مسجد نورالهدی را نام بردهاند.
امامان جماعت سلفی
بهصورت سنتی، امامت جماعت در فرانسه، صلاحیتی خاص نمیطلبد. بسیاری از امامان جماعت، مؤمنان متدینی هستند که مطالعات شرعی در مدارس اسلامی نداشتهاند و با تکیه بر مدرکی دانشگاهی در رشتهای غیرمرتبط یا وجاهت و مقبولیت مردمی ناشی از حسن خلق و مردمداری و موفقیت نسبی در زندگی اجتماعی و حداقلهایی از دانش شرعی به امامت مسجد رسیدهاند. شماری قابل توجه از امامان مساجد نیز از کشورهای الجزایر، تونس، مغرب، نیجریه، موریتانی، سنگال و ترکیه به درخواست جماعت مسلمان یا زیر نظر اوقاف این کشورها، به خاک فرانسه میآیند. این امامان، وظیفه تداوم انسجام جمعیتی، هویتی و دینی جماعت مهاجر با جامعه مرجع را فراهم میکنند. مشکل اصلی این شیوه، ناآشنایی مبلغان و امامان مهاجر با زبان و فرهنگ فرانسه و مسائل و مشکلات جامعه مهاجر مسلمان در فرانسه است که به تبلیغ اسلامی غیربومی و ناهمخوان با فرهنگ و هنجارهای فرانسوی و نیازهای مسلمانان مهاجر یا مقیم آن میانجامد. دامنزدن به مسائلی همچون: چندهمسری، تنبیه همسران و پوشش نقاب برای زنان مسلمان در سالهای گذشته، حساسشدن مقطعی گروههای راست افراطی در فرانسه و استفاده ابزاری از آنها را برای پیشبرد اهداف انتخاباتی و سیاسی درازمدت و کوتاهمدت خود از طریق تبلیغات اسلامهراسانه، سبب شدهاست؛ تبلیغاتی که در مسئله نماز خیابانیِ مسلمانان و ساخت مسجد و مأذنه نیز تکرارشدهاست.
با تشکیل شورای فرانسوی آیین اسلام، مسئله تربیت امامان مساجد نیز مطرح شد؛ اما چندان استقبالی از ایده تشکیل دورههای آموزشی با اعطای دیپلم رسمی بهعملنیامد. قرار بود مسجد پاریس با همراهی دانشگاه سوربن، دورههایی دوساله را برای تربیت امامجماعت طراحیکنند که ضمن آشنایی داوطلبان با زبان، فرهنگ و تاریخ فرانسه، آموزشهای مدنی را نیز در باب «لائیسیته» فرابگیرند؛ اما این طرح بهمرور کنارگذاشتهشد چرا که این امر ازسوی مسلمانان، دخالت در امر دینی و بهتعبیری، نقض اصل لائیسیته محسوب میشد. در این میان، «معهدالغزالی» (دانشکدهای وابسته به مؤسسه اسلامی مسجد پاریس) که تاریخی به درازی مسجد پاریس دارد، در برنامهای پارهوقت، به آموزش امامان مرد و زن با تمرکز بر آموزشهای قرآنی و تفسیری و تدریس ادبیات عرب، تاریخ و حدیث و فقه، وظیفهی تربیت امامان بومی از میان مسلمانان مهاجر نسل دوم و تازهمسلمانان را برعهدهگرفته است. با توجه به نیاز مساجد موجود به امام و عدم کفایت فارغالتحصیلان معهدالغزالی، مؤسساتی دیگر با هزینه دولتهای عربستان و کویت راهاندازیشدهاند، که در این زمینه فعالیت میکنند. باوجوداین، جریان دعوت از امامان الجزایری و تربیتشدگان دانشگاه اسلامی مکه و مدینه، فعال است؛ و به همین جهت، بیشتر امامان سلفی فرانسه یا برآمده از این دو جریان یا شاگردان نسل دوم رجال دینی سلفیاند.
شمار مسلمانان سلفی در فرانسه
از نظر قانونی، هرگونه آمارگیری، سرشماری و نظرسنجی مبتنیبر تعلق مذهبی و قومی در فرانسه، ممنوع است. باوجوداین، آمارهایی تخمینی از شمار این افراد وجود دارد که اغلب ازسوی خود آنان یا ادارهٔ پلیس درخصوص تجمعهای این افراد تهیه میشود. پژوهش امقر در سال 2011، شمار سلفیان را در فرانسه «12000 تا 15000» نفر برآوردکردهاست که یک سوم این افراد از میان مسیحیان (کاتولیک یا پروتستانی) هستند که تازه به اسلام گرویدهاند؛ یکچهارم تا یکسوم از تازهمسلمانان سلفی، از فرانسویان اصیل یا فرانسویان سرزمینهای ماوراء بحار (مجمعالجزایر آنتیی) یا سرزمینهای فرانسویزبان مستعمره سابق فرانسه مانند کنگو و زئیر هستند.
نقش سلفیگری در تحول جایگاه اسلام در فرانسه
ظهور و گسترش تفکر و جریان سلفی از دو منظر در تحول شیوه زیست مسلمانی در فرانسه و جایگاه اسلام نقش داشتهاست: نخست آنکه پدیدهٔ سلفیگری بهعنوان پدیدهای دینی و اجتماعی، نمود و نمای بیرونی مسلمانان را در جامعهٔ فرانسه بیشترکرده و بهتعبیردقیقتر، به آنان قدرت دیدهشدن بیشتر و توانایی خودنمایی در حوزهٔ عمومی و عدم احساس تحقیر به دلیل مسلمانبودن دادهاست و برخلاف خواست ساختار رسمی، نوعی اعلام حضور غیررسمی با تمایز در لباس و شیوه زیست بوده که البته حساسیتهایی آفریده و بهویژه در مسئلهٔ حجاب دختران دانشآموز و نقاب در حوزهٔ عمومی، پای قانونگذار را نیز بهمیانکشیدهاست.
به گفتهٔ «سمیرامقر»، سلفیگری، خود را بر گونههای دیگر اسلام سنتی ریشهدوانده در فرانسه تحمیلکرده و گوی سبقت را از آنان ربودهاست. از ویژگیهای سلفیگری، توانایی درنوردیدن مرزهای اجتماعی، طبیعی و خانوادگی است و توانستهاست در شهرهای کوچک و بزرگ و روستاها، شبکه خود را گسترش داده، از میان خانوادههای ترک، کوموری و اهل گینه یا مالی، با تمام تفاوتهای فرهنگی و خانوادگی، افرادی را جذب کند. بدینترتیب، اسلام سنتی در برابر اسلام سلفی در فرانسه جاماندهاست و نمایندگان آن از انتظارهای نسل جدید فاصلهگرفتهاند؛ نسلی که درپی اسلامیکردن مجدد مناسبات اجتماعی است و هنجارهای ارزشی روشنی را طلب میکند و آن را نه در «اخوانالمسلمین» و نه در «نهضت تبلیغ» که در سلفیگری مییابد. اسلام سنتی در فرانسه در حال گذار به پیری است و حال آنکه سلفیگری، جنبشی جوان است.
سلفیگری، رابطه خود با اجتماع و برداشت خود از فرایند جذب و هضم در جامعهٔ غربی را براساس قرائتی انتقادی و گاه بسیار خشن از جامعه و مناسبات آن تعریف کردهاست. منطق آنان بیش از آنکه به عمل مستقیم و عملگرایی سیاسی، نزدیک باشد، در چهارچوب منطق اعتراض نمادین، قابلفهم است. سلفیگری اندیشهها و تصاویری ساده و بسیط به باورمندان خود ارائهمیکند که متضمن نگاهی نخبگانی و استعلایی به دیگران و جهان است و آنان را برگزیدگانی دارای رسالت ویژه جلوهمیدهد. جماعت سلفی در برابر رسالتی که به فرد سلفی میدهد، ضمانتهایی را مانند شیوه پوشش، شکل خانواده و روابط خانوادگی میطلبد که به نظارت گروه بر زندگی فردی و خانوادگی میانجامد. از این حیث، سلفیگری به مرزهای فرقهای نزدیک میشود؛ تاجایی که علمای سلفی عربستان سعودی از جماعت سلفی فرانسوی خواستهاند تا در برابر مسلمانان غیرسلفی و غیرمسلمانان فرانسوی، نرمش و انعطافی بیشتر از خود نشاندهند تا به چهره اجتماعی جریان سلفی آسیبی نرسد. این رویکرد، به گشایش بیشتر و منطق خروج از فرقهگرایی موجود کمک میکند؛ یعنی، بیآنکه منطق و نظریه سلفی، دستخوش تغییری شود، شماری از مؤمنان سلفی به اندیشه چارهجویی و یافتن راههایی میانی، بین رفتار سلفی و عرف عامه مسلمانان در فرانسه و عرف اجتماعی فرانسویان رویمیآورند و براساس مرزهای سیال و عرفی تازه، خود را با جامعه تطبیقمیدهند. بر این اساس، دیگر مرزی وجودندارد که نتوان از آن گذشت؛ برای نمونه، پیدایش مد سلفی میتواند از این منظر، فهمیده و تحلیلشود. چنین تحولی به خروج از منطق فرقهگرایی و البته شناورشدن مرزهای فرقه میانجامد و تصویر بسته و متصلب از اسلام سنتی و سلفی را دگرگونمیکند.
«فرهاد خسروخاور» جامعهشناس ایرانی- فرانسوی معتقد است که «سلفیگری، جریانی بهشدت سنتگراست که به تفسیر صریح و ظاهری قرآن و بازگشت به اسلام ناب و متصلب سالهای آغازین، ملتزم است. سلفیان، داعیهدار گسست کامل با جامعه اطراف خود هستند و هرگونه انحراف رفتاری، مانند نوشیدن مشروبهای الکلی و کشیدن سیگار را رد میکنند. سلفیها، بیشتر، جوانانی زیر سی سال هستند که فقط در جستجوی راه نجات و رستگاریاند؛ آنها در جستجوی اسلام ناب یا در گسست با مدرنیته، به اسلام تندرو رویمیآورند. به نظر وی، سلفیگری، شکلی از فرقهگرایی نواست که امکان گسست ذهنی از واقعیت اجتماعی و به خود مشغولشدن با انزوا و انعزال را فراهم میکند».
اشکال سلفیگری در فرانسه
«سمیرامقر» سه نوع سلفیگری را در فرانسه متمایزمیکند: سلفیگری هویتی، سیاسی و انقلابی؛
سلفیگری هویتی (تنزهطلب)
به نظر «امقر»، 95 درصد سلفیان در فرانسه، به شیوه سنتی و هویتی درپی اسلام ناب و بیپیرایه و با دغدغهٔ بازگشت به آموزههای صدر اسلام، به سلفیگری تنزهطلب رویآوردهاند. این جریان، بدنه اصلی سلفیگری را شکلمیدهد و در دوشاخهٔ وعظ و تبلیغ دینی و آموزش معارف دینی بهصورت شاخص، فعال است. همچنین، به سبب وجه غیرسیاسیاش، بیشتر از آن انتقادشدهاست و هرگونه اقدام مسلحانه را نفیمیکند. برای نمونه، این شاخه از سلفیگری، که به رژیم عربستان سعودی نزدیک است، عملیات حمله به برجهای مرکز تجارت جهانی را در یازدهم سپتامبر 2001 محکومکرد.
«دومینیک توما» معتقد است که سلفیان سنتگرا و محافظهکار با بیعلاقگی به امر سیاسی، اسلامیسازی جامعه را از پایین (بدنه اجتماعی) و با شیوع رفتارهای سختگیرانه مدنظردارند؛ برخلاف سلفیان سیاسی که میخواهند از بالا و از طریق ابزارهای سیاسی، به تغییر هنجارهای اجتماعی اقدامکنند .
سلفیگری سیاسی
به گفته «امقر»، این گروه از سلفیان معتقدند که برای دفاع از هویت اسلامی در فرانسه و در اروپا، باید از ابزارهای قانونی استفادهکرد. از نظر آنان، زور و خشونت مسلحانه در درون نظامهای غربی، مجاز نیست. این گروه، اقلیتی سلفی بیش نیستند. برخی پدیدهها مانند قانون ضد حجاب یا تظاهرات در برابر سفارت آمریکا (سپتامبر 2012) یا تظاهرات ضد انتشار کاریکاتورهای پیامبر در مجله شارلی ابدو به برانگیختهشدن احساسات و بیدارشدن وجدان و درک سیاسی این گروهها کمک کردهاند.
به گفته «دومینیک توما»، این گروه از سلفیان اصلاحگرا، گشایش بیشتر مؤسسات سیاسی را نسبت به حوزهٔ دینی خواستارند و تحت تأثیر راهبرد جنبش اخوان، راهاندازی احزاب سیاسی سلفی و مشارکت در انتخابات را میخواهند. بهنظرمیرسد در فضای سیاسی و قانونی موجود فرانسه، حتی در برداشت موسع از لائیسیته، امکان راهاندازی احزاب سیاسی دینی حتی با مشارکت محدود در انتخابات محلی وجودندارد.
سلفیگری انقلابی (جهادی)
به گفته «امقر»، سلفیان انقلابی به کاربست خشونت مسلحانه بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف دینی اعتقاددارند. آنان جهاد را واجبی دینی میدانند و تمایزی میان محدوده جغرافیایی آن در کشورهای اسلامی و غربی، قایل نیستند؛ این گروه، بسیار کمشمارند.
به اعتقاد «دومینیک توما»، جهادگرایان سلفی (از سال 1980 میلادی به این سو)، هدف آزادسازی همزمان امت اسلامی را از یوغ اشغالگران بیگانه و طاغوتهای داخلی، طلب و دنبال میکنند. «مالک شبل»، مردمشناس دین و مترجم قرآن به فرانسوی، معتقد است که پیوست و تداومی میان وهابیت، سلفیگری و جهادگری وجوددارد. اگر خطیب و واعظ سلفی، خود به جهاد و اقدام خشونتبار واردنشود، پیروان او، ممکن است روزی در معرض این اقدام قراربگیرند؛ بهویژه اگر مشکلاتی مانند بیکاری و پریشانی، گریبانگیرشان شود. به نظر وی، سلفیان جهادگر با جهاد مقدس درپی بازگرداندن نظم قدیم ازدسترفته به جهان اسلام و تجدید عظمت اسلام نخستین هستند؛ شماری از این افراد با شرکت در دورههای آموزشی فشرده در افغانستان، آموزشهای نظامی و ایدئولوژیک را گذراندهاند و برای اقدام نظامی تاسرحد فداکردن خود، در راه آرمانشان آمادهاند .
نتیجهگیری
گرایش سلفی در فرانسه، بخشی از جریان سلفی کلی در جهان اسلام است. سه طیف عمده سلفی سنتگرا، سیاسی و جهادی در درون این جریان فعالاند. شمار سلفیان در فرانسه بین دوازده تا پانزدههزار نفر برآوردشدهاست. بیشترین گرایش سلفی، از آنِ جریان سلفی سنتگراست که به امر تبلیغ دین و دعوت اهتمامدارد و مساجد کمشمار سلفی، مرکز آن هستند. باوجوداین، بیشترین پوشش رسانهای، از آن سلفیان جهادی است که گروهی اندک (متشکل از چند صد نفر) هستند ولی سازمانیافتهتر عملمیکنند. در نهایت، با درنظرگرفتن جمعیت اهل سنت موجود در ایران، مطالعه و تحلیل فرایندهای تبدیل گروههایی از مسلمانان مسالمتجو به عناصری رادیکال و خشونت طلب در جوامع مختلف، ضرورتی اساسی پیدا میکند و پژوهشهایی از این دست میتوانند سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان کشور ما را نیز در شناخت عوامل متعدد شکلگیری چنین فرایندی و دستیابی به راهکارهایی اساسی برای پیشگیری از وقوع وضعیتهای نامطلوب در این زمینه یاری کنند.
پانویس
[1] به قلم سمیر امقراست؛ این کتاب درواقع، رساله دکتری نویسنده در رشته جامعهشناسی است که زیر نظر اولیویه روا مدیر پژوهشی در مدرسه عالی علوم اجتماعی پاریس گذراندهشدهاست. کتاب، حاصل پژوهشی درخصوص پدیده اسلام سلفی است. پژوهشگر در خلال نٌه سال (از 2002 تا 2011) با 87 نفر از هواداران سلفی (در محدوده سنی 19 تا 54 سال) در مناطق مختلف فرانسه و نیز در بلژیک، انگلستان، کانادا و ایالاتمتحده مصاحبهکردهاست. وی همدلانه به شبکههای سلفی در اروپا و آمریکای شمالی واردشده، و به گفته خود، رابطهای دوگانه مبتنیبر محبت و تنفر همزمان نسبتبه آنان پیداکردهاست؛ ولی بهعنوان پژوهشگر علوم اجتماعی، فاصله خود را با موضوع تحقیق حفظ کردهاست.
[2 ] همچنین میتوان از دو کتاب دیگر؛ یعنی سلفیگری چیست؟نوشتهٔ: برنار روژیه، و کتاب سلفیگری از خلیج فارس تا حومه پاریس: سلفیگری جهانیشده اثر: محمدعلی ادراوی، که در غنابخشیدن به دانستههای موجود درخصوص جریانهای اسلامگرای سلفی، نیز یادکرد.