ابوجهل

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۵ توسط Hoosinrasooli (بحث | مشارکت‌ها)


ابوجهل
نام ابوجهل
نام کامل ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی
نام پدر هشام
نام مادر اسماء
زادروز ۵۵۴م
زادگاه مکه
محل زندگی مکه
نقش‌های برجسته شراف مکه • عضویت در دارالندوه • از مخالفین سرسخت اسلام
دین مشرک
قبیله قریش
علت درگذشت غزوه بدر
محل فوت بدر • (شهر عربستان) • حجاز • شبه‌جزیره عربستان
درگذشت ۱۷ رمضان سال دوم هجری

ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به ابوجهل از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود و مثل سایر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت. وی در جوانی در میان اشراف مکه جایگاهی ویژه یافت و هنگامی که 30 سال بیشتر نداشت، به دلیل کاردانی، به عضویت دار الندوه پذیرفته شد، در حالی که به رسم آن روزگار، اعضای دارالندوة (به جز بنی قصی) می‌بایست افزون بر 40 سال داشته باشند.

با طلوع اسلام، ابوجهل به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اسلام دست زد. تلاش در قطع رابطه قریش با بنی هاشم، ممانعت از حمایت ابولهب از پیامبر و نیز طراحی نقشه ناموفق قتل پیامبر (ص) با مشارکت طوایف مختلف را می‌توان مهم‌ترین اقدامات وی بر ضد پیامبر اسلام دانست.

مسلمانان نیز از کینه‌توزی‌ها و بدخواهی‌های او در امان نبودند. پیامبر نیز او را ابوجهل نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را به این نام خطاب کنند.

پس از هجرت پیامبر به مدینه، کینه‌توزی‌های ابوجهل ادامه داشت تا سرانجام به همراه عده‌ای از سران شرک، در جنگ بدر به هلاکت رسید.

زندگی‌نامه ابوجهل

ابوجهل: ابوالحکم، عمروبن هشام‌بن مغیره [۱] از بزرگان مکّه، و‌از دشمنان سرسخت پیامبر[۲] وى از قبیله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظلیه [۳] نامیده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگى او پیش از ظهور اسلام، چندان نیست. بعضى او را هم‌سن پیامبر(ص) [۴] و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سى ساله دانسته‌اند [۵] که بدین ترتیب سن وى، از حضرت بیشتر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهمان‌نواز مکّه به شمار مى‌رفت تا آن‌جا که قریش، مرگ او را براى خود تاریخ قرار داد. [۶]

زیرکى، دانایى و هوشیارى او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلى که عضویّت در دارالندوه، براى غیر بنى‌قصى را مشروط به چهل‌سالگى کرده بود، [۷] در نوجوانى که هنوز موى بر صورتش نروییده بود، [۸] یا نزدیک سى سالگى، [۹] عضو آن شورا شود و در تصمیم‌گیرى‌هاى سران، طرف مشورت قرار گیرد. [۱۰]

ابوجهل از بازرگانان ثروت‌مند و اشراف مکّه بود [۱۱] که چون دیگر هم‌ردیفان خویش، براى دست‌یابى به ریاست کعبه و در پى آن، ریاست‌ مکّه، با بنى‌هاشم نزاع داشت و نبوّت را نیز بر همین اساس تحلیل مى‌کرد. او مى‌گفت: ما و فرزندان عبد مناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبرى است که بر او وحى مى‌شود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد. [۱۲]

ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانان‌بود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وى با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانى چون یاسر و سمیّه [۱۳] که به قتل این زن و شوهر انجامید، تهمت [۱۴] و افترا به آنان، [۱۵] جلوگیرى از استماع قرآن، [۱۶] و برقرارى رابطه دیگران با پیامبر، [۱۷] کوشش براى انعقاد پیمان صحیفه مبنى بر یارى نرساندن به پیامبر(ص)و کوشش بر عدم نقض آن، [۱۸] طرّاحى قتل پیامبر، [۱۹] به راه انداختن جنگ بدر [۲۰] و… آشکار است.

ابوجهل وقتى شنید که عیّاش ابن ابى‌ربیعه (برادر مادرى‌اش) به اسلام گرویده، هر شیوه‌اى را براى بازگرداندن او به کارگرفت [۲۱] و هنگامى که اندک ملایمت ولیدبن‌مغیره را به پیامبر دریافت، وى را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند. [۲۲] (إن هـذا إلاّ سِحرٌ یُؤثَر إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ) [۲۳] بیان‌گر این واقعه است. [۲۴]

او براى تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهى استفاده مى‌کرد. وقتى آیاتِ «و‌ما أدرکَ ما سَقَرُ لاتُبقى وَ لاتَذَرُ لوّاحةٌ لِلبَشرِ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ» [۲۵] را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته‌هاى آتش ناتوانند؛ در حالى که شمار شما بیش‌تر است؟ رفیق شما [پیامبر]خبر مى‌دهد که جهنم نوزده گماشته دارد. [۲۶]

اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّى موجب خشم دیگر سران مکّه شد [۲۷] و از سوى پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید. [۲۸] وى، در سال دوم هجرى، در جنگ بدر که خود فرماندهى سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در چاه قلیب بدر مدفون شد. [۲۹] او پسر و دخترى داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت [۳۰] و ابتر ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکّه مسلمان شد، و ‌پیامبر براى این‌که مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود. [۳۱]

تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام

ابوجهل، مشركان را بر ضد پيامبر (ص) تحريك كرده، مى‌گفت: محمد در يثرب فرود آمده؛ پيش‌ قراولان خويش را فرستاده و مى‌خواهد اموالتان را بگيرد؛ بپرهيزيد از اين‌ كه دنباله‌رو او باشيد يا به او نزديك شويد. به خدا سوگند! با او ساحرانى است كه هرگز نديده‌ام و هيچ يك از اصحاب وى را مشاهده نكرده‌ام، جز اين كه با شياطين همراه بود! [۳۲]

او با اين سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در اين زمينه مى‌فرمايد: «إنّ الَّذينَ كَفروا يُنفِقونَ أمولهُم ليَصدّوا عَن سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثمَّ تكونُ عَلَيهِم‌حسرَةً ثمَّ‌ يُغلَبون وَالّذين‌ كفَروا إلى جَهنَّم يُحشَرون»؛ كافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج‌ مى‌كنند. بزودى خرجش خواهند كرد؛ آن‌گاه مايه حسرت آنان مى‌شود و سرانجام، مغلوب مى‌گردند و كافران را در جهنم گرد مى‌آورند». [۳۳] واحدى، از كلبى نقل مى‌كند كه آيه، درباره دوازده تن از اطعام كنندگان روز بدر نازل شد كه يكى از آنان ابوجهل بود؛ [۳۴] همو كه ده شتر خويش را در آن واقعه نحر كرد. [۳۵]

ابوجهل، در همين جنگ كشته و درباره او و ديگر كشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَرى إذ يَتوَفَّى الّذينَ كَفروا المَلئكةُ يَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَريقِ»؛ [۳۶] اگر بدانى آن‌گاه كه فرشتگان جان كافران را مى‌گيرند و بر چهره‌ها و پشت‌هايشان مى‌كوبند و مى‌گويند: عذاب آتش را بچشيد. [۳۷]

پانویس

  1. المحبّر، ص ۱۳۹
  2. المغازى، ج‌2، ص‌491
  3. سیره ابن هشام، ج‌2، ص‌623‌
  4. دایرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌1، ص‌322. «ابوجهل»
  5. دایرة‌المعارف‌بزرگ‌اسلامى، ج5، ص305. «ابوجهل»
  6. المحبّر، ص‌139
  7. اخبار مکّه، ج‌2، ص‌253
  8. عیون‌الاخبار، ج‌1، ص‌230
  9. الاشتقاق، ص‌155
  10. یعقوبى، ج‌2، ص‌37؛ الاشتقاق، ص‌155
  11. جامع‌البیان، مج‌11، ج‌20، ص‌119
  12. السیر و المغازى، ص‌210
  13. التعریف، ص‌172
  14. یعقوبى، ج‌2، ص‌28
  15. التعریف، ص‌172
  16. قرطبى، ج‌15، ص‌236
  17. اسباب‌النزول، ص‌381؛ مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌584
  18. السیر و المغازى، ص‌161 و 166
  19. سیره ابن هشام، ج‌2، ص‌480؛ مجمع‌البیان، ج4، ص‌826
  20. الطبقات، ج‌2، ص‌9؛ یعقوبى، ج2، ص‌45
  21. سیره ابن هشام، ج‌2، ص‌474
  22. مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌584
  23. آیه 24 و 25 مدثر/ 74
  24. اسباب النزول، ص‌381 و 382
  25. مدثر/74، 27 ـ 30
  26. جامع‌البیان، مج14، ج29، ص199؛ مجمع‌البیان، ج‌10، ص‌586
  27. السیر و المغازى، ص‌166
  28. الاشتقاق، ص‌147؛ انساب الاشراف ج‌1، ص‌141
  29. جامع‌البیان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌240
  30. جمهرة انساب العرب، ص‌145
  31. العقدالفرید، ج۲، ص‌386
  32. ابن كثير، ج3، ص211
  33. سوره انفال/8‌، 36
  34. اسباب النزول، ص‌195
  35. يعقوبى، ج2، ص‌45
  36. آيه 50 سوره انفال/ 8
  37. جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌30؛ مجمع‌البيان، ج4، ص846