| نام = حارث بن سعید بن حمدان بن حارث بن لقمان عدوی تغلبی
| نامهای دیگر =
| سال تولد =
| تاریخ تولد = 320ق.
| محل تولد =
| سال درگذشت =
| تاریخ درگذشت = 22[[جمادی الثانی|جمادیالثانی]]، 357ق.
| محل درگذشت = سرزمین [[شام (شامات)|شام]]، منطقه صدد
| استادان =
| شاگردان = ابن خالویه نحوی ابوعبدالله حسین بن محمد بن احمد
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[مذهب شیعه|شیعه]]
| آثار =
| فعالیتها = شاعر
| وبگاه =
}}
'''حارث بن سعید بن حمدان بن حارث بن لقمان عدوی تغلبی'''، ابوفراس حمدانی از شعرای شیعه است که جد اعلای او «حارث بن لقمان بن راشد» از نوابغ عصر خود بوده. در [[شوال]] سال 351 هجری در جنگی دیگر با رومیان، زخمی شد و دوباره اسیر گشت. گذشته از دلاوریها و آشنایی با فنون رزمی، در شعر و شاعری نیز دستی تمام داشته است چندانکه به «شاعر زمان» لقب گرفت بود. اگرچه اشعار او در خصوص [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت (علیهالسلام)]] بسیار اندک است، اما تأثیر آن در جهان [[مذهب شیعه|تشیع]] اندک نبوده است. صراحت و شجاعت، فضائل [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین (علیهالسلام)]] و مناقب ائمه [[معصوم|معصومین (علیهالسلام)]] را شرح داده، مطاعن و مثالب [[عباسیان|بنیعباس]] را برشمرده است.
== زندگینامه ==
حارث بن سعید بن حمدان بن حارث بن لقمان عدوی تغلبی، ابوفراس حمدانی از شاعران توانا و بی پروای [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت (علیهالسلام)]] و از سرداران دلیر دولت [[مذهب شیعه|شیعی]] [[آل حمدان]] میباشد. در سال 320 هجری در «منبج» از بلاد [[شام (شامات)|شام]] متولد شد و طبق برخی از گزارشها در روز چهارشنبه 22[[جمادی الثانی|جمادیالثانی]] سال 357 هجری در سن 37 سالگی به دست «قرغویه» از سرداران سعدالدوله(فرزند سیفالدوله) در منطقهای به نام «صدد» از سرزمین شام به قتل رسید. وی در خانوادهای عربی و اصیل دیده به جهان گشود و بیشتر افراد خانواده و بستگانش طی چند سده، نه تنها از ملوک و فرمانروایان پاک سیرت سرزمینهای اسلامی بودند، بلکه همه آنها از شاعران و بدیعه سرایان عصر خویش بودند.
وی چهار برادر داشت که از جمله آنها «ابوالهیجاء حرب بن سعید بن حمدان» است و همگی از شاعران زمان او بودند. جد اعلای او «حارث بن لقمان بن راشد» از نوابغ عصر خود بود. پدرش «سعیدبن حمدان» از شاعران بود و با مکر و حیله برادرزادهاش ناصرالدوله، در سال 323 هجری به قتل رسید. در آن هنگام وی کودکی سه ساله بود و مادرش پس از مرگ شوهرش، وی را نزد «سیفالدوله حمدانی» به حلب آورد و وی را تحت سرپرستی او قرار داد. در این فرصت سیفالدوله با خواهر ابوفراس ازدواج کرد تا بهتر بتواند تربیت او را بر عهده گیرد. سیفالدوله پسرعموی [[ابوفراس]] بود و علاقه فراوانی به او داشت از اینرو در پرورش او نقش اساسی ایفاء کرده است. ابوفراس این موضوع را به خوبی میدانست و سیفالدوله را همچون پدر مینگریست. پس از سپری شدن دوران بلوغ ابوفراس، در شانزدهسالگی از سوی سیفالدوله، به زادگاهش (منبج) منتقل شد و به عنوان فرمانده نظامی آنجا برگزیده شد و علیرغم سن کمی که داشت در نبرد با قبایل نزاری در صحرای [[شام (شامات)|شام]]، موفقیتهای زیادی کسب نمود.
== دوران اسارت ==
وی جوانی درخشان، جوانمرد و دلیر بود و کنیه «ابوفراس» نیز از همین روی به او داده شد. از آن پس در اثر پیروزیهای چشم گیرش، سیفالدوله او را در نبردهای خود با رومیان، پیوسته همراه داشت و احترام زیادی برای او قائل بود. ابوفراس در سال 348 هجری به دست رومیان اسیر و در قلعه «خرشنه» زندانی شد لکن با تهوری شجاعانه اسب خود را از فراز قلعه به رود فرات انداخت و از آن مهلکه نجات یافت<ref>الغدیر، ج3ص407.</ref>.
در [[شوال]] سال 351 هجری در جنگی دیگر با رومیان، زخمی شد و دوباره اسیر گشت. او را به قسطنطنیه([[استانبول]]) بردند و مدت چهارسال در اسارت به سر برد. وی در این مدت از سیفالدوله تقاضا کرده بود که برای آزادیاش با دولت [[روم]] مذاکره کند اما پسرعمویش(به دلایل نامعلومی) نپذیرفت تا اینکه به سال 355هجری با تبادل اسرای طرفین، زمینه آزادی او فراهم گردید. پس از آزادی به امارت «حمص» منصوب گردید.
== شاعری ==
وی گذشته از دلاوریها و آشنایی با فنون رزمی، در شعر و شاعری نیز دستی تمام داشته است چندانکه به «شاعر زمان» لقب گرفت و ابوطیب متن بی وی را از خود شاعرتر میدانسته است. از هم عصران او «صاحب بن عباد» است که وی را به «ملک الشعراء» لقب داده است. وی مشهورترین اشعار و قصائد خود را که به «رومیات» یا «حبسیات» معروف است هنگامی سرود که در زندانهای روم و استانبول اسیر بوده است. از امتیازات او این بود که میکوشید اسطورههای شعر عربی را با صفاتی که برای خود در اشعارش بر میشمرد منطبق سازد و در بزم و رزم، و شمشیر و قلم سرمشق دیگران باشد. به گفته [[ثعالبی]] وی یگانه روزگار و خورشید عصر خود بوده است. از سرودههای او در وصف آل حمدان، قصیده معروف «رائیه» است که در آن به طور ضمنی خود را نیز ستوده است. وی علاوه بر خصال شخصی و مقام ادبی، شیعی پاک اعتقاد و شاعر [[اهل بیت (علیهم السلام)|آلمحمد (صلی الله علیه)]] بود و با صراحت و شجاعت، فضائل [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین (علیهالسلام)]] و مناقب ائمه [[معصوم|معصومین (علیهالسلام)]] را شرح داده، مطاعن و مثالب [[عباسیان|بنیعباس]] را برشمرده است. وی در قصیده میمیه معروف به قصیده «شافیه» که مشتمل بر هشتاد و پنج بیت است، در برابر «ابن معتز عباسی» به دفاع از آل علی (علیهالسلام) برخاسته و این چنین سروده است:
{{شعر}}{{ب |الحق مهتضم و الدین مخترم |و فئ آل رسول الله مقتسم }}{{پایان شعر}}
(حق پنهان شد و دین پاره پاره گشت، زیرا اموال آل رسول الله تقسیم شده است)<ref>(مناقب ابن شهرآشوب، ج2ص53)</ref>.
وی همچنین در باره واقعه غدیر و نیز در رثاء [[امام حسین|امام حسین (علیهالسلام)]] اشعاری دارد که در نسخههای خطی دیوان او به روایت ابن خالویه موجود است اما در دیوان چاپی او درج نشده است. وی بیتردید شیعی امامی است زیرا در اشعار او نام پنج تن آلعبا و دوازده امام(علیهالسلام) به عنوان پیشوا و شفاعت کنندگان روز محشر توصیف شده است<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج1ص270.</ref>.
== تاثیر اشعارش در جهان اسلام ==
اگرچه اشعار او در این زمینه بسیار اندک است، اما تأثیر آن در جهان تشیع اندک نبوده است. مشهورترین این اشعار «قصیده شافیه» است که به تندی بر امویان و عباسیان میتازد و برتریهای ادعایی عباسیان را دروغین میشمارد. زشتکاریهای آنان را یکایک نام مییرد و بر بزرگواری امام موسی کاظم (علیهالسلام) و امام رضا (علیهالسلام) تأکید میورزد و هارونالرشید را درخور قیاس با آنان نمیشمرد، همچنانکه میان نوح پیامبر و فرزندش قرابتی نمییابد. خاندان بنیعباس را که دستشان به خون فرزندان [[علی بن ابی طالب|علیبنابیطالب (علیهالسلام)]] آلوده است از [[حضرت محمد (ص)|پیامبر (صلی الله علیه)]] نمیداند و [[سلمان فارسی]] را به خاندان [[حضرت محمد (ص)|پیامبر (صلی الله علیه)]] نزدیکتر میشمرد. این قصیده حدود 85 بیت است و با اعتراض به غصب خلافت و پایمال کردن حق فرزندان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و از دست رفتن دین به دست غاصبان آغاز میگردد و در آن به فرمان پیامبر (صلی الله علیه) در [[غدیر خم|روز غدیر]] و نیز نادیده گرفته شدن آن در [[سقیفه بنی ساعده|شورای سقیفه]] اشاره میکند. قصیده یادشده همواره مورد توجه شیعیان بوده است، چندانکه گروهی آن را شرح و تخمیس کردهاند.
اگرچه برخی ابوفراس را شیعی [[اسماعیلیان|اسماعیلی]] دانستهاند، اما از آنجا که وی در این قصیده از [[موسی بن جعفر|امام کاظم (علیهالسلام)]] و [[علی بن موسی بن جعفر|امام رضا (علیهالسلام)]] و نیز دردو قطعه دیگر از پیشوایان دوازدهگانه [[مذهب شیعه|شیعیان]] نام برده است، تردید نمیتوان داشت که وی شیعه دوازده امامی بوده است. علمای شیعه مانند [[ابن شهرآشوب]]، [[علامه امینی]]، [[امین عاملی]]، [[آقا بزرگ تهرانی|آقابزرگ تهرانی]] و بسیاری دیگر او را از شاعران مجاهر اهلبیت (علیهالسلام) (شجاع و بی پروا در اظهار عقیده) به شمار آوردهاند. وی هم عصر با شاعران بزرگی چون: «ابوطیب متنبی»، «ابوالعباس نامی»، «ابوالقاسم زاهی»، «ابن نباته تمیمی»، «ابوالحسن شمشاطی»، «ابوبکر خوارزمی»، «ابوالفرج ببغاء»، «سری بن رفاء» و بسیاری دیگر بوده که نام آنها در فهرست ابن ندیم و یتیمه ثعالبی آمده است.
== دانشمندان همدوره وی ==
همچنین دانشمندان بزرگی چون «ابونصر فارابی»، «ابوالفرج اصفهانی» و «ابن خالویه نحوی» در دوره او میزیستهاند. در باره اساتید او چیزی در منابع ذکر نشده است، اما بعید نیست که وی نزد هم عصران خود بویژه «ابوطیب متنبی» تعلیم دیده باشد.
== شاگردان ==
مهمترین شاگرد او «ابن خالویه نحوی ابوعبدالله حسین بن محمد بن احمد» است که دیوان اشعار او را جمع آوری نموده است، اما با این حال گفته میشود که خود ابن خالویه در پرورش علمی او نقش داشته است.
== دیوان اشعار ==
دیوان اشعار او اکنون در دست است و برخی از قصائد آن به ویژه قصیده «شافیه» شرحهای متعددی بر آن نگاشته شده است. دیوان او نخستینبار در 1873م و سپس در سالهای 1900و 1910م به چاپ رسید. در 1944م سامی دهان آن را در 3جلد، همراه تحقیقات مفصل خویش به چاپ رسانید و در 1961م چاپ دیگری از آن در بیروت صورت گرفت و سرانجام در 1987م محمد تونجی بار دیگر آن را در [[دمشق]] به چاپ رساند.
حسن بن ابراهیم بن عبدالصمد خزاز کوفی، محدثشیعی. شیخ تلعکبری از او حدیث شنیده است. وی در کوفه مسکن داشت و ظاهراً در همانجا نشو و نما پیدا کرده و به حد کمال رسیده است.
معرفی اجمالی
حسن بن ابراهیم بن عبدالصمد خزاز کوفی، محدث شیعی. کنیه او در منابع ذکر نشده است. در سال 337هجری شیخ تلعکبری از او حدیث شنیده، بنابراین وی تا این تاریخ زنده بوده است. از زندگی و چگونگی تحصیلات او اطلاعی در دست نیست. از لقب کوفی بر میآید که وی در کوفه مسکن داشت و ظاهراً در همانجا نشو و نما پیدا کرده و به حد کمال رسیده است. چنانکه از لقب «خزاز» نیز چنین بر میآید که وی یا یکی از پدران او به تجارت پوست خز اشتغال داشتهاند.
وی در کوفه از محدثان بزرگ و از شیوخ اجازه(بالاترین مرتبه در علم حدیث) بود و همین باعث شد تا صاحبنظران، احادیث و شنیدههای او را درست و قابل قبول تلقی نمایند. تلعکبری که تنها شاگرد شناختهشده او در منابع است، ضمن اینکه از او حدیث شنیده، او را ستایش کرده است و این مطلب، دلیل دیگری بر راستگویی و وثاقت اوست. اکنون به دلیل اینکه احادیث و روایات او از بین رفته و در منابع، اثری از آنها نیست، شناسایی اساتید و شاگردان متعددی که او داشته ممکن نمیباشد. همچنین از او کتاب یا رسالهای نیز معرفی نشده است.
حسن بن ابوالحسن دیلمی، از مفسران امامیه در قرن چهارم. نام او با «حسن بن ابی الحسن دیلمی» صاحب کتاب ارشادالقلوب مشترک است، اما زمان آندو بیش از پنج سده با یکدیگر فاصله دارد. وی صاحب «کتاب التفسیر» است که «ابوالفتح کراجکی» در کنز الفوائد، و «ابنشهرآشوب» در مناقب از او نقل میکنند. وی در منابع رجالی فردی ناشناخته است اما در همین منابع تصریح به امامی بودن او شده است. از ولادت و وفات او اطلاعی در دست نیست، تنها از احادیث او میتوان یقین کرد که وی از رجال نیمه دوم قرن چهارم بوده است، زیرا «شیخ کراجکی» به طور مستقیم از او نقل حدیث میکند، اما اینکه وی در کجا پرورش یافته و نزد چه کسانی درس خوانده، بر ما مجهول است، زیرا نام پدر و همچنین نام سلسله اساتید او ناشناخته است. از نسبت «دیلمی» میتوان استنباط کرد که وی اصالتاً اهل «دیلم» از دیار گیلان بوده است اما قطعاً مسافرتهایی به عراق داشته و با بزرگان کوفه و بغداد ملاقات کرده و مدتی در آنجا به استماع حدیث مشغول بوده است. وی در موارد متعددی از پدرش نیز نقل حدیث میکند و این، نشان میدهد که پدرش از عالمان عصر خود بوده و در حیات علمی نامبرده سهیم بوده است. از اساتید و شاگردان او اطلاعی در دست نیست اما از آنجا که «کراجکی»(م449ق) بدون هیچ واسطهای از او نقل حدیث میکند چنین استنباط میشود که یکی از شاگردان او «شیخ کراجکی» بوده است. از کتابهای او تنها «کتاب التفسیر» مورد شناسایی قرار گرفته که به شیوه روایی تألیف شده و در تأویل و تفسیر آیات قرآنی، از احادیثی که در مناقب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و سایر اهلبیت (علیهالسلام) وارد شده، بهره گرفته شده است.