کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
بیتمز متاهل و صاحب یک فرزند به زبان عربی و انگلیسی صحبت می کند. | بیتمز متاهل و صاحب یک فرزند به زبان عربی و انگلیسی صحبت می کند. | ||
== فعالیتها == | |||
او بین سالهای 2006 تا 2010 بهعنوان عضو هیئتمدیره فدراسیون بینالمللی سازمانهای اسلامی دانشجویی (IIFSO) و بین سالهای 2010 تا 2014 بهعنوان رئیس مجلس شورا خدمت کرد. بین سالهای 2008 و 2010، او بهعنوان رئیس مجمع بینالمللی جوانان (IYFO)، که یکی از بنیانگذاران آن بود، خدمت کرد. | |||
== در گذشت == | == در گذشت == |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۴۷
حسن بیتمز، معاون حزب فیلیسیتی کوجایلی که پس از بیماری در مجلس ملی بزرگ ترکیه در بیمارستان تحت درمان قرار گرفته بود، درگذشت. نعمان کورتولموش، رئیس مجلس ملی ترکیه، پیام تسلیت حسن بیتمز، معاون حزب سعادت کوجائلی را که بر اثر بیماری در جریان مجمع عمومی مجمع ملی بزرگ ترکیه در بیمارستان بستری شده بود، منتشر کرد. پس از انتشار خبر مرگ وی، مردم در مورد زندگی و حرفه بیتمز متعجب شدند. پس حسن بیتمز کیست؟ داستان زندگی حسن بیتمز معاون حزب سعادت کوجایلی در خبرهای ماست... حسن بیتمز، معاون حزب سعادت کوجایلی هنگام سخنرانی در تریبون GNAT بیهوش شد. حسن بیتمز در سال 1969 در منطقه آلوکرا گیرسون متولد شد. او در دانشکده اصول الدین دانشگاه الازهر تحصیل کرد.
حسن بیتمز کیست
حسن بیتمز در سال 1969 در منطقه آلوکرا گیرسون متولد شد. او در دانشکده اصول الدین دانشگاه الازهر تحصیل کرد. بیتمز موسس و رئیس یک دوره ای انجمن دانش آموختگان دبیرستان امام هاتیپ گبزه (GİLMDER) بود.
او بنیانگذار و رئیس یک دوره GİLMDER [انجمن فارغ التحصیلان دبیرستان امام هتیپ گبزه] بود.
او پس از خدمت در سطوح مختلف بنیاد ملی جوانان، بین سالهای 1999 و 2004 به عنوان معاون سازماندهی رئیسجمهور خدمت کرد.
محل تولد
حسن بیتمز اهل آلوکرا گیرسون است.
ازدواج
حسن بیتمز متاهل و دارای یک فرزند است. عربی و انگلیسی صحبت می کند. حسن بیتمز چند سال داشت؟
سال تولد
حسن بیتمز در سال 1969 به دنیا آمد. او 54 سال داشت.
او در سال 2000 مجله جوانان آناتولی را تأسیس کرد و به عنوان سردبیر مجله فعالیت کرد.
بین سال های 2008 تا 2010، او به عنوان رئیس IYFO [فرم بین المللی جوانان] که یکی از بنیانگذاران آن بود، خدمت کرد.
او عضو هیئت نظارت ستاد ESAM [مرکز تحقیقات اقتصادی و اجتماعی] است.
وی رئیس مرکز تحقیقات وحدت اسلامی ISBAM است.
وی در حال حاضر معاون رئیس و رئیس امور انتخابات حزب سعادت است.
بیتمز متاهل و صاحب یک فرزند به زبان عربی و انگلیسی صحبت می کند.
فعالیتها
او بین سالهای 2006 تا 2010 بهعنوان عضو هیئتمدیره فدراسیون بینالمللی سازمانهای اسلامی دانشجویی (IIFSO) و بین سالهای 2010 تا 2014 بهعنوان رئیس مجلس شورا خدمت کرد. بین سالهای 2008 و 2010، او بهعنوان رئیس مجمع بینالمللی جوانان (IYFO)، که یکی از بنیانگذاران آن بود، خدمت کرد.
در گذشت
فخرالدین کوجا وزیر بهداشت در بیانیه خود گفت: نایب رئیس حزب سعادت، کوجایلی نماینده پارلمان که در جریان سخنرانی خود در مجلس ملی بزرگ ترکیه در روز سه شنبه 12 دسامبر ناراحت شد. حسن بیتمز علیرغم تمام مداخلات انجام شده در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان شهر بیلکنت آنکارا که تحت مداوا بود نتوانست نجات پیدا کند و ساعت 11:50 امروز دار فانی را وداع گفت. آقای. خداوند معاون ما را بیامرزد و به خانواده ایشان و همه عزیزان بویژه حزب سعادت تسلیت و صبر و شکیبایی مسئلت دارم. روحش شاد.
منابع
خروج سفیانی
ظهور سفیانی در بسیاری از منابع شیعه و سنی یکی از نشانه های ظهور معرفی شده است. در اینکه منظور از سفیانی شخص معینی از آل ابوسفیان است یا اینکه منحصر به شخصی معین نبوده و برای اشاره به برنامه های او از این تعبیر استفاده شده، در روایات، دلالت هایی بر هر دو معنا می توان یافت. ظهور سفیانی برای خنثی کردن تلاشهای انقلابی حضرت ولیعصر(عج)، اندکی قبل از زمان ظهور امری مسلم است. تفاوت آن با دجال در این است که دجال مأموریت اخلال در انقلاب حضرت را با حیله و تزویر دنبال می کند اما سفیانی با تخریب و سلطه.
نام و نسب سفیانی
بر اساس بررسیهای جامعی که بر روی روایات ظهور انجام شده نام اصلی سفیانی عثمان و نام پدر او عنبسه می باشد. البته در برخی از روایات نام پدر او «عیینه» ذکر شده است. به دلایل فراوانی نقل قولها و روایاتی که در این زمینه آمده است نامهای دیگری هم برای سفیانی ذکر شده است. از آن جمله؛ حرب بن عنبسه، ابو عتبه، معاویه بن عتبه، عروه بن محمد، عنبسه بن هند، عبدالله بن یزید و عنبسه بن مره است. البته در روایات مشهور اهل سنت نام او عبدالله بن یزید است و نسب او هم به یزید بن معاویه بن ابی سفیان باز میگردد.
در برخی روایات نیز، لقب «صخری» به او دادهاند یعنی منسوب به صخر، پدر ابو سفیان. برخی روایات نیز از او با نام خرناس یاد کردهاند. در اینکه نسب سفیانی به ابوسفیان برمیگردد شکی نیست اما اینکه از نسل کدام یک از فرزندان ابوسفیان است، نقل قولهای متفاوتی شده است. برخی او را از نسل یزید میدانند و برخی از نسل عتبه بن ابوسفیان و برخی دیگر نیز از نسل خالد بن یزید بن ابوسفیان. نسب سفیانی از سمت مادر نیز به کلبیان میرسد[۱].
ویژگیها و خصوصیات
برای نیل به حقیقت و پرهیز از هرگونه اقدام به وقت گذاری برای ظهور و ایجاد شک و شبهه، ویژگیهای ظاهری و رفتاری سفیانی در روایات به خوبی توصیف شده است. بر اساس روایات، او دارای پوستی سفید متمایل به سرخ است. چشمان زاغ و رنگی دارد. موهای او زرد است، صورتش آبله دارد و به عبارت دیگر صورتی ناصاف دارد. چهارشانه است، طبع خونریز و پلیدی دارد.
از قسمتی از شهر دمشق (پایتخت سوریه کنونی) که به سرزمین یابس (سرزمین خشک و بیآب و علف) معروف است قیام خود را آغاز میکند. در برخی از روایات از او با عنوان مسلمان تازه مسیحی شده ( مستبصر)، یاد کردهاند چنانچه شیخ طوسی علیه رحمه، این گونه توصیف نموده است که: «سفیانی در حالی که رهبری قومی را بر عهده دارد به مانند شخص نصرانی و صلیب در گردن از جانب بلاد روم میآید[۲].» در رذالت و سفاک بودن سفیانی همین بس که امام صادق علیه السلام در توصیف او فرموده است: «اگر سفیانی را ببینید، پلیدترین مردم را دیدهاید.»
تفاوت سفیانی و دجال
تفاوتی که «سفیانی» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است که دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه های شیطانی خود را پیاده می کند، امّا سفیانی از طریق استفاده از قدرت تخریبی وسیع خود این کار را انجام می دهد؛ همان گونه که در اخبار آمده است که او نقاط آبادی از روی زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد[۳]. که نظیر آن را در حکومت ابوسفیان و معاویه و یزید در تاریخ خوانده ایم. هیچ مانعی ندارد که سفیانی آخر زمان که در برابر مصلح بزرگ جهانی «مهدی» قیام می کند از نواده های ابوسفیان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهی گردد، همانطور که در اخبار آمده است؛ ولی مهمتر از مسأله نسب این است که برنامه های او و صفات و مشخّصات و تلاشها و کوششهایش همه مانند ابوسفیان است و روشی همسان او دارد. این «سفیانی» مانند همه ابوسفیان ها و همه سفیانی های دیگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانی مهدی(علیه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاش ها و کوشش ها و نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد. از همه مهم تر آن است که باید مردم «دجّال ها» و «سفیانی ها» را بشناسانند. این سفیانی ها گذشته از نشانه هایی که قبلا گفتیم نشانه دیگری نیز دارند که نمونه اش در تاریخ اسلام به روشنی دیده می شود و آن این که: صلحا و شایستگان را از صحنه اجتماع کنار می زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جای آنها قرار می دهند. «بیت المال» را ـ چنانکه در حکومت دودمان ابوسفیان آمده ـ میان حواشی و طرفداران خود تقسیم می کنند؛ طرفدار انواع تبعیض ها، تحمیق ها و پراکندگی ها هستند و با این مشخّصات می توان آنها را شناخت و شناساند[۴].
خسف بیدا
واژه «خسف» ، به معنای فرورفتن و پنهان شدن است و «بيداء» نام سرزمينی بين مكه و مدينه است. لشكر سفيانی به مدينه رفته و مدت سه شبانهروز دست به تاراج و غارت میزنند و آنگاه متوجه مكه میگردند و چون به سرزمين «بيداء» كه جائی است ما بين مكّه و مدينه رسيدند، خداوند جبرئيل را میفرستد و میفرمايد برو و آنها را نابود كن، جبرئيل هم میآيد و با پای خود ضربتی به زمين میزند و خداوند به وسيلۀ آن ضربت آنها را به زمين فرومیبرد، و كسی از آنها باقی نمیماند مگر دو نفر از قبيله جهينه[۵]. بنام بشير و نذير، كه بشير به مكّه میرود و حضرت قائم عليه السّلام را به هلاكت لشكريان سفيانی بشارت میدهد و نذير كه بطرف شام میرود و جريان هلاكت لشكريان را به سفيانی خبر میدهد[۶].
و اين است آن وحشتی كه خدای تعالی در قرآن كريم فرموده است: اگر آنان را مشاهده كنی كه دچار وحشت شدهاند و رهایی ندارند و از مكان نزدیك گرفتار میشوند[۷].
رسول اكرم (صلّی اللّه عليه و اله و سلم) در اينباره فرمود: گروهی از شام به سوی او برانگيخته میشوند؛ چون به منطقه بيداء میرسند، به زمين فروبرده میشوند[۸].»
سرانجام سفیانی
چون خبر خروج مهدی به سمت مکه به فرمانده اعزامی سفیانی می رسد، لشکری را در پی او روانه می کند؛ ولی به او نمی رسند و مهدی همچون موسی بن عمران، بیمناک و مراقب وارد مکّه می شود. سپس فرمانده لشکر اعزامی سفیانی، وارد بَیدا (بیابان میان مدینه و مکّه) می شود و منادی ای از آسمان، ندا می دهد: «ای بَیدا! این قوم را هلاک کن» و همگی در زمین فرو می روند و جز سه تن از آنها نمی توانند بگریزند، و خداوند، سر و صورت این سه تن را ـ که از قبیله کلب هستند ـ ، وارونه می کند[۹]. امام باقر(ع) در حدیثی، سرنوشت سفیانی را این گونه توصیف فرموده است:
مهدی، سفیانی را زیر درختی که در حیره است و شاخه هایش دراز و تا به زمین رسیده است، شکست می دهد.[۱۰]. [۱۱].
پانویس
منابع
خَسفِ بَیداء، یا خسف در بیداء، یکی از نشانه های حتمی ظهور به شمار می رود که هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت به این مساله پرداخته شده است؛ مقصود از خسف بیداء این است که لشکر سفیانی که به قصد کشتن امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) از مدینه به سمت مکه راه می افتد در میانه راه و در سرزمین بیداء به شکلی اعجاز آمیز در زمین فرو می رود. «خسف» فرورفتن در زمین و زیر آوار ماندن به وسیلة زلزله، سیل، طوفان، بمباران و بالا آمدن آب دریا است[۱۲]. «بیداء» نام سرزمینی میان مكه و مدینه است[۱۳]. و «وادی است چهار فرسخ دورازمدینه درمسیر مكه و مدینه[۱۴].»
معنای اصطلاحی
مقصود از «خسف بیداء» آن است كه لشكر سفیانی پس از قتل و غارت درمدینه در تعقیب حضرت مهدی(عج)به سوی مكه حركت میكنند و چون به سر زمین «بیداء» برسند در آنجا همه لشكر، به جز دو نفر یا سه نفر، دچار «خسف» خواهند شد و در زمین فرو خواهند رفت. «خسف بیداء» در وقتی واقع میشود كه حضرت ظهور كرده و آغاز به قیام ننموده است. بنا به روایت حذیفه یمانی، نخستین لشكری كه سفیانی به جانب مدینه گسیل داشته پس از مدتی به جانب شام حركت میكنند و لشكریان حق، آن ها را از دم تیغ میگذرانند. سفیانی در پی این شكست لشكر دومی به مدینه اعزام می كند كه آن ها سه روز مدینه را مورد تجاوز و غارت قرار داده و آن گاه مدینه را به قصد مكه ترك میكنند و در بیابان «بیداء» میان مكه و مدینه به فرمان خداوند, با وارد آمدن ضربتی بوسیله جبرئیل بر زمین، همه در كام زمین فرو می روند[۱۵].
سرانجام سپاه سفیانی
در حدیث دیگر آمده كه در همین مقطع، نفس زكیه در مسجد الحرام كشته میشود و حضرت مهدی (عج) به سوی مكه حركت میكند، تا قیام جهانی خود را آغاز كند، بانگ جبرئیل برای نابود كردن سپاه سفیانی در فضای سرزمین بیداء طنین انداز میشود. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرموده است: سپاه سفیانی در سرزمین «بیداء» فرود میآیند، سپس منادی آسمان بانگ میزند: ای سرزمین «بیداء» این جمعیت را نابود ساز. آن گاه همگی در كام زمین فرو میروند[۱۶]. امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودهاند: لشكر سفیانی وقتی در طلب آنهایی كه از مدینه به طرف مكه بیرون رفته اند، در «بیداء» فرودمیایند زمین آن ها را در خود فرو میبرد. و این است معنای فرمودة خدا «و اگر ببینی، آن گاه كه فریادشان بلندمی شوداما نمی توانندفراركنند و از مكانی نزدیك گرفتارشان سازند[۱۷]. در این آیه «گرفته شوند، از مكانی نزدیك» یعنی از زیرپاهای خود، و از آن لشكر مردی برای یافتن ناقه خود بیرون میرود و وقتی بر میگردد كسی را نمییابد و اوست كه خبر میدهد كه آنان در زمین فرو رفتهاند[۱۸].
وقوع ناگهانی
«خسف بیداء» به علت زلزله و زمین لرزه و رخدادهای طبیعی نیست. بلكه عذاب و انتقامی از لشكر سفیانی است كه به ارادة خداوند صورت میگیرد. قرآن فرموده: «فرمان او، این است وقتی كه بخواهد به چیزی بگوید: باش، او موجود میشود[۱۹].»
خسف قبل از ظهور یا بعد از آن
با دقت در روایات به نظر میرسد که مسئله خسف حدوداً یکماه بعد از ظهور واقع میشود. زیرا در روایت داریم که وقتی سفیانی بر پنج شهر (فلسطین، اردن، دمشق، حلب و حمص) مسلط میشود نُه ماه حکومت میکند[۲۰] و از طرفی روایت داریم که هشت ماه پس از حکومت سفیانی حضرت ظهور خواهند کرد. پس باقی میماند یک ماه از عمر حکومت وی که مطلوب ما ثابت میشود.
در روایت آمده است که تمام سپاه سفیانی با هم در زمین فرو رفتهاند اما این مطلب دلیل نمیشود که تمام آنها هم عقیده هستند بلکه بعضی از آنها با اکراه یا تهدید سفیانی به آسیب رساندن به جان، مال یا ناموس آنهاست که جزو سپاه سفیانی میشوند. بنابراین صحیح است که عاقبتشان یکی هست ولی جزایشان یکی نیست و هر کدام طبق نیتهایشان در آخرت حساب و کتاب میشوند همانطورکه پیامبر(ص) میفرمایند:
یبعث علی نیته یوم القیامه[۲۱]هر کس بر طبق نیتش بر انگیخته می شود.
اختلاف روایات اهلسنت
روایات اهلسنت درباره خسف بیداء متفاوت است: در برخی از آنها، نشانه ظهور[۲۲] و در شماری دیگر، نشانه قیامت (اَشراط الساعة)[۲۳] دانسته شده است. در روایاتی هم تنها از فرورفتن لشکری در بیداء خبر آمده است که در پی گروهی هستند که به کعبه پناهنده شدهاند. در این روایات، به اینکه خسف بیداء نشانه ظهور یا نشانه قیامت است اشاره نشده است[۲۴].
پانویس
- ↑ ازشناسی علائم حتمی ظهور، سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص۲۹۶،ب۷۹
- ↑ بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۸۲
- ↑ بحارالانوار، ج 52، ص 26.
- ↑ کتاب حکومت جهانی مهدی، آيت الله العظمی ناصر مكارم شيرازی، انتشارات نسل جوان، قم، 1390ش، نوبت هشتم، ص 180.
- ↑ درسنامه مهدویت ج ۲ خدا مراد سلیمان ص۹۳
- ↑ زمینه سازان انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) ج ۱ اسدالله هاشمی شهیدی ص۷۱
- ↑ آیه ۵۱/سبأ
- ↑ درسنامه مهدویت ج ۲ خدا مراد سلیمان ص۹۳
- ↑ الغیبة، نعمانی: ص ۲۷۹ ح ۶۷.
- ↑ بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۳۸۶ ح ۱۹۹.
- ↑ ر.ک: دانش نامه امام مهدی(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ: ج ۷ ص ۶۵ ـ ۱۳۵.
- ↑ كریمشاهی بیدگلی، حسین، فرهنگ موعود، انتشارات ناصر، 1377، ص 88.
- ↑ قمی، عباس، منتهی الامال، انتشارات فراروی، 1381، ص 1317، ف 7، ب 14.
- ↑ خراسانی، جواد، مهدی منتظر، بنیاد پژوهش های علمی فرهنگی نور الاصفیاء، ص 242.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52. ص 186.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52.ص 235.
- ↑ سبأ/51.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، پیشین، ص 238، ب 25، حكومت 105.
- ↑ یس/82.
- ↑ -الغیبه،همان؛ص300؛بحارالأنوار، همان ؛ ج52 ،ص 140؛لباف، علی ؛ یاد مهدی ، تهران ، بدر، 1374هـ.ش ، چاپ دوم ، ص 152
- ↑ أبو حمزه الثمالی ؛ تفسیر أبی حمزه الثمالی ، تحقیق: أعاد جمعه وتألیفه: عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، مراجعه وتقدیم: الشیخ محمد هادی معرفه، قم ، الهادی ، 1378 ، چاپ اول ، ص 274
- ↑ صنعانی، المصنف، ۱۴۰۳ق، ج۱۱، ص۳۷۱، ح۲۰۷۶۹.
- ↑ ابن حنبل، مسند، ۱۴۲۱ق، ج۴۵، ص۹۹، ح۲۷۱۲۹.
- ↑ مسلم، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۲۲۱۰، ح۲۸۸۳؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۱۰۲.
منابع
استان سیستان و بلوچستان
استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمیگیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار میباشد.
سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.
مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی میباشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژهای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم میخورد.
زاهدان مرکز این استان است که از طریق راهآهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راهآهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راهآهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.
استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوههای استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبههای فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوقالعادهای برای توسعه و آبادانی برخوردار است
دلیل نامگذاری
سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.
پیش از اسلام
سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شدهاست. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی میباشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت دادهاند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شدهاست. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافتهاند.
«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطورهای ایران چون زال، سام و رستم نسبت دادهاند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار میآمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.
اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان راندهاند.
سر زمین سیستان دارای مکانهای باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور میکند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومتهای اسلامی بعد از آن.
سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانیها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمهای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچها در آن سکونت کردند.
در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نمودهاند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپههای بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد میرساند.
آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگهای روان، بیابانهای خشک و بیآب و سرسختی مردمان این سرزمین، اکثر قوای خویش را از دست داد .
در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عربها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفتها و جنگهای مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سیصد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.
در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.
پس از اسلام
از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب میشد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالتها و ولایتهای کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوستمحمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.
جغرافیای استان
استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران میباشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصفالنهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکمترین استانهای کشور است.
استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل میشود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استانهای کرمان و هرمزگان محدود میشود.
شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای دادهاست. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی میباشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت میکند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر میرسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش مییابد، خشکسالیهای مخرب توسعه پیدا میکند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظهای را نشان میدهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان میوزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.
جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زدهاست. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی میباشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهرهگیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصههای اساسی اقلیم منطقهاست. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانهای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آبهای زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار میآیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آوردهاست. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، میباشد.
شهرهای استان
آثار باستانی معروف
اقوام در سیستان و بلوچستان
لباس محلی
لباس محلی در بلوچستان بر میگردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیمالایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کردهاند. پوشاک و لباس بلوچی نیز میتواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخشهایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخشهایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آنها مشاهده میکنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشههای مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.
گویش سیستانی
گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.
این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.
سابقه تاریخی
فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کردهاند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقیمانده است.
یک سرود دینی به گویش سیستانی باقیمانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.
خاستگاه
گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبانهای ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.
دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.
نوشتار
گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.
گونه های زبانی
چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.
زرگری
در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.
ادبی
گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.
سیدی
در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.
عربی
گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.
زبان بلوچی
اولین محققی که لهجههای بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی میشدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجهها به این واقعیت اشاره میکند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس میکند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی میباشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجههای بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson میباشد. او لهجههای بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه میباشد و آنهارا بر اساس منطقه عمدهای که در آن صحبت میشوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.
محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجههای بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein میباشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجههای مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهتها و تمایز لهجهها بکار برده است.
مدارس دینی
این استان، یکی از استانهایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهلسنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت میکردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیتهای مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بینیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راهاندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزههای علمیه در استان به بیش از 100واحد میرسد. رشد کیفی حوزههای علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهلسنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده میشود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمیکرده است. هم اکنون عالیترین سطوح دینی در حوزههای علمیه اهلسنت سیستان و بلوچستان تدریس میشود. در کنار مدارس علوم دینی اهلسنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانونهای فرهنگی نیز فعال هستند. کتابخانههای مجهز سالنهای مطالعه خذمات بینظیری را به اهلسنت ارائه میدهد.