ابواسحاق اسفراینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان')
جز (جایگزینی متن - 'فرا گرفت' به 'فراگرفت')
خط ۲۴: خط ۲۴:
==شاگردان ابو اسحاق==
==شاگردان ابو اسحاق==


ابو اسحاق شاگردان بسیاری تربیت کرد.[[ابو اسحاق شیرازی]] نقل می‌کند بیشتر مشاهیر و شیوخ نیشابور علم کلام و علم اصول را نزد وی فرا گرفتند. <ref>ابواسحاق شیرازی،  طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م. </ref>  
ابو اسحاق شاگردان بسیاری تربیت کرد.[[ابو اسحاق شیرازی]] نقل می‌کند بیشتر مشاهیر و شیوخ نیشابور علم کلام و علم اصول را نزد وی فراگرفتند. <ref>ابواسحاق شیرازی،  طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م. </ref>  
نام برخی از شاگردان مشهور وی عبارت است از: ابومنصور عبدالقادر بن طاهر بغدادی، قاضی ابوطیّب طبری، حاکم نیشابوری، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ابوالقاسم قشیری. <ref>عبادی، محمد بن احمد، ج۱، ص۱۰۴، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش  گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴م.</ref>  <ref>ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م.</ref> <ref>سمعانی، عبدالکریم ابن محمد، ج۱، ص۲۹۶، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.</ref> <ref>حاکم نیشابوری، محمدبن عبداللـه، ج۱، ص۸۲، تاریخ نیشابور، تلخیص و ترجمه خلیفه نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۳۹ش.</ref> <ref> ذهبی محمد بن احمد، ج۱۷، ص۳۵۳، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.</ref>  
نام برخی از شاگردان مشهور وی عبارت است از: ابومنصور عبدالقادر بن طاهر بغدادی، قاضی ابوطیّب طبری، حاکم نیشابوری، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ابوالقاسم قشیری. <ref>عبادی، محمد بن احمد، ج۱، ص۱۰۴، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش  گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴م.</ref>  <ref>ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م.</ref> <ref>سمعانی، عبدالکریم ابن محمد، ج۱، ص۲۹۶، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.</ref> <ref>حاکم نیشابوری، محمدبن عبداللـه، ج۱، ص۸۲، تاریخ نیشابور، تلخیص و ترجمه خلیفه نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۳۹ش.</ref> <ref> ذهبی محمد بن احمد، ج۱۷، ص۳۵۳، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.</ref>  



نسخهٔ ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۴

ابو اسحاق رکن‌الدین ابراهیم بن محمد اسفراینی (337ـ418هـ. ق) از فقهای معروف شافعی و متکلمان مشهور اشعری است. [۱]

تولد

سال تولد وی به درستی معلوم نیست، اما از گزارش برخی از منابع که عمر او را بیش از هشتاد سال بیان کرده است، می‌توان حدس زد که ابو اسحاق در حدود سال 337 هجری قمری در اسفراین به دنیا آمده است.[۲]

شرح حال

ابو اسحاق در زادگاه خود اسفراین از ابو جعفر محمد بن علی جوشقانی اسفراینی (م. 350 ه.ق) سماع و روایت حدیث کرده است..[۳] [۴] او در جوانی به عراق رفت و در بغداد ساکن شد و در آن دیار از محضر بسیاری از محدثان، فقیهان و متکلمان آن زمان بهره گرفت. همچنین از ابوبکر اسماعیلی، ابوبکر محمد بن یزداد بن مسعود، ابو محمد عبدالخالق بن حسن سقطی، ابو احمد غطریض، محمد بن محمد بن ررمونه، ابوبکر شافعی و ابو محمد دعلج بن احمد سجزی و طبقات شان سماع حدیث کرد و در مقطعی به تصنیف و تدریس مشغول شد تا این که از علمای متبحّر در علوم و جامع الشرایط امامت و پیشوایی در زبان عربی، فقه، کلام، معرفت قرآن و سنت نبوی گردید و به درجه «اجتهاد» رسید..[۵] ابو اسحاق بعد از پایان ماموریت تحصیلی اش در عراق، با کوله باری از علم و دانش به نیشابور بازگشت و در مدرسه ای بزرگ و بی نظیر که به دلیل حضور او تاسیس شد، به تدریس و بیان حدیث مشغول شد. [۶] [۷]

ابو اسحاق به دلیل داشتن علم و دانش مورد تکریم مردم عراق و خراسان بود. عالمان رجال از ابو اسحاق تجلیل فراوان کرده‌اند و او را ثقه دانسته‌اند. [۸] وی همچنین از فقها و مجتهدین متبحر در علوم بود که آرای فقهی و اصولی اش در منابع مختلف شافعی مورد اعتنای ویژه قرار گرفته است. [۹]، [۱۰] [۱۱] به نقل از حاکم نیشابوری، بیشتر بزرگان نیشابور، علم کلام و علم اصول را از ابو اسحاق اسفراینی آموخته‌اند. نظرات وی همراه با نظرات ابوبکر باقلانی و نیز ابن فورک، موجب استحکام مذهب اشعری شد..[۱۲] از قول صاحب بن عباد نقل شده است که به اصحاب و شاگردانش می‌گفت باقلانی دریایی است غرق‌ کننده، اسفراینی آتشی است سوزنده و ابن فورک شمشیری است بُرنده. [۱۳] از مهم ترین عقاید اصولی وی، نسخ قرآن به وسیله سنت است.

وفات

این شخصیت در نیشابور از دنیا رفت و ابتدا در همان شهر و در مقبره حیره دفن شد، ولی پس از گذشت سه روز، فرزندش پیکر او را به اسفراین منتقل کرد و در همان جا به خاک سپرد. [۱۴]

اساتید ابو اسحاق

وی نزد اساتید مشهوری شاگردی کرده است. از جمله: ابوجعفر محمدبن علی جوسقانی، ابوبکر احمدبن ابراهیم اسماعیلی، ابوبکر محمدبن یزداد اسفراینی، ابواحمد محمد بن احمد غطریفی، ابومحمد دعلج بن احمد سجزی و ابوبکر محمد بن عبداللـه شافعی.[۱۵] [۱۶] [۱۷]

شاگردان ابو اسحاق

ابو اسحاق شاگردان بسیاری تربیت کرد.ابو اسحاق شیرازی نقل می‌کند بیشتر مشاهیر و شیوخ نیشابور علم کلام و علم اصول را نزد وی فراگرفتند. [۱۸] نام برخی از شاگردان مشهور وی عبارت است از: ابومنصور عبدالقادر بن طاهر بغدادی، قاضی ابوطیّب طبری، حاکم نیشابوری، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ابوالقاسم قشیری. [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳]

عقیده کلامی تقریبی ابو اسحاق اسفراینی در باره افعال عباد

ابواسحاق اسفراینی چون یک متکلم صاحب نام اشعری است، به همین دلیل با نگاه خاص مکتب اشاعره افعال عباد را تفسیر و با ارایه نظریه کسب، عقاید خود را تبیین می‌کند. با این حال بر خلاف تصور برخی که اشاعره را لزوما جبر گرا معرفی می‌کنند، اما وی نیز چون سایر هم مسلکان خود سعی می‌کند در تفسیر نظریه کسب، انسان را از مخمصه جبر و اتهام به آن بیرون بکشد. ابن قیم جوزیه از قول وی می‌نویسد:«حقیقة الخلق من الخالق وقوعه بقدرته من حیث صحّ انفراده به و حقیقة الفعل وقوعه بقدرته و حقیقة الکسب من المکتسب وقوعه بقدرته مع انفراده به و یختص القدیم تعالى بالخلق و یشترک القدیم و المحدث فی الفعل و یختص المحدث بالکسب. قلت مراده أن إطلاق لفظ الخلق لا یجوز إلا على اللّه وحده و إطلاق لفظ الکسب یختص بالمحدث و إطلاق لفظ الفعل یصح على الرب سبحانه و العبد» [۲۴]یعنی حقیقت خلق از خالق است که با قدرت خداوند ایجاد می‌شود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق واقع می‌شود و حقیقت کسب از فرد مکتسب و مختص فاعل کاسب یعنی انسان است. پس قدیم (خدا) خلق می‌کند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک اند، ولی کسب و اطلاق آن مخصوص محدث(بنده) است. اما اطلاق لفظ فعل( فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبدصحیح است. اسفراینی در این بیان به سه مرحله از مراحل وقوع فعل اشاره کرده است.در مرحله اول که به مرحله خلق مربوط است، آن را مختص خدای متعال می داند. از نگاه وی، استناد خلق به غیر از خدای متعال جایز نیست. در مرحله دوم یعنی مرحله فعل، هم خدا و هم انسان را شریک می داند. بنا بر این، استناد فعل هم به خدای متعال و هم به انسان جایز و هر دو فاعل واقعی محسوب می شوند. در مرحله سوم که مرحله خروج از فعل و ورود به کسب است، انسان را کاسب می داند که با قوه محدثه فعل را کسب می‌کند. او در ادامه تعریف دیگری از کسب بیان می‌کند: کل‏ فعل‏ یقع‏ على‏ التعاون‏ کان کسبا من المستعین. [۲۵] یعنی هر فعلی که بر اساس کمک دیگری ایجاد شود، کسب و شخصی که به او کمک شده است کاسب نامیده می‌شود.

ابن قیم جوزیه در تفسیر این جمله می گوید که خلق مختص خدای متعال است و کاسب نمی‌تواند خالق باشد چون دارای قدرت مستقل نیست، بلکه برای انجام فعل محتاج قدرتی دیگر است و آن قدرت خدای متعال است. همان گونه که در تفسیر کسب از نگاه او، به معاونت دو فاعل در تصویر سازی یک فعل اشاره شده است. با این حساب، از نگاه اسفراینی ذات هر فعلی با دخالت دو قدرت و با حضور دو فاعل محقق می‌شود. علاوه، توالی افعال در ایجاد و شکل دهی و کسب فعل، نشان از رابطه واقعی فاعل ها و تعاون آن ها با هم دارد که البته فاعل انسانی می بایست دارای اختیار واراده باشد، پس در این جهت می‌تواند به نظریه امر بین الامرین نزدیک شود.

نکته دیگر این که ابو اسحاق اسفراینی همانند ابوبکر باقلانی معتقد است که فعل(بعد از خلق) دارای دو حیثیت ذات و صفت است، ولی بر خلاف باقلانی و اشعری معتقد است که هم قدرت خدا و هم قدرت انسان هر دو با هم و هم زمان در ذات و صفات فعل موثر است، با این تفاوت که قدرت خدا به طور مستقل و قدرت بنده به طور غیر مستقل در ذات فعل تاثیر می گذارد، اما زمانی که قدرت خدا به قدرت بنده اضافه شود، قدرت بنده منشا اثر می‌شود. با اندک دقتی می‌توان فهمید که اسفراینی با این تفسیر به نگاه امامیه در امر بین الامرین بسیار نزدیک می‌شود، با این توضیح که در تفسیر اسفراینی از چگونگی تحقق افعال عباد و کسب، از دو قدرت و دو فاعل مستقل و غیر مستقل بحث شده است که هر دو در تشکیل فعل دخیل اند، در امر بین الامرین نیز وضع چنین است که دو فاعل هم زمان و به اندازه سهم خود در تشکیل یک فعل دخالت دارند که یکی از دو فاعل، مستقل و دیگری غیر مستقل است و تنها فرق در این است که امامیه در تفسیر امر بین الامرین به فاعلیت طولی معتقدند، ولی اشاعره از جمله اسفراینی همانند متکلمان پیش از خودش، چنین اعتقادی ندارند. بنا بر این، نظریه اسفراینی در باره کسب و شباهت تفسیری اش با نظریه امامیه موجب شده است تا شخصیت بزرگی چون خواجه نصیر طوسی به این نکته اشاره و اعتراف کند. می‌نویسد:«زعم الاُستاذ أبو إسحاق انّ ذات الفـعل [وصـفاته] تـقع بقدرتین».[۲۶]یعنی به عقیده ابو اسحاق اسفراینی، ذات و صفات فعل توسط دو قدرت الهی و انسانی) محقق می‌شود.اما در جهت تفاوت رای این متکلم با آرای امامیه می‌توان گفت که اسفراینی هم چون دیگر اشاعره، فقط خدا را خالق افعال می داند و برای انسان جز کسب فعل آفریده شده، سهم دیگری قایل نیست.

پانویس

  1. وفیات الاعیان، ج1، ص 28.
  2. ر. ک، العبر،( تاریخ ابن خلدون ) ج2، ص 234
  3. انساب، تحقیق معلمی یمانی، ج3، ص 140 ـ 409،
  4. ابن عساکر دمشقی، تبیین کذب المفتری، ص 244 ـ 243.
  5. کتاب السیاق، ص 151
  6. ابن صلاح تقی‌الدین، مقدمه، به کوشش عائشه بنت الشاطی، قاهره، ۱۹۷۴م.
  7. ابن عساکر علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، دمشق، ۱۳۴۷ق.
  8. کتاب السیاق، ص 152 ـ 151
  9. تهذیب الاسماء و اللغات، ج1، ص 170 ـ 169
  10. محمد بن احمد عبادی، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش گوستاویتستام، لیدن 1964 م، ص 104
  11. تاج الدین سبکی، طبقات الفقهاء الشافعیه، ج4، ص 260 ـ 259.
  12. نووی یحیی بن شرف، ج۱ ص۱۶۹-۱۷۰، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، اداره الطباعه المنیریه.
  13. طبقات الشافعیه الکبری، ج4، ص 262 ـ 261
  14. فارسی عبدالغافر بن اسماعیل، ج۱، ص۱۵۲، تاریخ نیشابور، انتخاب صریفینی، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
  15. فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل، ج۱، ص۱۵۱، تاریخ نیشابور، انتخاب صریفینی، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق
  16. سمعانی عبدالکریم ابن محمد، ص۲۲۵-۲۹۶، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
  17. ذهبی محمد بن احمد، ج۱۷، ص۳۵۳، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م
  18. ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م.
  19. عبادی، محمد بن احمد، ج۱، ص۱۰۴، طبقات الفقهاء الشافعیه، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، ۱۹۶۴م.
  20. ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۲م.
  21. سمعانی، عبدالکریم ابن محمد، ج۱، ص۲۹۶، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
  22. حاکم نیشابوری، محمدبن عبداللـه، ج۱، ص۸۲، تاریخ نیشابور، تلخیص و ترجمه خلیفه نیشابوری، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۳۹ش.
  23. ذهبی محمد بن احمد، ج۱۷، ص۳۵۳، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  24. ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 324
  25. همان
  26. خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 325