بلخ

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۲ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
بلخ
کشورافغانستان
ویژگی خاصشهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری

بلخ شهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری و ولایت و شهری در شمال افغانستان و یکی از ایالت‌های دوره هخامنشی است.

بلخ باستان

بلخ شهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری و ولایت و شهری در شمال افغانستان است.

بلخ در حکومت هخامنشیان

باکتریای قدیم (به مرکزیت باکْترا (بلخ کنونی)) یکی از ایالت‌های حکومت هخامنشی بود.

نام بلخ در اوستا و زبان یونانی

این نام در سنگ نبشته داریوش (بیستون) به صورت «باختر‌ی ـ ش» در اوستا به صورت «باخذی» و در یونانی «باکْترا» آمده است. شاید صورت اصلی آن، باخدْری، از نام رودخانه‌ای به همین نام باشد. [۱]

باکتریان یونانی

بلخ پس از فتوحات اسکندر مرکز باکتریان یونانی کوشانیان و هفتالیان شد. این شهر قبل از اسلام یکی از مراکز بوداییان بود و معبدمشهور نوبهار در آن قرار داشت. ظاهراً برمک رئیس این معبدبر امور شهر نظارت سیاسی می‌کرد.

وجود آتش‌کده

بلخ در سنت زردشتیان نیز اهمیت داشت و تا قبل از اسلام دارای پنج آتش‌کده بود. این شهر دست کم از زمان اسکندر با بارویی عظیم حراست می‌شد. (چگونگی ایجاد بلخ در منابع فارسی و عربی و آگاهی عرب‌ها از قدمت این شهر). [۲]

جغرافیای بلخ باستان

اهمیت بلخ (باکترای پیشین) مدیون موقعیت مکانی آن در تقاطع دو جاده مهم بود؛ یعنی تقاطع جاده‌ای که از غرب به شرق در امتداد بخش سفلای خراسان و کوه‌های هندوکش از ایران به آسیای مرکزی و چین می‌رود، و جاده‌ای که از ساحل چپ شاخابه‌های آمودریا (جیحون) از میان کوهستان‌های افغانستان مرکزی به شمال غربی هند منتهی می‌شود. رود بلخ (بلخاب) از طریق دره شاخابه خود، دریای صوف، و گذرگاه قره کتل بسهولت به حوضه بامیان و از آن‌جا به کابل راه می‌یابد. امتیاز این مسیر آن است که در منتهی الیه غرب جاده‌های بالای هندوکش قرار دارد و آسانترین و کوتاهترین راه برای مسافرانی است که از غرب می‌آیند. این مسیر اصلی ‌ترین دلیل پدیدآمدن شهری بزرگ در محلی است که بلخاب به جلگه وارد می‌شود. در داخل این منطقه و در جلگه آبرفتی، در فاصله‌ای حدود دوازده کیلومتری کوهستان، شهر در محلی (بالاحصار امروزی) که احتمالاً تپه‌ای کوچک نیز در آن قرار داشته و در کنارِ شاخه‌ای قدیمی از بلخاب ساخته شده بود. این تنها یک احتمال است زیرا هنوز حفریات کافی باستان‌شناسی انجام نگرفته است. به هر حال بر ارتفاع این محل، به سبب انباشته شدن آثار مخروبه بازمانده از ساکنان آن، بتدریج افزوده شده است.

فتح بلخ توسط مسلمانان

آگاهی ما از این‌که مسلمانان چگونه بلخ را گشودند، تا حدّی مبهم است.

زمان فتح

به گفته بلاذری [۳] اَحْنَف بن قیس، در زمان عثمان (۳۲) و حکومت عبدالله بن عامر بن کریز در خراسان، به بلخ و طخارستان یورش برد، اما بلخ تا زمان معاویه فتح نشد.

چگونگی فتح

عبدالله بن عامر در سال ۴۲ قیس بن هیثم را به حکومت خراسان منصوب کرد و او نیز عبدالرحمان بن سمره را به خراسان و سیستان فرستاد. او بلخ و ظاهراً کابل را تصرف کرد اما اهالی بلخ پیمان صلح با مسلمانان را نقض کردند. در نتیجه در سال ۵۱، ربیع بن زیاد دوباره به بلخ لشکر کشید؛ اما در این سال‌ها مسلمانان نتوانستند کاملاً زمام اختیار را در بلخ به دست آورند.

بلخ در دوره اموی

در زمان عثمان و معاویه معبدبزرگ بودایی نوبهار که در ربض (حومه) بلخ واقع بود ویران شد، هر چند تا مدت‌ها مکانی مقدس باقی ماند؛ نیزک ترخان، امیر هفتالی شمالی که در سال ۹۰ در جوزجان و طخارستان سفلی بر ضد حکومت مسلمانان به حاکمیت قتیبه بن مسلم باهلی [۴] شورش کرده بود برای عبادت و طلب رحمت به این معبدرفت؛ و قتیبه ناگزیر شد که برای مقابله با وی لشکر دوازده هزار نفری خود را به بلخ روانه کند.

ویرانی بلخ

کشمکش‌های این دوره به ویرانی بلخ منجر شد ازین‌رو مسلمانان پادگان نظامی جدیدی در دو فرسخی شهر به نام بَروقان بنا کردند. در سال ۱۰۷ پس از شورشی در میان لشکریان عرب در بروقان اسد بن عبدالله قسری حاکم بلخ آنجا را بازسازی کرد و به عنوان نماینده‌اش برای این کار برمک احتمالاً پدر خالد برمکی وزیر عباسی [۵] را به خدمت گرفت. اسد چند سال بعد پایتخت خراسان را موقتاً از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق تازه‌ای گرفت.

بلخ شهر نظامی

آخرین حاکم اموی خراسان نصر بن سیار کِنانی بلخ را به صورت مرکز نظامی مهمی درآورد و در آن‌جا لشکری ده هزار نفری متشکل از قبایل عرب خراسان و احتمالاً نیروهای سوری مستقر کرد. [۶]

حمله ابومسلم خراسانی به بلخ

هنگام دعوت عباسیان در خراسان به رهبری ابومسلم زیاد بن عبدالله قُشَیری برای حفظ منافع نصر و امویان از بلخ بشدت دفاع کرد. ابومسلم برای مقابله با او و سایر نیروهای وفادارِ حکومتی نایب خود ابوداوود خالد بن ابراهیم بکری را گسیل کرد. در این زمان شهر گاه در اختیار مدافعان اموی و گاه از آن ابوداوود و عثمان بن کرمانی فرماندهان ابومُسلم بود. در سومین نبرد در سال ۱۳۰، شهر به دست شورشیان افتاد [۷] [۸] [۹] [۱۰]

بلخ در دوره عباسی

از بلخ در سال‌های نخست حکومت عباسیان کمتر یاد شده است.

بلخ پایگاه مبارزه با شورشیان

در این دوره بلخ پایگاه علی بن عیسی بن ماهان فرمانده هارون الرشید در نبرد با رافع بن لیث بن نصر بن سیار بود.

آسیب بلخ با زلزله

همچنین روایت شده است که در سال ۲۰۳ بلخ به سبب وقوع زلزله‌ای شدید آسیب دید.

الحاق بلخ به حکومت شرقی

دیری نپایید که بلخ به قلمرو وسیع حکومت شرقی که از سوی خلفای عباسی به طاهریان سپرده شده بود ضمیمه شد. اما از آن‌جا که مقر طاهریان شهر نیشابور بود، ظاهراً بلخ به امیران محلی واگذار شده بود. این امیران از خاندان ابوداوود یا بانیجور و به احتمال بسیار ایرانی تبار بودند. داوود بن عباس بن هاشم بن بانیجور به جانشینی پدر از ۲۳۳ به بعد حاکم بلخ بود و دهکده و قلعه نوشاد یا نوشار را در نزدیکی بلخ بنا کرد. وی هنگامی که یعقوب لیث، نوشاد را ویران و بلخ را پیش از رفتن به کابل موقتاً تسخیر کرد در آن‌جا بود. (به نوشته گردیزی، در سال ۲۵۶ [۱۱]و به نوشته ابن اثیر در سال ۲۵۷ [۱۲]) داوود به سمرقند قلمرو سامانیان گریخت سپس به بلخ بازگشت و پس از چندی آن‌جا را دوباره تصرف کرد و در ۲۵۹ در همان‌جا درگذشت.

حکومت ابوداوود بر بلخ

ابوداوود محمد بن احمد خویشاوند او از ۲۶۰ حاکم بلخ شد. او در این زمان درگیر کشمکش قدرت میان فرماندهان رقیب برای سلطه بر خراسان شد، چرا که در ۲۵۹ طاهریان مغلوب صفاریان شدند و صفاریان نیشابور را تصرف کردند. لشکری پنج هزار نفری به فرماندهی ابوحفص یعمربن شَرکَب ابوداوود را در بلخ محاصره کرد و دیری نپایید که برادر ابوحفص ابوطلحه منصور به ابوداوود حمله کرد [۱۳][۱۴]ابوداوود اندراب و پنجشیر در بدخشان را نیز در اختیار داشت و در آن‌جا با استفاده از نقره محلی سکه ضرب کرد و تا ۲۸۵ یا ۲۸۶ هنوز حاکم بلخ بود تا این‌که عمرو بن لیث صفاری او و سایر فرمانروایان مستقل محلی خراسان شمالی و ماوراءالنهر را به اطاعت و فرمانبرداری فراخواند. اما نقشه‌های عمرو برای تسلط بر این مناطق به دلیل شکست در نزدیکی بلخ تباه شد، زیرا اسماعیل سامانی (۲۸۷) بلخ را با خندق و بارو تجهیز کرده بود [۱۵][۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹]

رونق بلخ

جغرافی‌دانان اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم از رفاه و شکوفایی بلخ با شگفتی یاد کرده‌اند و آن را «ام البلاد» (بزرگ‌ترین شهر) خراسان از نظر جمعیت منطقه [۲۰] و «بلخ البهیه» (بلخ باشکوه) نامیده‌اند. [۲۱]

جغرافیای بلخ دوره اسلامی

بلخ از نظر وسعت با مرو و هرات برابر و به نوشته مقدسی با بخارا نیز قابل قیاس بود.

رودخانه بلخاب

بلخ در کنار رودخانه بلخاب (به نوشته ابن حوقل ده آس (چرخ) دَه آسیا»[۲۲]) قرار داشت که از هندوکش سرچشمه می‌گرفت و بتدریج در شن فرو می‌رفت. بلخاب در داخل شهر به دوازده شعبه تقسیم و از این طریق حومه شهر نیز آبیاری می‌شد.

کشاورزی و دامپروری بلخ

محصولات کشاورزی این منطقه عبارت بود از لیمو، پرتقال، انگور، که صادر نیز می‌شد. دشت‌های آن‌جا محل خوبی برای پرورش نسل شترهای بلخی بود، اما خارج از این محدوده، شوره زار و بیابان بود.

معبدنوبهار

ظاهراً ویرانه‌های نوبهار هنوز باعظمت بوده است که مؤلف حدود العالم (۳۷۲) به دیوارهای نقاشی شده و سایر شگفتی‌های آن‌جا اشاره می‌کند.

نقشه بلخ

نقشه بلخ شامل سه قسمت بود: قلعه درونی (قُهندز)، شهر درونی (مدینه یا شهرستان)، و خارج شهر (ربض یا بیرون). دور تا دور مدینه و ربض دیوارهایی از خشت خام کشیده شده بود (خانه‌های بلخ از خشت خام بود) و خندقی فراسوی دیوار خارجی قرار داشت. در آغاز، دیواری به طول دوازده فرسخ، با دوازده دروازه، بر گرد شهر، و دهکده‌های اطراف آن‌جا قرار داشت. این دیوار، به منزله حفاظی در برابر چادرنشینان و سایر غارتگران بود. اما در سده سوم اثری از این دیوار باقی نمانده بود. در قرن بعد، ظاهراً ربض هفت و مدینه چهار دروازه داشته است. مورد اخیر از ویژگی‌های شماری از شهرهای ایرانی بود.

حضور هندوان و یهودیان در بلخ

این که باب هندوان یکی از هفت دروازه بود خود گواه آن است که تاجران هندی به این شهر رفت و آمد می‌کردند. همچنین باب الیهود نشان‌دهنده وجود جماعتی یهودی در بلخ بود. تا سده سیزدهم/ نوزدهم، این دو گروه‌ به‌طور قابل ملاحظه‌ای در بلخ حضور داشتند، هرچند که بلخ به عنوان مرکز تجاری اهمیت چندانی نداشت. [۲۳] حدود العالم، بلخ را به عنوان مرکز تجارت (بارکده) هندوستان توصیف کرده است. عمده بازارها و مسجد جمعه در مدینه (شهرستان) بود، و به نوشته یعقوبی [۲۴] چهل و هفت مسجد با منبر در بلخ و اطراف آن وجود داشت [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸][۲۹] [۳۰][۳۱]

علمای بلخ

رونق اقتصادی بلخ باعث پرورش علما و محققان شد، چندان که سمعانی، [۳۲] تعداد آنان را بی شمار خوانده است؛ شخصیت‌هایی چون ابواسحاق ابراهیم بن ادهم (متوفی ۱۶۱) صوفی متقدم، [۳۳] ابوزید احمد بلخی (متوفی ۳۱۲) جغرافی‌دان و منجم، و ابوالقاسم بلخی (متوفی ۳۱۹) متکلّم معتزلی.

بلخ در دوره سامانی

در دوره سامانیان، بلخ به شکوفایی بیشتری رسید، هر چند که درگیری‌های جناح‌های نظامی رقیب در دهه‌های آخر این سده، بلخ را آسیب پذیر کرده بود. در دوران سلطه سیمجوریان در دهه ۳۷۰، حاجب فائق خاصه، حاکم بلخ بود. در ۳۸۱ ابوالحسن طاهربن فضل، از آل محتاج چغانی، او را در بلخ محاصره کرد، اما ابوالحسن کشته شد و بُغراخان هارون قراخانی حکومت فائق را در بلخ و تِرمِذ در ۳۸۲ به رسمیت شناخت.

بلخ در دوره غزنوی

هنگامی که محمود غزنوی و قراخانیان قلمرو سامانیان را میان خود تقسیم کردند، سرزمین‌های شمالی جیحون به محمود رسید، اما قراخانیان در آرزوی دستیابی به خراسان شمالی بودند و ازاین‌رو در سال ۳۹۶ ایلک خان نصر، چَغری تگین یا جعفرتکین، فرمانده لشکریانش را به طخارستان فرستاد. اهالی بلخ با تمام توان مقاومت کردند و پیش از آن‌که چغری تگین به دلیل بازگشت محمود از هند، ناگزیر به عقب‌نشینی به ترمذ شود، شهر غارت شده بود. با پیروزی بی چون و چرای محمود در ۳۹۸، در محلی به نام کَتَر در سه فرسخی بلخ، آرزوی ایلک خان نقش بر آب شد. هنگامی که چغری تگین بلخ را اشغال کرده بود، «بازار عاشقان» که شخص سلطان آن را ساخته بود، ویران شد. بعدها، محمود، اهالی بلخ را به سبب پایداریشان در برابر دشمن نکوهش کرد؛ چرا که بر اثر این پایداری، وی دارایی‌های سودآورش را از دست داد.

ساخت باغ محمود

آگاهی دیگری که درباره ساخت و ساز غزنویان در این شهر در دست داریم راجع به احداث باغ زیبایی است که به دستور محمود ساخته شد و هزینه نگهداری آن فشار سنگینی بر اهالی بلخ وارد کرده بود. ازینرو، سلطان ناگزیر این مسئولیت را به جامعه یهودیان آنجا منتقل ساخت.

هزینه لشکرکشی محمود

همچنین می‌دانیم که ابواسحاق محمد بن حسین، «رئیس» بلخ، مبلغی برای لشکرکشی محمود در اختیار او گذاشت؛ و این در زمانی بود که به دلیل مطالبات اسفراینی وزیر، خراجی از خراسان نمی‌رسید. بدون تردید، این پول را بازرگانان بلخ تأمین کرده بودند[۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰][۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] [۴۷]

حمله سلجوقیان

با وجود حمله‌های مخاطره‌آمیز سلجوقیان در آخرین سال‌های حکومت مسعود غزنوی و حتی پس از شکست فاحش مسعود در ۴۳۱ در دَندانقان، بلخ برخلاف نیشابور و مرو براحتی به دست ترکمانان نیفتاد. با این همه، به نظر می‌رسد که تعدادی ناراضی در شهر وجود داشتند که خواستار توافق با سلجوقیان بودند؛ زیرا وزیرِ مسعود از وجود «اشخاص فاسد، شیطان صفت و نابکار» گزارش می‌دهد. ترکمانان توانستند بلخ را برای مدت کوتاهی تصرف و غارت کنند، اما بلخ برای غزنویان از اهمیت سوق الجیشی مهمی برخوردار بود، زیرا از شمال افغانستان و غزنه، پایتخت غزنویان، دفاع می‌کرد. ابوالحسن احمد عنبری، ملقب به امیرک بیهقی، «صاحب برید» آنجا، مقاومت در برابر چغری بیگ داوود را سازمان داده بود. اما با وجود کوشش‌های امیرک، بلخ، ظاهراً در اوایل حکومت مودود غزنوی، به طور کامل به دست سلجوقیان افتاد، زیرا الپ ارسلان در ۴۳۵ بلخ را پایگاه قرار داد و کوشش غزنویان را برای تسلط دوباره بر شمال افغانستان دفع کرد.

بلخ در دوره سلجوقی

پس از آن الپ ارسلان حاکم رسمی شمال شرقی خراسان شد که سرزمین‌های بلخ و طخارستان تا جیحون را شامل می‌شد؛ اما امور روزمره آن‌جا را ابوعلی شاذان، وزیر چغری بیگ، اداره می‌کرد.

پیمان سلجوقیان با غزنویان

سلطان ابراهیم بن مسعود غزنوی هنگام جلوس خود در ۴۵۱، پیمان صلحی با چغری بیگ بست، بر این اساس که غزنویان تسلط سلجوقیان را بر این نواحی به رسمیت بشناسند.

حکومت ایاز بر بلخ

در مدت حکومت الپ ارسلان، ایاز، پسر سلطان، حاکم بلخ بود که در ۴۵۶ هنگام درگذشت پدرش‌ به‌طور موقت قراخانیان او را از بلخ راندند، اما دیری نپایید که تکش (۴۶۶)، برادر دیگر سلطان جدید، جانشین او در بلخ شد. اختصاص این قسمت از ناحیه شمال شرقیِ قلمرو حکومتی سلجوقی به امیران خاندانِ حاکم، گاه سبب شورش امیران جاه طلب بر ضد سلطان می‌شد که در دوردست غرب ایران بود. ازین رو در ۴۹۰، برکیارق برای سرکوب آشوب محمد بن سلیمان بن چغری بیگ، ملقب به امیر امیران، مدعی حکومت سلجوقی، ناگزیر شد که هفت ماه در بلخ بماند. پدر محمد بن سلیمان یک بار حاکم بلخ شده و از غزنویان کمک نظامی دریافت کرده بود.

بلخ جز قلمرو سنجر

بلخ در نیمه اول سده ششم، جزو قلمرو وسیع سنجر گردید. در این موقع، بلخ پررونق بود و به دستور یا به تشویق نظام الملک نظامیه‌ای در آن‌جا بنا شد و در نیمه آخر این سده، انوری (متوفی ۵۸۵) سال‌های آخر عمرش را در آن‌جا گذراند. اما در اواخر حکومت سنجر، قدرت سلجوقیان در خراسان از سوی رقبای خارجی مانند خوارزمشاهیان و غوریان، به مخاطره افتاد. در داخل نیز چادرنشینان اُغز در جیحون علیا و مقام‌های حکومتی از جمله عمادالدین قماچ، حاکم بلخ از سوی سنجر، از در عصیان درآمدند.

اغزها و قراختاییان

در ۵۴۷، علاءالدین حسین غوری، بلخ را به کمک اُغزها برای مدت کوتاهی تسخیر کرد. یک سال بعد اغزها بلخ را غارت و ویران کردند و در آن‌جا مستقر شدند و اطاعت خود را از برادرزاده سنجر، محمودخان قراخانی، اعلام کردند و چندین سال شهر را در اختیار داشتند. پس از آن، حاکمیت بلخ به قراختاییان ماوراءالنهر رسید. در ۵۹۴، بهاءالدین سام بن محمد، حاکم بامیان، هنگام درگذشت حاکم دست نشانده قراختاییان در بلخ، آنجا را تسخیر و موقتاً به متصرفات غوریان ملحق کرد. اما سرانجام بلخ و ترمذ به دست خوارزمشاه علاءالدین محمد افتاد که آن‌جا را در ۶۰۲ تسخیر و چغری یاجعفر، فرمانده ترک، را حاکم آن‌جا کرد.

دوره مغولان در بلخ

مغولان در تابستان ۶۱۷، برای نخستین بار، به بلخ آمدند. چنین به نظر می‌رسد که شهر، صلح جویانه محاصره شده بود. اما در بهار ۶۱۸، چنگیزخان به آن‌جا رسید و احتمالاً پس از شورش اهالی بر لشکریان مغول، بلخ‌ به‌طور فجیعی دستخوش غارت و چپاول شد. درستی این مطلب که جمعیت بلخ پیش از قتل عام مغولان دویست هزار تن بوده، معلوم نیست، اما یاقوت [۴۸] از فعالیت‌های کشاورزی و تجاری بلخ هنگامی که محصولاتش را به خراسان و خوارزم می‌فرستاد، یاد کرده است. بلخ در حمله مغولان، دچار چنان افولی شد که تا زمان تیموریان، نتوانست به موقعیت پیشین خود دست یابد.

تاریخچه بلخ از دوره مغول به بعد

تاریخ آکنده از فراز و نشیب بلخ این امکان را فراهم می‌آورد تا دوره بعد از مغول در منطقه خشک و لم یزرع آسیای مرکزی دوباره بررسی شود. تاریخ سیاسی و تحول قومی واحه بلخ اساساً با حرکت‌های جمعیت و تغییر سرحدات ماوراءالنهر که تا اواخر قرن سیزدهم (نیمه دوم قرن نوزدهم) ادامه داشته، همراه است.

الحاق بلخ به افغانستان

پیمان روس ـ انگلیس در ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳، الحاق نهایی بلخ به سرزمین افغان را تسریع کرد و آمودریا به عنوان مرز میان مناطق نفوذ دو کشور تثبیت شد.

بلخ در دستان مغولان

بلخ پس از تسلیم به چنگیزخان در ۶۱۷ به حکومت مغول تعلق گرفت و همراه با باکتریا قسمت جنوبیِ خانات جغتای را تشکیل داد. ویرانی ناشی از فتوحات مغولان بسیار شدید بود [۴۹] هرچند، از آن‌جا که بلخ در قرن هشتم تا حدی رونق خود را باز یافت، گاهی فرضیه‌های گوناگون درباره نتایج درازمدت این ویرانی مورد تردید قرار می‌گیرد.

کشمکش بر سر قدرت

بلخ تا سده دوازدهم تیول با ارزشی در نظام ارضی حکومت‌های گوناگون خاندان چنگیزی بود، ازین‌رو دوره طولانی کشمکش بر سر جانشینی و به دست گرفتن حق حاکمیت واقعی یا صوری این تیول آغاز شد. به این ترتیب، امیرانِ مغولِ خانات جغتای گاه مستقیم و گاه به واسطه حکومت‌های محلی، مانند مَلِک‌های آل کَرت هرات، با یکدیگر به رقابت و نزاع برمی‌خاستند. تغییرات در محدوده حکومت‌ها که با تشکیل حکومت تیمور به وجود آمد، آغاز دوران طولانی ثبات بلخ بود؛ هرچند این دوران با ویران شدن شهر در پی نبرد بلخ در ۷۷۱ شروع شده بود.

حکومت سلطان حسین بایقرا

بلخ پس از بیست سال نبرد داخلی، به سلطان حسین بایقرا، حاکم خراسان (حکومت: ۸۷۲ ـ۹۱۱)، تعلق گرفت. سلطان حسین در نبرد با ازبک‌ها کشته شد و ازبک‌ها پس از حکومت کوتاه دو تن از پسران او، نهایتاً پیروز و برای همیشه در این ناحیه تا مرزهای هندوکش مستقر شدند.

دوره تیموریان و توسعه بلخ

دوره تیمور و جانشینان او، دورانی مساعد برای توسعه زندگی شهری شناخته شده است. [۵۰] دوره ازبک‌ها سه سده ادامه یافت که طولانی‌ترین دوره پس از مغول در تاریخ بلخ بود. استقرار ازبک‌ها در بلخ در فعالیت‌های شهری بوضوح انعکاس یافت [۵۱] و موجب شد که بلخ در میان شهرهای مهم آنها مقام سوم یا چهارم را بیابد. گزارش‌های متعددی از شیبانیان و جانیان بلخ نوشته شده است و بسیاری از مؤلفان آن دوره از این مرکز قدرت برخاسته یا ساکن آن‌جا بوده‌اند (احمداُف، ص ۳ـ۱۴) [۵۲] بلخ در مقایسه با بخارا در قرن یازدهم بهتر و آبادتر بود.

بلخ جز قلمرو بخارییان

در قلمرو بخاراییان، بلخ دومین شهر مهم و پایتخت وارثان تاج و تخت جانیه شد. اما این موقعیت مهم باعث جلب توجه مهاجمان و ایجاد مرزهای جدید در منطقه گردید. ازبک‌ها در ۹۲۲ دوباره بلخ را تسخیر کردند، اما بابریان از ۱۰۵۱ تا ۱۰۵۷ بلخ را در اختیار داشتند. صد سال بعد، ظهور نادر نیز رویدادی گذرا بود.

درانی‌های افغانستان

از سوی دیگر، ظهور دُرّانی‌های افغانستان، آمودریا را به مرزی تبدیل کرد که در آن ابتدا اَتالیق‌ها، سپس امیران منغیت بخارا، با سدوزایی‌ها و محمد زایی‌ها، حاکمان افغانستان، به مدت یک قرن در حال نزاع بودند. احمدشاه در ۱۱۶۴، بلخ را بدون این‌که به ماوراءالنهر مرتبط باشد، از لحاظ سیاسی منسجم کرد. در ۱۲۵۷، افغان‌ها شهر را که از ۱۲۴۱ به بخاراییان تعلق داشت، برای همیشه تسخیر کردند [۵۳] اما دوره اقتدار بخاراییان تا ۱۲۸۵ که بخارا استقلالش را از دست داد به پایان نرسید.

دوران رکود بلخ

بلخ که در سده دوازدهم تا حد روستایی بزرگ نزول کرده بود، سرانجام در ۱۲۸۲، جایگاه خود را به عنوان مرکز حکومت از دست داد و مزار شریف جای آن را گرفت. در آغاز قرن چهاردهم، جمعیت بلخ به پانصد خانوار تقلیل یافت؛ از آن زمان، جمعیت افزایش یافته است، ولی هنوز یک دهم شهر مجاور خود جمعیت دارد. زوال اخیر بلخ، روشن می‌سازد که بیش‌تر توضیحات رایج درباره بحران‌های دایمی این واحه آسیای مرکزی، به تجدیدنظر نیاز دارد. از قرن دوازدهم، جمعیت بلخ و تعداد آبراهه‌ها کاهش یافته و شمار آبراهه‌ها از هجده به یازده رسیده است.

رشد مزارشریف

زوال بلخ و صعود مزارشریف را، گذشته از پیدا شدن مقبره منسوب به حضرت علی (علیه‌السلام) در مزارشریف، باید نتیجه شبکه‌های آبیاری دانست. هر دو شهر بخشی از یک واحه را تشکیل می‌دهند و منبع آب هر دو شهر آبراهه‌های بلخاب است. ازین‌رو، چنین به نظر می‌رسد که در تاریخچه رشد این واحه، مهاجرت جمعیت شهری از بلخ به مزارشریف از طریق تخته پل، مهمتر از (عامل) تباین شهر کوچک امروزی و شهر بزرگ باستانی باشد. جمعیت مزارشریف که در ۱۲۹۵ سی هزار و امروزه صدهزار تن است، در واقع بر قدرت شیوه آبرسانی در این واحه دلالت دارد. تراکم جمعیت حاضر در این واحه بین سی تا صد در یک کیلومتر مربع است. [۵۴] این شیوه آبرسانی، مانند گذشته، قادر به تأمین بزرگ‌ترین شهر ترکستان افغانستان است. جمعیت ترک بخصوص ازبک‌ها و همچنین ترکمن‌ها بر تاجیک‌ها افزونی دارد.

اقلیت‌های بلخ

این ناحیه مهاجران پشتون نیز دارد، هرچند تعداد آنها کمتر از پشتون‌های میمنه و تاشقُرغان است؛ بلخ همچنین دارای اقلیتی یهودی و روستاهایی عرب زبان است. [۵۵]

زبان فارسی بلخی

یکی از اجزای مهم نمودار زبان شناختی متنوع بلخ، فارسی بلخی است اما این نمودار نفوذ عمیق فرهنگی ازبکی را در این منطقه ثابت می‌کند. [۵۶]

شهر جدید بلخ

در نیمه قرن سیزدهم، بحران در تکامل شهری بلخ آغاز شد.

مهاجرت مردم از بلخ

در دوران ناآرامِ پس از تخریب شهر به دست امیر بخارا در ۱۲۵۶ و تسخیر دوباره آن به وسیله افغان‌های دوست محمد در ۱۲۶۶، بیشترین آسیب به شهر و نواحی مجاور آن وارد شد که به مهاجرت بسیاری از ساکنان ازبک این شهر منجر گردید. تعمیر نکردن مجراهای آبیاری از دیگر دلایل زوال شهر بود و بنابراین تعجب‌آور نبود که افغان‌ها پس از سلطه مجدد از ۱۲۶۶ به بعد، ترجیح دادند که فرمانداری ترکستان خود را در تخته پل، نزدیک مزارشریف، و سپس در مزارشریف مستقر سازند.

زمان مهاجرت مردم

تاریخ دقیق نقل مکان از بلخ روشن نیست، احتمالاً این نقل مکان نخست موقتی بوده است. به هر حال، در ۱۳۰۳/ ۱۸۸۶ که هیئت انگلیسی نظارت بر تعیین مرز از آن‌جا عبور می‌کرد، این انتقال کامل و نهایی بود.

جمعیت بلخ در سال ۱۳۰۳

جمعیت بلخ در آن زمان در حدود ششصد خانواده تاجیک، ازبک و عرب برآورد شد که صد خانواده آنان از خانواده‌های محلی قدیمی بودند. علاوه بر ساکنان دایمی، جمعیت متغیری در حدود هزار خانواده پشتون در شهر و خارج از دیوار ساکن بودند. اما منبع دیگر تعداد آنان را دویست خانواده تاجیک ذکر کرده است. [۵۷] [۵۸] زوال بلخ در دهه‌های بعد ادامه یافت. نیدرمایر [۵۹] و فوچر [۶۰] در ۱۳۰۳ ش/ ۱۹۲۴، بلخ را در جنگ جهانی اول روستایی محقر توصیف کرده‌اند.

طرح شهر جدید

طرح شهر جدید که ساخت آن در ۱۳۱۳ ش /۱۹۳۴ آغاز شد، از لحاظ هندسی به صورت دوایر هم مرکز به دور یک چهارگوش مرکزی با هشت شاهراه شعاعی بود. این طرح بسیار بلند پروازانه و شامل ۲۷۰، ۱ خانه با بازاری بزرگ بود [۶۱] و دیری نپایید که با شکست مواجه شد. در ۱۳۵۲ ش/ ۹۷۳ فقط ۴۳۰ خانه ساخته شد که درخواست برای آنها بسیار کم بود (گروتسباخ، ص ۱۰۵). جاذبه مزار شریف، هنوز بر سراسر منطقه حکمفرما بود.

جمعیت بلخ جدید

براساس نتایج سرشماری مقدماتی ۱۳۲۸ ش/ ۱۹۷۹، جمعیت بلخ در آن زمان فقط ۲۴۳، ۷ تن بود (براساس اطلاعات بالان)

اقتصاد بلخ

نقش اقتصادی بلخ به هیچ وجه قابل چشم‌پوشی نبود، زیرا بلخ به بازار مهم محصولات کشاورزی و دامداری (پنبه، خربزه، بادام، پوست گوسفند قره‌گل) تبدیل شده بود. در روزهای بازار (دوشنبه و سه‌شنبه) خریداران از مزار‌شریف رهسپار بلخ می‌شدند. تجارت پایاپای با مزار شریف پس از شروع به کار خط اتوبوس افزایش یافت. از چهار تجارتخانه پنبه در بلخ و حومه آن دو تجارتخانه، ماشین پنبه پاک‌کنی داشتند.

رونق و جذب جهانگرد

پس از افتتاح شاهراه مزار‌شریف ـ شبرغان با راه فرعی دو کیلومتری به بلخ در ۱۳۴۹ ش /۱۹۷۰، بلخ جهانگردان را جذب کرد.

آبادانی بلخ

از ۱۳۵۱ ش/ ۱۹۷۲ به بعد، بلخ از نیروی برق بهره‌مند شد. همچنین، مدرسه ابتدایی معتبر و بیمارستان کوچکی در آن‌جا تأسیس شد و با وجود فاصله کوتاه بیست کیلومتری از مزار شریف، مرکز مستقل کوچکی به حساب می‌آمد.

ولایت جدید بلخ

ولایت بلخ در شمال افغانستان با ۸۳۳، ۱۱ کیلومتر مربع وسعت، در ۱۳۴۳ ش موجودیت یافت و در ۱۳۶۳ ش به هفت ناحیه (ولوسوالی) و چهار ناحیه کوچک (علاقه داری) تقسیم شد. مرکز ولایت بلخ مزار شریف و سه شهر آن، بلخ، دولت آباد وشولگره یا بویَنَقرَه است.

آثار تاریخی بلخ

در این قسمت به آثار برجامانده از بلخ باستان اشاره می‌کنیم.

باروهای عظیم

باروهای عظیم بلخ که بقایای ضلع جنوبی قلعه (بالاحصار) است، قابل توجه‌ترین بقایای دوره باستان ام‌البلاد‌ند. بررسی‌های باستان‌شناسی این باروها راهنمایی برای بررسی مراحل پیاپی توسعه موضعی این شهر است [۶۲]. بالاحصار، نخستین محدوده بلخ را نشان می‌دهد. طرح مدور شهر احتمالاً میراثی از دوره هخامنشی است؛ در حالی که در ساخت دیوار مدور کنونی که از دوره تیموری است، از مصالح باروی عظیم یونانی استفاده شده است. این بارو در ۲۰۸ـ۲۰۶ ق م در برابر تهاجم آنتیوخوس سوم سلوکی ایستادگی کرد. همچنین از دوره یونانی دیوار بزرگی باقی مانده که ویرانه‌های آن به طول شصت کیلومتر هنوز برجاست. این دیوار به منظور جلوگیری از تاخت و تاز چادرنشینان در طول مرز شمالی واحه ساخته شده بود [۶۳] [۶۴] به گفته یعقوبی [۶۵] این دیوار تا زمان وی قابل استفاده بوده و از دیگر شهرهای مهم، عمدتاً دلبرجین (دوره یونانی ـ کوشانی) و زادیان ـ دولت آباد (دوره سلجوقی)، محافظت می‌کرده است.

گسترش حومه جنوبی بلخ در طول جاده کاروان‌رو به هند، به نخستین توسعه شهرِ محصور در میان دیوارها انجامید (دوره یونانی متأخر یا کوشانی). تقریباً در زمانی میان دوره کوشانیان و فتوح مسلمانان، شهر به سوی مشرق گسترش بیشتری یافت. این دیوارها با برج‌های چهارگوش، تا حمله مغول در ۶۱۷ پابرجا بود.

در ۷۶۵، امیرحسین بالاحصار را دوباره تصرف کرد. پس از آن تیمور و جانشینان او تمام شهر را که احتمالاً قسمت شرقی آن پس از انهدام شبکه آبیاری باتلاقی شده بود و در نتیجه شهر کمی به سوی غرب حرکت کرده بود، دوباره به استحکامات مجهز کردند. این آخرین حفاظ، از مواد ناهمگنی که از حمله مغول برجا مانده بود، ساخته شد و برج‌های نیمدایره‌ای داشت و در بخش جنوبی با دروازه یادبود باباکوه (یا دروازه نوبهار که اکنون ویران شده است) و برج عیّاران و یک کلاه فرنگی (مهتابی) هشت پر آراسته شده بود. [۶۶] [۶۷]

پرستش‌گاه‌های بودایی

تنها بناهای یادبودی (بجز باروها) که از دوره پیش از اسلام بلخ باقی است، پرستشگاه‌های بودایی است. از بین نرفتن این پرستشگاه‌ها به دلیل معماری آنهاست. این بناها از خشت ساخته شده بودند. فوچر در ۱۳۰۳ـ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۴ـ ۱۹۲۵، چهار پرستشگاه را در طول جاده‌های حومه شهر شناسایی کرد (در جنوب شهر بود که تمام تزیینات آن فروریخته است. محل و اندازه این بنا با صومعه جدیدی همخوانی دارد که در قرن هفتم میلادی زائر چینی هسون ـ تسانگ، (این اثر یکی از نخستین کوشش‌هایی است که با بهره‌گیری از آثار جغرافی‌دانان عرب به منظور پیگیری جریان پیوسته تاریخ بلخ صورت گرفته است). [۶۸] وصف کرده است.

پرستش‌گاه نوبهار

پرستشگاه دیگر، نوبهار (از نو ـ ویهار سنسکریت)، به این سبب در منابع اسلامی مشهور است که نیاکان بودایی برمکیان اداره کنندگان آن بوده‌اند.

تخت رستم

اما «تخت رستم» در نزدیکی نوبهار که تلی شیب دار است، گاه خرابه‌های یک صومعه تصور می‌شود. این بنا بیش‌تر به زیر بنای گلیِ کوشکی از دوره اسلامی شبیه است.

پرستش‌گاه چرخفلک

مساجدی که بر روی بقایای دو پرستشگاه دیگر به نام‌های «چرخِفلک» و «آسیای کُهنَک» ساخته شده، نشانه روشنی از تداوم ویژگی مذهبی آنهاست. [۶۹] [۷۰] [۷۱]

مسجد نه گنبد

از آثار اسلامی پیش از حمله مغول که از جذابیت بسیاری برخوردار است، مسجدی در حومه بلخ از دوره عباسی است که به نُه گنبد یا حاجی پیاد معروف است. این بنای آجری که در ۱۳۴۵ ش/ ۱۹۶۶ کشف شد، در جنوب توپ رستم واقع است. نقش‌مایه تزیینات گچبری این بنا از برگ‌های انگور، زنجیره طوماری درخت مو، میوه‌های صنوبر، برگ‌های نخل و گل‌سرخ، در میان نوارهای درهم تابیده تشکیل شده است. ترکیب معماری و تزیینات آن، در سنت آسیای مرکزی‌ به‌طور مستقیم ریشه ندارد؛ معماری و تزیینات این بنا نشان‌دهنده طرحی است که در قلب قلمرو حکومت عباسی شکل گرفته و از آن‌جا به شرق و غرب گسترش یافته است. تزیینات گچبری بسیار شبیه گچبری‌های سامرا و به احتمال زیاد تاریخ ساخت آن نیمه اول قرن سوم است [۷۲] [۷۳] [۷۴]

مزار باباروشنی

بنای تاریخی منحصر به فرد دیگر، از دوران اسلامی پیش از مغول، مزار گنبددار ساده و تک اتاقه‌ای به نام بابا‌روشنی است (در شمال شرقی بالاحصار، قرن پنجم). [۷۵]

مزار میر روزه‌دار

در سه کیلومتری شرق بلخ، دیوارهای مزاری برپاست که ساکنان محلی آن را میر روزه‌دار می‌نامند و در میان گورستانی با آجرهای تزیینی محصور است. داخل این بقعه ماهرانه تزیین شده است (طرح روی گنبد و طاقچه با رنگ آمیزی جلوه بیشتری یافته است)؛ اما نبود گنبد بیرونی و روکار بنا، به این فرض می‌انجامد که به دلیل ناآرامی‌های سیاسی در سده هشتم، مزار نیمه تمام مانده است. [۷۶] [۷۷] ترکیب معماری این بنا در اتاق مقبره هشت ضلعی با طاقچه‌های قوس دار حکاکی شده در سطوح و گوشه‌ها و پیش آمدگی اتاق ورودی، بیان‌کننده ذوق تیموری است. همین ترکیب با تنوع‌هایی در مزار خواجه بَجگاهی (حاشیه شرقی شهر، قرن یازدهم) و خواجه عکاشه دیده می‌شود که شکل آن پیچیده تر است.

آرامگاه خواجه ابونصر پارسا

مسجدِ آرامگاه خواجه ابونصر پارسا، شاید معروفترین بنای تاریخی بلخ باشد. این بنا در ۸۶۷، کمی بعد از درگذشت این عارف ساخته شد. در اینجا، یک پیشطاق بلند با دو مناره در اطراف، جایگزین اتاق ورودیِ معمول می‌شود. در جلو هر یک از این دو مناره ستون‌های باریک مارپیچ قرار گرفته است. تمام نما و گنبدِ شیاردار بیرونی به بهترین صورت با کاشی آبی نقره‌ای پوشیده شده اما، به سبب سستی مواد، سطوح وسیعی از آن از بین رفته است. فضای داخلی، با شانزده منفذ مشبک در ساقه گنبد که با گچبری‌هایی تزیین شده است، روشن می‌شود. [۷۸] این بنا از عالیترین نمونه‌های معماری تیموری است.

مدرسه سید‌سبحان‌قلی‌خان

آخرین دوره آبادانی بلخ به زمان هشترخانیان بازمی‌گردد، هنگامی که اقطاع وارثان بخارا شد (۱۰۰۷ـ۱۱۶۴). از این تاریخ مدرسه‌ای باقی است که سید‌سبحان‌قلی‌خان در سال‌های آخر سده یازدهم ساخته است و فقط ورودی کاشیکاری ایوان آن باقی است. این مدرسه روبروی مسجد ابونصر پارسا در باغی که اکنون مرکز شهر است، قرار دارد. ویرانه‌های کاخ حاکم، از جمله مسجدی کوچک، که فوچر آن را در بالاحصار حفاری کرده است، تاریخ دقیق بنا را روشن نمی‌سازد، اما بیقین متعلق به اواخر دوره اسلامی است. [۷۹] [۸۰]

فهرست منابع

(۱) J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.

(۲) Ch Schefer، Chrestomathie Persane، I، Paris ۱۸۸۳، ۵۶-۹۴، ۶۵-۱۰۳.

(۳) P Schwarz، Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh، in Oriental studies in honour of C E Pavry، London ۱۹۳۳، ۴۳۴-۴۴۳.

(۴) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.

(۵) ابن حوقل، کتاب صوره الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ ۱۹۳۹.

(۶) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۸.

(۷) عبدالکریم بن محمد سمعانی، کتاب الانساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی،.

حیدرآباددکن ۱۳۸۲ـ۱۳۸۶/۱۹۶۲ـ۱۹۷۶؛

(۸) عبدالله بن عمر صفی الدین بلخی، فضائل بلخ، ترجمه عبدالله بن محمد حسینی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش.

(۹) محمد بن جریر طبری، کتاب تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.

(۱۰) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.

(۱۱) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

(۱۲) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.

(۱۳) احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

(۱۴) W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.

(۱۵) W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.

(۱۶) C E Bosworth، The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and Eastern Iran ۹۴۴-۱۰۴۰، Edinburgh ۱۹۶۳.

(۱۷) EI ۲، suppl، fascicules ۱-۲، sv "Banadjurids" (by C E Bosworth).

(۱۸) Hodud al alam The regions of the world، tr V Minorsky، London ۱۹۷۰.

(۱۹) G Le Strange، The lands of the Eastern Caliphate، Cambridge ۱۹۳۰.

(۲۰) J Marquart، Erans § ahr، Gttingen ۱۹۰۱.

(۲۱) Muhammed b Jafar Narshakhl، Tarik-e Bokara The history of Bukhara، tr R N Frye، Cambridge، Mass ۱۹۵۴.

(۲۲) M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، Cambridge ۱۹۳۱.

(۲۳) P Schwarz، "Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh"، in Oriental studies in honour of Cursetji Erachji Pavry، London ۱۹۳۳.

(۲۴) M A Shaban، The Abbasid revolution، Cambridge ۱۹۷۰.

(۲۵) J Wellhausen، The Arab kingdom and its fall، Eng tr، Calcutta ۱۹۲۷.

C E Yate، Northern Afghanistan or letters from the Afghan Boundary Commission، Edinburgh and London ۱۸۸۸

(۲۶) عبدالله بن عمر صفی الدین بلخی، فضائل بلخ، ترجمه عبدالله بن محمدحسینی بلخی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش (درباره تاریخ بلخ در آغاز استیلای مغول).

(۲۷) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ محمد شفیع، لاهور۱۳۶۰ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۱ـ ۱۹۴۹.

(۲۸) محمود بن امیر ولی، بحرالاسرار فی مناقب الاخیار، چاپ ریاض الاسلام، کراچی ۱۹۸۰ (تألیف این اثر به دستور نادر محمد حاکم جانیه بلخ صورت گرفته است).

(۲۹) B A Akhmedov، Istoriya Balkha، Tashkent ۱۹۸۲ بررسی دقیق درباره خانات بلخ).

(۳۰) V V Barthold، Istoriko- geografiches § obzor Irana، I: Baktrya، Balkh i Tokharistan، Sochineniya ۷، Moscow ۱۹۷۱، ۳۹-۵۹ (این اثر یکی از نخستین کوشش‌هایی است که با بهره‌گیری از آثار جغرافی دانان عرب به منظور پیگیری جریان پیوسته تاریخ بلخ صورت گرفته است).

(۳۱) Ruy Gonzalez de Clavijo، Embajada a Tomorlan، ed by F Lopez Estrada، Madrid ۱۹۴۳ (گزارشی درباره رونق بلخ در دوره تیموریان).

(۳۲) L Hambis، "Le chapitre VII du Yuan Che"، T'oung Pao، ۳۸، supplement، ۱۹۴۵، ۵۷-۶۴ (درباره خاندان‌های حکومتگر خانات جغتای).

(۳۳) J Humlum، La gographie de l'Afghanistan، Copenhagen ۱۹۵۹.

(۳۴) Ibn Battuta، Tohfat al-nozzarfig araÝeb al-amar wa ajaÝ ab al-asfa rVoyages d'Ibn Batouta، ed and tr C Defremery and B R Sanguinetti، Paris ۱۸۵۳-۱۸۵۸ (درباره موقعیت بلخ بعداز استیلای مغول).

(۳۵) I P Ivanov، Ocherki po istorii Sredne i § Azii، Moscow ۱۹۵۸ (درباره دوره ازبک‌ها درآسیای میانه).

B K Karmysheva، Ocherki etnichesko i § istorii yuzhnykh rayonov Tadzhikistanai Uzbekistana، Moscow ۱۹۷۶ (درباره قوم شناسی تاریخی و ازبکی کردن ناحیه) A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، Dushanbe ۱۹۸۰ (وصف کاملی از توپوگرافی شهر و انتقال آن از دوره تیموری به دوره ازبک‌ها دارد و نیز مشتمل است بر سیاهه ۱۸ نهر و جوی) (۳۶) Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.

(۳۷) B A Akhmedov، Istoriya Balkha (XVI-pervaya golovnia XVIII v)، Tashkent ۱۹۸۲.

(۳۸) D Balland and A de Benoist، Nomades et semi-nomades d'Afghanistan، forthcoming.

(۳۹) A Foucher، La vieille route de l'Inde de Bactres Taxila، MDAFA، I، Paris ۱۹۴۲-۱۹۴۷.

(۴۰) Gazetteer of Afghanistan، ed، L، W Adamec، IV، ۱۹۷۹، ۹۸-۱۱۲.

(۴۱) E Grtzbach، Stdte und Basare in Afghanistan: Eine stadtgeographische Untersuchung، Beihefte zum Tbinger Atlas des Vorderen Orients، series B، no۱۶، Wiesbaden ۱۹۷۹.

(۴۲) M Le Berre and D Schlumberger، "Observations sur les remparts de Bactres"، in B Dagens et al، Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، Paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵.

(۴۳) A، Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh) Materialy k istoricihesko i § topografi goroda v XVI-XVIII vv)، Dushanbe ۱۹۸۰.

(۴۴) O von Niedermayer and E Diez، Afghanistan، Leipzig ۱۹۲۴.

(۴۵) C E Yate، Northern Afghanistan، Edinburgh and London ۱۸۸۸.

(۴۶) K Ziemke، Als deutscher Gesandter in Afghanistan، Berlin ۱۹۳۹.

(۴۷) K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.

(۴۸) بررسی کلی A Foucher، La vieille route de l'Inde de Bactres Taxila، MDAFA، ۱، vol ۱، Paris ۱۹۴۲، ۵۵-۱۲۱، ۱۶۳-۱۷۰، pls V-XXVI.

(۴۹) حفاری‌های توپ رستم و دژ).

(۵۰) L Golombek، "Abbasid mosque at Balkh"، Oriental Art، ۲۵ (۱۹۶۹) ۱۷۳-۱۸۹؛

(۵۱) I T Kruglikova، Dil'berdzhin، (I)، Moscow ۱۹۷۴، ۹-۱۵.

(۵۲) M Le Berre and D Schlumberger، "Observations sur les remparts de Bactres"، in Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵، pl XXXII-XLV، figs، ۱۰-۱۹.

(۵۳) AS Mlikian-Chirvani، "L'vocation littraire du bouddhisme dans I'Iran musulman"، Le monde iranien el l'Islam، ۲، Geneva and Paris ۱۹۷۴، ۱۰-۲۳.

(۵۴) AS Mlikian-Chirvani، "La plus anciennemosque de Balkh"، Arts A siatiques، ۲۰ (۱۹۶۹) ۳-۱۹.

(۵۵) A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، Dushanbe ۱۹۸۰.

(۵۶) Ovon Niedermayer and EDiez، Afghanistan، Leipzig ۱۹۲۴، ۲۰۴-۲۰۵ (توصیف کوتاهی درباره بناهای مهم اسلامی).

(۵۷) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "A l'tude des monuments timourides d'Afghanistan" Afghanistan، ۲۳/۳ (۱۹۷۰)، ۳۳-۳۷.

(۵۸) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Kpoznaniyu antichnol § i rannesrednevekovol § arkhitektury Severnogo Afganistana"، in Drevnyaya Baktriyal، I، ed I T Kruglikova، Moscow ۱۹۷۶، ۱۳۷-۱۴۱.

(۵۹) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Little known monuments of the Balkh area"، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.

(۶۰) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Les monuments peu connus de l'architecture mdivale de l'Afghanistan"، Afghanistan، ۲۱/۱ (۱۹۶۸)، ۱۷-۲۷.

(۶۱) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، Zodchestvo Tsentral'nol § Azii XV vek، Tashkent ۱۹۷۶، ۳۰، ۶۱.

(۶۲) Th Watton، On Yuan Chwang's travels in India، I، London ۱۹۰۴.

برگرفته از

دانشنامه جهان اسلام


جستارهای وابسته

پانویس

  1. J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ج۱، ص۳۴، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  2. Ch Schefer، Chrestomathie Persane، I، Paris ۱۸۸۳، ۵۶-۹۴، ۶۵-۱۰۳.
  3. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۰۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۸.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۴۵۴.
  5. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۴۹۰ـ ۱۴۹۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۵۶۶ـ۱۵۶۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
  7. ، J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  8. J Wellhausen، The Arab kingdom and its fall، Eng tr، Calcutta ۱۹۲۷.
  9. M A Shaban، The Abbasid revolution، Cambridge ۱۹۷۰، فهرست.
  10. P Schwarz، Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh، ج۱، ص۴۳۴ـ ۴۴۳، in Oriental studies in honour of C E Pavry، London ۱۹۳۳، ۴۳۴-۴۴۳.
  11. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، ج۱، ص۱۱، زین الاخبار، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.
  12. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۴۷، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.
  13. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۹۶، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.
  14. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۳۰۰، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.
  15. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، ج۱، ص۱۱ـ ۱۹، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.
  16. Muhammed b Jafar Narshakhl، Tarik-e Bokara The history of Bukhara، ص ۸۷ به بعد، tr R N Frye، Cambridge، Mass ۱۹۵۴.
  17. J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  18. W W Barthold، Sochineniya، ج۱، ص۷۷ـ ۷۸، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  19. ۲۲۴ـ۲۲۵، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  20. احمد بن اسحاق یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۲۸۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  21. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۰۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  22. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۴۴۸، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ ۱۹۳۹.
  23. C E Yate، Northern Afghanistan، ج۱، ص۲۵۶، Edinburgh and London ۱۸۸۸.
  24. احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۲۸۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  25. G Le Strange، The lands of the Eastern Caliphate، ص ۴۲۰ـ۴۲۲، Cambridge ۱۹۳۰.
  26. Hodud al alam The regions of the world، ص ۱۰۸، tr V Minorsky، London ۱۹۷۰.
  27. W W Barthold، Sochineniya، ج۱، ص۴۱ـ ۴۴، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  28. ۴۷، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  29. ۱۹۷۱، ص۴۹، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  30. W W Barthold، Sochineniya، ص۲۵ـ ۲۶، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  31. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۷۶ـ۷۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  32. عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۲، ص۳۰۳۳۰۵، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی.
  33. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۶، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.
  34. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۵۳ـ۲۵۴، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  35. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۵۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  36. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۷۲، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  37. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۷۶، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  38. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۸۰، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  39. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۸۸ـ ۲۸۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  40. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۹۱، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  41. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۳۱، Cambridge ۱۹۳۱.
  42. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۳۹، Cambridge ۱۹۳۱.
  43. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۴۲ـ۴۳، Cambridge ۱۹۳۱.
  44. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۴۸ـ۵۰، Cambridge ۱۹۳۱.
  45. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۱۵۴، Cambridge ۱۹۳۱.
  46. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۱۶۶، Cambridge ۱۹۳۱.
  47. C E Bosworth، The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and Eastern Iran ۹۴۴-۱۰۴۰، ذیل «بلخ»، Edinburgh ۱۹۶۳.
  48. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۷۱۳، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
  49. Ibn Battuta، Tohfat al-nozzarfig araÝeb al-amar wa ajaÝ ab al-asfa rVoyages d'Ibn Batouta، ج ۲، ص ۲۹۹، ed and tr C Defremery and B R Sanguinetti، Paris ۱۸۵۳-۱۸۵۸
  50. D Balland and A de Benoist، Nomades et semi-nomades d'Afghanistan، ج۱، ص۱۴۱ـ ۱۴۸، forthcoming.
  51. A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۱۷ـ۹۷، Dushanbe ۱۹۸۰.
  52. A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy is Balkh، ج۱، ص۸ـ۱۶، Dushanbe ۱۹۸۰.
  53. I. P. Ivanov، Ocherki po istorii Sredne i § Azii ،ص ۱۰۷ به بعد، Moscow ۱۹۵۸.
  54. هشتم /۳، Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.
  55. هشتم /۱۶، Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.
  56. هشتم /۱۱ Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.
  57. Gazetteer of Afghanistan، ed، ج۴، ص۱۱۲، L، W Adamec، IV، ۱۹۷۹، ۹۸-۱۱۲.
  58. C E Yate، Northern Afghanistan، ج۱، ص۲۵۵ به بعد، Edinburgh and London ۱۸۸۸.
  59. O von Niedermayer and E Diez، Afghanistan، ج۱، ص۴۸، Leipzig ۱۹۲۴.
  60. K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۵۹، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
  61. K Ziemke، Als deutscher Gesandter in Afghanistan، ج۱، ص۲۲۹، Berlin ۱۹۳۹.
  62. M Le Berre and D Schlumberger، ""Observations sur les remparts de Bactres""، in B Dagens et al، Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، Paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵
  63. I T Kruglikova، Dil'berdzhin، (I)، Moscow ۱۹۷۴ ۹-۱۵.
  64. G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، Zodchestvo Tsentral'nol S Azii XV vek، Tashkent ۱۹۷۶، ۳۰، ۶۱.
  65. احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۲۷۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  66. لوح ششم، K Fischer، ج۱، ص۱۶۴، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
  67. A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۲۱ـ۴۲، Dushanbe ۱۹۸۰.
  68. Th Watton، On Yuan Chwang's travels in India،ص ۱۰۸ـ ۱۰۹، I، London ۱۹۰۴
  69. K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۸۳ ـ۹۸، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
  70. K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
  71. AS Mlikian،Chirvani، ""L'vocation littraire du bouddhisme dans I'Iran musulman""، Le monde iranien el l'Islam، ۲، Geneva and Paris ۱۹۷۴، ۱۰-۲۳.
  72. G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Les monuments peu connus de l'architecture mdivale de l'Afghanistan""، Afghanistan، ۲۱/۱ (۱۹۶۸)، ۱۷-۲۷.
  73. L Golombek، ""Abbasid mosque at Balkh""، Oriental Art، ۲۵ (۱۹۶۹) ۱۷۳-۱۸۹
  74. AS Mlikian،Chirvani، ""La plus anciennemosque de Balkh""، Arts A siatiques، ۲۰ (۱۹۶۹) ۳-۱۹.
  75. G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Little known monuments of the Balkh area""، ج۱، ص۳۱ـ۳۲، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.
  76. G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""Little known monuments of the Balkh area""، ج۱، ص۳۳ـ۳۵، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.
  77. A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، ج۱، ص۷۵ـ۸۳، Dushanbe ۱۹۸۰.
  78. G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، ""A l'tude des monuments timourides d'Afghanistan"" Afghanistan، ۲۳/۳ (۱۹۷۰)، ۳۳-۳۷.
  79. K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، ج۱، ص۹۸ـ۱۱۲، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
  80. لوح‌های یازدهم ـ هجدهم، K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.