هاشمیه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
جز (جایگزینی متن - 'أبی طالب' به 'أبیطالب') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==اعتقادات== | ==اعتقادات== | ||
هاشمیه معتقدند که ابو هاشم عبدالله ابن محمد نمرده است. می گویند که براى هر ظاهرى باطنى و براى هر شخصى روحى و براى هر تنزیلى تأویلى و براى هر مثالى از آن عالم در این جهان حقیقتى است و تمام اسرار و احکام گیتی در انسان جمع می باشد.آن علوم را [[حضرت على (ع)]] كشف کرده و باور دارند که پس از حضرت، به فرزندش محمد حنفیه و بعد از وى به ابو هاشم منتقل گردیده است و بعد از ابو هاشم شیعیان به پنج فرقه تقسیم شده اند. سخنان برخی از این فرقه ها از قرار ذیل است. | هاشمیه معتقدند که ابو هاشم عبدالله ابن محمد نمرده است. می گویند که براى هر ظاهرى باطنى و براى هر شخصى روحى و براى هر تنزیلى تأویلى و براى هر مثالى از آن عالم در این جهان حقیقتى است و تمام اسرار و احکام گیتی در انسان جمع می باشد.آن علوم را [[حضرت على (ع)]] كشف کرده و باور دارند که پس از حضرت، به فرزندش محمد حنفیه و بعد از وى به ابو هاشم منتقل گردیده است و بعد از ابو هاشم شیعیان به پنج فرقه تقسیم شده اند. سخنان برخی از این فرقه ها از قرار ذیل است. | ||
1. گروهی معتقدند که ابو هاشم هنگام بازگشت از شام در بلقاء ناحیه اى در [[اردن]] كه امروز آن را سلط گویند، از دنیا رفته و امامت از او به وصیت به محمد بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب منتقل شده و این وصیت هم چنان در فرزندان او مى گشت تا به ابراهیم امام و برادرش عبدالله سفاح نخستین خلیفه [[بنى العباس]] رسیده است.2.گروهی معتقدند که پس از مرگ ابو هاشم، امامت او به وصیت به على بن محمد حنفیه و بعد از او به پسرش حسن انتقال یافته و امامت از بنى حنفیه خارج نمی شود.3. گروهی معتقدند که ابو هاشم امامت را به وصیت به عبدالله بن عمرو بن حرب كندى سپرد و از آن پس امامت از بنى هاشم بیرون رفت و روح ابو هاشم در عبدالله حلول كرد و پس از او امامت به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن | 1. گروهی معتقدند که ابو هاشم هنگام بازگشت از شام در بلقاء ناحیه اى در [[اردن]] كه امروز آن را سلط گویند، از دنیا رفته و امامت از او به وصیت به محمد بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب منتقل شده و این وصیت هم چنان در فرزندان او مى گشت تا به ابراهیم امام و برادرش عبدالله سفاح نخستین خلیفه [[بنى العباس]] رسیده است.2.گروهی معتقدند که پس از مرگ ابو هاشم، امامت او به وصیت به على بن محمد حنفیه و بعد از او به پسرش حسن انتقال یافته و امامت از بنى حنفیه خارج نمی شود.3. گروهی معتقدند که ابو هاشم امامت را به وصیت به عبدالله بن عمرو بن حرب كندى سپرد و از آن پس امامت از بنى هاشم بیرون رفت و روح ابو هاشم در عبدالله حلول كرد و پس از او امامت به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن أبیطالب رسید.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 463 با ویرایش و اصلاح عبارات.</ref> | ||
==فرقه های منتسب به هاشمیه== | ==فرقه های منتسب به هاشمیه== |
نسخهٔ ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۵۵
هاشمیه پیروان ابو هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بودند كه پس از او امامت را از آن فرزندان عباس بن عبد المطلب می دانستند و مدعى بودند كه امام به همه امور عالم است و كسى كه امام را نشناسد مانند كسى است كه خدا را نشناخته است.
شرح حال
ابوهاشم عبدالله بن محمد بن علی بن ابیطالب هاشمی یکی از پیشوایان خاندان علوی در عصر مروانیان است. مادرش امولد و کنیزی به نام نائله بود.[۱] وی سیدی شریف عالمی شجاع، [۲] راوی احادیث [۳] [۴]و ثقهای جلیلالقدر[۵]بود. از او با عنوان صاحب الشیعه، [۶] صاحب المعتزله [۷] [۸] و امام الکیسانیه[۹] و نیز «عبدالله الاکبر» یاد میکنند. [۱۰] ابنعبدالبر میگوید «ابوهاشم به تمام مذاهب و مکاتب آشنا و به فنون علم و حدیث عالم بود.»[۱۱]او مبلغان و داعیان خود را مخفیانه میان مردم میفرستاد تا از بنیامیه فاصله بگیرند و به بنیهاشم متمایل و علاقهمند کنند. پیروان عبدالله هاشمی به «هاشمیه» معروف اند.هاشمیه شعبهای از کیسانیهاست.
اعتقادات
هاشمیه معتقدند که ابو هاشم عبدالله ابن محمد نمرده است. می گویند که براى هر ظاهرى باطنى و براى هر شخصى روحى و براى هر تنزیلى تأویلى و براى هر مثالى از آن عالم در این جهان حقیقتى است و تمام اسرار و احکام گیتی در انسان جمع می باشد.آن علوم را حضرت على (ع) كشف کرده و باور دارند که پس از حضرت، به فرزندش محمد حنفیه و بعد از وى به ابو هاشم منتقل گردیده است و بعد از ابو هاشم شیعیان به پنج فرقه تقسیم شده اند. سخنان برخی از این فرقه ها از قرار ذیل است. 1. گروهی معتقدند که ابو هاشم هنگام بازگشت از شام در بلقاء ناحیه اى در اردن كه امروز آن را سلط گویند، از دنیا رفته و امامت از او به وصیت به محمد بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب منتقل شده و این وصیت هم چنان در فرزندان او مى گشت تا به ابراهیم امام و برادرش عبدالله سفاح نخستین خلیفه بنى العباس رسیده است.2.گروهی معتقدند که پس از مرگ ابو هاشم، امامت او به وصیت به على بن محمد حنفیه و بعد از او به پسرش حسن انتقال یافته و امامت از بنى حنفیه خارج نمی شود.3. گروهی معتقدند که ابو هاشم امامت را به وصیت به عبدالله بن عمرو بن حرب كندى سپرد و از آن پس امامت از بنى هاشم بیرون رفت و روح ابو هاشم در عبدالله حلول كرد و پس از او امامت به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن أبیطالب رسید.[۱۲]
فرقه های منتسب به هاشمیه
در منابع ملل و نحل و نیز مصادر فرقه شناسی، گروه هایی به ابوهاشم منتسب شده است که البته نمی تواند گزارش دقیقی باشد.
کیسانیه
کیسانیه معتقد بودند که ابوهاشم امامت را به برادر خود علی بن محمد حنفیه سپرد و به او وصیت کرد. همچنین معتقد بودند که علی بن محمد به پسرش حسن و او به فرزندش علی و علی به فرزندش حسن وصیت کرد و اینان یکی پس از دیگری امام بودند.به اعتقاد ایشان، امامت همواره در فرزندان محمد حنفیه باقی خواهد بود تا مهدی قائم ظهور کند. سعد اشعری ایشان را کیسانیه خُلّص یا خالص مینامد.[۱۳]
جناحیه یا طیاریه
این فرقه پس از ابوهاشم به وصیت و امامت عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر طیار معتقد شدند و گفتند عبدالله بهعنوان امام، وصی ابوهاشم شد. معتقد بودند که آن روح الهی که در تمامی پیامبران تا حضرت محمد(ص)، یکی پس از دیگری حلول کرده و از نبی اکرم (ص) به حضرت علی (ع) رسیده و پس از آن در محمد حنفیه و سپس در ابوهاشم و سر انجام در عبدالله بن معاویه حلول کرده است.[۱۴][۱۵]
بنیعباس
بنیعباس و طرفداران آنان معتقد بودند که ابوهاشم در سال ۹۸ ق پس از بازگشت از نزد سلیمان بن عبداللملک خلیفه مروانی در شام و اطلاع از مسموم شدن خود؛ به حمیمه نزد محمدبنعلی نوه ابنعباس رفت و او را وصی خود و امام بنیهاشم قرار داد. [۱۶] [۱۷]
حربیه
گروهی دیگر پس از ابوهاشم به امامت عبدالله بن عمرو بن حرب کِندی معتقد و به حربیه معروف شدند. اینان قائل به تناسخ بوده و معتقد بودند که امامت برای علی(ع)، سپس حسن(ع)، آنگاه برای حسین (ع) و پس از آن برای محمد حنفیه است و روح خداوند در وجود هریک از ایشان حلول کرده و سپس به ابو هاشم فرزند محمد حنفیه، رسیده است و ابوهاشم به عبدالله بن عمرو وصیت کرده و روح او در عبدالله حلول کرده است تا آن که محمد حنفیه قیام کند.[۱۸] [۱۹]
بیانیه
این گروه؛ از غالیان مشهور شیعی بوده و به شخصی به نام بیان بن سمعان نَهدی وابستگی داشتند. بنابر گزارش سعد اشعری، گروهی از آنان به امامت ابوهاشم باور داشتند زیرا معتقد بودند که پدر ابو هاشم بعد از غیبت منصب امامت را به فرزندش ابو هاشم سپرده است و بعد از آن، هر گاه ابوهاشم وفات کند، امامت به اصل یعنی محمد بن حنفیه باز میگردد. ابوهاشم امام صامت و محمد حنفیه امام ناطق است در حالی که سعد اشعری این عقیده را به پیروان ابوعمره از مختاریه منسوب میدارد.[۲۰] در عین حال سعد اشعری گزارش میکند که بیان بن سمعان، خود مدعی بود که ابوهاشم به او وصیت کرده و از این رو گروهی از کیسانیان به وی گرویدند.[۲۱].وی اضافه می کند که گروهی از بیانیه، چنین باور داشتند که مهدی قائم، همان ابوهاشم است که وفات کرده است، اما باز میگردد و قیام می کند و مالک زمین می شود. اینان معتقد بودند که ابوهاشم، بیان بن سمعان را به عنوان نبی معرفی کرده و چنین عقیده داشتند که بیان پس از وفات ابوهاشم، ادعای نبوت کرد.[۲۲]
امامت علیبنحسین(ع)
گروه دیگر امامت را پس از ابوهاشم، حق مسلم علی بن حسین زین العابدین(ع) میدانستند و او را جانشین ابوهاشم در امر امامت میپنداشتند.[۲۳]اساساً گروهی از کیسانیه پس از مرگ محمد حنفیه، امامت را حق علی بن حسین زین العابدین(ع) میدانستند.[۲۴]
پانویس
- ↑ بغدادی محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۲۷.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، الشجرة المبارکة، ص۱۹۵.
- ↑ بغدادی ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، صص۳۲۷ - ۳۲۸
- ↑ ابنمنظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۱۱۲
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۴۸۳.
- ↑ بغدادی ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۲۸
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، الشجرة المبارکة، ص۱۹۵.
- ↑ قاضی مروزی، عزالدین، الفخری، ابن طقطقی، ص۱۶۶.
- ↑ ابنعنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب، ص۳۵۳.
- ↑ قاضی مروزی، عزالدین، الفخری، ص۱۶۶.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۶
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 463 با ویرایش و اصلاح عبارات.
- ↑ ابوحاتم رازی، احمد، الزینة، ج۳،ص 297
- ↑ قاضی نعمان، الارجوزه، ص۲۳۲،
- ↑ ابوحاتم رازی، احمد، «الزینة»، ج۳،ص 298
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ص۸۰
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۲۰(۲)، ص۱۷۸
- ↑ بغدادی عبد القاهر، ص۱۴۹.
- ↑ اشعری، سعد، ص۲۳.
- ↑ اشعری، سعد، ص۳۴-۳۵
- ↑ اشعری، سعد، ص۳۷.
- ↑ اشعری، سعد، ص۳۵
- ↑ بغدادی عبد القاهر، ص۲۷.