غدیر: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'مهم ترین' به 'مهمترین') |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==دیدگاه اهل سنت== | ==دیدگاه اهل سنت== | ||
به | |||
غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم صلیالله علیه و اله و سلم مولای متقیان علی علیهالسلام را به¬عنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبت¬های مختلف و با شیوه¬های گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایت¬شده از زبان پیغمبر اعظم صلیالله علیه و اله و سلم، به جایگاه ممتاز مولای متقیان علیهالسلام اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شده¬اند. | |||
متن کامل خطبه غدیر در آثار معتبر و اصیل اسلامی ذکر شده است. <ref>ر. ک: الغدیر علامه امینی (ج1، ص10و11)؛ نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسولحکیم تِرمذی (ج1، ص163)؛ معجم کبیر طَبَرانی (ج5، ص166، حدیث4971)؛ نُزُل الابرار بما صح مِن مناقب اهلالبیت الاطهار بَدَخشی (ص51)، اثبات الهُداه بالنصوص والمُعجزات شیخ حُر عامِلی (ج2، ص114 و ج3، ص558)؛ بِحارالانوار علامه مجلسی (ج37، ص201-217)؛ و کَشْف الْمُهم فی طریق خبر غدیر خم سید بَحْرانی(ص190).</ref> | |||
بحث، تحقیق و تألیف درباره غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتاب¬های گران¬سنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، به نحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی، تألیف علامه سید عبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر 162 عنوان کتاب است که هرکدام از آنها از یک جلد تا 29 مجلد است. هرچند متأسفانه از این تعداد، 35 عنوان ازمیان رفته و 24 عنوان به¬صورت نسخه¬های خطی باقیمانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما 104 عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است. | |||
برخی از این آثار جامع و بیبدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شده¬اند، عبارتاند ¬از: الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، تألیف علامه امینی(ره) در بیست جلد؛عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت¬ به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینه بحث¬های رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است (جلد1، حدیث الغدیر؛ جلد3، حدیث الولآیه)؛ و کتاب نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلی¬حسینى میلانى در شانزده جلد (جلد6، 7، 8 و 9، حدیث الغدیر؛ جلد15 و 16، حدیث الولآیه) و... .<br> | |||
درباره غدیر، علمای مشهور اهل¬سنت نیز کتاب¬ها و رسالههای مستقلی تألیف کرده¬اند؛ از جمله: | |||
* حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبن¬محمد¬بن-سعید همدانی، معروف به ابن¬عُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن 105 سند حدیث غدیر را جمعآوری کرده است؛ | |||
* کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابن¬جریر طبری (ف310ق)، که از 75 سندِ روایت غدیر نام برده است؛ | |||
* مَن روى حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابى (ف355ق)؛ | |||
* رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنى (ف385ق)؛ | |||
* کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی (قرن چهارم)؛ | |||
* الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبن¬ناصر سجستانى (ف477ق)، که 120 سند از روایت غدیر را جمعآوری کرده است؛ | |||
* رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمس¬الدین محمد ذهبی (ف747ق)؛ | |||
* کتابی در حدیث غدیر،از زین¬العابدین عبدالرحیم شافعی(قرن نهم) و... <ref>(برای آگاهی بیشتر، ر.ک: الغدیر علامه امینی، ج1، ص152-157)</ref> | |||
علامه امینى، به 24 مورخ، 27 محدث، 14 مفسر،7 متکلم و تعدادى از علماى لغت عربی - که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت کردهاند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است. <ref>(امینی، 1977م، ج1، ص6-8)</ref>. وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی 110 نفر از صحابه (<ref>همان، ج1، ص14-61)</ref> و 84 نفر از تابعین <ref>(همان، ج1، ص62-72)</ref> و 360 تن از دانشمندان و بزرگان اهل¬سنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم <ref>(همان، ص73-151)</ref> که حدیث غدیر را نقل کردهاند، اشاره میکند. بنابر یادداشت¬هاى علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایى آن، بر تعداد علما و بزرگان اهل¬سنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن ¬هم تنها در میان عالمان اهل¬سنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکى از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بی¬کران آن حادثه تاریخى است. | |||
بنابراین، ملاحظه میشود که حادثه تاریخ¬ساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهل¬سنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشته¬اند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علماى عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات و مسلمات است». <ref>(همان، ص14)</ref>. | |||
برخی از نویسندگان اهل¬سنت، جریان غدیر را یا به¬صورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نموده¬اند و با این کار، از اعتبار خطبه غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساختهاند، یا با حذف قراین خطبه که دربردارنده آیه النبِی اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ (احزاب،6) و کلام نبوی الَسْتُ اوْلَى بِالمُؤمِنِینَ مِنْا نْفُسِهِم؟و حدیث ثقلین و دیگر قرینه¬ها بوده¬اند، و با اکتفا به ذکر حدیث مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی علیهالسلام شدهاند. در نهایت هم علمای اهل¬سنت، از واژه «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کردهاند. | |||
== دیدگاه¬های متفاوت مشاهیر اهل¬سنت در را نسبت¬به واقعه غدیر خم == | |||
=== الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه === | |||
برخی از مشاهیر فن تاریخ اهل¬سنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کردهاند؛ و برخی بزرگان اهل¬سنت، درباره معنای واژه «مَولَی» در حدیث غدیر، با دیدگاه شیعه موافق¬اند. اسامی و کتاب آنها که به این مطلب تصریح دارند، از این قرار است: | |||
1. ابن¬زُولاق لیثی مصری (ف387ق) درتاریخ مصر (امینی، 1977م، ص391؛ نیز ر.ک: مقریزی، 1418ق، ج2، ص255)؛ | |||
2. ابوحامد غزالی (ف505هـ) در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین (ج1، ص18)، | |||
3. محمدبن-طلحه شافعی (ف652هـ) در کتاب مطالب السؤول (ص44-45)، | |||
4. سبط¬ابن¬الجوزی (ف654هـ) در کتاب تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة (ص30-34)، | |||
5. محمد بن یوسف کنجی شافعی (ف658هـ) در کتاب کفایةالطالب فیمناقب امیرالمؤمنین علی¬بن¬ابی¬طالب (ص166و167) | |||
و... . | |||
برخی نیز علی رغم نقل حدیث غدیر دیدگاه متفاوتی با نگاه شیعه دارند، تفاوت این است که از دیدگاه آنان، واقعه غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا علی علیهالسلام دلالت نمیکند. این گروه از مورخان اهلسنت، به حدیث غدیر به¬عنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبت¬به امیرمؤمنان علی علیهالسلام نگریستهاند، مثل: | |||
- | |||
* بِلاذُری(ف279ق) در انسابالاشراف، از برخی صحابه (بَراء¬بن¬عازِب و ابوهُرَیره و زید بن ارقَم و ابن¬عباس و بُریدةبن¬الحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ) <ref>(بلاذری، 1996م، ج2، ص108-112 و ج5، ص80)</ref> و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبت¬به واقعه غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است. <ref>(همان، ج2، ص156و157)</ref> | |||
* - خطیب بغدادى (ف463ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم حدیث غدیر را آورده است. <ref>(خطیب بغدادی، 2002م، ج8، ص372 و ج14، ص303)</ref> او در شرح حال حَبشُونبن¬موسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهل-سنت، از قول ابوهریره به حادثه غدیر خم و تبریک خلیفه دوم به حضرت علیهالسلام و نزول آیه اکمال (مائده:3) بعد از این قضایا، اشاره میکند و مینویسد: «از عبدالله¬بن¬علی¬بن¬محمد¬بن¬بِشْران از علی¬بن¬عُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُونبنموسى¬بن ایوب الخَلال، از علی¬بن¬سعید رَمْلی، از ضَمرَة¬بن¬رَبیعه قُرَشی، از ابنشَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربن¬حَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذی¬حجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته میشود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا9 دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک می¬گویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آن¬گاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ. <ref>(همان، ج9، ص221)</ref> خطیب، در ادامه به بیان تفصیلى سند این روایت مىپردازد. | |||
نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیه شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابه غدیر است و این میتواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی علیهالسلام باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابه رسول الله صلیالله علیه و اله و سلم درمییابیم که جز ولایت حضرت علی علیهالسلام چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئله واضح و دقیق در قضیه تبریک خلیفه دوم آن است که آیا فقط تاکید بر محبت و نصرت مولا علیهالسلام سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربن¬خطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی علیهالسلامبود، دیگر چه نیازى به تبریک گفتن بود؟! | |||
خطیب بغدادى همچنین به نقل از عبدالرحمن¬بن¬ابی¬لَیلَی، به مناشده صحابه از سوی امیرمؤمنان علیهالسلام درخصوص حدیث غدیر اشاره میکند و مینویسد: از علی علیهالسلام در رَحْبه (آبادیای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند میداد و میگفت: چه کسی شنیده است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشـمـن مىدارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیدهاند پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشـمـن مىدارد)» <ref>(همان، ج16، ص348)</ref> بدیهی است احتجاج حضرت علیهالسلام در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تاکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر صلیالله علیه و اله و سلم نبوده است. خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابن¬البُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیم¬بن¬محمد ارموی نیشابوری، سخن یرمنصفانهای را میآورد و میگوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که به¬گمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو میآمد، جمع¬آوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند». <ref>(همان، ج3، ص509)</ref> | |||
* - ابن خَلکان (ف512ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثه غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذی¬حجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، میگوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذی¬حجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال میکردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکه) آبی قرار دارد و گفته میشود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از مکه از حجةالوداع باز میگشت، به این مکان رسید و علی¬بن ابیطالب علیهالسلام را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکه¬اش، پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم خطبهای خواند. و این وادی، به¬سختی زیاد و شدت حرارت، شناخته میشود». <ref>(ابن¬خلکان، 1994م، ج5، ص230و231)</ref> | |||
* - ابوالفتح شهرستانى (ف548ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح درباره نحله شیعه امامیه، به واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیه تبلیغ <ref>(مائده:67)</ref> بوده است، اشاره میکند. <ref>(ر. ک: شهرستانى، بی¬تا، ج1، ص163)</ref> | |||
* - ابن عَساکِر دمشقی شافعی(ف571ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره میکند. برای نمونه مینویسد: «روزغدیرخم، پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم ایستاد و خطبهای خواند و فرمود: ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آن¬قدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم, على مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود». <ref>(ابنعساکر، 1995م، ج42، ص117)</ref> | |||
* او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تایید علمای رجال اهل¬سنت، درباره نزول آیه بلاغ (مائده:۶۷) در غدیر میگوید: «از ابوبکر وَجِیه-بن¬طاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبن¬ابراهیم حُلْوانی، از حسن¬بن¬حَماد سَجَاده، از علی¬بن-عابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) (مائده: 67) بر رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در غدیر خم در شان علی¬بن¬ابی¬طالب نازل شد». <ref>(همان، ج42، ص237)</ref> افزون بر این، ابن¬عساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیهالسلام در روز غدیر اشاره میکند، <ref>(ر.ک: همان، ج42، ص220-222 و 233و234)</ref> همچنین او با ذکر سلسلهای از راویان که به فُضَیل¬بن¬مَرزوق ختم میشود، از حسن¬بن¬حسن¬بن علی علیهالسلام، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضی¬ها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی علیهالسلام با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل میکند. او میگوید: رافضی¬ها از حسن¬بن¬حسن علیهالسلام پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: به¬خدا قسم! اگر مقصود پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم امارت و قدرت بود، آن را به¬وضوح بیان میکرد و میفرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسن¬بن¬حسن علیهالسلام چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی علیهالسلام در انجام فرمان رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همه مردم گناهکارتر است؛ و ازاین¬رو میبایست از مردم به¬دلیل این کوتاهی¬اش در انجام وظیفه عذرخواهی کند. <ref>(ر.ک: همان، ج13، ص69-71)</ref> در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات میتوان بسنده کرد: | |||
1. روایت یاد شده از متفردات اهل¬سنت است؛ یعنی فقط از طرق اهل¬سنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ از¬این¬رو قابلیت استدلال ندارد؛ | |||
2. از منظر اهل¬سنت، چون این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتابهای روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد؛ | |||
3. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جملهای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد؛ | |||
4. این سخن با سخنان معصومین علیهم السلام منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی علیهالسلام استفاده کردهاند؛ | |||
5. این حدیث، با حدیث مناشده حضرت امیر علیهالسلام درباره حدیث غدیر که در منابع اهل¬سنت آمده است، تضاد کامل دارد؛ | |||
6. حسن مثنی میگوید: چرا رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره نکرده است؟ حال آنکه درباره بیان صریح رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم بر خلافت و امامت علی علیهالسلام روایات متعددی از شیعه و برخی اهل¬سنت وارد شده است. | |||
* - عزالدین ابن اثیر (ف630ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسلهای از راویان متعدد، به واقعه غدیر خم و حدیث ولایت اشاره میکند. <ref>(ابن¬اثیر، 1994م، ج1، ص572، 669، 671 و ج2، ص362 و ج3، ص136، 137، 412، 465، 487 و ج6، ص132و427)</ref> همچنین روایاتی درباره احتجاج حضرت به حدیث غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده است. <ref>(همان، ج4، ص102 و ج5، ص281 و ج6، ص126 و 246)</ref> | |||
* - ذَهَبى (ف748ق)، رجال¬شناس و مورخ نامور اهل¬سنت، ضمن تألیف آثار مستقلی درباره امیرمؤمنان علی علیهالسلام - که با تاسف فراوان، تقریبا همه آن آثار از میان رفته¬اند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیهالسلام درباره مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم اشاره میکند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل میکند: حَمادبن¬سَلَمه، به نقل از علی¬بن¬زید و ابی¬هارون، به نقل از عَدِی¬بن-ثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم علی علیهالسلام را فراخواند و دستش را گرفت و او را به¬سمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبت¬به مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن میدارد. پس عمربن¬خطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. <ref>(ذهبی، 1993م، ج3، ص632 و 633)</ref> ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفه دوم، و نیز مناشده حضرت با صحابه اشاره کرده است. <ref>(همان، ج3، ص629-633 و ج21، ص124)</ref> او در شرح حال محمدبن¬ادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره میکند و می¬نویسد: «با این اعتبار، احمدبن¬عبدالله عِجْلی در مورد شافعی میگوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من می¬گویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی علیهالسلام و بغض نواصب؛ و اگر علی علیهالسلام را مولای خود دانسته، به¬دلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ». <ref>(همان، ج14، ص338)</ref> ذهبی در دیگر کتاب خود به¬نام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام، حدیث غدیر را نقل میکند و میگوید: «پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم او [علی علیهالسلام] را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، على علیهالسلام مولای اوست». (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) همچنین در شرح حال محمدبن¬جریر طبری، از تألیف سترگ او درباره اسناد حدیث غدیر نام میبرد و مینویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابن¬جریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفت¬زده شدم». <ref>(همان، ج2، ص202)</ref>. ذهبی درباره رساله مستقلی که خود او درباره طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، میگوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رسالهای جداگانه نگاشتهام». <ref>(همان، ج3، ص164)</ref> همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام <ref>(ذهبی، 1993، ج28، ص127)</ref> و تذکرة الحفاظ <ref>(همو، 1998م، ج3، ص164)</ref> درباره صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلا بدان اشاره شد می¬پردازد. | |||
* - ابن¬کَثِیر شامی (ف774ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثه غدیر را، همان امری میداند که ابن¬هشام در سیره¬اش (ر.ک: ابن-هشام، 1955م، ج2، ص602-604) و طبری در تاریخ خود <ref>(ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)</ref> به اجمال و خلاصه بدان اشاره کردهاند؛ یعنی دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سخت¬گیری ایشان در بازگرداندن پارچههای زکات و جزیه اهل یمن به بیت¬المال؛ <ref>(ابن¬کثیر، 1988، ج5، ص227 و ج7، ص370 و 371)</ref> با این تفاوت که ابن¬کثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر میکند. البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در پی شکایت برخی به¬اصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهل¬سنت به¬عنوان علت وقوع حادثه غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچ¬گونه ارتباطی با قضیه غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی علیهالسلام به یمن و شکایت لشکر از استفاده حضرت از کنیز غنیمتی مربوط میشود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و حادثه غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی علیهالسلام به¬دستور نبی مکرم صلیالله علیه و اله و سلم سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر علیهالسلام، خالدبن¬ولید و بُرَیده موفق به انجام این ماموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، بهویژه قبیله هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان میشوند. در همین سفر است که شکوائیههای بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در مدینه از مولا علی علیهالسلام دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر علیهالسلامدر سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمعآوری زکات و بیت¬المال انجام شده است که در نهایت، علی علیهالسلامخود را در مکه به پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت علیهالسلام دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباس¬های غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت علیهالسلام از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجة-الوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم طرح شد.غالب آنچه در تواریخ اهل¬سنت آمده، خلط سفرهای علی علیهالسلام و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی میطلبد. ابن¬کثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانه راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته میشود- و در روز یک¬شنبه، هجدهم[20] ذی¬حجه سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمی¬آید، و از کتاب دوجلدی محمدبن¬جریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که درباره طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابنعساکر (صاحب تاریخ دمشق) درباره این خطبه، سخن میگوید <ref>(همان، ج5، ص227 و 228)</ref> و روایات متعددی را از منابع مختلف درباره حادثه غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره میکند. (<ref>همان، ج5، ص228 - 233 و ج7، ص379 - 387)</ref> از جمله آن منابع، سنن نسائی است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابن¬کثیر درباره آن میگوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمد¬بن¬مُثنی، از یحیى¬بن¬حَماد، از ابی¬معاویه، از اعمَش، از حبیب¬بن¬ابیثابت، از ابیطُفَیل، از زَیدبن¬ارْقَم، که گفت: هنگامى که رسول¬الله صلیالله علیه و اله و سلم از حجهالوداع بازمىگشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکى بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا به¬سوى خداوند دعوت کردهاند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گران¬بها در میان شما به¬جاى میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل¬بیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولاىَ و انَا وَلى کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست على علیهالسلام را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بن¬ارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا9 این را شنیدهاى؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت میگوید: «نسائی به¬تنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است». <ref>(همان، ج5، ص228 و 229)</ref> ابنکثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، درباره تواتر حدیث غدیر مینویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم صادر شده؛ اما جمله اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنبالهای است با سند قوی». <ref>(همان، ج5، ص223).</ref> همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجراى تبریک عمربن¬خطاب اشاره میکند <ref>(همان، ج7، ص386)</ref> و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را میآورد. <ref>(همان، ج5، ص229 - 231 و ج7، ص383 - 385)</ref> | |||
لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود: <br> | |||
1. با اینکه ابن¬کثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی علیهالسلام بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم برای اثبات برائت علی علیهالسلام و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود، <ref>(همان، ج5، ص227)</ref> که رد این عقیده غلط بیان شد. <br> | |||
2. وی با نقل روایتی از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب شصت ماهه روزه هجدهم ذیالحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد <ref>(خطیب بغدادی، 2002، ج9، ص221)</ref> ذکر شد - به¬شدت به انکار آن روایت می¬خیزد و میگوید: «این حدیث، جداً منُکَر است پذیرفتنی نیست، بلکه کذب است؛ زیرا با آنچه در صحیح بخارى و صحیح مسلم از عمربن¬خطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین این گفتار که روزه هجدهم ذی¬حجه - روز غدیر خم - با شصت ماه روزه گرفتن برابر است، صحیح نیست؛ زیرا که در حدیث صحیح بدین مضمون روایت شده است که: روزه ماه رمضان معادل ده ماه روزه گرفتن است. پس چگونه روزه یک روز، معادل شصت ماه روزه گرفتن میشود؟ پس این کلام، غیرقابل قبول و باطل است. شیخ ما، حافظ ابوعبدالله ذهبی، بعد از ذکر این حدیث، آن را حدیثى کاملا غیرقابل قبول مىداند و مىگوید: این حدیث را حَبشُون خَلال و احمدبن¬عبدالله¬بن¬احمد نیری ـ که این دو در نقل حدیث صادق و صدوق هستند ـ از على ابن¬سعید رَملى، از ضمره نقل کردهاند. استاد ما ذهبی در ادامه گفته است: البته این حدیث، با سندهاى واهى و سست، به عمربن¬خطاب، مالک¬بن¬حُوَیرث، انس¬بن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او همچنین مىگوید: صدر حدیث غدیر، متواتر است و یقین دارم که رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم ان را گفته است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن وَالاهُ» دنباله¬اى است که اسناد آن قوی است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به خدا، این آیه نازل نشده است، مگر در روز عرفه و چند روز قبل از غدیر خم. والله تعالی اعلم». <ref>(ابنکثیر، 1988م، ج5، ص233)</ref> در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت واردشده از عمربن¬خطاب - که در صحیحین آمده است - با فرض درست بودن سند آن، باید با روایت خطیب بغدادی معارضه کند؛ زیرا آن هم دارای سند صحیح است؛ حال با چه دلیلی باید روایت خلیفه دوم را اصل قرار داد و روایت خطیب را به¬واسطه اختلاف متنش با آن، از درجه اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت خطیب بغدادی نزد علمای عامه ثقه¬اند و روایت یاد شده، روایتی صحیح است و نمیتوان آن را فقط به این دلیل که در مضمون با روایت عمربن¬خطاب مخالفت دارد، نادیده گرفت. <br> | |||
3. ابنکثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، به¬دلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره میکند. <ref>(همان، ج11، ص409)</ref> | |||
* - مِقرِیزى (ف845ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجراى کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفه دوم اشاره میکند. <ref>(ر.ک: مقریزی، 1418م، ج2، ص255)</ref>. او از قول ابن¬زُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی علیهالسلام در آن روز سخن گفته است - مینویسد: «ابنزولاق گوید: در روز هجدهم ذى¬حجه سال 362 هجری، که آن روز غدیر است، گروهى از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مىشدند؛ زیرا آن روز را به¬مناسبت وصیت پیامبر خدا صلیالله علیه و اله و سلم به امیرالمؤمنین على¬بن¬ابى¬طالب علیهالسلام در جانشینى پس از خود، عید مىدانستند؛ <ref>(همان، ج2، ص255؛ همچنین ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص391)</ref> اما مقریزی ادعا میکند که عید غدیر از بدعتهای معزالدوله علی¬بن¬بویه دیلمى بوده، <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص254 و 255)</ref> که علامه امینى با ذکر دلایل، ادعاى او را رد کرده است. <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص287-289)</ref> | |||
* - ابن حَجَر عَسقَلانى (ف852ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابن¬عُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده <ref>(ر.ک: ابن¬حجر عسقلانی، 1415، ج2، ص140 و ج3، ص481 و 484 و ج4، ص23، 227، 276 و 467)</ref> و از مناشده و احتجاج حضرت به حدیث غدیر، روایاتی آورده است. <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص13، 14و504 و ج3، ص484 و ج4، ص277 و 300 و ج6، ص316 و ج7، ص274 و 275)</ref> ابن¬حجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتابهای معتبر رجالی اهل¬سنت به حساب می¬آید - به حدیث غدیر خم اشاره میکند <ref>(ابن¬حجر عسقلانی، 1326، ج7، ص337)</ref> و پس از ذکر برخى راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابن¬جریر و ابن¬عقده درباره غدیر خم، مىگوید: «ابن¬جریر طبرى، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابن¬عقده این حدیث را تصحیح، و به جمع¬آوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است». <ref>(همان، ج7، ص339)</ref> | |||
* - ابن عِماد حنبلی (ف1089ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابن¬خلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال 487 هجری فوت نمودهاند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذی¬حجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد میکند و میگوید: «و این شب، عید غدیر نامیده میشود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به¬هنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف میشود». <ref>(ابن¬عماد، 1986م، ج5، ص377)</ref> | |||
=== ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر === | |||
گروه دوم از مورخان اهل¬سنت به گوشههایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کردهاند. این تاریخ¬نگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشده حضرت امیر علیهالسلام با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کردهاند، که عبارت¬اند از: | |||
* - ابن¬قُتَیبه (ف276ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شدهاند، به احتجاج و مناشده علی علیهالسلام با انَس¬بن¬مالک اشاره میکند و میگوید: «در چهره انس¬بن مالک، بیماری برص(پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی علیهالسلام درباره این کلام رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم : (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه)از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را به¬خاطر نمی¬آورم. علی علیهالسلام فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند». <ref>(ابن¬قتیبه، 1992م، ص580).</ref> متأسفانه باید گفت: در چاپ¬های مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابن¬قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجاندهاند: «ابومحمد [ابن¬قتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد». (همان) البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است. <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص192-195)</ref>لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن¬قتیبه تردید دارند، (ر.ک: على بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد10، شماره: 3918) اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابن¬قتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، به¬دلیل پایبندی¬شان به بیعت با امام علی علیهالسلام در روز غدیر، اشاره کرده است. <ref>(امینی، 1977م، ج1، ص 6 و 201)</ref> | |||
* - ابن عَبدالبَر قُرطُبی(ف465ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبن¬ارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم صلیالله علیه و اله و سلم در روز غدیر خم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه میگوید: برخی از این صحابه بر جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزودهاند. <ref>(ر.ک: ابن عبدالبر، 1992، ج3، ص1099)</ref> همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، درباره اعتبار آنها مىگوید: «تمام این روایات، اثارى ثابت شدهاند» <ref>(همان، ج3، ص1100)</ref> | |||
* - ابن الشیخ بَلوِى مالکی(متوفاى حدود 605ق) در کتاب الف باء، غدیریه امام علی علیهالسلام را روایت کرده و در جلد اول، صفحه 439 مینویسد: «اما على علیهالسلام جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسى است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضى از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتى، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموى خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِى و صِنْوِى [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، می¬گوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه». <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج2، ص27)</ref> | |||
* - یاقوت حموی (ف626ق) که بر امیرمؤمنان على علیهالسلام سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد 18، صفحه84 چاپ اخیر، حدیث غدیر خم را آورده است. <ref>(ر.ک: همان، ص6)</ref> | |||
* - ابن ابیالحَدید(ف656ق) در بخشهای تاریخی شرح نهجالبلاغه، که حادثه غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است، <ref>(ر.ک: ابن¬ابی¬الحدید، 1959م، ج2، ص59 و ج5، ص8)</ref> به نقل از صحابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده (ر.ک: همان، ج3، ص208) و درباره داستان احتجاج علی علیهالسلام با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است. <ref>(ر.ک: همان، ج17، ص174)</ref> ابن¬ابی¬الحدید درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبت¬به صدور حدیث غدیر از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم و امتناع انس¬بن¬¬مالک و زیدبن¬ارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است. <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص288 و 289 و ج4، ص74 و ج19، ص217)</ref> | |||
* - یُونِینِی(ف726ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال 679 هجری سخن میگوید، به مضمون نوشته سلطان منصور سیف¬الدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولی¬عهد اشاره میکند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعه غدیر دارد. او مینویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفته پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به همنامش [علی] علیهالسلام را، آن¬گاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، على مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ ¬فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم میشود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل میکند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان میکند». <ref>(یونینی، 1992م، ج4، ص50)</ref> | |||
* - ابن الوَرْدی شافعی (ف749ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی علیهالسلام، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و درباره رویداد غدیر سخنی نگفته است. <ref>(ر.ک: ابن-الوردی، 1996م، ج1، ص157)</ref> | |||
* - یافِعی (ف768ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن میگوید، به وفات حضرت علی علیهالسلام در این سال اشاره می¬کند و ضمن بیان مناقب و فضایل بی¬بدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر می¬نماید. (ر.ک: یافعی، 1997م، ج1، ص90) | |||
* - محمدبن¬احمد فاسِی (ف832ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهه زیرزمینی مشهوری به¬نام «خُم» میگوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نزد غدیر (برکه) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم». <ref>(تقی فاسی، 2000م، ج1، ص406)</ref> این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نزد همه دلالت دارد. | |||
* - نُوَیرى (متوفاى حدود 833ق) در نِهایة الارَب فى فنون الادب، در باب ذکر گزیدهای از فضایل علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبن¬عازب و زیدبن¬ارقم) از زبان حضرت رسول صلیالله علیه و اله و سلم به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره میکند. <ref>(ر.ک: نویری، 1423م، ج20، ص4)</ref> | |||
* - ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف854ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبن¬احمد فاسی، در فصل ذکر چاههای مکه و اطراف آن، به¬هنگام سخن از چاهی به¬نام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباها خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت میورزد و میگوید: «چاهی است در آبراههای زیرزمینی که بدان خُم میگویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است». <ref>(ابن¬ضیاء، 2004م، ص209)</ref>. این مطلب، از شهرت واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم حکایت دارد. | |||
* - سُیُوطی (ف911ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمه آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده، (ر.ک: سیوطی، 2004م، ص132) به احتجاج حضرت علی علیهالسلام با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره میکند. <ref>(ر.ک: همان، ص132)</ref> | |||
* - سَمهُودى شافعی(ف911ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص15، 17 و 29)</ref> و به مناشده علی علیهالسلام در روز رحبه اشاره کرده است. <ref>(ر.ک: همان، ج1، ص16، 45، 48، 54 و 176)</ref> همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خلاصه الوَفا باخبار دار المصطفى، که درباره مدینه منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقع¬شده در راهی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در ایام حج و غیر آن به سوی مکه میپیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که به¬گمانش همان مسجد غدیر خم است - نام میبرد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی درباره آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در آن مکان، و ایراد جمله «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم پس از بالا بردن دست علی علیهالسلام اشاره میکند. <ref>(ر.ک: سمهودی، بی¬تا، ج2، ص484)</ref> | |||
* - احمد بن یوسف قِرْمانى دمشقى (ف1019ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره میکند. <ref>(ر.ک: قرمانی، 1992م، ج1، ص305)</ref> | |||
* - ابوالعرفان صَبان شافعى مصرى (ف1206ق) در اسْعاف الراغبی نفى سیره المصطفى و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیه نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحه153می¬گوید: «رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سى نفر از صحابه از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم روایت نمودهاند که بسیارى از طرق آن، صحیح یا حسَن است». <ref>(امینی، 1977م، ج1، ص145)</ref> | |||
* - زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف1304ق) در الفتوحات الاسلامیه جلد2، صفحه306، مینویسد: «عمر(رض) على¬بن¬ابیطالب و اهل¬بیت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم را دوست میداشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن جمله است: هنگامی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، ابوبکر و عمر، گفتند: اى فرزند ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدی». <ref>(همان، ج1، ص282 و 283)</ref> | |||
* - شهاب الدین سَلاوی (ف1315ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی علیهالسلام در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره میکند. <ref>(سلاوی، بی¬تا، ج1، ص112)</ref> | |||
* - شیخ یوسف نَبْهانى بیروتی (معاصر) در صفحه 113 کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابن¬ابى¬شَیبه، از زیدبن¬یُثَیْع، به مناشده حضرت علی علیهالسلام در روز رَحْبه اشاره میکند. <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص171 و 172)</ref> | |||
=== ج) سکوت مطلق یا انکار صریح === | |||
در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثه عظیم غدیر را ساخته و پرداخته ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریستهاند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کرده¬اند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثه بزرگ در تاریخهای خود ننگاشتهاند. | |||
عدهای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی علیهالسلام در جریان برخوردهای قاطعانه او با همراهانش (سخت¬گیرى حضرت در ممانعت از استفاده از مرکب¬هاى زکات و اقدام او در بازپسگیرى لباسهایى که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئه تفرقه¬افکنی میان مسلمانان، ذکر کردهاند که رد گفته آنان، قبلاً بیان شد. | |||
علامه امینی، محقق گران¬قدر و نگارنده کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را به¬شدت محکوم میکند و میگوید: | |||
اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشمپوشی کند، به اسلام و نبی مکرم صلیالله علیه و اله و سلم خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبران¬ناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنه تبلیغیای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که بهفرمان وحی انجام شده و هیچ کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچگاه از ارتعاشات آن کاسته نمیشود. از اینجاست که میبینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی درباره حدیث غدیر و جمع¬آوری مأخذش همت گماشتهاند. <ref>(امینی، 1977م، ج1، ص5 و 6)</ref> | |||
علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیدهشناسی و لغت¬نامهنویسی میگستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره میکند. <ref>(همان، ص6-8)</ref> | |||
این گروه از تاریخ¬نویسان اهل¬سنت که در قبال واقعه غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفتهاند، عبارت¬اند از: | |||
* - ابن هِشام مُعافِری (ف213ق)، تاریخ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی درباره حجهالوداع پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم، به ماموریت علی علیهالسلام در نجران یمن که جهت جمعآوری زکات و جزیه بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم برای ادای فریضه حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی علیهالسلام در جزیه اهل یمن (پارچه¬های بیتالمال) در غیاب او و بازپس¬گرفتن آن توسط مولا علیهالسلام که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابن¬هشام، به نقل از ابن¬اسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری می¬رسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که به¬خدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سختتر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در دفاع از علی علیهالسلام ایراد فرمود، بسنده میکند. پس از آن، به ذکر خطبه رسول صلیالله علیه و اله و سلم در حجه الوداع میپردازد و کلام خود را بدون هیچ اشارهای به حادثه غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» به¬پایان میبرد. <ref>(ر.ک: ابن¬هشام، 1955م، ج2، ص602 - 604)</ref> | |||
* ابن¬هشام، ضمن اینکه در خطبه حجةالوداع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم، به حدیث غدیر اشارهای نداشته است، درباره داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم چه هنگام و در چه محلی بیان شده است. | |||
* - خلیفه بن خَیاط(ف240ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفه بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از ماموریت خالدبن¬ولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعه غدیر خم به¬کلی صرف¬نظر کرده و از آن هیچ سخنی به¬میان نیاورده است. <ref>(ر.ک: ابن¬خیاط، 1397ق، ص94)</ref> این در حالی است که روش وى در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی درباره موضوعات است؛ چنان¬که درباره عمر پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه میشویم؛ <ref>(ر.ک: همان، ص95)</ref> ولی با کمال شگفتی درباره این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر درباره حجةالوداع بسنده کرده است. | |||
* - ابن جَریر طَبَرى (ف310ق)، مورخ و مفسر نام¬دار اهل¬سنت، هرچند در کتاب الولایة فى طُرُق حدیث الغدیر، مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است، (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص152، 153 و 214) در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابن¬هشام معافری، به موضوع حجهالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس به¬خدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشن¬تر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته <ref>(ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)</ref> و در برابر خطیرترین موضوع تاریخى، یعنی حادثه غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را به¬تفصیل و به طرق متعدد گزارش میکند. | |||
* - ابن جَوزی حنبلی (ف597 ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی علیهالسلام بهسوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمع¬آوری زکات و جزیه آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره میکند؛ اما از غدیر خم سخنی نمیگوید. <ref>(ر.ک: ابن¬جوزی، 1992م، ج1، ص150و151)</ref> البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او مینویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از حجةالوداع، روز هیجدهم ذی¬حجه رخ داده و در آن روز، 120 هزار نفراز صحابه، اعراب و ساکنان حومه مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراین¬باره اشعار بسیار سرودند». <ref>(امینی، 1977م، ج1، ص296)</ref>ابن¬جوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانه خطیب بغدادی را درباره بیاعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور میشود. <ref>(ابن¬جوزی، 1992م، ج15، ص109)</ref> | |||
*- ابوالفداء (ف732ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی علیهالسلام به فرمان پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به یمن، و اخذ صدقات و جزیه اهل نجران، و هم¬زمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی علیهالسلام به آن حج سخن میگوید، ولی به موضوع غدیر اشارهای نمیکند. (ر.ک: ابوالفداء، بی¬تا، ج1، ص150) با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت علیهالسلام، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در بیان منقبت مولا علیهالسلام نام برده است. (همان، ج1، ص181) | |||
*- ابن خَلْدُون اشْبیلی (ف808ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابنخلدون، ضمن بحث درباره مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفه دوم اشاره میکند. <ref>(ر.ک: ابن¬خلدون، 1988م، ج1، ص246)</ref> او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر ماموریت علی علیهالسلام برای جمعآوری جزیه مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و به¬جای آوردن حج، بسنده کرده است. (ر.ک: همان، ج2، ص479 و 480) عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشارهای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بی¬انصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است: | |||
«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم، از حجةالوداع به¬سمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیه یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ <ref>(مائده:67)</ref> را ابلاغ نمود و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به نصب علی پس از خود به¬عنوان امیر و خلیفه مسلمین امر شد. رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذی¬حجه سال دهم هجرت بود[...]. <ref>(همان، ج2، ص480 و 481)</ref> | |||
وی سپس خطابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم را به¬صورت نسبتاً مفصل ذکر میکند. | |||
نویسنده مقاله «داوری در اندیشههای ابن خلدون درباره امام علی علیهالسلام و مسئله خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابن¬خلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم ) می¬گوید: | |||
استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابن¬خلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علی-بن¬ابی¬طالب علیهالسلام به¬صراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، به¬کلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم است، نقل میکند و آنچه منقبت علی علیهالسلام است، وامیگذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابهای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام محسوب میشدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، به¬صراحت سخن گفته است. بدین¬سان به¬نظر میرسد نحوه برخورد او با امام علی علیهالسلام در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست. <ref>(امه طلب، 1384، ص85 و 86، با تلخیص)</ref> | |||
همچنین در سخن پایانی¬اش تاکید میکند: | |||
ابن¬خلدون تعهد ویژهای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یک¬سونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبت¬به نظریه عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام در عصر رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و خلفای سه¬گانه است[...]. با این حال، ابن¬خلدون درباره دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، به¬دلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که یا ابن¬خلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ و یا اصولا مورخی متعصب و غیرمنصف میباشد.» <ref>(همان، ص96، با تلخیص).</ref> | |||
نورالدین حَلَبى شافعی(ف1044ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت، <ref>(ر.ک: حلبی، 1427ق، ج3، ص384)</ref> عقیده شیعیان (روافض به ادعای او) درباره حادثه غدیر را بیان میکند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان میآورد و مىگوید: شیعه معتقد است این حدیثى است صحیح که با سندهاى صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شک¬کنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمىشود. (<ref>ر.ک: همان، ج3، ص384)</ref> او روایت شیعیان را درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبت¬به صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم میآورد. <ref>(ر.ک: همان، ج3، ص384 و 385)</ref> در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود به¬نام القول المطاع فی الرد على اهل الابتداع، که به¬گفته او، خلاصه الصواعق المحرقة ابن¬حجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقض¬گویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا بهمعنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه به¬هنگام وفات پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم، و عدم احتجاج علی علیهالسلام و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی علیهالسلام پرداخته است. <ref>(ر.ک: همان، ج3، ص385-387)</ref> | |||
- عِصامی مَکی (ف1111ق) - که با تناقض¬گوییهای او درباره غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ <ref>(ر.ک: عصامی، 1998م، ج2، ص30)</ref> و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در شأن علی علیهالسلام و ذکر کرامات و مناقب حضرت، <ref>(ر.ک: همان، ج3، ص25-83 و ج4، ص159-162)</ref> نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان می¬آورد و به واقعه غدیر اعتراف میکند و میگوید: | |||
و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمهای در این غدیر میریزد و پیرامون آن، درختان به¬هم¬پیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده میشود. و در این غدیر است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در خطبهای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن به¬هنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذی¬الحجة الحرام بوده است. <ref>(همان، ج2، ص30)</ref> | |||
جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است. <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص305-307)</ref> | |||
وی روایت تاریخ دمشق ابن¬عساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضی¬ها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی علیهالسلام آمده است، نقل میکند. <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص341)</ref> عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بی¬شرمانه نسبت¬به شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمیداند <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص374)</ref> او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که درباره فضایل و مناقب امیرمؤمنان علیهالسلام از زبان پیامبر مکرم اسلام صلیالله علیه و اله و سلم بیان شده¬اند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر، <ref>(ر.ک: همان، ج2، ص370-385)</ref> نهایت بی¬انصافی علمی خود را نمایان میکند. | |||
در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت: | |||
1. حدیث غدیر به¬طور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. میتوان | |||
گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که | |||
به¬گفته ضیاءالدین مُقبلی (ف1108ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد! <ref>(ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص306 و 307)</ref> اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث میتوان به دیده صحت و اعتبار نگریست؟! | |||
2. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان علیهالسلام دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف میداند، تماماً از احادیثی¬اند که علمای طراز اول اهل¬سنت آن را پذیرفتهاند. | |||
میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه 21 چنین میگوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ کس خدشه نمیکند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد». <ref>(همان، ج1، ص309)</ref> | |||
دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهل¬سنت و از نامهای آشنا در عرصه تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابیطالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر مینویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمیشود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانی¬ای است که از سینه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم پراکنده شده تا ارزش دست¬پرورده، برادر و برگزیده خود را در میان امتش معلوم سازد». <ref>(امینی، 1977م، ج6، صص«و، ز»)</ref> | |||
=== منبع : === | |||
رویکردهای سهگانه بزرگان تاریخ اهلسنت به غدیر خم سید مرتضی حسینی | |||
=راویان حدیث غدیر= | =راویان حدیث غدیر= |
نسخهٔ ۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۲
عنوان مقاله | غدیر |
---|---|
محل وقوع واقعه غدیر | منطقه غدیر خم |
زمان | صدر اسلام / سال آخر حیات پیامبر |
زبان مقاله | فارسی |
اطلاعات نشر | ایران – قم – پژوهشگاه مطالعات تقریبی |
غدیر یکی از مهمترین مسائل واقع در صدر اسلام و در آخرین سال حیات پیامبر گرامی اسلام (ص) است که اصل واقع شدن آن مورد اتفاق اهل سنت و شیعیان می باشد. در این مدخل به ابعاد مختلف این رویداد مهم اسلامی از دیدگاه شیعه و اهل سنت خواهیم پرداخت.
جغرافیای خم
«خم» نام منطقهای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکهای در این محل که در آن آب باران جمع میشدهاست، به این نام شهرت یافتهاست. غدیر در ۳–۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقاتهای پنجگانهاست. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا میشود.«خم» به سبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما با وجود گرمای طاقت فرسای عربستان رویداد غدیر در اواخر اسفند ماه رخ داد و آنچنان گرم نبود.
رخداد غدیر خم
پیامبر اسلام در ۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری قمری (برابر با ۲۸ اسفند سال ۱۰ خورشیدی) علی بن ابیطالب را «مولای» مؤمنان اعلام کرد.[۱] سالروز این واقعه در میان شیعیان به عید غدیر شهرت دارد.
پیامبر اسلام، در بازگشت از آخرین حج خود همهٔ مسلمانانی را که در حج شرکت داشتند در غدیر خم جمع و خطبهای نسبتا طولانی ایراد کرد که عبارت معروف: مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌ مَولاه؛ هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست. قسمتی از آن است. «ولی» یا «مولا» به معنای رهبر یا دوست قابل اعتماد و با کلمه ولایت (با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، غلبه معنوی و قدرت معنی میدهد، مرتبط است. وقوع این رخداد و بیان سخنان با تفاوتهایی در عبارات حدیث متواتر مورد قبول بین شیعه و سنی میباشد. اما، در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابیطالب را بهعنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب خدا معرفی کرد. اهلسنت این حدیث را به خاطر خصومتهای صحابه با علی(ع) که در یمن بر سر تقسیم غنائم جنگی رخ داد، میدانند که علی(ع) گفت بگذارید پیامبر میان ما غنائم را تقسیم کند اما صحابه مخالفت کردند و علی(ع) داستان را به پیامبر گفت و پیامبر به همین خاطر تنها آن را بهمنزلهٔ اظهار نزدیکی پیامبر به علی(ع) و دعوت به دوستی با او و رفع کینهها میدانند و اینکه علی(ع) به عنوان پسر عمو و فرزندخواندهاش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگیاش پس از مرگ شود.
آیات مربوط به غدیر
طبق نظر مفسران شیعه[۲] و سنی [۳]، چند آیه در قرآن کریم دربارهٔ ماجرای غدیر در حجة الوداع نازل شده است:
- «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»[۴]؛ امروز، دینتان را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم». که به آیه اکمال معروف است. بنا به نظر روحانیون شیعه، از جمله عبدالحسین امینی، این آیه بلافاصله بعد از سخنرانی پیامبر اسلام، نازل شد. البته بنا به نظر برخی از مفسرین، آیهٔ اکمال چند روز قبل در روز عرفه نازل شده است.
- «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس»[۵]؛ ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه میدارد.» این آیه به آیه تبلیغ مشهور است.
- «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»[۶] پس از آنکه پیامبر مسأله ولایت علی(ع) را به مردم اعلان کرد نعمان بن حارث فهری با حالت اعتراض به پیامبر گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی، ما هم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولی ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بوده، یا از سوی خدا؟ وقتی پیامبر به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را درجا کشت و این آیه نازل شد.[۷]
دیدگاه شیعه
در ۱۸ ذیحجه سال دهم هجری در زمان بازگشت از حجالوداع، پیامبر در محلی به نام غدیرخم توقف کرد تا همراهانش گرد او آیند. به دلیل گرمای هوا، منبر سایهبانداری برای او ساختند. سپس بالای آن رفته و خطبه ای نسبتا طولانی گفتند در بخشی از آن علی(ع) را فراخواند و دست او را گرفت. بعد از حجاج پرسید که آیا کسی از میان خودشان بیش از او به آنها نزدیک است و حاجیان پاسخ گفتند که کسی نزدیکتر نیست.[۸] سپس محمد جمله معروف «هرکس که من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را بر زبان راند. در برخی روایات بلندتر، عبارت «خدایا، دوستِ دوستان علی و دشمن دشمنان او باش» هم روایت شدهاست.[۹].
روایت فوق در میان شیعه و سنی پذیرفته شدهاست؛ اما در منابع شیعه جزئیات بیشتری دربارهٔ این رویداد موجود است. در این روایات، پیامبر عنوان میکند که پیش از این هم از طریق وحی الهی آگاه شده است که علی(ع) پس از او رهبر امت اسلام خواهد بود؛ ولی این را آشکار نکرده بود تا زمانی که اطمینان داشته باشد مخالفتی از سوی مسلمانان نسبت به انتخاب علی(ع) به عنوان جانشین وجود نخواهد داشت. در غدیر خم، آیه ۶۷ سوره مائده حاوی «ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرساندهای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت» بر محمد نازل شد.
پس از آن، پیامبر عبارت:«هرکس من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست» را به سمع مسلمانان رساند که اعلام رسمی علی به عنوان جانشین بود. او همچنین از مرگ قریبالوقوع خود خبر داد و به مسلمین تأکید کرد از دو چیز دور نشوند: قرآن و اهلبیت. پس از اقامهٔ نماز، محمد(ص) و علی(ع) به چادر پیامبر اسلام رفتند و بعد بنا به دستور محمد(ص) علی(ع) با مسلمانان که او را امیرالمؤمنین خطاب میکردند، بیعت کرد. در میان آنان که با علی بیعت کردند، خلفای اول و دوم ابوبکر و عمر و به علاوه ابنعباس بودند که اولین کسی که با آن حضرت بیعت کرد، خلیفه دوم بود. حسان بن ثابتِ شاعر با تأیید پیامبر شعری به افتخار انتخاب علی سرود. آنگاه پیامبر آن روز را بزرگترین عید مسلمانان نامید.
دیدگاه اهل سنت
غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم صلیالله علیه و اله و سلم مولای متقیان علی علیهالسلام را به¬عنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبت¬های مختلف و با شیوه¬های گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایت¬شده از زبان پیغمبر اعظم صلیالله علیه و اله و سلم، به جایگاه ممتاز مولای متقیان علیهالسلام اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شده¬اند.
متن کامل خطبه غدیر در آثار معتبر و اصیل اسلامی ذکر شده است. [۱۰]
بحث، تحقیق و تألیف درباره غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتاب¬های گران¬سنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، به نحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی، تألیف علامه سید عبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر 162 عنوان کتاب است که هرکدام از آنها از یک جلد تا 29 مجلد است. هرچند متأسفانه از این تعداد، 35 عنوان ازمیان رفته و 24 عنوان به¬صورت نسخه¬های خطی باقیمانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما 104 عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.
برخی از این آثار جامع و بیبدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شده¬اند، عبارتاند ¬از: الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، تألیف علامه امینی(ره) در بیست جلد؛عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت¬ به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینه بحث¬های رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است (جلد1، حدیث الغدیر؛ جلد3، حدیث الولآیه)؛ و کتاب نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلی¬حسینى میلانى در شانزده جلد (جلد6، 7، 8 و 9، حدیث الغدیر؛ جلد15 و 16، حدیث الولآیه) و... .
درباره غدیر، علمای مشهور اهل¬سنت نیز کتاب¬ها و رسالههای مستقلی تألیف کرده¬اند؛ از جمله:
- حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبن¬محمد¬بن-سعید همدانی، معروف به ابن¬عُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن 105 سند حدیث غدیر را جمعآوری کرده است؛
- کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابن¬جریر طبری (ف310ق)، که از 75 سندِ روایت غدیر نام برده است؛
- مَن روى حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابى (ف355ق)؛
- رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنى (ف385ق)؛
- کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی (قرن چهارم)؛
- الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبن¬ناصر سجستانى (ف477ق)، که 120 سند از روایت غدیر را جمعآوری کرده است؛
- رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمس¬الدین محمد ذهبی (ف747ق)؛
- کتابی در حدیث غدیر،از زین¬العابدین عبدالرحیم شافعی(قرن نهم) و... [۱۱]
علامه امینى، به 24 مورخ، 27 محدث، 14 مفسر،7 متکلم و تعدادى از علماى لغت عربی - که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت کردهاند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است. [۱۲]. وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی 110 نفر از صحابه ([۱۳] و 84 نفر از تابعین [۱۴] و 360 تن از دانشمندان و بزرگان اهل¬سنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم [۱۵] که حدیث غدیر را نقل کردهاند، اشاره میکند. بنابر یادداشت¬هاى علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایى آن، بر تعداد علما و بزرگان اهل¬سنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن ¬هم تنها در میان عالمان اهل¬سنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکى از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بی¬کران آن حادثه تاریخى است. بنابراین، ملاحظه میشود که حادثه تاریخ¬ساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهل¬سنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشته¬اند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علماى عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات و مسلمات است». [۱۶]. برخی از نویسندگان اهل¬سنت، جریان غدیر را یا به¬صورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نموده¬اند و با این کار، از اعتبار خطبه غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساختهاند، یا با حذف قراین خطبه که دربردارنده آیه النبِی اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ (احزاب،6) و کلام نبوی الَسْتُ اوْلَى بِالمُؤمِنِینَ مِنْا نْفُسِهِم؟و حدیث ثقلین و دیگر قرینه¬ها بوده¬اند، و با اکتفا به ذکر حدیث مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی علیهالسلام شدهاند. در نهایت هم علمای اهل¬سنت، از واژه «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کردهاند.
دیدگاه¬های متفاوت مشاهیر اهل¬سنت در را نسبت¬به واقعه غدیر خم
الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه
برخی از مشاهیر فن تاریخ اهل¬سنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کردهاند؛ و برخی بزرگان اهل¬سنت، درباره معنای واژه «مَولَی» در حدیث غدیر، با دیدگاه شیعه موافق¬اند. اسامی و کتاب آنها که به این مطلب تصریح دارند، از این قرار است:
1. ابن¬زُولاق لیثی مصری (ف387ق) درتاریخ مصر (امینی، 1977م، ص391؛ نیز ر.ک: مقریزی، 1418ق، ج2، ص255)؛ 2. ابوحامد غزالی (ف505هـ) در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین (ج1، ص18)، 3. محمدبن-طلحه شافعی (ف652هـ) در کتاب مطالب السؤول (ص44-45)، 4. سبط¬ابن¬الجوزی (ف654هـ) در کتاب تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة (ص30-34)، 5. محمد بن یوسف کنجی شافعی (ف658هـ) در کتاب کفایةالطالب فیمناقب امیرالمؤمنین علی¬بن¬ابی¬طالب (ص166و167)
و... . برخی نیز علی رغم نقل حدیث غدیر دیدگاه متفاوتی با نگاه شیعه دارند، تفاوت این است که از دیدگاه آنان، واقعه غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا علی علیهالسلام دلالت نمیکند. این گروه از مورخان اهلسنت، به حدیث غدیر به¬عنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبت¬به امیرمؤمنان علی علیهالسلام نگریستهاند، مثل: -
- بِلاذُری(ف279ق) در انسابالاشراف، از برخی صحابه (بَراء¬بن¬عازِب و ابوهُرَیره و زید بن ارقَم و ابن¬عباس و بُریدةبن¬الحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ) [۱۷] و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبت¬به واقعه غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است. [۱۸]
- - خطیب بغدادى (ف463ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم حدیث غدیر را آورده است. [۱۹] او در شرح حال حَبشُونبن¬موسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهل-سنت، از قول ابوهریره به حادثه غدیر خم و تبریک خلیفه دوم به حضرت علیهالسلام و نزول آیه اکمال (مائده:3) بعد از این قضایا، اشاره میکند و مینویسد: «از عبدالله¬بن¬علی¬بن¬محمد¬بن¬بِشْران از علی¬بن¬عُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُونبنموسى¬بن ایوب الخَلال، از علی¬بن¬سعید رَمْلی، از ضَمرَة¬بن¬رَبیعه قُرَشی، از ابنشَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربن¬حَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذی¬حجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته میشود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا9 دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک می¬گویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آن¬گاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ. [۲۰] خطیب، در ادامه به بیان تفصیلى سند این روایت مىپردازد.
نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیه شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابه غدیر است و این میتواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی علیهالسلام باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابه رسول الله صلیالله علیه و اله و سلم درمییابیم که جز ولایت حضرت علی علیهالسلام چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئله واضح و دقیق در قضیه تبریک خلیفه دوم آن است که آیا فقط تاکید بر محبت و نصرت مولا علیهالسلام سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربن¬خطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی علیهالسلامبود، دیگر چه نیازى به تبریک گفتن بود؟! خطیب بغدادى همچنین به نقل از عبدالرحمن¬بن¬ابی¬لَیلَی، به مناشده صحابه از سوی امیرمؤمنان علیهالسلام درخصوص حدیث غدیر اشاره میکند و مینویسد: از علی علیهالسلام در رَحْبه (آبادیای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند میداد و میگفت: چه کسی شنیده است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشـمـن مىدارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیدهاند پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشـمـن مىدارد)» [۲۱] بدیهی است احتجاج حضرت علیهالسلام در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تاکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر صلیالله علیه و اله و سلم نبوده است. خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابن¬البُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیم¬بن¬محمد ارموی نیشابوری، سخن یرمنصفانهای را میآورد و میگوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که به¬گمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو میآمد، جمع¬آوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند». [۲۲]
- - ابن خَلکان (ف512ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثه غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذی¬حجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، میگوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذی¬حجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال میکردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکه) آبی قرار دارد و گفته میشود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از مکه از حجةالوداع باز میگشت، به این مکان رسید و علی¬بن ابیطالب علیهالسلام را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکه¬اش، پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم خطبهای خواند. و این وادی، به¬سختی زیاد و شدت حرارت، شناخته میشود». [۲۳]
- - ابوالفتح شهرستانى (ف548ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح درباره نحله شیعه امامیه، به واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیه تبلیغ [۲۴] بوده است، اشاره میکند. [۲۵]
- - ابن عَساکِر دمشقی شافعی(ف571ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره میکند. برای نمونه مینویسد: «روزغدیرخم، پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم ایستاد و خطبهای خواند و فرمود: ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آن¬قدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم, على مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود». [۲۶]
- او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تایید علمای رجال اهل¬سنت، درباره نزول آیه بلاغ (مائده:۶۷) در غدیر میگوید: «از ابوبکر وَجِیه-بن¬طاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبن¬ابراهیم حُلْوانی، از حسن¬بن¬حَماد سَجَاده، از علی¬بن-عابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) (مائده: 67) بر رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در غدیر خم در شان علی¬بن¬ابی¬طالب نازل شد». [۲۷] افزون بر این، ابن¬عساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیهالسلام در روز غدیر اشاره میکند، [۲۸] همچنین او با ذکر سلسلهای از راویان که به فُضَیل¬بن¬مَرزوق ختم میشود، از حسن¬بن¬حسن¬بن علی علیهالسلام، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضی¬ها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی علیهالسلام با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل میکند. او میگوید: رافضی¬ها از حسن¬بن¬حسن علیهالسلام پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: به¬خدا قسم! اگر مقصود پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم امارت و قدرت بود، آن را به¬وضوح بیان میکرد و میفرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسن¬بن¬حسن علیهالسلام چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی علیهالسلام در انجام فرمان رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همه مردم گناهکارتر است؛ و ازاین¬رو میبایست از مردم به¬دلیل این کوتاهی¬اش در انجام وظیفه عذرخواهی کند. [۲۹] در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات میتوان بسنده کرد:
1. روایت یاد شده از متفردات اهل¬سنت است؛ یعنی فقط از طرق اهل¬سنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ از¬این¬رو قابلیت استدلال ندارد؛ 2. از منظر اهل¬سنت، چون این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتابهای روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد؛
3. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جملهای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد؛
4. این سخن با سخنان معصومین علیهم السلام منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی علیهالسلام استفاده کردهاند؛ 5. این حدیث، با حدیث مناشده حضرت امیر علیهالسلام درباره حدیث غدیر که در منابع اهل¬سنت آمده است، تضاد کامل دارد؛ 6. حسن مثنی میگوید: چرا رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره نکرده است؟ حال آنکه درباره بیان صریح رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم بر خلافت و امامت علی علیهالسلام روایات متعددی از شیعه و برخی اهل¬سنت وارد شده است.
- - عزالدین ابن اثیر (ف630ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسلهای از راویان متعدد، به واقعه غدیر خم و حدیث ولایت اشاره میکند. [۳۰] همچنین روایاتی درباره احتجاج حضرت به حدیث غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده است. [۳۱]
- - ذَهَبى (ف748ق)، رجال¬شناس و مورخ نامور اهل¬سنت، ضمن تألیف آثار مستقلی درباره امیرمؤمنان علی علیهالسلام - که با تاسف فراوان، تقریبا همه آن آثار از میان رفته¬اند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفه دوم به علی علیهالسلام درباره مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم اشاره میکند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل میکند: حَمادبن¬سَلَمه، به نقل از علی¬بن¬زید و ابی¬هارون، به نقل از عَدِی¬بن-ثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم علی علیهالسلام را فراخواند و دستش را گرفت و او را به¬سمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبت¬به مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن میدارد. پس عمربن¬خطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. [۳۲] ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفه دوم، و نیز مناشده حضرت با صحابه اشاره کرده است. [۳۳] او در شرح حال محمدبن¬ادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره میکند و می¬نویسد: «با این اعتبار، احمدبن¬عبدالله عِجْلی در مورد شافعی میگوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من می¬گویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی علیهالسلام و بغض نواصب؛ و اگر علی علیهالسلام را مولای خود دانسته، به¬دلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ». [۳۴] ذهبی در دیگر کتاب خود به¬نام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام، حدیث غدیر را نقل میکند و میگوید: «پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم او [علی علیهالسلام] را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، على علیهالسلام مولای اوست». (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) همچنین در شرح حال محمدبن¬جریر طبری، از تألیف سترگ او درباره اسناد حدیث غدیر نام میبرد و مینویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابن¬جریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفت¬زده شدم». [۳۵]. ذهبی درباره رساله مستقلی که خود او درباره طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، میگوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رسالهای جداگانه نگاشتهام». [۳۶] همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام [۳۷] و تذکرة الحفاظ [۳۸] درباره صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلا بدان اشاره شد می¬پردازد.
- - ابن¬کَثِیر شامی (ف774ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثه غدیر را، همان امری میداند که ابن¬هشام در سیره¬اش (ر.ک: ابن-هشام، 1955م، ج2، ص602-604) و طبری در تاریخ خود [۳۹] به اجمال و خلاصه بدان اشاره کردهاند؛ یعنی دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سخت¬گیری ایشان در بازگرداندن پارچههای زکات و جزیه اهل یمن به بیت¬المال؛ [۴۰] با این تفاوت که ابن¬کثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر میکند. البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در پی شکایت برخی به¬اصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهل¬سنت به¬عنوان علت وقوع حادثه غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچ¬گونه ارتباطی با قضیه غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی علیهالسلام به یمن و شکایت لشکر از استفاده حضرت از کنیز غنیمتی مربوط میشود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و حادثه غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی علیهالسلام به¬دستور نبی مکرم صلیالله علیه و اله و سلم سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر علیهالسلام، خالدبن¬ولید و بُرَیده موفق به انجام این ماموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، بهویژه قبیله هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان میشوند. در همین سفر است که شکوائیههای بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در مدینه از مولا علی علیهالسلام دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر علیهالسلامدر سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمعآوری زکات و بیت¬المال انجام شده است که در نهایت، علی علیهالسلامخود را در مکه به پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت علیهالسلام دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباس¬های غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت علیهالسلام از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجة-الوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم طرح شد.غالب آنچه در تواریخ اهل¬سنت آمده، خلط سفرهای علی علیهالسلام و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی میطلبد. ابن¬کثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانه راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته میشود- و در روز یک¬شنبه، هجدهم[20] ذی¬حجه سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمی¬آید، و از کتاب دوجلدی محمدبن¬جریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که درباره طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابنعساکر (صاحب تاریخ دمشق) درباره این خطبه، سخن میگوید [۴۱] و روایات متعددی را از منابع مختلف درباره حادثه غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره میکند. ([۴۲] از جمله آن منابع، سنن نسائی است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابن¬کثیر درباره آن میگوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمد¬بن¬مُثنی، از یحیى¬بن¬حَماد، از ابی¬معاویه، از اعمَش، از حبیب¬بن¬ابیثابت، از ابیطُفَیل، از زَیدبن¬ارْقَم، که گفت: هنگامى که رسول¬الله صلیالله علیه و اله و سلم از حجهالوداع بازمىگشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکى بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا به¬سوى خداوند دعوت کردهاند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گران¬بها در میان شما به¬جاى میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل¬بیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولاىَ و انَا وَلى کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست على علیهالسلام را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بن¬ارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا9 این را شنیدهاى؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت میگوید: «نسائی به¬تنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است». [۴۳] ابنکثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، درباره تواتر حدیث غدیر مینویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم صادر شده؛ اما جمله اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنبالهای است با سند قوی». [۴۴] همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجراى تبریک عمربن¬خطاب اشاره میکند [۴۵] و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را میآورد. [۴۶]
لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:
1. با اینکه ابن¬کثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی علیهالسلام بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم برای اثبات برائت علی علیهالسلام و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود، [۴۷] که رد این عقیده غلط بیان شد.
2. وی با نقل روایتی از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب شصت ماهه روزه هجدهم ذیالحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد [۴۸] ذکر شد - به¬شدت به انکار آن روایت می¬خیزد و میگوید: «این حدیث، جداً منُکَر است پذیرفتنی نیست، بلکه کذب است؛ زیرا با آنچه در صحیح بخارى و صحیح مسلم از عمربن¬خطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین این گفتار که روزه هجدهم ذی¬حجه - روز غدیر خم - با شصت ماه روزه گرفتن برابر است، صحیح نیست؛ زیرا که در حدیث صحیح بدین مضمون روایت شده است که: روزه ماه رمضان معادل ده ماه روزه گرفتن است. پس چگونه روزه یک روز، معادل شصت ماه روزه گرفتن میشود؟ پس این کلام، غیرقابل قبول و باطل است. شیخ ما، حافظ ابوعبدالله ذهبی، بعد از ذکر این حدیث، آن را حدیثى کاملا غیرقابل قبول مىداند و مىگوید: این حدیث را حَبشُون خَلال و احمدبن¬عبدالله¬بن¬احمد نیری ـ که این دو در نقل حدیث صادق و صدوق هستند ـ از على ابن¬سعید رَملى، از ضمره نقل کردهاند. استاد ما ذهبی در ادامه گفته است: البته این حدیث، با سندهاى واهى و سست، به عمربن¬خطاب، مالک¬بن¬حُوَیرث، انس¬بن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او همچنین مىگوید: صدر حدیث غدیر، متواتر است و یقین دارم که رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم ان را گفته است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن وَالاهُ» دنباله¬اى است که اسناد آن قوی است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به خدا، این آیه نازل نشده است، مگر در روز عرفه و چند روز قبل از غدیر خم. والله تعالی اعلم». [۴۹] در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت واردشده از عمربن¬خطاب - که در صحیحین آمده است - با فرض درست بودن سند آن، باید با روایت خطیب بغدادی معارضه کند؛ زیرا آن هم دارای سند صحیح است؛ حال با چه دلیلی باید روایت خلیفه دوم را اصل قرار داد و روایت خطیب را به¬واسطه اختلاف متنش با آن، از درجه اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت خطیب بغدادی نزد علمای عامه ثقه¬اند و روایت یاد شده، روایتی صحیح است و نمیتوان آن را فقط به این دلیل که در مضمون با روایت عمربن¬خطاب مخالفت دارد، نادیده گرفت.
3. ابنکثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، به¬دلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره میکند. [۵۰]
- - مِقرِیزى (ف845ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجراى کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفه دوم اشاره میکند. [۵۱]. او از قول ابن¬زُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی علیهالسلام در آن روز سخن گفته است - مینویسد: «ابنزولاق گوید: در روز هجدهم ذى¬حجه سال 362 هجری، که آن روز غدیر است، گروهى از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مىشدند؛ زیرا آن روز را به¬مناسبت وصیت پیامبر خدا صلیالله علیه و اله و سلم به امیرالمؤمنین على¬بن¬ابى¬طالب علیهالسلام در جانشینى پس از خود، عید مىدانستند؛ [۵۲] اما مقریزی ادعا میکند که عید غدیر از بدعتهای معزالدوله علی¬بن¬بویه دیلمى بوده، [۵۳] که علامه امینى با ذکر دلایل، ادعاى او را رد کرده است. [۵۴]
- - ابن حَجَر عَسقَلانى (ف852ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابن¬عُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده [۵۵] و از مناشده و احتجاج حضرت به حدیث غدیر، روایاتی آورده است. [۵۶] ابن¬حجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتابهای معتبر رجالی اهل¬سنت به حساب می¬آید - به حدیث غدیر خم اشاره میکند [۵۷] و پس از ذکر برخى راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابن¬جریر و ابن¬عقده درباره غدیر خم، مىگوید: «ابن¬جریر طبرى، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابن¬عقده این حدیث را تصحیح، و به جمع¬آوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است». [۵۸]
- - ابن عِماد حنبلی (ف1089ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابن¬خلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال 487 هجری فوت نمودهاند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذی¬حجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد میکند و میگوید: «و این شب، عید غدیر نامیده میشود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به¬هنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف میشود». [۵۹]
ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر
گروه دوم از مورخان اهل¬سنت به گوشههایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کردهاند. این تاریخ¬نگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشده حضرت امیر علیهالسلام با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کردهاند، که عبارت¬اند از:
- - ابن¬قُتَیبه (ف276ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شدهاند، به احتجاج و مناشده علی علیهالسلام با انَس¬بن¬مالک اشاره میکند و میگوید: «در چهره انس¬بن مالک، بیماری برص(پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی علیهالسلام درباره این کلام رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم : (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه)از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را به¬خاطر نمی¬آورم. علی علیهالسلام فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند». [۶۰] متأسفانه باید گفت: در چاپ¬های مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابن¬قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجاندهاند: «ابومحمد [ابن¬قتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد». (همان) البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است. [۶۱]لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن¬قتیبه تردید دارند، (ر.ک: على بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد10، شماره: 3918) اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابن¬قتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، به¬دلیل پایبندی¬شان به بیعت با امام علی علیهالسلام در روز غدیر، اشاره کرده است. [۶۲]
- - ابن عَبدالبَر قُرطُبی(ف465ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبن¬ارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم صلیالله علیه و اله و سلم در روز غدیر خم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه میگوید: برخی از این صحابه بر جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزودهاند. [۶۳] همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، درباره اعتبار آنها مىگوید: «تمام این روایات، اثارى ثابت شدهاند» [۶۴]
- - ابن الشیخ بَلوِى مالکی(متوفاى حدود 605ق) در کتاب الف باء، غدیریه امام علی علیهالسلام را روایت کرده و در جلد اول، صفحه 439 مینویسد: «اما على علیهالسلام جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسى است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضى از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتى، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموى خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِى و صِنْوِى [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، می¬گوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه». [۶۵]
- - یاقوت حموی (ف626ق) که بر امیرمؤمنان على علیهالسلام سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد 18، صفحه84 چاپ اخیر، حدیث غدیر خم را آورده است. [۶۶]
- - ابن ابیالحَدید(ف656ق) در بخشهای تاریخی شرح نهجالبلاغه، که حادثه غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است، [۶۷] به نقل از صحابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده (ر.ک: همان، ج3، ص208) و درباره داستان احتجاج علی علیهالسلام با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است. [۶۸] ابن¬ابی¬الحدید درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبت¬به صدور حدیث غدیر از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم و امتناع انس¬بن¬¬مالک و زیدبن¬ارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است. [۶۹]
- - یُونِینِی(ف726ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال 679 هجری سخن میگوید، به مضمون نوشته سلطان منصور سیف¬الدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولی¬عهد اشاره میکند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعه غدیر دارد. او مینویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفته پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به همنامش [علی] علیهالسلام را، آن¬گاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، على مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ ¬فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم میشود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل میکند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان میکند». [۷۰]
- - ابن الوَرْدی شافعی (ف749ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی علیهالسلام، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و درباره رویداد غدیر سخنی نگفته است. [۷۱]
- - یافِعی (ف768ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن میگوید، به وفات حضرت علی علیهالسلام در این سال اشاره می¬کند و ضمن بیان مناقب و فضایل بی¬بدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر می¬نماید. (ر.ک: یافعی، 1997م، ج1، ص90)
- - محمدبن¬احمد فاسِی (ف832ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهه زیرزمینی مشهوری به¬نام «خُم» میگوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نزد غدیر (برکه) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم». [۷۲] این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نزد همه دلالت دارد.
- - نُوَیرى (متوفاى حدود 833ق) در نِهایة الارَب فى فنون الادب، در باب ذکر گزیدهای از فضایل علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبن¬عازب و زیدبن¬ارقم) از زبان حضرت رسول صلیالله علیه و اله و سلم به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره میکند. [۷۳]
- - ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف854ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبن¬احمد فاسی، در فصل ذکر چاههای مکه و اطراف آن، به¬هنگام سخن از چاهی به¬نام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباها خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت میورزد و میگوید: «چاهی است در آبراههای زیرزمینی که بدان خُم میگویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است». [۷۴]. این مطلب، از شهرت واقعه غدیر خم و حدیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم حکایت دارد.
- - سُیُوطی (ف911ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمه آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده، (ر.ک: سیوطی، 2004م، ص132) به احتجاج حضرت علی علیهالسلام با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره میکند. [۷۵]
- - سَمهُودى شافعی(ف911ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده [۷۶] و به مناشده علی علیهالسلام در روز رحبه اشاره کرده است. [۷۷] همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خلاصه الوَفا باخبار دار المصطفى، که درباره مدینه منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقع¬شده در راهی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در ایام حج و غیر آن به سوی مکه میپیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که به¬گمانش همان مسجد غدیر خم است - نام میبرد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی درباره آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در آن مکان، و ایراد جمله «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم پس از بالا بردن دست علی علیهالسلام اشاره میکند. [۷۸]
- - احمد بن یوسف قِرْمانى دمشقى (ف1019ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره میکند. [۷۹]
- - ابوالعرفان صَبان شافعى مصرى (ف1206ق) در اسْعاف الراغبی نفى سیره المصطفى و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیه نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحه153می¬گوید: «رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سى نفر از صحابه از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم روایت نمودهاند که بسیارى از طرق آن، صحیح یا حسَن است». [۸۰]
- - زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف1304ق) در الفتوحات الاسلامیه جلد2، صفحه306، مینویسد: «عمر(رض) على¬بن¬ابیطالب و اهل¬بیت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم را دوست میداشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن جمله است: هنگامی که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، ابوبکر و عمر، گفتند: اى فرزند ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدی». [۸۱]
- - شهاب الدین سَلاوی (ف1315ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی علیهالسلام در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره میکند. [۸۲]
- - شیخ یوسف نَبْهانى بیروتی (معاصر) در صفحه 113 کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابن¬ابى¬شَیبه، از زیدبن¬یُثَیْع، به مناشده حضرت علی علیهالسلام در روز رَحْبه اشاره میکند. [۸۳]
ج) سکوت مطلق یا انکار صریح
در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثه عظیم غدیر را ساخته و پرداخته ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریستهاند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کرده¬اند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثه بزرگ در تاریخهای خود ننگاشتهاند. عدهای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی علیهالسلام در جریان برخوردهای قاطعانه او با همراهانش (سخت¬گیرى حضرت در ممانعت از استفاده از مرکب¬هاى زکات و اقدام او در بازپسگیرى لباسهایى که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئه تفرقه¬افکنی میان مسلمانان، ذکر کردهاند که رد گفته آنان، قبلاً بیان شد. علامه امینی، محقق گران¬قدر و نگارنده کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را به¬شدت محکوم میکند و میگوید: اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشمپوشی کند، به اسلام و نبی مکرم صلیالله علیه و اله و سلم خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبران¬ناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنه تبلیغیای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که بهفرمان وحی انجام شده و هیچ کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچگاه از ارتعاشات آن کاسته نمیشود. از اینجاست که میبینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی درباره حدیث غدیر و جمع¬آوری مأخذش همت گماشتهاند. [۸۴] علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیدهشناسی و لغت¬نامهنویسی میگستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره میکند. [۸۵] این گروه از تاریخ¬نویسان اهل¬سنت که در قبال واقعه غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفتهاند، عبارت¬اند از:
- - ابن هِشام مُعافِری (ف213ق)، تاریخ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی درباره حجهالوداع پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم، به ماموریت علی علیهالسلام در نجران یمن که جهت جمعآوری زکات و جزیه بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم برای ادای فریضه حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی علیهالسلام در جزیه اهل یمن (پارچه¬های بیتالمال) در غیاب او و بازپس¬گرفتن آن توسط مولا علیهالسلام که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابن¬هشام، به نقل از ابن¬اسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری می¬رسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که به¬خدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سختتر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در دفاع از علی علیهالسلام ایراد فرمود، بسنده میکند. پس از آن، به ذکر خطبه رسول صلیالله علیه و اله و سلم در حجه الوداع میپردازد و کلام خود را بدون هیچ اشارهای به حادثه غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» به¬پایان میبرد. [۸۶]
- ابن¬هشام، ضمن اینکه در خطبه حجةالوداع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم، به حدیث غدیر اشارهای نداشته است، درباره داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.
- - خلیفه بن خَیاط(ف240ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفه بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از ماموریت خالدبن¬ولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعه غدیر خم به¬کلی صرف¬نظر کرده و از آن هیچ سخنی به¬میان نیاورده است. [۸۷] این در حالی است که روش وى در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی درباره موضوعات است؛ چنان¬که درباره عمر پیامبر اکرم صلیالله علیه و اله و سلم در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه میشویم؛ [۸۸] ولی با کمال شگفتی درباره این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر درباره حجةالوداع بسنده کرده است.
- - ابن جَریر طَبَرى (ف310ق)، مورخ و مفسر نام¬دار اهل¬سنت، هرچند در کتاب الولایة فى طُرُق حدیث الغدیر، مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است، (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص152، 153 و 214) در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابن¬هشام معافری، به موضوع حجهالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس به¬خدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشن¬تر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته [۸۹] و در برابر خطیرترین موضوع تاریخى، یعنی حادثه غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را به¬تفصیل و به طرق متعدد گزارش میکند.
- - ابن جَوزی حنبلی (ف597 ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی علیهالسلام بهسوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمع¬آوری زکات و جزیه آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره میکند؛ اما از غدیر خم سخنی نمیگوید. [۹۰] البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او مینویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از حجةالوداع، روز هیجدهم ذی¬حجه رخ داده و در آن روز، 120 هزار نفراز صحابه، اعراب و ساکنان حومه مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراین¬باره اشعار بسیار سرودند». [۹۱]ابن¬جوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانه خطیب بغدادی را درباره بیاعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور میشود. [۹۲]
- - ابوالفداء (ف732ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی علیهالسلام به فرمان پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به یمن، و اخذ صدقات و جزیه اهل نجران، و هم¬زمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی علیهالسلام به آن حج سخن میگوید، ولی به موضوع غدیر اشارهای نمیکند. (ر.ک: ابوالفداء، بی¬تا، ج1، ص150) با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت علیهالسلام، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در بیان منقبت مولا علیهالسلام نام برده است. (همان، ج1، ص181)
- - ابن خَلْدُون اشْبیلی (ف808ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابنخلدون، ضمن بحث درباره مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفه دوم اشاره میکند. [۹۳] او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر ماموریت علی علیهالسلام برای جمعآوری جزیه مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و به¬جای آوردن حج، بسنده کرده است. (ر.ک: همان، ج2، ص479 و 480) عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشارهای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بی¬انصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:
«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم، از حجةالوداع به¬سمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیه یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ [۹۴] را ابلاغ نمود و پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم به نصب علی پس از خود به¬عنوان امیر و خلیفه مسلمین امر شد. رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذی¬حجه سال دهم هجرت بود[...]. [۹۵] وی سپس خطابه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم را به¬صورت نسبتاً مفصل ذکر میکند. نویسنده مقاله «داوری در اندیشههای ابن خلدون درباره امام علی علیهالسلام و مسئله خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابن¬خلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم ) می¬گوید: استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابن¬خلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علی-بن¬ابی¬طالب علیهالسلام به¬صراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، به¬کلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم است، نقل میکند و آنچه منقبت علی علیهالسلام است، وامیگذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابهای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام محسوب میشدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، به¬صراحت سخن گفته است. بدین¬سان به¬نظر میرسد نحوه برخورد او با امام علی علیهالسلام در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست. [۹۶] همچنین در سخن پایانی¬اش تاکید میکند: ابن¬خلدون تعهد ویژهای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یک¬سونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبت¬به نظریه عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علی¬بن¬ابی¬طالب علیهالسلام در عصر رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و خلفای سه¬گانه است[...]. با این حال، ابن¬خلدون درباره دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، به¬دلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که یا ابن¬خلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ و یا اصولا مورخی متعصب و غیرمنصف میباشد.» [۹۷] نورالدین حَلَبى شافعی(ف1044ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم از علی علیهالسلام در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت، [۹۸] عقیده شیعیان (روافض به ادعای او) درباره حادثه غدیر را بیان میکند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان میآورد و مىگوید: شیعه معتقد است این حدیثى است صحیح که با سندهاى صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شک¬کنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمىشود. ([۹۹] او روایت شیعیان را درباره داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبت¬به صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم میآورد. [۱۰۰] در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود به¬نام القول المطاع فی الرد على اهل الابتداع، که به¬گفته او، خلاصه الصواعق المحرقة ابن¬حجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقض¬گویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا بهمعنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه به¬هنگام وفات پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم، و عدم احتجاج علی علیهالسلام و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی علیهالسلام پرداخته است. [۱۰۱] - عِصامی مَکی (ف1111ق) - که با تناقض¬گوییهای او درباره غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ [۱۰۲] و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در شأن علی علیهالسلام و ذکر کرامات و مناقب حضرت، [۱۰۳] نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان می¬آورد و به واقعه غدیر اعتراف میکند و میگوید: و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمهای در این غدیر میریزد و پیرامون آن، درختان به¬هم¬پیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده میشود. و در این غدیر است که پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم در خطبهای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن به¬هنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذی¬الحجة الحرام بوده است. [۱۰۴] جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است. [۱۰۵] وی روایت تاریخ دمشق ابن¬عساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضی¬ها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی علیهالسلام آمده است، نقل میکند. [۱۰۶] عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بی¬شرمانه نسبت¬به شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمیداند [۱۰۷] او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که درباره فضایل و مناقب امیرمؤمنان علیهالسلام از زبان پیامبر مکرم اسلام صلیالله علیه و اله و سلم بیان شده¬اند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر، [۱۰۸] نهایت بی¬انصافی علمی خود را نمایان میکند. در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت: 1. حدیث غدیر به¬طور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. میتوان گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که به¬گفته ضیاءالدین مُقبلی (ف1108ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد! [۱۰۹] اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث میتوان به دیده صحت و اعتبار نگریست؟! 2. بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان علیهالسلام دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف میداند، تماماً از احادیثی¬اند که علمای طراز اول اهل¬سنت آن را پذیرفتهاند. میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه 21 چنین میگوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ کس خدشه نمیکند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد». [۱۱۰] دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهل¬سنت و از نامهای آشنا در عرصه تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابیطالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر مینویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمیشود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانی¬ای است که از سینه پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم پراکنده شده تا ارزش دست¬پرورده، برادر و برگزیده خود را در میان امتش معلوم سازد». [۱۱۱]
منبع :
رویکردهای سهگانه بزرگان تاریخ اهلسنت به غدیر خم سید مرتضی حسینی
راویان حدیث غدیر
علامه عبدالحسین امینی در کتاب الغدیر نام صد و ده تن از صحابهٔ پیامبر را که این حدیث را نقل کردهاند برمیشمارد و برخی دیگر از منابع تعدادی بیشتری را ذکر کردهاند که اکثر صحابه بزرگ مورد قبول شیعه و سنی در زمرهٔ آنها هستند و برخی از مشهورترین آنها عبارتند از:
- فاطمه، دختر محمد؛
- علی بن ابیطالب امام اول شیعه و خلیفه چهارم اهلسنت؛
- ابوبکر، خلیفه اول اهلسنت؛
- عمر بن خطاب، خلیفه دوم اهلسنت؛
- عثمان بن عفان، خلیفه سوم اهلسنت؛
- ام سلمه، همسر محمد؛
- عایشه، همسر محمد؛
- اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر و علی؛
- ام هانی بنت ابوطالب، خواهر علی؛
- فاطمه بنت حمزه، دخترعموی محمد و علی؛
- زبیر بن عوام، از صحابه؛
- طلحه، از صحابه؛
- سعد بن ابی وقاص، از صحابه؛
- جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه؛
- ابوذر غفاری، از صحابه؛
- سلمان فارسی، از صحابه؛
- عمار یاسر، از صحابه؛
- عبدالله بن جعفر، برادر زاده علی؛
- حسان بن ثابت، از شعرای مدینه که شعری برای غدیر سرود؛
- حسن بن علی، پسر علی؛
- حسین بن علی، پسر علی؛
- عباس بن عبدالمطلب، عموی محمد و علی؛
- عبدالله بن عباس، پسر عموی محمد و علی؛
- عبدالله بن عمر، پسر عمر و از صحابه؛
- عبدالله بن مسعود، از صحابه؛
- عمرو عاص؛
- ابوسعید خدری، از صحابه؛
- زید بن ارقم، از صحابه؛
- ابوهریره، از صحابه؛
- انس بن مالک انصاری، خادم محمد و از صحابه؛
- ابو ایوب انصاری؛
- قیس بن سعد بن عباده؛
- سهل بن حنیف؛
- ابن تیهان؛
- خزیمة بن ثابت؛
- حذیفه بن یمان؛
- ابی بن کعب.
بیان حدیث غدیر از منظر تاریخ
طبق بررسی ماریا دقاق این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده، اما در زمان سه خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی(ع) به آن چندان استناد نمیشده است. در زمان جنگهای میان مسلمانان در دوران خلافت علی بن ابیطالب، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایت شد و حامیان علی(ع) در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند. علی بن ابیطالب در دوران خلافت علی بن ابیطالب روزی که معروف به روز رحبه است در کوفه از صحابهٔ پیامبر اسلام، که شاهد رخداد غدیرخم بودند درخواست میکند که ماجرا را برای مردم روایت کنند و بر آن شهادت دهند. در این هنگام بین ۱۲ تا ۳۰ نفر از این افراد برمیخیزند و شهادت میدهند که پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یا «الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه»؛ همانا خدای عزوجل ولی من است، و من ولی مؤمنین هستم، پس هر کس که من مولای اویم پس این علی، مولای او است، بار خدایا دوست بدار آنکه را که او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را که او دشمن بدارد.
به گفتهٔ دقاق در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین آثار ادبی قابل تاریخگذاری برجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. اولین منبع تاریخی که به غدیرخم اشاره میکند یعقوبی (م. ۲۸۴ هـ)، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است.
بنا بر پژوهش دقاق، حدیث غدیرخم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع سنی آمده، اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دستهبندی مذهبی نبوده است. مجموعهٔ جامعی از نقل قولها و احادیث در مورد غدیرخم در سه کتاب اهل سنت وجود دارد. این سه اثر عبارتند از کتاب مُسند احمد بن حنبل (۱۶۴–۲۴۱ هجری)، تاریخ مدینات دمشق ابن عساکر (۴۹۹هـ - ۵۷۱ ه)، و کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر (۷۰۱ ق. - ۷۷۴ ق). این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام تاریخ طبری و طبقات الکبری ابن سعد نیامده، اما در انساب الاشراف بلاذری ذکر شده است. به نوشتهٔ شاه کاظمی، زمانی که گروهی از اهل حدیث افراطی در بغداد در سدهٔ سوم هجری این حدیث را ساختگی میدانستند، محمد بن جریر طبری کتابی با نام «الولایة» نگاشت که اسناد حدیث غدیر را با جزئیات بیان نمود و تردیدناپذیری این رخداد را نشان داد.
کتابشناسی غدیر
- کتاب الغدیر فی الکتاب و السنة و الاد؛
- الغدیر، علامه امینی؛
- عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار (حدیث الغدیر)، میر حامد حسین کنتوری لکنهویی؛
- غدیر در آیینه کتاب، محمد انصاری؛
- چهارده قرن با غدیر، محمدباقر انصاری؛
- همگام با پیامبر در حجة الوداع، حسین واثقی؛
- الغدیر و المعارضون، سید جعفر مرتضی عاملی؛
- الغدیر فی الإسلام، محمدرضا فرج اللّه حلفی نجفی؛
- شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم در غدیر خم، سید محمدتقی نَقَوی؛
- فرهنگ غدیر، جواد محدثی.
کتاب فرهنگ غدیر؛ که چاپ هفتم آن از سوی نشر معروف در سال ١٣٨٦ش منتشر شده، ٦٥٤ صفحه دارد و به صورت الفبایی تنظیم شده است و محتوای کتاب شامل هر چیزی میشود که به نوعی مرتبط با موضوع غدیر است از موضوعات، مفاهیم و اصطلاحات، مکانها، وقایع، کتابها، تا آیات و احادیث، اشخاص و اعلام، رمزها و نمادها، آداب و سنتها، گروهها و فرقهها و... .
عید غدیر در اسلام
مسلمانان و بهخصوص شیعه همواره روز غدیر را از عیدهای بزرگ میدانند و این روز در میان ایشان به عید غدیر معروف و مشهور است. در سال ۴۸۷ق بیعت با مستعلی بن مستنصر، از حاکمان مصر در روز عید غدیر خم صورت گرفت[۱۱۲]. همچنین از اهلسنت روایت شده که هر کس روز ۱۸ ذی الحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او مینویسد[۱۱۳].
رسول خدا(ص) فرمود:«روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد که در آن روز، برادرم امام علی(ع) را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم تا بعد از من، مردم توسط او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آن روز، دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.»[۱۱۴].
امام صادق(ع) میفرماید:«روز غدیرخم عید بزرگ خداست. خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است»[۱۱۵]. امام رضا(ع) فرمود:«روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین... اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، بیتردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه میکردند.»[۱۱۶].
مسعودی (متوفى 346 هجری) در کتاب "التنبیه والأشراف" به بزرگداشت عید غدیر در میان مسلمانان با این کلامش اشاره دارد: "فرزندان و شیعیان علی -رضی الله عنه-این روز را بزرگ می دارند". و این نقل تاریخی مسعودی در قرن چهارم هجری نشان از یک سنت تاریخی دارد که تا آن زمان میان مسلمانان رایج بوده .... [۱۱۷]
پیوند به بیرون
کتاب پژوهشی درباره غدیر خم
تواتر حدیث غدیر نزد اهل سنت
منابع
- ↑ طبرسی، الاحتجاج؛ ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۵۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۴۸.
- ↑ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۴۳۵، ۵۸۸؛ طباطبائی، المیزان، ۱۳۹۴ق، ج۵، ص۱۹۳-۱۹۴.
- ↑ واحدی، أسباب النزول، ۱۹۹۱م، ص۱۳۹؛ حاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۰۰، ۲۴۹.
- ↑ سورهٔ مائده:۳.
- ↑ سورهٔ مائده:۶۷.
- ↑ سورهٔ معارج:۱-۲.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، موسسه اعلمی للمطبوعات، ج۱۰، ص۵۳۰؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳۶۴ق، ج۱۹، ص۲۷۸؛ ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ۱۴۲۲ق، ج۱۰، ص۳۵.
- ↑ مفید، الارشاد؛ ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ نسائی، سنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۵.
- ↑ ر. ک: الغدیر علامه امینی (ج1، ص10و11)؛ نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسولحکیم تِرمذی (ج1، ص163)؛ معجم کبیر طَبَرانی (ج5، ص166، حدیث4971)؛ نُزُل الابرار بما صح مِن مناقب اهلالبیت الاطهار بَدَخشی (ص51)، اثبات الهُداه بالنصوص والمُعجزات شیخ حُر عامِلی (ج2، ص114 و ج3، ص558)؛ بِحارالانوار علامه مجلسی (ج37، ص201-217)؛ و کَشْف الْمُهم فی طریق خبر غدیر خم سید بَحْرانی(ص190).
- ↑ (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: الغدیر علامه امینی، ج1، ص152-157)
- ↑ (امینی، 1977م، ج1، ص6-8)
- ↑ همان، ج1، ص14-61)
- ↑ (همان، ج1، ص62-72)
- ↑ (همان، ص73-151)
- ↑ (همان، ص14)
- ↑ (بلاذری، 1996م، ج2، ص108-112 و ج5، ص80)
- ↑ (همان، ج2، ص156و157)
- ↑ (خطیب بغدادی، 2002م، ج8، ص372 و ج14، ص303)
- ↑ (همان، ج9، ص221)
- ↑ (همان، ج16، ص348)
- ↑ (همان، ج3، ص509)
- ↑ (ابن¬خلکان، 1994م، ج5، ص230و231)
- ↑ (مائده:67)
- ↑ (ر. ک: شهرستانى، بی¬تا، ج1، ص163)
- ↑ (ابنعساکر، 1995م، ج42، ص117)
- ↑ (همان، ج42، ص237)
- ↑ (ر.ک: همان، ج42، ص220-222 و 233و234)
- ↑ (ر.ک: همان، ج13، ص69-71)
- ↑ (ابن¬اثیر، 1994م، ج1، ص572، 669، 671 و ج2، ص362 و ج3، ص136، 137، 412، 465، 487 و ج6، ص132و427)
- ↑ (همان، ج4، ص102 و ج5، ص281 و ج6، ص126 و 246)
- ↑ (ذهبی، 1993م، ج3، ص632 و 633)
- ↑ (همان، ج3، ص629-633 و ج21، ص124)
- ↑ (همان، ج14، ص338)
- ↑ (همان، ج2، ص202)
- ↑ (همان، ج3، ص164)
- ↑ (ذهبی، 1993، ج28، ص127)
- ↑ (همو، 1998م، ج3، ص164)
- ↑ (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)
- ↑ (ابن¬کثیر، 1988، ج5، ص227 و ج7، ص370 و 371)
- ↑ (همان، ج5، ص227 و 228)
- ↑ همان، ج5، ص228 - 233 و ج7، ص379 - 387)
- ↑ (همان، ج5، ص228 و 229)
- ↑ (همان، ج5، ص223).
- ↑ (همان، ج7، ص386)
- ↑ (همان، ج5، ص229 - 231 و ج7، ص383 - 385)
- ↑ (همان، ج5، ص227)
- ↑ (خطیب بغدادی، 2002، ج9، ص221)
- ↑ (ابنکثیر، 1988م، ج5، ص233)
- ↑ (همان، ج11، ص409)
- ↑ (ر.ک: مقریزی، 1418م، ج2، ص255)
- ↑ (همان، ج2، ص255؛ همچنین ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص391)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص254 و 255)
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص287-289)
- ↑ (ر.ک: ابن¬حجر عسقلانی، 1415، ج2، ص140 و ج3، ص481 و 484 و ج4، ص23، 227، 276 و 467)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص13، 14و504 و ج3، ص484 و ج4، ص277 و 300 و ج6، ص316 و ج7، ص274 و 275)
- ↑ (ابن¬حجر عسقلانی، 1326، ج7، ص337)
- ↑ (همان، ج7، ص339)
- ↑ (ابن¬عماد، 1986م، ج5، ص377)
- ↑ (ابن¬قتیبه، 1992م، ص580).
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص192-195)
- ↑ (امینی، 1977م، ج1، ص 6 و 201)
- ↑ (ر.ک: ابن عبدالبر، 1992، ج3، ص1099)
- ↑ (همان، ج3، ص1100)
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج2، ص27)
- ↑ (ر.ک: همان، ص6)
- ↑ (ر.ک: ابن¬ابی¬الحدید، 1959م، ج2، ص59 و ج5، ص8)
- ↑ (ر.ک: همان، ج17، ص174)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص288 و 289 و ج4، ص74 و ج19، ص217)
- ↑ (یونینی، 1992م، ج4، ص50)
- ↑ (ر.ک: ابن-الوردی، 1996م، ج1، ص157)
- ↑ (تقی فاسی، 2000م، ج1، ص406)
- ↑ (ر.ک: نویری، 1423م، ج20، ص4)
- ↑ (ابن¬ضیاء، 2004م، ص209)
- ↑ (ر.ک: همان، ص132)
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص15، 17 و 29)
- ↑ (ر.ک: همان، ج1، ص16، 45، 48، 54 و 176)
- ↑ (ر.ک: سمهودی، بی¬تا، ج2، ص484)
- ↑ (ر.ک: قرمانی، 1992م، ج1، ص305)
- ↑ (امینی، 1977م، ج1، ص145)
- ↑ (همان، ج1، ص282 و 283)
- ↑ (سلاوی، بی¬تا، ج1، ص112)
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص171 و 172)
- ↑ (امینی، 1977م، ج1، ص5 و 6)
- ↑ (همان، ص6-8)
- ↑ (ر.ک: ابن¬هشام، 1955م، ج2، ص602 - 604)
- ↑ (ر.ک: ابن¬خیاط، 1397ق، ص94)
- ↑ (ر.ک: همان، ص95)
- ↑ (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152)
- ↑ (ر.ک: ابن¬جوزی، 1992م، ج1، ص150و151)
- ↑ (امینی، 1977م، ج1، ص296)
- ↑ (ابن¬جوزی، 1992م، ج15، ص109)
- ↑ (ر.ک: ابن¬خلدون، 1988م، ج1، ص246)
- ↑ (مائده:67)
- ↑ (همان، ج2، ص480 و 481)
- ↑ (امه طلب، 1384، ص85 و 86، با تلخیص)
- ↑ (همان، ص96، با تلخیص).
- ↑ (ر.ک: حلبی، 1427ق، ج3، ص384)
- ↑ ر.ک: همان، ج3، ص384)
- ↑ (ر.ک: همان، ج3، ص384 و 385)
- ↑ (ر.ک: همان، ج3، ص385-387)
- ↑ (ر.ک: عصامی، 1998م، ج2، ص30)
- ↑ (ر.ک: همان، ج3، ص25-83 و ج4، ص159-162)
- ↑ (همان، ج2، ص30)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص305-307)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص341)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص374)
- ↑ (ر.ک: همان، ج2، ص370-385)
- ↑ (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص306 و 307)
- ↑ (همان، ج1، ص309)
- ↑ (امینی، 1977م، ج6، صص«و، ز»)
- ↑ ابن خلکان وفیات الاعیان؛ ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۱۸۰
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد؛ ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۲۸۴
- ↑ صدوق، امالی، موسسه بعثت، ص۱۲۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، موسسه آل البیت، ج۵، ص۲۲۴.
- ↑ طوسی، مصباح المتهجد، المکتبة الاسلامیة، ج۲، ص۷۳۷.
- ↑ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 221 - 222.