ابوالسرائیه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۵۸ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')

ابو السرائیه منسوب به ابو السرایا سرّى بن منصور شیبانى از سرداران عرب بود و مذهب شیعه داشت و مسبب چند قیام از قیام هاى شیعه شد.

موسسس فرقه

موسس فرقه ابو السرائیه اصفر معروف به ابوالسرایا است که نامش سری بن منصور شیبانی است. وی خود را از فرزندان هانی بن قبیصة بن هانی بن مسعود شیبانی می‌دانست و در کوفه خروج کرده بود و محمد بن ابراهیم علوی معروف به" ابن طباطبا" با او همراهی می‌کرد.[۱]

تاریخچه

گفته شده است که ابو السرایا در آغاز کار خربنده بود و خر کرایه مى ‏داد، سپس به راهزنى افتاد و عده‏ اى به دور او گرد آمدند. پس از آن به ارمنستان سفر کرد و در آنجا با سیصد سوار به خدمت یزید بن مزید شیبانى درآمد و از سرداران شد و در پیکار با خرم دینان به وى یارى مى ‏کرد. در جنگ میان امین و مأمون، فرماندهى طلایه سپاه یزید بن مزید را علیه هرثمة بن اعین سردار مأمون داشت، ولى در ادامه، یزید بن مزید را رها کرده به هرثمه پیوست. چون امین پسر هارون کشته شد و خلافت بر مأمون قرار گرفت، هرثمه از مواجبى که به وى می ‏داد بکاست. ابو السرایا با دویست سوار سر به شورش بر داشت، و فرماندار عین التمر را محاصره کرد، و اموال او را به یغما برد و در میان یاران خویش تقسیم کرد. سپس بر شهر انبار چیره گشت، و پس از آن شهر رقه را بگرفت، و در آنجا با محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن على (ع) معروف به ابن طباطباى علوى ملاقات کرد، و او را به خروج بر بنى عباس تشجیع نمود و به وى دست بیعت داد و سپهسالارى لشکر او را به عهده گرفت و در جمادى الثانى سال 199 هجرى هر دو بر کوفه دست یافتند. حسن بن سهل پس از شنیدن خبر سقوط کوفه، زهیر بن مسیب را با ده هزار سوار به جنگ او فرستاد. ابو السرایا لشکریان او را شکست داد. در این میان محمد بن ابراهیم بن طباطباى علوى، چهار ماه پس از قیامش در رجب 199 ه در کوفه در گذشت و در آنجا به خاک سپرده شد. نقل شده است که ابو السرایا وى را مسموم کرد، زیرا پس از شکست زهیر بن مسیب، محمد بن ابراهیم مى ‏خواست غنایمى را که در این نبرد گرفته شده بود به تصرف خویشتن در آورد، ولى ابو السرایا چون خود را صاحب قدرت اصلى مى ‏دانست و محمّد را مانع کار خود مى ‏پنداشت، او را زهر داده از میان برداشت.ابو السرایا چون به نام گرفتن حق اهل بیت رسول اللّه (ص) قیام کرده و به قول خودش مى ‏خواست خلافت را از عباسیان گرفته به آل على (ع) واگذارد، بر آن شد که سید علوى دیگرى را به جاى محمد بن ابراهیم برگزیند، پس پسرى کم سن و سال را که محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت به امامت برگزید. معلوم است که خلافت محمّد، نامى بیش نبود و این ابو السرایا بود که به نام اهل بیت رسول اللّه (ص) حکومت مى‏ کرد. در این زمان ابو السرایا سکه زد و بر روى درهم هاى خود این آیه را نقش کرده بود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. [۲] سپس ابو السرایا لشکرى آراسته قصد بصره و واسط کرد، در واسط سعید حرشى که از سوى حسن بن سهل فرمانرواى آن شهر بود با او جنگید، ولى از وى شکست خورد. پس از این فتوحات، علویان در شهرهاى عراق و خوزستان منتشر شدند و امور آن بلاد را به دست گرفتند.سپس ابو السرایا، حسین بن حسن الافطس بن على بن حسین بن على بن أبی طالب را به مکّه فرستاد و محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسن بن على بن أبی طالب (ع) را به مدینه گسیل داشت.ابو السرایا پس از تصرف مداین و واسط امیرانى به یمن و حجاز و اهواز فرستاد. پس از شکستى که در کوفه از هرثمه خورد، با هشتصد سوار گریخته روى به شوش نهاد و در آنجا نیز از سپاهیان حسن بن على مأمونى فرمانرواى خوزستان شکست یافته زخمى گشت و مى ‏کوشید تا مگر خود را به زادگاهش رأس العین برساند، اما حمّاد کندغش در جلولا به وى رسید و او را بگرفت و در نهروان به حسن بن سهل تحویل داد. حسن دستور داد تا سر او را بریدند و جسدش را دونیم کردند و بر دو طرف جسر بغداد آویختند. (ربیع الاول سال 200 ه). در بصره آن علوى که از سوى او آن شهر را تسخیر کرده بود زید بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على (ع) نام داشت و با او جماعتى از علویان بودند. وى را از فرط سختگیرى و شدت عمل در کشتار و سوزانیدن خانه ‏هاى مردم زید النّار مى ‏خواندند. پس از کشته شدن ابو السرایا، حسن بن سهل، محمد بن محمد بن زید بن على بن حسین (ع) را به نزد مأمون به مرو فرستاد، مأمون او را امان داد و از گناه وى در گذشت، ولى پس از چهل روز بفرمود تا شربتى زهرآگین به وى خورانیدند تا به قتل رسید (201 ه). در سال 200 هجرى ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین (ع) در یمن خروج کرد و از نهضت ابو السرایا در عراق طرفدارى مى ‏کرد، و مردم را به امامت محمد بن ابراهیم بن اسماعیل طباطبا مى ‏خواند، و از مکّه با گروهى از اهل بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار مى ‏کرد، چنان که اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنى ابراهیم قصاب و شتر کش مى‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مکّه مى ‏پرداخت، و جامه کعبه را بکند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندى دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید، و آنها را ابو السرایا با نام ه‏اى به سوى او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابو السرایا داعى آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهى را که بنى العباس بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجرى نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیارى از ثروت مندان از آن شهر بگریختند. حسین افطس حتى طلاهاى نازکى که بر سر ستون هاى مسجد الحرام کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن هایى که بر پنجره چاه زمزم قرار داشت برکند و چوب هاى ساج را که از آن مسجد بود همه را از جاى کنده با دیگر اشیاء به مبلغى‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابو السرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدى که محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسین نام داشت و پیرمردى محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت. حسین افطس پسر وى على بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضى شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وى به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیر المؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدى نبود و شایستگى این کار را نداشت، پس از چندى از خلافت جز اسمى بر او نماند و همه کارها به دست پسرش على و حسین بن افطس اداره مى‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایى ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتى که شما با من کرده‏ اید خلع مى‏ نمایم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیر المؤمنین عبد اللّه مأمون بن هارون است مى ‏سپارم (201 ه) امّا ابراهیم بن موسى بن جعفر بن محمّد که در یمن خروج کرده بود سرانجام از لشکرى که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وى امان داد و از گناه او در گذشت.[۳]

پانویس

  1. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۵، بیروت، دارصادر.
  2. سورة الصف، آیه 4.
  3. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات