بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
بابیّه‌، فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید [[علی محمد شیرازی]] معروف به [[سید علی محمد باب]] در ایران تاسیس شد.از منظر [[شیعه]]، فرقه بابیه فرقه ای انحرافی است و از تعالیم [[اسلام]] خارج است.  
'''بابیّه‌''' فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید [[علی محمد شیرازی]] معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد.از منظر [[شیعه]] فرقه بابیه فرقه ای انحرافی است و از تعالیم [[اسلام]] خارج است.  
[[پرونده:سید علی محمد باب.jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:سید علی محمد باب.jpg|بندانگشتی]]
==تاریخچه==
==تاریخچه==
این فرقه خود را از پيروان سيد على محمد شيرازى (1236- 1266 ه)  که در شهر [[شيراز]] خروج کرده و خود را باب مى‏ خواند، دانسته‏ اند و به اين نام معروف شده ‏اند. سيد على محمد باب پسر سيد محمد رضاى بزاز شيرازى است که در کودکى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عموى خود حاج سيد على، تربيت يافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت.وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به [[مکه]] سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به [[عراق]] رفت.
این فرقه خود را از پیروان سید على محمد شیرازى (1236- 1266 ه)  که در شهر [[شيراز|شیراز]] خروج کرده و خود را باب مى‏ خواند دانسته‏ اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید على محمد باب پسر سید محمد رضاى بزاز شیرازى است که در کودکى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عموى خود حاج سید على  تربیت یافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به [[مکه]] سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به [[عراق]] رفت.
اقامت او در [[کربلا]] به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت [[سید کاظم رشتی]] پیشوای [[شیخیه]] برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید.على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سيد کاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سيد، در بيست و چهار سالگى (1260 ه) ادعا کرد که با عنوان باب واسطه وصول به [[امام زمان]] حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
اقامت او در [[کربلا]] به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت [[سید کاظم رشتی]] پیشوای [[شیخیه]] برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سید کاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سیددر بیست و چهار سالگى (1260 ه) ادعا کرد که با عنوان باب واسطه وصول به [[امام زمان]] حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
در همين سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به [[ملاحسین بشرویه]] اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد.
در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به [[ملاحسین بشرویه]] اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد.
از سال 1260 به مدت پنج ماه، هجده تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده تن مى ‏شود، معروف به حروف حى شدند.
از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علماى شیخیه به سید على محمد باب گرویدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده تن مى ‏شود معروف به حروف حى شدند.
اسامى هر يک بدين قرار است:
اسامى هر یک بدین قرار است:
1- سيد على محمد باب‏
1- سید على محمد باب‏
2- ملا حسين بشرويه‏
2- ملا حسین بشرویه‏
3- [[محمد حسن اخوت‏]]
3- [[محمد حسن اخوت‏]]
4- [[محمد باقر صغير]]  
4- [[محمد باقر صغير|محمد باقر صغیر]]  
5- [[ملا حسين بسطامى‏]]
5- [[ملا حسين بسطامى‏|ملا حسین بسطامى‏]]
6- [[ملا خدابخش قوچانى]] معروف به ملا على رازى.
6- [[ملا خدابخش قوچانى]] معروف به ملا على رازى.
7- [[ملا حسين بجستانى‏]]
7- [[ملا حسين بجستانى‏|ملا حسین بجستانى‏]]
8- [[سعيد هندى‏]]
8- [[سعيد هندى‏|سعید هندى‏]]
9- [[ملا محمد باقر خوافى]].
9- [[ملا محمد باقر خوافى]].
10- [[ملا جليل ارومى‏]]
10- [[ملا جليل ارومى‏|ملا جلیل ارومى‏]]
11- [[ملا احمد ابدالى مراغى]].
11- [[ملا احمد ابدالى مراغى]].
12- [[ملا باقر تبريزى‏]]
12- [[ملا باقر تبريزى‏|ملا باقر تبریزى‏]]
13- [[ملا يوسف اردبيلى.]]
13- [[ملا يوسف اردبيلى.|ملا یوسف اردبیلى.]]
14- [[ميرزا هادى قزوينى‏]]
14- [[ميرزا هادى قزوينى‏|میرزا هادى قزوینى‏]]
15- [[ميرزا محمد على قزوينى]]‏
15- [[ميرزا محمد على قزوينى|میرزا محمد على قزوینى]]‏
16- [[طاهره قرة العين‏]]
16- [[طاهره قرة العين‏|طاهره قرة العین‏]]
17- [[ملا محمد على بارفروش]] (قدوس)
17- [[ملا محمد على بارفروش]] (قدوس)
18- [[سيد يحيى دارابجردى‏]]
18- [[سيد يحيى دارابجردى‏|سید یحیى دارابجردى‏]]
19- [[ملا على ترشيزى.]]
19- [[ملا على ترشيزى.|ملا على ترشیزى.]]


==عقاید باب==
==عقاید باب==
باب نخست مى ‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى بايد به ناچار از اين باب بگذرند تا به حقيقت برسند، پس بايد به من ايمان بياورند تا به آن اسرار دست يابند.وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد و گفت که خداى تعالى کتاب «بيان» را بر من نازل کرده است و اين سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البيان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بيان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوى بابيت را پيش از اين [[شيخ احمد احسايى]] و شاگردش سيد کاظم رشتى به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند.ادعاى سيد على محمد از نظر شيعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان که گفتيم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، گويا اين ادعا در دو سال و نيم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشته ‏هاى خويش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت اين که على محمد داراى هفت حرف است) مى ‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» ناميد.باب در نوشته ‏هاى خود آورده است که او خاتم ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسله نبوت نيست و کتاب بيان او آخرين کتب آسمانى نمى‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن هميشه به «من يظهره الله» يعنى کسى که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبير مى ‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
باب نخست مى ‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد و گفت که خداى تعالى کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوى بابیت را پیش از این [[شيخ احمد احسايى|شیخ احمد احسایى]] و شاگردش سید کاظم رشتى به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. ادعاى سید على محمد از نظر شیعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشته ‏هاى خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که على محمد داراى هفت حرف است) مى ‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» نامید.باب در نوشته ‏هاى خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانى نمى‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره الله» یعنى کسى که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر مى ‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
او چنين فرض مى‏ کرد که ظهور بعد با ظهور او تقريبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات [[پیامبران اولو العزم]] سابق با يکديگر دارد. وى مقدار اين فاصله را در پيش خود 1511 يا 2001 سال مى ‏پنداشت که مطابق کلمه غياث يا مستغاث است. به عقيده او، عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با يک سال از عمر ظهورات. از اين رو آدم را به نقطه تشبيه مى‏ کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله، و من يظهره الله را به جوان چهارده‏ ساله و اين مسلم است که باب در پيش خود عصر من يظهره الله را قريب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى ‏کرده است و اين که [[ميرزا حسين على]] (بهاء الله) ادعاى من يظهر الهى مى‏ کرده با اين حساب درست نيست.
او چنین فرض مى‏ کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات [[پیامبران اولو العزم]] سابق با یکدیگر دارد. وى مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال مى ‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه مى‏ کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى ‏کرده است و این که [[ميرزا حسين على|میرزا حسین على]] (بهاء الله) ادعاى من یظهر الهى مى‏ کرده با این حساب درست نیست.


==بازداشت==
==بازداشت==
سيد على محمد پس از ادعاى بابيت از طرف حسين خان مقدم ملقب به نظام الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما با چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانى بود.
سید على محمد پس از ادعاى بابیت از طرف حسین خان مقدم ملقب به نظام الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما با چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانى بود.


==آزدای==
==آزدای==
آزادی سید علی محمد باب، به دست مأموران سرى [[منوچهر خان معتمد الدوله]] که اصالتی گرجی داشت و والی [[اصفهان]] بود، صورت گرفت.
آزادی سید علی محمد باب به دست مأموران سرى منوچهر خان معتمد الدوله که اصالتی گرجی داشت و والی [[اصفهان]] بود، صورت گرفت.
آن ها او را ربوده و به اصفهان بردند. منوچهر خان عمارت سر پوشيده‏ اى را که خلوت خاصه حکومت و مشهور به «عمارت خورشيد» بود براى مسکن او معين کرد.اقامت باب در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون يک سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خويش على محمد را که ظاهرا دلش براى او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ مى ‏کرد.
آن ها او را ربوده و به اصفهان بردند. منوچهر خان عمارت سر پوشیده‏ اى را که خلوت خاصه حکومت و مشهور به «عمارت خورشید» بود براى مسکن او معین کرد. اقامت باب در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون یک سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خویش على محمد را که ظاهرا دلش براى او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ مى ‏کرد.


==سر انجام==
==سر انجام==
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگين خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[ميرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، سيد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به [[آذربايجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبريز آوردند و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[ميرزا آقاسى|میرزا آقاسى]] صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربايجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره  و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
متن توبه‏ نامه باب به نقل کتاب «باب و بهاء را بشناسيد» تأليف حاجى فتح الله مفتون يزدى، چاپ حيدرآباد، ص 288، خطاب به ناصر الدين ميرزای وليعهد چنين مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانيده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده که اين بنده ضعيف را قصدى نيست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست که منوط به ادعايى باشد استغفر الله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت عليه السلام را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعايى ديگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که اين دعاگو را به الطاف عنايات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائيد و السلام.» ظاهرا اين توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در ميدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هايى به حمايت از باب، پياپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان [[امير کبير]] صدر اعظم [[ناصر الدين شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آويخته و تير باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ريسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پيش گرفت و خود را به حجره يکى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مى ‏داشت و فرياد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آيا کرامت من را نديديد که از هزار گلوله يکى بر من نيامد.خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و اين شک و ريب از ميان مردم رفع شود.
متن توبه‏ نامه باب به نقل کتاب «باب و بهاء را بشناسید» تألیف حاجى فتح الله مفتون یزدى، چاپ حیدرآباد، ص 288، خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده،  هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در [[مازندران]] و زنجان روى داد. میرزا تقى خان [[امير کبير|امیر کبیر]] صدر اعظم [[ناصر الدين شاه|ناصر الدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را  در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن  دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.
چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند که وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏ اش کردند. راجع به جسد او اختلاف است. گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات شود، ولى بعضى بر آنند که شبانه به وسيله سليمان خان صائين ‏قلعه ‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزديک رباط کريم به خاک سپردند.
چون سربازان گریختن او را دیدند دانستند که وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏ اش کردند. راجع به جسد او اختلاف است. گویند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى بر آنند که شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
ازلى ‏ها می گويند که جسد در همان امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائيان]] جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزديک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن که در خانه ‏هاى بابيان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. پس از هجده سال به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
ازلى ‏ها می گویند که جسد در همان امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائيان|بهائیان]] جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن که در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. پس از هجده سال به امر بهاء الله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابيان به ناصر الدين شاه، جانشين باب را که [[ميرزا يحيى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابيان به [[عراق]] تبعيد کردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار عراق و [[فلسطين]] و [[قبرس]] را در تصرف داشت، بين آن دو برادر جدايى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عکا تبعيد کرد.
پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که [[ميرزا يحيى نورى|میرزا یحیى نورى]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا بین دو برادر اختلاف افتاد و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار عراق و [[فلسطين|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد.
بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء الله گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مى ‏داد از ارقام اسرار عجيبى توقع داشت در پيش ايشان عدد نوزده بسيار مقدس است و در اين مورد اشاره به آيه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرمايد: عليها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسيم کرده و بقيه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بيشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دليل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.
بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند بهایى گردیدند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.


==آثار باب==
==آثار باب==
باب کتاب ها و رسالاتى بسيار نوشته است که مهم ترين آن ها کتاب «بيان» عربى و فارسى است و کتاب تعليمات او به شمار مى ‏آيد و طبق معمول خود اساس تقسيمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و کتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسيم کرده است، ولى عمرش کفاف نداده تا آن را تمام کند، زيرا فقط يازده واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من يظهره الله) حوالت کرده است.
باب کتاب ها و رسالاتى بسیار نوشته است که مهم ترین آن ها کتاب «بیان» عربى و فارسى است و کتاب تعلیمات او به شمار مى ‏آید و طبق معمول خود اساس تقسیمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و کتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسیم کرده است، ولى عمرش کفاف نداده تا آن را تمام کند، زیرا فقط یازده واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من یظهره الله) حوالت کرده است.
به نوشته ميرزا جانى در «نقطه الکاف» که پيش از تفرقه بابيه نوشته شده باب وصيت کرد که صبح ازل هم ترجمه فارسى باقيمانده را تا واحد يازدهم که در «بيان» عربى خود باب بوده، نوشته است و بقيه هشت واحد باشد همان طور مانده است از رسالات معروف باب تفسير سوره يوسف و سوره و العصر و کوثر و تفسير سوره بقره است.
به نوشته میرزا جانى در «نقطه الکاف» که پیش از تفرقه بابیه نوشته شده باب وصیت کرد که صبح ازل هم ترجمه فارسى باقیمانده را تا واحد یازدهم که در «بیان» عربى خود باب بوده، نوشته است و بقیه هشت واحد باشد همان طور مانده است از رسالات معروف باب تفسیر سوره یوسف و سوره و العصر و کوثر و تفسیر سوره بقره است.


==تعالیم خاصه باب==
==تعالیم خاصه باب==
اصول تعاليم باب مبتنى بر کتاب «بيان» اوست که به طور اجمال از قرار ذيل است: خداوند مدرک کل شي‏ء است و خود از قدرت ادراک بيرون است.احدى غير ذات او معرفت به او ندارد. مراد از معرفة الله. معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله لقاى او و پناه به خداوند.  
اصول تعالیم باب مبتنى بر کتاب «بیان» اوست که به طور اجمال از قرار ذیل است: خداوند مدرک کل شی‏ء است و خود از قدرت ادراک بیرون است.احدى غیر ذات او معرفت به او ندارد. مراد از معرفة الله. معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله لقاى او و پناه به خداوند.  
خداوند عالم را به توسط هفت صفت که حروف حق باشند خلق کرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشيت و اذن و اجل و کتاب است.
خداوند عالم را به توسط هفت صفت که حروف حق باشند خلق کرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشیت و اذن و اجل و کتاب است.
احکام: محفل با بيان از نوزده عضو تشکيل مى ‏شود و آن مکانى است که زکات اشخاص در صندوق جمع مى‏ گردد.
احکام: محفل با بیان از نوزده عضو تشکیل مى ‏شود و آن مکانى است که زکات اشخاص در صندوق جمع مى‏ گردد.
زکات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمايه است. هر شخص بابى بايد هر روز نوزده آيه از کتاب «بيان» را بخواند و نام خدا را سيصد و شصت و يک بار ذکر کند. بايد مرده را در قبرى از بلور بگذراند يا قبر را در سنگى صيقلى تعبيه نمايند. بايد به دست راست ميت، يک انگشترى که بر نگين آن آيه ‏اى از کتاب «بيان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد.
زکات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمایه است. هر شخص بابى باید هر روز نوزده آیه از کتاب «بیان» را بخواند و نام خدا را سیصد و شصت و یک بار ذکر کند. باید مرده را در قبرى از بلور بگذراند یا قبر را در سنگى صیقلى تعبیه نمایند. باید به دست راست میت، یک انگشترى که بر نگین آن آیه ‏اى از کتاب «بیان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد.
انسان نبايد ديگرى را بيازارد و موجب اذيت همسايه ‏اش گردد. هر کسی به او سخن گويد و يا نامه اى نگارد بايد جواب دهد، نامه ‏ها را نبايد پاره کرد، بلکه بايد در رسانيدن به صاحبش امين باشند. شرب خمر و خوردن معجون ها حرام است. واجب است که هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان کنند اگر چه آب بياشامند. گدائى حرام است و پول دادن به گدا گناهى از گناهان، ميراث، پس از دفن مرده، بين ترکه او چنين تقسيم مى‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نيز از ميراث ميت برخوردار مى ‏شود و غير از کسانى که ذکر شد براى ديگران ظاهرا توزيع ترکه به صورتى که ذکر شد، بايستى ناقص باشد زيرا مجموع ترکه توزيع شده واحد صحيحى را تشکيل نمى‏ دهد.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 87 با ویرایش و حذف و اضافه و اصلاح عبارات </ref>
انسان نباید دیگرى را بیازارد و موجب اذیت همسایه ‏اش گردد. هر کسی به او سخن گوید و یا نامه اى نگارد باید جواب دهد، نامه ‏ها را نباید پاره کرد، بلکه باید در رسانیدن به صاحبش امین باشند. شرب خمر و خوردن معجون ها حرام است. واجب است که هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان کنند اگر چه آب بیاشامند. گدائى حرام است و پول دادن به گدا گناهى از گناهان، میراث، پس از دفن مرده، بین ترکه او چنین تقسیم مى‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نیز از میراث میت برخوردار مى ‏شود و غیر از کسانى که ذکر شد براى دیگران ظاهرا توزیع ترکه به صورتى که ذکر شد، بایستى ناقص باشد زیرا مجموع ترکه توزیع شده واحد صحیحى را تشکیل نمى‏ دهد.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372  شمسی، چاپ دوم، ص 87 با ویرایش و حذف و اضافه و اصلاح عبارات </ref>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۶۳: خط ۶۳:
[[رده: فرقه های دینی ]]
[[رده: فرقه های دینی ]]
[[رده: مذاهب کلامی ]]
[[رده: مذاهب کلامی ]]
<references />

نسخهٔ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۹

بابیّه‌ فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد.از منظر شیعه فرقه بابیه فرقه ای انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.

سید علی محمد باب.jpg

تاریخچه

این فرقه خود را از پیروان سید على محمد شیرازى (1236- 1266 ه) که در شهر شیراز خروج کرده و خود را باب مى‏ خواند دانسته‏ اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید على محمد باب پسر سید محمد رضاى بزاز شیرازى است که در کودکى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عموى خود حاج سید على تربیت یافت. در هفده سالگى وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به مکه سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به عراق رفت. اقامت او در کربلا به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت سید کاظم رشتی پیشوای شیخیه برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سید کاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سیددر بیست و چهار سالگى (1260 ه) ادعا کرد که با عنوان باب واسطه وصول به امام زمان حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است. در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به ملاحسین بشرویه اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد. از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علماى شیخیه به سید على محمد باب گرویدند و از روى حساب ابجد با خود وى که نوزده تن مى ‏شود معروف به حروف حى شدند. اسامى هر یک بدین قرار است: 1- سید على محمد باب‏ 2- ملا حسین بشرویه‏ 3- محمد حسن اخوت‏ 4- محمد باقر صغیر 5- ملا حسین بسطامى‏ 6- ملا خدابخش قوچانى معروف به ملا على رازى. 7- ملا حسین بجستانى‏ 8- سعید هندى‏ 9- ملا محمد باقر خوافى. 10- ملا جلیل ارومى‏ 11- ملا احمد ابدالى مراغى. 12- ملا باقر تبریزى‏ 13- ملا یوسف اردبیلى. 14- میرزا هادى قزوینى‏ 15- میرزا محمد على قزوینى‏ 16- طاهره قرة العین‏ 17- ملا محمد على بارفروش (قدوس) 18- سید یحیى دارابجردى‏ 19- ملا على ترشیزى.

عقاید باب

باب نخست مى ‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد و گفت که خداى تعالى کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوى بابیت را پیش از این شیخ احمد احسایى و شاگردش سید کاظم رشتى به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. ادعاى سید على محمد از نظر شیعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. على محمد در نوشته ‏هاى خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که على محمد داراى هفت حرف است) مى ‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» نامید.باب در نوشته ‏هاى خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانى نمى‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره الله» یعنى کسى که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر مى ‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است. او چنین فرض مى‏ کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات پیامبران اولو العزم سابق با یکدیگر دارد. وى مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال مى ‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه مى‏ کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى ‏کرده است و این که میرزا حسین على (بهاء الله) ادعاى من یظهر الهى مى‏ کرده با این حساب درست نیست.

بازداشت

سید على محمد پس از ادعاى بابیت از طرف حسین خان مقدم ملقب به نظام الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما با چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانى بود.

آزدای

آزادی سید علی محمد باب به دست مأموران سرى منوچهر خان معتمد الدوله که اصالتی گرجی داشت و والی اصفهان بود، صورت گرفت. آن ها او را ربوده و به اصفهان بردند. منوچهر خان عمارت سر پوشیده‏ اى را که خلوت خاصه حکومت و مشهور به «عمارت خورشید» بود براى مسکن او معین کرد. اقامت باب در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون یک سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خویش على محمد را که ظاهرا دلش براى او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ مى ‏کرد.

سر انجام

پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد. وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج میرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگیرى از پیشامدهاى احتمالى سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به آذربایجان بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانى کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصر الدین میرزا ولیعهد، علماى آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند. متن توبه‏ نامه باب به نقل کتاب «باب و بهاء را بشناسید» تألیف حاجى فتح الله مفتون یزدى، چاپ حیدرآباد، ص 288، خطاب به ناصر الدین میرزای ولیعهد چنین مى ‏باشد: فداک روحى الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد الله ثم حمد الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهد الله من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده، هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد استغفر الله ربى و اتوب الیه من ان ینسب الى امر، و بعضى مناجات و کلمات که از لسانم جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصه حضرت حجت علیه السلام را محض ادعاى مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعایى دیگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت محمد شاه قاجار، شورش هایى به حمایت از باب، پیاپى در مازندران و زنجان روى داد. میرزا تقى خان امیر کبیر صدر اعظم ناصر الدین شاه دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» مى ‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانى برخورد کرد که با آن دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکى از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده مى ‏داشت و فریاد بر مى ‏آورد که اى سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکى بر من نیامد. خداى خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود. چون سربازان گریختن او را دیدند دانستند که وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏ اش کردند. راجع به جسد او اختلاف است. گویند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولى بعضى بر آنند که شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه ‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند. ازلى ‏ها می گویند که جسد در همان امامزاده معصوم قرار دارد، اما بهائیان جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزدیک چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن که در خانه ‏هاى بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. پس از هجده سال به امر بهاء الله به عکا برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند. پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، جانشین باب را که میرزا یحیى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین على معروف به بهاء الله و عده‏ اى از بابیان به عراق تبعید کردند. در آنجا بین دو برادر اختلاف افتاد و میرزا حسین على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار عراق و فلسطین و قبرس را در تصرف داشت، بین آن دو برادر جدایى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین على را به عکا تبعید کرد. بابیان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائیان به میرزا حسین على بهاء الله گرویدند بهایى گردیدند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا گویند در قبرس در گذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت مى ‏داد از ارقام اسرار عجیبى توقع داشت در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر مى ‏کند که مى ‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضى از سال ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسرى) را بى‏ دلیل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.

آثار باب

باب کتاب ها و رسالاتى بسیار نوشته است که مهم ترین آن ها کتاب «بیان» عربى و فارسى است و کتاب تعلیمات او به شمار مى ‏آید و طبق معمول خود اساس تقسیمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و کتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسیم کرده است، ولى عمرش کفاف نداده تا آن را تمام کند، زیرا فقط یازده واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من یظهره الله) حوالت کرده است. به نوشته میرزا جانى در «نقطه الکاف» که پیش از تفرقه بابیه نوشته شده باب وصیت کرد که صبح ازل هم ترجمه فارسى باقیمانده را تا واحد یازدهم که در «بیان» عربى خود باب بوده، نوشته است و بقیه هشت واحد باشد همان طور مانده است از رسالات معروف باب تفسیر سوره یوسف و سوره و العصر و کوثر و تفسیر سوره بقره است.

تعالیم خاصه باب

اصول تعالیم باب مبتنى بر کتاب «بیان» اوست که به طور اجمال از قرار ذیل است: خداوند مدرک کل شی‏ء است و خود از قدرت ادراک بیرون است.احدى غیر ذات او معرفت به او ندارد. مراد از معرفة الله. معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله لقاى او و پناه به خداوند. خداوند عالم را به توسط هفت صفت که حروف حق باشند خلق کرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشیت و اذن و اجل و کتاب است. احکام: محفل با بیان از نوزده عضو تشکیل مى ‏شود و آن مکانى است که زکات اشخاص در صندوق جمع مى‏ گردد. زکات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمایه است. هر شخص بابى باید هر روز نوزده آیه از کتاب «بیان» را بخواند و نام خدا را سیصد و شصت و یک بار ذکر کند. باید مرده را در قبرى از بلور بگذراند یا قبر را در سنگى صیقلى تعبیه نمایند. باید به دست راست میت، یک انگشترى که بر نگین آن آیه ‏اى از کتاب «بیان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد. انسان نباید دیگرى را بیازارد و موجب اذیت همسایه ‏اش گردد. هر کسی به او سخن گوید و یا نامه اى نگارد باید جواب دهد، نامه ‏ها را نباید پاره کرد، بلکه باید در رسانیدن به صاحبش امین باشند. شرب خمر و خوردن معجون ها حرام است. واجب است که هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان کنند اگر چه آب بیاشامند. گدائى حرام است و پول دادن به گدا گناهى از گناهان، میراث، پس از دفن مرده، بین ترکه او چنین تقسیم مى‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نیز از میراث میت برخوردار مى ‏شود و غیر از کسانى که ذکر شد براى دیگران ظاهرا توزیع ترکه به صورتى که ذکر شد، بایستى ناقص باشد زیرا مجموع ترکه توزیع شده واحد صحیحى را تشکیل نمى‏ دهد.[۱]

پانویس

  1. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 87 با ویرایش و حذف و اضافه و اصلاح عبارات