صبحی طفیلی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
خط ۲۷: خط ۲۷:


==فعالیت‌های مبارزاتی==
==فعالیت‌های مبارزاتی==
شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه‌ بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزب‌الله در سال 1364 ش، چهار سال بعد یعنی 1368 ش، اولین شورای اجرایی حزب، صبحی طفیلی را به‌عنوان اولین دبیرکل [[حزب الله لبنان|حزب‌الله]] برگزید.
شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه‌ بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزب‌الله در سال 1364 ش، نخست مسئول حزب‌الله در منطقه بقاع بود و بعد 4 سال بعد یعنی 1368 ش، اولین شورای اجرایی حزب، صبحی طفیلی را به‌عنوان اولین دبیرکل [[حزب الله لبنان|حزب‌الله]] برگزید.


==اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه==
==اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه==

نسخهٔ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۲:۲۶

صبحی طفیلی
صبحی طفیلی.jpg
نام کاملصبحی طفیلی
اطلاعات شخصی
سال تولد1327 ش، ۱۹۴۹ م، ۱۳۶۸ ق
محل تولددر روستای بریتال از توابع بعلبک در دره‌ بقاع
دیناسلام، شیعه
استادانشهید سید محمدباقر صدر
فعالیت‌ها
  • نخستین دبیرکل حزب‌الله لبنان
  • مؤسس حرکت «تجمع علمای مسلمین» در دره بقاع
  • مؤسس حرکت «ثوره الجیاع» (انقلاب گرسنگان) در دره‌ بقاع

صُبْحی طُفَیلی نخستین دبیرکل حزب‌الله لبنان از سال‌ ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ شمسی برابر با سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ میلادی. او در طول 3 سال دبیرکلی حزب‌الله لبنان، عملیات مسلحانه علیه حضور اسرائیل در جنوب لبنان و نیز حمایت از انتفاضۀ فلسطین را به‌شدت دنبال کرد.

زندگی‌نامه

صبحی طفیلی در سال 1327 ش، در روستای بریتال از توابع بعلبک در دره‌ بقاع متولد شد.

تحصیلات

او مدارج علمی حوزوی را در نجف ‌اشرف طی کرد و یکی از شاگردان شهید سید محمدباقر صدر بود.

فعالیت‌های مبارزاتی

شیخ صبحی طفیلی در سال 1358 ش، حرکت «تجمع علمای مسلمین» را در منطقه‌ بقاع تأسیس کرد. با تشکیل رسمی حزب‌الله در سال 1364 ش، نخست مسئول حزب‌الله در منطقه بقاع بود و بعد 4 سال بعد یعنی 1368 ش، اولین شورای اجرایی حزب، صبحی طفیلی را به‌عنوان اولین دبیرکل حزب‌الله برگزید.

اجازه از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه

شیخ طفیلی در ابتدای حضور در حزب‌الله لبنان از مدافعان نظریه ولایت فقیه بود، که بعدها در نگرش خود تجدید نمود، و اجازه‌نامه‌ای از امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه داشت که متن آن به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم‌. الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب ثقه الاسلام و المسلمین آقای آقا شیخ صبحی طفیلی- دامت توفیقاته- از طرف این جانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه از قبیل مظالم عباد و زکوات و کفارات و صرف آنها در موارد مقرره شرعیه؛ و نیز مجازند در اخذ سهمین مبارکین و صرف سهم مبارک امام (علیه‌السلام) را در مخارج خود به نحو اقتصاد؛ و در مورد ما زاد نیز مجازند در صرف نصف از سهم مبارک امام (علیه‎‌السلام) را در ترویج شریعت مقدسه و پرداخت نصف از سهم سادات را به سادات مستحق و ارسال ما بقی سهمین را نزد این جانب. «و اوصیه- ایده الله تعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمه التقوی و التجنب عن الهوی و التمسک بعروه الاحتیاط فی امور الدین و الدنیا»؛ و السلام علیه و علی اخواننا المومنین و رحمه الله و برکاته.

24 ع 1 1409 روح الله الموسوی الخمینی‌

امام خمینی (ره)؛ 14 آبان 1367

جدایی از حزب‌الله لبنان

برخی اعتقادات و تک‎روی‌‎‎های او باعث شد تا در دومین شورای حزب در سال 1370 ش، حجت‌الاسلام سید عباس موسوی به‌عنوان دبیرکل حزب‌الله معرفی شود. این مسأله بر روحیه‌ شیخ تأثیر بسزایی داشت و باعث تحلیل رفتن و کاهش نفوذ دیدگاه وی در حزب‌الله شد؛ به‌گونه‎‎‌ای که شیخ صبحی طفیلی به‌صورت یک عضو عادی درآمد و از داشتن مسئولیت‌‎‎های اجرایی محروم شد. طفيلي بعد از شکست در مقابل رقیبش سیدعباس موسوی، کمی از ساختار حزب‌الله فاصله گرفت، اما سیدعباس موسوی که از هم‌شاگردی‌‎‎های سابق وی در نجف بود، زمینه ادامه حضورش را در شورای مرکزی حزب فراهم کرد. با اين حال، او بر اختلافات پافشاری کرد و پس از جدايي کامل از حزب‌الله، سال 1377 ش، حرکتی با عنوان «ثوره الجیاع» (انقلاب گرسنگان) را در دره‌ بقاع راه انداخت که به درگیری‌‎‎های شدید در منطقه و کشته شدن دو نفر، از جمله شیخ خضر طلیس و یکی از افسران ارتش انجامید. سرانجام، دولت و ارتش لبنان، صبحی طفیلی را در حصر خانگی قرار دادند.

روایت‌های در مورد جدایی او از حزب‌الله

دو روایت درباره علت کنار گذاشتن او از حزب‌الله لبنان بیان شده است:

  1. اولین روایت اینکه صبحی طفیلی نخستین دبیرکل حزب‌الله لبنان بعد از اختلاف در نحوه رابطه با جمهوری اسلامی ایران با سایر اعضای حزب‌الله، از سوی شورای اجرایی این مجموعه کنار گذاشته شد؛
  2. دومین روایت این است که بر اساس گفته‌های منابعی، طفیلی مخالف ورود حزب‌الله به امور داخلی لبنان بوده که این مسأله در آن زمان با مخالفت اعضا و بدنه حزب‌الله روبرو شده است.

اندیشه‌ و دیدگاه

وی در سال‌‎‎های اخیر در مصاحبه با رسانه‌‎‎های وهابی و سعودی، همواره علیه جمهوری اسلامی ایران، حزب‌الله لبنان و سیدحسن نصرالله تبلیغ می‎‌كند. لازم به ذكر است در سال‌هاي اخير پرونده‌هاي اقتصادي وي به هرصورت و با كمك‌هاي مختلف برخي از صاحبان نفوذ لبنان بسته شده است. با توجه به آنكه هفته‌نامه پنجره در موضوعات گوناگون از افراد مخالف با فكر و مشي نشريه گفت‌وگو گرفته است اين‌بار نيز سراغ فردي پرحاشيه به نام شبحي طفيلي رفته است. خواننده اين گفت‌وگوي چالشي باشيد. جناب شیخ از نقش خود از همان اول تشکیل حزب‌الله بفرمایيد. در این‎باره صحبتی ندارم. راجع به عملیات شهادت‎طلبانه چه می‎فرمایید؟ در این رابطه نيز صحبتی ندارم. فقط اطلاعاتي راجع‎به تشكيل و ابتداي كارحزب‎الله كه مي‎شود گفت. درباره تشکیل حزب‌الله، حزب تاریخش را نوشته و به این موضوعات پرداخته است؛ یعنی به‌طور کلي «السلطان یکتب تاریخه»؛ فرد غالب تاریخ را می‎نویسد. درباره مسأله‌ شهادت طلبان نیز فعلا به‌صلاح نیست و درست نيست کسی چون من صحبتي بکند؛ چون هر حرفی از جانب من در این باره، سند می‎شود و نمی‎خواهم وارد داستاني جنجالی بشوم که حزب‌الله نوشته است. نمی‎توانم تکذیب یا رد کنم. این‎ها، در این تاریخی که نوشته‎اند، این مدت را حذف کرده‌اند و من نمی‎خواهم وارد این موضوع بشوم. پس نقش شما در این برهه‌ مهم از تاریخ لبنان چه می‎شود؟ منکر آن‎که نمی‎توان شد؟! [با اشاره‌ دست] بگذريد. شما خودتان دوست دارید در چه موضوعی با ما صحبت کنید؟ زیاد فکر کرده‌ام؛ ولی به‎نفع هیچ کس نیست که من نقشی در این درگیری‎‎ها داشته باشم و به مجادله و قیل و قال بپردازم. موضوع استشهادی‎ها، موضوع تازه‌ای‎ است. می‎توانید از کتب و منابع تبلیغات و رسانه‌‎‎ها استفاده کنید. کلام و سخن آن‎‎ها سند نیست؛ اما سخن من سند می‎شود. پس درباره چه چيزي می‎توانید با ما صحبت کنید؟ چیز‎‎هایی را که قبلا رخ داده است، فراموش کنید؛ چیز‎‎هایی را که مربوط به حال است، مسائل فقهی و هم‎چنین مسائل سیاسی روز را بپرسید. در حال حاضر، این‎جا مشغول چه‌کاری هستید؟ درگیر درس و متابعت بحث‎‎‎های فقهی هستم. الان هیچ گونه فعالیت سیاسی ندارید؟ هیچ. انقلاب گرسنگان (ثوره الجیاع) که راه انداخته بودید، به کجا انجامید؟ یک جنبش مردمی برای این منظور بود که متأسفانه به کشتار منتهی شد. نظر شما راجع به دادگاه ترور «رفیق حریری» چیست؟ البته نمی‎شود اسمش را یک دادگاه گذاشت. این مسأله‌ای سیاسی است. به‌نفع غرب و خاصه آمریکاست که پرونده را باز بگذارند. به‌نظر می‎رسد که نیات و حتی تاریخ، درست و صحیح نیست. باز موضوع لبنان مطرح است؛ چه با حریری و چه غیر آن. اگر قاتل را می‎شناسند، اعلام کنند و اگر بی‎گناه را می‎شناسند نيز بگويند. درباره آینده‌ اسراییل در روایات و احادیث، تحلیلی دارید؟ قرآن به شکل صریح به شکست آنان اشاره مي‎كند. روایات نیز این چنین است. چیزی که الان مطرح است، این است که اسراییل یک مجتمع نظامی است و بیشتر به اردوگاهی براي اسکان می‎ماند. مطمئن هستم که اسراییل به نهایت خود رسیده است؛ منتها زمان می‎خواهد و این به عوامل دیگری مانند ضعف و اتحاد ما نیز بازمی‎گردد. وجود یهودیان در فلسطین تثبیت نشده است و به نوعی به توریست‎‎ها شباهت دارند. آنان خارج از فلسطین املاک و اموال و مؤسسات دارند و اين‎گونه نیست که با آمدن به فلسطین، ارتباطات خود را قطع کنند. مادامی که غرب از آنان حمایت می‎کند و ما در مقابل‎شان ضعیف هستیم، آنان ماندنی هستند. ما در مقاومت، از همان روز‎‎های سال 1361 (1982 میلادی) و با حمله‌ اسراییل، در پی اثبات این نکته بودیم که حكومت اسراییل، حاکمیت پایدار نیست. ما توانستیم با تعدادی از جوانان مؤمن و با سلاح‎هايي عادی و سطح پایین، این حقیقت را ثابت کنیم که اسراییل هم ممکن است شکست خورده و حتی از بین برود. آیا ممکن است اسراییل بار دیگر به لبنان حمله کند و اگر این امکان هست، نتیجه‌ چنین جنگی چه خواهد بود؟ اگر منظور حملات هوایی است، هر روز ممکن است؛ اما ورود زمینی موضوعی است که به دقت، بررسی و تدبیر زیاد و پشتیبانی بیشتر غرب از آنان نیاز دارد و با حمله‌ هوایی فرق دارد و در صورتی هم که وارد شوند، در فکر ماندن نخواهند بود. به‎نظر شما، چرا اسرائيلي‎ها لبنان را باتلاقی برای نیروهای خود مي‎دانند؟ به این دلیل که در سال 1361 که وارد لبنان شدند، در آن گیر افتادند، علی‎رغم این‎که امکانات ما در این‎جا خیلی کم بود و امکانات آن‎‎ها بیشتر. اکنون در این‎جا تجربیات بیشتر شده و امکان مبارزه هم بیشتر است. زمانی هم که این امکانات وجود نداشت، آن‎‎ها مجبور به عقب نشینی شدند. آن‎‎ها در سال 1361 وارد شده و شکست را تجربه کردند؛ برای چه دوباره این اشتباه را در سال 1385 (2006 میلادی) و جنگ 33 روزه تکرار کردند؟ چیزی که من از این مسأله می‎فهمم، این است که در سال 1361 آن‎‎ها خود برنامه‎ریزی و طراحی کردند و سپس آن را به اجرا درآوردند؛ اما این‎بار آمریکا و دیگران طراحی کردند و اسراییل مجری طرح بود. حتی خود اسراییل نیز در این باره تردید داشت. سال 1361، اسراییل با این بهانه و هدف وارد شد که فلسطینی‎‎ها را از این‎جا بیرون کند. امروز اگر وارد لبنان شود، در پی چه اهدافی است؟! حذف مقاومت فلسطین و مقاومت اسلامی. آیا دوست ندارید بخشی از مقاومت باشید تا اسراییل از شما نیز کینه‎ای به دل داشته باشد؟ [می‎خندد] شما خیلی دیر آمدید! اصل اختلاف ما با رهبری حزب‌الله این بود که آنان جنگ و مقاومت را متوقف کردند. یعنی می‎فرمایید بعد از سال 1379 (2000 میلادی) که اسراییل عقب نشینی کرد؟ خیر؛ از ابتدای سال 1372 (1993 میلادی) که تفاهم نامه‎ای را با عنوان «تموز» پیشنهاد کردند و زودتر از این‎‎ها در نیمه‎‎‎های دهه80 میلادی غربی‎‎ها به ما اطلاع دادند که اسراییلی‎‎ها طرحی را ارائه می‎دهند و آن این است که ما از سرزمین شما عقب نشینی می‎کنیم، به شرطی که با ما کاری نداشته باشید. سال 1372 (1993 میلادی) که به لبنان حمله کردند (عملیات تسویه حساب) خواستند این را تثبیت کنند و مقدمات آن را ایجاد کردند، یعنی یک تفاهم عمومی و کلی. سال 1375 (1996 میلادی) این را تثبیت کرده و بازتر کردند و به نوعی تفصیل دادند و برای مقاومت حد و حدودی را وضع کردند. اسراییلی‎‎ها خواستند این تفاهم نامه را اجرا کنند، اما قبول نکردیم؛ چراکه در این تفاهم آمده بود که مقاومت دیگر حق حمله به داخل فلسطین اشغالی را ندارد، نه به شکل نظامی و نه به شکل غیرنظامی، مگر این‎که به مقاومت تجاوز بشود و بخواهد پاسخ بدهد. این‎‎ها در روزنامه‎‎ها و مطبوعات نیز آمده است. اسراییلی‎‎ها در سال 1375 (1996 میلادی) خواستند با برگزاری جلسه، تفاهم‎نامه‎ای را امضا کنند، اما سوری‎‎ها با توجه به این‎که در آن زمان بر لبنان حاکم بودند، این مسأله را قبول نکردند؛ چون به‎نفع‎شان نبود. اسراییلی‎‎ها دوباره پیشنهاد جلسه‎ای نظامی میان فرماندهان نظامی را مطرح كردند که سوری‎‎ها رد کردند. اسراییلی‎‎ها می‎گفتند ما فقط می‎خواهیم حداقل با یک تفاهم از پایگاه‎‎ها و دیگر مراکز نظامی عقب نشینی کنیم و این‎که به چه صورت تحویل بشود. تا این‎که در نهایت با همان روش خودشان عقب نشینی کردند. البته با پشتوانه‌ همان تفاهم‎نامه‌ سال 1375 (1996 میلادی). از آن موقع، به‎نظر من مقاومت عملا متوقف شد و کلا هر شش ماه و هر یک سال عملیاتی انجام می‎دادند تا این مسأله فراموش نشود و الان از نظر ما، مقاومت عملا وجود ندارد. طبیعی است که کسی كه کار خود را ترک می‎کند، به‎کار دیگری کشانده می‎شود و اکنون می‎بینیم که از وقتی مقاومت کار خود را کنار گذاشته، در فتنه‎‎‎های داخلی و سیاسی و نبرد میان سنی و شیعه و دعوا‎‎ها و نزاع‎هاي کشنده فرو رفته و اين خیلی به مقاومت و خون‎‎ها و آینده‌ آن صدمه زده است. من بازگشت به مقاومت را طلب می‎کنم و اولین سرباز، یک سرباز واقعی و نه یک فرمانده، خواهم بود که سلاح برمي‎دارم و می‎جنگم. امید و آرزوی من در زندگی این بوده که در راه جنگ با اسراییل خلوص داشته باشم و در این راه جان خود را نیز بدهم. امروز مقاومت مطلوب شما چیست؟ [می‎خندد] برویم سریلانکا و فلسطین را آزاد کنیم! امروز ما در بزرگ‎ترین جنگ و ستیز داخلی هستیم و با مستمسک قراردادن مسأله‌ فلسطین و آزادی آن، عده‎ای در لبنان برمی‎آشوبند که ما به فلسطین چه‎کار داریم و سرزمین ما لبنان است. این‎‎ها بهانه‌ای واقعی و مؤکد است. بزرگ‎تر از این، اگر ما در همان موضع خودمان می‎ماندیم، الان فتنه‌ داخلی نداشتیم و اهل تسنن بیشتر از ما شیعیان در امنیت و حمایت ما بودند. آیا فکر نمی‎کنید جاي شما، به‎عنوان یکی از بنیان‎گذاران حزب‌الله و دبیرکل اسبق حزب‌الله، اکنون در کنار این مقاومت خالی است؟ من خودم را از کسی جدا نکرده‎ام. در صحبتی که با سید حسن نصرالله داشتیم، برای شما خیلی احترام قائل بودند و تأکید كردند که سراغ شما بیاییم و گفتند که شما یکی از پايه‎هاي مقاومت بوده‎ايد. حتی ایشان ناراحت بودند که ما به‎سراغ بقیه رفته‎ایم و سراغ شما نیامده‎ایم. از جمله دکتر «اغناطیوس الصیصی»، کشیشی که در آن موقع به‎سراغش رفتیم. این‎‎هایی که شما گفتید، مربوط به حوزه‎ای کوچک و محدود در روابط خصوصی و فردی است. من به‎شخصه، واقعا می‎گویم که حاضرم به‎عنوان یک سرباز با اسراییل وارد جنگ بشوم و حتی در مسائل داخلی لبنان. شما آدم ويژه حزب‌الله محسوب می‎شوید و با وجود اختلافاتی هم که وجود دارد نباید حزب‌الله را تنها بگذارید. عین همین صحبتی را که شما الان می‎کنید، ما در زمان جنگ خودمان داشتیم، شهید «کاظم رستگار» فرمانده لشكري بود که با فرمانده سپاه اختلاف پیدا کرد و دعوایی میان آنان پیش آمد، از فرماندهی لشکر استعفا داد و به‎عنوان یک نیروی عادی در جنگ شرکت کرد و به شهادت رسید. سال 1379 (2000 میلادی) حاج «عماد مغنیه» پیش من. آمد طرح‎‎‎هایی داشت، من بحثی نکردم. او گفت من طرحی دارم، گفتم خوشا به حالت! چندین بار به دیدار من آمد و طرح‎‎‎هایی داد. وقتی دید من قبول نمی‎کنم، نظرش را عوض کرد و از آن عدول کرد. به‎عبارت دقیق تر، مسأله از طرف من نیست. تا به حال به ذهن‎تان نرسیده که بروید و صراحتا با سیدحسن نصرالله صحبت کنید؟! آخر مشکل در نزد من نیست. دیگران خودشان باید موضوعات را طرح کنند. تا به حال کسی از طرف سیدحسن نصرالله پیش‎تان نیامده است؟ خودم تا به حال با کسی وارد دعوا نشده‎ام. سیدحسن اکنون دارد درباره دادگاه اعلام می‎کند که از حق دفاع می‎کنم. هر کس از حزب‌الله متهم شود، من از او دفاع می‎کنم. آن موقع که من در همین جا محاصره شدم، کجا بودند؟ من با کسی وارد جنگ و درگيري نشدم، دیگران به من حمله کردند و موضوع مرا به‎عنوان متهم به دادگاه (محکمه عدلیه) و دادستانی کل محول کردند. مگر من جرمی مرتکب شده بودم؟ الان دارند کم کم به دیدگاه من می‎رسند که گفتم نباید مقاومت را ر‎‎ها کرده و وارد مشکلات داخلی شد. این مسائل همه نتیجه این است که حرف مرا گوش نکردند و الان دارند به این نتیجه می‎رسند. این را نمی‎توانید نتیجه مثبتی ببینید برای حل اختلافات؟ من که مشکلی ندارم. روزی که در حوزه‌ علمیه‎ام محاصره شدم و ارتش حمله کرد، چه‎کسی به طرف من تیراندازی کرد؟ خود همین آقایان بودند. همه‎شان را می‎شناسم و نقش همه‌ آن‎‎ها را می‎دانم؛ با این‎که من آن‎‎ها را دوست دارم و فرزند من هستند. مشکلی هم با دیگران ندارم. آخرین بار کی به ایران سفر کرده اید؟ سال 1372 یا 1373 (1993 یا 1994 میلادی) بود. از علما انتظار مي‎رود كه وقت فتنه به کمک مردم آمده و غبار از فتنه بردارند. اگر روزی یک جوان لبنانی پیش‎تان بيايد و از شما درباره مقاومت سؤال کند، چه جوابی خواهید داد؟ در این باره نظری دارم! این فتنه ساخت آمریکاست. کشور‎‎های عربی نیز به نوعی در این فتنه آسیب دیده‎اند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، امام خمینی در اول انقلاب خیلی درباره وحدت با اهل تسنن و گفت وگو با آنان تأکید داشتند. اما آمریکایی‎‎ها با استفاده از دست‎‎‎هایی که در کشور‎‎های عربی داشند، توانستند جوی را بیافرینند که در جنگ عراق علیه ایران بر آن حاکم بود. نمی‎خواهم ایران یا دیگری را متهم کرده و مسئولیت چیزی را که توانش را ندارند، برعهده‌ آنان بگذارم. اما در کشور‎‎هایی مثل عراق، ایران، یمن و پاکستان این جو وجود دارد. تبلیغات غربی هم وجود دارد که ذهن مردم را در این باره می‎سازد. هميشه از مانور‎‎هایی که ايران در خلیج‎فارس برگزار می‎كند، این‎گونه مستفاد می‎شود که بر ضد‎کشور‎‎های خلیج است. خیلی از شبکه‎‎‎های تلویزیونی که یا مستقیما زیر نظر ایران هستند یا از دوستان آنان نیز بر این طبل می‎کوبند. درست است که ایران هم مسئولیتی در این زمینه دارد، اما من اکنون در باره مسئولیت خودمان صحبت می‎کنم. به‎خاطر همین سؤال کردم که چرا آقای «صالحی» را آوردند جای آقای «متکی». حرف‎هايي زدند مبني بر اين‎كه لازم است روابط خوبی با عربستان و ترکیه و مسلمانان داشته باشیم. این برای من بزرگ‎ترین هدیه بود و امیدوارم که صادقانه باشد. امیدوارم که این سياستي واقعی و همیشگی باشد، نه هدفي مقطعی و محدود. باید این مسأله را درک کنیم که اسلام نه با قدرت صرف بلکه با وحدت مسلمانان پيروز مي‎شود. زمانی قوی خواهیم بود که بتوانیم شیعیان و سنی‎‎ها را زیر یک پرچم سیاسی و بدون اختلافات عقیدتی جمع كنيم. امروز از دهن کوچک و بزرگ، معمم و غیرمعمم می‎شنویم که گفته می‎شود: «دشمن اصلی ما سنی‎‎ها هستند.» این مسأله به شکل وحشتناکی در حال بروز يافتن است و مردم احساس‎شان این است که دشمن اصلی ما اهل سنت هستند. هم ایران، هم دوستان ایران و هم خود ما در این باره مسئولیت داریم. ظاهرا شما از فتوای اخیر حضرت آقا خبر ندارید. این فتوا خوب است، الان معممین حزب‌الله هم دارند این را ترویج می‎کنند. ما امروز در لبنان به‎صورت عشیره و طوایف زندگی می‎کنیم. مثلا عشیره اهل تسنن از بیت حریری است و عشیره شیعه از سیدحسن نصرالله. خب اگر يكي در عشیره شیعه است و عرق می‎خورد، تمبک می‎زند و فاسق و فاجر و کمونیست است، هر چه باشد او را از سیدحسن می‎دانند. طرف دیگر هم همین است. یعنی انتساب فکری وجود ندارد. انتساب عادلانه وجود ندارد و یک تعصب است. قبلا، بار‎‎ها با برادران ایرانی صحبت کردم. ما می‎توانیم لبنان را به‎طور کامل تحویل ایران بدهیم که سنی و مسیحی زودتر از شیعه، ایران را ستايش كنند. بحث این جوری نیست که ما یک سوم وزارت را می‎خواهیم یا بیشتر یا کمتر. اوضاع شیعیان در زمان عثمانی‎ها، فرانسوی‎ها، سوری‎‎ها و مسیحیان همه بد و وخیم بوده است، اما وضع فعلی که قدرت در دست‎مان است بدترين وضع ممكن است. بعلبک که به واقع باید چندین مدال بر روی سینه‎اش قرار گیرد، وضعش این است. از نظر امنيتی فوق‎العاده ضعیف بوده و هر قسمت آن دست کسی است. دولت به هیچ وجه حق بازداشت کسی را ندارد و وقتی دعوایی میان‎شان صورت می‎گیرد، نمی‎دانید که گلوله از کجا شلیک می‎شود. شخصی از منزل خود خارج می‎شود، بدون این‎که بداند درگیری چه وقت صورت می‎گیرد و از بین می‎رود. در کنار منزل من دزد‎‎ها به یک ماشین حمله کردند، تا این‎که بچه‎‎‎های من به طرف‎شان حمله کردند و صاحب ماشین را نجات دادند. این از نظر امنیتی است و ما از این نظر در وضع بدی قرار داریم. مثلا در يك نمونه چند دزد به یک طلافروشی در بعلبک حمله کردند و اتفاقی، یکی از آن‎‎ها در درگیری کشته شد. صاحب آن مغازه طلافروشی، مغازه و خانه‌ خود را بسته و فرار کرده و دزدان زنده هستند و خیلی راحت دارند زندگی می‎کنند. ما در این زمینه مسئولیت داریم و قدرت حل آن را داریم. سال 1363 یا 1364 (1984 یا 1985 میلادی) که قدرت در دست سوری‎‎ها بود، فرد صرافی در راه شهر «زحله» در 20 کیلومتری این‎جا کشته شده بود. پولش را گرفته بودند. به دوستان گفتم عاملان اين کار را حتما می‎خواهم. چون احساس کردم این برای امنیت اجتماعی موضوع خطرناکی است و باید جلویش را بگیریم. سه یا چهار روز بعد آن‎‎ها را دستگیر کردیم. از آنان بازجویی کردیم و قاتل را که پیدا کردیم، خانواده‎اش را که از یکی از عشیره‎‎‎های بزرگ بود آوردیم و جلوی آنان اعتراف کرد و چند روز بعد جسدش را تحویل خانواده‎اش دادیم. بعد از آن در سرتاسر دره‌ بقاع امنیت 100 درصد تأمین شد. آن موقع دهه 80 میلادی بود نه الان. ضعیف‎تر هم بودیم. شما بالاخره نمی‎خواهید نقشی داشته باشید، حداقل در بعلبک؟ تا به حال چند بار این سؤال را کرده‎اید. شما بگویید نقش من چیست؟ چه‎کاری باید انجام بدهم؟ شما شخصيتي ويژه در زمینه‌ مقاومت و چه در خود لبنان و به خصوص در منطقه‌ بقاع هستيد. من از شما عذرخواهی می‎کنم؛ ولی احساس می‎کنم شما الان در جایگاه خودتان نیستید. وقتی که در آن جایگاه نباشید، بالطبع تأثیری هم نمی‎توانید بگذارید. چرا نمی‎خواهید به آن جایگاه برسید؟ جایگاهی که شما الان دارید، از یک نمایندگی مجلس یا وزیر بودن مهم‎تر است. حتی ارتباط‎تان با ایران، بايد به همان گرمی قبل باشد. من قبلا هم گفتم مشکلی ندارم. من هم به ایران و به مردم آن غیرت دارم، و به‎طور کلی اگر به ایران اخلاص نداشته باشم، نسبت به چه‎کسی چنین باشم؟ مشکل از من نیست. به‎خاطر دارم یکی از مسئولان ایرانی که در لبنان بود، [در آن موقع من در بیروت بودم] تلفني تماس گرفت. و گفت: «می خواهم شما را ببینم» گفتم: «خوش آمدید» خنده‌ بدی کرد و گفت: «من الان مسافرم.» مشکل از من نیست. امروز متأسفانه سایت‎ها، خبرگزاری‎‎ها و کانال‎‎‎های تلویزیونی شدیدا از شما علیه ایران و مقاومت سوء‎استفاده می‎کنند. این مشکل من نیست، مشکل آن‎هاست. مثلا موقعی که من نظرم را درباره مسأله‎ای مطرح می‎کنم، طبیعی است که نظرم ممكن است مخالف نظر ایرانی‎‎ها باشد یا موافق آن. دستگاه‎هاي تبلیغاتي غرب هم منتظرند تا از این رهگذر سوء‎استفاده کنند. خیلی دوست داریم درباره شهادت طلبان صحبت كنيد. گوش نکردید من چه می‎گویم؟ حرف من یک سند است و نمی‎خواهم این‎گونه شود. آیا از حاج عماد مغنیه خاطره‎ای دارید؟ سؤال کنید تا بگویم. اولین‎بار کی با ایشان آشنا شدید؟ قبل از سال 1361 در بیروت. جوان بود و با سازمان فتح کار می‎کرد. شما در گزینش ایشان در مقاومت نقشی داشتید؟ گزینش در اوایل این‎گونه بود که شما هرقدر توانایی خود را ثابت مي‎كرديد، همین امر ثبت می‎شد. تشکیلات منظم به شکل امروزی وجود نداشت، خصوصا قبل از سال1361؛ چراکه پیش از آن با حزب بعث عراق در لبنان درگیری بود. بچه‎‎‎های زیادی بودند که بسیاری به شهادت رسیده و بسیاری دیگر زنده‎اند. آنان بچه‎‎‎های مؤمن و مجاهدی بودند و نقش بسیار مهمی در این زمینه داشتند؛ تا این‎که حمله‌ اسراییل در سال 1361 آغاز شد و ایشان در این قضایا نقشی داشتند. البته با همان امکانات اندکی که داشتند. یعنی با تحول امکانات و توانایی‎‎ها کار‎‎ها هم متحول‎تر شد. گروهی از آنان برای مدتی تحت عنوان گروهی خاص کار می‎کردند. بیش از این به صلاح نیست که صحبت کنیم. در ایشان چه برجستگی خاصی بود؟ عماد شجاع بود و درباره جزئیات نظامی بسیار دقیق و ریزبین بود. همچنین شخصی پیگیر و متابع بود که در مقابل سختی‎‎ها سر خم نمی‎کرد. این ويژگي خوبی بود. مصطفی چمران هم خوب بود و مشخصات ویژه‎ای داشت. جوانان خوبی بودند، خداوند حاضران را موفق کند و گذشتگان را رحمت کند. از خصوصیات عبادی او خاطره‎ای دارید؟ خیر، چیز خاصی در نظرم نیست. خبر شهادت عماد را کی شنیدید؟ فرداي شبی که ایشان شهید شده بود، از تلویزیون شنیدم. گزافه گویی نمی‎کنم اگر بگویم که قربانی کردن آن بچه‎‎ها را از من خواستند و من گفتم حاضرم بچه‎‎‎های خودم را به‎جای آن‎‎ها قربانی کنم. این‎‎ها افراد با کرامت و شریفی هستند که زحمات بسیاری کشیدند و دوست ندارم که زحمت‎‎‎های آن‎‎ها کم دیده شود. یعنی می‎خواهم بگویم بار آخری که پیش شما آمد، شما را به‎عنوان بزرگ قبول داشت؟ طبیعتا بله. آیا شما در آن دوره‌ آموزشی که در «پادگان جنتا» برگزار شد، حضور داشتید؟ خیر من تنها کسی هستم که نرفتم. آن موقع در ایران بودم. تا به حال کار نظامی هم کرده‎اید؛ بدين معنا که مستقیم در عملیات نظامی شرکت كرده باشید؟ هر وقت که توانستم با بچه‎‎ها هماهنگ بودم و گا‎‎هي با آن‎‎ها می‎رفتم؛ ولی خودم مستقیما در درگیری نبودم. آیا اتفاق افتاده است که مرگ شما را تهدید کند؟ مثلا خمپاره به‎سمت‎تان بیاید یا بمبی منفجر شود؟ صحبتی دیگر بکنید. صحبتي مفیدتر. نظر شما درباره وحدت شیعه و سنی چیست؟ آیا طرح نویی برای وحدت شیعه و سنی دارید که عملی بشود؟ باعث تأسف است که عده‌ کمی هستند که ادعا می‎کنند تنها آن‎‎ها هستند که تفکر اهل بیت را دنبال می‎کنند. با كمي تلاش بیشتر، می‎شد فکر و مذهب اهل بیت را مذهب تمام مسلمانان كرد. من این صحبت را بدون فکر و همین‎طوری مطرح نمی‎کنم، بلکه با دیدي دقیق و ریز دنبال آن هستم. شما در این زمینه کار تحقیقی هم انجام داده‌اید؟ بله، سعی مي‎كنم در آینده در این زمینه کار مفیدی عرضه کنم. الان تریبون یا مجله‌ خاصي ندارید؟ خیر، هیچ. جلوی ما را بسته‎اند. چه‎کسی این کار را کرده است؟ دولت يا ...؟ همه!

جستارهای وابسته

پانویس


منابع