ابراهیم قصار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
از اشعار اوست:
از اشعار اوست:


تو کیستی که زبانت را نگه داشته و چشمان اشک آلودت را که تا ابدیت گریان است را پنهان می کنی.
بر كتمان زبان پيروز شديد، پس چگونه مى ‏توانيد چشمى  كه اشكش را در روزگار جارى نموده، نهان داريد؟<ref>[https://azka.ir/bayanate-bozorgan/256-dar-mahzare-sahebdelan-3 در محضر صاحب دلان]</ref>
تو کوه های عشق را به دوش کشیدی بسی فراتر از من و من ضعیف تر از آنم که بتوانم پیراهنم را در تنم حمل کنم<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A5%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%8A%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B5%D8%A7%D8%B1#cite_note-%D8%B5%D9%81%D9%88%D8%A9-4 إبراهيم القصار]</ref>.
 
كوه‏ هاى محبّت را بر بالاى سرم نهاده ‏ايد، و حال آن كه من از حمل پيراهن، عاجز و ناتوان و درمانده ‏ام<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A5%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%8A%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B5%D8%A7%D8%B1#cite_note-%D8%B5%D9%81%D9%88%D8%A9-4 إبراهيم القصار]</ref>.





نسخهٔ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۲

حسن بصری
نام إبراهيم بن داود القصّار الرَقّي
نام‎های دیگر ابراهیم قصار
درگذشت 326ق

إبراهيم بن داود القصّار الرَقّي کنیه اش ابو اسحاق بود. او یکی از علمای بزرگ تصوف اهل سنت در قرن چهارم است.ابو عبد الرحمن سلمی در مورد او چنین می گوید:او از شیوخ بزرگ شام بود و در فقر و تهی دستی روزگار می گذراند و به پیروانش علاقه داشت[۱]. و ابونعیم اصفهانی او را دارای کثرت اراده و کلامی آهنگین معرفی می کند.اصلیت او از شهر رقه در کشور سوریه بود. او از معاصرین جنید و ابو عبدالله جلاء و هم نشین بسیاری از مشایخ شام بود تا این که در سال 326 هـ برابر با سال 938 م در رقه درگذشت.

گفتار

ارزش هر فرد به همت اوست اگر دغدغه اش این دنیاست آن انسان ارزشی ندارد و اگر هدفش رضایت خداوند متعال است نمی توان برای او قدر و ارزشی بیان کرد زیرا جایگاهی بس رفیع است.

چشم‌ها قوی ولی بینش‌ها ضعیف و ضعیف‌ترین فرد آن است که در رد هوس‌ها ضعیف باشد و قوی‌ترین فرد کسی است که در دفع آن قوی و مستحکم باشد.

معرفت یعنی اثبات خداوند تبارک و تعالی در عالم خارج بدون هیچ پیرایه و توهمی[۲].

اشعار

از اشعار اوست:

بر كتمان زبان پيروز شديد، پس چگونه مى ‏توانيد چشمى كه اشكش را در روزگار جارى نموده، نهان داريد؟[۳]

كوه‏ هاى محبّت را بر بالاى سرم نهاده ‏ايد، و حال آن كه من از حمل پيراهن، عاجز و ناتوان و درمانده ‏ام[۴].


پانویس

  1. طبقات الصوفية، أبو عبد الرحمن السلمي، ص245-247، دار الكتب العلمية، ط2003
  2. صفوة الصفوة، ابن الجوزي، ج2، ص362، 1421هـ/2000م، دار الحديث، القاهرة، مصر
  3. در محضر صاحب دلان
  4. إبراهيم القصار