سلطان العلماء
سلطان العلماء | |
---|---|
نامهای دیگر | علاء الدین سید حسین بن رفیع الدین |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1001 ق، ۹۷۱ ش، ۱۵۹۳ م |
محل تولد | ایران، اصفهان |
دین | اسلام، شیعه |
آثار | {{ | | | | |}} |
فعالیتها | {{ | | | | | | }} |
==زندگینامه==
علاء الدین سید حسین بن رفیع الدین یکی از سادات و فقهای شهیر عصر شاه عباس اول بود.وی از جانب پدر با 29 واسطه نسب خود را به حضرت علی بن الحسین(ع)می رساند از جانب مادر از سادات شهرستان بود. اسلاف پدری خلیفه سلطان پیوسته از سادات مازندران بودند. اما پدرش رفیع الدین جزو سادات معروف اصفهان بود اینکه نسل چندم از اسلاف وی در اصفهان متوطن گشته و به سادات این شهر معروف گشتند.
دقیفا معلوم نیست اما اسکندر بیک می نویسد:[میرزا رفیع الدین محمد که پدر خلیفه سلطان است ] ابا عن جد در دارالملک صفاهان [صاحب] املاک و رقبات بوده اند .
و در جای دیگر می نویسد: امیر نظام الدین نامی از اجداد ایشان از حوادث ایام به صفاهان آمده بود.
سید حسین معروف به خلیفه سلطان در سال 1001 ه.ق و در شهر اصفهان متولد شد بسیاری از اسلاف وی از بزرگان مذهبی و سیاسی ازمنه متفاوت بودند.اسلاف متاخر وی پیوسته به سادات خلیفه مشهور بودند. جد او ازعلمای متبحر زمان خود بود و پدرش رفیع الدین "الحق" به وفور فضل و کمال موصوف و ذات ملک صفاتش به سلامت نفس و حقانیت و خیر اندیشی معروف بود. وی سیدی فاضل ، سلیم النفس ،ملک خصال وازعلوم معقول و منقول بهره ور و آگاه بود او بعد از فوت قاضی سلطان که منصب صدارت داشت به سال 1026ه.ق از طرف عباس اول به منصب مزبور منصوب شد و مستقلا به تمشیت امر صدارت پرداخت و رتبه مصاهرت و مهرداری توقیعات مبارکه حضرات چهاره معصوم ، که به میرزا رضی تعلق داشت به وی محول گشت او در ایام تصدی منصب مزبور در کمال دیانت و بی طمعی و حقانبت و پرهیزکاری سلوک می نمود و الحق مسند صدارت را ازین صفات حسنه زینت افزود او از زمره کسانی بود که پس از وفت عباس اول در مازندارن و حمل جنازه او به کاشان در راس تدفین و تکفین کنندگان وی بود (16) رفیع الدین سرانجام در زمان صفی از صدارت معزول شد و پس از مدتی درگذشت
در مورد کیفیت رشد و نمو و تربیت خلیفه سلطان در ایام صباوت و نوجوانی اطلاعاتی در دست نیست، اما با توجه به اسلاف گرانقدرش و نیز توصیفاتی که از خصوصیات وی به عمل آمده است می توان به دقت والدین او در تربیت وی پی برد.
اسکندر بیک در مورد خصوصیات اخلاقی او می نویسد: در حسن اخلاق و اوصاف خمیده اش از خوض رود اندکی از بسیار در دیباچه اظهار نمی توان نهاد ریاض آمال ارباب قلم و اصحاب فضل و کمال از رشحات کلک گهربارش مخضر و شاداب است و ارباب قابلیت و استعداد در ظل رافت و امتنان آن صاحب دولت مسرور و کامیاب
در مورد این که چرا به وی خلیفه سلطان می گفتند اقول متفاوت است . نویسنده ای این انتساب را از آن جهت می داند که جدش امیر علاءالدین [سلف پنجم او]از خلفای صوفی بر طریقت سلسه متصوفه صفویه بود. این نویسنده می نویسد.
او هم چنین سلطان اصفهان (یعنی حاکم آن جا)شد..لذاعلاء الدین خلیفه سلطان بود این لفب به نوه اش امیر سید علی منتقل شد و هم چنان در این خاندان تداوم یافت تا به علاء الدین حسین رسید . البته منبعی دیگر این لقب را از آن روی می داند که وی (علاء الدین حسین) وزارت بعضی از سلاطین صفویه را به عهده داشت . استدلال نخست به نظر معقول و مقبول تر است تا دیگری، چه وزرای دیگری نیز وجود داشتند که وزیر چند پادشاه صفوی بودند ولی به این لقب مشهور نگشتند.
سلطان العلماء و علاء الدین از القاب دیگر خلیفه سلطان بودند، ولی از اشتهار نسبتا کم تری برخوردار بودند.
خلیفه سلطان عمر زیادی را در خدمت امور دیوانی و مذهبی گذرانید و به طور ناپیوسته وزارت سه پادشاه، عباس اول، صفی اول و عباس ثانی را به عهده داشت و آثار شایسته ای در طول این مدت طولانی از وی چه در زمینه اداره کشور و چه در زمینه های علمی و مذهبی. به ظهور رسید که متاسفانه کم و کیف همه آثار مزبور به طور کامل به ما نرسیده است.
وزارت خلیفه سلطان
خلیفه سلطان قبل از آن که از طرف شاه عباس اول به وزارت عظمی تعیین گردد عالم و فقیهی خبیر و مشهور در میان اهل علم بود. شاه عباس قبل از آن که او را به وزارت خود برگزیند به دامادی خود انتخاب نموده بود. (23) چه، شاه عباس دختر خود، خان آغا بیگم را در 15 شعبان سال 1017 ه .ق به همسری وی در آورد (24) .
در سال 1033 ه. ق که سی و هشتمین سال جلوس عباس اول بود، سلمان خان وزیر شاه مزبور به اجل طبیعی درگذشت. شاه درصدد برآمد تا فرد شایسته ای را به جای او بدان منصب برگزیند، لذا خلیفه سلطان را که به جوهر ذاتی و اهلیت و استعداد حسبی و نسبی بین الافاخم والاعالی شرف امتیاز داشت سزاوار تکفل این امر عظیم دانسته (25) و لذا او را در این تاریخ بدان منصب برگزید. (26)
در تاریخ وزارتش آمده است: زیبنده افسر وزارت و نیز گفته شده است: وزیر شاه شد سلطان داماد. (27)
وزارت وی در این دوره همزمان است با صدارت پدرش رفیع الدین صدر که هر دو در یک خانه می زیسته و به امور رسیدگی می نمودند. (28)
از عبارت هایی که در یکی از منابع آمده است اگر نتوان استنباط کرد که خلیفه سلطان وزارت را به اجبار پذیرفت نمی توان استنباط اشتیاق نیز از آن نمود، در آن جا آمده است:
[خلیفه سلطان] طوعا وکرها رضا جوی خاطر اشراف گشته چند گاه بدین شغل نامی پرداخت. (29)
به هر حال وزارت وی در ایام پادشاهی عباس اول تا پایان حیات شاه تداوم یافت.
وی پس از جلوس صفی اول هم چنان در منصب خود باقی ماند. (30) تا آن که پس ازدو سال وزارت (31) ، در تاریخ 23 رجب قوی ئیل 1040(32)ق (32) از وزارت معزول و فرزندانش مکحول و او خود نیز به شهر قم تبعید گشت. (33) بررسی علل برکناری وی از وزارت از اهمیت زیادی برخوردار است، اما چون منابع ایرانی به آن ها تصریح نکرده اند، برشمردن آن عوامل، بسیار مشکل است، شاید اگر یک یا چند منبع خارجی (سفرنامه ها)
بدان اشاره می داشتند تصریح و تبیین دقیق آن ها کم تر با مشکل مواجه بود، چه نویسندگان منابع داخلی عصر، به واسطه اعتقاد و اعتماد خاص به شاه و فرامین او و یا بیم از بعضی مسائل دیگر از ذکر دقیق آن خودداری نمودند.
برخی منابع علت برکناری خلیفه سلطان را از وزارت دسیسه و توطئه برخی از درباریان و غیره می دانند. (34) البته این که مقام وی ممکن است مورد طمع و یا حسد برخی افراد قرار گرفته باشد، شکی نیست. در این باره یکی از منابع، علت عزل وی را از وزارت سخنان دروغ چراغ خان می داند. (35) اسکندر بیک ترکمان، گستاخی خلیفه سلطان را در یکی از جنگ ها موجب عزل او می داند. (36) به نظر می رسد خلیفه سلطان یا فرزندانش قطعا مورد سوءظن قرار گرفته باشند و علت عزل خلیفه سلطان نیز تنها در همین راستا قابل توجیه است. البته این که تهدید مزبور از جانب فرزندان خلیفه سلطان یا خود او متوجه موقعیت شاه بوده است دقیقا نامشخص است، با این حال به نظر می رسد که خطر احتمالی از جانب فرزندان او جدی تر بوده است. اگر چه قرائن و شواهدی موجود است مبنی بر این که خود خلیفه سلطان نیز در زمان پادشاهی صفی نمی توانسته چندان از حکومت او دل خوش باشد، اما آن چه اساسا و عمدتا موجب بحران مذکور شد از جانب فرزندان خلیفه سلطان بوده است.
نویسنده یکی از منابع می نویسد: چون شغل وزارت امر خطیری است و هرچند در مهمات دنیوی جانب حق را منظور دارند ناچار جهت انتظام امور دولت مرتکب بعضی امور خلاف شرع می گردند، بنابر ملاحظه (خلیفه سلطان) جانب فضل و صلاح خود را معاف داشت و اوقات شریف را به امور دنیوی معطل نداشتن بهتر دانسته، استدعا نمود که او را از آن خدمت معاف دارند. (37)
از آنچه که گفته شد می توان فهمید که خود خلیفه سلطان نیز در مرخص شدن از خدمت شاه صفی مصر بوده است چنان که در ادامه همان مطالب آمده است در این ماده غلوی بسیار می کرد. اما این که چرا وی بر این باور بوده است و حال آن که در زمان عباس اول چنین خواسته ای از وی به ظهور نرسید، هنوز برای نگارنده این سطور دقیقا مکشوف نیست، اما شاید بتوان یکی از علل آن را سست اعتقادی، استبداد، افراط، کینه کشی و بی لیاقتی نسبی صفی اول دانست. هم چنین ممکن است این موضوع ریشه در باورهای سیاسی خلیفه سلطان داشته باشد.
با توجه به این که خلیفه سلطان با مادر شاه عباس اول منسوب بود (38) و همسرش نیز دختر شاه عباس اول بود و به ویژه آن که فرزندان ذکورش نوه های عباس اول بودند این دعوی یا احتمال، قوت می گیرد. اما در این که صفی اول به عللی از وی خوش دل نبوده است شکی نیست. حتی چنان چه موضوع انفصال از خدمت وزارت، ابتدا از طرف خود خلیفه سلطان مطرح شده باشد، همین موجب بد دلی صفی گشته است. چنان که اسکندر بیک در همین راستا نگاشته است:
دامن از مراقبت در چیدن و پهلو از معاونت خالی کردن به خاطر انور خطور می کرد که نتیجه نااخلاصی است یا در صفحه خاطر طرحی دیگر کشیده اند. مجملا به انواع وجوه حزم واحتیاط مقتضی آن گردید که خاطر اشرف را از غبار این تفرقه پاک ساخته خود را از این دغدغه فارغ سازند. (39) لذا شاه نه تنها با درخواست او موافقت می کندبلکه دستور مکحول نمودن فرزندان ذکور وی و رفیع الدین محمد پدراو و معزولیت رفیع الدین محمد از صدارت و تبعید خلیفه سلطان به قم را صادر می نماید. (40)
البته اسکندر بیک این مجازات ها را مربوط به بدگمانی شاه صفی همچنان که گفته شد به خلیفه سلطان می داند.
از تعبیرات نویسنده خلاصه السیر می توان فهمید که شاه صفی از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیش تر بیم ناک بوده است. چنان که نوشته است: شاه صفی به لفظ درربار گهر نثار فرمودند که اخلاص مندی و نیکوبندگی خلیفه سلطان بر پیشگاه ضمیر آفتاب تاثیر به نوعی پرتو انداخته که اگر قتل فرزندان او را به او می فرمودیم بی تاخیر و تعویض به دست خود به عمل می آورد. اما چون در عالم مملکت داری این قسم حالات بعید نیست چند روزی به مقتضای ادوار فلکی در دامن اصطبار باید زد تا آن چه در پرده غیبت است به منصه ظهور جلوه گر شود. (41)
شاردن خاطره ای را نگاشته است که اگرچه، آن اشاره ای دقیق به خلیفه سلطان ندارد ولی از آن جایی که هیچ کدام از دامادهای عباس اول بدان اعتبار نبودند و هیچ کدام مقام شیخ الاسلامی نیز نداشتند به نظر می رسد فرد مورد نظر شاردن، همان خلیفه سلطان باشد. در این خاطره اشاره به تبلیغات و مواعظ یکی از وعاظ اصفهان به نام ملاکاظم دارد که در مواعظ خود علیه حکومت شاهان صفوی سخن رفته و سلطنت را حق پسر شیخ الاسلام دانسته که یکی از منسوبان خاندان سلطنت بود (42) .
از مجموعه مطالب مذکور در دو منبع فوق می توان چنین استنباط کرد که صفی اول عمدتا از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیم ناک بود و یا شاید اخباری مبنی بر فعالیت های سیاسی آن ها به گوش صفی اول رسیده بود، لذا جهت پیش گیری از هرگونه اقدام سیاسی مخالفت آمیز، اقدام به عزل پدر آن ها و تبعیدش به قم کرد و سپس فرزندان او را مکحول نمود. بدیهی است اگر چنین احتمال خطر یا تهدیدی از جانب خود خلیفه سلطان می رفت، صفی اول با توجه به استبداد و خشونتی که از او در تاریخ می شنایسم به حیات یا لااقل قوه باصره وی هرگز ترحم نمی کرد.
پس از آن که خلیفه سلطان از وزارت معزول شد ناگزیر به اقامت در قم گردید. و در قم پیوسته مشغول تحقیق و مطالعه و تعلیم و تدریس بود. (43) این که وی تا چه زمانی در قم اقامت داشت دقیقا نامشخص است. برخی را عقیده بر آن است که وی در زمان انتصاب مجدد به وزارت هم چنان در قم مقیم بود. (44) اما گروهی دیگر بر این باورند که وی پس از مدتی اقامت در قم توسط صفی اول به اصفهان فراخوانده شد و اجازه اقامت در آن جا را یافت و مسافرت حج و سایر سفرهای خود را نیز در این ایام انجام داد. (45)
خلیفه سلطان مدتی پس از جلوس عباس ثانی و به قتل رسیدن سارو تقی به سال 1055ه.ق.
به پست وزارت عظمی منصوب شد (46) . او در این دوره هم چنان پست وزارت را در اختیار داشت تا آن که پس از فتح قندهار به دست عباس ثانی که همراه وی بود در راه بازگشت در ولایت مازنداران دارفانی را بدرود گفت. (47) در مورد تاریخ وفات وی اختلاف نظر وجود دارد. برخی سال وفات وی را 1064 ه، (48) بعضی 1063 ه (49) و عده ای 1066 ه. ق (50) . نوشته اند.
به نظر می رسد قول نویسنده ریاض العلماء و حیاض الفضلاء مبنی بر این که تاریخ فوت خلیفه سلطان سال 1066 ه. ق است صحیح تر باشد. او می نویسد: در تاریخ فوت او اشتباهی روی داده است، زیرا او بعد از مراجعه از فتح قندهار در شهر اشرف از بلاد مازندران در اوایل دولت شاه عباس دوم درگذشت و این قریب به صحت است که از آن سال تاکنون که سال 1106 ه.ق است پنجاه سال بیش نمی گذرد. (51) پس از فوت خلیفه سلطان نعش او را به روضه مقدسه نجف اشرف حمل و در آن جا به خاک سپردند (52) .
تحصیل و تدریس
خلیفه سلطان یکی از علمای بسیار معروف و دانشمند عصر خویش بود. او از فنون و علوم بهره کلی برده در قواعد اصول دین مبین در نهایت متانت و فطانت بود. (53) او الحق دانشمند نیکواخلاق بود و خلاصه عمر خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود. وی در فنون معقول و منقول سرآمد روزگار گردیده بود و در علم حساب مهارت کامل داشت. (54)
او در فنون شاعری نیز خبره بود (55) نصرآبادی در تذکره خود چند رباعی از او نقل نموده است که به خوبی گویای تبحر او در شاعری است. (56) او به گونه ای در شعر و فن آن تبحر داشت که در زمره شاعران عصر خود محسوب می شد. (57)
خلیفه سلطان به مطالعه کتب سیره و تتبع آثار سلف علاقه خاصی داشت (58) . وی نه تنها فردی بسیار علاقه مند به مطالعه در کلیه زمینه های علمی بود، بلکه خود، مراحل کلاسیک تحصیل را نیز پیموده بود، او نزد اساتید مطرحی به کسب علوم پرداخته بود. تلمذ عمده او از پدرش بوده است. (59) ولی از اساتید دیگر نیز بهره های فراوان برد که از زمره آن ها است: حاج محمود الزمانی و حاج حسین الیزدی.
خلیفه سلطان نزد آن ها در زمینه های حکمت، کلام و غیره تلمذ نمود (60) و از آن ها اجازت نیز داشت (61) . از اساتید دیگر وی می توان از شیخ بهائی (62) که از وی نیز اجازت داشت (63) و آقا حسین خوانساری (64) نام برد.
خلیفه سلطان همان گونه که مراحل تحصیل را طی می نمود، مقداری از اوقات خود را به تدریس نیز تخصیص داده بود. او از مدرسان مشهور عصر خود بود نوشته اند که در درس او دو هزار نفر حاضر می شدند و هیچ منبر درسی در دوره حیات وی برپا نمی شد مگر آن که برای او نصب می گردید. (65)
او تدریس المعالم و شرح اللمعه و مطالب کتبی را که خود، آن ها را تصنیف نموده بود به عهده داشت (66) .
او طی تدریس خود شاگردان بسیاری را تربیت نمود که برخی از آن ها مشهور گشتند از زمره آن ها می توان از افراد ذیل نام برد: آقا حسین خوانساری صاحب مشارق الشموس مولی خلیل قزوینی، میرزا عیسی والد صاحب الریاض، میرعبدالرزاق کاشانی، مولی ابوالخیر محمد تقی انصاری مجلسی (67) صاحب بحارالانوار.
خلیفه سلطان به واسطه عنایت خاصی که به علم و علم آموزی داشت تعدادی مدارس عالی از خود به جای گذاشت. یکی از آن ها مدرسه ای در قزوین بود که خلیفه سلطان نام داشت (68) .
او هم چنین دارای کتاب خانه ای عالی بود که انواع کتاب ها در آن وجود داشت و مطالعه کنندگان از هر جانب به سوی او می آمدند (69) .
او به انگیزه دانش طلبی و یا تمایلات مذهبی دست به یک سلسله مسافرت های طولانی زد: به مصر سفر کرد و با علمای قاهره و غیره هم نشین شد. با پیشوای زیدی آن جا هم ملاقات کرد. دو مرتبه نیز به قسطنطنیه سفر کرد و در آن جا مناظراتی نیز با ابن معود المفتی انجام داد (70) .
اعملکرد خلیفه سلطان همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، پژوهش درباره خلیفه سلطان و به ویژه درباره عملکرد او به علت کمی منابع حتی به قدر لازم مقدور نیست. لذا در این مختصر تلاش شده است هرگونه اطلاعاتی در این باره که در منابع موجود است آورده شود.
معمولا تعویض یا انتصاب و عزل وزرا، بر آیند مسائل حاد مطروحه در زمینه های اجتماعی، نظامی و یا مذهبی بوده است. در این دوره نیز انتصاب مجدد خلیفه سلطان به این سمت در همین راستا می تواند توجیه شود. اما با توجه به کمی منابع و به تبع آن قلت اطلاعات کافی، معضل یا معضلات موجود در جامعه و یا هر یک از ساختارهای رسمی و عرفی آن که منتهی به انتخاب خاص خلیفه سلطان شد نامعلوم است.
اما با توجه به اطلاعات موجود درباره اعمال او معضل مربوط را تا حدی می توان شناخت. با توجه به عملکرد عمده خلیفه سلطان در طی وزارتش که گزارش های مربوط به آن در منابع تا اندازه ای موجود است، می توان به این نتیجه رسید که عمده معضل اجتماعی عصر مزبور رواج و گسترش مفاسد مختلف اخلاقی و غیره بود که ریشه در ضعف اعتقادهای مذهبی افراد جامعه داشت. مرگ شاه عباس اول که بانی بسیاری از ساختارهای نسبتا نوین اجتماعی بود و در طول حیات خود به ضوابط و نظم توجه خاصی داشت و شهرت اقتدار او خود یکی از عوامل اجرایی نظم و اخلاق مقبول توسط افراد جامعه بود، استحکام تشکیلات روحانی در دوره مزبور و به علل مختلف همگرایی تشکیلات مزبور با شاه عباس اول در دوره حیات او، همه موجد و مقوم اخلاقیات و نظم لازم در میان افراد جامعه بود. مرگ او و روی کار آمدن صفی اول و عدم پای بندی استوار او به رعایت جدی شرعیات، آشفتگی و از هم گسیختگی نظم پیشین، همه موجب تقویت و تزاید فساد به معنای اعم آن در میان افراد جامعه گشت.
کناره گیری روحانیت در دوره صفی اول از همکاری جدی با دستگاه سیاسی که علل گوناگون داشت، علت و نیز معلول معضل مزبور بود. دوره عباس ثانی را بایستی تا اندازه ای دوره رجعت به دوره عباس اول دانست.
لذا عباس ثانی می کوشد نظم را اعاده کند، فساد در زمینه ها و دستگاه های مختلف را برطرف سازد و خطر احتمالی که از جانب روحانیت متوجه دستگاه بود با نصب یک فقیه و عالم مشهور عصر و مقبول روحانیت و مردم و هم چنین منسوب به خاندان صفوی بر طرف سازد.
اقتدار خلیفه سلطان
شناخت میزان اقتدار خلیفه سلطان از اهمیت زیادی برخوردار است چه، با شناخت آن است که می توان به میزان دخالت او در انجام بسیاری از امور سیاسی و نظامی دولت پی برد. چه، هیچ گاه در دوره صفویه و قبل یا بعد از آن تا دوره مشروطه هیچ تقسیم قدرت معین و ضابطه مندی بین شاه و وزیر وجود نداشته است و از آن جایی که منابع داخلی، کلیه اعمال صادره از طرف دستگاه سیاسی و رسمی را ناشی از خواست مستقیم شاه دانسته اند لذا تعیین دقیق نقش وزیر در این میان مبهم و نامعلوم است به ویژه آن که منابع سفرنامه ای کافی در این باره وجود ندارد.
به اعتقاد اسکندر بیک از آن جایی که وی وزارت را به تنهایی عهده دار بود از شایستگی بالایی نیز برخوردار بود (71) .
و زو رسم وزارت تازه گردید زنام او بلند آوازه گردید (72)
به نظر می رسد که خلیفه سلطان به واسطه موقعیت روحانی و معنوی که داشت در صورت داشتن ایده های مستقل سیاسی و توانایی شخصیتی می توانست از وزرای قدرت مند صفوی بوده باشد. ما این را از رویائی که شاه عباس ثانی دیده بود و نگارنده عباسنامه آن را از زبان شاه نقل می کند می توان فهمید. خلاصه آن رویا این است:
شاه عباس روزی در خواب می بیند که به اتفاق خلیفه سلطان به در اتاقی که حضرت علی(ع) درآن قرار داشت می رود. خلیفه سلطان اجازه دخول می یابد و شاه منتظر اجازه دخول بر آستانه درب می ایستد (73) . از این رویا که منقول از خود شاه است به میزان اعتبار معنوی خلیفه سلطان در نزد شاه می توان پی برد. باید در نظر داشت که شاه عباس ثانی خود نیز دارای شخصیت نسبتا مقتدری بود، لذا امکان جولان سیاسی زیادی را به اغیار نمی داد.
در عباسنامه آمده است: از آن جا که حضرت ایران مداری خداوندگاری [خلیفه سلطان]از کلیات و جزئیات امور ارتکاب امری بی عرض اعلی حضرت ظل اللهی نمی نمودند، پیوسته در دادگاه اقبال که مرجع پادشاهان هفت اقلیم و موطن صاحبان ناز و نعیم است می بودند. (74)
از مطالب خلاصه السیر نیز استنباط می شود که خلیفه سلطان در زمان شاه صفی از قدرت چندانی در اداره امور برخوردار نبوده بلکه شرط اجرای نظراتش منوط به طرح آن نزد شاه و اخذ موافقت شاه در اجرای آن بوده است. (75)
بنابراین دیده می شود که خلیفه سلطان علی رغم موقعیت برجسته معنوی و روحانی که داشت به علل گوناگون به ویژه در دوره های عباس اول و صفی اول از قدرت زیادی برخوردار نبود. یک نگاه کلی به کیفیت وزارت وزرای شاهان صفوی از عباس اول به بعد تازمان شاه سلیمان به یک فرایند تقریبا آشکار در قدرت فراینده وزرا می توان پی برد. به نظر می رسد که مراحل وزارت خلیفه سلطان، به ویژه در دوره عباس ثانی، یکی از حلقه های گذار از مرحله نه چندان قوی موقعیت وزیر در دوره عباس اول که در راس وزرای قدرتمند آن عصر حاتم بیک اردوبادی (1019 1000 ه .ق) قرار داشت و مرحله بسیار قدرت مند موقعیت وزیر در دوره شاه سلیمان که در راس وزرای قدرت مند آن عصر، شیخ علیخان زنگنه (1100 1080 ق) قرار داشت، بوده باشد.
به نظر می رسد با توجه به نفوذ معنوی زیاد و قدرت اجرایی نسبتا زیاد، او می توانست نه تنها مجری خوبی در اجرای فرامین شاه باشد، بلکه خود می توانست بانی بسیاری از سیاست های داخلی و یا شاید خارجی بوده باشد که شاه تنها می توانست موافقت خود را با آن ها اعلام نماید همان گونه که وی نیز در بسیاری موارد حتی چنان چه مخالف میل خود باشد با فرامین شاه موافقت می کرد و اجرای آن را امضا می نمود. به اعتقاد نگارنده ادوار وزارت وی به ویژه در دوره عباس ثانی شاهد نوعی توازن قوا در رابطه با خلیفه سلطان و شاه است. البته این معنا تعیین این که هر کدام از سیاست های داخلی و یا خارجی از کدام یک از آن دو نفر ناشی شده است را مشکل می نماید.
آن چه از سیاست های اجرایی و داخلی که به یقین می توان منشا آن ها را به خلیفه سلطان منتسب ساخت، سیاست های مبارزه آمیز با جریان های فساد موجود در اخلاقیات و دستگاه اداری عصر می باشد. او می کوشید که موقعیت علمای عصر را تقویت و با انحرافات مذهبی مبارزه کند و در تقویت شرع راستین بکوشد. (76) خلیفه سلطان کوشید نوشیدن شراب را در کلیه قهوه خانه ها و در ملاء عام تحریم نماید. بدین منظور فرمانی را در این جهت از شاه گرفت (77) . او مقرراتی علیه زنان [فاسد] وضع کرد واز عرضه علنی آنان در کوی و برزن و حضور بلا احضار معروفه ها جلوگیری به عمل آورد (78) خلیفه سلطان به قدری در منع فساد اخلاقی و جنسی اصرار داشت که حتی اخذ مالیات از بیت اللطفها را منع کرد (79) . چه، اخذ رسمی مالیات از آن ها مفهوم تایید صنف مزبور را داشت. او در این راستا عوامل فساد را به شدت مجازات می کرد، چنان که به دستور وی زنی را که دختران خود را به فحشا وادار می کرد از بالای برجی به زمین انداختند و گوشتش را به سگان دادند (80) . اما آن چه که برای وی از اهمیت بسیاری برخوردار بود ممانعت از شراب خواری مردم بود و پیوسته در این زمینه دستوراتی را صادر می نمود. (81) چرا که او شرب مسکرات را علت العلل دیگر حرکات زشت و شنیع می دانست. لذا برای مرتکبین این گناهان مجازات های هولناکی قائل می شد (82) .
بدیهی است با توجه به رواج گسترده شراب خواری در دستگاه حاکمه و نیز در سطح جامعه به ویژه در قهوه خانه ها، مبارزه با این پدیده قطعا مشکلات فراوانی در پی داشت و مقاومت های زیادی را می توانست به دنبال آورد. بنابراین تلاش های زیادی می شد که فرامینی از شاه در مقابل این دستورها اخذ نمایند. اما از آن جایی که عباس ثانی به مقام و موقعیت مذهبی خلیفه سلطان احترام زیادی می گذاشت، طبعا اخذ چنین دستوراتی از شاه عباس که حتما از این چنین دستورها خلیفه سلطان نیز حمایت می کرد به سادگی ممکن نبود. لذا کوشیده می شد که این گونه فرامین به هنگامی که شاه در حال مستی و یا عیشی و عشرت است از او بگیرند چنان که در یک مورد چنین کاری را انجام دادند و توانستند فرمانی از شاه عباس بگیرند که به حکم آن قهوه خانه ها می توانند خوب رویان را در قهوه خانه ها به کارگیرند. (83)
اما چندی نگذشت که خلیفه سلطان شاه را از آن فرمان پشیمان نمود و مانع اجرای آن گردید. (84)
یکی دیگر از عملکردهای خلیفه سلطان در طی وزارت خود نصب افراد عالم و با سواد در مناصب مهم اداری کشور بود. بدیهی است خلیفه سلطان که فقیهی شایسته و با معلومات بود و در راس امور اجرایی نیز قرار رفت بود تلاش کند تا افرادی هم چون خود را مقام و منصب دهد. جالب آن که در میان افراد مزبور که بعضا یا شاید اکثرا افراد صاحب اندیشه به ویژه در زمینه های سیاسی بودند افرادی دیده می شوند که لا اقل از عناوین آثارشان نمی توان به چندان تاییدی نسبت به نظام حکومتی وقت پی برد. چنان که خلیفه سلطان اقدام به انتصاب عالمی به عنوان شیخ الاسلام اصفهان می نماید که رساله ای نیز در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت نوشته بود. (85)
از علمای دیگری که صاحب اندیشه سیاسی بود و توسط خلیفه سلطان متصدی منصب اجرایی گردید، صاحب آثاری نظیر رساله فی تحریم التتن و جواب مفتی الروم در امامت عظمی و غیره می باشد که به عنوان قاضی اصفهان منصوب شد. (86)
فرد دیگری که از افراد برجسته علمی و ادبی بود و توسط خلیفه سلطان در خدمت دستگاه حاکمه قرار گرفت میرزا محمد طاهر وحید قزوینی است که از شاعران و منشیان معروف عصر صفوی بود. وی توسط خلیفه سلطان به منصب واقعه نویسی منصوب گردید. از وی آثار ادبی و تاریخی مهمی به جا مانده است. (87) خلیفه سلطان نه تنها از این گونه افراد ادیب و شایسته حمایت می کرد و مناصب مهمی را به آن ها می داد، بلکه ادبیان و شاعران را از بخشش ها و صله های خود محروم نمی ساخت. (88)
از آن جایی که خلیفه سلطان فردی عالم و روحانی بود شاید تصور این که وی در امور نظامی و یا لشکری نیز نقشی داشته باشد عجیب جلوه کند. اما از مطالب نوشته شده در عباسنامه فهمیده می شود که خلیفه سلطان نقش موثری در قضیه فتح قندهار داشته (89) و این باور در فرد ایجاد می شود که شاید انتصاب خلیفه سلطان به وزارت با قضیه فتح قندهار ارتباط داشته باشد. این باور وقتی قوت می گیرد که رویای منقول از شاه عباس ثانی مطالعه شود. در این رویا شاه عباس از طریق خلیفه سلطان از حضرت علی(ع) فرمان می گیرد جهت نجات شیعیان قندهار آن شهر را فتح نماید. (90)
تالیفات خلیفه سلطان
در تاریخ ایران تعداد وزرایی که آثار تالیفی و یا ترجمه ای از خود به جای گذاشته باشند اندک هستند. در میان وزرای مزبور خواجه نصیرالدین طوسی وزیرهلاکوخان مغول، برجسته تر می نماید. اما از وزرای دوره صفویه که آثار مکتوب از خود به جای گذاشته باشند، خلیفه سلطان بیش تر چهره نموده است. اگر چه دوره صفویه شاهد تعدادی وزاری خوب و کاردان نظیر شیخعلی خان زنگنه بوده است اما هیچ کدام هم چون خلیفه سلطان عالم ودانشمند نبوده اند. خلیفه سلطان آثار زیادی در زمینه های فقه، کلام، اصول و غیره از خود به جای گذاشت. (91) به نظر می رسد که تالیفات او بیانگر نکات تازه و بدیعی در عصر خود بوده است. چه، یکی از نویسندگان عصر صفوی تالیفات او را مشهور بین اهل علم می داند. (92) نویسنده عیان الشیعه اسامی تالیفات او را 25 عنوان نگاشته است که البته تعداد اندکی از آن ها اکنون موجود می باشند. عناوین تالیفات او به شرح ذیل می باشند. (93)
در علم کلام: از حاشیه علی الحاشیه القدیمه الحلالیه علی الشرح الجدیداللتجرید 2- حاشیه علی حاشیه الخفری الاهیات التجرید 3- حاشیه علی معالم الاصول 4- حاشیه زبده الاصول شیخ بهائی.5- حاشیه علی شرح المختصر العضدی
در فقه:6- حاشیه علی شرح اللمعه علی الطهاره 7- حاشیه علی مختلف العلامه 8- حاشیه علی قواعد العلامه 9- حاشیه علی الشرایع 10- رساله در آداب حج.
حدیث :11- حاشیه بر کافی 12- حاشیه بر بعضی ابواب الفقیه 13- حاشیه بر تهذیب شیخ طوسی 14- حاشیه بر استبصار 15- حاشیه علی شرح الاربعین.
ادعیه و اعمال:18- حاشیه بر مفتاح الفلاح.
منطق:19- حاشیه بر شرح الشمسیه 20- حاشیه بر شرح المطالع.
حساب:21- حاشیه بر خلاصه الحساب بهائی.
اخلاق:22- توضیح الاخلاق نصیر طوسی به فارسی که آن را به امر شاه صفی اول تالیف کرده.
مناظره و جدل:23- رساله مناظرات با شیخ ابی مسعود در قسطنطنیه.
انواع علوم:24- رساله انموذج العلوم.
شعر:25- دیوان شعر او به فارسی در حدود ده هزار بیت.
در میان آثار مزبور دو اثر مشهورتر از همه است و بسیاری از منابع بدان اشاره کرده اند (94) و اکنون نیز موجودند:
یکی حاشیه علی معالم الاصول است که متن آن عربی و در اصول فقه نگاشته شده است دوم کتاب حاشیه علی الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه است. از کتاب نخست چاپ های متعددی انجام گرفته است که اغلب آن ها سنگی است (95) . یکی از این چاپ ها در الذریعه نیز معرفی شده است (96) . از حاشیه مزبور نسخ خطی متعددی در دست است که بیش ترین آن ها در کتابخانه آستان قدس رضوی نگه داری می شود (97) نسخه های خطی دیگراز این کتاب در کتاب خانه های آستان مقدس حضرت معصومه(س)، کتاب خانه عمومی آیه الله گلپایگانی، کتاب خانه مرعشی و کتاب خانه الهیات دانشگاه مشهد نگه داری می شود (98) .
کتاب دوم (حاشیه علی الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه) نیز مشهور است.
این شرح با عناوین قوله قوله بر الروضه البهیه شیهد ثانی نگاشته شده است.
یکی از نسخ خطی این اثر در کتاب خانه مرعشی نگه داری می شود که 256 صفحه دارد و به تاریخ 1077 ه .ق کتابت شده است.(اثر مزبور را نگارنده خود دیده است).
از نسخ خطی دیگر خلیفه سلطان که اکنون موجود است و در کتاب خانه مرعشی نگه داری می شود (99) با عنوان حاشیه حاشیه الخضری علی شرح التجرید می باشد که کتابی عربی و در زمینه کلام است. این اثر 64 صفحه است و تاریخ کتابت آن 1123 ه . ق می باشد.
از این اثر نسخه دیگری نیز در کتاب خانه عموم آستان مقدس حضرت معصومه نگه داری می شود. (100)
یکی دیگر از نسخ خطی خلیفه سلطان را که نگارنده از نزدیک دیده است، کتابی است تحت عنوان انموذج العلوم که در کتاب خانه مرعشی نگه داری می شود. این اثر در یک مجموعه به چاپ رسیده است. و در آن بیست مسئله و پاسخ آن ها که قبلا از طرف صاحب نظران مطرح شده بود توسط خلیفه سلطان مجددا طرح و به آن ها پاسخ گفته است.
بسیاری از مسائل طرح شده مربوط به منطق و اصول است که در میان آن چند مسئله نیز وجود دارد که از لحاظ شناخت اندیشه های سیاسی او جالب است. از زمره آن ها:
بحث درباره وجوب عینی یا کفائی امر به معروف و نهی از منکر، بحث در مورد یاری رساندن به ظالمین و بحث در مورد اجماع است.
نسخه خطی دیگری که نگارنده آن را در کتاب خانه مرعشی دیده است، اثری است با نام حاشیه شرح العضدی علی مختصر ابن الحاجب که در مورد اصول فقه و به عربی است.
این اثر حاشیه استدلالی مفصلی است با عناوین قوله اقول بر شرح قاضی عضدالدین ایجی بر مختصر ابی الحاجب. نسخه مورد نظر در دو نسخه و در یک مجموعه آورده شده است.
نسخه اول آن در 248 صفحه بر سال 1085 کتابت شده است و نسخه دوم آن در آخر مجموعه مزبور آمده است که ناقص است. از این اثر خطی نسخه ای نیز در کتاب خانه آستان قدس رضوی نگه داری می شود. (101)
یکی از نسخه های خطی خلیفه سلطان کتابی است با عنوان توضیح الاخلاق که دست کاری شده کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر است که خلیفه سلطان آن را به دستور شاه صفی نگاشت (102) . از این اثر نسخه های خطی متعددی در کتاب خانه های مجلس، حقوق و ملک وجود دارد. (103)
از خلیفه سلطان اثر خطی دیگری نیز در موضوع قواعد و تجوید (104) و هم چنین اثری ترجمه ای (105) در دست است که بیانگر تنوع آثار وی است.
خلیفه سلطان علاوه بر آن که خود نویسنده ای قادر بود در طول وزارت خود نیز از علما و نویسندگان در فنون مختلف حمایت می کرد. لذا بسیاری از علمای عصر کتاب های خود را به نام خلیفه سلطان نگاشتند و از این طریق کمک مالی به دست آوردند. یکی از علمای مزبور، رضی الدین محمد بن محمد شفیع اصفهانی است که اثر ادبی خود را تحت عنوان مطلع که دارای نثری استوار و منشیانه و در باب عروض وقافیه است به خلیفه سلطان تقدیم داشته است (106) . نسخه ای از این اثر اکنون در کتاب خانه عمومی آستان قدس رضوی نگه داری می شود. (107)
اخلاق خلیفه سلطان
همان گونه که اجداد علاء الدین حسین معروف به خلیفه سلطان بعضا دارای پایگاه های شامخی در علم و قاهت بودند، برخی اخلاف وی نیز از همان موقعیت برخوردار شدند.
خلیفه سلطان چهار پسر داشت که هر کدام عالم عصر خود بودند (108) . آن ها همه دارای مقام اجتهاد و استنباط بودند (109) . اسامی آن ها راخاتون آبادی بدین شرح می نگارد:
نواب میرزا ابراهیم، نواب میرسید علی جد سادات مرعشیه تبریز، تهران، کرمان و اصفهان، نواب میرزا رفیع الدین محمد و نواب میر سید حسن. این چهار پسر همه صبیه زادگان شاه عباس اول بودند و به همین جهت آن ها را نواب می خواندند. (110)
آن ها همه در زمان صفی اول و حتی به قولی عباس اول نیز مکحول شدند. (111)
در میان فرزندان ذکور خلیفه سلطان، نواب میرزا ابراهیم از شهرت بیش تری برخوردار بوده است او در سال 1033 ه. ق متولد شد و پس از سی سال عمر، در سال 1098 ه. ق درگذشت. (112)
وی از افاضل عصر خود و عالم به تفسیر و حدیث و فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب و رجال بود و در هر کدام از موارد مزبور دارای تالیفاتی بود (113) .گفته می شودوی در زمان صفی اول مکحول گشت و در همان حال نابینایی تحصیل علم کرده و تمامی علوم مزبور را فرا گرفت. (114) از تالیفات او می توان موارد ذیل را نام برد:
حاشیه مدونه علی شرح اللمعه و حواشی متفرقه علی کتاب المدارک (115)
فرزند دیگر او میرزا حسن پدر عالم معروف عصرش یعنی میرزا باقر معمر بود که حیات وی تا زمان نادر (مرگ 1160ه . ق) دوام داشت. و در زمان شاه سلطان حسین جزو صدور بود. پسر دیگرش میرزا علی بود که ذریه او تا حال باقی است و مجتهد معروف مرحوم سید شهاب الدین مرعشی از اخلاف اوست. (116)
خلاصه در دوره صفویه وزرای برجسته و مهمی ظهور کردند که هر یک از آن ها از منظر خاصی جالب توجه بودند. جنبه های اقتصادی و مالی، دو جنبه تعیین کننده در انتخاب یا عزل وزرا بوده است. اغلب وزرای دوره صفویه به واسطه بحران های مالی تعویض می شدند، اما خلیفه سلطان وضعیتی متفاوت داشت. از آن جائی که خلیفه سلطان فردی مذهبی و بلکه فقیه و عالم بود متناسب با استعداد و آموزه هایش می توانست کلیدی برای حل معضلات سیاسی و اجتماعی عصرش باشد.
خلیفه سلطان از سادات معروف عصر خود بود که موقعیتی نکسکبی اش اهمیتی خاص به او بخشیده. و تعلیمات معنوی و تالیفات عدیده اش بر اهمیت مزبور افزوده بود. این اهمیت مزبور به همراه انتساب سببی اش با خاندان سلطنت و دیدگاه سیاسی مساعدش نسبت به حکومت و نیز معضلات خاص عصرش منجر به انتخاب او به مقام وزارت گشت.
این عوامل به ویژه در انتخاب مجددش یعنی در زمان عباس ثانی از اهمیت بیش تری برخوردار بود. وی در دوره مزبور کوشید تا با گماردن افراد شایسته و معتقد در پست های مهم، بر فساد معمول و رایج در جامعه و دستگاه های رسمی غلبه کند. عدم عزل وی در زمان عباس ثانی شاید گویای کامیابی او در ماموریتش باشد.
دوره وزارت وی به لحاظ قدرت و اقتدار و اختیار به ویژه در دوره شاه عباس دوم، دوره گذار از مرحله ضعف اقتدار وزیر به مرحله قوت آن می باشد. بنابراین دوره وزارت وی دوره تعادل و توازن قوا بین شاه و وزیر است. اما وی بر خلاف وزرای دیگر از نفوذ معنوی خاصی برخوردار بود.
بنابراین بایستی گفت پذیرش وزارت از طرف وی نه تنها بیانگر عدم مخالفت وی با دستگاه رسمی حاکمه است، بلکه عاملی در استحکام مقام و موقعیت شاهان صفوی است.
البته این استنباطی است کلی از عملکرد او که مطالعه آثار به جامانده اش نیز شاید موید این دعوا باشد