کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:
[[رده:عالمان شیعه]]
[[رده:عالمان شیعه]]
[[رده:محدثان شیعه]]
[[رده:محدثان شیعه]]
اسماعيل بن عباد بن عباس قزويني طالقاني، (326 – 385ق)ابوالقاسم. معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «كافي الكفاه». محدث، متكلم، نويسنده، شاعر و اديب تواناي شيعي و وزير بلندآوازه آل‏بويه كه مدت هيجده سال و اندي مقام وزارت داشت. در 16 ذي‏قعده سال326هجري در روستاي «طالقان» از توابع قزوين ديده به جهان گشود و در 24صفر 385هجري در سن 59سالگي در ري درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‏اي معروف به «طوقچي» به خاك سپردند. در تشييع جنازه او بازار ري بسته شد و فخرالدوله نيز بدون هيچ تشريفاتي در اين مراسم شركت داشت. مزار او هم‏اكنون پابرجاست و زيارتگاه عاشقان است. وي در يك خانواده علمي، ادبي و سياسي نشو و نما پيدا كرد. پدرش «عباد»(به ضم عين و تشديد باء) معروف به «شيخ الامين»(م335ق) از عالمان مشهور و نويسنده كتاب «احكام القرآن» است كه در اواخر عمر به وزارت «ركن الدوله ديلمي»(حكومت: 335 تا 366ق) رسيد. به گفته ابوبكر خوارزمي(م392ق) جد او نيز از وزراي دربار عباسي بود. وي بخشي از تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9ساله بود كه پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستي مادرش به مكتب‏خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمي، در اخلاق و پرورش سجاياي انساني او نيز كوشا بود. به گفته سيوطي در بغيه الوعاء مادرش هر روز براي روانه‏كردن او به مسجد يك دينار و يك درهم به او مي‏داد و مي‏گفت اينها را به نخستين فقيري كه ملاقات كردي، اهداء كن، و بر همين روش بود تا اينكه دوران كودكي خود را پشت سر گذاشت. سپس در ايام جواني به اصفهان عزيمت كرد و نزد «احمد بن فارس رازي لغوي»(م395ق) كه در آن زمان در اصفهان به سر مي‏برد، دانش لغت را فراگرفت و همين امر، زمينه تأليف كتاب «المحيط في اللغه» را براي او فراهم آورد. وي كه هنوز جوان بود، به دليل شايستگي‏هاي علمي و ادبي و همچنين به سبب شناخت و شهرتي كه از پدرش در دستگاه ركن‏الدوله سراغ مي‏رفت، به شيراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عميد»(م360ق) وزير ركن‏الدوله رسيد و به شغل دبيري اشتغال يافت. در آنجا با راهنمايي و آموزش‏هاي ابن عميد، علم بلاغت و فصاحت را كه شرط اساسي در امر نويسندگي بود، فرا گرفت و در اين رشته به مقام بلندي نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عميد چندان بود كه وي را لقب «صاحب» داده‏اند. پس از مرگ ابن‏عميد در 360هجري، وي شايستگي‏هاي زيادي در امر نويسندگي پيدا كرد و همين امر باعث شد تا «ابومنصور مؤيد الدوله ديلمي»(حكومت: 366 تا 373ق) كه حكومت اصفهان و ري را در اختيار داشت، وي را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبيري را به او واگذار نمايد. به گفته برخي از مورخان، وي در اصفهان و ري از چنان جايگاه والايي برخوردار گشت كه مؤيد الدوله او را «صاحب» ناميد، هرچند به اعتقاد بعضي ديگر، لقب «صاحب» به دليل مصاحبت و هم‏نشيني او با ابن‏عميد، به او داده شده است اما ظاهراً مؤيد الدوله با توجه به انس و علاقه‏اي كه به او داشت، لقب مذكور را بار ديگر براي او تنفيذ نموده است. هم‏زمان با دبيري او، فرزند ابن‏عميد يعني «ابوالفتح بن عميد»(م366ق) به مقام وزارت رسيد، و وي با نامه‏هاي متعددي مقام وزارت را به او تبريك گفت، اما ابوالفتح شيوه خصمانه‏اي با او در پيش گرفت تا جايي كه سپاه خود را بر ضد وي شوريده و در صدد هلاك او برآمد. اين جريان كه باعث رنجش مؤيدالدوله و همچنين مكدرشدن خاطر «فخرالدوله ديلمي ابوالحسن علي»(فرمانرواي همدان: 366 تا 387ق) گرديد، زمينه بركناري ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم كرد و پس از چندي، حكم عزل ابوالفتح توسط اين‏دو صادر گشت و ابن‏عباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤيدالدوله در 373هجري، با توجه به روابط صميمانه‏اي كه وي با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقي ماند و در اين مدت توانست پنجاه قلعه را براي فخرالدوله فتح نمايد. گفته مي‏شود كه فخرالدوله چنان به وي اعتماد داشت كه نظر او را بر نظر خويش مقدم مي‏دانست. گذشته از جنبه‏هاي سياسي و مشاغل اداري ابن‏عباد، وي در علم و دانش نيز به مقام بلندي دست يافت. شايد از بين كساني كه عليرغم اشتغالات سياسي، آوازه بلندي در علوم مختلف پيدا كردند، وي در ميان آنان نظير نداشته و يا كم‏نظير بوده است. وي با اينكه در علوم فقه، حديث، نجوم و كلام تخصص داشت، اما بيش از همه جنبه‏هاي ادبي و شعري او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرايه‏ها و صنايع بديع شعري به چشم مي‏خورد. توانايي او در شعر چنان بود كه حتي نثر او نيز از سجع و قافيه برخوردار بود و شباهت زيادي به شعر داشت. ادب‏شناسان، وي را از جمله اديباني به شمار مي‏آورند كه همچون «ابوالفضل ابن عميد»، «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمي» و «بديع الزمان همداني»، نثر مسجع را در مكاتبات ديواني وارد كرده‏اند. بسياري از شاعران بزرگ كه بنا به قول ياقوت در معجم‏الادباء، تعداد آنان به پانصد تن مي‏رسد، در اشعار خود وي را ستوده‏اند و در ميان آنها «سيد رضي»(م406ق) بيش از صدو بيست بيت در ستايش او سروده است. حتي «ابوحيان توحيدي»(م399ق) كه با وي رابطه ناخوشايندي داشت و در مذمت او و ابن‏عميد كتاب مستقلي با عنوان «مثالب الوزيرين» نوشته، در كتاب «الامتاع و المؤانسه» وي را ستايش كرده است. مقام ارجمند و قابل ستايش او در علم و دانش و همچنين حمايت بي‏مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان كتاب‏هايي به نام او بنويسند و نوشته‏هاي خويش را به وي تقديم نمايند. در اين راستا «شيخ صدوق»(م381ق) كه از معاصران اوست، كتاب عيون اخبار الرضا(ع) را به نام او تأليف كرده است. «ثعالبي»(م384ق) نيز يتيمه الدهر را در شرح‏حال او و شاعران معاصرش كه در مدح وي شعر سروده‏اند، به رشته تحرير در آورده است. «حسن بن محمد قمي» نيز كتاب «تاريخ قم» را در 378هجري به منظور او نوشته است. همچنين «ابن فارس لغوي» كه از استادان وي بود با اينكه به سبب وابستگي و تعصب فراوان اين استاد به خاندان ابن عميد، مهر و محبت ابن‏عباد را در اثر رقابت‏هاي سياسي‏اش با «ابوالفتح بن عميد»(م366ق)، از دست داد، اما كتابي با عنوان «الصاحبي في فقه اللغه»(در علم زبان‏شناسي كه در آن برتري زبان عرب بر ديگر زبان‏ها تأكيد شده است) نوشته و به او تقديم نموده است. وي در مدت حيات علمي خود اساتيد زيادي ديده است. مهم‏ترين استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوي» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عميد»، «ابن فارس لغوي رازي»، «ابوسعيد سيرافي» و «قاضي ابي بكر بن كامل» بوده‏اند. همچنين وي در نقل روايت از استاداني چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن كامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او مي‏توان «شيخ عبدالقاهر جرجاني»، «حسن بن قاسم بغدادي» معروف به «رازي نحوي»(م.ح400ق) «ابوبكر بن مقرئ»، «قاضي ابوطيب طبري» و «ابوبكر بن علي ذكواني» را نام برد. شاگرداني كه در حلقه درس او شركت داشتند بيش از حد شمارش هستند. به گفته شهيد ثاني در درايه الحديث، يك‏بار در مجلس درس او صد و بيست هزار نفر شركت داشتند و براي رساندن صداي او به جمعيت، شش نفر با صدايي رسا مأمور اين كار بودند. در باره علاقه ابن‏عباد به كتاب و كتاب‏خواني نيز مطالب فراواني گفته‏اند. وي با كوشش فراوان و هزينه‏اي هنگفت، كتابخانه‏اي ترتيب داد كه تعداد كتاب‏هايش را چهارصد بار شتر شمارش كرده‏اند و «ابومحمد عبدالله كاتب اصفهاني»(م410 يا 420ق) كتابدار آن بود. در مسافرت‏ها نيز هميشه چندين بار شتر با خود كتاب حمل مي‏كرد و لحظه‏اي از كتاب جدا نبود و حتي دعوت پنهاني خليفه «نوح بن منصور ساماني» از او براي تصدي مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنين كتابخانه‏اي رد نمود. در باره مذهب او اگرچه برخي از صاحبنظران مانند «شيخ مفيد»(م413ق) و «سيد مرتضي»(م436ق) وي را متكلم معتزلي خوانده‏اند، اما هيچگاه در تشيع او ترديد نكرده‏اند. حتي بسياري از علماء پس از اينكه او را شيعه امامي به‏شمار آورده، وي را از نسبتي كه شيخ مفيد و سيد مرتضي به او داده‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏سنت معرفي كرده‏اند. «ابن حجر»(م852ق) در لسان الميزان به نقل از ابن‏ابي‏طي وي را شيعه امامي معرفي نمود و گفته است: «شيخ‏مفيد گواهي داد كساني كه كتابي به ابن‏عباد در زمينه اعتزال نسبت داده‏اند، دروغ است و نوشته او نيست». بر پايه اين گزارش، نمي‏توان باور داشت كه شيخ مفيد در كتاب نهج الحق وي را معتزلي خوانده است. «قاضي عبدالجبار معتزلي شافعي اسدآبادي»(م415ق) نيز با اينكه از مواهب او در زمان قضاوتش در ري و قزوين بسيار بهره‏مند بود، اما تشيع او را نتوانست كتمان كند و وقتي بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نكرد و گفت: «نمي‏دانم چگونه بر اين رافضي نماز بگذارم». همچنين رساله‏اي كه وي در شرح‏حال «عبدالعظيم بن عبدالله حسني»(م.قبل250ق) تأليف كرده، شاهد ديگري بر تشيع او مي‏تواند بوده باشد. چنانكه وزارت او در دستگاه آل‏بويه كه مشهور به شيعه‏گري بودند، تشيع او را بيشتر آشكار مي‏سازد و حتي به اعتقاد برخي از صاحبنظران شيعه‏شدن مردم اصفهان در اثر فعاليت‏ها و ترويج‏هاي او بوده است. در اشعار او نيز سروده‏هاي زيادي در مدح اميرالمؤمنين(ع) و اهل‏بيت(ع) به چشم مي‏خورد كه در آنها به جانشيني امام علي بعد از پيامبر تصريح شده است. وي حدود ده هزار بيت در فضيلت اهل‏بيت(ع) شعر سروده و به همين دليل «ابن شهر آشوب» او را در رديف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بيت(ع) قرار داده و در سراسر كتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در ميان اشعار او به‏خوبي مي‏توان از مذهبش اطمينان حاصل كرد. در يكي از اشعارش كه دليل كافي بر تشيع اوست اين‏چنين سروده است:
«نبي و الوصي و سيدان
و زين العابدين و باقران
و موسي و الرضا و الفاضلان
بهم أرجو خلودي في الجنان»
(اميد من در بهشت جاويدان به پيامبر و جانشين او و دو آقا و زين العابدين و باقر و صادق و موسي و رضا و دو دانشمند محمد تقي و علي النقي هستند). در جاي ديگر گفته است:
«حب علي بن ابيطالب
هو الذي يهدي الي الجنه»
(محبت علي انسان را به سوي بهشت هدايت مي‏كند). و در يك رباعي نيز گفته است:
«إن المحبه للوصي فريضه
أعني أميرالمؤمنين علياً
قد كلف الله البريه لها
و اختاره للمؤمنين ولياً»
(دوستي با جانشين پيامبر واجب است يعني محبت اميرالمؤمنين علي كه خداوند موجودات را به خاطر او تكليف كرد و در ميان مؤمنين او را به عنوان ولي برگزيد). شيخ صدوق نيز وقتي دو قصيده از قصائد او را در مدح علي بن موسي الرضا(ع) مشاهده كرد، كتاب عيون اخبار الرضا را به نام او تأليف نمود و در مقدمه اين كتاب ضمن اينكه مدح بليغي از او به عمل آورده است، با اشاره به قطعه شعري كه بر يكي از انگشترانش بدين مضمون نقش بسته بود: «شفيع اسماعيل في الآخره؛ محمد و العتره الطاهره»، وي را معتقد به امامت اهل‏بيت(ع) معرفي كرده است. نقش انگشتر ديگرش اين قطعه شعر است: «علي الله توكلت و بالخمس توسلت». با توجه به شواهد فراواني كه گواه بر شيعه‏بودن اوست، هر گونه شك و ترديد در اين باره زدوده مي‏شود و نيازي به تفصيل بيشتر نيست. در ميان عالمان شيعه به ويژه متأخرين، كسي نيست كه تصريح بر تشيع او نكرده باشد مگر آنچه كه از شيخ مفيد و سيد مرتضي نقل شد كه آنان وي را در اصول احكام، معتزلي و در فروع احكام، اثناعشري مي‏دانند. از وي تأليفات ارزش‏مندي برجاي مانده كه كمتر وزيري با توجه به اشتغالات امور داخلي، خارجي و نظامي كشور، توانسته اين همه تأليفات از خود به يادگار بگذارد. موضوع نوشته‏هاي او بيشتر علوم زمانش را در بردارد. از جمله آثار وي كه اكنون در دست است و بارها به چاپ رسيده: «المحيط في اللغه»، «ديوان شعرالصاحب» و «الكشف عن مساوي شعر المتنبي» هستند. كتاب‏هاي ديگري كه به او نسبت داده‏اند: «الجوهره مختصر الجمهره»، «فضائل النيروز»، «الانوار»، «كافي الرسائل»(شامل فرامين و نامه‏هاي شخصي و اداري كشور)، «اسماء الله سبحانه و صفاته»، «كتاب الامامه»، «الابانه»(در بيان اصول عقايد معتزليان»، «الوزراء»، «الوقف و الابتداء»، «الامثال السائره من شعر المتنبي»، «رساله في احوال عبدالعظيم الحسني»، «رساله في الهدايه و الضلاله»(در باره قضاء و قدر)، «عنوان المعارف و ذكر الخلايف»(در تاريخ پيامبر و خلفاء تا مطيع عباسي) و «اخبار ابي‏العيناء» هستند. همچنين كتاب ديگر او با عنوان «الاقناع في العروض» است كه نسخه‏هايي از آن در كتابخانه پاريس و مصر ديده شده است.
منابع: (ثعالبي، يتيمه الدهر، ج3صص169 تا 260؛ فهرست ابن نديم، ص194؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج9ص37؛ معجم الادباء، ج6صص168 تا 317؛ وفيات الاعيان، ج1ص228 به بعد؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2صص251، 262، 291 و صفحات متعدد ديگر؛ اليقين، ابن طاوس، ص457؛ فرج المهموم، ابن طاوس، ص177؛ لسان الميزان، ابن حجر، ج1ص413 شماره 1300؛ معجم البلدان، ج4ص6 ذيل ماده طالقان؛ تاريخ ابن خلدون، ج4ص466؛ روضات الجنات، ج2صص19 تا 43؛ اعيان الشيعه(قطع بزرگ)، ج3ص328 شماره1092؛ الغدير، ج4صص42 تا 81؛ هديه العارفين، ج1ص209؛ الاعلام، زركلي، ج1ص316؛ الكني و الالقاب، ج2صص403 تا 409)

نسخهٔ ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۷

اسماعیل بن ابراهیم حلوانی
احمد بن علی بن حسین بن رنجویه.jpg
نام کاملاسماعیل بن ابراهیم حلوانی
اطلاعات شخصی
محل تولدخوزستان
محل درگذشت320 قمری
دیناسلام، شیعه
استاداناحمد بن منصور بزرج
شاگرداناحمد بن محمد بن اسحاق
فعالیت‌هامحدث، راوی

اسماعیل بن ابراهیم حلوانی، محدث و راوی. از او یک حدیث در منابع روایی باقی مانده که در باره فضیلت اهل‏بیت(علیه السلام) وارد شده است.

معرفی اجمالی

اسماعیل بن ابراهیم حلوانی، محدث و راوی. شرح‏ حال او در منابع، گزارش نشده است. از او تنها یک حدیث در منابع روایی باقی مانده که در باره فضیلت اهل‏بیت(علیه السلام) وارد شده است. شیخ صدوق این حدیث را با یک واسطه از او نقل کرده است، بنابراین وفات او تقریباً می‏‌بایست در دهه‏ های نخست سده چهارم اتفاق افتاده باشد. تاریخ تولد و زادگاه او برای ما روشن نیست. از نسبت «حلوانی» بر می‌‏آید که وی اهل خوزستان بوده است اما از خانواده و نیاکان او شناختی نداریم. وی حدیث مذکور را از استادش احمد بن منصور بزرج نقل کرده و شاگرد او احمد بن محمد بن اسحاق که خود از اساتید شیخ صدوق بوده، آن را از وی نقل کرده است. وی دارای اثر تألیفی نبوده است.

منابع

  1. الامالی، شیخ صدوق، مجلس 72، ص562 حدیث15؛
  2. معجم البلدان، ج2ص290، ذیل ماده حلوان؛
  3. طبقات اعلام الشیعه، ج1ص62.


اسماعيل بن عباد بن عباس قزويني طالقاني، (326 – 385ق)ابوالقاسم. معروف به «صاحب بن عباد» و ملقب به «كافي الكفاه». محدث، متكلم، نويسنده، شاعر و اديب تواناي شيعي و وزير بلندآوازه آل‏بويه كه مدت هيجده سال و اندي مقام وزارت داشت. در 16 ذي‏قعده سال326هجري در روستاي «طالقان» از توابع قزوين ديده به جهان گشود و در 24صفر 385هجري در سن 59سالگي در ري درگذشت و سپس جنازه او را به اصفهان انتقال دادند و در محله‏اي معروف به «طوقچي» به خاك سپردند. در تشييع جنازه او بازار ري بسته شد و فخرالدوله نيز بدون هيچ تشريفاتي در اين مراسم شركت داشت. مزار او هم‏اكنون پابرجاست و زيارتگاه عاشقان است. وي در يك خانواده علمي، ادبي و سياسي نشو و نما پيدا كرد. پدرش «عباد»(به ضم عين و تشديد باء) معروف به «شيخ الامين»(م335ق) از عالمان مشهور و نويسنده كتاب «احكام القرآن» است كه در اواخر عمر به وزارت «ركن الدوله ديلمي»(حكومت: 335 تا 366ق) رسيد. به گفته ابوبكر خوارزمي(م392ق) جد او نيز از وزراي دربار عباسي بود. وي بخشي از تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود نزد پدر فرا گرفت و 9ساله بود كه پدرش را از دست داد. پس از آن تحت سرپرستي مادرش به مكتب‏خانه آمد و علم قرائت قرآن را فراگرفت. مادرش علاوه بر مراقبت علمي، در اخلاق و پرورش سجاياي انساني او نيز كوشا بود. به گفته سيوطي در بغيه الوعاء مادرش هر روز براي روانه‏كردن او به مسجد يك دينار و يك درهم به او مي‏داد و مي‏گفت اينها را به نخستين فقيري كه ملاقات كردي، اهداء كن، و بر همين روش بود تا اينكه دوران كودكي خود را پشت سر گذاشت. سپس در ايام جواني به اصفهان عزيمت كرد و نزد «احمد بن فارس رازي لغوي»(م395ق) كه در آن زمان در اصفهان به سر مي‏برد، دانش لغت را فراگرفت و همين امر، زمينه تأليف كتاب «المحيط في اللغه» را براي او فراهم آورد. وي كه هنوز جوان بود، به دليل شايستگي‏هاي علمي و ادبي و همچنين به سبب شناخت و شهرتي كه از پدرش در دستگاه ركن‏الدوله سراغ مي‏رفت، به شيراز فراخوانده شد و در آنجا به خدمت «ابوالفضل بن عميد»(م360ق) وزير ركن‏الدوله رسيد و به شغل دبيري اشتغال يافت. در آنجا با راهنمايي و آموزش‏هاي ابن عميد، علم بلاغت و فصاحت را كه شرط اساسي در امر نويسندگي بود، فرا گرفت و در اين رشته به مقام بلندي نائل آمد. ملازمت و مصاحبت او با ابن عميد چندان بود كه وي را لقب «صاحب» داده‏اند. پس از مرگ ابن‏عميد در 360هجري، وي شايستگي‏هاي زيادي در امر نويسندگي پيدا كرد و همين امر باعث شد تا «ابومنصور مؤيد الدوله ديلمي»(حكومت: 366 تا 373ق) كه حكومت اصفهان و ري را در اختيار داشت، وي را به دربار خود فرا بخواند و شغل دبيري را به او واگذار نمايد. به گفته برخي از مورخان، وي در اصفهان و ري از چنان جايگاه والايي برخوردار گشت كه مؤيد الدوله او را «صاحب» ناميد، هرچند به اعتقاد بعضي ديگر، لقب «صاحب» به دليل مصاحبت و هم‏نشيني او با ابن‏عميد، به او داده شده است اما ظاهراً مؤيد الدوله با توجه به انس و علاقه‏اي كه به او داشت، لقب مذكور را بار ديگر براي او تنفيذ نموده است. هم‏زمان با دبيري او، فرزند ابن‏عميد يعني «ابوالفتح بن عميد»(م366ق) به مقام وزارت رسيد، و وي با نامه‏هاي متعددي مقام وزارت را به او تبريك گفت، اما ابوالفتح شيوه خصمانه‏اي با او در پيش گرفت تا جايي كه سپاه خود را بر ضد وي شوريده و در صدد هلاك او برآمد. اين جريان كه باعث رنجش مؤيدالدوله و همچنين مكدرشدن خاطر «فخرالدوله ديلمي ابوالحسن علي»(فرمانرواي همدان: 366 تا 387ق) گرديد، زمينه بركناري ابوالفتح را از مقام وزارت فراهم كرد و پس از چندي، حكم عزل ابوالفتح توسط اين‏دو صادر گشت و ابن‏عباد به مقام وزارت منصوب شد. پس از خلافت مؤيدالدوله در 373هجري، با توجه به روابط صميمانه‏اي كه وي با فخرالدوله داشت، همچنان در مقام وزارت باقي ماند و در اين مدت توانست پنجاه قلعه را براي فخرالدوله فتح نمايد. گفته مي‏شود كه فخرالدوله چنان به وي اعتماد داشت كه نظر او را بر نظر خويش مقدم مي‏دانست. گذشته از جنبه‏هاي سياسي و مشاغل اداري ابن‏عباد، وي در علم و دانش نيز به مقام بلندي دست يافت. شايد از بين كساني كه عليرغم اشتغالات سياسي، آوازه بلندي در علوم مختلف پيدا كردند، وي در ميان آنان نظير نداشته و يا كم‏نظير بوده است. وي با اينكه در علوم فقه، حديث، نجوم و كلام تخصص داشت، اما بيش از همه جنبه‏هاي ادبي و شعري او زبانزد همگان بود. در اشعار او تمام آرايه‏ها و صنايع بديع شعري به چشم مي‏خورد. توانايي او در شعر چنان بود كه حتي نثر او نيز از سجع و قافيه برخوردار بود و شباهت زيادي به شعر داشت. ادب‏شناسان، وي را از جمله اديباني به شمار مي‏آورند كه همچون «ابوالفضل ابن عميد»، «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمي» و «بديع الزمان همداني»، نثر مسجع را در مكاتبات ديواني وارد كرده‏اند. بسياري از شاعران بزرگ كه بنا به قول ياقوت در معجم‏الادباء، تعداد آنان به پانصد تن مي‏رسد، در اشعار خود وي را ستوده‏اند و در ميان آنها «سيد رضي»(م406ق) بيش از صدو بيست بيت در ستايش او سروده است. حتي «ابوحيان توحيدي»(م399ق) كه با وي رابطه ناخوشايندي داشت و در مذمت او و ابن‏عميد كتاب مستقلي با عنوان «مثالب الوزيرين» نوشته، در كتاب «الامتاع و المؤانسه» وي را ستايش كرده است. مقام ارجمند و قابل ستايش او در علم و دانش و همچنين حمايت بي‏مانند او نسبت به دانشمندان و فقهاء، باعث شد تا آنان كتاب‏هايي به نام او بنويسند و نوشته‏هاي خويش را به وي تقديم نمايند. در اين راستا «شيخ صدوق»(م381ق) كه از معاصران اوست، كتاب عيون اخبار الرضا(ع) را به نام او تأليف كرده است. «ثعالبي»(م384ق) نيز يتيمه الدهر را در شرح‏حال او و شاعران معاصرش كه در مدح وي شعر سروده‏اند، به رشته تحرير در آورده است. «حسن بن محمد قمي» نيز كتاب «تاريخ قم» را در 378هجري به منظور او نوشته است. همچنين «ابن فارس لغوي» كه از استادان وي بود با اينكه به سبب وابستگي و تعصب فراوان اين استاد به خاندان ابن عميد، مهر و محبت ابن‏عباد را در اثر رقابت‏هاي سياسي‏اش با «ابوالفتح بن عميد»(م366ق)، از دست داد، اما كتابي با عنوان «الصاحبي في فقه اللغه»(در علم زبان‏شناسي كه در آن برتري زبان عرب بر ديگر زبان‏ها تأكيد شده است) نوشته و به او تقديم نموده است. وي در مدت حيات علمي خود اساتيد زيادي ديده است. مهم‏ترين استادان او در شعر و ادب «ابوالفضل عباس بن محمد نحوي» ملقب به «عرام»، «ابوالفضل بن عميد»، «ابن فارس لغوي رازي»، «ابوسعيد سيرافي» و «قاضي ابي بكر بن كامل» بوده‏اند. همچنين وي در نقل روايت از استاداني چون «عبدالله بن جعفر بن فارس» و «احمد بن كامل بن شجره» بهره برد. از شاگردان مشهور او مي‏توان «شيخ عبدالقاهر جرجاني»، «حسن بن قاسم بغدادي» معروف به «رازي نحوي»(م.ح400ق) «ابوبكر بن مقرئ»، «قاضي ابوطيب طبري» و «ابوبكر بن علي ذكواني» را نام برد. شاگرداني كه در حلقه درس او شركت داشتند بيش از حد شمارش هستند. به گفته شهيد ثاني در درايه الحديث، يك‏بار در مجلس درس او صد و بيست هزار نفر شركت داشتند و براي رساندن صداي او به جمعيت، شش نفر با صدايي رسا مأمور اين كار بودند. در باره علاقه ابن‏عباد به كتاب و كتاب‏خواني نيز مطالب فراواني گفته‏اند. وي با كوشش فراوان و هزينه‏اي هنگفت، كتابخانه‏اي ترتيب داد كه تعداد كتاب‏هايش را چهارصد بار شتر شمارش كرده‏اند و «ابومحمد عبدالله كاتب اصفهاني»(م410 يا 420ق) كتابدار آن بود. در مسافرت‏ها نيز هميشه چندين بار شتر با خود كتاب حمل مي‏كرد و لحظه‏اي از كتاب جدا نبود و حتي دعوت پنهاني خليفه «نوح بن منصور ساماني» از او براي تصدي مقام وزارت در خراسان را به سبب داشتن چنين كتابخانه‏اي رد نمود. در باره مذهب او اگرچه برخي از صاحبنظران مانند «شيخ مفيد»(م413ق) و «سيد مرتضي»(م436ق) وي را متكلم معتزلي خوانده‏اند، اما هيچگاه در تشيع او ترديد نكرده‏اند. حتي بسياري از علماء پس از اينكه او را شيعه امامي به‏شمار آورده، وي را از نسبتي كه شيخ مفيد و سيد مرتضي به او داده‏اند، مبرا دانسته و آن را ساخته اهل‏سنت معرفي كرده‏اند. «ابن حجر»(م852ق) در لسان الميزان به نقل از ابن‏ابي‏طي وي را شيعه امامي معرفي نمود و گفته است: «شيخ‏مفيد گواهي داد كساني كه كتابي به ابن‏عباد در زمينه اعتزال نسبت داده‏اند، دروغ است و نوشته او نيست». بر پايه اين گزارش، نمي‏توان باور داشت كه شيخ مفيد در كتاب نهج الحق وي را معتزلي خوانده است. «قاضي عبدالجبار معتزلي شافعي اسدآبادي»(م415ق) نيز با اينكه از مواهب او در زمان قضاوتش در ري و قزوين بسيار بهره‏مند بود، اما تشيع او را نتوانست كتمان كند و وقتي بر جنازه او حاضر شد بر او ترحم نكرد و گفت: «نمي‏دانم چگونه بر اين رافضي نماز بگذارم». همچنين رساله‏اي كه وي در شرح‏حال «عبدالعظيم بن عبدالله حسني»(م.قبل250ق) تأليف كرده، شاهد ديگري بر تشيع او مي‏تواند بوده باشد. چنانكه وزارت او در دستگاه آل‏بويه كه مشهور به شيعه‏گري بودند، تشيع او را بيشتر آشكار مي‏سازد و حتي به اعتقاد برخي از صاحبنظران شيعه‏شدن مردم اصفهان در اثر فعاليت‏ها و ترويج‏هاي او بوده است. در اشعار او نيز سروده‏هاي زيادي در مدح اميرالمؤمنين(ع) و اهل‏بيت(ع) به چشم مي‏خورد كه در آنها به جانشيني امام علي بعد از پيامبر تصريح شده است. وي حدود ده هزار بيت در فضيلت اهل‏بيت(ع) شعر سروده و به همين دليل «ابن شهر آشوب» او را در رديف شاعران شجاع و مجاهر اهل‏بيت(ع) قرار داده و در سراسر كتاب مناقب، اشعار او را آورده است. در ميان اشعار او به‏خوبي مي‏توان از مذهبش اطمينان حاصل كرد. در يكي از اشعارش كه دليل كافي بر تشيع اوست اين‏چنين سروده است: «نبي و الوصي و سيدان و زين العابدين و باقران و موسي و الرضا و الفاضلان بهم أرجو خلودي في الجنان» (اميد من در بهشت جاويدان به پيامبر و جانشين او و دو آقا و زين العابدين و باقر و صادق و موسي و رضا و دو دانشمند محمد تقي و علي النقي هستند). در جاي ديگر گفته است: «حب علي بن ابيطالب هو الذي يهدي الي الجنه» (محبت علي انسان را به سوي بهشت هدايت مي‏كند). و در يك رباعي نيز گفته است: «إن المحبه للوصي فريضه أعني أميرالمؤمنين علياً قد كلف الله البريه لها و اختاره للمؤمنين ولياً» (دوستي با جانشين پيامبر واجب است يعني محبت اميرالمؤمنين علي كه خداوند موجودات را به خاطر او تكليف كرد و در ميان مؤمنين او را به عنوان ولي برگزيد). شيخ صدوق نيز وقتي دو قصيده از قصائد او را در مدح علي بن موسي الرضا(ع) مشاهده كرد، كتاب عيون اخبار الرضا را به نام او تأليف نمود و در مقدمه اين كتاب ضمن اينكه مدح بليغي از او به عمل آورده است، با اشاره به قطعه شعري كه بر يكي از انگشترانش بدين مضمون نقش بسته بود: «شفيع اسماعيل في الآخره؛ محمد و العتره الطاهره»، وي را معتقد به امامت اهل‏بيت(ع) معرفي كرده است. نقش انگشتر ديگرش اين قطعه شعر است: «علي الله توكلت و بالخمس توسلت». با توجه به شواهد فراواني كه گواه بر شيعه‏بودن اوست، هر گونه شك و ترديد در اين باره زدوده مي‏شود و نيازي به تفصيل بيشتر نيست. در ميان عالمان شيعه به ويژه متأخرين، كسي نيست كه تصريح بر تشيع او نكرده باشد مگر آنچه كه از شيخ مفيد و سيد مرتضي نقل شد كه آنان وي را در اصول احكام، معتزلي و در فروع احكام، اثناعشري مي‏دانند. از وي تأليفات ارزش‏مندي برجاي مانده كه كمتر وزيري با توجه به اشتغالات امور داخلي، خارجي و نظامي كشور، توانسته اين همه تأليفات از خود به يادگار بگذارد. موضوع نوشته‏هاي او بيشتر علوم زمانش را در بردارد. از جمله آثار وي كه اكنون در دست است و بارها به چاپ رسيده: «المحيط في اللغه»، «ديوان شعرالصاحب» و «الكشف عن مساوي شعر المتنبي» هستند. كتاب‏هاي ديگري كه به او نسبت داده‏اند: «الجوهره مختصر الجمهره»، «فضائل النيروز»، «الانوار»، «كافي الرسائل»(شامل فرامين و نامه‏هاي شخصي و اداري كشور)، «اسماء الله سبحانه و صفاته»، «كتاب الامامه»، «الابانه»(در بيان اصول عقايد معتزليان»، «الوزراء»، «الوقف و الابتداء»، «الامثال السائره من شعر المتنبي»، «رساله في احوال عبدالعظيم الحسني»، «رساله في الهدايه و الضلاله»(در باره قضاء و قدر)، «عنوان المعارف و ذكر الخلايف»(در تاريخ پيامبر و خلفاء تا مطيع عباسي) و «اخبار ابي‏العيناء» هستند. همچنين كتاب ديگر او با عنوان «الاقناع في العروض» است كه نسخه‏هايي از آن در كتابخانه پاريس و مصر ديده شده است.

منابع: (ثعالبي، يتيمه الدهر، ج3صص169 تا 260؛ فهرست ابن نديم، ص194؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج9ص37؛ معجم الادباء، ج6صص168 تا 317؛ وفيات الاعيان، ج1ص228 به بعد؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج2صص251، 262، 291 و صفحات متعدد ديگر؛ اليقين، ابن طاوس، ص457؛ فرج المهموم، ابن طاوس، ص177؛ لسان الميزان، ابن حجر، ج1ص413 شماره 1300؛ معجم البلدان، ج4ص6 ذيل ماده طالقان؛ تاريخ ابن خلدون، ج4ص466؛ روضات الجنات، ج2صص19 تا 43؛ اعيان الشيعه(قطع بزرگ)، ج3ص328 شماره1092؛ الغدير، ج4صص42 تا 81؛ هديه العارفين، ج1ص209؛ الاعلام، زركلي، ج1ص316؛ الكني و الالقاب، ج2صص403 تا 409)